اولاً: صفت وجه (چهره):
از جمله صفاتی که برای خداوندﻷثابت شده و وجود دارد و صفتی حقیقی است که شایسته جلال اوست و مشابه صفات مخلوقات نیست چگونگی و کیفیت آن را نمیدانیم.
خداوند میفرماید: ﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ ٢٦ وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ ٢٧﴾[الرحمن: ۲۶- ۲۷].
«همه خلایقى که روى آن ( زمین) هستند فانى مىشوند. و تنها وجه خداوند ذوالجلال و گرامى باقى مىماند! (در این آیه صفت وجه: (روى پروردگار) بدون تشبیه و چگونگى براى خداوند عز وجل ثابت مىکند که به جلال و عظمت او سبحانه لایق است)».
همچنین میفرماید: ﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُ﴾[القصص: ۸۸].
«همه چیز جز چهره او (که به جلال و عظمت او سبحانه لایق است) از بین میرود».
از پیامبرص و اهل بیت گرامیاش† روایت شده است که از خداوند میخواستند که به آنها لذت نگاه کردن به چهره باعظمت و بزرگوارش را به آنها عطا کند. پیامبرص میفرماید: کسی که بعد از هر نماز واجبی این دعا را بخواند، خداوند او، خانوادهاش، اموالش و خانهاش را حفظ میکند. آن دعا این است: «خدایا، اولین و آخرین گناهان و معصیتهاى پنهان و آشکار و زیادهروی من بر خودم را مورد عفو و مغفرت قرار بده ... آنگاه فرمود: خدایا به من راضی بودن به قضا و قدر، زندگی راحت پس از مرگ، لذت نگاه کردن به چهره بزرگوار خودت و اشتیاق دیدار خودت را بدون زیان امر مضر و فتنه گمراه کنندهای عطا بفرما» [۲۷۸].
سرور، زنان جهان، فاطمۀ زهرالپس از نمازهای پنجگانهشان این دعا را میخواندند: «پاک و منزه است پروردگاری که حرکات قلبها را میداند. و تعداد گناهان را میشمارد، تا اینکه فرمود: خداوندا من از تو راضی شدن به قضا و قدرت، و لذت نگاه کردن به چهرهات را میخواهم» [۲۷۹].
همچنین زهرالمیفرمود: «سپاس خدایی را که گویندگان قادر به شمردن مدح او نیستند، سپاس خدایی که تعداد نعمتهایش غیر قابل شمارش هستند ... تا اینکه فرمود: و به من نگاه کردن به چهرهات را عنایت بفرما» [۲۸۰] [۲۸۱].
شبهه اینکه منظور از وجه، ثواب است.
بعضی از مردم صفت وجه را به ثواب تاویل کردهاند و گفتهاند که مراد از وجه در آیات ثواب است. یعنی هر چیزی جز ثواب پروردگارت از بین میرود!
در جواب این تاویل از چند جهت میتوان بدان پاسخ داد:
اولاً: این تأویل بر خلاف ظاهر لفظ و عبارت است. بلکه ظاهر لفظ این را افاده میکند که این وجه خاص اوست، و همچنان که در دعای پیامبرص و فاطمهلگذشت، منظور از آن، ثواب نیست.
ثانیاً: با فرضی که قبول کنیم که منظور از وجه ثواب است. آیا ممکن است که با صفات بزرگی مانند «ذوالجلال والإکرام»: دارای عظمت و بزرگواری، وصف شود. در واقع این امر غیر ممکن است. زیرا چنانچه بگوییم: ثواب و پاداش افراد پرهیزگار دارای عظمت و بزرگوار است! این امر هرگز جایز نیست و از نظر عقلی ممکن نیست. بلکه صحیح آن است که بگوییم این صفت برای خداوند است و اوست که «ذوالجلال والإکرام» است.
ثالثاً: به تاویل کنندگان میگوییم: نظر شما دربارۀ این حدیث پیامبرص چیست؟ پیامبرص میفرماید: «إن لله سبعينَ أَلفَ حجاباً مِنْ نُورٍ وَظُلْمَةٍ لو كَشَفَها عَنْ وَجْهِهِ لاحترقت سبحاتُ وجههٍ ما أَدرك بصره من خلقه»:«بیتردید خداوند دارای هفتاد هزار حجاب از نور و تاریکی است چنانچه آن را از چهره خود بردارد، پرتوهای چهرهاش همه مخلوقاتی را که در معرض آن قرار بگیرند میسوزاند [۲۸۲].
آیا پاداش و ثواب دارای نوری است که همه مخلوقات خداوند را میسوزاند؟! هرگز و این امر غیر ممکن است.
با شناخت آثار سوء این تأویل، ما باید این وجه را براساس آنچه خداوند اراده فرموده و خواسته است، تفسیر کنیم که وجه یکی از صفات ثابت پروردگار است و به وسیلۀ جلال و عظمت و صفتهای زیبایی توصیف شده است به گونهای که فقط لایق و شایسته عظمت خداوند است.
چنانچه گفته شود: آیا در همه جاهایی که (وجه) به صورت مضاف به (الله) ذکر شده است، مقصود وجهُ الله یا همان صفت ذات الهی است؟
در جواب باید گفت: بله اصل بر این است. همچنانکه در قرآن کریم آمده است: ﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُ﴾[الأنعام: ۵۲].
«و کسانى را که صبح و شام خدا را مىخوانند، و جز وجه و رضاى خدا نظرى ندارند».
