۱ـ از لاشعور انسان:
ایمان به «آخرت» و محاسبهی اعمال دنیوی انسان در دنیای دیگر، یکی از اعتقادات حقهی دینی میباشد. در گذشته این اعتقاد برای اثبات عقلی و علمی خویش، بیشتر به حوزهی استدلال کلامی و فلسفی متکی بود اما هم اکنون، علوم تجربی و دانشهای نوین نیز به میدان آمدهاند تا بر حقانیت و ثبوت این اعتقاد، گواهد بدهند.
آری، علوم جدید به میدان آمدهاند تا بگویند که تمام ابعاد وجود انسان، یعنی «نیت، سخن، و عمل» وی، همه به طور همیشه و بیهیچ درنگی، محفوظ و مسجّل باقی میمانند و از نظر علمی این امر ممکن است که تمام سخنان یا افعال انسان، در هر زمان و شرایطی، مجدداً بازگردانی و ارائه گردند یعنی درست همان چیزی که قرآن کریم در مقام ارائهی اصل اعتقادی جهان «آخرت» مطرح میکند.
اینک برای روشنتر شدن این قضیه، به مستنداتی از علم جدید مراجعه نموده و ابتدا از «نیت» و افکار انسان آغاز میکنیم.
انسان، هر انسانی، در معرض هجوم افکار، نیتها و تخیلات فراوانی قرار دارد. افکار و تخیلاتی که چه بسا آنها را بسیار زود به دست فراموشی میسپاریم و گمان میکنیم که برای همیشه به پایان رسیده اند و دیگر در حوزهی اندیشه و تفکّر ما وجود ندارند. اما این خود ما هستیم که پس از مدت زمانی اندک یا طولانی، مجدداً آن افکار فراموششده را یا در خواب میبینیم و یا هم در حالتهای خاصی، چون حالت «جنون» یا «هستریا» از آنها سخن میگوییم، بیآنکه چیزی از آنچه را که گفتهایم، درک نماییم. این وقایع به طور قطع به اثبات میرسانند که عقل یا حافظه، تمام آن چیزی نیست که در حوزهی شعور و احساس ما وارده شده است، بلکه در اینجا حقایق و ابعاد دیگری نیز وجود دارند که ما آنها را درک نمیکنیم اما آنها دارای حقیقت مستقل و کیان وجودی خاص خود میباشند.
تجارب علمی نشان داده است که تمام افکار و خاطرات ذهنی ما به شکل کامل خود حفظ و نگه داری میشوند و ما هرگز و برای ابد، قادر به محو و نابودسازی آنها نیستم. این تجارب همچنان به اثبات رسانده-اند که شخصیت انسانی فقط به چیزی که ما آن را «شعور» مینامیم، منحصر نیست بلکه در اینجا بخشهای دیگری از شخصیت انسانی نیز وجود دارد که در ورای شعور ما باقی میماند که «فروید» روانشناس معروف امریکایی این بخشهای پنهان از شخصیت انسانی را «ماتحت الشعور» یا «لاشعور» نامیده است.
بلی، بخشهای پنهانی شخصیت ما یا همان «لاشعور» جنبهی بزرگ و حتی بزرگتر شخصیت ما را میسازند که اگر بخواهیم بزرگی آن را با ارائه مثالی روشن سازیم باید بگوییم که شخصیت انسان شبیه کوهی است که در عمق اوقیانوس قرار داشته و هشت قسمت آن زیر آب، و فقط یک قسمت از آن در بیرون آب و در معرض دید ما میباشد. تمام ابعاد پیدای شخصیت ما در همین یک قسمت تمثیل میشوند، در حالی که هشت قسمت پنهان در اعماق آب، همان «تحت الشعور» ما است که همهی افکار و نیتهای ما در آن ثبت و نگه داری میشود.
