از عالم روح
از جملهی عوالم غیرمرئی که اخیراً علم ازراههای تجربی به وجود آن پی برده است، وجود «روح» است. امروزه علما و دانشمندان زیادی در غرب، دست اندرکار بررسیهای روحی بوده و جمعیتها و انجمنهای متعددی را در این زمینه تشکیل دادهاند. حتی آنها از این محدوده پا را فراتر گذاشته و کوشیده اند تا از طریق مدیومها یا وسیطهای روحی پارهیی از تظاهرات ارواح را عکس برداری نمایند، که نگارنده در کتاب «الانسان روح لا جسد» تألیف دانشمند معروف مصری «دکتور رؤوف عبید» نمونههایی از این تصاویر را مشاهده نموده و دهها شهادت علمی مجامع و گروههای «روحی» را در این باره مرور کرده است.
در این کتاب شما با دانشمندان مادی زیادی رو به رو میشوید که با شک و انکار تمام به سوی دانشمندان مدعی وجود روح روی آورده، اما پس از مشاهدهی مدیوم ها و رؤیت عینی آثار و تظاهرات ارواح، خود از مبلغان بزرگ و جود روح گردیدهاند. اخیراً باخبر شدم که این کتاب به وسیلهی دانشمند ایرانی آقای «کاظم خلخالی» به فارسی نیز ترجمه شده و در دو مجلد با قطع بزرگ منتشر گردیده است، که جویندگان این مبحث خود میتوانند رأساً به آن مراجعه نمایند.
آری، در عالم غیر مرئی میتوان از عالم «روح» نام برد. اخبار علمیی که بعد از انفجار بمب اتمی در هیروشیما منتشر گردید، حاکی از آن بود که مردم جاپان اشباح پلها و ساختمانهای ویران شده را پس از انفجار بمب اتمی مشاهده میکردند. دانشمندان ماوراء طبیعی در مقام تفسیر این اخبار گفتهاند که این مشاهدات، نشاندهندهی وجود پدیدهیی است که آن را انکسار در اهتزاز روحی مینامند. پدیدهیی که به انسان امکان میدهد تا برای چند لحظه، عوالم روحی را مشاهده نماید.
همچنان بسیاری از کسانی که به کثرت در کوههای همالیا به کوهگردی میپردازند، از مشاهدهی مناظر معین و پرندگان و اشکال عجیب و غریبی سخن میگویند که البته این امر را نمیتوان به وجود اختلال در اعضای و ظیفوی مغز و حواس آنها نسبت داد، زیرا دستگاههای دقیق همراهشان نشان میدهد که آنان در حالتی کاملاً طبیعی به سر میبرند.
از دلایل وجود عالم غیرمرئی، وضعیت شخص در حال احتضار است. انسان در حال احتضار از خود حرکاتی مانند تبسّم، یا بدخلقی نشان میدهد و احیاناً نام کسانی از دوستان یا اقربای خویش را که قبل از او به دیار اموات شتافتهاند، بر زبان میآورد که این حالت غالباً نشانهیی بر فرارسیدن مرگ اوست، زیرا در این هنگام، روح شخص محتضر در میان دو عالَم یعنی عالَم مرئی و عالَم غیر مرئی در حال تردد است.
شهید سید قطب/در تفسیری بر آیهی کریمهی ۳۸ از سورهی «الحاقّه» میگوید:
«این آیهی کریمه با پیشکشیدن عالَم غیرمرئی، قلب و احساس انسان را با خود به ماورای حدود و ثغور ادراکات محدود بشری وی میبرد تا از این طریق، آفاق و ابعاد جهانبینی او از هستی و حقیقت را توسعه دهد. این آیهی کریمه به انسان میآموزاند که هرگز نباید زندانی دیدنیها و اسیر مدرکات عقلی محدود و بستهی خویش باشد، زیرا هستی وسیعتر و حقیقت بزرگتر از این شبکهی محدود شناختهای انسانی اوست که از نیروی معین و متناسب با مأموریت خود در این کائنات برخوردار اند و نه بیشتر ازآن، این مأموریت همانا خلافت وی در روی زمین است. اما این انسان میتواند در عین این محدودیتهای خویش، به آفاق و عوالم غیر محدود دیگری نیز سیر و سفر داشته باشد آنگاه که به این حقیقت باور نماید که در ورای این محسوسات محدود وی، عوالم و حقایق بسیار بزرگتری هم وجود دارند که اصلاً این عوالم را نمیتوان با عوالم محسوس او مقایسه کرد. و در این هنگام است که انسان میتواند بر تنگنای وجود خویش غلبه نموده و از زندان محدودیتهای خود بیرون رود وبا سرچشمههای راستین معرفت و حقیقت رابطه برقرار نماید.
