عقیده اهل بیت علیهم السلام

فهرست کتاب

سابعاً: صفت علو و استواء

سابعاً: صفت علو و استواء

فرد مسلمان باید معتقد باشد، که خداوند در آسمان بر روی عرشش استقرار یافته است به گونه‌ای که فقط لایق ذات احدیت می‌باشد و شبیه استقرار پیداکردن مخلوقات نیست و ما چگونگی آن را نمی‌دانیم. خداوند مسأله استواء و استقرار بر عرش را در آیات زیر بیان کرده است. خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ[یونس: ۳].

«پروردگار شما، خداوندى است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید؛ سپس بر عرش استقرار یافت».

همچنین می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَيۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ[الرعد: ۲].

«خدا همان کسى است که آسمان‌ها را، بدون ستون‌هایى که براى شما دیدنى باشد، برافراشت، سپس بر عرش استقرار یافت».

همچنین می‌فرماید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥[طه: ۵].

«خداوند مهربانی است که بر عرش استقرار یافته است».

همچنین دربارۀ قرار گرفتن آن در بالای آسمان می‌فرماید: ﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ[آل عمران: ۵۵].

«(به یاد آورید) هنگامى را که خدا به عیسى فرمود: «من تو را برمى‏گیرم و به سوى خود، بالا مى‏برم».

همچنین می‌فرماید: ﴿بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَيۡهِۚ[النساء: ۱۵۸].

«بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد».

همچنین می‌فرماید: ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُۥ[فاطر: ۱۰].

«سخنان پاکیزه به سوى او صعود مى‏کند، و عمل صالح را بالا مى‏برد».

همچنین می‌فرماید: ﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ يَٰهَٰمَٰنُ ٱبۡنِ لِي صَرۡحٗا لَّعَلِّيٓ أَبۡلُغُ ٱلۡأَسۡبَٰبَ ٣٦ أَسۡبَٰبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُۥ كَٰذِبٗاۚ وَكَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِفِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ وَصُدَّ عَنِ ٱلسَّبِيلِۚ وَمَا كَيۡدُ فِرۡعَوۡنَ إِلَّا فِي تَبَابٖ ٣٧[غافر: ۳۶- ۳۷].

«فرعون گفت: ای هامان برای من بنای مرتفعی بساز، شاید من به وسائلی دست یابم [که با آن‌ها به سوی خدا بالا روم]. وسائل [‌صعود به] آسمان‌ها، تا خدای موسی را بنگرم و از او آگاه شوم، هر چند که من گمانم بر این است که موسی دروغگو است. این چنین کارهایی بر فرعون در نظرش آراسته و پیراسته شد و او را از راه [حق] باز داشته بود و توطئه و نیرنگ فرعون [و فرعونیان] جز به زیان و نابودی نینجامید».

همچنین می‌فرماید: ﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ أَن يَخۡسِفَ بِكُمُ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ ١٦ أَمۡ أَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ أَن يُرۡسِلَ عَلَيۡكُمۡ حَاصِبٗاۖ فَسَتَعۡلَمُونَ كَيۡفَ نَذِيرِ ١٧[الملک: ۱۶- ۱۷].

«آیا خود را از عذاب کسی که حاکم بر آسمان است در امان می‌دانید که دستور دهد زمین بشکافد و شما را در خود فرو برد، و دائماً به لرزش خود ادامه دهد؟ آیا خود را از عذاب خداوند آسمان در امان می‌دانید که تندبادی پر از سنگریزه بر شما فرستد؟، و به زودی خواهید دانست تهدیدهای من چگونه است».

از ابو صدیق ناجی روایت شده است که: سلیمان÷ خارج شد تا با مردم یکجا از خداوند باران طلب کند. ناگهان بر مورچه‌ای عبور کرد که بر پشت دراز کشیده بود و دست‌هایش را به سوی آسمان بلند کرده و می‌گفت: خدایا ما گروهی از آفریده‌‌های تو هستیم و به روزی تو نیازمندیم. پس یا ما را آب بده یا بمیران! سلیمان÷ به مردم گفت: برگردید که خداوند شما را به وسیلۀ دعای موجود دیگری آب خواهد داد [۳۱۴].

