۷۳- باب: خوشخُلقی (اخلاق و رفتارِ نیک و پسندیده)
الله متعال میفرماید:
﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾[القلم: ٤]
و بیگمان تو، بر اخلاق بزرگی قرار داری.
و میفرماید:
﴿وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ﴾[آل عمران: ١٣٤]
کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت میکنند.
۶۲۶- وعن أَنسٍس قال: كانَ رَسُولُ اللَّهِج أَحْسنَ النَّاسِ خُلُقًا. [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۶۲۰۳؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۱۵۰.]
ترجمه: انسس میگوید: رسولاللهج خوشاخلاقترین مردم بود.
شرح
حافظ نووی/ بابی به نام خوشخلقی گشوده است؛ این باب به اخلاق و رفتار نیک تشویق میکند و نشانگر فضیلت و برتری خوشخلقی و نیز فضلِ کسانیست که به اخلاقِ نیک و پسندیده آراسته هستند. خوشخلقی دو جنبه دارد: رفتارِ نیک و پسندیده با الله، و رفتار نیک با خلق خدا.
تعامل یا رفتار نیکو با الله، بدین معناست که انسان به حکم شرعی و تقدیریِ پروردگار راضی باشد و آن را با سینهای باز و بدور از ناراحتی و دلتنگی بپذیرد. اگر الله متعال، چیزی رقم میزند که برای بندهاش ناگوار است، بنده با کمالِ خرسندی و رضایت، آن را بپذیرد و به تقدیر الهی راضی باشد و با قلب و زبانش بگوید: از اینکه الله، پروردگارِ من است، راضی و خشنودم. همچنین اگر اللهﻷ حکمی شرعی برایش تعیین کرده است، آن را با کمال رضایت و خرسندی بپذیرد و با اطمینان خاطر و سینهای باز در برابر شریعت الهی تسلیم شود. این، مفهومِ خوشخلقی و رفتار نیکو با اللهﻷ میباشد.
و اما خوشرفتاری یا خوشاخلاقی با خلق، اینست که برخوردِ نیک و پسندیدهای با آنان داشته باشد؛ بهگفتهی یکی از علما، از اذیت و آزارشان بپرهیزد، مهر و بخشش خویش را از آنان دریغ نکند و با گشادهرویی از آنان استقبال نماید.
پرهیز از اذیت و آزار، اینست که با دست و زبانِ خویش آزاری به آنها نرساند. بذل و بخشش، اینست که مهر، علم و ثروت و دیگر داشتههایش را از آنان دریغ نکند. و گشادهرویی بدین معناست که با غرور و تکبر یا با چهرهای اخمو و در همکشیده، با آنان روبهرو نشود.
روشن است کسی که در برخورد با دیگران، چنین رویکردی دارد، در برابر ناملایمات و بدیهای دیگران، شکیباست. لذا صبر و خویشتنداری نیز یکی از ویژگیهای نیک و پسندیده است؛ برخی از مردم همنوعان و برادران خود را میآزارند و گاه به حقوق آنها تجاوز میکنند؛ بدینسان که مالِ کسی را میخورند یا حقّ کسی را انکار مینمایند. اما در مقابل، آدمهای خوشاخلاق صبر میکنند و به اجر و ثواب الهی امیدوارند و از آنجا که فرجام نیک از آنِ پرهیزگاران است، اینها نتیجهی صبرشان را میبینند. آنچه ذکر شده، نمونههایی از خوشرفتاری با مردم است.
مؤلف/ در ابتدای این باب فرمودهی الله متعال به پیامبرش را ذکر کرده است: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾؛ این آیه معطوف به جوابِ قسم است:
﴿نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا يَسۡطُرُونَ ١ مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ بِمَجۡنُونٖ ٢ وَإِنَّ لَكَ لَأَجۡرًا غَيۡرَ مَمۡنُونٖ ٣ وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾[القلم: ١، ٤]
نون؛ سوگند به قلم و آنچه مینویسند که تو به فضل پروردگارت دیوانه نیستی و بهراستی تو، پاداش بیپایانی داری؛ و بیگمان تو، بر اخلاق بزرگی قرار داری.
﴿وَإِنَّكَ﴾، یعنی تو ای محمد! ﴿لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾؛ هیچکس به اخلاق سترگ تو، نرسیده است؛ نه در تعامل با الله و نه در تعامل با مردم. ویژگیهای اخلاقی تو از قبیل شجاعت، بخشندگی، خوشرفتاری و دیگر ارزشهای اخلاقی، بینظیر است. آری؛ خلق و خوی پیامبرج برگرفته از آموزهها و رهنمودهای قرآن بود؛ چنانکه به فرمانهای قرآن عمل میکرد و از نواهیِ قرآن، دوری مینمود.
سپس مؤلف/ بخشی از آیهی ۱۳۴ سورهی «آلعمران» را ذکر کرده است که اللهﻷ میفرماید:
﴿وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِ﴾[آل عمران: ١٣٤]
کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت میکنند.
این، از صفات پرهیزگاران میباشد که الله متعال، بهشت را برای آنان آماده کرده است؛ همانگونه که میفرماید:
﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾[آل عمران: ١٣٣، ١٣٤]
به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی بشتابید که پهنایش، به گستردگی آسمانها و زمین است و برای پرهیزگاران آماده شده است؛ کسانی که در توانگری و تنگدستی انفاق میکنند و خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت مینمایند. و الله نیکوکاران را دوست دارد.
