۸۰- باب: وجوب فرمانبرداری از پیشوایان و زمامداران در چارچوب شریعت و حرام بودن اطاعت از آنها در برابر معصیت و نافرمانی از خداوندﻷ
الله متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ﴾[النساء : ٥٩]
ای مومنان! از الله اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان (فرمانبرداری نمایید).
۶۶۸- وعن ابن عمر رَضِيَ اللهُ عَنْهما عَنِ النَّبِيِّج قال: «عَلَى المَرْءِ المُسْلِمِ السَّمْعُ والطَّاعَةُ فِيمَا أَحَبَّ وكِرَه، إِلاَّ أنْ يُؤْمَرَ بِمَعْصِيَةٍ فَإذا أُمِر بِمعْصِيَةٍ فَلاَ سَمْعَ وَلا طاعَةَ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: (۲۹۵۵، ۷۱۴۴)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۸۳۹.]
ترجمه: ابنعمرب میگوید: پیامبرج فرمود: «حرفشنوی و فرمانبرداری از فرمانروایان بر هر مسلمانی واجب است؛ چه این فرمانها برایش خوشایند باشد و چه ناگوار؛ مگر اینکه به گناه و معصیتی امر شود که در این صورت حرفشنوی و اطاعت، درست نیست».
۶۶۹- وعنه قال: كُنَّا إذا بايَعْنَا رسُولَ اللَّهِج عَلَى السَّمْعِ والطَّاعةِ يقُولُ لَنَا: «فيما اسْتَطَعْتُمْ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۷۲۰۲؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۸۶۷.]
ترجمه: ابنعمرب میگوید: وقتی با رسولاللهج بر سرِ حرفشنوی و اطاعت پیمان میبستیم، به ما میفرمود: «در حدّی که تواناییِ - اطاعت و حرفشنوی- دارید».
۶۷۰- وعنهُ قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِج يَقُولُ: «مَنْ خلَعَ يَدًا منْ طَاعَةٍ لَقِى اللَّه يوْمَ القيامَةِ ولاَ حُجَّةَ لَه، وَمَنْ ماتَ وَلَيْس في عُنُقِهِ بيْعَةٌ مَاتَ مِيتةً جَاهِلِيَّةً». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۱۸۵۱.]
وفي روايةٍ له: « ومَنْ ماتَ وَهُوَ مُفَارِقٌ للْجَماعةِ ، فَإنَّهُ يمُوت مِيتَةً جَاهِليَّةً» .
ترجمه: ابنعمرب میگوید: از رسولاللهج شنیدم که میفرمود: «هرکس دست از اطاعت و فرمانبرداری -از پیشوای مسلمانان- بکشد، روز قیامت بدون دلیل و حجت با الله روبهرو میشود و هرکس در حالی بمیرد که در گردنش پیمانی - نسبت به پیشوای مسلمانان- نیست، به مرگ جاهلی- و بر گمراهی- مرده است».
در روایتی دیگر از مسلم، آمده است: «هرکس در حالی بمیرد که جماعتِ مسلمانان را ترک گفته است، بهیقین به مرگ جاهلی - یعنی بر گمراهی- میمیرد».
شرح
مؤلف/ میگوید: «وجوب فرمانبرداری از پیشوایان و زمامداران در چارچوب شریعت و حرام بودن اطاعت از آنها در برابر معصیت و نافرمانی از خداوندﻷ». و سپس به این آیه استدلال کرده است که الله متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ﴾[النساء: ٥٩]
ای مومنان! از الله اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان (فرمانبرداری نمایید).
علما گفتهاند: پیشوایان، دو دستهاند: علما، و حکام (مسؤولان حکومتی).
علما، اولیای امور دینی یا پیشوایان دینی هستند که شریعت و آموزههای دینی را برای مردم بیان میکنند و مردم را به سوی حق و حقیقت رهنمون میشوند. و حکام، پیشوایان یا مسؤولان اجرایی دستورهای شرعی هستند و وظیفه دارند امنیت را برقرار کنند و مردم را به پایبندی بر شریعت ملزَم سازند. لذا شرحِ وظایفِ هر دسته از پیشوایان، روشن است.
البته ناگفته نماند که پیشوایانِ اصلی، علما میباشند؛ زیرا این علما هستند که شریعت را بیان میکنند و به حکام میگویند: این، شریعت الهیست؛ پس به آن عمل کنید. و حکام راهی به سوی علوم دینی ندارند، مگر از طریق علما و زمانی میتوانند مجری احکام شرعی باشند که شریعت را از طریق علما بیاموزند.
همچنین علما بر کسی اثر میگذارند که در قلبش دین و ایمان باشد؛ زیرا کسی از علما حرفشنوی دارد و به رهنمودهایشان عمل میکند که دین و ایمان در قلبش جای دارد. ولی کسی از حاکم اطاعت میکند که از قدرت و موقعیت حاکم میترسد؛ حتی اگر سستایمان باشد؛ لذا گاه از حکام بیش از علما میترسد؛ و چهبسا در پارهای از موارد ترسِ برخی از مردم از حکام، بیش از ترس از خداست! پناه بر الله.
البته امت اسلامی به علما و حکام، نیازمندند؛ از اینرو بر امت اسلامی واجب است که از علما و حکام، اطاعت کنند. روشن است که پیروی از علما و حرفشنوی از حکام، باید تابعِ اطاعت از الله متعال باشد؛ زیرا اللهأ میفرماید:
﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ﴾ [النساء : ٥٩]
از الله اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان.
و نفرمود: «وأطیعوا أولی الأمر منكم»؛ یعنی اطاعت از صاحبان امر را بهطور مستقل ذکر نکرد؛ زیرا اطاعت از حکام و علما، تابعِ اطاعت از الله و پیامبرِ اوست. لذا اگر صاحبان امر، به معصیت و نافرمانی از اللهﻷ دستور دهند، نباید از آنها اطاعت کرد؛ زیرا ولی امرِ اعظم و برتر، الله متعال است که فراتر از اینها قرار دارد و اطاعت از دیگران در برابر نافرمانی از او درست نیست.
یکی از احادیثی که مؤلف/ در این باب ذکر کرده، روایتیست بدین مضمون که عبدالله بن عمرب میگوید: پیامبرج فرمود: «حرفشنوی و فرمانبرداری از فرمانروایان بر هر مسلمانی واجب است؛ چه این فرمانها برایش خوشایند باشد و چه ناگوار؛ مگر اینکه به گناه و معصیتی امر شود که در این صورت حرفشنوی و اطاعت، درست نیست». ساختار جمله، در این حدیث بهگونهایست که در آن بهروشنی به وجوب اطاعت از فرمانروایان اشاره شده است؛ یعنی بر هر مسلمانی به مقتضای مسلمان بودنش، واجب است که بخواهد یا نخواهد، از ولی امر اطاعت کند؛ حتی اگر او را به چیزی فرمان دهد که برایش ناگوار است. لذا اجرای فرمان ولی امر بر او واجب میباشد؛ مگر اینکه فرمانروا به معصیت و نافرمانی از اللهﻷ دستور دهد؛ زیرا اطاعت و فرمانبرداری از الله، فراتر از هر اطاعتیست و اطاعت از مخلوق در جهتِ نافرمانی از خالق، جایز نیست.
