شک و تردید
هنگامی که پانزده سالگی رسیدم، شک و تردید عجیبی بر من مستولی گشت. یکی از علتهای شک و تردید من کثرت معبودان [مجازی] که در اطراف ما وجود داشت. مثلاً در منزل ما حدود صد و پنجاه بت قرار داشت، که هر یک از آنها الهه کاری بود، یکی مخصوص کارهای روزمره زندگی، دیگری الهه باران، سومی الهه قدرت، چهارمی الهه حکمت، پنجمی الهه عشق، ششمی الهه رزق و روزی و الی آخر. هندوها از هیچ یک از این الههها صرفنظر نمیکردند. من با این سؤال مواجه شدم که آیا اینها حقیقت دارند؟ معلمها ما را از سؤال کردن در مورد این مسائل و آنچه باورش برای عقل مشکل بود به شدت نهی میکردند. اما روزی معلم خصوصی من در حال اجرای جادوی سیاه بود که از طریق یکی از جنها به او خبر رسید که تا قبل از ساعت چهار آن مکان را باید ترک کند. اما چون مست بود و زیاد از حد مشروب خورده بود، فراموش کرد آنجا را ترک کند و خوابید. بعد از اینکه بیدار شد متوجه شد نمیتواند حرف بزند. پس از چندی که به دیدنش رفتم به من توصیه کرد مواظب اهریمنهای شیطانی باشم چون آنها این بلا را سر او آورده بودند. این اتفاق نقطهی تحولی در زندگی من شد. من در آن زمان بیست و چهار ساله بودم. بعد از آن فهمیدم هندوها دین باطلی دارند و با سوء استفاده از خانوادههای فقیر و گرفتن اموالهای کلان از آنها به نفع خاندانهای مقدس به گول زدن و سر کیسه کردن آنها مشغول هستند. و با نیرنگ و سحر آنها را قانع کرده بودند که خاندانهای مقدس استحقاق این چیزها را دارند. من علی رغم جایگاه خانوادهام در جامعه دین آبا و اجدادیم را ترک کردم و بودایی شدم. عاملی که باعث شده بود بودایی شوم این بود که آنها یک خدا داشتند و بسیاری از تعالیم بودا مردم را به عدل و داد و صلح و صفا فرا میخواند. من چهار سال بودایی بودم اما آن را نیز ترک کردم چون میدیدم در بوداییها نیز همان افکاری حاکم است که در میان هندوها رایج بود. خصوصاً اینکه آنها نیز بت بودا را میپرستیدند. در همان ایام مادرم مسیحی شده بود و این باعث شد که تمام افراد خانواده مسیحی شوند. علت اصلی گرایش ما به مسیحیت این بود که این بار ما چیزی به غیر از بت میپرستیدیم. ما حضرت عیسی را دوست داشتیم چون به ما گفته بودند او پسر خداست!! ما به فرقهی مؤمنین یا (belivers) که توسط مبلغین مسیحی آمریکایی تبلیغ میشد پیوستیم. چندی پس از مسیحی شدن، یک فرصت کاری در عربستان سعودی نصیبم شد. ورود مبلغین مسیحی به عربستان ممنوع است اما من که به بهانهی کار آنجا رفته بودم با خودم گفتم فرصت مناسبی است تا در این کشور به تبلیغ مسیحیت نیز بپردازم.