پس آنانی که خویشتن خویش را در حصار محسوسات و مدرکات بشری زندانی میسازند، بدون شک مسکین اند. البته ما در مقاطع مختلف تاریخ بشر، با بسیاری از این زندانیان مسکین که زندانبان خویشتن خویش اند، رو به رو میشویم، آنانی که نه فقط روزنههای نور و معرفت را بر عالم جان و روان خویش بستهاند، بلکه حتی میکوشند تا دیگران را نیز در این زندان با خود محصور و مقید گردانند.
اما شگفتا که «علم»، یعین همان چیزی که این زندانیان، قبل از «حقیقت» به آن ایمان آوردهاند، در قرن بیستم خودش را از حصارهای سنگینی که در خلال دو قرن گذشته با غرور تمام بر گرداگردش کشیده بود آزاد میسازد و از طریق آزمایشها و مشاهدات معین خویش به عالم نور و عالم حقیقت میپیوندد. البته این آغاز بیداری علم و به هوش آمدن آن از سکرات غروری است که گرفتار آن شده بود.
آری، علم هم اکنون به محدودهی کار خویش آشنا گردیده و با تجربه دریافته است که این ابزارها و ادوات محدود، میتوانند او را در این گردونهی هستی به عالم غیر محدود رهنمون شوند و در اینجاست که «علم» با تواضعی مؤمنانه و خشوعی عارفانه، پرچم دعوت به سوی «ایمان« را بر میافرازد.
به همین دلیل است که دانشمندی چون «الکسیس کاریل» را میبینیم که با همهی تبحر در میادین علوم تجربی، سرانجام به این نتیجه میرسد که: «دنیا در فراخنای عظیم خویش، پر از عقلهای فعالی غیر از عقلهای ما است و عقلی ابدی بر مقدرات همه عوالم مسلط است، چه آن عوالمی که بر ما آشکار می-باشد و چه آن عوالمی که از دیدگان ما پنهان و در پردهی حجاب قرار دارند. شعور به «قداست» توأم با دیگر نیروهای فعال روحانی، دارای نقش ویژهیی در زندگی ما است، زیرا این شعور است که ما را با افقهای پنهان و عظیم عالم روح مرتبط میسازد».
دانشمند دیگری مانند «دی.نوی» میگوید: «بسیاری از افراد با هوش و دارای حسن نیت را میبینیم که دراین تخیل به سر میبرند که گویا نمیتوانند به خدایﻷایمان داشته باشند، به این دلیل که نمیتوانند او را درک کنند. در حالی که انسان امانتدار که خود را در عرصهی شوق علمی به این میدان افکنده است، لزوماً مجبور نیست تا خدایﻷرا درک و یا تصوّر نماید، مگر به همان اندازه که یک دانشمند طبیعی ملزم به درک و تصوّر نیروی برق است، زیرا تصوّر و درک انسان در هر دو حالت ناقص و نارسا میباشد، چه همان طور که انسان از درک و تصوّر خدایﻷناتوان است، همانسان از درک و تصوّر جوهر مادی نیروی برق نیز عاجز و ناتوان میباشد! اما با این حال، آثار وجود برق از آثار وجود یک قطعه چوب که با همهی کیان و جسامت مادی خویش در برابر ما قرار دارد، نیز ثابتتر و روشنتر است».
