۶۵- باب: یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو
الله متعال میفرماید:
﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَۗ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ ١٨٥﴾[آل عمران: ١٨٥]
هر جانداری طعم مرگ را میچشد و روز رستاخیز پاداشتان را بهطور کامل خواهید گرفت. پس هر کس از آتش جهنم دور گردد و وارد بهشت شود، رستگار است. زندگی دنیا تنها بهرهای فریبنده است و بس.
شرح
مؤلف، نووی/ در ریاض الصالحین، بابی بدین عنوان گشوده است: «یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو». مؤلف/ در این باب یادآور میشود بر هر خردمندی واجب است که همواره به یاد مرگ باشد و آرزوهای دنیویاش را کوتاه نماید. منظور، امید به اجر الهی یا دستیابی به پاداشی نیست که اللهﻷ برای نیکوکاران فراهم کرده است؛ بلکه منظور، اینست که در دنیا، آروزهای دور و دراز نداشته باشید. چه بسیار انسانهایی که آرزوهای دور و دراز دارند، اما مرگ، آنها را غافلگیر مینماید! چه بسیارند کسانی که حساب و کتاب میکنند و خیال در سر میپرورانند که چنین و چنان خواهند کرد، اما ناگهان اجل سرمیرسد و همهی آرزوها را ترک میکنند و رشتههای آرزوهایشان گسسته میشود!
شایسته است هر خردمندی همینکه احساس کرد دل به دنیا بسته یا به آن فریفته و مشغول شده است، مرگ و آخرت را یاد کند. زیرا مرگ، سرنوشتیست که هیچ شک و تردیدی در آن نیست، اما آرزوهای انسان در دنیا، بهگونهایست که گاه به آن دست مییابد و گاه به آرزوهایش نمیرسد:
﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ﴾[الإسراء: ١٨]
هر کس خواهان دنیای زودگذر باشد، خیلی زود در همین دنیا آنچه بخواهیم، به او، بلکه به هرکه بخواهیم، عطا میکنیم.
فرمود:﴿مَا نَشَآءُ﴾، یعنی آنچه بخواهیم، به او میدهیم و نفرمود: آنچه او، خود بخواهد؛ بلکه آنچه اللهﻷ بخواهد، به او عطا میکند.
﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلۡنَا لَهُۥ جَهَنَّمَ يَصۡلَىٰهَا مَذۡمُومٗا مَّدۡحُورٗا ١٨ وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡيَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ كَانَ سَعۡيُهُم مَّشۡكُورٗا ١٩﴾[الإسراء: ١٨، ١٩]
هر کس خواهان دنیای زودگذر باشد، خیلی زود در همین دنیا آنچه بخواهیم، به او، بلکه به هر که بخواهیم، عطا میکنیم و آنگاه دوزخ را جایگاهش قرار میدهیم که نکوهیده و بدور از رحمت الهی وارد آن میشود. و هر کس آخرت را بخواهد و چنانکه باید برای آن تلاش نماید و مؤمن باشد، از سعی و تلاش چنین کسانی قدردانی میشود.
سپس مؤلف/ آیاتی از قرآن را ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که اللهﻷ میفرماید:
﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ﴾[آل عمران: ١٨٥]
هر جانداری طعم مرگ را میچشد و روز رستاخیز پاداشتان را بهطور کامل خواهید گرفت.
لذا هر جانداری، چه انسان باشد و چه هر موجود زندهی دیگری طعم مرگ را بهطور قطع میچشد. در این آیه از مردن به چشیدن طعم مرگ، تعبیر شده است؛ زیرا مرگ، تلخ است و انسان، آن را ناخوشایند میداند.
ولی مؤمن هنگامی که مرگش فرامیرسد و مژدهی نعمتهایی را مییابد که نزد خداست، مشتاق دیدار اللهﻷ میشود و در آن هنگام، مرگ را ناخوشایند نمیداند. الله متعال فرمود: ﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ﴾، یعنی: «و روز قیامت پاداشتان را بهطور کامل دریافت میکنید». اگر انسان در دنیا، نتیجهی عملش را ببیند، این، همهی اجر و پاداش او بهشمار نمیآید؛ بلکه پاداش کامل، پاداشیست که انسان آن را بهطور کامل در قیامت دریافت میکند. زیرا گاه مؤمن در دنیا نتیجهی اعمال نیکش را میبیند، اما این، غیر از پاداش کاملیست که در آخرت به او میدهند و پاداش کامل، در قیامت خواهد بود. ﴿فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَ﴾، یعنی: «پس هرکس از آتش دوزخ دور گردد و وارد بهشت شود، رستگار است». لذا رستگاری دو جنبه دارد: رهایی از یک امر ناخوشایند و رسیدن به یک خواسته؛ یعنی رهایی از دوزخ که بسیار سخت و ناگوار است و نیز ورود به بهشت که خواسته و امیدِ هر کسی میباشد. این، رستگاری بزرگ و بینظیریست. ﴿وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ ١٨٥﴾، یعنی: «زندگی دنیا، تنها بهرهای فریبنده است و بس». اللهﻷ راست فرموده است؛ دنیا، کالا و بهرهای فریبنده و فانی میباشد که بقایی ندارد و مانند رهتوشهایست كه مسافر از آن استفاده میکند تا به مقصدش برسد. با این حال، فریبنده است و انسان را میفریبد و زیبا و آراسته در نظر میآید.
هرچه دنیا بیشتر شود و انسان، بیشتر به آن درآویزد، از آخرت دورتر میگردد. از اینرو پیامبرج فرموده است: «وَاللَّهِ ما الفقْرَ أَخْشَى عَلَيْكُم، وَلكنّي أَخْشى أَنْ تُفْتَحَ عَلَيْكُم الدُّنْيَا كما فُتِحَتْ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلَكُم، فَتَنَافَسُوهَا كَمَا تَنَافَسُوهَا، فَتَهْلِكَكُمْ كَمَا أَهْلَكَتْهُمْ».[ صحیح بخاری، ش: ۳۱۵۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۹۶۱. ر.ک: حدیث شمارهی ۴۶۱. [مترجم])] یعنی: «به الله سوگند، من برای شما از بابت فقر نگران نیستم؛ بلکه از این میترسم که دروازهی دنیا به روی شما گشوده شود و مانند گذشتگان که بر سر دنیا، با هم رقابت کردند، شما نیز به رقابت با یکدیگر بپردازید و دنیا، همانگونه که آنان را به هلاکت کشاند، شما را نیز به هلاکت برساند».
از اینرو گاه میبینیم که اگر انسان در تنگنا یا در وضعیت متوسطی باشد، برایش بهتر است؛ زیرا ثروت، او را میفریبد و باعث میشود که سر به طغیان بگذارد. لذا الله متعال فرمود: ﴿وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ ١٨٥﴾، یعنی: «زندگی دنیا، تنها بهرهای فریبنده است و بس». پس به دنیا فریفته نشوید و به آخرت توجه کنید که اگر انسان در آن، از آتش دوزخ دور گردد و به بهشت برود، به رستگاری بزرگ و بینظیری دست یافته است.
***
الله متعال میفرماید:
﴿وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُۢ ٣٤﴾[لقمان: ٣٤]
و هیچکس نمیداند فردا چه دستاوردی خواهد داشت و هیچکس نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد.
و میفرماید:
﴿فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا يَسۡتَٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ ٦١﴾[النحل: ٦١]
و چون اجلشان فرا رسد، نه لحظهای تأخیر میکنند و نه لحظهای پیش میافتند.
شرح
مؤلف/، در باب یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو، ضمنِ آیاتی که ذکر کرده، این آیه را یادآور شده است که اللهﻷ میفرماید:
﴿وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُۢ ٣٤﴾ [لقمان: ٣٤]
و هیچکس نمیداند که فردا چه دستآوردی خواهد داشت و هیچکس نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد. بهراستی که الله، دانای آگاه است.
این، یکی از کلیدهای غیب است که کسی جز اللهﻷ آن را نمیداند. الله متعال میفرماید:
﴿۞وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ﴾[الأنعام: ٥٩]
و کلیدهای غیب نزد اوست و کسی جز او از آن آگاه نیست.
کلیدهای غیب، همین پنج موردیست که در این آیه ذکر شده است:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ﴾ [لقمان: ٣٤]
همانا دانش (مربوط به زمان) قیامت، نزد الله است؛ (و اوست که) باران را فرو میفرستد و آنچه را که در رحمهاست، میداند و هیچکس نمیداند که فردا چه دستاوردی خواهد داشت و هیچکس نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد.
کسی جز اللهﻷ از این پنج مورد، آگاه نیست؛ لذا هیچکس زمان برپا شدن قیامت را نمیداند. حتی جبرئیل÷ که برترین فرشتهی الهیست از داناترین شخصِ بشر، یعنی از رسولاللهج پرسید: «فَأَخْبِرْنِي عَنِ السَّاعةِ». یعنی: «به من دربارهی (زمانِ) قیامت خبر بده». پیامبرج فرمود: «مَا المسْؤُولُ عَنْهَا بأَعْلَمَ مِن السَّائِل»[ صحیح مسلم، ش: ۸.]: «کسی که از او میپرسی (یعنی خود رسولخدا) از سؤالکننده، داناتر نیست». لذا تنها اللهﻷ زمان برپا شدن قیامت را میداند.
