تجلی قرآن در عصر علم

فهرست کتاب

﴿يُؤۡتَ ٱلۡحِكۡمَةَ...[البقرة: ۲۶۹]

﴿يُؤۡتَ ٱلۡحِكۡمَةَ...[البقرة: ۲۶۹]

خدایبرای بندگان خود مال و ثروت می‌دهد، فرزندان و عزیزانی عنایت می‌کند و از نعمت‌های گونه‌گون بهره مندشان می‌سازد. تجارب زندگی نشان داده است که مال و ثروت گاهی به درد صاحب خود نمی‌خورد. فرزندان نیز گاهی ممکن است جز یک آرایش موقت برای انسان به حساب نیایند بلکه هم ثروت و هم فرزندان، نکبت و مصیبتی برای وی گردیده زندگی را برایش به جهنمی مبدل گردانند. چنانکه قرآن کریم در آیه‌ی ۴۵ از سوره‌ی «کهف» می‌گوید:

﴿ٱلۡمَالُ وَٱلۡبَنُونَ زِينَةُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا[الکهف: ۴۵].

«مال و فرزندان آرایش زندگی دنیا اند».

و در آیه‌ی ۱۴ سوره‌ی «تغابن» می‌گوید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ مِنۡ أَزۡوَٰجِكُمۡ وَأَوۡلَٰدِكُمۡ عَدُوّٗا لَّكُمۡ فَٱحۡذَرُوهُمۡ[التغابن: ۱۴].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، در حقیقت برخی از همسران شما و فرزندان شما، دشمن شمایند، از آنان برحذر باشید».

لیکن در اینجا موهبت دیگری هم هست که خدای سبحان آن را برای هر کس بخواهد می‌بخشد که در این موهبت برای انسان خیر بسیاری نهفته است. این موهبت در متن آیه‌ی ۲۶۹ از سوره‌ی «بقره» چنین بیان می‌شود:

﴿يُؤۡتِي ٱلۡحِكۡمَةَ مَن يَشَآءُۚ وَمَن يُؤۡتَ ٱلۡحِكۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِيَ خَيۡرٗا كَثِيرٗا[البقرة: ۲۶۹].

«خداوند به هرکس که بخواهد، حکمت می‌بخشد، و به هرکس حکمت داده شود، یقیناً خیری فراوان به وی داده شده است، و جز خردمندان کسی پند نمی‌گیرد».

در تعریف حکمت گفته‌اند که حکمت: عقل و خردی است استوار و خلقی است نیکو. و گفته‌اند: هر کس از موهبت حکمت برخوردار باشد، به وسیله‌ی آن در دنیا به جایگاهی عالی و موقعیتی ممتاز دست می‌یابد. لیکن بررسیها نشان داده‌اند که همه‌ی آنانی که خدای متعال از این موهبت برخوردار شان گردانیده است، در مراکز سلطه و جاه و مقام قرار ندارند، زیرا چه بسیار اند انسانهای با حکمت و خردی که از زندگی اجتماعی در گوشه‌ی انزوا قرار گرفته و به همان زندگی منزوی خویش در یک گوشه‌ی دورافتاده قناعت کرده‌ و درویشانه خوش وخرم اند، پس آیا این گروه -که از اجتماع گوشه گرفته‌ یا به حاشیه‌ها رانده شده‌اند- از خیر محروم مانده‌اند؟ هرگز! بلکه اینان بیشترین و بزرگترین خیر و نعمت را دریافته‌اند، زیرا کسی که از موهبت الهیی مانند حکمت بهره‌مند است، به هر کار و شغلی که مصروف باشد و در هر مقام و موقعیتی که قرار داشته باشد، بی‌شک از خیر بسیاری بهره‌مند است. البته ما این خیر بسیار را فقط آنگاه توانسته‌ایم بشناسیم که با پیشرفت‌های علم آشنا شده‌ایم و حقّا که سخن خدای حکیم راست و زیبا است.

دکتور «الکسیس کارل» می‌گوید: «کافی نیست که شخص با بدنی سالم زندگی کند تا بتواند از زندگی سالم بهره‌مند شود، زیرا سلامتی نه منحصر به مقاومت بدن در برابر امراض است، نه محدود به نیروی تحمّل جسم، و نه هم منحصر به قدرت انسان بر کار و تولید. بلکه این نیروی اخلاق، استواری و به هنجاری عقل و آرامش خاطر یعنی «حکمت» است که مهمتر ازهمه‌ی آنهاست.