دانشمند طبیعی دیگری همچون «سیر آرتر تومسون» مؤلف اسکاتلندی مشهور میگوید: «ما در زمانی به سر میبریم که در آن کرهی زمین کدر، شفاف گردیده و اثیر (موج) کیان مادی خویش را از دست داده است، پس زمان ما دیگر برای فروروی در تأویلات مادی، صلاحیت چندانی را دارا نیست».
همین دانشمند در مجموعهی «علم و دین» خود میگوید: «عقل متدین امروز نباید برای این امر متأسف باشد که دانشمند طبیعی از طبیعت فارغ نمیشود تا به پروردگار طبیعت بپردازد، زیرا پرداختن به ماورای طبیعت بزرگتر از آن است که بتواند وجههی همّت وی قرار گیرد. شاید اگر دانشمندان بخواهند تا از طبیعت مافوق آن را استنتاج نمایند، نتیجه جدّاً از مقدمه بزرگتر باشد، مگر انصافاً ما باید به یک حقیقت غبطه خوریم و آن این است که دانشمندان علوم طبیعی این زمینه را برای گرایش دینی آماده ساختهاند تا این گرایش بتواند در فضای علم نفس بکشد، چرا که همچو امکانی در روزگار پدران و اجداد ما هرگز میسّر نبوده است. پس اگر بحث در بارهی خداوندأکار دانشمندان طبیعی نیست، آنچنانکه «مستر لانگدون» در کتاب خود به غلط چنین میپندارد، ما بر عکس وی معتقدیم که در حقیقت بزرگترین خدمتی که علم انجام داده است، رهبری و راهنمایی انسان به سمت و سوی یک تفکّر برتر و قدسیتر از خدایﻷاست. و اگر بگوییم که: علم برای انسان، آسمان و زمین جدیدی را ایجاد کرده است و از همین روی وی را به سمت غایهی تلاشهای عقلی وی برانگیخته است، هرگز سخنی به گزاف نگفته ایم.
آری، تا به خود میآییم ناگهان متوجّه میشویم که این انسان، صلح و سعادت را درنمییابد مگر در آنجا که ماورای میدان فهم اوست و آن هم فقط در آستانهی در ایمان و اطمینان به خدای بزرگ دست یافتنی است و بس!».
دانشمند دیگری مانند «ا. کرسی موریسون» رئیس اکادمی علوم در نیویورک و مؤلف کتاب مشهور «علم به سوی ایمان فرا میخواند» را میبینیم که میگوید: «بدون شک ارتقای حیوانی انسان به سطح یک موجود دارای شعور و تفکر، گامی بسیار بزرگتر از آن است که از طریق تطوّر مادی انجام پذیرفته و در آفرینش وی منظوری ابداعی وجود نداشته باشد. پس اگر به واقعیت این سخن ما را پذیرفته باشید، میتوانیم بگوییم که انسان با داشتن این صفت، خود یک کارگاه عظیمی است. اما سؤالی که باز لاینحل باقی میماند این است که چه کسی این کارگاه را اداره میکند؟ زیرا انسان بدون آنکه ادارده شود مفید فایده نیست. باید گفت که علم این علت اداری را، علتی مادی نمیپندارد. حقیقتاً ما حالا به درجهیی از تقدم رسیدهایم که باور کنیم، این خداوند بزرگ است که شعلهیی از نور خود را به این انسان بخشیده است».
این چنین است که مشاهده میکنیم علم آرام آرام برخاسته است تا با گامهای خود از زندان مادیت و چهاردیوار آن بیرون رفته و در فضای بینهایتی که قرآن کریم در آیهی ۳۸ سورهی «الحاقّه» و آیات مانند آن ترسیم نموده است به سیر و سفر بپردازد. و اگر باز هم در میان ما کسانی از مدّعیان اندیشه وجود داشته باشند که هنوز هم تحت پرچم علم با هر دو دست پنجرههای نور را بر روی خود و اطرافیان خویش ببندند، ما با باور کامل به آنان میگوییم که: شما در ارتجاع و عقب ماندگی کامل قرار دارید از علم، و در عین زمان در تخلف و عقب ماندگی کامل قرار دارید از دین. همچنان در تخلف و عقبماندگی شعوری قرار دارید از آزادی و ممارست آزادانهی آزادی در شناخت حقیقت، و در تخلف و عقب ماندگی کامل قرار دارید از آن جایگاهی که شایستهی شأن موجود با کرامتی مانند انسان است!.