﴿وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ﴾ یعنی: «و اوست که باران را فرومیفرستد». نازلکنندهی باران، خود میداند که چه زمانی باران را فرو میفرستد؛ پس اللهﻷ همان ذاتیست که از زمان نزول باران، آگاه میباشد و خود، آن را نازل میکند. «غیث» به بارانی گفته میشود که با نزول آن، گیاه میروید و سختی و خشکی برطرف میشود. از اینرو هر بارانی، «غیث» نیست؛ زیرا گاه اللهﻷ در باران، برکت نمیگذارد و در نتیجهی باران، گیاهی از زمین نمیروید. همانگونه که رسولاللهج فرموده است: «لَيْسَتِ السَّنَةُ أَنْ لا تُمْطَرُوا بَلِ السَّنَةُ أَنْ تُمْطَرُوا وَلا تُنْبِتُ الأَرْضُ شَيْئًا».[ ر.ک: صحیح مسلم، ش: ۲۹۰۴.] یعنی: «قحطی و خشکسالی، این نیست که برای شما باران نبارد؛ بلکه قحطی، اینست که بارها باران ببارد، اما گیاهی از زمین نروید».
چنین مواردی، زیاد روی میدهد؛ گاه بارها باران میبارد، اما الله متعال هیچ برکتی در آن نمیگذارد و از اینرو گیاهی از زمین نمیروید و زمین، زنده و سرسبز نمیشود. پس ذاتی که باران بابرکت را نازل میکند، الله متعال است و فروفرستندهی باران، خود از زمان ریزشِ آن آگاه میباشد. و اما گزارشهایی که دربارهی وضع هوا و انتظار نزول باران در فلان منطقه میشنویم، در حقیقت نتیجهی محاسبات هواشناسیست که هواشناسان، بر پایهی محاسبات مربوط به این دانش، درمییابند که آیا هوا، برای نزول باران، مساعد است یا خیر؛ با این حال، در بسیاری از موارد، اشتباه میکنند. بنابراین، کسی جز اللهﻷ از زمان نزول باران آگاه نیست و نیز نمیداند که آیا بارانی که انتظارِ بارشِ آن وجود دارد، بابرکت خواهد بود یا خیر.
﴿وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِ﴾: «و آنچه را در رحمهاست، میداند» و کسی جز الله از آنچه در رحمهاست، آگاه نیست. جنینها موجود در رحمها، وضعیتهای گوناگونی دارند که پارهای از این حالتها، حتی در شکمِ مادر نیز قابل درک و شناسایی هستند و پارهای از آنها هیچ وقت، قابل شناخت نیستند. به عنوان مثال میتوان دریافت که آیا جنین، پسر است یا دختر؟ البته زمانی که اللهﻷ نشانههای جنس جنین را میآفریند. اما اینکه این جنین، بهطور دقیق چه زمانی متولد خواهد شد و زنده به دنیا خواهد آمد یا مرده و نیز آیا مدتی طولانی زنده خواهد بود یا مدتی اندک، و اینکه عملِ نیکی خواهد داشت یا کردارِ بدی و همچنین فرجامش نیک و سعادتمندانه خواهد بود یا بد و تیرهروز، یا از رزق و روزیِ فراوانی برخوردار خواهد شد یا روزیِ اندکی خواهد یافت، بر همه پوشیده است و کسی جز اللهﻷ از آن، آگاه نیست.
﴿وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗا﴾: «هیچکس نمیداند که فردا چه دستآوردی خواهد داشت». یعنی هیچکس نمیداند که در آینده، دستآورد نیکی خواهد داشت یا دستآوردِ بدی؛ شاید هم پیش از فرارسیدنِ فردا بمیرد یا فردا از کار و تلاش، باز بماند؛ کسی چه میداند؟ انسان همواره میگوید: فردا چنین خواهم کرد، فردا چنان خواهم کرد، اما هیچ کاری انجام نمیدهد! از اینرو هیچکس بهیقین نمیداند که فردا چه عملکردی خواهد داشت؛ گرچه تصمیم میگیرد و حساب و کتاب میکند، اما شرایط، طورِ دیگری رقم میخورد.
﴿وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُ﴾: «و هیچکس نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد». آیا در شهر و دیار خودش میمیرد یا در نزدیکیِ آن یا در غربت؟ آیا در دریا میمیرد یا در آسمان و سوار بر هواپیما؟ نمیداند؛ بلکه تنها اللهﻷ میداند.
وقتی با وجودی که اینسو و آنسو و هرجا که بخواهیم، میرویم و نمیدانیم که در کدامین سرزمین یا در کجا خواهیم مُرد، پس از زمانِ مرگ خود نیز بیاطلاعیم و نمیدانیم که صبح میمیریم یا عصر، شب میمیریم یا هنگامِ نیمروز، ماهی که در آن میمیریم، دور است یا نزدیک؟ نمیدانیم که مرگمان در چه زمانی و در کدامین سرزمین خواهد بود؟ حال که چنین است، پس آرزوهایمان را کوتاه کنیم و آرزوهای دور و درازی نداشته باشیم؛ هیچ گاه نگو: من که جوانم و هنوز، فرصت زیادی دارم. چه یسار جوانانی که در جوانی، از دنیا رفته و مردهاند! و چه بسیار کهنسالانی که از عمری طولانی برخوردار شدهاند! نگو: من که صحیح و سالم هستم و مرگ، دور است؛ چه بسیار افرادی که به بیماریهای مرگبار و غیرقابل درمان دچار شدهاند و خیلی زود مردهاند! چه بسیار کسانی که در یک چشم بههم زدن، در اثر یک حادثه از دنیا رفتهاند! و چه بسیار افرادی که ناگهان چشم از دنیا فروبستهاند! لذا شایستهی هیچکس نیست که آرزوهای طولانی داشته باشد؛ بلکه باید عمل کنیم: دنیا کار و تلاش خود را میطلبد و آخرت، کار و تلاشی درخورِ خود میجوید. لذا برای آخرت، با ایمان به اللهﻷ و توکل بر او بهگونهای تلاش کنیم که درخورِ آن است.
الله متعال میفرماید:
﴿فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا يَسۡتَٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ ٦١﴾[النحل: ٦١]
و چون اجلشان فرا رسد، نه لحظهای تأخیر میکنند و نه لحظهای پیش میافتند.
وقتی اجل انسان فرارسد، امکان ندارد که یک دقیقه تأخیر کند یا دقیقهای پیش بیفتد؛ بلکه اجلِ انسان، مشخص و محدود است و لحظه ای پس و پیش نمیشود؛ پس چرا آروزهای طولانی در سر بپرورانیم؟
انسان نمیداند که مرگش چه زمانی فرامیرسد و نمیداند که در چه سرزمینی میمیرد. یکی از برادران قابل اعتماد، برایم تعریف میکرد: در سفر حج، سوار بر شتر بودیم و همسفری داشتیم که مادرِ بیمارش با او بود و او از مادرش نگهداری و پرستاری میکرد. کاروان هنگام بازگشت از مکه، در پایان شب بهراه افتاد؛ او که از مادرش مراقبت مینمود، نتوانست با کاروان حرکت کند؛ لذا از کاروان عقب ماند و صبح که شد، به راه افتاد، اما به آنها نرسید و راه را گم کرد. مسیری در میان کوهها در پیش گرفت تا به خیمهای رسید که چند نفر در آن بودند. از آنها پرسید: راهِ "نجد" کجاست؟ گفتند: تو از راه نجد، خیلی دور شدهای. شتر را بخوابان و استراحت کن؛ ما خود، تو را میرسانیم. آن مرد، شتر را خواباند و مادرش را پایین آورد. هنوز مادرش به زمین تکیه نزده بود که الله متعال، جانش را گرفت. چگونه با حاجیان از "قصیم" به "مکه" آمده بود؛ الله متعال چنین مقدّر کرد که این مرد، راهش را گم کند و به این مکان برسد. کسی جز اللهﻷ، این را نمیداند.
زمانِ مرگ خود را نیز نمیدانیم. چه همه شنیدهایم که برخی از مردم، اندکی درنگ کرده یا عقب ماندهاند، اما حادثهای برای آنها پیش آمده است و جان باختهاند؛ ولی اگر میرسیدند، جانِ سالم بهدَر میبردند. همهی اینها بدین خاطر است که اللهﻷ اجل و سرآمدِ هر چیزی را مشخص و محدود قرار داده است. از اینرو انسان باید بههوش باشد و آرزوهای طولانی را از سر ببرد و برای آخرت خویش تلاش کند و در این فکر باشد که خیلی زود خواهد مُرد و بدینسان برای آخرتش آماده باشد. همهی این آیات، نشان میدهد که انسان باید آروزهایش را کوتاه نماید و برای آخرت، آماده شود.
***
الله متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩ وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ١٠ وَلَن يُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١١﴾[المنافقون: ٩، ١١]
ای مؤمنان! اموال و فرزندانتان، شما را از یاد الله غافل نکنند. و کسانی که چنین رویکردی دارند، زیانکارند. و از آنچه به شما دادهایم، انفاق کنید؛ پیش از آنکه مرگ هر یک از شما فرا رسد و بگوید: «ای پروردگارم! ای کاش (مرگ) مرا اندکی به تأخیر میانداختی تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم. و الله، هرگز مرگ کسی را که اجلش فرا رسیده، به تأخیر نمیاندازد. و الله، به کردارتان آگاه است.
و میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ ١٠٠ فَإِذَا نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ ١٠١ فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٢ وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فِي جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ ١٠٣ تَلۡفَحُ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ وَهُمۡ فِيهَا كَٰلِحُونَ ١٠٤ أَلَمۡ تَكُنۡ ءَايَٰتِي تُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ ١٠٥ قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتۡ عَلَيۡنَا شِقۡوَتُنَا وَكُنَّا قَوۡمٗا ضَآلِّينَ ١٠٦ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ ١٠٧ قَالَ ٱخۡسَُٔواْ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ ١٠٨ إِنَّهُۥ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰحِمِينَ ١٠٩ فَٱتَّخَذۡتُمُوهُمۡ سِخۡرِيًّا حَتَّىٰٓ أَنسَوۡكُمۡ ذِكۡرِي وَكُنتُم مِّنۡهُمۡ تَضۡحَكُونَ ١١٠ إِنِّي جَزَيۡتُهُمُ ٱلۡيَوۡمَ بِمَا صَبَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ١١١ قَٰلَ كَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِينَ ١١٢ قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ فَسَۡٔلِ ٱلۡعَآدِّينَ ١١٣ قَٰلَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِيلٗاۖ لَّوۡ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١١٤ أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّكُمۡ إِلَيۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ ١١٥﴾[المؤمنون : ٩٩، ١١٥]
و چون مرگ هر یک از ایشان فرا رسد، میگوید: ای پروردگارم! مرا بازگردان تا در سرایی که (کارهای نیک را) رها کردم، به انجام اعمال شایسته بپردازم. هرگز؛ این، فقط سخنیست که او بر زبان میآورد و تا روزی که برانگیخته میشوند، برزخی فرارویشان است. آنروز که در صور دمیده میشود، آنروز پیوند خویشاوندی در میانشان نخواهد بود و از (حالِ) یکدیگر نمیپرسند. پس کسانی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین باشد، رستگارند. و آنان که میزان نیکیهایشان سبک باشد، به خویش زیان زدهاند و جاودانه در دوزخ میمانند. آتش، چهرههایشان را میسوزاند و آنان در آن، چهرههای زشت و در هم کشیدهای دارند. آیا آیههای من بر شما خوانده نمیشد و شما آنرا دروغ میشمردید؟ میگویند: بدبختی و شقاوتمان بر ما چیره شد و ما مردم گمراهی بودیم. ای پروردگارمان! ما را از اینجا بیرون بیاور و اگر دوباره (بهسوی کفر و گناه) بازگشتیم، واقعا ستمکاریم. (پروردگار) میگوید: در آن خوار و ساکت باشید و با من سخن نگویید. همانا گروهی از بندگانم میگفتند: ای پروردگارمان! ایمان آوردیم؛ پس ما را بیامرز و بر ما ببخشای که تو، بهترین بخشایندهای. ولی شما، آنان را به ریشخند گرفتید؛ تا آنجا که مرا از خاطرتان بردند و شما به آنان میخندیدید. من امروز به پاس شکیبایی و صبرشان به آنان پاداش دادم که بهراستی ایشان رستگارند. (پروردگار) میگوید: به شمارش سالها، چقدر در زمین ماندید؟ میگویند: یک روز یا بخشی از یک روز؛ پس از شمارشگران بپرس. میفرماید: چه شایسته بود که میدانستید تنها اندکی (در زمین) ماندید؛ آیا گمان بردید که ما شما را بیهوده آفریدیم و شما بهسوی ما بازگردانده نمیشوید؟
شرح
مؤلف/ در کتابش «ریاضالصالحین» در باب «یاد مرگ و کوتاه کردن آرزوها» این فرمودهی الله متعا را ذکر کرده است که میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩ وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ١٠ وَلَن يُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١١﴾[المنافقون: ٩، ١١]
ای مؤمنان! اموال و فرزندانتان، شما را از یاد الله غافل نکنند. و کسانی که چنین رویکردی دارند، زیانکارند. و از آنچه به شما دادهایم، انفاق کنید؛ پیش از آنکه مرگ هر یک از شما فرا رسد و بگوید: «ای پروردگارم! ای کاش (مرگ) مرا اندکی به تأخیر میانداختی تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم.
الله متعال به انفاق کردن آنچه به ما بخشیده، امر نموده و به ما نسبت به چیزی که قطعی و گریزناپذیر میباشد، هشدار داده است: ﴿مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ﴾: «پیش از آنکه مرگ هر یک از شما فرا رسد». در آن هنگام انسان افسوس میخورد که چرا انفاق نکرده است و میگوید: ﴿رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ﴾، یعنی آرزو میکند که ای کاش پروردگار، اندکی مرگش را بهتأخیر میانداخت؛ ﴿فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾ تا فرصتی دوباره بیابد و صدقه دهد و از نیکوکاران باشد.
اللهﻷ میفرماید: ﴿وَلَن يُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١١﴾: «و الله، هرگز مرگ کسی را که اجلش فرا رسیده است، به تأخیر نمیاندازد. و الله، به کردارتان آگاه است». لذا وقتی اجل فرا رسد، امکان ندارد که انسان، لحظهای درنگ کند؛ بلکه ناگزیر در سرآمدی که اللهﻷ بنا بر حکمت خویش مشخّص فرموده است، میمیرد. از اینرو عمر برخی از انسانها طولانیست و برخی نیز عمر کوتاهی دارند. چنانکه عدهای از انسانها، از روزیِ گسترده و فراخی برخوردار میشوند و عدهای دیگر تنگدست و فقیرند؛ برخی از آنها علم و دانش فراوانی بهدست میآورند و برخی هم دانش اندکی مییابند. گروهی از انسانها فهم و درکی قوی دارند و درک و فهمِ دستهای دیگر، ضعیف است؛ برخی بلندقامتاند و عدهای کوتاهقد. به عبارت دیگر، اللهﻷ بندگانش را در همه چیز، گوناگون آفریده است.
اللهﻷ میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩﴾[المنافقون: ٩]
ای مؤمنان! اموال و فرزندانتان، شما را از یاد الله غافل نکنند. و کسانی که چنین رویکردی دارند، زیانکارند.
الله متعال از اینکه اموال و فرزندانمان، ما را از یادِ او غافل کنند، نهی فرموده و بیان نموده است که هرکس چنین رویکردی داشته باشد و اموال و فرزندانش، او را از یادِ الله متعال غافل کنند، زیانکار است؛ هرچند فرزندان و اموال فراوانی داشته باشد، اما از آنرو که از یاد الله متعال غافل شده است، زیانکار میباشد.
لذا کسی سود میبرد که به ذکر و یاد اللهﻷ مشغول شود. ذکر الله متعال، فقط گفتن «لاإلهإلاالله» نیست؛ بلکه شامل هر سخنی میشود که مایهی تقرب و نزدیکی به الله متعال است؛ همچنین هر عملی که انسان را به اللهﻷ نزدیک کند، ذکر او بهشمار میآید. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۗ وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ ٤٥﴾[العنكبوت: ٤٥]
و نماز را برپا دار؛ بیگمان نماز از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد. و ذکر و یاد الله، بزرگتر است. و الله میداند چه انجام میدهید.
انسان همینکه سخنی میگوید تا به اللهﻷ نزدیکی بجوید یا عملی انجام میدهد تا به الله متعال نزدیک شود، در آن هنگام که چنین نیتی میکند، ذاکر بهشمار میآید و در حقیقت، در ذکر و یاد الله متعال است. لذا ذکر، شاملِ هر سخن یا کرداریست که مایهی تقرب و نزدیکی به اللهﻷ میباشد. میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ﴾ [المؤمنون : ٩٩، ١٠٠]
و چون مرگ هر یک از ایشان فرا رسد، میگوید: ای پروردگارم! مرا بازگردانید تا در سرایی که (کارهای نیک را) رها کردم، به انجام اعمال شایسته بپردازم.
یعنی آنگاه مرگِ هر یک از منکِران پیامبران فرا میرسد، میگوید: مرا به دنیا بازگردانید تا به انجامِ کارهای نیکی بپردازم که در آنجا ترک کردم. نمیگوید: تا به لذتها، کاخها و کامجویی از زنان دنیا بپردازم؛ بلکه میگوید: ﴿لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُ﴾: «تا در سرایی که کارهای نیک را رها کردم، به انجامِ اعمال شایسته بپردازم» و به بذل و بخشش اموالی مشغول شوم که از انفاق آن در راه اللهﻷ دریغ نمودم. الله متعال میفرماید: ﴿كَلَّآ﴾؛ یعنی: هرگز؛ هیچ رجوعی در کار نیست و بازگشت به دنیا، امکان ندارد. زیرا:
﴿إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَلَا يَسۡتَٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ ٤٩﴾ [يونس : ٤٩]
وقتی اجلشان فرا رسد، لحظهای تأخیر یا تعجیل نخواهند داشت.
سپس الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا﴾؛ یعنی: «این، فقط سخنیست که او بر زبان میآورد». منظور، همان درخواستیست که چنین انسانی در هنگام مرگش میگوید و آرزوی بازگشت دوباره به دنیا را میکند: ﴿رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُ﴾: «ای پروردگارم! مرا بازگردانید تا در سرایی که کارهای نیک را رها کردم، به انجامِ اعمال شایسته بپردازم». ﴿وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ ١٠٠﴾: «و تا روزی که برانگیخته میشوند، برزخی فرارویشان است». یعنی: پیشِ روی اینها که مرگشان فرارسیده است. برزخ، حدّ فاصل میان دنیا و قیامت است؛ فرقی نمیکند که انسان در زمین دفن گردد یا روی زمین، خوراک درندگان شود و باد، او را به هر سو پراکنده کند یا در قعر دریا ناپدید گردد. همهی اینها برزخ نامیده میشود. و همه تا روزِ قیامت که از قبرهایشان برانگیخته میشوند، این عالَم را تجربه خواهند کرد.
﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ ١٠١﴾[المؤمنون : ١٠١]: «آنگاه که - روز قیامت- در صور دمیده میشود، آنروز پیوند خویشاوندی در میانشان نخواهد بود و از (حالِ) یکدیگر نمیپرسند». گفتنیست: دو بار در صور دمیده میشود:
نخستین بار که در صور دمیده میشود، همه وحشتزده و هراسان میگردند و میمیرند؛ بدینسان که اسرافیل÷ در صور میدهد و صدای وحشتناکی از آن، بلند میشود که همهی مردم به وحشت میافتند و میمیرند، جز آنکه الله متعال بخواهد.
