۷۱- باب: تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان
الله متعال میفرماید:
﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢١٥﴾[الشعراء : ٢١٥]
و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند، بگستران.
و میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾[المائدة: ٥٤]
ای مؤمنان! آن دسته از شما که از دینشان برگردند، بدانند که الله گروهی خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنها نیز الله را دوست دارند و در برابر مؤمنان، فروتن هستند و در برابر کافران سخت و شدید.
و میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ﴾[الحجرات: ١٣]
ای مردم! ما، شما را از مرد و زنی آفریدهایم و شما را ملتها و قبیلههایی قرار دادهایم تا یکدیگر را بشناسید. بیگمان گرامیترین شما نزد الله باتقواترین شماست.
و میفرماید:
﴿فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢﴾[النجم : ٣٢]
پس خودستایی نکنید. او به کسی که تقوا پیشه کرده است، بهطور کامل آگاهی دارد.
همچنین میفرماید:
﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا يَعۡرِفُونَهُم بِسِيمَىٰهُمۡ قَالُواْ مَآ أَغۡنَىٰ عَنكُمۡ جَمۡعُكُمۡ وَمَا كُنتُمۡ تَسۡتَكۡبِرُونَ ٤٨ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا يَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٤٩﴾ [الأعراف: ٤٨، ٤٩]
و ساکنان اعراف، مردمی را که از سیمایشان میشناسند، صدا میزنند و میگویند: فراوانی و تکبرتان، سودی به شما نبخشید. آیا این بهشتیان، همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد میکردید الله، رحمتش را به آنان نمی-رساند، - و به بهشتیان گفته میشود:- وارد بهشت شوید که نه ترس و هراسی بر شماست و نه اندوهگین میشوید.
شرح
نووی/ در کتاب ریاضالصالحین، بابی به نام «تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان» گشوده است.
تواضع، متضاد برتریجویی و تکبر است؛ به عبارت دیگر، تواضع بدین معناست که انسان، به سبب علم و دانش یا ثروت و موقعیتی که دارد، سر و گردنش را در برابر دیگران بالا نگیرد؛ بلکه بر انسان واجب است که در برابر دیگران، فروتن باشد. همانگونه که برترین مخلوق الله و والاترین و برگزیدهترین بندهاش، رسولاللهج در برابر مؤمنان، فروتن بود؛ بهگونهای که گاه یک دختربچه دست آن بزرگوار را میگرفت و او را برای انجام کارِ خود، به جایی دیگر میبُرد و رسولاللهج نیز با او میرفت.
الله متعال میفرماید:
﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِلۡمُؤۡمِنِينَ ٨٨﴾[الحجر: ٨٨]
بالِ (مهر و تواضع) خویش را برای مؤمنان فرود آور.
و در آیهای دیگر میفرماید:
﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢١٥﴾[الشعراء : ٢١٥]
و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند، بگستران.
لذا ﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ﴾، یعنی متواضع باش. زیرا آدمِ متکبر و سرکش، خودبین است و خود را بهسان پرندهای میبیند که در آسمان پرواز میکند؛ از اینرو الله متعال دستور داد که بالِ خود را برای مؤمنانی که از پیامبرج پیروی میکنند، فرود آورَد و در برابرشان متواضع باشد. لذا درمییابیم که گشودن بالِ مهر و تواضع برای کافران، درست نیست؛ بلکه در برابرِ کافران، سرِ خود را بالا بگیرید و خود را در موقعیتی فراتر از آنها قرار دهید؛ زیرا شما به دین و شریعت الهی چنگزده و سخن و شریعت اللهﻷ را که فراتر از هر چیزیست، پذیرفتهاید. از اینرو اللهﻷ در وصف پیامبرج و یارانش میفرماید:
﴿أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾[الفتح: ٢٩]
در برابر کافران سرسختند و با یکدیگر مهربان.
سپس مؤلف/ آیهی دیگری ذکر کرده است؛ این آیه که اللهﻷ میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾[المائدة: ٥٤]
ای مؤمنان! آن دسته از شما که از دینشان برگردند، بدانند که الله گروهی – از مؤمنان را- خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنها نیز الله را دوست دارند و در برابر مؤمنان، فروتن هستند و در برابر کافران سخت و شدید.
این دسته از مؤمنان، در برابر برادرانِ ایمانی خود فروتن هستند، نه متکبر و مغرور؛ نه تنها برخورد شدیدی با آنها ندارند، بلکه در برابرشان تواضع میکنند و بر عکس، در برابرِ کافران سخت و شدید هستند. از اینروست که پیامبرج فرمود: «لا تَبْدَءُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى بِالسَّلامِ، وَإِذَا لَقِيتُمُوهُمْ فِي طَرِيقٍ فَاضْطَرُّوهُمْ إلَى أَضْيَقِه».[ صحیح مسلم، ش:۲۱۶۷.] یعنی: «شما، ابتدا به یهود و نصارا سلام نکنید و اگر در راهی با آنها روبهرو شدید، آنان را ناگزیر کنید که به تنگترین قسمتِ راه بروند». و بدینسان خوار و زبون شوند؛ زیرا آنها دشمنِ اسلام و مسلمان، و دشمنِ الله و پیامبرش هستند و با کتابالله و سنت رسولاللهج کینه و دشمنی دارند.
این آیه، دلیلی بر ثبوت محبت الهیست و نشان میدهد که اللهﻷ دوست دارد و دوستش میدارند. ﴿فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ﴾: «الله گروهی – از مؤمنان را- خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنها نیز الله را دوست دارند». این محبت، محبت بزرگ و بینظیریست؛ لذا کسی که الله را دوست بدارد، دنیا، خانواده، مال و ثروت و بلکه جانش را در راه اللهﻷ نثار میکند و بهخاطر محبتی که به اللهﻷ و نصرت و یاریِ دینش دارد، جانش را برای رویارویی با دشمنانِ الله در معرض خطر قرار میدهد و به استقبال شهادت میرود؛ و این، نشان میدهد که انسان، آنچه را که الله و پیامبرش دوست دارند، بر خواستههای خویش مقدّم میداند.
یکی از نشانههای محبت با اللهﻷ، اینست که انسان همواره الله را با قلب، زبان و اعضای بدنش یاد کند.
و از دیگر نشانههای این محبت، دوستی با کسانیست که اللهﻷ آنها را دوست دارد؛ لذا دوستدار الله، دوستدارِ پیامبرج و خلفای راشدینش میباشد و ائمه و نیز علما و نیکوکارانِ همعصرِ خویش را دوست دارد.