برخی گمان میبرند که اطاعت از حکام و صاحبان امر، فقط زمانی واجب است که بهطور کامل و در تمام جنبهها، درستکار باشند. این، پندار نادرستیست و تنها «خوارج» بر این باور بودهاند که اطاعت از حکام، منوط به اینست که در همهی مسایل ریز و درشت، مطابق حکم الله، عمل کنند. ولی دیدگاه درست، اینست که حاکمان، باید مجری احکام الهی باشند، اما در مورد یا مواردی که مطابق شریعت، عمل نمیکنند، باید از آنها نافرمانی کرد و در سایر موارد، اطاعت از آنها واجب است. لذا این، ردی بر دیدگاه کسانیست که میگویند: از حکام و فرمانروایان، فقط در مواردی اطاعت میکنیم که الله متعال به ما دستور داده است. یعنی اگر به ما دستور دهند که نماز بخوانید، نماز میخوانیم و اگر به ما امر کنند که زکات دهید، زکات میدهیم؛ اما اگر ما را به کاری فرمان دهند که دلیلی شرعی ندارد یا در شریعت نیامده است، بر ما واجب نیست که از آنها اطاعت نماییم؛ زیرا اگر در چنین مواردی از آنها اطاعت کنیم، آنان را در جایگاه قانونگذار و شارع قرار دادهایم.
این، دیدگاهِ نادرستیست که با آموزههای کتاب و سنت تعارض دارد؛ زیرا پذیرش چنین دیدگاهی بدین معناست که ما فرقی در میان حکام و دیگران نگذاشتهایم؛ هر مسلمانی امر به معروف و نهی ازمنکر میکند و از او اطاعت میشود. لذا ما وظیفه داریم که در آنچه اللهﻷ به ما امر نکرده است، از حکام و فرمانروایان اطاعت کنیم؛ یعنی اگر حکام به ما دستوری میدهند که در شریعت از آن نهی نشده است یا ما را به کاری امر میکنند که حرام نیست، اطاعت از آنها و اجرای فرمانشان بر ما واجب میباشد. پس اجرای آن دسته از دستورالعملهای حکومتی که مغایر شرع نیست، بر ما واجب است؛ زیرا اطاعت از حکام، اجرای فرمان اللهﻷ و نیز رهنمود پیامبرج مبنی بر اطاعت و حرفشنوی از فرمانروایان است که به حفظ امنیت و دوری از آشوب و شورش بر حکام میانجامد. لذا اگر بگوییم: ما فقط در کارهایی از آنها پیروی میکنیم که الله متعال دستور داده است، این بدین معناست که از آنها اطاعت نمیکنیم.
پارهای از دستورالعملهای حکومتی با شرع، مغایرت ندارند؛ اما در شریعت بهطور مشخّص ذکر نشدهاند. [مانند آییننامهها و مقررات راهنمایی ورانندگی]. برخی از مردم میگویند: ما از این دستورالعملها اطاعت نمیکنیم. به اینها باید گفت که اجرای این مقررات بر شما واجب است و اگر اطاعت نکنید، گنهکار و سزاوار عقوبت الهی شده، از سوی حکام نیز مجازات میشوید.
حکام وظیفه دارند چنین کسانی را توبیخ نمایند؛ زیرا الله متعال به فرمانبرداری از حکام دستور داده است و اینها با چنین رویکردی از فرمانِ الله سرپیچی میکنند و این، معصیت و نافرمانی از الله متعال است و هر انسانی که از الله نافرمانی کند، متناسب با نظرِ حاکم یا قاضی، توبیخ و مجازات میگردد.
به عنوان مثال مقررات رانندگی جزو آن دسته از دستورالعملهای حکومتیست که با شریعت، مغایرت ندارد؛ لذا بیتوجهی به مقررات رانندگی، جایز نیست و تخلف از آن، گناه و معصیت بهشمار میآید؛ مانند عبور از چراغ قرمز، حرکت در جهتِ مخالف، حرکتهای مارپیچی و نمایشی و امثال آن. اجرای این دستورالعملها که از آن به عنوان مقررات راهنمایی و رانندگی یاد میشود، واجب است. یعنی وقتی چراغ قرمز است، بر شما واجب است که توقف کنید و بدانید که عبور از چراغ قرمز، معصیت است؛ نگویید: خداوند چنین دستوری نداده است. اینها قوانین بشریست که نهادهای حکومتی سرِ هم کردهاند و ما را به اجرای آن، ملزَم ساختهاند. لذا اگر از چراغ قرمز عبور کنید، با زبان حال، به پروردگارتان گفتهاید: از والیان و صاحبان امر، اطاعت نمیکنم. پناه بر الله! در صورتی که اللهﻷ میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ﴾[النساء : ٥٩]
ای مؤمنان! از الله اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان (فرمانبرداری نمایید).
معروف است که در تقاطعها، حق تقدم با کسیست که در مسیرِ اصلی حرکت میکند؛ لذا مطابق این قانون باید هنگام ورود از مسیر فرعی به اصلی، حق تقدم را رعایت کنید. همهی دستورالعملهای حکومتی که مخالف شریعت نیست، اینگونه هستند و پایبندی به آنها واجب است؛ و اگر از دستورهای حکومتی که مخالف شریعت نیست، اطاعت نکنیم، نابسامانی و هرج و مرج پدید میآید و هرکس به میلِ خود رفتار میکند و پیشوایان مسلمانان، از چشم مردم میافتند و بدینسان حکام، فرمانروایانی بدون امر و فرماندهی میشوند و قاضیان، در موقعیتی قرار میگیرند که قضاوتشان بیاعتبار میگردد؛ یعنی حکامِ بدون حکم و قاضیانِ بدون قضاوت!
لذا اطاعت و فرمانبرداری از زمامداران، واجب است؛ مگر اینکه به نافرمانی از اللهﻷ دستور دهند. مثلاً اگر بگویند: برای نماز جمعه یا جماعت به مسجد نروید، نباید از آنها اطاعت کرد. همچنین اگر خواهان ظلم و ستم به کسی باشند، اطاعت از آنها در این زمینه درست نیست. لذا اگر به تراشیدن ریش دستور دهند، حکمشان بیاعتبار است و اطاعت از آنها جایز نمیباشد؛ بهویژه اگر به سربازان تحت فرماندهی خود حکم کنند، به آنها میگوییم: اطاعت از این دستور درست نیست و کسانی که به سربازان تحت فرماندهی خود دستور میدهند که ریش خود را بتراشند، گنهکارند؛ زیرا با حکم الله و پیامبرش مخالفت کردهاند.
همچنین اگر دستور دهند که لباس خود را بلند و پایینتر از قوزک پا قرار دهند؛ میگوییم: نباید از این دستور اطاعت کرد؛ زیرا بلند بودن لباس تا زیر قوزکِ پا حرام است و اگر ما را به عملِ حرامی دستور دهید، از شما اطاعت نمیکنیم؛ زیرا حکم پروردگار ما و شما، از حکمِ ما و شما فراتر است.
پس دستورهای صاحبان امر و فرمانروایان، سه گونه است:
نخست: همان دستوری را میدهند که الله متعال داده است؛ در چنین مواردی اطاعت از حکام و فرمانروایان، واجب است؛ زیرا:
۱- دستورشان جزو فرمانهای الهیست.
