به سوی نور جلد اول

فهرست کتاب

«دیانا بیتی» تا «معصومه امه الله»

«دیانا بیتی» تا «معصومه امه الله»

اشاره:

غرب از هیچ کوششی برای ضربه زدن به اسلام فرو گذار نمی‌کند بویژه در هزاره‌ی جدید که این عداوت‌ها به اوج خود رسیده است، به ‌طوری که بوش رئیس جمهور آمریکا به زعم خودش جنگ با تروریست را جنگ صلیبی می‌خواند و برلوسکنی نخست وزیر ایتالیا فرهنگ غربی را برتر از فرهنگ اسلامی می‌خواند! با این حال این دشمنی‌ها نه تنها از ازرش دین خدا نمی‌کاهد بلکه باعث هدایت عده‌ی بی‌شماری از کسانی که نور ایمان در دل‌هایشان تابیدن گرفته است می‌شود و این نکته را نباید فراموش کنیم که خداوند خود حافظ دینش از کید کافرین است.

در سر گذشتی که می‌خوانیم با اینکه سه سال از اسلام آوردن این شخص می‌گذرد اما تفکراتی که او قبل از اسلام آوردنش در مورد اسلام و مسلمین داشته و تبلیغات منفی که آمریکا بر ضد مسلمانان (مبنی بر تروریست بودن مسلمانان) وجود دارد، حائز اهمیت است.. .

«نام من دیانا بیتی است. بعضی‌ها مرا به نام معصومه امۀ الله صدا می‌زنند، بعضی دیگر نیز همان نام قدیم مرا صدا می‌زنند ۲۳ سال دارم و نزدیک سه سال است به دین اسلام روی آورده‌ام. اهل ایالت کلرادوی آمریکا و در رشته‌ی فیزیک تحصیل می‌کنم و به زودی معلم خواهم شد. پدر و تنها برادرم متخصص برق هستند، برادرم ۲۷ ساله و متأهل است، او فقط دو خانه پایین‌تر از خانه والدینم زندگی می‌کند، مادرم یک منشی حقوقی در دفتر نمایندگان بخش است. هیچ یک از اعضای خانواده قبل از من به دانشکده نرفته‌اند، پدرم یک مرد الکلی و دائم الخمر است و این عادت او باعث تلخی اوقات اعضای خانواده است زیرا او اغلب اوقات عصبانی است. او در واقع مانند یک شخص مرده زندگی می‌کند. مادرم اغلب اوقات با به تلخی رفتار می‌کند به نظر من آن‌ها زندگی و ازدواجی فارغ از عشق داشته‌اند ولی اگر بخواهیم خیلی ظاهر بین باشیم باید بگویم که خانواده‌ایده آلی به نظر می‌رسند که کاری به همدیگر ندارند. آن‌ها سگ‌هایشان را در خانه نگه می‌دارند و این به همراه الکلی بودن پدرم باعث سختی دیدار من از آن‌ها می‌شود ولی هروقت بتوانم سعی می‌کنم به دیدن آن‌ها بروم، مادرم می‌گوید که او هیچ وقت به اندازه کافی در خانه نبوده است. البته مادرم بیشتر اوقات را با دوستانش سپری می‌کند هر چند که پدرم نیز این روش را بیشتر ترجیح می‌دهد. خانواده‌ام سال‌هاست که بدین ترتیب اعلان موجودیت می‌کند، حد اقل ما به اصل یک موضوع رسیده‌ایم و آن این‌که هیچ وقت همدیگر را ترک نکنیم و لو این‌که بعضی چیزها برای ما ایده آل نباشد. وقتی که من وارد دانشکده شدم برای اولین بار با مسلمانان روبرو شدم. فقط بعد از چند دیدار با مسلمانان بود که فهمیدم نسبت به اسلام و مسلمین هیچ چیز نمی‌دانم. بسیاری از چیزهایی که از کودکی آموخته بودم تا حد زیادی اشتباه بود، ولی چیز زیادی هم در مورد اسلام نشنیده بودم. من نسبت به دین اسلام کنجکاو شده بودم و صدق و صفایی که در ظاهر آن‌ها هنگام نماز خواندن دیده بودم بیشتر باعث کنجکاویم شده بود. من به عنوان یک فرد مسیحی بزرگ شده‌ام و در موقع دیدار با مسلمانان فردی،