شیخ محمد متولی الشعراوی مفسر معاصر قرآن کریم در تفسیری بر آیات سورهی مبارکهی «الحاقّه» میگوید:
«ثبوت علمی دنیای غیرمرئی، این نتیجهی کلی را به دست میدهد که عدم ادراک وجود یک چیز، لزوماً به معنی عدم وجود آن چیز نیست. پس اگر خداوند بزرگ برای ما از فرشتگان و شیاطین و بهشت و دوزخ سخن میگوید، ناگزیر باید به وجود این اشیا باور کنیم. نه فقط به این دلیل که او از وجود این اشیاء خبر داده است، بلکه به این دلیل نیز که خدای متعال بر وجود عالم غیب برای غیر مؤمنان هم دلیل مادی ارائه کرده و آنان را در این میدان به مبارزه فرا خوانده است.
به عنوان نمونه، از میکروبها این موجودات دقیق و ذرهبینی یاد میکنیم. در حالی که این موجودات در تمام طول عمر بشر همراه وی بوده اند اما ما فقط در این اواخر بعد از آنکه دانشمندان به کشف میکروسکوبهای الکترونی موفق گردیدند، به وجود آنها پی برده و موجودات عجیبی را دیدیم که نه تنها دارای شکل، حرکت، حیات و توالد و تناسل میباشند بلکه به علاوه راه نفوذ به درون جسم انسان را به خوبی بلد اند و میدانند که چگونه خود را به خون وی رسانده و با کرویات خون درافتند و غوغایی بزرگ را در وجود انسان بر پا کنند، این دنیای بزرگی که تا صد سال قبل به کلی از دیدهی ما پنهان بود. اما آیا همینکه میکروب ازدیدهی ما پنهان بود، به معنی آن است که صد سال قبل وجود خارجی نداشت؟ هرگز! میکروبها وجود داشتند و وظیفهی خود را در کارگاه هستی نیز انجام میدادند.
به این ترتیب، ملاحظه میکنیم که کشف میکروب دلیلی از دلایل مادی پروردگار متعال بر وجود عالَم غیب و عالَم غیر مرئی است. پس پروردگار متعال با کشف پدیدههایی از این دست، آشکارا این حقیقت را برای ما بیان میکند که ساحهی مدرکات ما بسیار تنگتر از ساحهی موجودات است و عدم ادراک ما از وجود اشیاء، به معنی عدم وجود آنها نیست.
از میکروب میگذریم و به یک قطره آب نگاه میکنیم. اگر یک قطره آب را در زیر میکروسکوب قراردهیم، دنیای عجیبی را در اندرون آن مشاهده میکنیم، دنیایی از حیات و حرکت و فعالیت و جنب و جوش که ما تا یک قرن قبل حتی از وجود آن هیچ آگاهیی نداشته ایم. اما آیا این عدم آگاهی ما به معنی عدم وجود این پدیدهها بود، یا که این حقایق وجود داشتند، اما ما به درک آنها قادر نبودهایم؟
و اگر باز ساحهی دیدمان را به تمام کائنات گسترش دهیم، میبینیم که تمام کائنات گواه بر این حقیقت است که «وجود» یک چیز است، و ادراک ما از آن تماماً یک چیز دیگر. پس برای آنکه یک موجود وظیفهی خود در کارگاه هستی را انجام بدهد، حتماً ضروری نیست که ما از وجود آن درک و آگاهی قبلی داشته باشیم، چرا که کائنات غیرمرئی هرگز حیات و هویت خود را از قوهی مدرکهی ما دریافت نمیکنند به طوری که اگر ما از وجود آنها با خبر نباشیم، سر به زانوی عدم بگذارند و از ایفای نقش خود در عرصهی خلقت کنار بروند.
