جنزدهگي يا مساس روحي
توجّه و اهتمام بشر به حفظ و حراست حیاتش، قضیهیی است که در ذهن و روان هر انسان برای خود جای خاصّی را باز کرده است و حتی انسان اوّلیه نیز از این سودا، آسودهخاطر نبوده است. به کارگیری مغارهها و دخمهها توسط انسان اولیه، تنها به جهت حمایت و حراست حیاتش در برابر آفتهای طبیعی و آسیب حیوانات درنده بود. سپس در عصرهای بعدی، انسان متطوّر از این حد پا فراتر نهاده، تلاش و توجّه خویش را فقط به دفع آفات معطوف نساخت بلکه برای پاسداری از سلامتی خویش، با امراض نیز به پیکار برخواست.
علامه «جورج سارتون» در کتاب «تاریخ علم» میگوید: «در هر تمدنی از تمدنها اولین تطوّر در علم طب رونما میشود، زیرا نیاز به طب، هم عام و همگانی و هم بسیار شدید است به نحوی که هیچگاه نمیتوان از آن غفلت کرد. گیاهان و حبههای دارویی، در عصر ما قبلالتاریخ شناخته شده بودند اما شواهد زیاد غیر قابل انکاری بر امر نیز وجود دارد که یک نوع عملیات شجاعانه جراحی را در ما قبل التاریخ به ثبت میرساند، زیرا در جمجمههای به دست آمدهی فوسیلی آثار جراحی به مشاهده رسیده است».
اما نکتهی بسیار مهم که مورد بحث ما نیز میباشد، کشف این واقعیت است که در قدیمیترین آثار طبی تاریخ، برای معالجهی مرض شیاطین «جن زدگی» جای مخصوصی باز شده است . به طور مثال، قدیمیترین و هم مشهورترین کتاب طبی تاریخ که به دست ما رسیده است، کتاب «ایبرز» است که حدود ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد نوشته شده. طول آن (۲۳/۲۰) متر و عرض آن (۳۰) سانتی متر و مشتمل بر (۸۷۷) نسخهی طبی است که (۱۲) نسخهی آن به مرض «مساس روحی شیاطین» اختصاص یافته است.
بعد از این دوره، «فیثاغورث» فیلسوف یونانی (۵۸۰ ـ ۵۱۰ ق م) میآید و سپس «بقراط» که به نام پدر طب معروف گردیده. و باز «جالینوس»، «اریستوتل»، «یلاتو»، «هیروفیلیس» و «ایراستوتس»... و همهی اینان به وجود امراض ناشناخته در انسان قایل اند که این امراض را به سحر یا قداست وابسته دانسته و حتی مرض «صرع» را به نام مرض مقدس یاد کردهاند. بعد از اینان نیز تفکّر «امراض شیاطین» رواج پیدا کرد تا بدانجا که مرتاضان و متعبدان آلمانی همچون «وامر» و «اسیرتجر» ادعا کردند که ۷۲ سرلشکر شیاطین را به قتل رسانده و (۷۰۴۵۹۲۶) شیطان عادی را نیز نابود کردهاند.
از سوی دیگر نظریات متعددی در ارتباط به بعضی از بیماریهایی که اعراض آنها با اعراض امراض عضوی شناخته شده منطبق نیست ارائه گردید و سپس با پیشرفتهای علم طب، کشف بیماریهای روانیی که ریشهی آنها در درون روان انسان است نیز ممکن گردید. البته این امراض، علاوه بر امراض عصبیی است که در نتیجهی بیماری عارض بر دستگاه عصبی انسان رونما میشوند و نیز علاوه بر امراض عقلیی است که به علت ناراحتی عقلی پدید میآیند. گفتنی است با تمام پیشرفتهای عظیمی که در عصر حاضر بشر در میدان طبابت به آن دست یافته است، باز هم علم طب با بیماریهای ناشناخته و پیچیدهیی رو به رو میشود که ظاهراً هیچگونه اعراض و علایم عضوی نداشته و اگر هم در مواردی اعراضی مشابه اعراض امراض عضوی را از خود بروز میدهند، اما با آزمایشهای لابراتواری مشخص میگردد که در واقع عامل این بیماریها چیزهای مجهول دیگری است. از قبیل سردردهایی که هیچگونه علت خاصی برای آن پیدا نکردهاند و امثال آن.
اما علم طب اخیراً به نتایج قاطعی در بارهی این گونه امراض دست یافته و نام «مساس روحی» را بر آن نهاده است و آن عبارت از تهاجم یک روح نا پیدا بر یک انسان است که مسبب امراض عقلی، یا عصبی، یا عضوی برای وی میشود و این روح مهاجم گاهی انسان را به ارتکاب جرایم علیه دیگران یا علیه خودش واداشته و جز آنچه که اسباب تباهی وی است، چیز دیگری را به وی القا نمی-کند.
