فرق بین الوهیت و ربوبیت
مردمانی که پیامبران در میان آنان برانگیخته شدند، براساس فطرتشان و نظر افکندن به جهان درمییابند که خداوند، آفریننده، روزیدهنده، زندهکننده و میرانندۀ آنان است.
خداوند – تعالی – دربارۀ آنان میفرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡعَلِيمُ ٩﴾[الزخرف: ۹].
«اگر از آنان [مشرکان] بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است، قطعاً خواهند گفت: خداوند با عزت و بسیار آگاه ... [زیرا میدانند بتهای آنان هرگز چنین کاری را نکردهاند و آنان به معبودان خود حق خالقیت نمیدهند]».
همچنین خداوند بزرگ میفرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ﴾[الزمر: ۳۸].
«اگر از آنان [مشرکان] بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ حتماً خواهند گفت: خدا ... ».
در قرآن کریم آیاتی با این مضمون بسیار فراوانند. اما این امر [عقیده به خداوند به همراه شریک قرار دادن برای او] به آنان سودی نمیرساند. زیرا این امر فقط اقرار به ربوبیت پروردگار است، و اقرار به ربوبیت خداوند به تنهایی کافی نیست. زیرا مجرد شناخت بدون عمل است. این امر زمانی سودمند خواهد بود که توحید الوهیت و اقرار به آن را هم به همراه داشته باشد که عبارت از پرستش خداوند به تنهایی، عمل کردن برای او بدون قرار دادن شریک است.
به همین دلیل دعوت پیامبران بر توحید الوهیت و یکی دانستن خداوند در عبادت بدون قرار دادن شریک برای او همانند و واسطه متمرکز شده است.
نوح÷ قومش را به عبادت خداوند به تنهایی و ترک بتهایی فرا خواند که آنها را واسطه میان خود و خداوند قرار داده بودند و آنها را میپرستیدند. وی ۹۵۰ سال در میان آنان زندگی کرد و آنان را به سوی توحید دعوت کرد. اما چنانکه خداوند فرموده است، عکسالعمل آنان چنین بود: ﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا ٢٣﴾[النوح: ۲۳].
«و گفتند: دست از خدایان و بتهای خود برندارید، بتهای ودّ و سُواع و یغُوث و یعوق و نسر را هرگز رها نکنید و دست از دامنشان نکشید».
سید عبدالله شبر معانی اسماء ذکر شده در آیه را بیان نموده و مینویسد: این اسماء، نامهای گروهی از نیکوکاران بودند که در فاصله زمانی آدم و نوح علیهماالسلام زندگی میکردند. زمانی که از دنیا رفتند، به عنوان تبرّک از آنان مجسمّهای ساختند. با گذشت زمان مورد پرستش قرار گرفتند. سپس این افکار و بتپرستی به میان اعراب منتقل شد.
قمی میگوید: آنها گروهی از مؤمنان بودند که قبل از نوح زندگی میکردند زمانی که از دنیا رفتند، مردم به خاطر مرگ آنها بسیار ناراحت شدند. پس شیطان آمد و عکس (مجسمۀ) آنها را برایشان ساخت تا به آن انس بگیرند. زمانی که زمستان فرا رسید مجسمهها را وارد خانههایشان کردند. آن قرن گذشت. قرن بعد شیطان دوباره آمد و به آنها گفت: این افراد در حقیقت خدایانی بودند که پدرانتان آنها را میپرستیدند. بدین ترتیب آن مردم نیز آن بتها را پرستیدند و به وسیلۀ آنها مردم بسیاری گمراه شدند. نوح÷ آنان را نفرین کرد. در نتیجه خداوند آنها را هلاک نمود. همچنین مینویسد: ودّ نام بت کلیب، سواع بُت هُذَیل، یغوث بت قبیله مراد و یعوق از آن همدان و نسر بت قوم حصین بود [۶۶].
پس از نوح÷، ابراهیم÷ آمد. از قومش و پدرش به علت عبادت و پرستش بتها و ستارگان و واسطه قرار دادن آنها میان خودشان و خداوند تبری و دوری میکرد. ایشان همچنین در راه دعوت آنان آزار و اذیت فراوانی را متحمّل شد. خداوند ابراهیم خلیل÷ را و فرزندش به علت تمسّک به توحید خالص میستاید و میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ ٢٧﴾[الزخرف: ۲۶- ۲۷].
«و به خاطر بیاور (اى محمد) هنگامى را که ابراهیم به پدرش (آزر) و قومش گفت: من از آنچه شما مىپرستید بیزارم. مگر آن کسى که مرا آفریده، که او هدایتم خواهد کرد!».