از جمله نشانههای محبت الله، اینست که انسان به اطاعت و بندگیِ اللهﻷ بپردازد و عبادت الله را بر خواستههای خویش ترجیح دهد؛ لذا وقتی مؤذن، بانگ میگوید و به سوی نماز فرا میخواند، این شخص کارَش را رها میکند و به سوی نماز میشتاید؛ زیرا عملی را که الله میپسندد، بیش از کارِ مورد علاقهی خود، دوست دارد. بندهای که پروردگارش را دوست دارد، بداند که اللهﻷ با سرعت و شتابِ بیشتری، به سویش میرود و محبت خود را نثارش میکند؛ زیرا الله متعال در حدیث قدسی فرموده است: «وَمَنْ أَتاني يَمْشِي، أَتَيْـتُهُ هَرْوَلَةً».[ صحیح مسلم، ش:۲۶۸۷. ر.ک: همین کتاب، تعلیق حدیث شمارهی۴۴۵.] یعنی: «هرکس قدمزنان به سوی من بیاید، من دواندوان به سویش میروم». و بزرگترین هدف، اینست که انسان به محبت الاهی دست یابد و اللهﻷ دوستش بدارد. از اینرو الله متعال میفرماید:
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ﴾[آل عمران: ٣١]
بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد.
نفرمود: از من پیروی کنید تا به الله راست گفته باشید؛ بلکه فرمود: ﴿يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ﴾: «تا الله، شما را دوست بدارد»؛ زیرا نتیجهی محبت با الله و پیروی از پیامبرج، اینست که اللهﻷ چنین بندهای را دوست میدارد و وقتی الله بندهاش را دوست داشته باشد، بنده به خیرِ دنیا و آخرت دست مییابد. الله متعال من و شما را جزو دوستانِ خود قرار دهد.
و از اینکه فرمود: ﴿وَيُحِبُّونَهُۥٓ﴾: «و او را دوست دارند»، محبت بنده با پروردگارش ثابت میگردد؛ و این، امری واضح، روشن و واقعیست؛ از اینروست که انسان، احساس میکند به چیزهایی که اللهﻷ میپسندد، علاقهمند میباشد و این، بدین معناست که اللهﻷ را دوست دارد. لذا میبینیم مؤمنی که از چنین صفتی برخوردار میشود، الله متعال را از خود و از همهی عزیزانش - فرزندان، پدر و مادرش- و بلکه از همه چیز، بیشتر دوست دارد و دوستدارِ کسیست که دوستدار خداست؛ ناگفته پیداست که انسان، دوستانِ دوستِ خود را نیز دوست دارد. از اینرو دوستدارِ الله بهخاطرِ محبتی که با پروردگارش دارد، دوستدارِ اعمال، اقوال و افرادیست که محبوبِ الله هستند.
سپس مؤلف/ این فرمودهی اللهﻷ را ذکر کرده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٞ ١٣﴾[الحجرات: ١٣]
ای مردم! ما، شما را از مرد و زنی آفریدهایم و شما را تیرهها و قبیلههایی قرار دادهایم تا یکدیگر را بشناسید. بیگمان گرامیترین شما نزد الله باتقواترین شماست. همانا الله، دانای آگاه است.
اللهﻷ در این آیه با همهی مردم سخن میگوید و بیان میفرماید که آنها را از یک مرد و زن آفریده است؛ یعنی غالباً آفرینش انسانها بدین صورت میباشد؛ و گرنه، الله متعال آدم÷ را بدون پدر و مادر، و از خاک، یعنی از گِلی خشکیده و سفالگونه خلق کرد و سپس از روحی که خود آفرید، در او دمید و او را بهصورتِ انسانی خوشاندام درآورد.
همچنین حواء را از پدر، یعنی از ابوالبشر و بدون مادر خلق کرد و عیسی÷ را از مادر و بدون پدر آفرید و خلقت سایر انسانها را از پدر و مادر قرار داد.
همانگونه که مادّه یا شیوهی آفرینش انسان، چهار گونه است، جنسِ انسان نیز بر چهار نوع میباشد؛ اللهﻷ میفرماید:
﴿لِّلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ يَهَبُ لِمَن يَشَآءُ إِنَٰثٗا وَيَهَبُ لِمَن يَشَآءُ ٱلذُّكُورَ ٤٩ أَوۡ يُزَوِّجُهُمۡ ذُكۡرَانٗا وَإِنَٰثٗاۖ وَيَجۡعَلُ مَن يَشَآءُ عَقِيمًاۚ إِنَّهُۥ عَلِيمٞ قَدِيرٞ ٥٠﴾[الشورى: ٤٩، ٥٠]
فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ الله است. هر چه بخواهد، میآفریند. به هر کس بخواهد، دختر میبخشد و به هر کس بخواهد، پسر میدهد. یا هم پسر و هم دختر به آنان عطا میکند. و هر که را بخواهد، عقیم و نابارور میگرداند.
در این آیه به چهار جنسِ انسان اشاره شده است:
نخست: مؤنث (دختر): ﴿يَهَبُ لِمَن يَشَآءُ إِنَٰثٗا﴾؛ یعنی برخی از مردم، فقط صاحبِ فرزندِ دختر میشوند و هیچگاه صاحب پسر نمیگردند و بدینسان نسلشان از طریق فرزندان دختر، تداوم مییابد.
دوم: مذکّر (پسر): ﴿وَيَهَبُ لِمَن يَشَآءُ ٱلذُّكُورَ﴾؛ یعنی برخی از مردم فقط صاحب پسر میشوند، نه دختر.
سوم: دو جنسه: ﴿أَوۡ يُزَوِّجُهُمۡ ذُكۡرَانٗا وَإِنَٰثٗا﴾؛ یعنی هم صاحب پسر و هم صاحب دختر میشوند. البته اینجا به افرادِ دوجنسه نیز اشاره شده است. زیرا واژهی «زوج»، در مفاهیمی چون لنگه، گونه، جنس و همگون و همانند نیز بهکار میرود. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَءَاخَرُ مِن شَكۡلِهِۦٓ أَزۡوَٰجٌ ٥٨﴾[ص : ٥٨]
و همسان این، عذابهای گوناگون دیگری نیز دارند.
و میفرماید:
﴿ٱحۡشُرُواْ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ وَأَزۡوَٰجَهُمۡ﴾[الصافات : ٢٢]
ستمکاران و امثالشان را برانگیزید.
لذا از ﴿أَوۡ يُزَوِّجُهُمۡ ذُكۡرَانٗا وَإِنَٰثٗا﴾، این نکته نیز برداشت میشود که اللهﻷ برخی از انسانها را دوجنسه میآفریند. تا اینجا سه جنس شد.
و اما جنسِ چهارم: ﴿وَيَجۡعَلُ مَن يَشَآءُ عَقِيمًا﴾ : «و هرکس را بخواهد، عقیم یا نابارور میگرداند». عقیم یا نابارور، زن باشد یا مرد، صاحبِ فرزند نمیگردد؛ و این، از حکمت و قدرتِ خداست؛ زیرا فرمانرواییِ آسمانها و زمین از آنِ اوست و هرچه بخواهد، میآفریند و هیچکس نمیتواند با خواست و ارادهی او مخالفت کند و او، شنوا و داناست.