وقتی برای دومین بار در صور دمیده میشود، ارواح از صور خارج میشوند و به پیکرهایشان بازمیگردند. و این، سرآغاز زندگیِ همیشگی خواهد بود و پس از آن، هیچ مرگی وجود ندارد. «آنروز پیوند خویشاوندی در میانشان نخواهد بود و از (حالِ) یکدیگر نمیپرسند»: ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ ١٠١﴾ [المؤمنون : ١٠١]؛ یعنی پس از اینکه از قبرهایشان برانگیخته میشوند، نسبتهای خویشاوندی، هیچ سودی به حالشان نخواهد داشت و جویای حالِ یکدیگر نخواهند بود. بلکه الله متعال میفرماید:
﴿يَوۡمَ يَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِيهِ ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِيهِ ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِيهِ ٣٦ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ يَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ يُغۡنِيهِ ٣٧﴾[عبس : ٣٤، ٣٧]
روزی که آدمی از برادرش فرار میکند، و از مادر و پدرش میگریزد. و نیز از همسر و فرزندانش. در آن روز هر کسی گرفتاری و کاری دارد که او را به خود مشغول میکند.
در صورتی که در دنیا جویای حالِ یکدیگرند و میپرسند: فلانی چطور است و چه میکند؟ چه اتفاقی برایش افتاده است؛ اما در آخرت، هر کسی گرفتار خویش است و به خود مشغول میباشد: ﴿لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ يَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ يُغۡنِيهِ ٣٧﴾[عبس:٣٧]
الله متعال میفرماید: ﴿فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٢﴾؛ یعنی: «پس کسانی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین باشد، رستگارند». لذا مردم در آن روز دو دسته خواهند بود: گروهی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین است؛ چنین کسانی رستگارند، یعنی به آنچه دوست دارند، میرسند و از آنچه برایشان ناگوار است، رهایی مییابند....
موازین، جمع میزان و به معنای ترازوست و در کتاب و سنت، هم به صورت جمع آمده و هم بهصورت فرد. الله متعال در اینجا میفرماید: ﴿فَأَمَّا مَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ ٦﴾[القارعة: ٦] . پیامبرج فرموده است: «كَلِمَتَانِ خَفِيفَتَانِ عَلَى اللِّسَانِ، ثَقِيلَتَانِ فِي الْمِيزَانِ، حَبِيبَتَانِ إِلَى الرَّحْمَنِ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ».[ صحیح بخاری، ش: (۶۴۰۶، ۶۶۸۲، ۷۵۶۳)؛ و مسلم، ش: ۲۶۹۴.] یعنی: «دو کلمه وجود دارد که بر زبان سبک است؛ ولی در ترازوی اعمال سنگین میباشد و محبوب پروردگار رحمان است: سبحانالله وبحمده، سبحانالله العظیم». فرمود: «فِي الْمِيزَانِ» و نگفت: «فِي الْمَوازِين». لذا این واژه یک بار به صورت جمع ذکر شد و باری دیگر به صورت مفرد. به سبب فراوانیِ چیزهایی که وزن میشوند، به صورتِ جمع ذکر شده است و چون فقط یک ترازوی دقیق وجود دارد که ظلمی در وزن کردن در کار نیست و حقّ کسی ضایع نمیشود، به صورتِ مفرد آمده است.
اما چه چیزی وزن یا سنجیده میشود؟ برخی از علما گفتهاند: اعمال و برخی دیگر گفتهاند: کارنامه یا نامههای اعمال. عدهای دیگر بر این باورند که خودِ عملکنندگان وزن میشوند. زیرا احادیثی دربارهی هر یک از این دیدگاهها وجود دارد.
کسانی که میگویند: آنچه وزن میشود، اعمال است، به این فرمودهی الاهی استدلال کردهاند که اللهﻷ میفرماید:
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾[الزلزلة: ٧، ٨]
پس هرکس هموزن ذرهای نیکی کند، آن را میبیند. و هر کس هموزن ذرهای بدی نماید، آنرا میبیند.
در این آیه به سنجش عمل اشاره شده است. پیشتر حدیثی ذکر شد که پیامبرج فرموده است: «كَلِمَتَانِ خَفِيفَتَانِ عَلَى اللِّسَانِ، ثَقِيلَتَانِ فِي الْمِيزَانِ، حَبِيبَتَانِ إِلَى الرَّحْمَنِ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ». یعنی: «دو کلمه وجود دارد که بر زبان سبک است؛ ولی در ترازوی اعمال سنگین میباشد و محبوب پروردگار رحمان است: سبحانالله وبحمده، سبحانالله العظیم». در این حدیث به سنگین بودن این عمل یا این دو کلمه در ترازوی اعمال تصریح شده است.
استدلالِ کسانی که گفتهاند: کارنامهها یا نامههای اعمال سنجیده میشوند، به حدیثیست که در آن آمده است: روز قیامت کارنامههای بندهای را میگشایند که همهی آنها آکنده از بدیهاست. اللهﻷ از او میپرسد: ای بندهی من! آیا فرشتگانم به تو ستم کردهاند؟ پاسخ میدهد: خیر؛ بلکه اینها، اعمالیست که خودم انجام دادهام. آنجاست که بنده، هلاکت خود را قطعی میبیند. در آن هنگام الله متعال به او میفرماید: «تو، نزد ما نیکی و امانتی داری». و سپس برگهای میآورند که در آن نوشته است: «لاإلهإلاالله».[ روایت: ترمذی، ش: ۲۶۳۹؛ ابنماجه، ش: ۴۳۰۰؛ آلبانی/ در مشکاة، ش: ۵۵۵۹، و السلسلة الصحيحة، ش: ۱۳۵، این حدیث را صحیح دانسته است.] وی، این کلمه را با اخلاص و از صمیم قلب گفته است. این برگه را در کفهی ترازو میگذارند و برگهها یا کارنامههایی را که پُر از بدیهاست، در کفهی دیگر؛ کفهی آن یک برگه، سنگینتر است. از این حدیث، چنین برمیآید که آنچه سنجیده یا وزن میشود، کارنامههاست.
کسانی که گفتهاند: خودِ عملکنندگان وزن میشوند، به این آیه استدلال کردهاند که اللهﻷ میفرماید:
﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا ١٠٥﴾[الكهف: ١٠٥]
پس ترازویی برای آنان برپا نخواهیم کرد.
همچنین به این حدیث استدلال کردهاند که: عبدالله بن مسعودس بسیار لاغر بود و پاهای باریک و ضعیفی داشت؛ باری بالای درختِ «اراک»[ درختیست که از چوب آن به عنوان مسواک استفاده میکنند. [مترجم])] رفته بود که باد شدیدی وزید و او را تکان داد. مردم به او خندیدند. پیامبرج پرسید: چرا میخندید؟ گفتند: بهخاطر ساقهای باریکش. رسولاللهج فرمود: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَهُمَا أَثْقَلُ فِي الْمِيزَانِ مِنْ أُحُدٍ».[ حسن است؛ روایت: احمد در مسندش (۱/۴۲۰)؛ ابنحبان (۷۰۶۹)؛ طبرانی (۸۴۵۲) بهنقل از عاصم بن بهدله از ابنمسعود به صورت مرفوع. و نیز روایت: ابنمعین در تاریخش (۳/۵۹) بهنقل از شعبه از معاویه بن قره از پدرش بهصورت مرفوع.] یعنی: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، ساقهایش در ترازو، از اُحُد سنگینتر خواهند بود». و این، نشان میدهد که آنچه سنجیده یا وزن میشود، خودِ عملکننده است.
لذا روز قیامت، اعمال یا نامههای اعمال و یا خود عملکنندگان، سنجیده میشوند:
﴿فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٢ وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فِي جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ ١٠٣﴾ [المؤمنون : ١٠٢، ١٠٣]
پس کسانی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین باشد، رستگارند. و آنان که میزان نیکیهایشان سبک باشد، به خویش زیان زدهاند و جاودانه در دوزخ میمانند.
فرمود: ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فِي جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ ١٠٣ ﴾: «چنین کسانی به خود زیان زدهاند». زیرا وقتی پا به هستی گذاشتند، پیامآوران الهی، پیام حق را برایشان آوردند و حقیقت را برای آنها روشن ساختند، اما آنها از حق روی گرداندند و از پذیرش آن سرپیچی کردند و از وجودشان در دنیا، هیچ بهرهای نبردند. الله متعال میفرماید:
﴿فَٱعۡبُدُواْ مَا شِئۡتُم مِّن دُونِهِۦۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِيهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ أَلَا ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِينُ ١٥﴾ [الزمر: ١٥]
بگو: زیانکاران، کسانی هستند که روز قیامت به خود و خانوادهی خویش زیان میزنند. هان! این، همان زیان آشکار است.
سپس الله متعال بیان میفرماید که آنها همانگونه که عذاب و شکنجهی جسمی میبینند، عذاب روحی و قلبی نیز میبینند و سرزنش میگردند و به آنها گفته میشود: ﴿أَلَمۡ تَكُنۡ ءَايَٰتِي تُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ ١٠٥﴾[المؤمنون : ١٠٥]؛ یعنی: «آیا آیههای من بر شما خوانده نمیشد و شما آنرا دروغ میشمردید؟» آری؛ آیههای الاهی بر آنان خوانده و تببین میشد. پیامبران پیام حق را برایشان آوردند، ولی آنها کفر ورزیدند و این آیات را تکذیب کردند. لذا در پاسخ میگویند: ﴿قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتۡ عَلَيۡنَا شِقۡوَتُنَا وَكُنَّا قَوۡمٗا ضَآلِّينَ ١٠٦ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ ١٠٧﴾[المؤمنون : ١٠٦، ١٠٧]؛ یعنی: «بدبختی و شقاوتمان بر ما چیره شد و ما مردم گمراهی بودیم. ای پروردگارمان! ما را از اینجا بیرون بیاور و اگر دوباره - بهسوی کفر و گناه- بازگشتیم، واقعا ستمکاریم». بدینسان اعتراف میکنند که شقاوتشان بر آنان چیره شده و به گمراهی آشکاری دچار گشتهاند که آنها را به دوزخ کشانده است. الله، ما و شما را در پناهِ خویش قرار دهد.