۲- هر کسی هم چنین دستوری بدهد، باید از او اطاعت کرد؛ زیرا وقتی کسی، شما را به انجام عمل نیکی فرمان دهد که واجب است، باید آن را اجرا کنید.
دوم: به معصیت و نافرمانی از اللهﻷ دستور میدهند. اینجا نباید از آنها اطاعت کرد و اگر بهخاطر سرپیچی از چنین فرمانی، شما را شکنجه کنند، روز قیامت مجازات خواهند شد؛ به دو دلیل:
• بهخاطر پایمال کردن حقّ الله؛ زیرا به معصیت و نافرمانی از اللهﻷ دستور دادهاند.
• بهخاطر حقّ شما؛ زیرا به شما ستم کردهاند و باید پاسخگوی این ستم باشند. آنها، خود مانند شما بندهی پروردگار هستند و نافرمانی از الله، نه برای شما درست است و نه برای آنها.
سوم: اگر به چیزی دستور دهند که شریعت نه به آن دستور داده و نه از آن نهی کرده است، اطاعت از آنها در چنین مواردی واجب است و اگر از آنها اطاعت نکنید، گنهکار میشوید و این حق را دارند که شما را بهخاطر سرپیچی، توبیخ کنند؛ زیرا از فرمان الهی دربارهی اطاعت از آنها سرپیچی کردهاید. از اینرو پیامبرج فرمود: «حرفشنوی و فرمانبرداری از فرمانروایان بر هر مسلمانی واجب است؛ چه این فرمانها برایش خوشایند باشد و چه ناگوار؛ مگر اینکه به گناه و معصیتی امر شود که در این صورت حرفشنوی و اطاعت، درست نیست».
بدتر از این پندار کسیست که به پیمان بستن با حاکم، اعتقاد ندارد و میگوید: من با حاکم بیعت نکردهام و هیچ تعهدی نسبت به او ندارم؛ چنین پندار یا چنین سخنی بدین معناست که از حاکم اطاعت و حرفشنوی نخواهم داشت و او بر من حق ولایت ندارد. این، رویکردِ بسیار زشتیست. زیرا رسولاللهج خبر داده است: هرکس بدون بیعت با پیشوای مسلمانان بمیرد، یا در حالی بمیرد که پیشوایی ندارد، به مرگ جاهلی مرده است؛ یعنی به مرگ اسلام نمرده و مرگش، مرگ جاهلان است و سزایش را نزد اللهﻷ خواهد دید.
لذا بر هر انسانی واجب است که پیشوا یا امیری داشته باشد که در چارچوب شریعت، از او اطاعت کند؛ اگر کسی بگوید: «من، خودم با حاکم پیمان نبستهام»، میگوییم: بیعت بستن بر آحاد مردم و یکایک شهروندان واجب نیست؛ بلکه بیعت از سوی بزرگان و سرآمدان جامعه منعقد میگردد. از اینرو میگوییم: مگر عموم مردم با ابوبکر، عمر، عثمان و علیش بیعت کردند؟ خیر؛ بچهها، زنها و سالخوردگانِ ناتوان، با اینها بیعت نکردند؛ اهالی مکه یا طائف برای بیعت با اینها رهسپار مدینه نشدند و بلکه خبرگان مردم در مدینه با خلفا بیعت کردند و بدینسان بیعت با توافق و تعهد سرآمدان جامعه به انجام رسید.
بیعت بر آحاد جامعه، نه واجب است و نه ممکن. عموم مردم، تابعِ سرآمدان و خبرگان خود هستند و هرکس سرآمدان جامعه با او بیعت کنند، ولی امر مسلمانان بهشمار میآید و اطاعت از او در حدود دین و شریعت، واجب است. لذا اگر کسی در حالی بمیرد که معتقد باشد پیشوایی ندارد، به مرگ جاهلی مرده است. یعنی مانند مردم دوران جاهلیت، گمراه بوده است.
***
۶۷۱- وعَن أنَسٍس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «اِسْمَعُوا وأَطِيعُوا، وإنِ اسْتُعْمِلَ علَيْكُمْ عبْدٌ حبشىٌّ كَأَنَّ رَأْسهُ زَبِيبَةٌ». [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: (۶۹۳، ۶۹۶، ۷۱۴۲).]
ترجمه: انسس میگوید: رسولاللهج فرمود: «از امیر خود حرفشنوی و اطاعت کنید؛ گرچه بردهای حبشی و سیهفام بر شما گماشته شود که سَرَش بهاندازهی کشمش، کوچک باشد».
۶۷۲- وعن أبي هريرةس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «عَليْكَ السَّمْعُ وَالطَّاعةُ في عُسْرِكَ ويُسْرِكَ وَمنْشَطِكَ ومَكْرهِكَ وأَثَرَةٍ عَلَيْك». [روایت مسلم][ صحیح بخاری، ش: ۱۸۳۶.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «حرفشنوی و اطاعت از امیر - در هر شرایطی- در سختی و آسانی، در خوشی و ناخوشی، و زمانی که نسبت به تو تبعیض و حقکُشی صورت میگیرد، بر تو واجب است».
شرح
مؤلف/ در ادامهی احادیثی که در این باب، ذکر کرده، حدیثی بدین مضمون آورده است که: انس بن مالکس میگوید: رسولاللهج فرمود: «از امیر خود حرفشنوی و اطاعت کنید؛ گرچه بردهای حبشی و سیهفام بر شما گماشته شود - یا بر شما مسلط گردد- که سَرَش بهسان کشمش باشد».
اینجا روی سخن پیامبرج با عربها بود؛ یعنی به آنها فرمود: اگر بردهای حبشی، نه عرب بر شما گماشته شود یا بر شما چیره گردد که پشت در پشت و از هر جهت، برده است، از او اطاعت کنید. موهای سرِ اهالی حبشه، حلقهمانند میباشد و مثل کشمش بهنظر میرسد. رسولاللهج این را برای مبالغه بیان فرمود؛ یعنی اگر چنین بردهای بر شما مسلط گردد، باید از او اطاعت کنید؛ چه در مقام والاترین مقام حکومتی باشد و چه به عنوان مسؤول یا کارگزاری منطقهای بر شما گماشته شود. در هر صورت باید از او اطاعت کنید. لذا اگر بهفرض مثال شخصی از پایینترین طبقات اجتماعی، قدرت را بهدست گیرد، بر ما واجب است که از او اطاعت کنیم؛ زیرا علت، یکیست. چون اگر از او اطاعت نکنیم، هرج و مرج و نابسامانی پدید میآید و امنیت از میان میرود و ناامنی همه جا را میگیرد. خلاصه اینکه اطاعت از والیان و فرمانراویان، واجب است؛ مگر در مواردی که به معصیت و نافرمانی از اللهﻷ دستور میدهند.
و اما حدیث ابوهریرهس؛ در این حدیث آمده است: پیامبرج فرمود: «حرفشنوی و اطاعت از امیر - در هر شرایطی- در سختی و آسانی، در خوشی و ناخوشی، و زمانی که نسبت به تو تبعیض و حقکُشی صورت میگیرد، بر تو واجب است».
