مثالهایی از کرامتهای صحابه و دیگران
کرامتهای صحابه، تابعین و صالحین دیگر خیلی زیاد است، چون:
١- هنگامی که اسید بن خضیر سورهی بقره[٨٣] را تلاوت میکرد از آسمان چیزی مانند سایبان فرود آمد که در آن چراغها میدرخشید، آنها فرشتگانی بودند که به خاطر تلاوت او نزول یافته بودند.
٢- فرشتگان به عمران بن حصین سلامت میانداختند.
٣- سلمان و ابودرداء از یک ظرف طعام میخوردند، که ظرف یا خوراک تسبیح گفت.
٤- عباد بن بشر و اسید بن حضیر از نزد پیامبر ج در شب قیرگون برآمدند، روشنایی مانند نوک تازیانه راه را برایشان روشن میکرد، وقتی از هم جدا شدند، روشنایی نیز دو گردیده است، آنها را همراهی نمود[٨٤].
٥- در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است که وقتی ابوبکر صدیق با سه مهمان به خانهی خویش رفت، هر لقمهیی که به دهن بلند مینمود، از زیر آن لقمه بیشتر از آن بلند میشد، همه سیر شدند و طعام از ابتدا بیشتر شده بود، وقتی ابوبکر و خانمش حالت را مشاهده کردند، ابوبکر آن را نزد پیامبر ج برد، مردمان زیاد آمدند و آن را طرف کردند و سیر شدند.
٦- خبیب بن عدی در نزد مشرکین در مکه مشرفه اسیر شده بود، در آن وقت برایش انگور میآمد و او میخورد، در حالی که در مکه بالکل انگور وجود نداشت.
٧- عامر بن فهیره به شهادت رسید، وقتی جسدش را جستجو کردند، نیافتند، زیرا که او به آسمان برده شده بود و عامر بن طفیل او را در آن حالت دیده بود و عروه میفرماید: «مردم بدین نظرند که فرشتگان عامر را برداشتهاند».
٨- ام ایمن بدون آب و توشهی رهسپار هجرت گردید، نزدیک از تشنگی به هلاکت رسیده بود، چون وقت افطار روزهاش فرا رسید، از جانب بالای سر آوازی به گوش شنید، سر خود را بلند نمود، سطلی پر آب را آویزان دریافت، از آن نوشید و خود را سیر آب گرداند، سپس در متباقی(باقیمانده) عمرش تشنگی را احساس ننمود.
٩- سفینه خدمتکار پیامبر ج به شیر خبر داد که او مامور پیامبر ج میباشد، پس شیر با او همراهی نمود تا او را به منزل مقصود رساند.
١٠- براء بن مالک وقتی بر الله تعالی قسم میکرد، الله قسمش را درست میگرداند و هنگامی که جنگ در میدان جهاد بر مسلمانان سخت میشد، میگفتند: ای براء! به پروردگارت قسم کن، پس براء میگفت: ای ربّ! بر تو قسم که جز شانههای شان را به ما لطف منما، پس دشمن فرار مینمود.
وقتی جنگ قادسیه به وقوع پیوست، براء گفت: بر تو قسم ای ربّ که جز شانهها و پشتهای شان را به ما نصیب نساز و مرا اولین شهید بگردان.
پس دشمنان به مسلمانان پشت دادند و براء شهید شد.
١١- خالد بن ولید قلعهیی مستحکمی را محاصره نمود، اهل قلعه گفتند: هرگز اسلام نمیآوریم، مگر اینکه تو زهر بنوشی، پس او زهر نوشید و از آن به او تکلیفی نرسید.
١٢- سعد بن ابی وقاص مستجاب الدعاء بود، دعایی نمیکرد مگر اینکه دعایش قبول میشد، او کسی بود که لشکر کسری را شکست داد، عراق را فتح نمود.
١٣- عمر بن الخطاب لشکری را به سرکردگی ساریه به جنگ فرستاد و وقتی خطبه ایراد میفرمود به آواز بلند از بالای منبر صدا کرد: ای ساریه پهلوی کوه را بگیر، ای ساریه پهلوی کوه را بگیر، پهلوی کوه را بگیر، هنگامی که قاصد لشکر به مدینه آمد، عمر س از احوال لشکر پرسید، او گفت: ای امیرالمؤمنین! با دشمن جنگیدیم آنها ما را شکست دادند، ناگاه آوازی را شنیدیم که میگفت ای ساریه! پهلوی کوه را بگیر، ای ساریه! پهلوی کوه را بگیر، پس پشت خود را به کوه گرفتیم. دشمن را الله تعالی شکست داد.
١٤- هنگامی که زنیره به خاطر اسلام اذیت شد و از اسلام منحرف نشد و چشم خود را از دست داد، مشرکان گفتند: لات و عزی چشم او را کور کرد، او گفت: هرگز نی، به الله قسم، پس الله تعالی چشم او را شفا بخشید.
