در جستجوی اسلام
اینترنت را برای تحقیقاتم در نظر گرفتم، سخنرانیهای زیادی را در مورد اسلام شنیدم. جستجوی من یک سال به طول انجامید، بعد از هر سخنرانی احساس میکردم بیش از پیش به اسلام نزدیک شدهام. احساس میکردم باید هرچه زودتر راهم را انتخاب میکردم. به قناعت کامل در مورد این دین رسیده بودم میدانستم که راه صحیح همین است. شبهای متوالی را بیدار میماندم و از خداوند طلب هدایت میکردم، بعضی شبها متضرعانه به گریه میافتادم، از خداوند میخواستم به من در انتخاب راه حق یاری کند. تا اینکه شبی چشمانم با خواب بیگانه شده بود، استرس عجیبی داشتم بالآخره تصمیم خودم را گرفته بودم منتظر صبح نشدم بلکه همان شب به یکی از همکلاسیهای مسلمانم زنگ زدم و او را از تصمیمم آگاه کردم، از پشت تلفن شهادتین را ادا کردم مانند پرندهای شده بودم که بال در آورده است، چشمانم مملو از اشک شده بود، آن شب بارها و بارها شهادتین را تکرار کردم. صبح روز بعد در حضور هم کلاسهایم کلمه توحید را تکرار کردم، دیگر صدای خودم را نمیشنیدم بلکه تکبیر آنها بود که به گوشم میرسید، بعضی از آنها اشک شوق میریختند. من آن روز را فراموش نمیکنم من حد فاصل بهشت و دوزخ بودم اما هدایت خداوند باعث شد راه راست را پیدا کنم.