﴿وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ﴾: «کسانی که خشمِ خود را فرو میخورند»؛ یعنی وقتی خشمگین میشوند، خود را کنترل مینمایند و در نتیجهی خشم و عصبانیت به کسی تعدّی و تجاوز نمیکنند. همچنین اگر کسی به آنها بد کند، از او میگذرند: ﴿وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِ﴾.
﴿وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾: «و الله، نیکوکاران را دوست دارد». یکی از نمونههای احسان و نیکوکاری، اینست که اگر کسی به شما ستم کرد، او را ببخشید و از او بگذرید. البته عفو و گذشت، باید بهجا و در محلش باشد؛ یعنی بخشش بدیهای دیگران، بهطور مطلق و در همه حال، پسندیده نیست. بخششی پسندیده است که با اصلاح همراه باشد. زیرا اللهﻷ در کتابش میفرماید:
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾[الشورى: ٤٠]
هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است.
اگر پیامد بخشیدن، اصلاح نباشد، دیگر، نباید بخشید. به عنوان مثال: شخصی که به شما بدی میکند، آدم شروریست که به شرارت مشهور میباشد و اگر شما، او را ببخشید، شرارتش بیشتر میشود. در چنین حالتی، بهتر است که او را نبخشید؛ بلکه حقتان را بهقصد اصلاح از او بگیرید یا برای گرفتنِ حقّ خود به مراجع قضایی مراجعه کنید. ولی اگر بخشیدن، پیامدی منفی نداشته باشد، بهتر است که عفو و گذشت پیشه کنید. زیرا چهبسا آن شخص در نتیجهی عفو و گذشتِ شما، شرمنده شود و دیگر، نه به شما ستم کند و نه به سایر مردم. اللهأ میفرماید:
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾[الشورى: ٤٠]
هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است.
گاه انسان از درون، وسوسه میشود که حقش را بگیرد؛ لذا همانگونه که گفتم، اگر طرفِ مقابل شایستهی عفو و گذشت است، بهتر است او را ببخشید و گرنه، گرفتن حق برتر میباشد.
***
۶۲۷- وعنه قال: مَا مَسسْتُ دِيباجًا ولاَ حَرِيرًا أَلْيَنَ مِنْ كَفِّ رسُولِ اللَّهِج، وَلاَ شَمَمْتُ رائحَةً قَطُّ أَطْيَبَ مِن رَسُولِ اللَّهج، وَلَقَدْ خَدَمْتُ رَسُولَ اللَّهِج عَشْرَ سِنينَ، فَما قالَ لِي قَط: أُفٍّ، وَلا قالَ لِشَيْءٍ فَعلْتُه: لِمَ فَعَلْتَهُ؟ ولا لشيءٍ لَمْ افعَلْه: أَلاَ فَعَلْتَ كَذا؟ [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۳۵۶۱؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۳۳۰.]
ترجمه: انسس میگوید: هیچ دیبا و حریری لمس نکردم که از کف دست پیامبرج نرمتر باشد و هیچ بویی خوشتر از بوی پیامبرج نشنیدم. ده سال خدمتکارِ پیامبرج بودم و هیچگاه کوچکترین سخنِ ناخوشایندی به من نگفت؛ اگر کاری کردم که نباید انجام میدادم، نفرمود: چرا این کار را انجام دادی؟ همچنین بهخاطرِ کاری که انجام ندادم - و باید انجام میدادم- مرا سرزنش نکرد.
۶۲۸- وعن الصَّعبِ بنِ جَثَّامَةَس قال: أَهْدَيْتُ رسُولَ اللَّهِج حِمَارًا وَحْشِيًّا، فَرَدَّهُ علیَّ، فلمّا رأَى مَا في وَجْهي قال: «إِنَّا لَمْ نَرُدَّهُ عَلَيْكَ إِلاَّ لأَنَّا حُرُمٌ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۱۸۲۵؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۱۹۳.]
ترجمه: صعب بن جثّامهس میگوید: گورخری به پیامبرج اهدا کردم؛ اما پیامبرج آن را به من برگرداند و چون از چهرهام دریافت که بهخاطر قبول نکردنِ هدیهام ناراحت شدهام، فرمود: «ما فقط بدینخاطر این هدیه را از تو قبول نکردیم که در احرام هستیم».
شرح
حافظ نووی/، روایتی بدین مضمون نقل کرده است که انس بن مالکس میگوید: «هیچ دیبا و حریری لمس نکردم که از کف دست پیامبرج نرمتر باشد و هیچ بویی خوشتر از بوی پیامبرج نشنیدم». انسس ده سال در خدمتِ پیامبرج بود و به ایشان خدمت کرد؛ زمانی که پیامبرج واردِ مدینه شد، مادرِ انس، فرزندش را نزد پیامبرج آورد و گفت: ای رسولخدا! این، فرزندم انس بن مالک است که در خدمتِ شما خواهد بود تا به شما خدمت کند. پیامبرج نیز پذیرفت و برای انسس دعا کرد که اللهﻷ مال و نسل او را پرخیر و برکت بگرداند. حتی گفته میشود: انسس باغی داشت که دو بار در سال ثمر میداد و این، به برکتِ دعای پیامبرج بود. شمار فرزندان انسس که از پشتِ او بودند، به یکصد و بیست تن رسید. همهی اینها به برکت دعای پیامبرج بود.