١٥- وقتی اروی دختر حکم بر سعید بن زید بهتان بست، سعید بر او دعای بد نمود و گفت: ای الله! اگر این زن دروغگو باشد، چشمش را کور کن و در زمینش به هلاکت برسان، پس آن زن کور شد و در کندهای که در زمینش وجود داشت افتاد و هلاک گشت.
١٦- علاء بن حضرمی استاندار پیامبر ج در بحرین بود، او در دعای خود میگفت: ای علیم! ای حلیم! ای علیّ! ای عظیم و دعایش اجابت میشد، وقتی آب نیافتند او از الله تعالی خواست که برایشان آب نوشیدنی و طهارت لطف نماید و بعد از رفع ضرورت ایشان آن را خشک گرداند، دعایش اجابت شد.
هنگامی که دریا مانع سفرشان شد و توان عبور از آن را با اسبهای خود نداشتند، او دعا کرد، پس همه با اسبهای خویش از دریا گذشتند و پالانهای اسبها تر نشد و
او دعا نمود که مردم جسد او را بعد از مرگ نبینند، پس مردم او را در لحدش نیافتند.
١٧- ابومسلم خولانی، شخصی که در آتش انداخته شده بود، صاحب همچون کرامات میباشد. او همراه مجموعه از عساکر خود به کنار رود دجله روان بود، رود به سبب جزر و مدر خویش چوپها را بیرون میانداخت، او روی به یارانش نموده گفت: آیا چیزی از مال خود را گم نمودهاید تا استردادش را از اللهتعالی برای تان طلب نمایم؟ شخصی گفت: توبرهی مرکب را گم کردهام، ابومسلم گفت: از عقبم بیا، آن شخصی از عقب او روان شد، پس توبره را بند شده است، به چیزی دریافت و آن را گرفت.
وقتی اسود عنسی ادعای نبوت کرد، ابومسلم را گرفت و برایش گفت: آیا گواهی میدهی که من رسول الله هستم، او گفت: نمیشنوم، اسود گفت: آیا گواهی میدهی که محمد رسول الله هست؟ گفت: بلی، اسود دستور داد که آتشی آماده کند و او را در آن بیندازند، چون او را در آتش انداختند، دیدند که او در میان آتش نماز میگذارد و آتش برایش سرد و آسایش شده است.
ابومسلم بعد از مرگ پیامبر ج به مدینه رفت، عمر س او را بین خود و ابوبکر ب جای داد و گفت: سپاس مر الله تعالی راست که مرا پیش از دیدن شخصی از امّت محمد ج که سرگذشت وی مانند سرگذشت ابراهیم خلیل الله است، نمیراند و کنیزهاش زهر را در خوراک او گذاشت، زهر به او ضرر نکرد و زنی بر او خانمش را شورانید، او بر آن زن دعای بد کرد، زن کور شد، سپس نزد ابومسلم آمد، توبه نمود و او برایش دعا کرد، الله چشمش را شفا داد.
١٨- عامر بن عبد قیس معاش خود را که دو هزار درهم بود، در آستین خود میگرفت، هر گدایی که در عرض راه با او سر میخورد، بیشمار از آن درهمها میبخشید، چون به خانه میرسید، درهمها را در شمار و وزن پوره مییافت.
روزی از پیش کاروانی میگذشت که شیری راه کاروان را بند کرده بود، او پیش شیر رفت و به اندازهای نزدیک شد که لباسش به آن تماس کرد، سپس پای خود را به گردن شیر گذاشت و گفت: جز این نیست که تو سگی از سگهای رحمان هستی و من از الله تعالی حیا دارم که از غیر او بترسم، پس کاروان گذشت.
او از الله تعالی طلب نمود که طهارت را در زمستان بالایش آسان سازد، پس آبی که برایش آورده میشد، گرم بود.
او به پروردگارش دعا کرد تا قلب او را در حالت ادای نماز از وسوسهی شیطان نگاه کنند، پس شیطان بر او راه نمییافت.
١٩- حسن بصری از حجاج پنهان شد، شش مرتبه عسکرها در جای او داخل شدند و او از الله تعالی پناه خواست، آنها او را ندیدند و شخصی از خوارج او را اذیت میداد، او بر آن دعای بد کرد، آن شخصی مرده افتاد.
٢٠- هنگامی که صله بن اشیم در جنگ بود، اسبش مرد، گفت: ای الله! منت هیچ مخلوقی را بر من مگردان و از الله ﻷ خواست اسبش را زنده کند، الله تعالی اسبس را زنده گرداند، چون به خانهاش رسید گفت: ای پسر! پالان اسب را بگیر زیرا که آن عاریت است، پسر پالان را گرفت، سپس اسب مرد.