منظور از خوشی و ناخوشی، اینست که اگر فرمانی به تو بدهند که مطابق میلِ تو باشد یا نباشد، باید اطاعت کنی؛ همچنین فرقی نمیکند که اجرای آن سخت باشد یا آسان. در هر صورت، اطاعت واجب است؛ مگر در مواردی که به معصیت و نافرمانی از اللهﻷ دستور دهند. پس اگر ثروتمند هستی، نباید به بهانهی ثروتی که داری از فرمان حاکم سرپیچی نمایی و اگر فقیر هستی، نگو: مرا با حکام چهکار؟ آنها ثروتمند هستند و من، فقیرم. لذا اگر حکام از بهترین امکانات برخوردار باشند، در کاخ زندگی کنند و سوارِ بهترین ماشینها شوند و لباسهای شیک و زیبایی بپوشند و ما از چنین امکاناتی برخوردار نباشیم، باز هم وظیفه داریم از آنها اطاعت کنیم؛ نباید بگوییم: چرا از اینها اطاعت کنم که بهترین زندگی را دارند و من، خانهای گِلی هم برای سکونت ندارم. چنین رویکردی بر ما حرام است؛ بلکه باید از آنها اطاعت کنیم. زیرا آنها موقعیت و وظیفهی خود را دارند و ما، وظایف خود را داریم؛ ما باید اطاعت کنیم و آنها باید خیرخواه ما باشند و مطابق رهنمود پیامبرج بر ما حکم برانند.
پیامبرج به انصارش فرمود: «إِنَّكُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدي أَثَرَةً فاصْبِرُوا حَتَّى تلقَوْنِي علَى الْحوْضِ».[صحیح بخاری، ش: ۳۷۹۲؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۸۴۵] يعني: «پس از من، تبعيض و حقکُشی خواهید دید؛ پس صبر كنيد تا مرا در كنار حوض ملاقات نماييد». این را هزار و چهارصد سالِ قبل به انصارش فرمود. گویا از همان زمان، حکام حقوق مردم را ادا نمیکردهاند. لذا بنا بر فرمودهی رسولاللهج، تبعیضها و حقکُشیهایی که حکام انجام میدهند، مانع از این نیست که مردم از آنها اطاعت نکنند؛ بلکه اطاعت از آنها در هر شرایطی واجب است؛ جز در مواردی که به معصیت و نافرمانی از اللهﻷ دستور دهند.
۶۷۳- وعن عبدِ اللَّهِ بن عَمروب قال: كُنَّا مَع رسولِ اللَّهِج فِي سَفَرٍ، فَنَزَلْنَا منْزِلاً، فَمِنَّا منْ يُصلِحُ خِباءَه، ومِنَّا منْ ينْتَضِلُ، وَمِنَّا مَنْ هُوَ في جَشَرِهِ، إذْ نادَى مُنَادي رسولِ اللَّهِج: الصَّلاة جامِعةٌ. فاجْتَمعْنَا إلى رَسُولِ اللَّهِج فقال: «إنَّهُ لَمْ يَكُنْ نَبِيٌّ قَبْلي إلاَّ كَانَ حَقًّا علَيْهِ أنْ يَدُلَّ أُمَّتَهُ عَلى خَيرِ ما يعْلَمُهُ لَهُم، ويُنذِرَهُم شَرَّ ما يعلَمُهُ لَهُم، وإنَّ أُمَّتَكُمْ هذِهِ جُعِلَ عَافيتُها فِي أَوَّلِها، وسَيُصِيبُ آخِرَهَا بلاءٌ وأُمُورٌ تُنكِرُونَهَا، وتجيءُ فِتَنٌ يُرقِّقُ بَعضُها بَعْضًا، وتجيء الفِتْنَةُ فَيقُولُ المؤمِن: هذِهِ مُهْلِكَتي، ثُمَّ تَنْكَشِفُ، وتجيءُ الفِتنَةُ فَيَقُولُ المُؤْمِن: هذِهِ هذِه، فَمَنْ أَحَبَّ أنْ يُزَحْزَحَ عَنِ النَّار ويُدْخَلَ الجنَّةَ، فَلْتَأْتِهِ مَنِيَّتُهُ وَهُوَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْمِ الآخِر، وَلْيَأْتِ إلى النَّاسِ الَّذي يُحِبُّ أَنْ يُؤتَى إلَيْه. ومَنْ بَايع إمامًا فَأَعْطَاهُ صَفْقَةَ يدِهِ، وثمَرةَ قَلْبه، فَليُطِعْهُ إِنِ اسْتَطَاع، فَإنْ جَاءَ آخَرُ ينازعُهُ، فاضْربُوا عُنُقَ الآخَرِ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۱۸۴۴.]
ترجمه: عبدالله بن عمروب میگوید: با پیامبرج در سفر بودیم و جایی اتراق کردیم. برخی از ما چادرِ خود را نصب میکردند؛ برخی هم مسابقهی تیراندازی میدادند و عدهای مشغول چراندن شتران خود بودند که منادی رسولاللهج اعلام کرد: نماز، برپاست؛ - یعنی وقتِ نماز است.- همه نزدِ رسولاللهج جمع شدیم. فرمود: «هر پیامبری پیش از من وظیفه داشت امتش را به بهترین چیزی که خیر و صلاحشان را در آن میدانست، راهنمایی کند و آنها را از آنچه برای آنها بد میدانست، برحذر بدارد. عافیت و سلامتِ این امت از فتنهها، در ابتدای آن نهاده شده است و امت در آینده به فتنهها و اموري دچار میشود كه شما آنها را نمیپسندید و فتنههایی پدیدار میگردد که هریک از آنها بهقدری سنگین و شدید است که فتنههای پیش از خود را سبک و خفیف میگرداند؛ چنانکه فتنهای پیش میآید و مؤمن میگوید: این، مایهی هلاکت من است. اما فتنه برطرف میشود و فتنهای دیگر میآید و مؤمن میگوید: این، همان فتنهی هلاکتبار است - و فتنهی پیشین بر او آسان میگردد.- پس هرکس دوست دارد از آتش دوزخ دور و واردِ بهشت شود، باید در زمانی که مرگش فرا میرسد، به الله و آخرت ایمان داشته باشد و باید با مردم بهگونهای رفتار کند که دوست دارد با خودش همانطور رفتار گردد. و هرکس با حاکمی بیعت کرد و با دست و دلِ خویش با او پیمان بست، باید هرچه میتواند از او اطاعت کند و اگر کسی بر سرِ قدرت با حاکم نزاع کرد، گردنش را بزنید».
شرح
مؤلف/ در باب وجوب اطاعت از زمامداران، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که: ابنعمروب میگوید: «با پیامبرج در سفر بودیم و جایی اتراق کردیم». مردم پراکنده شدند و هرکسی به کاری مشغول شد. «یکی چادرش را نصب میکرد؛ برخی مسابقهی تیراندازی میدادند و عدهای مشغول چراندن شتران خود بودند». و این، عادت مردم است که وقتی در مسافرت هستند و جایی اتراق میکنند، هرکس به کاری مشغول میشود.
«در این میان، منادی رسولاللهج اعلام کرد: نماز، برپاست». اعلام نماز کسوف اینگونه است؛ همچنین برای گردآمدن مردم در نزد امیر یا فرمانده، به جای اینکه اعلام کنند فلانجا جمع شوید، میگفتند: نماز برپاست.