کاملاً مذهبی و کتاب مقدس (انجیل) را به طور جدی یاد می‌گرفتم. ولی سئوال‌هایی را که همواره در ذهن من بی‌جواب مانده بود، قرآن کریم به خوبی جواب داده بود و این در حالی بود که در انجیل به آن جواب‌ها دست نیافته بودم. در ابتدا هیچ تمایلی برای خواندن قرآن نداشتم زیرا قرآن، حضرت عیسی را فرزند خدا نمی‌شمرد و آیه‌هایی که در مورد جنگ و جهاد ذکر شده بود و چیزهایی که در مورد تروریست بودن و خشونت طلب بودن مسلمانان شنیده بودم باعث انعکاس تفکرات منفی در ذهنم در مورد اسلام و مسلمانان شده بود. اما مسلمانانی که من دیدم و در مورد آن‌ها این واژه‌های کلیشه‌ای را در ذهن خود پرورانده بودم اصلاً برازنده‌ی این نوع کارها نمی‌دیدم، من حرف‌های معلم انجیل‌مان را قبول نداشتم، هنگامی که می‌گفت قرآن از جانب شیطان درست همانند انجیل ساخته شده است و با حیله و نیرنگ آن را بهتر جلوه داده‌است. هم‌چنین این حرف استادمان را که می‌گفت: «مسلمانان هر چقدر هم بیشتر از مسیحیان عبادت کنند و مذهبی‌تر باشند باز هم به جهنم خواهند رفت» نیز قبول نداشتم. من قادر بودم انجیل را از دریچه‌ی دیگری ببینم و تناقضات و اشتباهات و حتی خطاهای علمی که قبلاً آن را ناشی از درماندگی خود در فهمیدن کلام خداوند می‌پنداشتم را می‌دیدم ولی در قرآن از این خطاها و تناقضات وجود نداشت و چیزهایی که در قرآن در مورد خداوند و هم‌چنین در مورد هدف ما انسان‌ها فرموده و چیزهای دیگر، به صورت منطقی و خیلی آسان‌تر به ما فهمانیده است و چیزی که به آن اعتقاد داشتم این بود که خداوند ما را در شناختن و فهمیدن دینش کمک خواهد کرد. کار خیلی سختی بود ولی باید بگویم که ماه‌های متعددی را به مطالعه هر دو دین پرداختم که خوشبختانه اسلام از این میدان پیروز خارج شد. من قانع شده بودم که خداوند صحیح‌ترین دین را برای هدایت ما انسان‌ها فرستاده است و بعد از آن بود که رسماً به دین اسلام گرویدم. البته در آن موقع من هنوز در مورد خیلی چیزها یقین پیدا نکرده بودم. من هنوز بویژه در مورد حجاب شناخت کافی نداشتم. هم‌چنین در مورد خیلی چیزهای دیگر مثلاً چگونه نماز بخوانم و یا.. . خیلی مسائل دیگر چیزی نمی‌دانستم ولی خُب، به موقع خودش شروع کردم به یاد گرفتن احکام دین. برای من خیلی سخت بود که نتیجه بگیرم تمام آنهایی را که می‌شناختم، معلم‌هایم، والدینم، پدر و مادر بزرگم، دوستانم و واعظان دینی تماماً در اشتباه هستند. واقعاً تصمیم گرفتن برایم مشکل بود وقتی که می‌خواستم در برابر آن‌ها کارهایی را انجام دهم که می‌دانستم باعث تنفر آنهاست و چیزی از کارهایم سر در نمی‌آورند. چیزی که مرا وحشت‌زده کرده بود این بود که فکر می‌کردم راه را اشتباه آمده‌ام و از این می‌ترسیدم که نکند فریب خورده باشم. من از این‌که همکارانم، دوستانم و رؤسایم نسبت به اسلام آوردن من واکنشی منفی نشان خواهند داد بشدت می‌ترسیدم، حتی ممکن بود که از سوی خانواده نیز طرد شوم. با این‌که خانواده‌ام از انتخاب من بشدت متنفر شده بودند اما مرا از خود نراندند. طرز عبادت کردن ما برای همیشه عوض شده بود. هر وقت من و مادرم با هم صحبت می‌کردیم او بیشتر از هر چیز از پوشش اسلامی من و حجابم می‌نالید. به نظر می‌رسید این طرز پوشش من بیشتر از هر چیز دیگر باعث رنجش و پریشان حالی‌اش است. او هم برای این‌که مرا منصرف کند مقالات مذهبی مسیحی برایم می‌فرستاد، وقتی که برای اولین بار حجاب را پوشیدم (بدون اغراق می‌گویم) او به مدت یک هفته می‌گریست و به شدت به خودش آسیب رسانده بود. او برایم نوشته بود و می‌گفت: وقتی که دینت را ترک گفتی همانند این بود که سیلی محکمی به صورتم خورده باشد، آن‌ها خود را متقاعد کرده بودند که من تمام آن کارها را فقط به خاطر شوهر مسلمانم انجام می‌دهم (من به تازگی با یک فرد مسلمان ازدواج کرده‌ام) و فکر می‌کردند من می‌خواهم خود را به عنوان یک عرب بار بیاورم. در نتیجه آن‌ها اصلاً شوهرم را دوست نداشتند و هرچه زودتر خواستار پایان زندگی زناشویی ما بودند. من به اعضای خانواده‌ام گفتم که من در سراشیبی سقوط بودم و داشتم به جهنم می‌رفتم. برای من ترک کردن خوراکی‌های غیر حلال، الکل و شروع به نماز خواندن و پوشیدن حجاب (بعد از چند بار تلاش) مشکل نبود. تنها چیزی که واقعاً برایم سخت بود آزار و اذیت و فشارهای دائمی بود که که از طرف خانواده‌ام بر من اعمال می‌شد. در این اثنا من تعدادی از دوستانم را که نمی‌توانستند خود را با شرایط من وفق دهند، از دست می‌دادم ولی برای بسیاری دیگر از دوستانم چندان مهم نبود. همچنین بخاطر حجابم چندین شغل خوب را که برایم فراهم شده بود از دست دادم. به طور کلی در محوطه دانشکده خیلی مورد تبعیض واقع نمی‌شدم هر چند که به خیره شدن بچه‌ها و هم‌چنین باید با ارتباط خشک و رسمی که با من داشتند عادت می‌کردم، البته من بخاطر انجام کارهایی که به آن معتقد هستم مورد احترام بیشتری قرار گرفته‌ام، در حال حاضر فقط خانواده‌ام با من مشکل دارند زیرا هرچه باشد من دختر آن‌ها محسوب می‌شوم. البته مردها هم وقتی از دست دادن با آن‌ها خودداری می‌کنم از دست پاچگی نمی‌دانند چکار کنند.