سید محمد تقی مدرسی میگوید:
رسالت ابراهیم÷ علیه تداوم امری بود که در میان قومش به وجود آمده بود و آن عبادت پدران و تقدیس آیین، اعتقادات و تاریخ آنها بود. به همین دلیل به پدرش گفت: من از آنچه شما غیر خداوند و در برابر او میپرستید، برائت میجویم. این یکی از ویژگیهایی است که ابراهیم÷ را از میان پیامبران دیگر متمایز میکند. برائت جستن ابراهیم از آنچه پدرانش آن را میپرستیدند باعث قطع ارتباط او با آنان شد. وی برای خود و خانوادهاش و فرزندانش برنامهای جدید و بیآلایش پایهگذاری کرد که همان توحید بود [۶۷].
خداوند در خلال داستان موسی÷ دربارۀ شرک به وجود آمده در میان بنیاسرائیل میفرماید: ﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡبَحۡرَ فَأَتَوۡاْ عَلَىٰ قَوۡمٖ يَعۡكُفُونَ عَلَىٰٓ أَصۡنَامٖ لَّهُمۡۚ قَالُواْ يَٰمُوسَى ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ ١٣٨﴾[الأعراف: ۱۳۸].
«و بنى اسرائیل را (سالم) از دریا عبور دادیم؛ (ناگاه) در راه خود به گروهى رسیدند که اطراف بتهایشان، با تواضع و خضوع، گرد آمده بودند. (در این هنگام، بنى اسرائیل) به موسى گفتند: تو هم براى ما معبودى قرار ده، همانگونه که آنها معبودان (و خدایانى) دارند!» گفت: شما جمعیتى جاهل و نادان هستید».
ابوجعفر طوسی میفرماید: آنها گمان میکردند که عبادت غیر خدا جایز است ... موسی÷ بدانها فرمود: شما کسانی هستید که نمیدانند چه کسی سزاوار و شایسته عبادت است و چه چیزی موجب تقرب و نزدیکی به پروردگار میشود [۶۸].
میر سید علی طهرانی نیز میگوید: آنان از موسی خواستند که برای آنان مجسمهای را تعیین کند تا به وسیله عبادت آن به خداوند نزدیک شوند. قرآن این گفته را از زبان بتپرستان نقل میکند که میگفتند: ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰ﴾[الزمر: ۳].
«ما آنان را پرستش نمیکنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند».
یوسف÷ در زندان دو همبندیاش را به توحید فرا میخواند. زمانی که آنان تعبیر خوابشان را از او خواستند، او قبل از اینکه به سؤال آنها پاسخ دهد، فرمود: ﴿يَٰصَٰحِبَيِ ٱلسِّجۡنِ ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٣٩ مَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسۡمَآءٗ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٤٠﴾[یوسف: ۳۹- ۴۰].
«اى دوستان زندانى من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتاى پیروز؟! این معبودهایى که غیر از خدا مىپرستید، چیزى جز اسمهائى (بىمسما) که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید، نیست؛ خداوند هیچ دلیلى بر آن نازل نکرده؛ حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا؛ ولى بیشتر مردم نمىدانند».
خاتمالانبیاء، محمدص که قبل از بعثت در میان اعراب به صادق امین شهرت داشت ۱۳ سال در میان آنها ماند و با شعار «لا إلا إلاّ الله» آنان را به سوی عبادت خداوند و ترک آنچه پدرانشان میپرستیدند دعوت کرد. آنان معنی این شهادت را که وی مردم را به سوی آن فرا میخواند میدانستند. اما عذر و بهانه میتراشیدند و میگفتند: ما این بتها را با این عقیده که آنها خدایان مستقلی هستند نمیپرستیم. بلکه بدین علت آنها را میپرستیم که مجسمههایی از اشخاصی هستند که مقرب درگاه خداوند هستند. ما آنها را میپرستیم تا برای ما در پیشگاه خداوند شفاعت کنند [۶۹].
آنان به علت گمراهی شدیدشان، صداقت و امانت او را فراموش کردند و او را به سحر و دروغگویی متهم نمودند. آنان به او میگفتند: آیا تو خدایی یگانه را بدون واسطه میپرستی و خدایان پدرانمان را کنار گذاشتهای. این مسألۀ عجیبی است.
خداوند میفرماید: ﴿وَعَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡۖ وَقَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ كَذَّابٌ ٤ أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ ٥﴾[ص: ۴- ۵].
«در شگفتند از اینکه بیمدهندهای از خودشان به سویشان آمده است و کافران میگویند: این جادوگر بسیار دروغگویی است. آیا او به جای این همه خدایان، به خدای یگانهای معتقد است؟ واقعاً این [حرفی که میزند] چیز شگفتی است».