اللهأ میفرماید: ﴿وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْ﴾[الحجرات: ١٣]؛ یعنی: «و شما را به صورتِ ملتها و قبیلههای گوناگون قرار دادهایم». ملت به تیرههای بزرگی چون عرب و عجم گفته میشود و قبیله، به دسته یا گروهی از انسانها میگویند که از ملت،کوچکتر است؛ مانندِ قبیلهی قریش، بنیتمیم و دیگر قبایل.
﴿لِتَعَارَفُوٓاْ﴾: «تا یکدیگر را بشناسید». و این، همان حکمتیست که اللهﻷ ما را به صورت ملتها و قبایل گوناگون، آفریده است؛ برخی عرب هستند و برخی، غیرعرب؛ عدهای از فلان طایفهاند و عدهای دیگر از فلان قبیله. این گوناگونی و تفاوت، برای اینست که یکدیگر را بشناسیم، نه برای اینکه بر یکدیگر فخر بفروشیم یا نژادی را برتر از نژادِ دیگر بدانیم؛ لذا فخرفروشی به اینکه من از فلان نژاد هستم یا افتخار به اینکه من ثروتمندم و هر ادعایی که اینچنین باشد، ادعایی جاهلیست که هیچ ارزش و اعتباری ندارد. لذا الله متعال این تفاوتها را تنها برای شناختن یکدیگر قرار داده است، نه برای فخرفروشی بر همدیگر؛ از اینرو پیامبرج فرموده است: «إِنَّ اللهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ عُبِّيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَفَخْرَهَا بِالآبَاءِ، مُؤْمِنٌ تَقِىٌّ وَفَاجِرٌ شَقِىٌّ، أَنْتُمْ بَنُو آدَمَ وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ».[ ترمذی، ش: (۲۳۷۰، ۳۹۵۶)؛ ابوداود، ش: ۵۱۱۶؛ آلبانی/ در السلسلة الصحيحة، ش: ۲۷۰۰ این حدیث را صحیح، و روایت ابوداود را حسن دانسته است.] یعنی: «اللهﻷ فخرفروشی و تکبر دوران جاهلیت و بالیدن به آبا و اجداد را از شما ساقط کرده است؛ انسانها، دو دستهاند: مؤمنِ پرهیزگار، و بدکار و گمراه. شما، فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شد». لذا فضیلت و ارجمندی در اسلام، به تقوا و پرهیزگاریست و کسی نزد ما گرامیتر است که باتقواتر میباشد و هرکس تقوایش بیشتر باشد، نزدِ اللهﻷ محبوبتر است.
البته با این حال، برخی از قبایل و ملتها، بر قبیلهها و ملتهای دیگر، برتری دارند؛ مثلاً ملتی که رسولاللهج در آن برانگیخته شد، برترین ملت است؛ یعنی ملتِ عرب. زیرا اللهﻷ میفرماید:
﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ﴾[الأنعام: ١٢٤]
الله، خود میداند رسالتش را به چه کسی بدهد.
و پیامبرج فرموده است: «النَّاسُ معَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، خِيَارُهُمْ في الجَاهِلِيَّةِ خِيارُهُمْ في الإِسْلامِ إِذَا فَقهُوا».[ روایت بخاری به همین مضمون، ش: ۳۴۹۳؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۶۳۸.] یعنی: «مردم، مانند معادن طلا و نقره هستند؛ آنان كه در جاهليت، بهترين مردم بودند، در اسلام نيز بهترين مردم هستند، البته بهشرطی که شناخت و دانش ديني داشته باشند». این، بدین معنا نیست که بهکلی ارزش جنس بشر را نادیده بگیریم؛ خیر، بلکه فخرفروشی بر یکدیگر، ممنوع است؛ البته تفاوتهایی وجود دارد و اللهﻷ برخی را بر برخی دیگر، برتری داده است. پس عربها از سایر ملتها برترند؛ اما ناگفته پیداست که غیرعربِ پرهیزگار، نزدِ اللهﻷ از عربی که تقوا ندارد، گرامیتر است.
سپس مؤلف/ در ادامهی آیاتی که ذکر کرده است، این آیه را یادآور شده که اللهﻷ میفرماید:
﴿فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢﴾[النجم : ٣٢]
پس خودستایی نکنید. او به کسی که تقوا پیشه کرده، بهطور كامل آگاهی دارد.
یعنی با افتخار از خوبیهای خود سخن نگویید؛ البته ایرادی ندارد که از نعمتهای اللهﻷ بر بندهاش سخن بگوید؛ مثلاً اذعان کند که گنهکار و منحرف بوده، اما اللهﻷ هدایتش کرده و به او توفیق داده است که راه درست را در پیش بگیرد و استقامت نماید. یعنی اگر قصدش بیانِ لطف و نعمت الله متعال باشد، نه خودستایی، ایرادی ندارد؛ مثلِ کسی که اذعان میکند اللهﻷ هدایتش کرده و به او توفیق عمل داده است؛ همچنین ایرادی ندارد که کسی لطفِ اللهﻷ دربارهی خود را یادآوری کند و بگوید: فقیر بودم و الله، به من ثروت بخشید. فرمود: ﴿هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢﴾؛ یعنی: «اللهﻷ به کسی که تقوا پیشه کرده، بهطور کامل آگاهی دارد». چهبسا دو انسان، هر دو یک عمل را انجام میدهند یا هر دو از یک عملِ بد دوری میکنند، اما از لحاظ تقوا بهاندازهی فاصلهی میان زمین و آسمان با هم تفاوت دارند؛ چهبسا دو انسان در کنارِ هم نماز میخوانند، اما تقوای هریک با تقوای آن یکی، بهاندازهی فاصلهی میان زمین و آسمان متفاوت است. همچنین دو نفر از فحشا و بدکاری دوری میکنند، اما تقوایشان یکسان نیست و تقوایشان بهسان زمین و آسمان، با هم فاصله و تفاوت دارد. از اینرو اللهﻷ میفرماید:
﴿فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢﴾[النجم : ٣٢]
پس خودستایی نکنید. او به کسی که تقوا پیشه کرده، بهطوركامل آگاهی دارد.
سپس مؤلف/، آیهای دیگر ذکر کرده است؛ اللهأ میفرماید:
﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا يَعۡرِفُونَهُم بِسِيمَىٰهُمۡ قَالُواْ مَآ أَغۡنَىٰ عَنكُمۡ جَمۡعُكُمۡ وَمَا كُنتُمۡ تَسۡتَكۡبِرُونَ ٤٨﴾[الأعراف: ٤٨]
و ساکنان اعراف، مردمی را که از سیمایشان میشناسند، صدا میزنند و میگویند: فراوانی و تکبرتان، سودی به شما نبخشید.