او یکمرتبه در اهواز گرسنه گردید، از الله تعالی ﻷ خوراک طلب نمود و دعا کرد، یک سبدچهی خرمای تازه در پارچهی ابریشمی سرش افتاد، خرما را خورد و پارچه تا مدتی نزد خانمش باقی ماند.
شبی در جنگلی نماز میگزارد، شیری آمد، چون از نماز فارغ شد به شیر گفت: روزی را در جای دیگر جستجو کن، شیر غرش کنان رفت.
٢١- سعید بن مسیب در روزهای جنگ حرّه، از قبر رسول الله ج در اوقات نمازها اذان را میشنید و در آن وقت مسجد خالی شده است، جز او کسی نمانده بود.
٢٢- شخصی از قبیلهی نخع خرش در راه وفات یافت، یارانش بدو گفتند: بیا بار و سامانت را بالای مرکبهای خود توزیع میکنیم، او برایشان گفت: مرا اندکی مهلت دهید، پس درست وضو گرفت و دو رکعت نماز بجا آورد و از الله تعالی طلب زنده گرداندن خرش را نمود، الله خرش را زنده گرداند و او بار خویش بر آن برد.
٢٣- هنگامی که اویس قرنی وفات یافت، در بین لباسهایش کفنهای یافتند که قبلا همراهش نبود و برای وی قبری حفر شدهی لحددار در سنگ یافتند، آن کفنها را به او پوشاندند و در آن قبر دفن کردند.
٢٤- عمرو بن عقبه بن فرقد روزی در شدت گرمی نماز میگزارید و ابری بر او سایه میافکند.
وقتی او شترهای یارانش را میچراند، درندهای او را حمایت و نگهبانی میکرد، زیرا که او در جنگها با یاران خود شرط میگذاشت که او خدمت ایشان را میکند.
٢٥- مطرف بن عبدالله بن شخیر هرگاه به خانهاش داخل میشد، ظرفهایش همراه وی تسبیح میگفتند و شبی او با یکتن از یارانش در تاریکی روان بود، سر شلّاق برایشان راه را روشن مینمود.
٢٦- چون احنف بن قیس وفات یافت، کلاه شخصی در قبر او افتاد، شخص خود را خم کرد تا کلاه را بردارد، قبر را دید که به پیمانهی مسافت دید چشم فراخ شده است.
٢٧- ابراهیم تیمی یکماه و دو ماه را بدون خوراک میگذراند.
او روزی از خانه برآمد تا خوار و بار به فامیل خود تهیه کند، چیزی نیافت، از زمین نرم سرخ رنگ میگذشت، چیزی از خاک آن برداشت، پس به خانه برگشت، جوال را باز کرد، آن را گندم سرخ یافت و وقتی از آن گندم کشت مینمود، خوشه از بیخ تا سر دانههای انباشته حاصل میداد.
٢٨- عتبة الغلام از پروردگار خود سه خصوصیت را طلب نمود: آواز خوب، اشک فراوان و غذای بیتکلف، پس هنگامی که قرآن کریم را قرائت میکرد، خود هم گریه میکرد و دیگران را هم به گریه میآورد و اشکش همیشه جاری بود و به منزل خود برمیگشت و غذای خود را صرف میکرد و نمیدانست آن غذا از کجا برایش میآید.
٢٩- عبدالواحد بن زید را فلج زد، از پروردگارش خواست در وقت طهارت اندامش را فعال گرداند، پس وقت طهارت اندامش فعال میگردید و بعد از آن به حالت فلج برمیگشت.
اما آنچه ما میدانیم و به چشم دیدهایم در این زمانه بسیار است و آنچه باید دانست اینست که کرامتها گهی به حاجت و ضرورت شخصی ارتباط دارد، وقتی شخص ایمان ضعیف یا محتاج، به کرامت ضرورت پیدا کند، کرامتی که ایمانش را تقویت بخشد و حاجتش را مرفوع گرداند، بدو حاصل میشود و بر عکس مثل آن کرامت به ولی دیگری که دوستیاش با الله تعالی کاملتر است و به آن قبیل کرامت نیازی ندارد، حاصل نخواهد شد، زیرا که درجهی او بلند و از آن کرامت بینیاز است، نه اینکه دوستی او ناقص میباشد، به همین سبب کرامتها در تابعین نسبت به صحابه زیاد وقوع یافته است.
لیکن کسی که کراماتش به خاطر هدایت مردم و ضرورت ایشان باشد، مرتبهی او بزرگتر خواهد بود.
[٨٣]- در اصل کتاب سورهی کهف آمده است، ترجمهی مطابق حدیث بخاری میباشد. (مترجم)
[٨٤]- روایت بخاری و دیگران.