خداوند همچنین میفرماید: ﴿إِنَّهُمۡ كَانُوٓاْ إِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ يَسۡتَكۡبِرُونَ ٣٥ وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوٓاْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٖ مَّجۡنُونِۢ ٣٦﴾[الصافات: ۳۵- ۳۶].
«چرا که وقتى به آنها گفته مىشد: «معبودى بحق جز خدا وجود ندارد»، تکبر و سرکشى مىکردند. و پیوسته مىگفتند: «آیا ما معبودان خود را بخاطر شاعرى دیوانه رها کنیم؟».
بعضی از علما علت به اشتباه افتادن کفار مکه را ذکر نمودهاند. ناصر مکارم شیرازی مینویسد: مشرکان به اوهام استناد میکنند. آنها در آنچه ادعا میکنند هیچ دلیلی ندارند. بلکه در تمسّک به خرافات و اساطیری که هیچ پایه و اساس و صحتی ندارد، طوطیوار از پدرانشان تقلید مینمایند ... و بدون داشتن دلیل صحیحی به شرک روی میآورند [۷۰].
علیرغم این همه گمراهی، پیامبرص در انجام این دعوت مبارک و خجسته مأیوس نشد. بلکه آن را ابتدا از نزدیکانش شروع کرد. وی عمویش ابوطالب را که از او در مقابل مشرکان حمایت میکرد، در هنگام احتضار به اسلام دعوت نمود و به او فرمود: «ای عمو سخنی بگو که به وسیله آن در روز قیامت برای تو شهادت و گواهی دهم». وی گفت: اگر اعراب نمیگفتند ابوطالب در هنگام مرگ شیون و زاری سر داد و [کم آورد] آنچه را که تو میگویی تکرار میکردم. همچنین روایت شده است که او گفت: من بر دین شیوخ و بزرگان هستم. همچنین گفته شده است که گفت: من بر دین عبدالمطلب هستم. همچین روایتهای دیگری نیز نقل شده است [۷۱].
پیامبرص به دعوتش ادامه داد تا اینکه بسیاری از مردم به اسلام – دین توحید – ایمان آوردند. قریش از مبارزه با این دین جدید که تعلق و وابستگی آنان به خدایان ساختگیشان را سادهلوحانه میداند، مأیوس شدند. خدایانی که منافع شخصی و کسب روزی و درآمد از حجاجی که به سوی مکه میآمدند در آنها نهفته بود. آنان به این خدایان باطل و دروغین متوسل میشدند تا در پیشگاه خداوند بزرگ برای آنان شفاعت کنند. آنان به پیامبر پیشنهادهایی بسیار فریبنده دادند. همه اعراب به سوی او میآمدند تا دست از دعوتش بردارد. اما او هرگز چنین نکرد. بلکه وی به همراه یارانش در راه دعوت توحید آزار و اذیت، سرکشی و نافرمانی قریش را تحمل نمود تا اینکه به لطف خداوند بعد از ۱۳ سال دعوت ایشان پیروز شدند.
اما در روزگار ما بسیاری از مردم را میبینیم که براساس راه و روش جاهلیت سیر میکنند. علیرغم اینکه «لا إله إلاّ الله» را بر زبان جاری میکنند، اما میبینم که در همه انواع عبادات از قبیل خواندن، خوف، نذر و تبرک اولیا و بندگان صالح خداوند را شفیع و واسطه بین خود و خداوند قرار میدهند.
علیرغم این توضیح مفصلی که عرض شد گاهی از این جهت شبهات و وسوسههایی در قلوب بعضی از مسلمانان به وجود میآید که ممکن است این اصل بزرگ و رکن اساسی از ارکان ایمان را ضعیف و نابود سازد.
در بخش بعد دربارۀ این موضوع به طور مفصل بحث خواهیم کرد.
[۶۶] تفسیر الجوهرالثمین (۶/۲۹۰)، نگا: الصافی (۵/۲۳۲)، البرهان (۵/۳۸۸)، نورالثقلین (۵/۴۲۵)، کنزالدقائق (۱۳/۴۵۸)، بیان السعادة (۴/۲۰۶). [۶۷] تفسیر من هدی القرآن (۱۲/۴۶۱)، نگا: تفسیرالمیزان (۱۸/۹۹)، الجدید (۶/۳۴۸). [۶۸] تفسیرالتبیان (۴/۵۲۷). [۶۹] نگا: مقتنیات الدرر (۹/۲۱۷)، همچنین تفسیرالجدید (۶/۱۷۱). [۷۰] تفسیرالأمثل (۱۰/۴۷۳). [۷۱] بحارالأنوار (۳۵/۱۵۵).