انسس میگوید: «هیچ دیبا و حریری لمس نکردم که از کف دست پیامبرج نرمتر باشد». الله متعال، قلبِ پیامبرج را نیز نرم کرده بود؛ الله متعال میفرماید:
﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ﴾[آل عمران: ١٥٩]
از رحمت الله است که بر آنان نرم گشتهای؛ و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطرافت پراکنده میشدند. پس آنان را ببخش و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنها مشورت نما و چون تصمیمت را گرفتی، بر الله توکل کن.
انسس همچنین میگوید: «هیچ بویی خوشتر از بوی پیامبرج نشنیدم». پیامبرج گذشته از اینکه خود، خوشبو بود، از عطر و دیگر خوشبوکنندهها، بهکثرت استفاده میکرد. چنانکه فرمود: «حُبِّبَ إلیَّ مِن دُنياكم ثلاثٌ: النِّساءُ والطِّيبُ، وجُعِلَتْ قرَّةُ عَينِي في الصَّلاةِ».[ روایت نسائی (۳۹۳۹، ۳۹۴۰)؛ احمد (۳/۱۲۸، ۱۹۹)؛ آلبانی/ در صحیح الجامع، ش: ۳۱۲۴ این حدیث را صحیح دانسته است.] یعنی: «سه چیز را از دنیای شما دوست دارم: زنان، بوی خوش (هر چیز خوشبوکننده)؛ و روشنیِ چشم من در نماز است». رسولاللهج خود، خوشبو بود؛ از اینرو مردم سعی میکردند عرق آن بزرگوار را بهخاطر عطر و بوی خوشی که در آن بود، بهدست آورند و به عرق ایشان تبرک میجستند. این جزو ویژگیهای منحصر به فرد پیامبرج بود که به عرق، آب دهان و لباس وی تبرک میجستند و تبرک جستن به عرق، آب دهان و لباس کسی دیگر جایز نیست.
انسس میگوید: «ده سال خدمتکارِ پیامبرج بودم و هیچگاه کوچکترین سخنِ ناخوشایندی به من نگفت». یعنی هیچگاه مرا سرزنش نکرد. ولی اگر کسی به ما خدمت کند یا یک هفته در خدمتِ ما باشد، امکان ندارد به او حرفی نگوییم یا او را سرزنش نکنیم. اما این مرد، یعنی انسس ده سال خدمتکارِ پیامبرج بود و هیچ سرزنشی از ایشان نشنید. انسس میگوید: «اگر کاری کردم که نباید انجام میدادم، نفرمود: چرا این کار را انجام دادی؟» یعنی اگر انسس خودسرانه کاری انجام میداد، پیامبرج او را سرزنش نمیکرد. انسس در ادامه میگوید: «و نیز بهخاطرِ کاری که انجام ندادم - و باید انجام میدادم- مرا سرزنش نکرد». بدینسان رفتارِ پیامبرج با خدمتکارش مطابق فرمان و رهنمود اللهﻷ بود که میفرماید:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾[الأعراف: ١٩٩]
عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهلان روی بگردان.
آیا میدانید عفو چیست؟ عفو یعنی چشمپوشی از اخلاق و رفتارِ بد دیگران. عفو همچنین بدین معناست که انتظار نداشته باشیم مردم در همه حال یا در همه چیز مطابق میل ما رفتار کنند؛ لذا کسی که میخواهد مردم در همهی موارد مطابق میل او رفتار نمایند، از همه چیز محروم میشود. بنابراین، یک مفهومِ عفو، اینست که آنچه میسر میباشد، بپذیریم و با مردم بهگونهای رفتار کنیم که دوست داریم با ما رفتار شود؛ یعنی بیتوقع. بدینسان که اگر به ما نیکی کنند، بپذیریم و اگر از آنها نیکی ندیدیم، خشمگین نشویم. از اینرو انسس میگوید: «اگر کاری کردم که نباید انجام میدادم، نفرمود: چرا این کار را انجام دادی؟ و نیز بهخاطرِ کاری که انجام ندادم - و باید انجام میدادم- مرا سرزنش نکرد».
یکی از ویژگیهای اخلاقیِ پیامبرج این بود که بهخاطرِ جلب رضایت دیگران، دربارهی دینِ اللهﻷ کوتاه نمیآمد. به عنوان مثال: صعب بن جثّامهس گورخری به پیامبرج اهدا کرد؛ اما پیامبرج که در احرام بود، این هدیه را قبول نکرد. صعبس تیرانداز و شکارچیِ ماهری بود. هنگامی که رسولاللهج در مسیرِ حج، مهمانش شد، صعبس دریافت که هیچگاه مهمانی گرامیتر از رسولاللهج نخواهد داشت؛ لذا به شکار رفت و گورخری شکار کرد تا به بهترین شکل، از پیامبرج پذیرایی نماید. در آن زمان جانوران زیادی برای شکار یافت میشد؛ لذا صعبس گورخری شکار کرد و آن را نزد پیامبرج آورد. اما رسولاللهج هدیهی صعبس را نپذیرفت. این امر بر صعبس دشوار تمام شد؛ چطور پیامبرج هدیهام را قبول نکرد؟! چهرهاش عوض شد و پیامبرج دریافت که صعبس از این بابت ناراحت شده است. فرمود: «ما فقط بدینخاطر این هدیه را از تو قبول نکردیم که در احرام هستیم». و مُحرِم، نباید از آنچه برای او شکار میکنند، بخورد.
