شفاعت پیامبر اکرمصبرای همه مؤمنان
مسلم از ابوهریرهسروایت میکند که رسول خداصفرمودند:
«هر پیامبری دعایی مستجاب دارد که خداوند طبق دعایش به او عطا میکند و من دعایم را جهت شفاعت امتم در قیامت نگه داشتهام».
امام احمد از ابوهریرهسروایت میکند که رسول خداصفرمودند:
«هر پیامبری دعایی دارد و من انشاءالله تصمیم گرفتهام دعایم را جهت شفاعت امتم در روز قیامت ذخیره میسازم» [۲۰۶].
امام بخاری در کتاب توحید در صحیحش از معبدبن هلال عنزی روایت میکند که فرمود:
با گروهی از مردم بصره به دور هم جمع شده و خدمت انسبن مالک رسیدیم و ثابت بنانی را با خود برده تا در مورد حدیث شفاعت از ایشان سؤال نماید. او در قصرش نماز ضحی میگزارد. بعد از استئذان وارد شدیم. او بر بسترش نشسته بود. به ثابت گفتیم: قبل از حدیث شفاعت، هیچ سؤالی از او نکن. گفت: ای ابوحمزه! این برادران بصری از حدیث شفاعت میپرسند. فرمود: محمدصبه من خبر دادهاست که:
«روز قیامت مردم در یکدیگر موج میزنند، نزد آدم آمده و میگویند: برایمان نزد خدا شفاعت کن پاسخ میدهد، این کار من نیست. نزد ابراهیم بروید که او خلیل الرحمن است. نزد ابراهیم آمده و او پاسخ میدهد: این کار من نیست نزد موسی بروید که او کلیمالله است. نزد موسی آمده و او پاسخ میدهد: این کار من نیست، نزد عیسی بروید که او روحالله و کلمهالله است. نزد عیسی آمده و او میگوید: این کار من نیست نزد محمد بروید. آنها نزد من آمده و من میگویم: این کار من است. از خداوند اجازه میخواهم و او اجازه میفرماید و اذکاری را به من الهام میکند تا او را ستایش نمایم، که اکنون در خاطرم نیست، با آن الفاظ او را ستایش میکنم. سپس در مقابلش به سجده میافتم، گفته میشود: ای محمد، سرت را بلند کن. بگو شنیده خواهی شد و درخواست کن پذیرفته میشود و شفاعت کن که قبول میگردد. میگویم: پروردگارا! امتم، امتم، گفته میشود: برو و هر کس که به اندازه یک دانه جو ایمان در قلب دارد را از آتش خارج نما و همین کار را را میکنم. سپس برگشته و با همان اذکار او را ستایش میکنم و به سجده میافتم و میگوید: ای محمد، سرت را بلند کن، بگو شنیده خواهی شد، درخواست کن پذیرفته میشود، شفاعت کن قبول میگردد. میگویم:
پروردگارا! امتم، امتم. گفته میشود: برو و هر کس که در قلبش به اندازه ذرهای یا خردلی از ایمان وجود دارد را از آن خارج نما. همین کار را میکنم، سپس برگشته و با همان اذکار او را ستایش میکنم و به سجده میافتم، میگوید: ای محمد، سرت را بلند کن، بگو شنیده خواهی شد، درخواست کن پذیرفته میشود، شفاعت کن قبول میگردد. میگویم: خداوندا! امتم، امتم، گفته میشود: برو و هرکس که کمترین و کمترین [۲۰٧]اندازۀ خردلی از ایمان در دل دارد را از آتش بیرون بیاور و همین کار را میکنم.