ساکنانِ اعراف، کسانی هستند که نیکیها و بدیهایشان مساویست؛ لذا نه به بهشت میروند و نه به دوزخ. دوزخیها به سوی دوزخ رانده میشوند و بهشتیها، دستهدسته به سوی بهشت میروند و برای مهمانی و دیدارِ پروردگار رحمان، گرد هم میآیند؛ اما کسانی که نیکیها و بدیهایشان برابر است، در مکانی بلند میمانند. «اعراف»، جمعِ عرف و مکانی مرتفع در میان بهشت و جهنم است؛ لذا ساکنان اعراف، گاه به سوی بهشتیان سَرَک میکشند و گاه به سوی دوزخیان و در نهایت واردِ بهشت میشوند؛ زیرا در آخرت، هیچ جایی جز بهشت و دوزخ، ماندگار نیست و همه جا جز بهشت و جهنم از میان میرود.
الله متعال میفرماید:
﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا يَعۡرِفُونَهُم بِسِيمَىٰهُمۡ قَالُواْ مَآ أَغۡنَىٰ عَنكُمۡ جَمۡعُكُمۡ وَمَا كُنتُمۡ تَسۡتَكۡبِرُونَ ٤٨ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا يَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٤٩﴾[الأعراف: ٤٨، ٤٩]
و ساکنان اعراف، مردمی را که از سیمایشان میشناسند، صدا میزنند و میگویند: فراوانی و تکبرتان، سودی به شما نبخشید. آیا این بهشتیان، همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد میکردید الله، رحمتش را به آنان نمی-رساند، - و به بهشتیان گفته میشود:- وارد بهشت شوید که نه ترس و هراسی بر شماست و نه اندوهگین میشوید.
یعنی ساکنانِ اعراف، برخی از دوزخیان را بهطور کامل میشناسند و به آنها میگویند: آنهمه مال و ثروتی که جمع کردید و نیز فرزندان، همسران و نزدیکانِ شما سودی به شما نبخشیدند؛ آنهمه حشم و خدم چه شد؟ چقدر سرکشی کردید و حق و حقیقت را نپذیرفتید! اینک آن تکبر و گردنکشی چه سودی به حال ِ شما دارد؟ ﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا يَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍ﴾[الأعراف: ٤٩]؛ «آیا این بهشتیان، همان مستضعفانی نیستند که شما سوگند یا میکردید که الله، رحمتش را به آنان نمیرساند؟» اما اینک مستضعفان، وارد بهشت شده و از رحمت اللهﻷ برخوردار گشتهاند.
آری؛ منکِران پیامبران، مؤمنان را مسخره میکردند و میگفتند: ﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنۢ بَيۡنِنَآ﴾[الأنعام: ٥٣]؛ یعنی: «عجب! آیا اینها همان کسانی هستند که الله از میان ما، بر آنان منت نهاده است؟!» و بدینسان مؤمنان را بهریشخند میگرفتند و میگفتند: آیا اینها از رحمت الاهی برخوردار میشوند؟! آیا اینها به بهشت میروند؟
اللهﻷ میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ كَانُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يَضۡحَكُونَ ٢٩ وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ يَتَغَامَزُونَ ٣٠ وَإِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمُ ٱنقَلَبُواْ فَكِهِينَ ٣١﴾[المطففين: ٢٩، ٣١]
بدکاران (و مشرکان) همواره به مؤمنان میخندیدند و چون از کنارشان میگذشتند، آنان را با اشارهی چشم و ابرو بهمسخره میگرفتند. و آنگاه که نزد خانوادهی خویش باز میگشتند، به ناز و نعمتی که داشتند (و به سبب مسخره کردن مؤمنان) شادمان میگشتند.
ساکنان اعراف به مشرکان و بدکاران میگویند:
﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا يَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٤٩﴾ [الأعراف: ٤٩]
آیا این بهشتیان، همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد میکردید الله، رحمتش را به آنان نمیرساند، حال آنکه به اینها گفته شده است: وارد بهشت شوید که نه ترس و هراسی بر شماست و نه اندوهگین می-شوید؟
پذیرش حق و تواضع در برابر حقیقت و پیروی از پیامبران، همان چیزیست که اینها را به چنین جایگاهی میرساند؛ اما مستکبرانِ سرکشی که به مال و منالِ خویش میبالند، به دوزخ میروند، و حشم و خدم و مال و ثروتشان، عذاب الهی را از آنان دور نمیکند. لذا به اهمیت حقپذیری و تواضع در برابر حقیقت پی میبریم.
***
۶۰۷- وعن عِيَاضِ بنِ حِمَارٍس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «إِن اللَّه تعَالی أَوحَى إِلیَّ أَنْ تَواضَعُوا حَتَّى لا يَفْخَرَ أَحَدٌ عَلى أَحَدٍ ولا يَبغِيَ أَحَدٌ على أَحَدٍ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۸۶۵.]
ترجمه: عیاض بن حمارس میگوید: رسولاللهج فرمود: «همانا الله به من وحی نمود که نسبت به یکدیگر فروتن باشید تا هیچکس به دیگری نه فخر بفروشد و نه ستم و گردنکشی کند».
۶۰۸- وعن أبي هُريرةس أَنَّ رَسُولَ اللهِج قال: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ، وَمَا زَادَ اللَّهُ عَبْدًا بِعَفْوٍ إِلاَّ عِزًّا، وَمَا تَوَاضَعَ أَحَدٌ لِلَّهِ إِلاَّ رَفَعَهُ اللَّهُ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۵۸۸. [این حدیث، پیشتر بهشمارهی ۵۶۱ ذکر شد.])]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «هرگز صدقه، از ثروت انسان نمیکاهد و بهیقین الله در برابر گذشت بندهاش، عزت او را زیاد میکند و هرکس بهخاطرِ الله تواضع و فروتنی نماید، اللهﻷ او را بلندمرتبه میگرداند».
۶۰۹- وعن أَنسس قال: إِنْ كَانَتِ الأَمَةُ مِن إِمَاءِ المَدِينَةِ لَتَأْخُذُ بِيَدِ النَّبِيِّج فَتَنْطَلِقُ بِهِ حَيثُ شَاءَت. [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: ۶۰۷۲ بهصورتِ معلّق؛ آلبانی/ در مختصر الشمائل، ذیل حدیث شمارهی ۲۸۵ میگوید: «مسلم، این حدیث را در کتاب الفضائل، ش: ۷۶، بهصورت متصل ذکر کرده است».]
ترجمه: انسس میگوید: «چهبسا کنیزی از کنیزان مدینه، دستِ پیامبرج را میگرفت و او را به هر جا که میخواست، میبُرد».
شرح
مؤلف/ این احادیث را در کتاب ریاضالصالحین در باب تواضع و فروتنی ذکر کرده است؛ از جمله حدیث عیاض بن حمارس که میگوید: رسولاللهج فرمود: «الله به من وحی نمود که نسبت به یکدیگر فروتن باشید». یعنی هرکس، دیگری را مثلِ خود بداند و در برابرش گردنکشی و تکبر نکند. عادتِ سلف رحمهمالله، این بود که کوچکتر از خود را چون فرزندِ خویش میدانستند و بزرگتر از خود را همانند پدرشان، و همسالان خود را مانند خویش قلمداد میکردند؛ از اینرو به بزرگتر از خود با دیدهی احترام مینگریستند و به کسی که پایینتر یا کوچکتر از آنها بود، با نظر رحمت و مهربانی نگاه میکردند و به همسالان خویش، بهسان خود نظر مینمودند و بدینسان هیچکس به دیگری ستم نمیکرد. این، جزو ویژگیهاییست که همه باید خود را به آن آراسته سازند؛ یعنی بر همه واجب است که در برابر اللهﻷ و نسبت به برادران مسلمان خود متواضع باشند.