لذا همه نزدِ رسولاللهج جمع شدند. رسولاللهج برای آنها سخنرانی کرد و فرمود: «هر پیامبری پیش از من وظیفه داشت امتش را به بهترین چیزی که خیر و صلاحشان را در آن میدانست، راهنمایی کند و آنها را از آنچه برای آنها بد میدانست، برحذر بدارد».
همهی پیامبران خیرخواه امت خود بودند و نیک و بد را برایشان بیان میکردند و آنها را به سوی خیر و نیکی تشویق مینمودند و از بدیها برحذر میداشتند.
علما و طلاب علم نیز وظیفه دارند نیک و بد را برای مردم بیان کنند، آنها را به خیر و نیکی فرا بخوانند و آنان را از شر و بدی برحذر بدارند؛ زیرا علمای این امت، وارثان پیامبران هستند و پس از پیامبر اکرمج پیامبری نمیآید و با بعثت محمد مصطفیج، نبوت پایان یافت و تنها علمای این امت هستند که دین و شریعت را فرا میگیرند و باید بهجای پیامبران، مردم را به خیر و نیکی فرا بخوانند و آنها را از بدیها منع کنند و نیک و بد را برایشان بیان نمایند. سپس پیامبرج بیان فرمود: «عافیت و سلامتِ این امت از فتنهها، در ابتدای آن نهاده شده است». در دوران پیامبرج و نیز در دوران ابوبکر و عمرب فتنهای در این امت وجود نداشت تا اینکه غلامِ مغیره به نامِ ابولؤلؤ که مجوسی پلید و بدطینتی بود و نسبت به امیر مؤمنان، عمرس کینه داشت، عمرس را به شهادت رساند. وقتی عمرس برای نماز صبح جلو رفت، ابولؤلؤ با خنجری دو سَر که آغشته به سم بود و دستهاش در وسط قرار داشت، به عمرس ضربه زد؛ بهگونهای شکمِ آن بزرگوار پاره شد. عمرس سه روز زنده بود و آنگاه جان به جان آفرین سپرد.
ابولؤلؤ، این مرد خبیث پس از ترور عمرس، گریخت؛ مردم به دنبالش دویدند. در این تعقیب و گریز، سیزده نفر کشته شد؛ زیرا خنجر ابولؤلؤ، دو سَر بود و دستهاش در وسط قرار داشت؛ وی خنجر را به چپ و راست حرکت میداد تا اینکه یکی از صحابه، زیلویی حصیری روی ابولؤلؤ انداخت و ابولؤلؤ خودکشی کرد. از آن زمان فتنه سر برآورد.
پیامبرج در این حدیث بیان فرمود که فتنهها یکی پس از دیگری میآید و هر یک از فتنهی پیش از خود، بدتر و سنگینتر است؛ در نتیجه فتنهی پیش از خود را سبک میگرداند. پیامبرج فرمود: «فتنههایی پدیدار میگردد که هریک از آنها بهقدری سنگین و شدید است که فتنههای پیش از خود را سبک و خفیف میگرداند؛ چنانکه فتنهای پیش میآید و مؤمن میگوید: این، مایهی هلاکت من است». زیرا همینکه فتنه نمایان میشود، مؤمن آن را بزرگ و شدید میبیند و آن را مایهی هلاکت امت میپندارد. اما فتنهای دیگر میآید که فتنهی نخست نسبت به آن، سبکتر است. مؤمن همینکه فتنهی بزرگتر را میبیند، میگوید: این، همان فتنهی هلاکتبار است و فتنهی پیشین بر او آسان میگردد. الله متعال ما را از فتنهها در پناه خویش قرار دهد؛ البته مؤمن در این شرایط سخت و ناگوار، شکیبایی میورزد و به اللهﻷ پناه میبرد و در هر نمازی میگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ».[ صحیح مسلم، ش: ۵۸۸ بهنقل از ابوهریرهس؛ در صحیح بخاری نیز حدیثی به همین مضمون آمده است؛ ر.ک: بخاری، ش: ۱۳۷۷.] یعنی: «یا الله! از عذاب دوزخ، عذاب قبر، از فتنهی زندگی و مرگ، و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم».
سپس رسولاللهج فرمود: «پس هرکس دوست دارد از آتش دوزخ دور و واردِ بهشت شود، باید در زمانی که مرگش فرا میرسد، به الله و آخرت ایمان داشته باشد». از الله متعال درخواست میکنم که ما را در چنین حالتی بمیراند. رسولاللهج در ادامه افزود: «و باید با مردم بهگونهای رفتار کند که دوست دارد با خودش همانطور رفتار شود». یعنی همانگونه که خیرِ خود را میخواهد، خیرخواه مردم نیز باشد و آنچه را برای خود نمیپسندد، برای مردم نیز نپسندد. چنین کسی، حقّ الله را بهجا میآورد، به الله و آخرت ایمان دارد و نسبت به حقوق مردم کوتاهی نمیکند؛ با مردم بهگونهای رفتار میکند که دوست دارد با خودش همانگونه رفتار شود؛ لذا به آنها دروغ نمیگوید، فریبشان نمیدهد، کلاهبرداری نمیکند و بدِ آنها را نمیخواهد. بنابراین وقتی کسی نزدمان میآید و میپرسد: «آیا این عمل، حلال است یا حرام»، به او میگوییم: آیا دوست داری مردم با تو همین رفتار را داشته باشند یا در حقّ تو چنین عملی انجام دهند؟ اگر جوابش منفی باشد، به او میگوییم: پس این عمل را انجام نده؛ چه حلال باشد و چه حرام. وقتی دوست نداری کسی، در حقّ تو چنین عملی را انجام دهد، پس تو نیز از این عمل صرف نظر کن و این را در تعامل با مردم، ملاک عمل قرار بده؛ یعنی با مردم همان رفتاری را داشته باش که دوست داری با تو داشته باشند؛ با آنها مدارا کن، با آنان بهخوبی حرف بزن و بر آنها سخت نگیر؛ یعنی همان رفتاری که دوست داری با تو داشته باشند. کسی که بدین شکل عمل کند، از آتش دوزخ دور و وارد بهشت میشود. الله متعال ما را در جرگهی چنین کسانی قرار دهد.
***
۶۷۴- وعن أبي هُنَيْدةَ وائِلِ بن حُجْرٍس قال: شأَلَ سَلَمةُ بنُ يزيدَ الجُعْفيُّ رَسُولَ اللَّهِج فقال: يا نَبِيَّ اللَّه، أرَأَيْتَ إنْ قَامَتْ علَيْنَا أُمراءُ يَسأَلُونَا حقَّهُم، ويَمْنَعُونَا حقَّنا، فَمَا تَأْمُرُنَا؟ فَأَعْرضَ عَنْهُ، ثُمَّ سألَهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِج: «اسْمَعُوا وأطِيعُوا، فَإنَّما علَيْهِمْ ماحُمِّلُوا وعلَيْكُم ما حُمِّلْتُمْ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۱۸۴۶.]