لذا اگر در احرام بودید و یکی از ساکنان مکه، برای شما چیزی شکار کرد، یا چیزی شکار کرده بود و آن را برای شما سر برید، نباید از گوشتِ آن بخورید؛ یعنی خوردن از گوشتِ آن برای شما که در احرام هستید، جایز نیست. زیرا این این جانور بهخاطر شما صید شده است یا این صید را بهخاطرِ شما ذبح کردهاند؛ لذا اگر آن را بهخاطر شما صید نکرده باشند، با اینکه شکارش کردهاند، بنا بر قولِ صحیح میتوانید از گوشتِ آن بخورید و این، جایز است. چنانکه پیامبرج از صیدی که ابوقتادهس شکار کرده بود، خورد؛ چراکه ابوقتادهس آن را بهخاطرِ پیامبرج شکار نکرده بود. این، بهترین دیدگاه در اینباره است؛ یعنی اگر صید را بهخاطرِ مُحرِم شکار کنند، این صید بر محرِم، حرام است؛ اما اگر کسی آن را برای خود صید کند و از آن به محرم نیز بدهد، اشکالی ندارد.
البته برخی از علما گفتهاند: بهطور مطلق خوردن گوشت صید برای محرم جایز نیست؛ چه آن را بهخاطرِ مُحرِم شکار کرده باشند و چه برای خود. این دسته از علما میگویند: ماجرای صعب بن جثّامهس پس از ماجرای ابوقتادهس بوده است؛ زیرا حدیث ابوقتادهس به صلح حدیبیه در سال ششم هجری برمیگردد و حدیث صعب بن جثّامهس در حج وداع، یعنی در سال دهم هجری بوده است. لذا به حدیث صعب بن جثّامهس عمل میشود.
گفتنیست: قاعدهای اصولی- حدیثی وجود دارد که میگوید: در صورتی میتوان به نسخ روی آورد که امکان جمعبندی در میان دو روایت وجود نداشته باشد و از آنجا که این دو روایت، قابل جمعبندیست، لذا دیدگاه مذکور رد میشود. جمعبندی این دو روایت، همان دیدگاهیست که به عنوان قول صحیح ذکر کردیم؛ بهویژه اینکه حدیث جابر بن عبداللهس این دیدگاه را تأیید میکند. در این حدیث آمده است: پیامبرج فرمود: «صَيدُ البَرِّ حَلالٌ لَكُم مَا لَم تَصيدُوهُ أو يُصَد لكم».[ ترمذی، ش: ۸۴۶؛ نسائی، ش: ۲۸۲۷؛ ابوداود، ش: ۱۸۵۱؛ مدار این حدیث بر عمرو بن ابیعمر میباشد که نسائی دربارهاش گفته است: در حدیث، قوی نیست.] یعنی: (در حالِ احرام) شکارِ خشکی برای شما حلال است؛ در صورتی که خود آن را صید نکنید یا آن را خاصّ شما شکار نکنند». این، توضیحی آشکار دربارهی مسألهی مذکور است.
خلاصه اینکه دو نکتهی هم در حدیث صعب بن جثّامهس وجود دارد:
نخست: اینکه پیامبرج بهخاطرِ جلب رضایت دیگران، دربارهی دینِ اللهﻷ کوتاه نمیآمد؛ وگرنه، هدیهی صعبس را قبول میکرد و بهخاطر صعب، سکوت مینمود و هیچ نمیگفت. اما امکان نداشت که پیامبرج چنین عملی انجام دهد.
دوم: اگر در چنین شرایطی کسی از ما آزردهخاطر شد، باید از او دلجویی کنیم و علتش را برای او بیان نماییم تا خرسند شود؛ زیرا این، روشِ پیامبرج است.
***
۶۲۹- وعن النَّوَّاسِ بنِ سمعانَس قال: سأَلتُ رسُولَ اللَّهِج عنِ البِرِّ والإِثمِ؛ فقالَ: «البِرُّ حُسنُ الخُلُقِ، والإِثمُ: ما حاكَ في نَفْسِكَ، وكَرِهْتَ أَنْ يَطَّلِعَ عَلَيْهِ النَّاسُ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۵۵۳؛ [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۵۹۵ ذکر شد.])]
ترجمه: نوّاس بن سمعانس میگوید: پیامبرج فرمود: «نیکی، یعنی خوشخُلقی؛ و بدی، عبارت است از چیزی که در درون انسان تردید ایجاد نماید و دوست نداشته باشی که مردم از آن اطلاع پیدا کنند».
۶۳۰- وعن عبد اللَّهِ بن عمرو بن العاص رضي اللهُ عنهما قال: لم يكن رسولُ اللهِج فَاحِشًا ولا مُتَفَحِّشًا، وكانَ يَقُول: «إِنَّ مِن خِيارِكُم أَحْسَنَكُم أَخْلاقاً». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۰۳۵۵۹، ۶۰۳۵)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۳۲۱.]
ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاصب میگوید: رسولاللهج در ذات و در رفتارش بداخلاق نبود و میفرمود: «بهترین شما، کسانی هستند که خوشاخلاقترند».