الله متعال میفرماید: ﴿قَالَ ٱخۡسَُٔواْ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ ١٠٨﴾[المؤمنون: ١٠٨] ؛ یعنی: «پروردگار میگوید: در آن خوار و ساکت باشید و با من سخن نگویید». این، شدیدترین سرزنش و سخنیست که اللهﻷ به آنها میگوید: ﴿قَالَ ٱخۡسَُٔواْ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ ١٠٨﴾.و اگر بارها با الله سخن بگویند، پاسخشان را نمیدهد و درخواستشان را نمیپذیرد؛ زیرا چنین حکم فرموده که باید جاودانه در دوزخ بمانند.
سپس الله متعال به بیان برخوردِ اینها با دوستان الاهی پرداخته و فرموده است: ﴿إِنَّهُۥ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰحِمِينَ ١٠٩﴾ [المؤمنون : ١٠٩] ؛ یعنی: «همانا گروهی از بندگانم میگفتند: ای پروردگارمان! ایمان آوردیم؛ پس ما را بیامرز و بر ما ببخشای که تو، بهترین بخشایندهای». اینها کسانی هستند که به الله و پیامبرشان ایمان آورده، میگفتند: پروردگارا! به تو و پیامبرانت و حقیقتی که از سوی تو آوردهاند، ایمان داریم. پس گناهانمان را بیامرز تا وارد دوزخ نشویم و بر ما ببخشای تا به بهشت برویم.
﴿فَٱتَّخَذۡتُمُوهُمۡ سِخۡرِيًّا حَتَّىٰٓ أَنسَوۡكُمۡ ذِكۡرِي وَكُنتُم مِّنۡهُمۡ تَضۡحَكُونَ ١١٠﴾[المؤمنون: ١١٠] : «ولی شما، آنان را به ریشخند گرفتید؛ تا آنجا که مرا از خاطرتان بردند و شما به آنان میخندیدید». یعنی بهاندازهای این مؤمنان را بهریشخند گرفتید که مرا از یاد بردید و این مسخرهکردنها، شما را آنقدر مشغول نمود که مرا فراموش کردید. ﴿وَكُنتُم مِّنۡهُمۡ تَضۡحَكُونَ ١١٠﴾؛ یعنی: در دنیا به مؤمنان میخندیدند و آنان را مسخره میکردند. اما الله متعال در سورهی «مطففین» میفرماید:
﴿فَٱلۡيَوۡمَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡكُفَّارِ يَضۡحَكُونَ ٣٤﴾[المطففين: ٣٤]
پس امروز مؤمنان به کافران میخندند.
خندیدن مؤمنان به کافران در آخرت، هیچ گریه یا پیامدی منفی برای مؤمنان در پی ندارد؛ اما نتیجهی خندیدن کافران به مسلمانان در دنیا، گریهای همیشگی در آخرت است. پناه بر الله.
﴿إِنِّي جَزَيۡتُهُمُ ٱلۡيَوۡمَ بِمَا صَبَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ١١١﴾[المؤمنون: ١١١]: «من امروز به پاس شکیبایی و صبرشان به آنان پاداش دادم که بهراستی ایشان رستگارند». یعنی: الله متعال، مؤمنان را به پاس صبر و شکیبایی بر اطاعت الله و خویشتنداری در برابر معصت و نافرمانی از او، رستگار میگرداند و مؤمنان را به نعمتهای خوشایند خویش میرساند و آنها را از عذابهای ترسناکش نجات میدهد. اللهﻷ از آن جهت در این آیه به رستگاری مؤمنان تصریح فرموده است که این خبر، بر افسوس و پشیمانی منکِران پیامبران بیفزاید؛ گویا اللهﻷ به تکذیبکنندگان میفرماید: اگر شما نیز همانند مؤمنان عمل میکردید، به این پاداش بزرگ دست مییافتید. از اینرو بر حسرت و افسوس تکذیبکنندگان افزوده میشود. مؤمنانی که در دنیا بهریشخند گرفته شدند و بر آنها خندیدند، چه وضعیتی پیدا میکنند و اینها که مؤمنان را مسخره کردند، در دوزخ چه حالی دارند؟
﴿قَٰلَ كَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِينَ ١١٢ قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ فَسَۡٔلِ ٱلۡعَآدِّينَ ١١٣﴾[المؤمنون: ١١٢، ١١٣]: «- پروردگار- میگوید: به شمارش سالها، چقدر در زمین ماندید؟ میگویند: یک روز یا بخشی از یک روز؛ پس از شمارشگران بپرس». بنگرید؛ با اینکه پیامبران الاهی نزدشان آمدند و چندان عمر یافتند که میتوانستند در آن پند بگیرند، اما هیچ بهرهای از آن نبردند؛ از اینرو در آخرت، گمان میکنند که فقط یک روز یا بخشی از آن در دنیا بودهاند! ﴿قَٰلَ كَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِينَ ١١٢ قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ فَسَۡٔلِ ٱلۡعَآدِّينَ ١١٣﴾: «میگویند: یک روز یا بخشی از یک روز -در زمین بودهایم.- پس از شمارشگران بپرس». یعنی از کسانی بپرس که حسابِ ماندنشان را در دنیا داشتهاند، ولی به گمان ما، فقط یک روز یا بخشی از آن در دنیا بودهایم.
الله متعال میفرماید: ﴿قَٰلَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِيلٗاۖ لَّوۡ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١١٤﴾[المؤمنون: ١١٤] : «پروردگار میگوید: چه شایسته بود که میدانستید تنها اندکی (در زمین) ماندید». یعنی تنها اندکی در دنیا بوده و اینک به آخرت کوچ کردهاید و جاودانه در آن عذاب میشوید. لذا اگر از افرادِ آگاه بودید، به میزانِ انکاری که نسبت به پیامبران داشتید و نیز به حد و اندازهی اعمالی که دربارهاش زیان کردهاید، پی میبردید.
﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّكُمۡ إِلَيۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ ١١٥﴾[المؤمنون : ١١٥] : «آیا پنداشتید که ما شما را بیهوده آفریدیم و شما بهسوی ما بازگردانده نمیشوید؟» آنها، گمان میکردند که به سوی الله بازنمیگردند؛ لذا در آخرت بهخاطر این گمان نادرست، توبیخ و سرزنش میشوند. آیا از حکمت خداست که این موجود را بیافریند و پیامبرانی به سویش بفرستد و کتابهایی بر او فروفرستد، اما همه چیز با مرگ پایان یابد و از میان برود و هیچ بازگشت و بعثتی در کار نباشد؟ امکان ندارد؛ بلکه این، گمان و پندارِ کافران است. الله متعال میفرماید:
﴿ذَٰلِكَ ظَنُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ ٢٧﴾[ص : ٢٧]
این، پندار کافران است. پس وای به حال کافران از آتش (دوزخ)!
سپس الله متعال میفرماید:
﴿فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡحَقُّۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡكَرِيمِ ١١٦﴾[المؤمنون : ١١٦]
الله، فرمانروای حق و راستین، بس برتر و فراتر است؛ هیچ معبود راستینی جز او که پروردگار عرش گرانقدر است، وجود ندارد.
یعنی اللهﻷ از هر نقص، بدی و عیبی برتر و فراتر است و به ذات خویش بالای عرش خود میباشد. ﴿ٱلۡمَلِكُ﴾ یعنی فرمانروای بزرگ و قدرتمند. ﴿ٱلۡحَقُّۖ﴾، یعنی ذاتی که قدرت و فرمانرواییاش، حق و راستین است، نه باطل.﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾: «معبود برحقی جز او وجود ندارد». ﴿رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡكَرِيمِ ١١٦ وَمَن يَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَا بُرۡهَٰنَ لَهُۥ بِهِۦ فَإِنَّمَا حِسَابُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦٓ﴾تا پایان سوره؛ یعنی: «پروردگار عرش گرانقدر؛ و هرکس معبود دیگری با الله بخواند، هیچ دلیل و برهانی ندارد».
از این آیان چنین برمیآید که بر انسان واجب است قدرِ لحظهلحظهی عمرش را بداند و مانندِ اینها نباشد که عمر خود را تَلَف میکنند و زیان میبینند.؛ زیرا سرانجام هر انسانی برانگیخته میشود و مجازات میشود و باید پاسخگوی اعمالش باشد.
***
الله متعال میفرماید:
﴿أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا يَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ ١٦﴾[الحديد: ١٦]
آیا برای مؤمنان، آن زمان نرسیده که دلهایشان برای یاد الله و آنچه از حق نازل شده، نرم شود و مانند کسانی نباشند که پیشتر به آنان کتاب داده شد و زمان بر آنان طولانی گذشت و دلهایشان سخت گشت؟ و بسیاری از آنان فاسق و بدکار بودند.
آیههای روشن و فراوانی در اینباره وجود دارد.
۵۷۹- وعن ابن عمر رضي اللهُ عنهما قال: أَخَذ رسولُ اللَّهج بِمَنْكِبَيَّ، فقال: «كُنْ في الدُّنْيا كأَنَّكَ غريبٌ، أَوْ عَابِرُ سبيلٍ». وَكَانَ ابنُ عمر رضي اللهُ عنهما يقول: إِذَا أَمْسيْتَ، فَلا تَنْتظِرِ الصَّباحَ وإِذَا أَصْبحْتَ، فَلا تنْتَظِرِ الْمَساءَ، وخُذْ منْ صِحَّتِكَ لِمَرَضِكَ ومِنْ حياتِك لِموتكَ. [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: ۶۴۱۶. این حدیث پیشتر بهشمارهی ۴۷۵ ذکر شد.]