به ماهواره و اقمار مصنوعی مینگریم. آیا صد سال قبل کسی فکر میکرد که روزی انسان بتواند واقعات روی زمین را درهمان لحظهی وقوع آنها، از طریق صفحهی تلویزیون مشاهده نماید؟ طبعاً چنین تصوّری بعید از امکان تلقی میشد.
لیکن خدایﻷجلوهیی از علم بیکران خود را به سوی ما فرستاد تا بتوانیم بفهمیم که در این کائنات ویژگیها و امکاناتی وجود دارد که حتی به ما امکان مشاهدهی یک رویداد را از فاصلهی هزاران مایل میدهد.
اما سؤال این است که چگونه انسان توانست به این پیشرفت علمی دست یابد و مثلاً ماهواره را به کار گیرد؟ آیا انسان غلاف جوّی جدیدی را خلق کرد که این غلاف جوّی جدید بتواند تصویر را به سویش انتقال بدهد؟ آیا انسان مواد دیگری را از بیرون کرهی زمین به استخدام خویش گرفت تا بتواند چنین اقماری را بسازد؟ طبعاً پاسخ منفی است. و حتی بزرگترین فرد ملحد و مادی گرای روی زمین هم نمیتواند ادعا کند که انسان خود خالق این ویژگیها و تواناییهاست، بلکه غلاف جوی و مواد مورد ضرورت در ساخت اقمار مصنوعی از هنگام خلقت زمین در آن وجود داشتهاست ولی این ویژگیها و این مواد از حوزهی ادراکات ما پنهان بوده و در عالم غیب نسبی قرار داشتهاند. و هنگامی که خداوندأاراده کرد تا این حقایق را بر ما مکشوف گرداند، ما توانستیم فرمولهای آنها را کشف کرده و آنها را به استخدام بگیریم.
بی شک یکی از حکمتهای اکتشافات جدید علمی از نقطه نظرسنتهای پروردگار، اثبات عینی این حقیقت برای بشر است که ساحه و گسترهی وجود، فراتر از ساحه و گسترهی عقل و درک وی میباشد و او باید بداند که دنیای غیب یک حقیقت است هرچند که این حقیقت، در ساحهی درک و آگاهی وی قرار نداشته باشد.
و باز اگر به آسمان نگاه کنیم، میبینیم که هر زمانی که ما توانسته ایم تلسکوبهای قویتر و بزرگتری بسازیم، همانگاه نیز توانسته ایم تا اجرام آسمانی جدیدی را کشف کرده و آنها را برای اولین بار ببینیم. پس آیا این اجرام آسمانی قبل از کشف تلسکوبهای ما وجود خارجی نداشته و وظیفهی خود را در کارگاه هستی انجام نمیدادهاند؟ طبعاً هم وجود داشتهاند و هم مأموریت خویش را در کائنات انجام میدادهاند اما خداوند بزرگ وجود آنها را تا میعاد معینی از دیدگان ما غایب نگه داشت و آنگاه که زمان معین آن فرا رسید، آنها را برای ما مکشوف گردانید تا بدانیم که دنیای غیب، هم وجود داشته و هم مأموریت خود را در کارگاه خلقت پروردگار انجام میداده است و ابداً منتظر این باقی نمیمانده تا ما از وجود آن درک و آگاهی قبلی پیدا کنیم.
شیخ شعراوی در ادامهی تفسیر آیات ۳۸ و ۳۹ سورهی «الحاقّه) میگوید: نهایتاً اینکه خدایﻷزندگی خود انسان را نیز شاهدی بر موجودیت عالم غیب قرار داده است تا این انسان در روز قیامت نگوید که: ای بار خدایا! اگر دلیلی عقلی بر وجود عالَم غیب را برایم ارائه میکردی، بیشک من ایمان میآوردم.
