﴿وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾[النحل: ۱۲۵].
از مهمترین رهنمودهای دانشمندان علم اجتماع در راه ساختن جامعهیی خیراندیش که انسانهای آن همه با هم یار و یاور باشند، در حقیقت دوریگزیدن همیشگی انسان از زاویهی حادّهی جدال است. آری، این زاویهی حادّه عبارت است از جار و جنجال، خشم و عصبانیت و هر آنچه که فضای علایق انسانی را مکدر میگرداند.
دیل کارنیگی که صاحب مؤلفات بسیار موفقی در علوم روانشناسی و جامعهشناسی است میگوید: «بیگمان نتیجهیی که من از بررسیهای ممتد علمی خویش بر گرفتهام این است که تنها وسیلهی به کرسینشاندن منطق در روابط اجتماعی، دوریگزیدن از جدال و کشمکش میباشد. بررسیهای من میگویند که از هر ده بار مشاجره و جدال میان دو تن، به طور حتم در نه بار آن، هر یک از طرفین نهایتاً با پافشاری شدیدتری از قبل، خود را در آن مجادله برحقتر از پیش دانستهاند. بر فرض اینکه شما با جدال و مشاجره بر خصمتان چیره شوید، این شما هستید که در نهایت بازندهاید، زیرا شما ظاهراً توانستهاید بر او پیروز شوید، اما نتوانستهاید رضاو خشنودی وی را کسب نمایید و این خسارت خود برای شما کافی است».
اما «ولیم» که یکی از مدیران بسیار موفق اجتماعی در امریکا است، در این باره میگوید: «قطعاً محال است که شما بتوانید فردجاهلی را با مرافعه و مشاجره مغلوب خود سازید، زیرا تجارب من میگویند که مستحیل است بتوان فردی را ـ قطع نظر از اینکه عالم است یا جاهل ـ با جدال و مرافعه بر تغییر دادن نظرش داشت».
فرانکلین در کارنامهی زندگیاش میگوید: «او در جوانی بسیار لغزشکار و تند مزاج بود و کسانی که از وی بد میبردند، بیشتر از آنانی بودند که وی را دوست میداشتند. تا آنکه روزی یکی از دوستانش وی را به گوشهیی فرا خواند و برایش گفت: تردیدی نیست که نظریاتت همچون تازیانهیی است که بر مخالفان رأیت فرود میآید، از این جهت هنگامی که دوستانت از تو دور میشوند، نفسی به راحت میکشند تا از جدال و بگو مگو با تو در امان باشند». فرانکلین میگوید: «از آن روز این سخن را آویزهی گوشم ساخته و به یک قاعده سخت پایبند گردیدم و آن اینکه از معارضه با آراء دیگران بپرهیزم مگر به شیوهیی نیکو. از آن وقت به کار بردن الفاظی را که بر رأی قاطع و ثابتی دلالت کرده و عواطف دیگران را بخراشد، بر خود تحریم کردم، مانند این جملات: قطعاً من بر این نظر هستم! شکی ندارم که واقعیت امر چنین است! تحقیقاً قضیه چنین است! ... و به جای استعمال چنان کلماتی، الفاظی از این قبیل را به کار میگرفتم: گمان میکنم که چنین باشد! به نظرم میرسد که قضیه چنین باشد! در حال حاضر بر این نظر هستم! شاید عقیدهام در این باره درست نباشد! ممکن است در این گفتهام اشتباه کرده باشم! ... و هر گاه با آراء دیگران هم مخالفتی میداشتم، این مخالفت را صراحتاً به رخ ایشان نمیکوبیدم و به طور ناگهانی بر آنان اعتراض نمیکردم بلکه میگفتم آراء شما همیشه درست بوده است، لیکن در حال حاضر ممکن است اندکی به تفکّر بیشتر نیاز داشته باشید. از آن زمان هرگز با کسی ستیزه نکردهام و بالمرّه ستیزه را به کناری افگندم».