از علی÷ روایت شده است که او از کشور یمن طلایی را در پوستی دباغی شده برای پیامبرص فرستاد که خاک از آن جدا نشده بوده پیامبرص او را میان پنج نفر از اصحاب تقسیم کرد: أقرع بن حابس، عيينة بن حصن بن بدر، زيد الخيل، علقمة بن علاثة وعامر بن طفيل،گروهی از اصحاب کمی رنجیده خاطر شدند و گفتند: ما از این افراد استحقاق بیشتری برای آن طلا داشتیم. این سخن به پیامبرصرسیده و فرمود: «أَلاَ تَأْمَنُونِي وأَنَا أمينُ مَنْ فِي السماءِ يَأْتِيْنِي خَبَرُ السماءِ صَبَاحاً ومَسَاءً»: «آیا مرا امین نمی‌پندارید. در حالیکه من امین آن خدایی هستم که در آسمان است. هر صبح و شب خبر آسمان برای من می‌رسد» [۳۱۵].

بعضی از مردم وجود صفت علو و استواء [استقرار] را برای خداوند انکار می‌کنند و می‌گویند چنان‌چه خداوند دارای علو و استقرار باشد، بدین معنی است که خداوند در جهتی قرار دارد و چنان‌چه در جهتی باشد، در واقع به این معناست که خداوند محدود به جسم است که این امر محال و غیر ممکن است!

درباره این امور می‌توان تأملاتی چند داشت:

اولاً: این سخن آنان بر خلاف آن چیزی است که خداوند در کتابش و پیامبرصو اهل بیت پاکشآن را ثابت کرده‌‌اند.

ثانیاً: می‌گوییم آن جسم و حدی که شما ادعا می‌کنید چیست؟

آیا منظور شما از حد آن است که مخلوقاتی مانند عرش و .... او را در بر گرفته‌اند؟ اگر چنین گمان می‌کنید، خیال باطلی است و این امر دربارۀ خداوند کاملاً منتفی است و دربارۀ صفت علو نیز الزامی نیست.

یا منظورتان از حدّ، فاصله گذارنده و جدا کننده از آنهاست نه قرار گرفته در میان آنان؟ این از نظر معنی و مفهوم صحیح است. در این باره احتیاط می‌کنیم و لفظش را نه به صورت نفی و نه اثبات ذات اقدس او اطلاق نمی‌کنیم. زیرا ما فقط آن چیزی را بر خداوند اطلاق می‌کنیم که خداوند آن را خود برای خود اثبات کرده است و یا پیامبرصآن را بیان فرموده است و در این امر نیز تمثیل، تشبیه، تحریف و همچنین از چگونگی آن سوال نمی‌کنیم. اما دربارۀ جسم خداوند می‌گوییم منظورتان از جسم چیست؟

آیا منظورتان این است که خداوند جسم مرکب از گوشت و استخوان و پوست است؟

اگر چنین باشد، ادعایتان باطل است و گفتن این سخن دربارۀ خداوند جایز و روا نیست.

زیرا هیچ چیز همانند خداوند نیست و او نیز شبیه هیچ مخلوقی نیست. ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١[الشوری: ۱۱].

«هیچ چیزی همانند خدا نیست [نه او در ذات و صفات به چیزی از آنچه در آسمان‌ها و زمین است، می‌ماند، و نه چیزی از آنچه در کائنات است در ذات و صفات شبیه اوست]، و او شنوا و بیناست [و پیوسته بر امور جهان نظارت می‌کند]».