ترجمه: ابوهُنیده، وائل بن حُجرس میگوید: سلمه بن یزید جُعفی از رسولاللهج سؤال کرد و گفت: ای پیامبر خدا! اگر امیرانی بر ما قدرت بیابند که حقّ خود را از ما بخواهند، اما حقّ ما را ندهند، به ما چه دستور میدهید؟ - چهکار کنیم؟- پیامبرج از او روی گرداند و جوابش را نداد؛ اما سلمه دوباره سؤال کرد. پیامبرج فرمود: «حرفشنوی و اطاعت نمایید؛ زیرا آنها وظیفه و مسؤولیت خویش را دارند و شما نیز وظیفه و مسؤولیت خود را دارید».
۶۷۵- وعَن عبدِالله بنِ مسْعُودٍس قالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «إِنَّهَا سَتكُونُ بَعْدِى أَثَرَةٌ وَأُمُورٌ تُنْكِرونَها»، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ فَما تَأمرُنا؟ قال: «تُؤَدُّونَ الْحقَّ الَّذي عَلَيْكُمْ وتَسْألونَ اللَّه الذي لكُمْ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: (۳۶۰۳، ۷۰۵۲)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۸۴۳. [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۵۲ ذکر شد.])]
ترجمه: عبدالله بن مسعودس میگوید: رسولاللهج فرمود: «پس از من، خودخواهی یا تبعیض و حقکُشی و اموری پدید خواهد آمد که آنها را نمیپسندید». گفتند: ای رسولخدا! فرمان شما به ما (در چنین شرایطی) چیست؟ فرمود: «حقی را که بر شماست، ادا کنید و حقّ خود را از الله، درخواست نمایید».
۶۷۶- وعن ابن عباسٍ رضي اللهُ عنهما أنَّ رسول اللَّهج قالَ: «مَن كَرِهَ مِنْ أَمِيرِهِ شيْئًا فَليَصبِرْ، فإنَّهُ مَن خَرَجَ مِنَ السُّلطَانِ شِبرًا مَاتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۷۰۵۳؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۸۴۹.]
ترجمه: ابنعباسب میگوید: رسولاللهج فرمود: «هرکس عمل یا رفتار ناخوشایندی از امیرش ببیند، صبر کند؛ زیرا کسی که بهاندازهی یک وجب از فرمانِ حاکم خارج شود - و بر همین حالت بمیرد- به مرگ جاهلیت (بر گمراهی) مرده است».
شرح
احادیثی که مؤلف/ در باب وجوب اطاعت از ولی امر ذکر کرده، نشانگر چند نکته است:
یکم: در حدیث وائل بن حُجرس آمده است: از رسولاللهج دربارهی امیران و حاکمانی پرسیدند که حقّ خود را از مردم میخواهند، اما به وظایف خود نسبت به مردم عمل نمیکنند؛ از رسولاللهج سؤال شد: با چنین حاکمانی چه کار کنیم؟
منظور از امیران و حاکمان، همهی مسؤولان از پایینترین مقام تا والاترین مقام حکومتی هستند؛ زیرا هر مسؤولی، رییسی بالاتر از خود دارد تا اینکه حُکم به اللهﻷ میرسد و اللهﻷ حاکم مطلق است.
از رسولاللهج دربارهی حکام و زمامدارانی سؤال شد که از مردم انتظار فرمانبرداری دارند و از آنها میخواهند که در جنگ و جهاد و دیگر مطالبات و خواستههای مسؤولان و زمامداران خویش، با آنان همکاری نمایند؛ اما خود حقوق مردم را بهجا نمیآورند، به آنها ستم میکنند و حق و حقوقشان را ضایع میگردانند. رسولاللهج از پرسشگر روی گرداند؛ گویا دوست نداشت چنین پرسشهایی مطرح شود یا واردِ چنین مباحثی گردد. اما سؤالکننده، دوباره سؤالش را پرسید. پیامبرج دستور داد به وظایف خود عمل کنیم و حقوق حکام را بهجا آوریم؛ زیرا آنها وظیفه و مسؤولیت خود را دارند و ما، وظیفه و مسؤولیت خود را. ما وظیفه داریم از آنها اطاعت کنیم و آنها وظیفه دارند در میان ما به عدالت حکم برانند، به هیچکس ستم نکنند، مجری قوانین الهی و شریعتش در زمین باشند و با دشمنانِ الله جهاد کنند. این، بخشی از وظایف آنهاست و چه خوب است به وظایف خود عمل کنند؛ اما اگر به وظایف خود عمل نکردند، ما نباید به آنها بگوییم که چون شما وظیفهشناس نیستید، ما هم به وظایف خود عمل نمیکنیم. این، حرام است. وظیفهی ما اینست که اطاعت کنیم، با آنان در جهاد شرکت نماییم، در جمعه و جماعات و در اعیاد، پشت سرشان نماز بخوانیم و حقّ خود را از اللهﻷ درخواست نماییم.
این، همان نکتهایست که در حدیث بهروشنی ذکر شده و مؤلف/ نیز آن را تأیید کرده است؛ دیدگاه اهلسنت و جماعت و روش سلف صالح اینست که از حکام اطاعت کنیم، نه سرپیچی؛ بلکه از برانگیختن کینه و دشمنی بر ضدّ آنها بپرهیزیم. این، مذهب و روش اهلسنت و جماعت است. حتی امام احمد/ را به فرمان سلطان میزنند و او را با قاطر میکَشند و آنقدر او را تازیانه میزنند که جلوی چشم مردم، بیهوش میشود؛ اما او که امام و پیشوای اهل سنت است، برای سلطان دعا میکند و او را امیرالمؤمنین مینامد. حتی روزی او را از سخن گفتن با مردم و بیان حدیث، منع کردند و او، اطاعت کرد و آشکارا با مردم سخن نمیگفت یا حدیث، بیان نمیکرد؛ بلکه گوشهای میرفت و یارانش نزدش میآمدند و او، بدور از سر و صدا و هیاهو، برای یارانش حدیث میگفت. همهی اینها برای این بود که مبادا با سلطان، مخالفت کند؛ زیرا همانگونه که پیشتر گذشت، در حدیث آمده است: «بهترین زمامداران شما کسانی هستند که شما آنها را دوست دارید و آنها نیز شما را دوست دارند و شما برای آنان دعای خیر میکنید و ایشان نیز برای شما دعای خیر میکنند. و بدترین زمامداران شما، کسانی هستند که شما از ایشان متنفرید و آنها نیز از شما متنفرند و شما آنان را نفرین میکنید و ایشان هم شما را نفرین میکنند». پرسیدند: ای رسولخدا! آیا با چنین حاکمانی نجنگیم؟ فرمود: «خیر؛ تا زمانی که نماز را در میان شما برپا میکنند. خیر؛ تا زمانی که نماز را در میان شما اقامه مینمایند». لذا تا زمانی که حکام نماز میخوانند، با آنها نمیجنگیم؛ بلکه از آنها اطاعت نموده، به وظیفهی خود در قبالِ آنها عمل میکنیم و آنها مسؤول وظایف و اعمال خویش هستند.
در حدیث ابنعباسب آمده است: رسولاللهج فرمود: «هرکس عمل یا رفتار ناخوشایندی از امیرش ببیند، صبر کند؛ زیرا کسی که بهاندازهی یک وجب از فرمانِ حاکم خارج شود - و بر همین حالت بمیرد- به مرگ جاهلیت (بر گمراهی) مرده است». یعنی مرگش، بر هدایت و اسلام نیست. پناه بر الله.
