انشقاق نجومي قمر
در سال ۱۶۱۰ میلادی، گالیله کشف کرد که سیارهی «زحل» با سه طبقهی دایروی محاط گردیده است که این طبقات دایروی، نوعی کمربند را پیرامون آن تشکیل دادهاند.
یافتههای بعدی نشان داد که وجود طبقات دایروی به سیارهی زحل منحصر نبوده، بلکه سیارات دیگری نیز وجود دارند که دارای همچو طبقات دایروی شکل میباشند. در سال ۱۷۵۰م یک تن از علمای دانش نجومی به نام «رایت» گفت که این حلقات دایروی پیرامون زحل، در واقع عبارت از تعدادی سیارات بینهایت کوچکاند که بر محور آن میچرخند. تا آنکه با اختراع آلات و ابزار پیشرفتهتر نجومی، علم جدید در این رابطه به یک نظریه قاطعتر دست یافت و حجّت دانش نجوم «سیر جیمس جینز» در کتاب خود: «ستارگان در سیر و سفرهایشان» با استناد به نظریات علمی «ماکسویل» گفت: «این حلقات دایروی از نقطه نظر علمی شگفتترین اجرام آسمانی میباشند. یافتههای جدید دانش نجومی نشان میدهد که این حلقات، قطعاتی کوچک از یک جسم بزرگتری هستند که روزگاری یک قمر عادی کامل الوجود از اقمار زحل بوده است و این قمر رفته رفته به منطقهی خطر زحل داخل گردیده و در نتیجه پارچه پارچه و قطعه قطعه شده است، زیرا این منطقهی خطر، محدودهیی است که هیچ جسم کوچکتری از زحل وارد آن نمیشود مگر اینکه خرد و پارچه گردیده و قطعه قطعه میشود. سرگذشت این قمر زحلی نیز درست همانند سرگذشت سیارهی بزرگتر دیگری است که در زمانهای بسیار دور گذشته به جوار خورشید به پناه آمده بود، اما خورشید آن را پارچه پارچه ساخته و از آن خانوادهی فعلی خویش (مجموعهی شمسی) را تشکیل داد. همچنین زحل نیز نزدیکترین قمر به خود را به میلیونها قطعهی کوچک پارچه پارچه نموده و از این قطعات، حلقات دایروی پیرامون خویش را تشکیل داده است».
جیمس جینز ادامه میدهد: «بنابراین، هیچ گریزگاهی از تکرار این وضعیت در قمر ما نیز در آیندههای دور وجود ندارد، چه شکی نیست که قمر ما اندک اندک به زمین نزدیک و نزدیکتر میگردد و این نزدیکی در نهایت به سرحدی خواهد رسید که برای سلامتی قمر بسیار خطرساز است و در این هنگام است که قضای الهی کار خود را میکند و آنگاه قمر شق گردیده، پارچه پارچه میشود و به این ترتیب، زمین ما از داشتن قمر خود بینصیب میگردد. البته زمین در این هنگام همانند زحل از قمر پارچه پارچه شدهی خود، حلقات دایروی کمربند مانندی را به دور خویش تشکیل میدهد و این حلقات نه فقط نوری همانند نور قمر فعلی را به زمین خواهند فرستاد، بلکه در طول تمام شبهای سال، زمین ما همانند شبهای مهتابی ۱۴ و ۱۵ منور خواهد بود».
بحثها و بررسیهای نجومی باز هم در بارهی این نظریه استمرار یافت و در نهایت این نتیجه به دست آمد که بلی، به راستی هم قمر ما اکنون در همان مسیر و مداری قرار ندارد که در هنگام تشکیل مجموعهی شمسی در آن قرار داشته است، بلکه از آن هنگام تا اکنون، قمر به زمین بسیار نزدیکتر گردیده است و هر چند این نزدیکی بسیار به کندی پیش میرود، اما با توالی زمان، سرانجام قمر به منطقهیی وارد خواهد شد که بر نیروی جاذبهیی که آن را در فاصلهی بیخطر از زمین قرار داده است، غلبه خواهد کرد. البته نخستین نشانهی ورود قمر به منطقهی خطر، عبارت خواهد بود از زلزلههای ویرانگر در داخل قمر که این زلزلهها روز به روز با نزدیکشدن بیشتر آن به زمین، شدید و شدیدتر گردیده و شکل هولناکی را به خود خواهد گرفت و در نهایت به شقشدن آن خواهد انجامید.