ترجمه: ابنعمرب میگوید: رسولاللهج شانههایم را گرفت و فرمود: «در دنیا چنان باش که گویی مسافر یا رهگذری هستی».
ابنعمرب میگفت: «شبهنگام منتظر صبح نباش و هنگامی که صبح شد، در انتظار شب نباش؛ هنگام تندرستی برای دوران بیماریات بهرهبرداری نما و با استفاده از حیات خویش برای مرگ خود، آماده شو».
شرح
مؤلف/ در باب یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو، این فرمودهی الهی را ذکر کرده که فرموده است:
﴿أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾[الحديد: ١٦]
آیا برای مؤمنان، آن زمان نرسیده که دلهایشان برای یاد الله نرم شود؟
منظور از خشوع در اینجا، خضوع و نرم شدن دلهاست. ﴿لِذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾، یعنی برای یاد الله یا هنگام یادِ الله. الله متعال در وصف مؤمنان میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٢﴾[الأنفال: ٢]
مؤمنان، تنها کسانی هستند که چون الله یاد شود، دلهایشان ترسان میگردد و هنگامی که آیاتش بر آنان تلاوت شود، ایمانشان افزایش مییابد و بر پروردگارشان توکل میکنند.
لذا ﴿لِذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾، بدین معناست که دلهایشان، الله و عظمتش را بهیاد بیاورند؛ ﴿وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ﴾و برای آنچه از حق نازل شده است، نرم شوند؛ یعنی همان چیزهایی که در کتابالله آمده است. زیرا این کتاب، حق را آورده و حاویِ حقیقت میباشد و پیامبرج که این کتاب بر او نازل شده، حق و حقیقت را آورده است؛ از اینرو شایسته و سزاوار هر مؤمنیست که قلبش هنگام یاد الله و بهخاطر حقایقی که نازل شده، خاشع و نرم باشد.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا يَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ﴾[الحديد: ١٦]؛ یعنی: و مانند اهل کتاب – یهود و نصارا- نباشند که پیشتر به آنان کتاب داده شد و زمان بر آنان طولانی گذشت و دلهایشان سخت گشت. کتابی که به نصارا داده شد، انجیل بود و کتابِ یهودیان، تورات. یهودیان، به انجیل کفر ورزیدند و نصارا قرآن را انکار کردند؛ از اینرو همگی کافر شدند. یهودیان پیش از بعثت پیامبرج مورد خشم پروردگار قرار گرفتند؛ زیرا حق و حقیقتی را که عیسی÷ آورده بود، میدانستند، اما از آن سرپیچی و رویگردانی کردند. پس از بعثت پیامبرج، یهود و نصارا، همه مورد خشم الهی قرار گرفتند؛ زیرا نصارا حق را میدانستند و پیامبرج را میشناختند؛ همانگونه که فرزندان خود را میشناختند. با این حال، از او سرپیچی و رویگردانی کردند و بدینسان همهی اهل کتاب مورد خشم پروردگار قرار گرفتند. زیرا اصل بر اینست که منظور از کسانی که مورد خشم قرار گرفتند، کسانی هستند که حقیقت را دریافتند، اما به آن عمل نکردند؛ مانند آن دسته از یهود و نصارا که پس از بعثت پیامبرج حقیقت را انکار نمودند.
﴿فَطَالَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ﴾؛ یعنی: «زمان، بر آنان طولانی گذشت»؛ زیرا پیامبرج ششصد سال پس از عیسی÷ برانگیخته شد. ﴿فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾ از اینرو بسیاری از اهل کتاب در این مدت طولانی دچار انحراف شدند و دلهایشان سخت گشت. لذا الله متعال میفرماید: ﴿وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ ١٦﴾: «و بسیاری از آنان فاسق بودند». نفرمود: بیشترشان یا همهی آنها فاسق و منحرف بودند؛ بلکه بسیاری از آنها از حق و حقیقت، دور و منحرف شدند. اللهﻷ ما را از اینکه مانند این دسته از اهل کتاب باشیم، برحذر داشته است. اگر به امت اسلامی نگاهی بیندازیم، میبینیم که مرتکب همان اعمالی میشوند که پیشتر اهل کتاب مرتکب شدهاند. اینک دورانی طولانی از زمان بعثت پیامبرج گذشته و دلهای بسیاری از افراد این امت، سخت شده و بسیاری از آنها منحرف شدهاند. لذا کسانی بر مسلمانان تسلط یافتهاند که شایستگی حکمرانی بر مسلمانان را ندارند؛ یا فاسقند و یا از دایرهی اسلام، خارج میباشند. زیرا کسانی که مطابق کتابالله و سنت پیامبرش حکم نمیرانند و معتقدند که قوانین خودساختهی بشر، از حکمِ الله و پیامبرش بهتر است، بدون شک کافرند و از دایرهی اسلام خارج میباشند. البته الله متعال مردم را بهوسیلهی یکدیگر میآزماید. لذا اگر مؤمن، صبر و شکیبایی پیشه کند و منتظر گشایشی از سوی اللهﻷ باشد و به اسبابی روی بیاورد که او را به مقصود میرساند، الله متعال مشکلات فرارویش را آسان میگرداند. خلاصه اینکه اللهﻷ ما را از اینکه مانند اهل کتاب باشیم که دلهایشان سخت شد، برحذر داشته است؛ اما متأسفانه بسیاری از ما در عصرِ حاضر، خود را به این سنگدلان همانند میسازیم و بسیاری از اینها از فرمان الهی و اطاعت از او منحرف و دور شدهاند.
سپس مؤلف/ میگوید: آیههای فراوان و روشنی در اینباره وجود دارد.
و اما احادیث؛ عبدالله بن عمرب میگوید: «رسولاللهج شانههایم را گرفت». پیامبرج از آن جهت شانههای ابنعمرب را گرفت که توجهش را به فرمودهاش بیشتر کند و این، روش آموزشی نیک و پسندیدهای بود که رسولاللهج داشت؛ چنانکه هنگام سخن گفتن اسلوب و شیوهای بهکار میبرد که توجه شنونده را بیشتر میکرد؛ گاه با یک عمل، مانند اینجا و گاه با سخن. همانگونه که از اصحابش پرسید: «أَلا أُنَبِّئُكُمْ بِأَكْبَرِ الْكَبَائِرِ؟» یعنی: «آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره آگاه نسازم؟». گفتند: «بله، ای رسولخدا!»
سپس رسولاللهج به ابنعمرب فرمود: «در دنیا چنان باش که گویی مسافر یا رهگذری هستی». سبحانالله! الله متعال به پیامبرش، سخنان جامع، کامل و شیوا عطا کرد. لذا این دو جمله، میتواند چراغی فراروی انسان در مسیر زندگیاش باشد. مسافر و رهگذر با هم تفاوت دارند؛ رهگذر از آبادی یا مسیری میگذرد و آنجا توقف نمیکند. اما مسافر، برای مدتی کوتاه، مثلاً دو یا سه یا ده روز و یا یک ماه در جایی اقامت مینماید و سپس از آنجا کوچ میکند. اما رهگذر و مسافر، محلّ گذر یا اقامتگاه موقّت خود را محل اقامت دایمی یا محل سکونت همیشگی قرار نمیدهند. از اینرو رسولاللهج فرمود: «در دنیا چنان باش که گویی مسافر یا رهگذری هستی». هر مسافر و رهگذری میخواهد به وطن یا نزد خانوادهی خویش بازگردد. لذا اگر انسان در دنیا چنین رویکردی داشته باشد، یعنی خود را در جایگاه یک مسافر یا رهگذر بداند، چیزی جز آخرت نمیخواهد و همواره برای آخرت خود تلاش میکند و چیزی جز آخرت در برابر دیدگانش نیست؛ از اینرو بهگونهای به سوی آخرت حرکت میکند که به خواستههای ارزشمند اخروی و سعادت همیشگی آن میرسد.
ابنعمرب میگفت: «شبهنگام منتظر صبح نباش و هنگامی که صبح شد، در انتظار شب نباش». چه بسیار انسانهایی که سپیدهدم، سالم بودهاند، اما صبح را به شب نرسانده و مردهاند! چه بسیار مردمانی که شب را به صبح نرساندهاند! چه بسیار افرادی که لباس پوشیدند، اما مُردهشو لباسشان را درآورد! چه بسیار کسانی که از خانه بیرون رفتند و هرگز به خانه بازنگشتند و از نهار یا شامی که برای آنها تدارک دیده بودند، نخوردند! چه بسیار انسانهایی که خوابیدند و هیچگاه از رختخواب برنخاستند! لذا شایستهی هیچ انسانی نیست که آرزوهای طولانی در سر بپروراند؛ بلکه باید همواره هوشیار، آگاه و زیرک باشد. این معنای سخنِ ابنعمرب میباشد. ابنعمرس همچنین میگفت: «هنگام تندرستی برای دوران بیماریات بهرهبرداری نما و با استفاده از حیات خویش برای مرگ خود، آماده شو». آدمِ سالم، آسودهخاطر و راحت و بیخیال است و فرصت و سلامتی دارد؛ اما کسانی که قدر سلامتی و فراغت را نمیدانند، بسیارند! زیرا گمان میکنند این سلامتی، ماندگار است و دنیا برایشان بقا دارد یا به کامشان خواهد بود؛ از اینرو قدر این نعمت را نمیدانند.