البته اللهﻷ در رابطه با کافر، دستور داده که با او سخت و شدید برخورد کنیم و تا میتوانیم او را خوار و زبون بگردانیم؛ اما بر مسلمانان واجب است که با کافرانِ ذمی و همپیمان، مطابق حقوقِ شهروندیِ تعریفشده برای آنها در نظامِ اسلامی یا مطابق قراردادی که میان آنها و مسلمانان بسته شده است، رفتار نمایند و تا زمانی که در ذمه و پیمان مسلمانان هستند، اذیت و آزاری به آنان نرسانند.
مؤلف/ سپس حدیث ابوهریرهس را ذکر کرده که پیامبرج فرموده است: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ». یعنی: بر خلافِ تصورِ انسان و بر خلافِ وسوسهی شیطان، «صدقه هرگز از ثروتِ انسان نمیکاهد». شیطان همواره انسان را از فقر و تنگدستی میترساند؛ اللهﻷ میفرماید:
﴿ٱلشَّيۡطَٰنُ يَعِدُكُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾[البقرة: ٢٦٨]
شیطان، شما را از فقر و تنگدستی میترساند و شما را به کارهای زشت و ناپسند دستور میدهد.
فحشا به هر کارِ زشت و ناپسندی گفته میشود؛ مانندِ بُخل. شیطان، انسان را از فقر میترساند و همینکه انسان تصمیم میگیرد صدقه دهد، شیطان به او میگوید: این کار را نکن؛ زیرا صدقه، از ثروت تو میکاهد و تو را فقیر و تنگدست میگرداند؛ دست نگه دارد، صدقه نده. اما پیامبرج به ما نوید داده است که صدقه، هرگز از ثروتِ انسان نمیکاهد. شاید کسی بگوید: اگر بیست و پنج هزار تومان داشته باشیم و دو هزار تومان صدقه دهیم، فقط بیست و سه هزار تومان برایِ ما میمانَد و بدینسان از پولِمان کم میشود. میگوییم: آری؛ بهظاهر و از لحاظ کمّی، از ثروت انسان کاسته میشود، اما از لحاظ کیفی افزایش و برکت مییابد و الله متعال در عوض، دروازهی خیر و برکت را به رویِ انسان میگشاید؛ چنانکه میفرماید:
﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَهُوَ يُخۡلِفُهُۥۖ﴾ [سبأ: ٣٩]
و هرچه انفاق کنید، الله عوضش را میدهد.
یعنی زیاد طول نمیکشد که اجر و ثوابش را دریافت میکنید یا از آنجا که فکرش را نمیکنید، خیر و برکتش به شما میرسد و از روزیِ پرخیر و برکتی برخوردار میشوید.
رسولاللهج همچنین فرمود: «بهیقین الله در برابر گذشتِ بندهاش، عزت او را زیاد میکند». یعنی وقتی انسان از کسی که به او ستم کرده، بگذرد و او را ببخشد، از درون وسوسه میشود که انگار تن به ذلت داده است! اما پیامبرج بیان فرمود که اللهﻷ بر عزتِ کسی که عفو و گذشت پیشه نماید، میافزاید. لذا این حدیث به عفو و گذشت تشویق میکند. ولی باید دانست که بخشیدنِ بدیهای دیگران، بهطور مطلق و در همه حال، پسندیده نیست. بخششی پسندیده است که با اصلاح همراه باشد. چنانکه اللهﻷ میفرماید:
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾[الشورى: ٤٠]
هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است.
اگر پیامد بخشیدن اصلاح نباشد، دیگر، نباید بخشید. به عنوان مثال: شخصی که به شما بدی میکند، آدم شروریست که به شرارت مشهور میباشد و اگر شما او را ببخشید، شرارتش بیشتر میشود. در چنین حالتی، بهتر است که او را نبخشید؛ بلکه حقتان را بهقصد اصلاح از او بگیرید. ولی اگر بخشیدن، پیامدی منفی نداشته باشد، بهتر است که عفو و گذشت پیشه کنید. زیرا چهبسا آن شخص در نتیجهی عفو و گذشتِ شما، شرمنده شود و دیگر، نه به شما ستم کند و نه به سایر مردم.
رسولاللهج فرمود: «و هرکس بهخاطرِ الله تواضع و فروتنی نماید، اللهﻷ او را بلندمرتبه میگرداند». شاهد موضوع، همین قسمتِ حدیث است. تواضع دو معنا دارد:
معنای نخست: نخستین مفهوم تواضع، اینست که در برابر دینِ اللهﻷ فروتن و فرمانبردار باشی؛ یعنی از دینِ الاهی و اجرای احکام و آموزههای دینی سرپیچی نکنی.
معنای دوم: دومین مفهوم تواضع، اینست که بهخاطر الله، نسبت به بندگانش فروتن باشی؛ نه اینکه این تواضع، از روی ترس یا از روی طمع باشد؛ خیر، بلکه فقطه بهخاطر الله نسبت به بندگانش متواضع باش.
و هر دو معنا درست است؛ کسی که برای الله، تواضع و فروتنی پیشه میکند، اللهﻷ او را در دنیا و آخرت، بلندمرتبه میگرداند و این بهتجربه ثابت و مشاهده شده است؛ چنانکه همهی مردم، از آدمِ متواضع بهنیکی یاد میکنند و به او احترام میگذارند و دوستش دارند. تواضع و فروتنی پیامبرج را بنگرید که چهبسا کنیزی دست آن بزرگوار را میگرفت و او را به هر جا که میخواست، میبُرد؛ پیامبرج نیز با او میرفت و از این کار، هیچ ابایی نداشت؛ حتی از او نمیپرسید که مرا کجا میبَری؟ یا نمیگفت: از کسی دیگر کمک بخواه؛ بلکه با او میرفت و به او کمک میکرد. لذا میبینیم که اللهﻷ بر عزت و جایگاه پیامبرج افزود.
***
۶۱۰- وعن أَنسس أَنَّهُ مَرَّ عَلَى صِبيانٍ فَسَلَّم عَلَيْهِم وقال: كان النَّبِيُّج يَفْعَلُه. [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۶۲۴۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۱۶۸.]
ترجمه: از انسس روایت است که از کنارِ تعدادی کودک گذشت و به آنها سلام نمود و گفت: پیامبرج چنین میکرد.