«فروید» در کنفراس سی و یکم خود میگوید:
«بی شک قوانین منطق، بلکه حتی اصول اضداد نیز نمیتوانند جلو کار «لاشعور» یا «ID» را بگیرند، پس افکار و آرزوهای متناقض پهلو به پهلوی یکدیگر در لاشعور وجود دارند بیآنکه یکی از این افکار بتواند نقیض خود را از میان بردارد. هیچ چیز در لاشعور موجود نیست که بتوان آن را نشانهیی برای رد این متناقضات به حساب آورد. حقیقت این است که ما متحیر میشویم آنگاه که مشاهده میکنیم پدیدهی «لاشعور» رأی فلاسفهی ما را که به انجام یافتن تمام افعال عقلی شعوری ما در زمان معینی قایل اند ابطال میکند. من میخواهم بگویم که برخلاف نظر آنان هیچ چیز در لا شعور موجود نیست که با فکر زمانی انطباق داشته باشد و هیچ رمز و علامتی در لاشعور برای گذشت و جریان زمان وجود ندارد. و این یک حقیقت حیرتآور است. فلاسفهی ما کوشش نکردهاند که در مورد یک حقیقت بیندیشند و آن این است که گذشت زمان هیچ تغییری را در عمل ذهنی ما ایجاد نمیکند و افکار و انگیزههای حبسشده در لاشعور ما، هرگز و بیهیچ تردیدی از آن بیرون نمیشوند و حتی تأمّلات خیالیی که در لاشعور ما دفن گردیدهاند، در واقعیت امر ازلی بوده پس از گذشت دهها سال چنان محفوظ و مصون باقی میمانند که گویی همین دیروز رونما گردیده باشند».
البته آنچه فروید در این رابطه میگوید، امروزه عموماً مورد اتفاق نظر دانشمندان علم روانشناسی نیز میباشد. معنی تئوری فوق الذکر این است که هر آنچه از خیر و شر که بر خاطر انسان میگذرد و بیدرنگ بر صفحهی لاشعور وی نقش میشود برای ابد از بین نمیرود و تغییر زمان و دگرگونی حوادث در آن هیچگونه تأثیری نمیگذارد. در عین حال و از سوی دیگر، این عملیه به رغم ارادهی انسانی انجام میگیرد. یعنی اینکه انسان چه بخواهد و چه نخواهد، چه خوش باشد و چه نباشد، لاشعور تمام افکار، نیتها و تخیلات ذهنی وی را ثبت مینماید.
لیکن «فروید» و دانشمندان دیگر مادیی همچون او، هر گز نتوانستهاند اسباب و عللی را که در پشت سر این عملیه پنهان گردیدهاند، در ک نمایند. «فروید» و امثال وی نمیدانند که عملیهی فوقالذکر، یعنی ثبت اتوماتیکی وقایع در لاشعور، چه خدمتی به کارگاه هستی مینماید؟
و از همین جاست که میبینیم، «فروید» از مشاهدهی تجربی این عملیه سخت متحیر گردیده و فلاسفه را در این میدان به تفکّر و تأمّل فرا خوانده است!.
اما اگرپاسخ به این سؤال برای فروید و دیگرانی که اعتقادات منظم دینی ندارند مشکل باشد که یقیناً چنین است، برای فلاسفه و دانشمندان مسلمان و حتی مؤمنانی که بهرهی چندانی هم از علم و دانش نداشته باشند، پاسخ چنین پرسشهایی بسیار ساده است. چه ایمان به «تئوری آخرت» این سؤالات را از قبل برای آنها حل کرده است. بنابراین اگر ما واقعیت ثبت افکار در لاشعور را به نظریهی «آخرت» پیوند بزنیم، به سرعت میتوانیم به حقیقت آن دست یابیم.
تئوری ثبت در لاشعور، با تمام صراحت بر امکان وجود سجلّ کامل و جامعی از اعمال و نیات انسان تأکید میگذارد. سجل و سوانحی که او خود در زمان آغاز زندگی اخروی خویش، آن را خواهد خواند و بر تمام اعمال و افکار شعوری و لاشعوری خود گواه و شاهد خواهد بود.
اکنون در روشنایی بحثی که گذشت، شما را دعوت میکنیم به تأمّل در آیهی مبارکهی ۱۶ سورهی «ق» که پروردگار متعال در آن میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ وَنَعۡلَمُ مَا تُوَسۡوِسُ بِهِۦ نَفۡسُهُۥۖ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ١٦﴾[ق: ۱۶].
«و به تحقیق که ما انسان را آفریدیم و میدانیم آنچه نفسش به او وسوسه مینماید (لاشعور) و ما نزدیکتریم به او از رگ گردن».