شکی نیست که انسان عصر حاضر، از انسانهای عصرهای گذشته به سلامتی کامل نیازمندترا ست، زیرا او باید مشکلات جدیدی را تحمل کند که زاییده‌ی شرایط جدید و معاصر است، مشکلاتی مانند تکانها و شوریده‌گیهای روانی، همهمه‌ها و هیاهوهای زندگی ماشینی، وجودنگرانیها و دلهره‌های گونه‌گون و مشکلات اجتماعی خطیری که محیط ما از آنها خالی نیست. مشکلاتی که چه بسا اعصاب انسان را درهم کوفته و برای او نفس‌گیر و طاقت‌فرسا می‌شوند. از این جهت، ما نمی‌توانیم به سلامتی فقط از بعد فیزیولوژیک مجرد آن نگاه کنیم، زیرا سلامتی عقل و نیروی اخلاق، ابعاد دیگری از زندگی ما یند که شخصیت تامّه‌ی انسان به نضج و بلوغ پیوسته، از آنها بی‌نیاز نیست».

می‌دانیم که جسم انسان در اصل از یک تک سلول به وجود می‌آید که آن تک سلول باز به دو قسمت منقسم می‌شود و هر قسمت به نوبه‌ی خود به دو قسمت دیگر و این چنین است که این سلول تا بدانجا تکثر می‌یابد که نمو و رشد جسم انسان را به کمال و تمام آن برساند. پس جسم انسان به هر پایه‌یی از تکامل هم که برسد، باز همان واحد اولیه‌ی وجودش باقی است. بناءً تمامی اعضای جسم و انکشافات آن، در واقع یک واحد منسجم، همآهنگ و به هم پیوسته‌یی اند که با شبکه‌ی عظیم و هول آسایی از سلسله اعصاب و عناصر شیمیاییی که غده‌ها آنها را افراز می‌نمایند و ما آنها را به نام هرمونها می‌شناسیم، به هم بافت خورده و ارتباط قایم کرده‌اند. سلامتی، یعنی نگهداری و محافظت از این واحد و حفظ هما‌هنگی و روابط متعادل میان اعضای وجود. پس چنانکه تصلب شرایین در دوران خون انسان اختلال پدید آورده و سلامتی انسان لطمه می‌بیند، همین طور اگر خشم، ترس و نگرانی در اعصاب انسان اضطرابی ایجاد کند، این سلامتی با لطمه و آسیب‌جدی روبه‌رو می‌شود.

آری، این حقیقت هم‌اکنون کاملاً ثابت گردیده است که نشاط و فعّالیت انسان در یک آن واحد، هم عضوی و هم عقلی است و جسم و روح یک واحد غیر قابل تجزیه می‌باشند. پس آنسانکه ورم مخ یا غده‌ی درقیه، به انحراف عقلی و عصبی انسان می‌انجامد، همین طور اضطراب عقل یا انحراف اخلاق به زخم معده، تصلب شرایین، امراض قلبی و اختلال در جهاز هاضمه وی می‌انجامند.

بنابراین برای انسان محال است که بتواند روشهای کاربردی حفظ سلامتی را در جسمش کاملاً و از همه جهت کشف کند، زیرا این یک قضیه‌ی گیج‌کننده و حیرت آوری است. مگر ما در این عرصه یک سلسله قواعد اساسیی داریم که با عنایت به آنها می‌توانیم سلامتی ‌مان را حفظ نماییم و همه‌ی ما کم و بیش با این قواعد اساسی که مربوط به نحوه‌ی پیشگیری از بیماریهای مختلف است و طب قدیم و جدید آنها را توصیه کرده‌اند، آشنا هستیم. لیکن در اینجا ما قواعد نوینی داریم که عبارت از دستاوردهای جدید علم طب اند. این قواعد می‌گویند: برای حفظ سلامتی باید حتماً از سمومهای مختلفه پرهیز کرد. سموم ها یا توکسیدهایی که از خارج بدن می‌آیند و مهمتر از آنها سموم هایی که از داخل وجود متولد می‌گردند.

انسان ـ مثلاً ـ به تجارب فیزیولوژیک باور دارد وبر اینکه مثلاً تدخین و باده‌گساری به سلامتی وی مضر تمام می‌شوند، لیکن در عین حال می‌بینیم که بسا افراد هستند که نمی‌توانند از این چیزها دست بردارند و یا حد اقل از میزان مصرف آنها بکاهند مگر آنگاه که خداوندأبه انسان «حکمت» عنایت نماید... و حکمت در این میدان، یعنی خرد و شجاعت.

همینگونه پوست خارجی بدن ما نیازمند تحمل سختیهای باد، باران، خورشید و سایه است، زیرا برای آن ساخته شده تا با این پدیده‌ها رو به رو شود، اما فقط یک ساعت پیاده‌روی بامدادی پرتحرک انسان در هوای آزاد کافی است که پوست و سیمای بدن، بلکه حتی خون و اعضای وی را به اوج‌ سلامتی سوق دهد. لیکن این امر فقط به داشتن یک چیز نیازمند می‌باشد و آن چیز هم فقط «حکمت» است، و حکمت در اینجا یعنی عقل و اراده.