۶۱۱- عن الأسوَد بنِ يَزيدَ قال: سُئِلَتْ عَائِشَةُ رضيَ اللَّه عنها: ما كانَ النَّبِيُّج يَصنعُ في بَيْتِهِ؟ قالت: كان يَكُون في مِهْنَةِ أَهْلِهِ -يَعني: خِدمَةِ أَهلِه- فإِذا حَضَرَتِ الصَّلاة، خَرَجَ إِلى الصَّلاةِ. [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: ۶۷۶.]
ترجمه: اسود بن یزید میگوید: از عایشهل سؤال شد: پیامبرج در خانهاش چهکار میکرد؟ عایشهل فرمود: «در خدمتِ خانوادهاش بود – و به آنها کمک میکرد.- و چون وقتِ نماز میشد، به نماز میرفت».
۶۱۲- وعن أبي رِفَاعَةَ تَميم بن أُسَيدٍس قال: انْتَهَيْتُ إِلى رسول اللَّهج وَهُوَ يَخْطُبُ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، رجُلٌ غَرِيبٌ جَاءَ يَسْأَلُ عن دِينِهِ لا يَدري مَا دِينُه؟ فَأَقْبَلَ عَليَّ رسولُ اللَّهج وتَرَكَ خُطْبَتَهُ حتى انتَهَى إِلیَّ، فَأُتِيَ بِكُرسِيٍّ، فَقَعَدَ عَلَيه، وجَعَلَ يُعَلِّمُنِي مِمَّا عَلَّمَه اللَّه، ثَُّم أَتَى خُطْبَتَه، فأَتمَّ آخِرَهَا. [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۸۷۶.]
ترجمه: ابورفاع، تمیم بن اُسَیدس میگوید: نزدِ رسولاللهج رفتم و ایشان، در حالِ سخنرانی بود؛ گفتم: ای رسولخدا! مردی غریب است و از دینش چیزی نمیداند؛ آمده تا دربارهی دینش بپرسد. رسولاللهج رو به من کرد، خطبهاش را رها نمود و نزدِ من آمد. برایش صندلی آوردند، روی آن نشست و از آنچه الله به او آموخته بود، به من آموزش داد؛ سپس به خطبهاش پرداخت و آن را کامل کرد.
شرح
حافظ نووی/ این احادیث را دربارهی تواضع و فروتنی پیامبرج ذکر کرده است؛ از جمله این روایت که پیامبرج هنگامی که از کنارِ بچهها میگذشت، به آنها سلام میکرد؛ اگرچه آنها، خردسال و غیرمکلف بودند. اصحابش نیز بهپیروی از پیامبرج به بچهها سلام میگفتند؛ چنانکه انسس هنگامی که از کنارِ بچهها میگذشت، به آنها سلام مینمود و میگفت: پیامبرج چنین میکرد؛ یعنی به بچهها سلام میگفت و این، از تواضع و خوشخُلقی پیامبرج بود و چه زیبا کارهای نیک را به بچهها آموزش میداد؛ زیرا اگر به بچهها سلام کنیم، آنها نیز به سلام کردن عادت میکنند و این رفتارِ پسندیده، در سرشتِ آنها نهادینه میشود. پیامبرج به بچهها سلام میکرد، ولی برای کسانی که از کنارِ افراد بالغ میگذرند و به آنها سلام نمیکنند، متأسفیم. و این، معمولاً از روی بیتوجهیست و هیچ مشکلی در میانِ آنها وجود ندارد و با یکدیگر قهر هم نیستند؛ بلکه غفلت، جهل، بیتوجهی یا عدمِ پیروی از سنت است که به بزرگترها سلام نمیکنند. و چون با یکدیگر قهر نیستند، گنهکار نمیشوند، اما خیر و نیکیِ فراوانی را از دست میدهند.
سنت اینست که هر که را دیدیم، به او سلام کنیم و در سلام گفتن، پیشدستی نماییم؛ گرچه از ما کوچکتر باشد. زیرا پیامبرج با آن جایگاهِ والایش هر که را میدید، در سلام کردن پیشدستی میفرمود. کسی که ابتدا سلام میکند به خیر و نیکیِ فراوانی دست مییابد؛ زیرا از یکسو از رسولاللهج پیروی مینماید و از سوی دیگر، این سنتِ فراموششده را ترویج میدهد. ناگفته پیداست که زنده کردنِ سنت، دو پاداش دارد: یکی ثواب احیای سنت و دیگری، پاداش عمل به آن؛ همچنین انسان در ثواب فرض کفایه که همان جواب سلام است، شریک میشود؛ زیرا با سلام کردن، باعثِ شکلگیری چنین عمل واجبی میگردد. بنابراین سلام کردن از جوابِ سلام، برتر است؛ گرچه سلام کردن، سنت و جوابِ سلام، واجب میباشد. زیرا این واجب، مبتنی بر سنت است و در حالتی که سنت، مبنای واجب باشد، از واجب برتر می گردد. لذا گاه به صورتِ چیستان یا معما میپرسند: کدامین سنت، برتر از واجب است؟ بهظاهر تعجبآور میباشد؛ زیرا همه اتفاق نظر دارند که فرض یا واجب، برتر از سنت است. به عنوان مثال: دو رکعت فرضِ صبح بر سنت صبح برتری دارد. اما سلام کردن که سنت است، بر جوابِ سلام که واجب میباشد، فضیلت دارد؛ زیرا جوابِ سلام، مبتنی بر سلام کردن است.
خلاصه اینکه چه خوب است این سنت، یعنی ترویج دادن سلام را زنده کنیم؛ زیرا باعث افزایش محبت و دوستی در میان مسلمانان میشود و از کمال ایمان و از اسباب ورود به بهشت است. چنانکه پیامبرج فرموده است: «لا تَدْخُلُونَ الجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، ولا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَوَ لا أَدُلُّكُمْ عَلَى شَيءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوه تَحَابَبْتُم؟ أَفْشُوا السَّلامَ بينَكم».[ صحیح مسلم، ش:۵۴.] یعنی: «وارد بهشت نمیشوید تا اینکه ایمان داشته باشید و ایمان ندارید مگر زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به کاری راهنمایی نمایم که اگر انجامش دهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ سلام گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهید».
یکی دیگر از نمونههای تواضعِ پیامبرج اینست که وقتی در خانه بود، به خانوادهاش کمک میکرد؛ شیر گوسفند را میدوشید، کفشها را میدوخت یا پینه میزد و در خدمتِ خانوادهاش بود. چنانکه از عایشهل سؤال شد: پیامبرج در خانه چهکار میکرد؟ عایشهل پاسخ داد: «در خدمتِ خانوادهاش بود».