کارنیگی در یکی دیگر از حکایاتش میگوید: «در یکی از مهمانیهای بزرگ که بنا به مناسبتی برگزار شده بود، یکی از حاضران داستانی را ذکر کرد که حاوی یک جملهی حکیمانه بود. او ادعا کرد که این جمله از کتاب مقدس انجیل است. من که نسبت به قضیه حضور ذهن کافی داشتم، راه را بر وی بسته و گفتم: جملهی ذکر شده نه از کتاب مقدس، بلکه از سخنان شکسپیر است. اما او بر این نکته که آن جمله حتماً از کتاب مقدس است اصرار داشت و من نیز بر رأی خویش اصرار میورزیدم. سرانجام حکمیت در این باره را به فرد سومی وا گذاشتیم که در شناخت شکسپیر بسیار معروف بود و همهی سخنان و وجیزههای وی را از حفظ داشت. فرد موصوف که در کنارم نشسته بود، مرا با این گفتهی خود وحشتزده ساخت: آقای کارنیگی! ایشان درست میفرمایند، این وجیزه جملهیی از کتاب مقدس است. اما در عین حال با مهربانی، به نوک پای خود آهسته بر من فشاری آورد و با این تلمیح خواست به من نکتهیی را بفهماند. میهمانی که به آخر رسید، آن مرد در راه به من چنین گفت: شکی نیست که سخن شما کاملاً درست بود و آن وجیزه از شکسپیر است نه از کتاب مقدس. اما ما همه در میهمانی شادی به سر میبردیم و شما نمیبایست در چنین فضای بهجتانگیزی میکوشیدید که برای آن مرد این واقعیت را که او اشتباه کرده است، به اثبات برسانید! آیا فکر میکردید که این کار شما او را نسبت به شما بر سر لطف میآورد؟ چرا به وی اجازه ندادید تا داستانش را به آخر برساند و با این کار، خوش باشد؟ از این گذشته، مگر او عقیدهی شما را در بارهی آن جمله جویا شد که با وی به مجادله برخواستید؟ کارنیگی عزیز! همیشه از زاویهی حادّه بپرهیزید!».
آری، چه بسیار صحنهها و لحظههایی در زندگی انسان وجود دارند که ستیز و جدال، صفا و بهجت را از آن لحظهها گرفته و نشئهی سرور و لذت را از سر همگی برپرانده است! بلکه حتی چه بسیار جار و جنجالهایی که پیوند دو دوست را برای همیشه از هم بگسلانیده و فضای سبز روابط آنها را تیره و تار گردانیده است! از همین رو، علم اجتماع و علم تربیت در جدیدترین نظریات، به پرهیز از ستیز و جدال سفارش اکید کرده اند و اینکه اگر هم در مواردی از ستیز و جدال گریزی نباشد، باید این کار به نیکوترین شیوه صورت گیرد.
رهنمودهایی که این علوم آن را فریاد میکنند، با آنچه که قرآن کریم یک هزار و چهارصد سال قبل نه در یک آیه و یک سوره که در آیات و سورههای متعدد در این زمینه ارشاد فرموده است، قابل مقایسه نیست. خدای سبحان در آیهی ۸۶ از سورهی «حج» پیامبر امین خویش را چنین توصیه میکند:
﴿وَإِن جَٰدَلُوكَ فَقُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا تَعۡمَلُونَ ٦٨﴾[الحج: ۸۶].
«و اگر با تو مجادله کردند، بگو: خدا به آنچه میکنید داناتر است».
و در آیه ۱۲۵ از سورهی نحل میفرماید:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ ١٢٥﴾[النحل: ۱۲۵].
«با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به شیوهی که نیکوتر است، مجادله نمای، در حقیقت پروردگار تو به حال کسی که از راه او منحرف شده دانا تر، و او به حال راهیافتگان نیز داناتر است».
از توصیههای قرآن کریم در این رابطه همچنان آیهی ۴۶ از سورهی عنکبوت است که میگوید:
﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾[العنکبوت: ۴۶].
«و با اهل کتاب مجادله نکنید مگر به آن شیوه که نیکوتر است».