۶۳۱- وعن أبي الدّرداءِس: أَنَّ النَّبِيَّج قال: «مَا مِن شَيءٍ أَثْقَلُ في ميزَانِ المُؤمِنِ يَومَ القِيامةِ مِن حُسْنِ الخُلُق، وإِنَّ اللهَ يُبغِضُ الفَاحِشَ البَذِيِّ». [ترمذي روایتش کرده و گفته است: حسن صحيح میباشد.][ صحیح الجامع، ش: ۵۷۲۱؛ السلسلة الصحيحة، ش: ۸۶۷؛ و صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: ۱۶۲۸.]
ترجمه: ابودرداءس میگوید: پیامبرج فرمود: «روز قیامت هیچ چیزی در ترازوی مؤمن، سنگینتر از اخلاقِ خوش نیست؛ و بهیقین الله از انسان بداخلاق و بددهن (بیشرم) بدش میآید».
شرح
نوّاس بن سمعانس میگوید: پیامبرج فرمود: «نیکی، یعنی خوشخُلقی». پیشتر این جمله را توضیح دادیم[ ر.ک: شرح حدیث شمارهی ۵۹۵.] و بیان کردیم که خوشخلقی، خیرِ کثیری در پی دارد ؛ زیرا نیکی، همان خیر کثیر است.
«و بدی، عبارت است از چیزی که در درون انسان تردید ایجاد نماید و دوست نداشته باشی که مردم از آن اطلاع پیدا کنند». این، خطاب به مؤمن است؛ و گرنه، آدمِ فاسق و بدکار، نسبت به گناه و معصیت، بیپرواست و اصلاً برایش مهم نیست که مردم از گناهی که انجام میدهد، اطلاع یابند؛ بلکه آشکارا و بیپروا مرتکب گناه و معصیت میشود. در مقابل، الله متعال نوری در قلبِ مؤمن گذاشته است که وقتی مؤمن ارادهی گناه میکند، فروغ این نور کاهش می یابد و مؤمن دلتنگ و متردد میگردد و نگران میشود که شاید مردم از گناهش اطلاع یابند. لذا معیارِ مذکور در این حدیث، دربارهی مؤمنان است و برای فاسقان و بدکاران، اصلاً مهم نیست که مردم به اعمالِ زشتِ آنان پی ببرند و از بابت گناه و معصیت، دلتنگ و متردد یا نگران نمیشوند و بدون نگرانی یا عذابِ وجدان به گناه و معصیت میپردازند و کَکِشان هم نمیگزد. زیرا الله متعال میفرماید:
﴿أَفَمَن زُيِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗاۖ فَإِنَّ ٱللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُ﴾[فاطر: ٨]
آیا کسی که کردار زشتش در نظرش آراسته شده و آن را نیک میبیند (مانند مؤمن نیکوکار است)؟ بهیقین الله هر که را بخواهد، گمراه میکند و هرکه را بخواهد، هدایت میبخشد.
گاه عمل زشت برای انسان زیبا و آراسته بهنظر میرسد و از اینرو بهسادگی مرتکب کارهای زشت میشود؛ چنانکه برخی از فاسقان شراب مینوشند و میبینیم که نه تنها پروا ندارند، بلکه از این کار لذت میبرند. همچنین رباخواران از خوردن ربا و داد و ستد ربوی، نهتنها بدشان نمیآید، بلکه بهسادگی و با خاطری آسوده ربا میخورند و نیز زناکاران، بیپروا زنا میکنند و ککشان هم نمیگزد؛ بلکه گاه در خفا مرتکب چنین عملی میشوند و چون به آن عادت میکنند، پیش دوستان خود با کمالِ افتخار تعریف میکنند که چهها کردهاند! مثلِ کسانی که برای تفریح و هوسبازی به کشورهای بهاصطلاح آزاد میروند و وقتی برمیگردند، با کمالِ بیشرمی، بیشرمیهای خود را بازگو میکنند و از بدکاریها و شرابخواریها خود سخن میگویند! پناه بر الله.
در حدیث عبدالله بن عمروب آمده است: «پیامبرج در ذات و در رفتارش بداخلاق نبود»؛ یعنی هم در ذات و نهادش از بدی دور بود و هم در رفتار، منش و اخلاق خویش. لذا نه بدرفتار بود و نه بددهن.
آخرین حدیث، به اخلاق نیک و پسندیده تشویق میکند و نشان میدهد که روز قیامت، اخلاق نیک بیشترین وزن را در ترازوی مؤمن دارد و این، یعنی تشویق به خوشخلقی یا خوشرفتاری. پس ای برادر مسلمان! رفتار خویش با پروردگارت را در تعامل با احکام شرعی و تقدیری او نیک بگردان؛ با سینهای باز از تقدیر و احکام شرعی استقبال کن و از امر اللهﻷ فرمان ببر؛ و با بندگان الله نیز رفتارِ نیک و پسندیدهای داشته باش. زیرا الله نیکوکاران را دوست دارد.