همین طور ما می‌دانیم که عناصر شیمیایی مورد نیاز برای ساختمان انساج و حفظ نشاط و نیرومندی جسم ما، در غذاهای طبیعی مانند سبزیجات، میوه‌ها، لبنیات و حبوبات موجود اند. لیکن اشتغال مردم به مواد چاشنی‌دار رنگارنگ، گاهی انسان را با چنان حالتی رو به رو می‌سازد که مجبور می‌شود ضعف بدنی خود را با فراورده‌های دیگری که محتوی مواد سبزیجات و میوه‌جات اند، برطرف کند اما به شیوه‌ی شیمیایی و نه به طور طبیعی. پس بازگشت انسان به سوی مواد اصلی، چون سبزیها و میوه‌های تازه و دست‌برداشتنش از مواد پرچرب و انرژی‌زای دیگر، نیاز به یک چیز دارد و آن چیز هم فقط «حکمت» است، و حکمت در اینجا نیز یعنی عقل و تصمیم‌گیری.

همین‌گونه شکایت انسان از امراض جهاز هاضمه و تأثیر منفی آن بر قلب و ریه‌ها و کلیه و کبد، همه و همه ناشی از پرخوری است، زیرا ما قبل از آنکه گرسنه شویم غذا می‌خوریم. وقتی هم که می‌خوریم، آنچنان می‌خوریم که معده‌ی ما به فریاد می‌آید. و البته زیان این کار را هم می‌دانیم. پس باید بنا به فرموده‌ی رسول گرامی اسلامجتا گرسنه نمی‌شویم، غذا نخوریم و چون غذا خوردیم، فقط چند لقمه‌یی بخوریم که قامت مان را استوار سازد و ما را به کار و تلاش قادر گرداند. پس آیا ممکن است به این توصیه عمل کنیم؟ هرگز! مگر آنگاه که یک چیز داشته باشیم، آنهم فقط «حکمت» یعنی عقل و اراده است.

بلکه حتی در محیط پرتنش اجتماعی ما با همه‌ی کشمکش‌ها، رقابت‌ها و مسابقاتی که در آن بر سر رزق و روزی و چوکی و منصب و قدرت در جریان است، مسابقاتی که در بسا موارد منجر به درگیریها و حوادث المناک می‌شود، به طوری که انسان با کمترین بهانه‌یی برشوریده و با اولین صدمه خود را تا خرخره زیر بار غم و اندوه غرق می‌کند و کوچکترین لطمه را برای خود به فاجعه‌یی مبدل می‌سازد. و البته ما همه می‌دانیم که این امور مولد چگونه امراض خطیری اند، و می‌دانیم که برای مقابله با این وضعیت نا هنجار، قبل از هر چیز دیگر به تحمل، حوصله، اعتماد به نفس و حفظ زبان از پرگویی و بدگویی احتیاج داریم. اما آیا ممکن است که به این خصلت‌ها آراسته باشیم. هرگز! مگر آنگاه که از موهبت «حکمت» بهره‌مند باشیم. یعنی: فرزانگی و اخلاق نیک.

بی‌گمان از مستلزمات حکمت است، اینکه انسان در دنیای خود چنان رفتار کند که اگر او خداوندأرا نمی‌بیند، خداأاو را می‌‌بیند. یقیناً گفتار، کردار و حتی تخیلات موجود در بستر لاشعور ما، در لوحه‌ی هستی ثبت می‌شود و اگر ادیان و کتب آسمانی این حقیقت را تبلیغ نموده‌اند، اینک علم نیز به جمع آنها پیوسته است. پس بر انسان خردمند لازم است تا فقط سخنی را بر زبان آورد که زیانبار نباشد، فقط اندیشه‌یی را در نهاد خود بپروراند که کشنده‌ی روان وی نباشد و فقط عملی را انجام دهد که او را از عذاب خداوندأدور گرداند.

بی شک حکمت ورزانه خواهد بود اگر انسان به حق خویشتن خویش قانع بوده و چشم به حق دیگران ندوزد، زیرا اگر صاحب حق غایب است، خداوند بزرگ همیشه حاضر و ناظر حال بندگان خویش می‌باشد. و هر گاه عدالت زمینی و قوانین موضوعه در آن مجرم را به برگرداندن حق به صاحبش ملزم گردانیده و علاوتاً مجازاتی را نیز برای وی وضع می‌نماید، پس حساب عدل الهی چگونه خواهد بود؟

این چنین است که تجلیات اعجازی آیه‌ی کریمه‌ی فوق، بر تارک همه‌ی علوم انسانی می‌درخشد و ما به تجربه درمی‌یابیم که مفاهیم خیر و حق و عدل، جملگی در مضمون «حکمت» داخل‌اند. و البته همه‌ی آنچه که در تحت این عنوان می‌گنجد، ثواب تلقی می‌شود. پس خوشا به حال آنانی که خدایبه ایشان «حکمت» ارزانی کرده است، چه هر کس برخوردار از حکمت است، بی‌شک که خیر فراوانی را در دنیا و آخرت فرا آورده است.