یا منظورتان از جسم آن چیزی است که قائم با لذات و دارای صفات شایسته خویش می‌باشد؟ اگر چنین باشد، این سخن از نظر معنی درست است اما این لفظ را هم بدان علت که گذشت نه به صورت نفی و نه اثبات به خداوند نسبت نمی‌دهیم.

همچنین اهل تحریف می‌گویند: استواء بر عرش به معنای استیلاء بر چیزی است. و در ادعایشان به این آیه استناد می‌کنند که خداوند می‌فرماید: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ[الأعراف: ۵۴].

«سپس بر روی عرش استقرار یافت».

گفته‌اند که: چنان‌چه قبول کنیم که خداوندبدان معنی که شما می‌گویید که آن معنی علو است بر عرش استقرار یافته است، این امر لزوماً بدین معنی است که خداوند به عرش نیازمند است و این امر محال است!

از جنبه‌های مختلف می‌توان به ادعای آنان پاسخ داد:

اولاً: قول آنان بر خلاف آن چیزی است که خداوندآن را اثبات کرده است و پیامبرص و اهل بیتآن را ثابت نموده و قبول می‌کرده‌اند.

ثانیاً: این سخن بر خلاف ظاهر لفظ است زیرا چنان‌چه مادۀ (استواء) به وسیله حرف (علی) متعدی شود در واقع به معنای برتر و بالا بودن است. این امر در زبان عربی کاملاً واضح و مشهود است و نمونه‌های آن در قرآن و کلام عرب بسیار فراوان است.

ثالثاً: این نتایج باطلی را در پی دارد:

الف) اینکه خداوند هنگام آفرینش آسمان‌ها و زمین بر عرش مستقر نبوده است. زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ[الأعراف: ۵۴].

«آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید آنگاه بر عرش [استواء] استقرار یافت».

در اینجا این سوال مطرح می‌شود که قبل از خداوند چه کسی بر عرش چیرگی استیلاء داشته است تا خداوند جانشین او شود؟!

(ثُمَّ) در زبان عربی معنی ترتیب را افاده می‌کند. بنابراین نتیجه‌ این می‌شود که قبل از آفرینش آسمان‌ها و زمین، عرش به غیر خداوند تعلق داشته است!

ب) غالباً کلمه (استولی): (چیره شدن) بعد از غلبه پیدا کردن کسی بر چیزی به کار می‌رود. حال آنکه هیچ کسی بر خداوند غلبه پیدا نمی‌کند.

أين المفر والإلهُ الطالبُ
والأشرمُ المغلوبُ ليسَ الغالب

چنان‌چه خداوند بخواهد کاری را انجام دهد به کجا فرار می‌کنی و اشرم (بینی شکسته) همواره مغلوب است.

ج) از جمله نتایج این سخن باطل این است که می‌توان گفت: خداوند بر زمین، درختان و کوه‌ها استقرار پیدا کرده است. زیرا او بر آن‌ها استواء یافته است. این نتایج باطل هستند. بطلان لازم نتیجه باطل بودن ملزوم است.

اما این ادعا که آن‌ها می‌گویند: پذیرفتن استوای خداوند بر عرش بدین معناست که خداوند به عرش نیاز دارد.

ما در جواب می‌گوییم: هرگز چنین نیست. زیرا استوای خداوند بر عرش، استوای خاصی است که شایسته عظمت و جلال اوست.

پس او بر روی عرش است، بدون اینکه بدان نیازی داشته باشد. او همانند مخلوقات نیست که به چیزی نیاز داشته باشد تا بر روی آن استقرار یابد. بنابراین استوای خداوند بر عرش بدین معنی است که او بر روی عرش است اما او به آن نیازی ندارد بدین ترتیب دلایل اساسی شدن، باطل می‌شود.

[۳۱۴] بحارالأنوار (۶۱/۴۹). [۳۱۵] دعائم الإسلام (۱/۲۶۰)، نگا: بحارالأنوار (۹۳/۷۰)، مستدرک الوسائل (۷/۱۱۶).