به سوی نور جلد اول

فهرست کتاب

کور سوی امید

کور سوی امید

درحالیکه از همه ‌جا نا امید شده بودم، خداوند دعای مرا مستجاب کرد و نامه‌ای از «زافیرا» دریافت کردم، بی‌نهایت خوشحال شدم. او در نامه‌اش نوشته بود که از هنک کنگ برای حفظ دینش به انگلستان فرار کرده است. او به همراه دو فرزندش به شهر «ناتینگهام» رفته بود و در آنجا توانسته بود در یکی از موسسه‌های اسلامی به کار مشغول شود. او از من خواسته بود به او ملحق شوم و از رودر رویی با خانواده‌ام بپرهیزم. او راست می‌گفت من باید از روبرو شدم با خانواده‌ام پرهیز می‌کردم. به خاطر همین تصمیم عجولانه‌ای گرفتم و بدون این‌که پول کافی در اختیار داشته باشم به فرودگاه «هیثرو» در انگلستان سفر کردم اما اشتباهات جبران نا پذیری را مرتکب شده بودم یکی اینکه بلیط را به صورت یک طرفه گرفته بودم دیگر این‌که مبلغی که با خود داشتم خیلی کم‌تر از آن بود که من بتوانم با آن بلیط برگشت را بگیرم و علی رغم این‌که صاحب گذرنامه هنک کنگی بودم و برای رفت و آمد به انگلستان هیچ مشکلی نداشتم اما از نظر مأمورین فرودگاهی من آمده بودم تا به طور غیر قانونی در انگلستان سکونت کنم به خاطر همین اجازه ورود به من ندادند. ساعت‌ها در فرودگاه سر گردان بودم، نمی‌دانستم چه کار کنم، باید بر می‌گشتم، تنها سوالی که در ذهنم نقش می‌بست این بود که به کجا بروم؟ مطمئنا تا آن موقع پدرم به هنک کنگ رسیده بود با هر مشقتی که بود به هنک کنگ برگشتم، مجبور بودم به خانه‌ام برنگردم چون می‌ترسیدم پدرم قبل از من به آنجا رسیده است، برای زندگی به نزد یکی از خواهران رفتم، به مدت دو ماه به طور مخفیانه زندگی کردم هر وقت قصد بیرون رفتن را داشتم صورتم را با نقاب می‌پوشاندم. نمی‌دانستم تا کی باید در در این وضعیت می‌ماندم، ارتباطم با «زافیرا» هم‌چنان ادامه داشت او همواره مرا به صبر بر مصائب دعوت می‌کرد و مرا به سفر به انگلستان تشویق می‌کرد اما توصیه می‌کرد با برنامه‌ریزی کامل به انجام نقشه‌ام بپردازم. در ماه مبارک رمضان یک بار دیگر برای سفر به انگلستان اقدام کردم خوشبختانه این بار موفق شدم. «زافیرا» از هیچ کوششی برای من فرو گذار نکرده است او هم‌چون مادری دلسوز با من رفتار می‌کند و سعی می‌کند هیچ کم و کسری نداشته باشم، الحمدالله به کمک او توانسته‌ام به این دانشگاه وارد شوم و الآن در خواب‌گاه دانشگاه اسکان دارم. بیشتر تمرکز من در فراگیری تعالیم دین اسلام است و این عکس زمانی است که در هنک کنگ بودم، زیرا در هنک کنگ فقط قرآن را مطالعه می‌کردم الآن احساس می‌کنم ایمانم نسبت به گذشته قوی‌تر شده است.. .