واقعاً سخت که برای کسی که اصلاً هیچ چیزی را در مورد اسلام نمی‌داند شرح دهی که چگونه اسلام باعث تغییر در روش زندگی و بهبودی او خواهد شد ولی اسلام کاملاً مرا تغییر داد. تا مادامی که به راه راست هدایت شده‌ام هیچ شک و تردیدی در مورد اهدافی که از زندگی در این دنیا دنبال می‌کنم ندارم. وقتی که انسان بداند زندگی‌اش هدف‌مند است، آرامش و آسایش فکری خاصی بر او غالب می‌شود. در اندیشه‌ی خدا بودن بیشتر به من معنی می‌دهد، بوسیله اسلام به ندرت برایت اتفاق می‌افتد که در مورد صحت و سقم چیزی که انجام می‌دهی دچار ابهام شوی و این بر خلاف دوستان مسیحیم که اغلب اتفاق می‌افتد در مورد چیزی که انجام می‌دهند دچار شک و شبهه می‌شوند که آیا این کار درست است یا اشتباه؟ موقعی که از مسیحیت رویگردان شدم و به اسلام گرویدم، آن وقت بود که فهمیدم این همان چیزی است که من سال‌ها به دنبال آن بودم. الحمدلله من هدایت شدم. اسلام هم‌چنین باعث پیشرفت من به عنوان یک زن شد. من مردان مسلمانی را دیدم که خیلی بیشتر از آنچه که در جامعه آمریکایی که در آن رشد کرده بودم به زنان احترام می‌گذاشتند. من مخصوصاً از این‌که یک زن هستم احساس خرسندی می‌کنم. قبلاً همیشه از زن بودن خودم ناراحت بودم زیرا عقیده داشتم که اگر مرد بودم می‌توانستم آسان‌تر و راحت‌تر زندگی کنم، اما به عنوان یک زن مسلمان خودم را برتر احساس می‌کنم و راهم را که خواست‌ها و تقاضاهای صادقانه‌ی موجود در فطرت و سرشتم است را انتخاب می‌کنم. اکنون احساس می‌کنم که دوست دارم یک زن باشم. گرویدن به اسلام نیز مانند این است که دری به‌سوی خانه‌ات باز می‌کنی.

والسلام

تنظیم و ترجمه: شفیق شمس

مصدر: سایت نوار اسلام

IslamTape. Com