آری، زندگی انسان خود شاهد این حقیقت میباشد چرا که خداوندأفقط به انسان توانایی آن را داده است که تمدنها را از نسلهای قبلی تحویل گرفته و خود هم بر آنها بیفزاید. در حالی که چنین تواناییی از تمام مخلوقات دیگر سلب گردیده است. از این جهت ما میبینیم که مثلاً حیات حیوانات از همان ابتدای خلقت تاکنون، همان حیات اوّلیه بوده و هیچگونه پیشرفتی در آن رونما نگردیده است. مثلاً هیچ گاه نشنیده ایم که اجتماعی از بوزینهگان برای بررسی راههای ارتقای سطح زندگی شان تشکیل شده باشد و مثلاً در مناطق استوایی که دارای درجهی حرارتی بالاست، وسایل سردکننده را برای رفاه حال آنان به کار گرفته باشد. همچنان نشنیدهایم که گروهی از حیوانات قطبی در یک گردهمایی، راههای مقابله با سرمای کشندهی منطقهی قطبی را بررسی نموده باشند.
لیکن انسان کاملاً یک حقیقت جداگانه است. بدان جهت که خداوندأفقط برای عقل بشر این امتیاز را داده است که وارث تمدن بشری باشد. بنابراین نسلهای جدید بشری زندگی خود را از همانجایی آغاز میکنند که نسلهای قبلی به آخرین نقطهی آن رسیدهاند. سپس این نسلهای جدید بر حجم و کیفیت مدنیت نسلهای قبل میافزایند. و از آنجا که توانایی عقلی بشر بر استیعاب و پیمایش میدانهای جدید علمی بسیار گسترده است پس میتوانیم بگوییم که هر نسل بشری چیزهای جدیدی را میداند که برای نسل قبلی جزء عالَم غیب بوده است و حق تعالی برای هر نسل بشری اسرار و رموزی از کائنات خود را مینمایاند که برای نسل قبل از آن هویدا نبوده است. و اگر نسل حاضر را نسل کامپیوتر مینامند، شما باید باور کنید که خداوند بزرگ برای نسلهای بعدی اسرار و رموزی از این خلقت خویش را مکشوف خواهد ساخت که نسل کامپیوتر در آن زمان جزء آثار باستانی به حساب خواهند رفت و به موزهها و بایگانیها گذاشته خواهند شد. پس هر چه زمان به پیش رود، سرعت سیر تمدنهای بشری نیز افزایش خواهد یافت.
اما سؤال این است که چرا خداوندأتنها به انسان توانایی این همه ارتقای علمی را داده است؟ پاسخ این است که اعطای این موهبت برای انسان یعنی این موجودی که در میان ایمان و کفر مختار آفریده شده، بدان جهت است تا او به خوبی بداند و آگاه باشد که جمود فعلی حاکم بر عقلهای منجمد در امر انکار عالم غیب، یک خرافه بیش نیست چرا که همین انسان، امروزه اموری را در متن زندگی خود احساس مینماید که تا دیروز نسبت به او و نسبت به حوزهی درکش، در عالم غیب قرارداشته اند و او در هر گامی که به سوی کشف محهولات به جلو برمیدارد، پردهیی از پردههای عالم غیب را به عقب میزند. بناءً اینها همه دلایل مادیی است که پروردگار متعال بر وجود عالم غیب برای ما ارائه نموده است.
آری، ارائه نموده است تا اگر از عالم عظیم غیب، از جنت و نار و فرشتگان و ... برای ما خبر میدهد، بیدرنگ به انکار آنها برنخیزیم بلکه به وجود آنها ایمان آوریم. و ایمان آوریم به اینکه توانمندیهای فعلی ما، به حقیقت و کنه این عوالم دسترسی ندارد، اما یقیناً بسیاری از این عوالم غیب در دنیای دیگر بر ما مکشوف خواهد گشت، آنگونه که به نیروی علم در این دنیا نیز عوالم غیبی بسیاری بر ما مکشوف گردید.
و اما تصور نکنید که قرآن از این پیشرفتهای علمی غافل مانده است. توجّه کنید به اعجاز علمی آیهی ۵۳ ازسورهی «فصلت» که میگوید:
﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ أَوَ لَمۡ يَكۡفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ٥٣﴾[فصلت: ۵۳].
«در آیندهی نزدیک به انسانها آیات و نشانههای قدرت خویش را در آفاق و انفس آشکار خواهیم ساخت تا برای آنها روشن شود که خداوند بر حق است».