***
۶۳۲- وعن أبي هُريرةس قال: سُئِلَ رسولُ اللَّهج عَنْ أَكثرِ مَا يُدْخِلُ النَّاسَ الجَنَّة؟ قال: «تَقْوى اللَّهِ وَحُسنُ الخُلُق»؛ وَسُئِلَ عن أَكثرِ مَا يُدْخِلُ النَّاسَ النَّارَ؟ فَقَالَ: «الفَمُ وَالفَرْجُ». [ترمذي روایتش کرده و گفته است: حسن صحيح میباشد.][ السلسلة الصحيحة، ش: ۹۷۷؛ صحیح ابنماجه، ش: ۳۲۲۴، از آلبانی/.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید» از رسولاللهج سؤال شد: چه چیزی بیش از همه مردم را واردِ بهشت میکند؟ فرمود: «تقوای الاهی و خوشخلقی». پرسیدند: چه چیزی بیبش از همه مردم را وارد دوزخ میگرداند؟ فرمود: «دهان و شرمگاه».
۶۳۳- وَعَنْهُ قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «أَكْمَلُ المُؤْمنين إِيمَاناً أَحْسنُهُمْ خُلُقاً، وَخِياركُمْ خيارُكم لِنِسَائِهِم». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و آن را حسن صحيح دانسته است.][ صحیح الجامع الصغیر، ش: ۱۲۳۲؛ و السلسلة الصحيحة، ش: ۲۸۴؛ و صحیح الترمذی، ش: ۹۲۸ از آلبانی/؛ و مشکاة المصابیح، ش: ۳۲۶۴. اين حدیث پیشتر بهشمارهی ش: ۲۸۳ ذکر شد.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «مؤمنانی که خوشاخلاقترند، ایمانشان، کاملتر است و بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسرانشان، رفتارِ بهتری دارند».
شرح
این احادیث دربارهی فضیلت خوشخلقیست؛ در حدیث ابوهریرهس آمده است: از رسولاللهج سؤال شد: «چه چیزی بیش از همه مردم را واردِ بهشت میکند؟» یعنی مهمترین عاملِ ورود مردم به بهشت چیست؟ فرمود: «تقوای الاهی و خوشخلقی».
تقوا، واژهایست جامع که مفاهیم گسترده و فراوانی در آن میگنجد؛ تقوا، بدین معناست که انسان فرمانهای الاهی را انجام دهد و از آنچه اللهﻷ نهی کرده، پرهیز نماید. تقوا به معنای پرهیز یا دوریست و به عمل یا رویکردی گفته میشود که انسان را از عذاب الاهی دور میگرداند و تنها چیزی که انسان را از عذاب پروردگار نجات میدهد، اینست که فرمانهای الاهی را اجرا کند و از نواهیِ او بپرهیزد.
همچنین مهمترین عاملی که انسان را دوزخی میگرداند، دهان و شرمگاهِ اوست. منظور از دهان، سخنانیست که انسان میگوید؛ زیرا گاه انسان، بیپروا و از روی بیتوجهی سخنی میگوید که او را هفتاد سال در آتش دوزخ غوطه میدهد. از اینرو رسولاللهج به معاذس فرمود: «ألا أُخْبِرُكَ بِمِلاكِ ذلكَ كُلِّهِ؟» یعنی: «آیا تو را از اساس و زیرساختِ همهی این امور، آگاه سازم؟» معاذس عرض کرد: بله، ای رسولخدا! رسولاللهج زبانش را گرفت و فرمود: «كُفَّ علَيْكَ هذا». یعنی: «مواظبِ این باش». معاذس پرسید: ای رسولخدا! مگر ما بهخاطر سخنانی که میگوییم، بازخواست میشویم؟ پیامبرج فرمود: «ثَكِلتْكَ أُمُّك، وهَلْ يَكُبُّ النَّاسَ في النَّارِ على وَجُوهِهِم أَوْ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ إلاَّ حصَائِدُ ألْسِنَتِهِم؟»[ حسن است؛ روایت ترمذی، ش: ۲۶۱۶ و ابنماجه؛ مدارش بر عاصم بن ابیالنجود میباشد.] یعنی: «مادرت، به سوگَت بنشیند! مگر مردم را چیزی جز سخنانشان بر چهره در دوزخ، واژگون میکند؟»
از آنجا که کارِ زبان ساده است، زبان انسان نیز سستتر میباشد؛ زیرا حرف زدن که زحمتی ندارد و مانند کارِ دست و پا خستهکننده نیست؛ از اینرو زبان انسان همواره میجنبد، انسان در کمالِ بیتوجهی غیبت میکند، نفرین مینماید، تهمت میزند و ناسزا میگوید و و بدینسان گناهان فراوانی جمع میکند!
و منظور از شرمگاه، زنا و بدتر از آن، همجنسبازیست. نفس اماره به سوی این عمل زشت فرا میخواند؛ بهویژه در جوانان. البته امیال جنسی، بهتدریج انسان را در این ورطه میاندازد و انسان بیآنکه دریابد، مرتکب این عمل زشت میشود. از اینرو رسولاللهج همهی راههای منتهی به این عمل زشت را مسدود کرده است؛ از جمله اینکه مرد را از خلوت کردن با زن بیگانه و زن را از نمایان ساختن چهرهاش در برابر مردان بیگانه و نازک کردن صدا و هرگونه عشوه و ناز منع نموده تا مبادا کسی که بیماردل است، طمع ورزد. لذا رسولاللهج با رهنمودهای خود، حصارِ محکمی پیرامونِ این عمل زشت کشیده تا کسی به آن مبتلا نشود. زیرا نفس اماره به سوی آن فرا میخواند. همانگونه که در این حدیث آمده است، اعمالِ زبان و اعمالِ شرمگاه، مهمترین عواملی هستند که انسان را واردِ دوزخ میکنند.