همچنین در قرآن آمده است: ﴿وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُۥ مِن نِّعۡمَةٖ تُجۡزَىٰٓ ١٩ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٢٠ وَلَسَوۡفَ يَرۡضَىٰ ٢١﴾[الیل: ۱۹- ۲۰].
«و هیچ کس را نزد او حق نعمتی نیست تا بخواهد (به این وسیله) او را جزا دهد. بلکه تنها هدفش جلب زجه و رضای پروردگار بزرگ اوست. و به زودی راضی و خشنود میشود».
و آیات دیگر پس اصل آن است که در عبارتی که وجه به (الله) اضافه شده باشد، وجه یکی از صفات پروردگار است.
چنانچه گفته شود منظور از وجه در آیه چیست؟ ﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُ﴾[القصص: ۸۸].
«همه چیز جز چهره او (که به جلال و عظمت او سبحانه لایق است) از بین میرود».
چنانچه بگویی مراد از وجه، ذات است بیم آن میرود که تحریفی صورت گیرد. در صورتی که منظور از وجه همان صفات خداوند باشد، فرد دچار امر ممنوع و خطرناکی شده است. این همان عملی است که بسیاری از کسانی که آنگونه که شایسته است ارزش و قدر والای مقام خداوندی را نمیدانند، بدان گرفتار میشوند و میگویند: خداوند به جز چهره خودش همه چیز را نابود میکند. در این صورت چه کار میکنند؟
در جواب باید گفت: چنانچه مقصود از سوال فوق این باشد که خداوند خودش به تنهایی باقی میماند و (وجه) یکی از صفات اوست، این سخن صحیح است و در اینجا از ذات که دارای وجه است به وسیله (وجه) تعبیر شده است.
اما چنانچه منظور شما (ذات) باشد یعنی اینکه (وجه) عبارت از ذات است و به اثبات (وجه) برای خداوند معتقد نباشید، این امر تحریف و غیر قابل قبول است.
بنابراین میگوییم که در آیه ۸۸ سورۀ قصص منظور از «الا وجهه» بدین معنی است که همه چیز به جز ذات او که دارای صفت (وجه) است، فناپذیر هستند. در این سخن نه تاویلی صورت گرفته است و نه تحریف. زیرا تفاوت میان این کلام و رأی اهل تحریف واضح است. زیرا آنها میگویند: مراد از وجه (ذات) است و خداوند صفت (وجه) ندارد.
ولی ما معتقدیم که مراد از وجه ذات است و همچنین خداوند (وجه) نیز دارد و به وسیله آن از ذات تعبیر شده است. این نوع تعبیر در کلام عرب بسیار فراوان است همچنانکه میگویند: «أَقْبَلَ عَلَى الْقَوْمِ بِوَجْهِهِ»:یعنی با چهرهاش به سوی آن قوم رفت.
این امر در میان اهل لغت و کسانی که علوم آن را فهمیده باشند و در اعماق آن دقت و تعمق کرده باشند فراوان است. که در رأس همۀ عرب زبانان، اهل بیت† قرار دارند. آنان چگونگی به کار بردن الفاظ را میدانستند و پیروانشان نیز براساس راه و روش آنان عمل میکردند.
از جمله دلایل این سخن روایتی است که سهل بن سعد روایت میکند و میگوید: روزی به همراه ابوذر و گروهی از یاران پیامبرص نشسته بودیم، ناگهان علی بن ابیطالب÷ وارد شد. ابوذر به دقت در او نگریست «ثُمَ أَقْبَلَ عَلَى الْقَوْمِ بِوَجْهِهِ»:سپس به سوی مردم آمد و گفت: نظر شما دربارۀ مردی که محبت او گناهان دوستدارانش را همانند ریزش برگهای درخت به وسیلۀ طوفان از بین میبرد. چیست؟ [۲۸۳].
آیا انسان عاقل و فهمیده از این روایت چنین برداشت میکند که فقط چهره ایشان÷به سوی اصحاب پیامبرص آمد و بدانها رو کرد، بدون آنکه خود بیاید؟ بدان که نمیتوان این وجه بزرگ موصوف به بزرگواری و عظمت را به طور کامل وصف کرد یا فهمید یا در آن نظر کرد. زیرا خداوندﻷبالاتر از این وصف و عظیمتر از آن است، همچنانکه میفرماید: ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا ١١٠﴾[طه: ۱۱۰].
«ولی آنان از [کار و بار و حکمت] آفریدگار آگاهی ندارند».
چنانچه کسی بخواهد به وسیله قلبش این چگونگی و کیفیت را تصوّر کند یا به وسیله زبان از آن سخن بگوید، در واقع او بدعتگذار گمراهی است که بیجهت و بدون علم سخنی و وصفی را به خدا نسبت داده است.
[۲۷۸] بحارالأنوار (۸۳/۲). [۲۷۹] فلاح السائل (۲۰۲). [۲۸۰] فلاح السائل (۲۴۰)، بحارالأنوار (۸۳/۱۰۴). [۲۸۱] برای دیدن دعاهای ائمه در این باره همچنین به صفحه ۱۴۴ از همان کتاب مراجعه کنید. [۲۸۲] عوالی اللآلی (۴/۱۰۶)، بحارالأنوار (۵۵/۴۵). [۲۸۳] بحارالأنوار (۲۷/۱۱۲).