و این، دو احتمال دارد:
احتمال نخست: احتمال دارد مرگ جاهلی، بدین معنا باشد که قلبِ چنین کسی، دچار انحراف میشود و این معصیت، کارَش را به جایی میرساند که از اسلام برمیگردد و مرتد میشود! پناه بر الله.
احتمال دوم: شاید هم منظور از مرگ جاهلی، اینست که مانند مردم دوران جاهلیت میمیرد که حاکم و پیشوایی نداشتند و هرچند رؤسای قبایل بر آنان حکم میراندند، اما از ولایت یا نظم سیاسی و اجتماعی اسلام، محروم بودند. لذا مرگ چنین کسی، مرگ جاهلیست.
لذا اطاعت و فرمانبرداری از حکام در همه حال بر ما واجب است؛ مگر در مواردی که ما را به معصیت و نافرمانی از اللهﻷ دستور دهند. پس اگر به ما بگویند: «ریشِ خود را بتراشید»، میگوییم: از این حکم، اطاعت نمیکنیم. یا اگر دستور دهند لباس و شلور خود را پایینتر از قوزک پا قرار دهیم، از این دستور سرپیچی مینماییم. اگر بگویند: ماه مضان، روزه نگیرید، قبول نمیکنیم؛ یعنی در هیچ معصیتی، دستورشان را نمیپذیریم. اما اگر به ما دستوری بدهند که معصیت نباشد، بر ما واجب است که اطاعت کنیم.
دوم: جنگیدن با حاکمان یا شورش بر ضدّ آنها جایز نیست.
سوم: برای هیچکس جایز نیست که در میان مردم سخنان تحریکآمیزی بگوید یا بر ضدِ حکام، دشمنی و کینه برانگیزد؛ نباید از پیامدهای وخیم چنین رویکردی غافل شویم. شاید کسی، چنین رفتاری را غیرت، شجاعت و دفاع از حق بداند؛ حال آنکه دفاع از حق، در خفا یا پُشتِ سرِ حاکم نیست. بلکه دفاع از حق یا بیان حقیقت، اینست که ولی امر، در برابرت باشد و به خودش بگویی: تو، این و آن عملِ نادرست را انجام دادهای یا فلان عمل واجب را ترک کردهای. ولی اگر پُشت سرش حرف بزنی و اشتباههای او را فاش کنی، نه تنها از حق دفاع نکرده ای، بلکه با تحریک مردم، باعث فتنه و فساد شدهای و مردم را به سرپیچی از حاکم برانگیختهای و چهبسا این امر، پیامدی وخیم مانند آشوب و شورش بر ضد حاکم را در پی داشته باشد.
لذا باید نسبت به چنین مسایلی هوشیار باشیم و به روش اهلسنت و جماعت عمل کنیم که البته کتابهای مفید و سودمندی در اینباره بهنگارش درآمده است.
امام ابوالعباس حراني/ در «العقيدة الواسطية» که کتابی کمحج و مختصر، اما مفید و پُرمعناست، یادآور شده که روش اهلسنت و جماعت، اینست که با خیرخواهی از حکام اطاعت میکنند و به اقامهی جهاد، حج، اعیاد و جمعهها به همراهِ حکام- چه نیک باشند و چه بد- معتقدند؛ یعنی بهاعتقاد اهلسنت، حتی اگر ولی امر، فاجر و بدکار باشد، باز هم باید به همراه او، در جهاد، حج، جمعهها و اعیاد، شرکت کرد؛ مگر زمانی که کفرِ آشکاری از آنها مشاهده کنیم که دلیلی قاطع بر کفرِ آن از سوی اللهﻷ داشته باشیم. در چنین مواردی بر ما واجب است که در حدّ امکان حاکم را از قدرتش برکنار کرده، حاکمی بهتر جایگزینش کنیم؛ اما بهاعتقاد اهلسنت صرفاً گناه و معصیت، تبعیض، ستم، حقکُشی و امثال آن، باعث سلب ولایت از حاکم یا ولی امر نمیگردد و باید از حکام اطاعت کرد و جنگیدن با او یا تحریک دیگران بر ضد او و هر عملی که پیامدهای وخیمتری دارد، جایز نیست. بدی را با بدی دفع نمیکنند؛ لذا بدی را با نیکی دفع کنید. اگر روش دفعِ بدی و نتایج آن، مانند خودش باشد، چه فایده و اگر آنگونه که تجربه نشان داده است، روش و نتایج آن، بدتر باشد، روشن است که خود مفسده یا پیامدی بدتر بهشمار میآید.
***
۶۷۷- وعن أبي هريرةس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه، وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّه، وَمَنْ يُطِعِ الأمِيرَ فَقَدْ أطَاعَنِي، ومَنْ يعْصِ الأمِيرَ فَقَدْ عَصَانِي». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۲۹۵۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۸۳۵.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «هرکس از من اطاعت کند، از الله اطاعت کرده است؛ و هرکس از من نافرمانی نماید، از الله نافرمانی نموده است. و هرکس از امیر اطاعت کند، از من اطاعت کرده و هرکس از امیر نافرمانی نماید، از من نافرمانی نموده است».
۶۷۸- وعن أبي بكرةس قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِج يقول: «مَن أهَانَ السُّلطَانَ أَهَانَهُ اللَّهُ». [ترمذي روایتش کرده و گفته است: حديثی حسن میباشد.][ صحیح الجامع، ش: ۶۱۱۱؛ السلسلة الصحيحة، ش: ۲۲۹۶؛ و صحیح الترمذی از آلبانی/، ش: ۱۸۱۲.]
ترجمه: ابیبکرهس میگوید: از رسولاللهج شنیدم که میفرمود: «هرکس حاکم را خوار کند، الله او را خوار و زبون میگرداند».
[در اینباره احادیث صحیح و فراوانی وجود دارد که برخی از آنها در بابهای گذشته، ذکر شد.]
شرح
این دو حدیث، آخرین احادیث مذکور در این باب است؛ ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «هرکس از من اطاعت کند، از الله اطاعت کرده است؛ و هرکس از من نافرمانی نماید، از الله نافرمانی نموده است. و هرکس از امیر اطاعت کند، از من اطاعت کرده و هرکس از امیر نافرمانی نماید، از من نافرمانی نموده است».
رسولاللهج در این حدیث بیان فرموده که اطاعت و فرمانبرداری از او، اطاعت از الله متعال است؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَ﴾[النساء : ٨٠]
کسی که از پیامبر اطاعت کند، از الله اطاعت نموده است.
هر دستوری که پیامبرج میداد، بر اساسِ وحی بود؛ یعنی در چارچوب شریعتی که اللهﻷ برای شخصِ پیامبرج و امتش نازل فرموده است. لذا هر دستوری که پیامبرج داده، شریعت الهیست و هرکس از آن اطاعت کند، از الله متعال اطاعت کرده و هرکس از آن سرپیچی نماید، از الله متعال نافرمانی نموده است.