لذا سنت، اینست که وقتی در خانه هستیم، برای خود چای درست کنیم و اگر آشپزی یاد داریم، غذا بپزیم و در شستنِ ظرف و لباس به خانواده کمک نماییم؛ این کارها، نه اینکه برای مردان عار نیست، بلکه سنت است و هرکس به انجامِ این کارها بپردازد، پاداش مییابد؛ زیرا به خاطرِ اللهﻷ تواضع نموده و به سنت پیامبرج عمل کرده است. روشن است که کمک کردن به خانواده، مهر و محبت آنها به یکدیگر را افزایش میدهد و باعث میشود که زن، احساسِ خوبی نسبت به همسرش داشته باشد و او را بیشتر دوست بدارد. خُب؛ فایدهی بزرگیست!
و اما نمونهای دیگر از تواضع پیامبرج؛ ایشان در حالِ سخنرانی بود که شخصی آمد و گفت: «مردی غریبم؛ آمدهام تا دربارهی دینم بپرسم». پیامبرج خطبهاش را قطع کرد و نزدِ آن مرد رفت. سپس برایش صندلی آوردند. آنگاه رسولاللهج از تعالیم دینی به این مرد آموزش داد. زیرا این مرد، با اشتیاق کسبِ علم، نزد پیامبرج آمده بود و میخواست دینش را یاد بگیرد تا به آن عمل کند. پیامبرج نیز با رویِ باز، سخنرانیاش را قطع کرد و پس از آموزش مسایل و معارف دینی به آن مرد، سخنرانیاش را ادامه داد و آن را کامل فرمود. این، از تواضع پیامبرج بود که بدین زیبایی به امتش رسیدگی و توجه میکرد.
شاید این پرسش مطرح شود که آیا نباید منافع عمومی را بر مسایل شخصی و خصوصی ترجیح داد؟ درخواست این مرد نیز، یک درخواست شخصی بود و پیامبرج برای یک جمع سخنرانی میکرد؟ پس چرا سخنرانیاش را قطع نمود؟ میگوییم: مراعاتِ منافع عمومی در صورتی اولویت دارد که پرداختن به مسایل شخصی و فردیِ دیگران، به از دست رفتنِ فرصتها و از میان رفتن منافع عمومی منجر شود؛ اما در این ماجرا حاضران نیز از درسهای پیامبرج به آن مرد استفاده کردند و بدینسان منافع عمومی، رعایت شد. ضمناً این مردِ غریب آمده بود تا اطلاعاتی دربارهی دینش کسب کند و چون با استقبالِ گرم پیامبرج روبهرو شد، گرایش و محبتش به اسلام افزایش یافت و مهرِ پیامبرج در دلش نشست و این، از حکمت و فرزانگی رسولاللهج بود که با آن غریبه اینقدر خوب برخورد کرد.
***
۶۱۲- وعن أَنسٍس أَنَّ رَسُولَ اللهِج كان إِذَا أَكَلَ طَعَاماً لَعِقَ أَصابِعَهُ الثَّلاثَ؛ قال: وقال: «إِذَا سَقطَتْ لُقْمَةُ أَحَدِكُم، فَلْيُمِطْ عَنْها الأَذى ولْيأْكُلْها، وَلا يَدَعْها للشَّيْطَانِ» وَأَمَر أَنْ تُسْلَتَ القَصْعَةُ قال: «فَإِنَّكُمْ لا تَدْرُونَ في أَيِّ طَعامِكُمُ البَركَةُ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۰۳۴.]
ترجمه: انسس میگوید: رسولاللهج هنگامی که غذایی میخورد، سه انگشت خود را میلیسید؛ همچنین میفرمود: «هرگاه لقمهی یکی از شما افتاد، آن را بردارد و از خاک و خاشاک، پاکش نماید و سپس بخورد و آن را برای شیطان، نگذارد». و نیز به پاک کردنِ ظرف غذا با انگشتان دستور داد و فرمود: «شما نمیدانید که برکت در کدامین قسمت از غذای شماست».
۶۱۴- وعنْ أبي هُريرةس عَنِ النَّبِيِّج قال: «مَا بَعَثَ اللَّه نَبِيًّا إِلاَّ رَعَى الْغَنَمَ»؛ فَقَال أَصْحابُه: وَأَنْت؟ قال: «نَعَم، كُنْتُ أَرْعَاهَا عَلى قَرارِيطَ لأَهْلِ مَكَّةَ». [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: ۲۲۶۲؛ این حدیث پیشتر بهشمارهی ۶۰۵ ذکر شد.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «الله، هیچ پیامبری مبعوث نکرد مگر اینکه چوپانی کرده بود». اصحابش پرسیدند: آیا شما هم چوپانی کردهاید؟ فرمود: «بله، من نیز گوسفندان اهالی مکه را در برابر چند قیراط - مُزدی ناچیز- میچراندم».
۶۱۵- وعنهُ عَنِ النَّبِيِّج قال: «لَوْ دُعِيتُ إِلى كُراعٍ أَوْ ذِرَاعٍ لَقَبِلْتُ؛ وَلَوْ أُهْدِيَ إِلَیَّ ذِراعٌ أَو كُراعٌ لَقَبِلْتُ». [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: ۲۵۶۸.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «اگر مرا به صرفِ پاچه یا ساقِ دستِ (گوسفندی) دعوت کنند، میپذیرم؛ و اگر به من ساقِ دست یا پاچهی گوسفندی اهدا شود، قبول میکنم».
۶۱۶- عن أَنسٍس قال: كَانَتْ نَاقَةُ رَسُولِ اللهِج العَضْبَاءُ لاَ تُسبَقُ، أو لا تكَادُ تُسْبَقُ، فَجَاءَ أَعْرابِيٌّ عَلى قَعُودٍ لَهُ، فَسبقَها، فَشَقَّ ذلك عَلى المُسْلمِينَ حَتَّى عَرفَهُ النَّبِيُّج فَقَالَ: «حَقٌّ عَلى اللَّهِ أَنْ لاَ يَرْتَفِعَ شَيءٌ مِنَ الدُّنْيَا إِلاَّ وَضَعَهُ». [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: ۲۸۷۲.]
ترجمه: انسس میگوید: هیچ شتری نمیتوانست از شترِ پیامبرج که عضباء نام داشت، سبقت بگیرد تا اینکه صحرانشینی سوار بر شترش آمد و از عضباء سبقت گرفت و این بر مسلمانان دشوار تمام شد؛ حتی پیامبرج نیز متوجه شد، لذا فرمود: «سنتِ الله اینست که هیچ چیزی از دنیا اوج نمیگیرد، مگر اینکه الله آن را پایین میآورد».
شرح
حافظ نووی/ این احادیث را در باب تواضع ذکر کرده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که انس بن مالکس میگوید: پیامبرج پس از صرفِ غذا، سه انگشتش را میلیسید. از برخی از پزشکان نقل میشود که لیسیدن انگشتان پس از صرف غذا، مفید است و به هضم غذا کمک میکند. لذا دو فایدهی بزرگ در این عمل وجود دارد:
فایدهی شرعی: که همان پیروی از پیامبرج است.
و فایدهی جسمی (بهداشتی): یعنی لیسیدن انگشتان پس از صرفِ غذا مفید است و به هضمِ غذا کمک میکند.