ابنعمرب میگفت: «هنگام تندرستی برای دوران بیماریات بهرهبرداری نما». آدمِ بیمار، جسمی رنجور و روانی خسته دارد و دنیا بر او تنگ میگردد و نمیتواند کارهایی را انجام دهد که در صحتش انجام میدهد؛ از اینرو باید هنگام تندرستی برای لحظات بیماریاش بهرهبرداری کند و از زندگی خود، کمال استفاده را برای مرگ خویش ببرد. خود مقایسه کنید و ببینید که آیا زندگی طولانیتر است یا مرگ؟ بدون شک زندگی با مرگ، قابل مقایسه نیست. لذا انسانِ عاقل تا زنده است، از زندگیاش برای مرگ خویش یا زمانی که فرصت و توان عمل ندارد، استفاده میکند؛ زیرا پیامبرج فرموده است: «إِذَا مَاتَ الإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلاَّ مِنْ ثَلاثَةٍ: إِلاَّ مِنْ صَدَقَةٍ جَارِيَةٍ أَوْ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ».[ ترمذی، ش: ۱۳۷۶؛ و نسائی، ش: ۳۶۵۱ بهنقل از علامه بن عبدالرحمن از پدرش از ابوهریرهس.] یعنی: «هنگامی که انسان میمیرد، پاداش اعمالش قطع میگردد، مگر از سه عمل: صدقهی جاری، یا علم و دانش سودمندی که از آن استفاده میشود، یا فرزند شایستهای که برایش دعا میکند». پس از زندگی خویش برای آخرت خود، استفاده کنید.
***
۵۸۰- وَعَنْه أَنَّ رَسُولَ اللهِج قال: «مَا حَقُّ امْرِیءٍ مُسلِمٍ لَهُ شَيءٌ يُوصِي فِيه، يبِيتُ لَيْلَتَيْنِ إِلاَّ وَوَصِيَّتُهُ مَكْتُوبَةٌ عِنْدَهُ». [متفقٌ عليه؛ این، لفظ بخاري است.][ صحیح بخاری، ش: ۲۷۳۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۶۲۷.]
وفي روايةٍ لمسلم: «يَبِيتُ ثَلاثَ لَيَالٍ». قال ابنُ عمر: مَا مَرَّتْ عَلَيَّ لَيْلَةٌ مُنذُ سَمِعتُ رسولَ اللَّهج قال ذلِكَ إِلاَّ وَعِنْدِي وَصِيَّتِي.
ترجمه: ابنعمرب میگوید: رسولاللهج فرمود: «برای مسلمانی که چیزی برای وصیت دارد، جایز نیست که دو شب بر او بگذرد و وصیتنامهاش را ننوشته باشد».
در روایت مسلم آمده است: «سه شب را سپری کند». ابنعمرب میگوید: از زمانی که این سخن را از رسولاللهج شنیدهام، یک شب نیز بر من نگذشته، مگر اینکه وصیتنامهام نزدم بوده است.
۵۸۱- وعن أَنسس قال: خَطَّ النَّبِيُّج خُطُوطاً فقال: «هَذا الإِنسَانُ وَهَذا أَجَلُه، فَبَيْنَما هو كَذَلِكَ إِذ جَاءَ الخَطُّ الأَقْرَبُ». [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: ۶۴۱۸.]
ترجمه: انسس میگوید: پیامبرج چند خط رسم کرد و فرمود: «این، انسان و این، اجلِ اوست؛ در این میان که انسان به زندگی و آرزوهای خویش سرگرم است، ناگهان خطّ نزدیکتر – یعنی مرگش- فرا میرسد».
۵۸۲- وعن ابن مسعُودٍس قال: خَطَّ النَّبِيُّج خَطًّا مُرَبَّعًا، وخَطَّ خَطًّا في الْوَسَطِ خَارِجًا مِنْهُ، وَخَطَّ خُططاً صِغَارًا إِلى هَذَا الَّذِي في الوَسَطِ مِنْ جَانِبِهِ الَّذِي في الوَسَط، فَقال: «هَذَا الإِنسَان، وَهَذَا أَجَلُهُ مُحِيطاً بِهِ أو قَد أَحَاطَ بِهِ وَهَذَا الَّذِي هُوَ خَارِجٌ أَمَلُهُ وَهَذِهِ الُخطَطُ الصِّغَارُ الأَعْراض، فَإِنْ أَخْطَأَهُ هَذَا، نَهَشَهُ هَذا، وَإِنْ أَخْطَأَهُ هَذا نَهَشَهُ هَذا». [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: ۶۴۱۷.]
ترجمه: ابنمسعودس میگوید: پیامبرج مربّعی رسم کرد و یک خط در وسط آن کشید که از مربع، خارج میشد و اطراف این خط که داخل مربع قرار داشت، خطهای کوچکی رسم نمود و فرمود: «این - خط که داخل مربّع قرار دارد- انسان است و این مربّع، اجل اوست که او را احاطه کرده و این خط که بیرونِ مربّع است، اجلِ اوست و این خطهای کوچک، حوادث و مشکلات هستند که اگر از یکی از آنها نجات یابد، گرفتارِ آن یکی میشود».
شرح
سپس مؤلف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابنعمرب میگوید: پیامبرج فرمود: «برای مسلمانی که چیزی برای وصیت دارد، جایز نیست که دو شب بر او بگذرد و وصیتنامهاش را ننوشته باشد». ابنعمرب میگوید: از زمانی که این سخن را از رسولاللهج شنیدهام، یک شب نیز بدون وصیتنامه بر من نگذشته است.
منظور از وصیت، اینست که انسان دربارهی بخشی از ثروتش برای کسی سفارش کند یا فرزندان کوچکش را به کسی بسپارد یا نسبت به کاری که در اختیار اوست، پس از مرگ خود به شخصی سفارش نماید که آن را به انجام برساند یا از آن بهرهبرداری کند. مثلاً شخصی بنویسد: وصیت من به فلانی اینست که به فرزندان خردسالم توجه و رسیدگی کند.
وصیتم به فلانی، اینست که یکسوم یا یک چهارم و یا یکپنجم ثروتم را جدا نماید و در راه الله متعال ببخشد. سفارشم به فلانی اینست که از خانه یا ملکی که پس از خود بهجا میگذارم، استفاده کند.
خلاصه اینکه وصیت، عبارت است از اینکه انسان در حیات خود دربارهی چیزهایی که در اختیار اوست، به کسی سفارش کند تا پس از مرگ وی به آن رسیدگی نماید. وصیت چند گونه است:
انواع وصیت: واجب، حرام، و جایز.
یکم: وصیت واجب: اینست که انسان نسبت به حقوقی که بر عهدهی اوست، سفارش نماید تا وارثانش آن را انکار نکنند؛ بهویژه در شرایطی که دلیل یا سندی دربارهی این حقوق وجود ندارد. مثلاً کسی از او بستانکار است؛ اگر سندی در اینباره وجود ندارد، بر انسان واجب است که نسبت به بدهیاش وصیت کند؛ زیرا اگر وصیت نکند، ممکن است وارثانش، این بدهی را انکار نمایند؛ بهویژه اینکه وارثان ملزَم نیستند که هر ادعایی مبنی بر طلب یا بستانکاری از مردهی خویش را بپذیرند. از اینرو اگر میّت، در حیات خود نسبت به بدهیهایش سفارش نکند، چهبسا حقّ کسی بر گردنش بماند. از اینرو در چنین مواردی وصیت، واجب است.
همچنین واجب است که برای خویشاوندان و نزدیکانی که از او ارث نمیبرند، وصیت کند؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ ١٨٠﴾[البقرة: ١٨٠]
بر شما این حکم مقرر شده که چون مرگ هر یک از شما فرا رسد، اگر مالی از خود بهجا میگذارد، به صورت عادلانه برای پدر و مادر و نزدیکان وصیت کند.
البته حکم وصیت برای پدر و مادر و خویشاوندانی که ارث میبرند، با آیههای میراث، منسوخ شد؛ یعنی وصیت برای وارثان، جایز نیست و این آیه، دربارهی نزدیکانی که ارث نمیبرند، به قوت خود باقیست. چنانکه ابنعباسب و بسیاری از علما، همین دیدگاه را دارند؛ یعنی بر انسان واجب است که وقتی مال و ثروت فراوانی دارد، بخشی از ثروتش را که برایش میسّر است، برای آن دسته از نزدیکانش وصیت نماید که از او ارث نمیبرند. البته وصیت برای وارث، جایز نیست؛ زیرا سهم ارثش برای او کافیست. لذا وصیت در دو موردی که ذکر شد، واجب میباشد:
۱- وقتی بدهی داشت یا حقّ مردم بر گردنش باشد.
۲- زمانی که ثروت فراوانی دارد؛ در چنین حالتی بر او واجب است برای آن دسته از خویشاوندانش که از او ارث نمیبرند، دربارهی بخشی از اموالش وصیت کند.
دوم: وصیت حرام: مانندِ اینکه برای یکی از وارثانش وصیت کند؛ به عنوان مثال برای فرزند بزرگش سفارش کند و در میان وارثانش، سهم بیشتری به او بدهد یا برای همسرش وصیت نماید و بیش از سهمِ وی به او اختصاص دهد. چنین کاری حرام است؛ اگرچه از همسرش راضی باشد و بخواهد نیکیهایش را جبران کند، باز هم جایز نیست که برای او به چیزی بیش از سهمش وصیت کند. همچنین اگر یکی از فرزندانش، به او خدمت و نیکی میکند، جایز نیست که برای چنین فرزندی به چیزی بیش از سهم ارثش وصیت نماید و این، حرام است.
گاه مشاهده میشود که برخی از مردم، چندین فرزند دارند و چون فرزندِ بزرگشان را داماد میکنند، به گمان خود برای اینکه حقّی از فرزندان کوچکتر ضایع نشود، بهاندازهی مخارجی که برای فرزند بزرگشان پرداخت کردهاند، به نفع فرزندان کوچک خود وصیت میکنند؛ این هم حرام است. زیرا ازدواج دادن فرزند، یک ضرورت و نیاز مقطعی مانند خوردن و آشامیدن است؛ به عبارت دیگر فرزندی که نیازمند ازدواج است و پدرش قدرت مالی دارد، بر او واجب است که به ازدواج فرزندش کمک کند؛ اما برای پدر جایز نیست که با چنین استدلالی، یعنی به گمان اینکه فرزند بالغش را ازدواج داده است، باید پس از مرگ خود، همان مبلغ یا کمک را از طریق وصیت به فرزند خردسالش اختصاص دهد.