معبد، راوی حدیث، میگوید: وقتی از منزل انس خارج شدیم، به بعضی از دوستان گفتم: چه خوب است سری به حسن بصری، که در منزل ابوخلیفه پنهان شده است [۲۰۸]، بزنیم و حدیث انس را برایش بازگو نماییم. به نزد او رفته و سلام نمودیم و او اجازه ورود داد. به او گفت: ای ابوسعید، از نزد برادرت انسبن مالک آمدهایم. او حدیثی را برایمان گفته که قبلاً نشنیدهایم. گفت: خوب بگو و ما نیز حدیث را تا آخر برایش بازگو نمودیم. گفت: خوب ادامه بده. گفتیم: همین؛ چیز دیگری نگفته است. گفت: بیست سال پیش زمانی که هنوز جوان بود، این حدیث را برایم روایت کرده است و حال نمیدانم فراموش کرده یا ترسیده که بیش از حد شما را امیدوار سازد. گفتیم: ای ابوسعید! برایمان بگو، خندید و گفت: آدمی واقعاً عجول است، هدف من از گفتن این مطلب جز تکمیل حدیث چیز دیگری نمیتواند باشد. او گفت که رسول خداصفرمود: «سپس برای بار چهارم برمیگردیم و با همان اذکار او را ستایش میکنم و به سجده میافتم، گفته میشود: ای محمد! سرت را بلند کن، بگو شنیده خواهی شد، درخواست کن پذیرفته میشود، شفاعت کن، قبول میگردد. میگویم: خداوندا در تمامی کسانی که کلمه «لاالهالاالله» را گفتهاند به من رخصت بفرما، خداوند میگوید سوگند به عزت و جلال و کبریا و عظمتم هر کس کلمه «لاالهالاالله» را گفته باشد، از آن بیرون میآورم [۲۰٩].
امام احمد از ابونضره [۲۱۰]روایت میکند که گفت: ابن عباس بر منبر بصره برایمان خطبه خواند و گفت: رسول خداصفرمودند:
هر پیامبری از پیامبران گذشته مستحق دعایی بوده که آن را در دنیا به کار بسته است و من دعایم را جهت شفاعت امتم در قیامت ذخیره نمودهام. من در قیامت سرور بنیآدم هستم و هیچ افتخاری نیست، و اولین کسی هستم که زمین از رویش برداشته میشود و هیچ افتخاری نیست، آدم و همه انسانهای بعد از او همگی زیر پرچم من قرار میگیرند و هیچ افتخاری نیست و پرچم حمد و ستایش در دستان من است و هیچ افتخاری نیست.
خداوند قیامت را طولانی میگرداند. مردم به همدیگر میگویند: بیایید نزد آدم رفته و از او بخواهیم نزد خدا برایمان شفاعت کند تا او قضاوت را شروع نماید. نزد آدم آمده و به او میگویند: ای آدم! تو کسی هستی که خداوند تو را با دستانش خلق نموده و در بهشت جای داده و فرشتگان را به سجدهات درآورده است. نزد خداوند برایمان شفاعت کن تا قضاوت را شروع نماید. او در جواب میگوید: این کار من نیست، من به خاطر اشتباهم از بهشت رانده شدهام و امروز فقط به خودم مشغول هستم. نزد نوح اولین رسولان بروید و حدیث را ادامه داده تا جایی که فرمود: نزد من آمده و میگویند: ای محمد! نزد خداوند برایمان شفاعت کن تا بینمان داوری کند. جواب میدهم: این کار من است، ولی باید صبر نمود تا اینکه به هر کس که بخواهد و راضی باشد اجازه دهد، پس از آن هر گاه خداوند اراده کند بین بندگانش به قضاوت بنشیند، منادی ندا میدهد: احمد و امتش کجایند؟ ما آخرین و اولین هستم، ما آخرین ملتها در دنیا و اولین ملتی هستیم که محاسبه خواهیم شد، ملتهای دیگر راه را برایمان باز میکنند و ما با اعضایی نورانی بر اثر وضو از کنارشان میگذریم. آنها میگویند: عجیب است انگار همه آحاد این ملت پیامبرند. پس از آن من در بهشت میروم و حدیث را همچون دو حدیث گذشته ادامه داد.
[۲۰۶] در صحیحین نیز ذکر شده است و احمد و مسلم از جابربن عبدالله نیز روایت کردهاند. [۲۰٧] تکرار جهت تأکید است و در بعضی از نسخههای بخاری سه بار تکرار شده است. [۲۰۸] امام حسن بصری، تابعی معروف که از ترس ظلم حجاجبن یوسف و آزارهای وی خود را مخفی کرده بود. [۲۰٩] مسلم و احمد نیز این حدیث را روایت نمودهاند. [۲۱۰] ابونضره یکی از تابعین است که نامش منذربن مالک بن قطعه میباشد.