بلکه حتی پروردگار مجادله را در قطار فسق ذکر میکند، آنگاه که از ارتکاب آن در مناسک حج منع مینماید. و این متن آیهی ۱۹۷ از سورهی بقره است:
﴿فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي ٱلۡحَجِّ﴾[البقرة: ۱۹۷].
«پس هر کس که در این ماهها حج را بر خود فرض گرداند، بداند که در اثنای حج همبستری و فسوق و جدال روا نیست».
از راههای منتها به زاویهی حادّه یکی هم کژراههی خشم است. یکی از دانشمندان روانشناس در این رابطه میگوید: «زمانی که ما بر دشمنانمان خشم میگیریم، جز این نیست که فرصت غلبهی آنان را بر خود مان آماه کردهایم، غلبهی شان بر خوابمان خوراکمان و سلامتی و خوشبختیمان. و اگر دشمنان ما بدانند که چه قدر همه مسبب نگرانی و تیرهبختی ما شدهاند، از شادی به پایکوبی درخواهند آمد. پس مسلماً خشم و کین ما بر آنان، هرگز ایشان را اذیت نمیکند بلکه این خود ما هستیم که همیشه به لعنت و آزار آن گرفتار میشویم و شبها و روزهایمان را به جهنمی برای خودمان مبدل میسازیم».
یکی از نشرات وابسته به ادارهی پولیس آمریکا مینویسد: «اگر کسانی در اندیشهی آن افتادند که به شما بدی و آزاری برسانند، پس یاد و خاطر آنان را به کلی از صفحهی ضمیرتان پاک گردانید و اصلاً به فکر این نباشید که از آنان انتقام بگیرید، زیرا اگر به فکر انتقام باشید، بیشتر از آنان خودتان را ناراحت کردهاید».
از شگرفترین وجیزههای حکیمانهی کنفوسیوس یکی این است: «دشنام و بدگویی دیگران اصلاً به تو آسیبی نمیرساند، بلکه آنچه به تو آسیب میرساند، اندیشیدن تو در بارهی آنان است».
از بهترین سخنان در این باره، سخن علامه «کلاوس وارد» است که گفته است: «به جای اینکه از دشمنان مان کینه به دل بگیریم، بگذار بر آنها دل بسوزانیم و خدایﻷرا سپاس گوییم که ما را مانند آنان نیافرید. بگذار به جای اینکه انواع اتهامات را بر دشمنانمان سرازیر سازیم، رحمت و شفقت و یاری و گذشت مان را شامل حال آنان گردانیم».
شاید این داستانها و امثال آن بتواند، آنچه را که آیهی ۱۳۴ از سورهی آل عمران ناظر بر آن است تا حدودی به اذهان مان نزدیک گرداند، جایی که این آیه فروخورندگان خشم و درگذرندگان از مردم را در قطار نیکوکاران ستایش کرده و میگوید:
﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾[آلعمران: ۱۳۴].
«آنانکه در فراخ دستی و تنگ حالی انفاق میکنند و خشم خود را فرو میبرند و از مردم درمیگذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد».
به این ترتیب به راز این امر که خدایﻷچرا پیامبر امینش را به عفو و گذشت فرا میخواند نیز پی میبریم، جایی که در آیهی ۱۵۹ از سورهی آل عمران میفرماید:
﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾[آلعمران: ۱۵۹].
«پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان (اصحاب خویش) مشورت کن».
و در آیهی ۱۳ از سورهی مائده میفرماید:
﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱصۡفَحۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾[المائدة: ۱۳].
«پس از آنان درگذر و چشمپوشی کن که خدا نیکوکاران را دوست میدارد».
چنانکه خدایﻷمؤمنان را نیز به گذشت و چشم پوشی فرا میخواند، آنجا که در نصّ آیهی ۱۰۹ از سورهی بقره میفرماید:
﴿فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾[البقرة: ۱۰۹].
«پس گذشت کنید، و چشم بپوشید تا خدا فرمان خود را بیاورد».
و اینچنین است که در روشنایی پیشرفت علم، به عمق اهداف این آیات مبارکه که از اصول علم تربیت و علم اجتماع قرنها جلو افتاده است، آشنا میشویم.