رسولاللهج یکی دیگر از فضایل خوشخلقی را چنین برشمرد: «مؤمنانی که خوشاخلاقترند، ایمانشان، کاملتر است». لذا درمییابیم که میزانِ ایمان، متفاوت میباشد؛ یعنی ایمان برخی از مردم بنا بر اعمالی که دارند، از ایمان دیگران کاملتر است. انسان هرچه خوشاخلاقتر باشد، ایمانش کاملتر است و این، بهروشنی تشویق میکند که زیبندهی انسان است تا در حد توانش اخلاق نیکی داشته باشد. آنگاه رسولاللهج فرمود: «بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسرانشان، رفتارِ بهتری دارند». چنانکه در «سنن» آمده است: پیامبرج فرمود: «خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لأَهْلِهِ، وَأَنَا خَيْرُكُمْ لأَهْلِي». یعنی: «بهترین شما، کسانی هستند که با خانواده (همسران) خویش بهترند؛ و من، بهترین شما در برخورد با همسران خود هستم». لذا انسان باید بهترین همدم، بهترین دوست و بهترین مربی برای همسر و خانوادهی خویش باشد؛ زیرا خانوادهی هر کسی بیش از دیگران سزاوارِ مهر و محبت و خوشخلقی او هستند. اما متأسفانه در دورانِ ما مردم برعکس شدهاند؛ یعنی رفتار خوبی با مردم دارند، اما در خانه برج زهر مار هستند و با خانوادهی خود خیلی بد رفتار میکنند! این، بر خلافِ رهنمود پیامبرج است. بلکه درست اینست که هم با خانوادهی خود خوشاخلاق باشیم و هم با دیگران؛ البته خانوادهی انسان، بیش از هر کسی سزاوار خوشخلقی و رفتار نیک او هستند. از اینرو زمانی که از عایشهل سؤال شد: رسولاللهج در خانه چه میکرد، پاسخ داد: در خدمتِ خانوادهاش بود؛ یعنی در کارهای خانه به آنها کمک میکرد: شیر گوسفند را میدوشید، کفشها را میدوخت و لباسش را پینه میزد.[ صحیح است؛ روایت احمد در مسند (۶/۱۲۱، ۲۶۰)؛ ابنماجه، ش: ۵۶۷۷.] لذا هر مسلمانی باید بهترین دوست و همدم برای خانوادهی خود باشد.
***
۶۳۴- وعن عائشةَ رضيَ اللَّه عنها قَالَت: سَمِعتُ رسولَ اللَّهج يقول: «إِنَّ الُمؤْمِنَ لَيُدْرِكُ بِحُسنِ خُلُقِه درَجةَ الصائمِ القَائمِ». [روایت ابوداود][ صحیح الجامع، ش: ۱۹۳۲؛ صحیح أبیداود، آلبانی/، ش: ۴۰۱۳.]
ترجمه: عایشهل میگوید: از رسولاللهج شنیدم که میفرمود: «مؤمن با اخلاق نیکویش درجهی روزهدارِ شبزندهدار را درمییابد».
۶۳۵- وعن أبي أُمَامَة الباهِليِّس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «أَنَا زَعِيمٌ بِبَيتٍ في رَبَضِ الجنَّةِ لِمَنْ تَرَكَ المِراءَ وَإِنْ كَانَ مُحِقًّا، وَببيتٍ في وَسَطِ الجنَّةِ لِمَنْ تَرَكَ الكَذِب وإِن كَانَ مازِحًا، وَببيتٍ في أعلى الجَنَّةِ لِمَن حَسُنَ خُلُقُهُ». [حديث صحيحیست که ابوداود با اِسناد صحیح روایت کرده است.][ صحیح الجامع، ش: ۱۴۶۴؛ السلسلة الصحيحة، ش: ۲۷۳؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: ۴۰۱۵.]
ترجمه: ابوامامهی باهلیس میگوید: رسولاللهج فرمود: «من برای کسی که خصومت و قیل و قال را ترک نماید، خانهای در کنارههای بهشت ضمانت میکنم؛ هرچند حق با او باشد. و ضامنِ خانهای در وسطِ بهشت برای کسی هستم که دروغ را کنار بگذارد؛ اگرچه از روی شوخی باشد. و ضامنِ خانهای در بالای بهشت برای کسی هستم که اخلاقی نیکی دارد».
۶۳۶- وعن جابرٍس أَنَّ رَسُولَ اللهِج قال: «إِنَّ مِنْ أَحَبِّكُم إِلیَّ وَأَقْرَبِكُمْ مِنِّي مَجلسًا يَومَ القِيَامَةِ، أَحَاسِنَكُم أَخلاقًا. وإِنَّ أَبغَضَكُم إِلیَّ وَأَبْعَدَكُم مِنِّي يومَ الْقِيامةِ، الثَّرْثَارُونَ والمُتَشَدِّقُونَ وَالمُتَفَيْهِقُونَ». قالوا: يا رسول اللَّه! قَدْ عَلِمْنَا الثَّرْثَارُونَ وَالمُتَشَدِّقُون، فَمَا المُتَفيْهِقُون؟ قال: «المُتَكَبِّروُنَ». [ترمذي روایتش کرده و گفته است: حديثی حسن میباشد.][ صحیح الجامع، ش: ۲۲۰۱؛ السلسلة الصحيحة، ش: ۷۹۱؛ و صحیح الترمذی از آلبانی/، ش: ۱۶۴۲.]