کسی که از امیر اطاعت کند، از رسولاللهج اطاعت کرده است؛ زیرا پیامبرج در احادیث فراوانی به اطاعت از ولی امر، دستور داده است؛ از جمله:
• «اسْمَعْ وَأَطِعْ وَإِنْ ضَرَبَ ظَهْرَكَ وَأَخَذَ مَالَكَ».[صحیح مسلم، ش: ۱۸۴۷ بهنقل از حذیفهس] یعنی: «حرفشنوی و فرمانبرداری نما؛ هرچند تو را بزند و اموالت را غصب کند».
• «اسْمَعُوا وأَطِيعُوا، وإنِ اسْتُعْمِلَ علَيْكُمْ عبْدٌ حبشىٌّ كَأَنَّ رَأْسهُ زَبِيبَةٌ».[صحیح بخاری، ش: (۶۹۳، ۶۹۶، ۷۱۴۲] یعنی: «از امیر خود حرفشنوی و اطاعت کنید؛ گرچه بردهای حبشی و سیهفام بر شما گماشته شود که سَرَش بهاندازهی کشمش، کوچک باشد».
• «عَلی الُمسلِمِ السَّمْعُ وَالطَّاعةُ في عُسْرِهِ ويُسْرِهِ وَمنْشَطِهِ ومَكْرَهِهِ».[ ] یعنی: «حرفشنوی و اطاعت از امیر - در هر شرایطی- در سختی و آسانی، و در خوشی و ناخوشی، بر مسلمان واجب است».
احادیث فراوانی در اینباره وجود دارد که به اطاعت از ولی امر دستور داده است؛ این حدیث و احدیث پیشین و دیگر احادیثی که مؤلف/ ذکر نکرده، همگی نشانگر وجوب اطاعت و فرمانبرداری از حکام و صاحبان امر است؛ مگر در مواردی که به معصیت و نافرمانی از اللهﻷ دستور دهند. در اطاعت و فرمانبرداری از صاحبان امر، فواید فراوانی نهفته است؛ از جمله: امنیت و آرامش، نظم و عدمِ هرج و مرج یا نابسامانی و همچنین عدمِ خودسری یا ناهنجاریهای ناشی از رفتارهای خودسرانه.
اما نافرمانی از والیان امور در مواردی که اطاعت از آنها واجب است، به هرج و مرج، ناامنی، پیدایش فتنههای گوناگون و ناهنجاریهای ناشی از رفتارهای خودسرانهی افراد جامعه میانجامد؛ از اینرو اطاعت از حکام و صاحبان امر بر ما واجب است، مگر در مواردی که به نافرمانی از اللهﻷ دستور دهند. پروردگارِ ما و آنها، الله متعال است و حکمِ از آنِ اوست؛ لذا در مواردی که ما را به معصیت و نافرمانی از اللهﻷ دستور میدهند، به آنها میگوییم: بر خودتان واجب است که از معصیت و نافرمانی از الله متعال بپرهیزید؛ پس چگونه به ما دستور میدهید که از الله نافرمانی کنیم؟پس در این مورد از ما انتظار حرفشنوی و اطاعت نداشته باشید.
پیشتر عرض کردم که دستورهای صاحبان امر و فرمانروایان، سه گونه است:
نخست: همان دستوری را میدهند که الله متعال داده است؛ مانند اقامهی نماز جماعت در مساجد یا به ما دستور میدهند که کارهای نیک انجام دهیم و از کارهای زشت بپرهیزیم. در چنین مواردی اطاعت از حکام و فرمانروایان، واجب است؛ زیرا:
• دستورشان جزو فرمانهای الهیست.
• هر کسی چنین دستوری بدهد، باید از او اطاعت کرد؛ زیرا وقتی کسی، شما را به انجام عمل نیکی فرمان دهد که واجب است، باید آن را اجرا کنید.
دوم: به معصیت و نافرمانی از اللهﻷ دستور میدهند. اینجا نباید از آنها اطاعت کرد و اگر بهخاطر سرپیچی از چنین فرمانی، شما را شکنجه کنند، روز قیامت مجازات خواهند شد؛ به دو دلیل:
• بهخاطر پایمال کردن حقّ الله؛ زیرا به معصیت و نافرمانی از اللهﻷ دستور دادهاند.
• بهخاطر حقّ شما؛ زیرا به شما ستم کردهاند و باید پاسخگوی این ستم باشند. آنها، خود مانند شما بندهی پروردگار هستند و نافرمانی از الله، نه برای شما درست است و نه برای آنها.
سوم: اگر به چیزی دستور دهند که شریعت نه به آن دستور داده و نه از آن نهی کرده است، اطاعت از آنها در چنین مواردی واجب است؛ مانند دستورالعملهایی که مخالف شرع نیست؛ از قبیل مقررات راهنمایی و رانندگی. اگر مردم از این دستورالعملهای پیروی کنند، امنیت، آرامش، آسایش و اطمینان را در جامعهی خود تجربه خواهند کرد و تعامل نیک و شایسته ای در میان مردم و مسؤولان برقرار خواهد شد؛ بدینسان که مردم، مسؤولان خود را دوست خواهند داشت و مسؤولان، مردم را.
سپس مؤلف/ آخرین حدیث این باب را ذکر کرده است؛ ابوبکرهس میگوید: که رسولاللهج فرمود: «هرکس حاکم را خوار کند، الله او را خوار و زبون میگرداند». تحقیر حاکم، به چند صورت است:
از جمله اینکه انسان فرمانهای حاکم را بهریشخند بگیرد و وقتی حاکم فرمانی میدهد، بگوید: ببینید چه میگوید؟!
همچنین وقتی حاکم عملی انجام میدهد که به میلِ این شخص نیست، بگوید: نگاه کنید؛ ببینید چهکار میکند! و قصدِ گوینده از چنین سخنی، اینست که عملکردِ حاکم را در نگاه مردم، خوار نماید. زیرا وقتی فرمانِ حاکم بیاهمیت شود، خودش نیز از نگاهِ مردم میافتد و دیگر، از او فرمان نمیبرند و از آنچه منع نماید، خودداری نمیکنند.
از اینرو کسی که عیوب حاکم را فاش میکند یا در میان مردم به نکوهش و عیبجویی از حاکم میپردازد، خود در آستانهی خفت و خواری از سوی اللهﻷ قرار میگیرد و هر آن امکان دارد الله متعال او را خوار و زبون بگرداند؛ زیرا کسی که با چنین رویکردی به حاکم توهین میکند و مردم را به سرپیچی از او وادار میسازد، فتنهانگیز بهشمار میآید و الله متعال او را خوار و زبون میگرداند.
اگر چنین شخصی در دنیا خوار شود، مجازات عملش را دیده است و اگر در دنیا خوار نگردد، سزاوار خفت و خواریِ آخرت است؛ زیرا سخنِ پیامبرج حق میباشد که فرمود: «هرکس حاکم را خوار کند، الله او را خوار و زبون میگرداند».
و هرکس به حاکم کمک کند، الله متعال کمکش مینماید؛ زیرا او در زمینهی خیر و نیکی، همکاری کرده است. لذا اگر مردم را با وظایفشان در قبال حاکم آشنا کنید و به آنها کمک نمایید که در چارچوب شریعت از فرمانروای خود، اطاعت کنند، کار نیک و بزرگی انجام دادهاید؛ البته بهشرطی این همکاری در زمینهی نیکی و پرهیزگاری و در مسیرِ درست باشد.
***