البته مؤمن، از انجامِ این کار همهی فکر و خیالش را معطوف به سلامتیِ خویش نمیکند؛ یعنی با هدف فایدهی بهداشتی این عمل، به انجامِ آن نمیپردازد، بلکه مهمترین چیز نزد مؤمن، پیروی از رسولاللهج است؛ زیرا پیروی از پیامبرج مایهی سلامت قلب است و هرچه انسان، توجه بیشتری به پیروی از پیامبرج داشته باشد، ایمانش قویتر است.
پیامبرج همچنین فرمود: «هرگاه لقمهی یکی از شما افتاد»؛ یعنی روی زمین یا روی سفره، «باید آن را بردارد و از خاک و خاشاک، پاکش نماید و سپس بخورد و آن را برای شیطان، نگذارد». لذا هرگاه لقمهی غذا یا خرما و هر چیزی که میخوردید، روی سفره افتاد، ابتدا اگر خاک و خاشاکی به آن چسبیده، پاکش کنید و سپس آن را از رویِ تواضع در برابر اللهﻷ و پیروی از پیامبرج، بخورید تا شیطان را از آن محروم نمایید. زیرا اگر شما، آن را نخورید، نصیبِ شیطان میشود و شیطان آن را میخورَد.
شیطان در چنین مواردی، همسفرهی انسان میشود؛ همچنین زمانی که انسان، بدون گفتن «بسمالله» شروع به خوردن میکند.
پیامبرج علاوه بر این، به پاک کردنِ ظرف غذا با انگشتان دستور داد این هم یکی دیگر از سنتهاییست که متأسفانه بسیاری از مردم، حتی برخی از طلاب علم از آن غافل شدهاند و وقتی از سرِ سفره کنار میروند، ظرفِ غذایشان، آغشته به غذاست و آن را با انگشتان خود پاک نمیکنند. این، بر خلاف دستورِ پیامبرج است. پیامبرج حکمتِ این کار را بیان نمود و فرمود: «شما نمیدانید که برکت در کدامین قسمت از غذای شماست». شاید برکت در همان قسمتی باشد که شما با انگشتان خود میلیسید.
این حدیث نشان میدهد که شیوهی آموزشیِ پیامبرج شیوهی بسیار خوبی بوده است؛ چنانکه هم حکم را بیان کرد و هم حکمتش را و این، عادتِ پیامبرج بود که هرگاه حُکمی ذکر مینمود، حکمتش را نیز بیان میفرمود. چنین روشی دو فایدهی بزرگ دارد:
فایدهی نخست: عظمت و بزرگِي دین نمایان میگردد و روشن میشود که شریعت، مبتنی بر حکمتها و مصالح است و هیچیک از فرمانهای الهی و رهنمودهای نبوی، بیحکمت نیست. همچنین در پرهیز از هر چیزی که الله و پیامبرش از آن نهی کردهاند، حکمتی نهفته است.
فایدهی دوم: اینست که انسان، اطمینان بیشتری مییابد؛ زیرا اگرچه مسلمان بدون دانستن حکمت نیز تابعِ فرمانِ الله و پیامبر اوست، اما اگر حکمت، بیان گردد، برایمان و یقینِ مسلمان افزوده میشود و با توان و نشاطِ بیشتری به انجامِ دستور الهی میپردازد یا از آنچه که نهی شده، میپرهیزد.
سپس مؤلف/ حدیث انس بن مالکس را دربارهی صحرانشینی ذکر کرده که سوار بر شترش به مدینه آمد و با شتر پیامبرج به نام عضباء مسابقه داد؛ عضباء، غیر از قصواء میباشد که پیامبرج سوارِ بر آن به حج رفت. قصواء، شتری دیگر بود. رسولاللهج رویِ وسایلِ شخصیِ خود، مانند اسلحه و چارپایانش اسم میگذاشت.
عضباء شتری بود که هیچ شتری نمیتوانست از آن سبقت بگیرد تا اینکه صحرانشینی سوار بر شترش آمد و از عضباء سبقت گرفت و این بر مسلمانان دشوار تمام شد؛ حتی پیامبرج نیز متوجه شد، لذا فرمود: «سنتِ الله اینست که هیچ چیزی از دنیا اوج نمیگیرد، مگر اینکه الله آن را پایین میآورد».
لذا هر چیزی در دنیا اوج بگیرد، رو به سقوط مینهد و وقتی این اوج گرفتن با غرور و تکبر همراه باشد، سرعتِ سقوط بیشتر خواهد بود؛ زیرا سقوط، پیامدی روشن برای چنین رویکردیست. البته اگر اوج گرفتن با غرور و تکبر همراه نباشد، باز هم سنت اللهﻷ اینست که هرچه به اوج برسد، باید برگردد و پایین بیاید. همانگونه که اللهﻷ میفرماید:
﴿إِنَّمَا مَثَلُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا كَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ مِمَّا يَأۡكُلُ ٱلنَّاسُ وَٱلۡأَنۡعَٰمُ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّيَّنَتۡ وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَيۡهَآ أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَيۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِيدٗا كَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِ﴾[يونس : ٢٤]
زندگی دنیا همانند آبیست که از آسمان نازل كردهايم و انواع گیاهان زمین ـ که مردم و چارپایان میخورند ـ با آن درآمیخت (و رویید) تا آنکه زمین آراسته شد و کشاورزان گمان بردند بر استفاده از گیاهان توانا هستند؛ ولی فرمان ما در شب یا روز به آن رسید و بدین ترتیب گیاهان را به صورت گیاهان خشک و دروشدهای درآوردیم؛ چنانکه گویا دیروز هیچ گیاهی وجود نداشته است.
دنیا نیز بهسانِ اینهمه گیاهِ زیبا و گوناگون که بهیکباره از میان میروند، نابود میشود و اثری از آن نمیمانَد. به خودِ انسان توجه کنید که ابتدا ضعیف و کوچک است، اما رشد میکند و بزرگ و قوی میشود و وقتی قوتش به اوج میرسد، ضعف و پیری آغاز میگردد تا آنجا که انسان، از میان میرود و میمیرد. این، سنتِ الهیست که هر چیزی از دنیا به اوج برسد و بلند شود، اللهﻷ آن را پایین میآورد. رسولاللهج اوج گرفتن یا بلند شدنِ هر چیزِ دنیوی را سرآغاز پایین آمدن دانست؛ لذا روشن میشود که امور اخروی هرچه اوج بگیرند، اللهﻷ آنها را پایین نمیآورد؛ همانگونه که میفرماید:
﴿يَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖ﴾[المجادلة: ١١]
الله (جایگاه) مؤمنانتان و کسانی را که علم و دانش یافتهاند، به درجات بزرگی بالا ببرد.
اللهﻷ اهل علم و ایمان را تا زمانی که به این دو صفت بزرگ آراسته باشند، خوار و زبون نمیکند؛ بلکه نام و جایگاه آنها را در آخرت، بلند و بالا میگرداند.
***