ترجمه: جابرس میگوید: رسولاللهج فرمود: «جزو محبوبترین افراد نزد من و نزدیکترینشان به من در قیامت از نظر مجلس، کسانی هستند که خوشاخلاقترند؛ و مبغوضترین شما نزد من و دورترین شما از من در قیامت، افرادِ پُرحرف (ورّاج) و لافزنی هستند که با دهانِ پُر و ژستِ افراد سخنور سخن میگویند و نیز مُتَفَیهقان». گفتند: ای رسولخدا! افراد پُرحرف و لافزن را میشناسیم؛ اما مُتَفَیهقان چه کسانی هستند؟ فرمود: «متکبران».
[ترمذی، از عبدالله بن مبارک/ در توضیح خوشخُلقی روایت کرده است: خوشخُلقی (اخلاق نیکو) عبارت است از: گشادهرویی، نیکی کردن به دیگران و خودداری از اذیت و آزار آنان.]
شرح
مؤلف/ چند حدیث دربارهی خوشخلقی و اخلاق نیکو ذکر کرده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که هر کس خوشاخلاقتر باشد، به رسولاللهج نزدیکتر است. لذا هرچه خوشاخلاقتر باشید، به الله و پیامبرش نزدیکتر خواهید بود و افرادِ پُرحرف و لافزنی که هنگام حرف زدن، ژست آدمهای سخنور را به خود میگیرند و همچنین افراد متکبر، بیشترین فاصله را با پیامبرج دارند و از ایشان دورَند.
افرادِ پُرحرف، انسانهای ورّاجی هستند که در هر مجلسی مینشینند، رشتهی سخن را بهدست میگیرند و به دیگران، اجازهی حرف زدن نمیدهند! گویا کسی جز آنها در مجلس نیست. بدون شک این، نوعی تکبر و خودبزرگبینیست.
البته اگر حاضرانِ جلسه، خود رشتهی سخن را به او داده و از او درخواست پند و نصیحت کرده باشند، ایرادی ندارد که متکلم وحده باشد؛ اما خیلی زشت است که در یک نشستِ عادی، به تنهایی و پشت سرِ هم سخن بگویید و به دیگران اجازهی حرف زدن ندهید؛ بدینسان که اگر کسی حرفی برای گفتن داشته باشد، از ترسِ اینکه سخن شما را قطع کند، هیچ نگوید!
همچنین افرادِ لافزنی که هنگام سخن گفتن، خود را فصیح و سخنور نشان میدهند، از رسولاللهج فاصله دارند؛ مانندِ کسانی که لفظِ قلم سخن میگویند و هدفشان، خودنماییست! سخن بدینشکل در جمعی که زبان فصیح یا لفظ قلم نمیدانند، چه معنایی دارد؟ اگر در جمع دانشجویان یا طلاب علم سخن میگویید، خوب است با زبان شیوا حرف بزنید تا آنها نیز به همین شکل عادت کنند؛ اما با تودهی مردم به زبان خودشان، یعنی با گویش و لهجهای که دارند، سخن بگویید و از بهکار بردن واژههای قلمبهسلمبه بپرهیزید؛ وگرنه، استفاده از چنین کلماتی، یعنی با دهان پر حرف زدن، یعنی ژست آدمهای سخنور را به خود گرفتن!
و سومین دسته از کسانی که با پیامبرج فاصله دارند، افرادِ مغرور و متکبر هستند؛ متکبر به کسی گفته میشود که سر و گردنش را در برابر مردم بالا میگیرد و وقتی راه میرود، گویا کسی جز خود را نمیبیند! این، اخلاقی بس زشت و نکوهیده است و انسان باید از آن دوری نماید؛ زیرا هر انسانی باید حد و اندازهی خود را بداند. اگر ثروتی دارد یا اللهﻷ به او علم و موقعیتی بخشیده است، دلیلی ندارد که تکبر ورزد؛ بلکه باید متواضع و فروتن باشد. چراکه تواضع و فروتنی پسندیده است، اما تواضعِ چنین کسانی به مراتب بهتر و افضل میباشد. از اینرو در حدیث آمده است: فقیر متکبر، جزو سه نفر یا سه گروهیست که الله روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، آنها را پاکیزه نمیگرداند و به آنها نظر نمیکند و عذاب دردناکی در انتظار اینهاست. زیرا فقیر چه انگیزهای برای کبر و غرور دارد؟ اگر اینها که علم، ثروت یا قدرتی دارند، متواضع باشند، تواضعشان ارزش بیشتری نسبت به تواضع و فروتنیِ دیگران دارد. لذا هرچه برخورداریهای انسان بیشتر است، باید بیشتر شکر بگزارد و در برابر حق و نسبت به خلق، تواضع و فروتنی بیشتری داشته باشد. الله متعال ما را به اخلاق و رفتار نیکو آراسته سازد و ما و همهی مسلمانان را از اخلاق و رفتار زشت، دور بگرداند؛ بهیقین او بخشندهی بزرگوار است.
***