دکتور «کارنگتون» سایکولوژیست معروف، در کتاب «پدیدههای جدید روح» میگوید: «حالت مساس روحی امروزه یک حالت واقعیی است که علم دیگر نمیتواند آن را نادیده انگارد، زیرا صدها و بلکه هزاران تن هم اکنون به آن مبتلا میباشند». دکتور «وبستر» متخصص بخش عقلی جامعهی اطبای امریکا نیز میگوید: «من از دیرزمانی است که ارواح مبتلا به جنون را میبینم، بلکه حتی بعضی اوقات از این ارواح چیزهایی را هم میشنوم. اما من در ارتباط با آن دیوانگانی که در بارهءشان میگویند: هیچ امیدی به هوشیاری آنان نیست، بر این باورم که غالباً یک روح مهاجم سرکش و قوی، سلطهی جابرانهی خود را بر آنان قایم نموده است». دکتور «هاسیلوب» در تعریف «مساس روحی» میگوید: «مساس روحی یا جنزدگی تاثیر خارق العادهیی است که یک شخص آگاه خارجی بر عقل و جسم یک شخص حساس وارد میکند». اما دکتور «ویکلانه» عقیده دارد که که: «چنانچه حالات مساس روحی مورد معالجه قرار گیرد، بدون تردید نیمی از بیماران بستری شده در شفاخانههای عقلی و عصبی، شفاخانهها را ترک خواهند کرد».
با کشف بیماری «مساس روحی» یا جن زدهگی، یافتن راههای درمان آن نیز از نظر علم جدید ممکن گردید که برای آن نام «درمان روحی» را اطلاق کردند. و هرچند معالجهی روحی در مجامع علمی هنوز هم گامها و مراحل ابتدایی خود را پشت سر میگذارد، اما روشهای این معالجه بیشتر از حد انتظار علمای طب، در حال پیشرفت و توسعه است و در دانشگاههای بزرگ برای آن مضامین و کرسیهای ویژهیی مدّ نظر قرار داده شده است و از آن جمله در دانشگاه «اکسفورد» و «کمبریج». همزمان در تمام کشورهای دنیا، معاینهخانههای درمان روحی باز گردیده، کتب، نشرات، روزنامهها و مجلات خاصی نیز در این عرصه فعالیت مینمایند. همچنان دکتوران و پروفیسران معروف جهانی که دنیا به توانایی و شایستگی علمی آنان اعتراف دارد، به این نوع درمان فراخواندهاند. از آن جمله دکتور «الکسیس کاریل» برندهی جایزهی نوبل در جراحی که میگوید: «گاهی بعضی از فعالیتها و جهشهای روحی، تعدیلات و تحولات مشخص وظیفوی و تشریحی را در بافتها و اعصاب جسم با همدیگر ایجاد مینمایند که این فعالیتها، حقیقت بعضی از ارتباطات هنوز ناشناخته در زنجیرهی عملیات سایکولوژی و عضوی را نمودار میسازند. و جود این ارتباطات، اهمیت ملموس آزمایشها و پژوهش های روحی را که هنوز هم دانشمندان علوم صحی و همچنین مربیان و جامعهشناسان به آن بیاعتنا هستند، به اثبات میرساند. در حالی که این پژوهشها میتواند دنیای جدیدی را به روی انسان بگشاید».
دکتور «ادوین فریدریک پاور» استاد امراض عصبی در دانشگاههای امریکا که مؤلف چندین کتاب در بارهی «درمان روحی» است میگوید: «دانشمندان علوم مادی طبیعتاً از این امر بخشوده بودند که به وجود هر گونه نیروی معالج خارج از حوزهی وسایل سنّتی طبی تسلیم شوند و یا تأثیرگذاری و تأثیر پذیری شخصیتی و روحی را بپذیرند. اما عدم باورمندی دانشمندان فوق الذکر به این حقیقت، نمیتواند صحت هزاران مواردی را ابطال نماید که درمان روحی در آنها به طور قطع به اثبات رسیده است».
همهی این حالات و موارد، درمان به وسیلهی روح غیر مرئی را که قدرت آن مافوق بشری است گواهی میدهند تا جایی که اخیراً این مشاهدات حتی شکاکترین دانشمندان علوم مادی را نیز، به امکان وجود نیروی معالج خارج از جسم که هیچگونه رابطهی شناخته شدهیی با هیچگونه عملیهی طبی و یا عقلی ندارد، قانع و معترف ساخته است.
بنابراین، علم جدید فقط در همین اواخر به بیمارییی که بر آن نام «مساس روحی» را گذاشته اند، معترف و متوجّه گردیده است، در حالی که قرآن کریم چهارده قرن قبل در آیهی ۲۷۵ سورهی بقره میگوید: ﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ ٱلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّ﴾[البقرة: ۲۷۵].
«آن کسانی که رباخوار اند، در روز قیامت برنخیزند جز به مانند آنانی که در اثر مساس و وسوسهی شیطان دیوانه شدهاند».
آری، چهارده قرن است که مؤمنان به این دین مبین، به بیماریهای جنونزدگی معترف بوده و از طریق دم و دعا و التجا به آیات شفابخش قرآن کریم، به درمان آنها میپردازند و شعار همهی مؤمنان در همهی امراض جسمی و روحییی که به سراغ آنان میآید، توسّل به دعا قبل از توسل به دواست و ما در این زمینه کتابها و مؤلفات مستقل و فراوانی داریم که مورد استفادهی خواص و عوام مسلمین قرار دارد.