به سوی نور جلد اول

فهرست کتاب

عکس العمل خانواده‌ام

عکس العمل خانواده‌ام

پس از چندی مرخصی گرفته و به سریلانکا رفتم. همسرم گمان کرد من به خاطر ازدواج با زن دیگری مسلمان شده‌ام. اعضای خانواده و آشنایان بر علیه من موضع گرفتند. پس انداز من در آن موقع فقط هشتصد ریال سعودی بود. از خداوند خواستم مرا در این وضعیت کمک کند. روزی همسرم به من گفت: چرا از خدایت نمی‌خواهی که به ما یک خانه بدهد؟ من متضرعانه به درگاه خداوند دعا کردم. بحمدالله مشکلات یکی پس از دیگری حل شد و من پس از مدتی توانستم خانه‌ی کوچکی را فراهم کنم که برای اسکان خانواده‌ام کافی بود. یک روز پسرم را با خود به مسجد بردم اما چون هنوز مسلمان نبود از او خواستم دم در مسجد بایستد تا من نمازم را أدا کنم. همواره از خداوند متعال می‌خواستم خانواده‌ام را هدایت کند. خوشبختانه دعایم مورد استجابت قرار گرفت و اول پسرم و چندی بعد دختر و همسرم مسلمان شدند. در یکی از روزها وقتی پسرم از نماز عشاء بر می‌گشت یکی از دوستان سابقش راه را بر او می‌بندد و او را با چاقو تهدید می‌کند و می‌گوید اگر از دین اسلام دست نکشد او را می‌کشد، پسرم مرا در جریان می‌گذارد. من به او گفتم: امر او را به خدا بسپار خواهی دید که خداوند با او چکار می‌کند. شب بعد درست پس از نماز عشاء هنگامی از مسجد به‌سوی خانه می‌رفتیم همان شخص را دیدیم که در یک نزاع خیابانی مجروح شده و در گوشه‌ای از خیابان افتاده بود. به پسرم گفتم: ببین خداوند چگونه او را مجازات کرده است. این امر باعث شد ایمان خانواده‌ام بیش از پیش تقویت شود.