شایان ذکر است که از نقطه نظر علمی هیچ استبعادی ندارد که پارچه پارچهشدن قمر، بر قوهی جاذبهی کواکب و اجرام دیگر آسمانی که جاذبهی قمر در نگهداشت آنها مؤثر است، نیز تأثیر منفی به جای گذاشته و نهایتاً موجب اختلال در حالات و حرکات آنها گردد و باز این اختلال در نیروهای جاذبهی میان سیارات و کواکب دیگر، میتواند به نوبهی خود منجر به سقوط آنها به سوی زمین، یا سقوط زمین در خورشید و یا حتی هر احتمال خطرناک و نابودکنندهی دیگری بشود که هرگز در تصور ما نمیگنجد.
پس آیا شقشدن قمر با این کیفیت، خود دلیل نزدیکی قیامت نمیباشد؟ و سرانجام آیا این خود گواه حقّانیت قرآن کریم و تفسیر آیهی اول سورهی قمر نیست که پروردگار متعال در آن میفرماید:
﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ ١﴾[القمر: ۱].
«قیامت نزدیک شد و قمر شق گردید».
به راستی کدام کتاب، کدام نظریهی علمی و کدام دانشمند توانسته است یک هزار و چهارصد سال قبل، از حقیقت «شقّ القمر» سخنی به میان آورد؟ آیا قرآن در عین حالی که بینیاز از گواهی و پشتیبانی علم است با این معجزات علمی خویش، بر یاوههای مخالفان و معاندان این دین مبین مهر ابطال نمیکوبد؟
در اینجا توضیحاً اضافه مینمایم که معجزهی «شق القمر» به نقلی صحیح الاسناد در بخاری و مسلم و کتابهای دیگر حدیث روایت شده است. از جملهی این روایات، یکی هم روایت حضرت عبدالله بن مسعودساست که خود از شهود عینی این حادثهی خارقالعاده بود. اما به رغم صحت این روایات، در بارهی قضیهی شقشدن نجومی قمر که آیهی مبارکه آن را به عنوان نشانهی نزدیکی قیامت ذکر کرده است، و رویداد شقشدن آن در عهد نبوی، میان دانشمندان و مفسران اسلامی بحث و کنکاش وجود داشته است.
امام رازی در «تفسیر کبیر» خود بر آن است که «شقّ القمر» در آینده اتفاق خواهد افتاد و ذکر آن به صیغهی ماضی، از فنون بلاغی قرآن کریم است که احیاناً حوادث و رویدادهایی را که در آینده به وجود میآیند، با فعل ماضی (زمان گذشته) بیان مینماید که این به معنی تأکید بیشتر بر وقوع حتمی آن حوادث در آینده است. دلیل این مدعا آنکه تعبیر فوق در قرآن کریم نمونههای فراوان دیگری نیز دارد. مثلاً در آیهی اول از سورهی مبارکهی نحل میفرماید:
﴿أَتَىٰٓ أَمۡرُ ٱللَّهِ فَلَا تَسۡتَعۡجِلُوهُ﴾[النحل: ۱].
«قیامت آمد و شتابزده آن را جویا مشوید».
که فعل «أَََتی» با آنکه فعل ماضی (زمان گذشته) است، اما در اینجا مفید معنی استقبال (آینده) میباشد.
امام حسن بصری/نیز به همین عقیده است، چنانکه ابوحیان اندلسی به نقل از وی میگوید: «معنی آیهی مبارکه این است که چون قیامت فرا رسد، قمر نیز بعد از نفخهی دوم شق میشود».
اما تعداد بیشتری از علما به این عقیده اند که «قمر» در عهد رسالت شق گردیده و این معجزه در برابر اجتماع بزرگی از مسلمانان و مشرکان در منطقهی «منی» در مکه مکرمه رونما شده است.
بعضی از مفسران در مقام توفیق میان دو رأی میگویند که معجزهی شقالقمر در عهد رسالت با تصرّف بصری واقع گردید. که امام ابوحامد غزالی و شاه ولی الله دهلوی از این شمارند. این مفسران انشقاق قمر را در عهد رسالت به معنی انشقاق ظاهری یا انقسام نوری دانسته و انشقاق آن در آینده را از نوع انشقاق نجومی که نشانهی برپایی قیامت میباشد، تفسیر نموده اند.