این، مسألهایست که بر بسیاری از طلاب پوشیده میباشد و گمان میکنند که اگر فرزند خود را داماد میکنید، بر شما واجب است بهاندازهای که برای داماد کردن فرزند بزرگ خود هزینه کردهاید، برای فرزندان خردسال خود نیز وصیت نمایید. این، درست نیست؛ بلکه وصیت برای وارث، بهطور مطلق جایز نمیباشد. لذا اگر کسی از روی بیاطلاعی از این موضوع، به نفع یکی از وارثانش وصیت کند، قبول یا ردّ این وصیت، به سایر وارثان بستگی دارد؛ اگر بخواهند این وصیت را میپذیرند و گرنه، آن را رد میکنند.
سوم: وصیت جایز: اینست که انسان به بخشی از اموالش که از یکسوم کل آن تجاوز نمیکند، وصیت نماید. زیرا وصیت کردن به بیش از یکسوم اموال، ممنوع است و هرکس به کمتر از آن، آزاد میباشد و میتواند برای هرکس جز وارثانش، وصیت کند. اما آیا یکسوم بهتر است یا یکچهارم و یا یکپنجم؟ میگوییم: یکسوم، بیشترین مقداریست که میتوانید وصیت کنید و بهتر است که کمتر از یکسوم باشد. از اینرو ابنعباسب گفته است: ای کاش مردم به جای یکسوم، یکچهارم اموالشان را وصیت میکردند. زیرا پیامبرج به سعد بن ابیوقاصس فرمود: «الثُّلثُ والثُّلُثُ كثِيرٌ». یعنی: «یکسوم، و یکسوم نیز زیاد است». ابوبکرس یکپنج اموالش را صدقه داد و فرمود: من، همان چیزی را میپسندم که اللهﻷ برای خود پسندیده است. لذا به یکپنجم (خمس) اموالش وصیت نمود و این، بهترین مقدار برای صدقه دادن اموال یا وصیت کردن دربارهی آن است.
ای کاش طلاب علم و کسانی که وصیتنامهها را مینویسند، به وصیتکنندگان یادآوری میکردند که بهترین وصیت، وصیت به یکپنجم اموال است، نه یکسوم آن. و متأسفانه وصیت به یکسوم اموال در میان مردم، رایج شده و این، بیشترین حد و اندازهایست که پیامبرج تعیین نموده است، و گرنه، وصیت به کمتر از آن، بهتر میباشد؛ یعنی یکچهارم از یکسوم بهتر است و یکپنجم از یکچهارم.
ناگفته نماند: اگر وارثان، نیازمندند، ترک وصیت بهتر است؛ زیرا وارثان، مستحقترند. پیامبرج فرموده است: «إِنَّكَ إِنْ تَذرَ وَرثتَك أغنِياءَ خَيْرٌ مِن أَنْ تذرَهُمْ عالَةً يَتكفَّفُونَ النَّاس».[ بخاری، ش: (۱۲۹۶، ۳۹۳۶، ۴۴۰۹، ۶۳۷۳)؛ و مسلم، ش: ۱۶۲۸. ر.ک: حدیث شمارهی ۷.] یعنی: «اگر وارثانت را پس از خود، بینياز ترك گویی، بهتر است از اينكه آنها را فقير و نیازمند رها كني تا دست گدايي پيش اين و آن دراز كنند». لذا اگر از وضعیت وارثان خود آگاهید و میدانید که وضعیت متوسطی دارند و به فقر نزدیکترند و از علاقه و نیازشان به این مال آگاهی دارید، بهتر است به صدقه دادن هیچ بخشی از اموال خود وصیت نکنید.
در حدیث ابنعمرب به وصیت کردن یا نوشتن وصیتنامه اشاره شده است و همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، وصیت بر سه گونه است: وصیت واجب، وصیت حرام و وصیت مباح (جایز).
وصیت واجب: اینست که انسان نسبت به بدهیها و حقوقی که بر عهدهی اوست، وصیت نماید تا وارثانش، آن را انکار نکنند و حقّ کسی ضایع نشود؛ بهویژه اگر دلیل یا سندی دربارهی این حقوق وجود نداشته باشد. همچنین بر کسی كه مال و ثروت فراوانی از خود بهجا میگذارد، واجب است که بدون سهمبندی و کمتر از یکسوم اموالش برای آن دسته از نزدیکان خود که از او ارث نمیبرند، وصیت کند.
وصیت حرام خود بر دو نوع است: یکی اینکه برای یک از وارثان وصیت شود؛ و دیگر اینکه افزون بر یکسوم کل اموال باشد.
وصیت مباح غیر از موارد مذکور است؛ البته بهتر و افضل، اینست که به یکپنجم و کمتر از آن وصیت شود و اگر تا یکچهارم و یکسوم نیز وصیت گردد، ایرادی ندارد؛ ولی وصیت کردن به بیش از یکسوم، جایز نیست.
در حدیث ابنعمرب به نوشتن وصیتنامه اشاره شده است؛ زیرا پیامبرج فرمود: «مگر اینکه وصیتنامهاش، نزدش مکتوب (نوشتهشده) باشد». و این، نشان میدهد که نوشتن وصیتنامه واجب است. «مکتوب» اسم مفعول است؛ لذا وصیتنامه، باید مکتوب باشد و فرقی نمیکند که وصیتکننده، خود آن را بنویسد یا دیکته کند و دیگری بنویسد؛ مهم، ثبوتِ وصیتنامه است، چه به خطّ وصیتکننده باشد و چه به خط شخصی قابل اعتماد؛ اما اگر به خطی مجهول باشد، اعتبار ندارد و به آن، عمل نمیشود.
اینکه فرمود: «وصیتنامهاش، نزدش مکتوب (نوشتهشده) باشد»، نشان میدهد که انسان، باید مراقبِ سندهایش باشد و آن را در دسترسِ کسی قرار ندهد؛ مثلاً در گاوصندوق یا امثال آن بگذارد تا از میان نرود یا کسی در آن، دستکاری نکند یا به آن، دستبرد نزند.
خلاصه اینکه از این حدیث به اهمیت توجه به نوشتن وصیتنامه پی میبریم و درمییابیم که انسان باید مراقب وصیتنامهاش باشد تا از میان نرود. همچنین پی میبریم که صحابهش بهسرعت به دستورها و رهنمودهای رسولاللهج عمل میکردند. چنانکه ابنعمرب پس از شنیدن این حدیث فرمود: «از زمانی که این سخن را از رسولاللهج شنیدهام، یک شب نیز بر من نگذشته، مگر اینکه وصیتنامهام نزدم بوده است».
لذا شایسته و بایستهی هر مسلمانیست که به این موضوع، اهمیت دهد؛ زیرا مرگ انسان، بیخبر میرسد. در این صورت، انسان نه به خود ستم میکند و نه حقّ کسی ضایع میشود.
***
۵۸۳- وَعَنْ أبي هريرةس أَنَّ رَسُولَ اللهِج قال: «بادروا بالأَعْمال سبعاً، هل تَنتَظرونَ إلاَّ فقراً مُنسياً، أَوْ غنيٌ مُطْغياً، أَوْ مرضاً مُفسِداً، أَو هرماً مُفْنداً أَو موتاً مُجهزاً أَوِ الدَّجَّال فشرُّ غَائب يُنتَظَرُ، أَوِ السَّاعة فالسَّاعةُ أَدْهى وأَمر». [روایت ترمذی][ ضعیف است؛ نک: ضعیف الجامع، ش: ۲۳۱۵؛ و السلسلة الضعيفة، ش: ۱۶۶۶؛ و ضعیف الترمذی، ش: ۴۰۰، از آلبانی/؛ این حدیث پیشتر بهشمارهی ۹۴ گذشت.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: «رسولاللهج فرمود: «پیش از فرارسیدن هفت چیز، به سوی اعمال نیک بشتابید؛ آیا جز این هفت مورد، انتظار یا توقع دیگری دارید؟ فقری نسیانآور، یا ثروتی طغیانگر، یا بیماری و مرضی تباهکننده، یا پیریای که باعث زوال عقل میشود، یا مرگی ناگهانی، یا دجال که بدترین غایب مورد انتظار است یا رستاخیز که سختتر و تلختر میباشد».
۵۸۴- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «أَكْثِرُوا ذِكْرَ هَاذِمِ اللَّذَّاتِ»، يَعني الْمَوْت. [ترمذي روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن میباشد.][ صحیح الجامع، ش: ۱۲۱۰؛ صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: ۱۸۷۷؛ و إرواء الغلیل، ش: ۶۸۲.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «قطعکننده و ازمیانبرندهی لذتها را فراوان یاد کنید»؛ یعنی مرگ را.
۵۸۵- وعن أبي بن كعبس كانَ رَسولُ اللَّهِج إِذا ذَهَبَ ثُلثُ اللَّيْلِ، قامَ فقالَ: «يا أَيها النَّاسُ اذْكُرُوا اللَّه جَاءَتِ الرَاجِفَةُ تَتْبَعُهُا الرَّادِفَةُ، جاءَ الْمَوْتُ بما فِيهِ، جاءَ الْمَوْتُ بِمَا فِيهِ». قلتُ: يَا رَسُولَ اللهِ إنِّي أُكْثِرُ الصَّلاةَ عَلَيْكَ، فَكَمْ أَجْعَلُ لكَ مِن صَلاتِي؟ قال: «ما شِئْتَ»؛ قُلْتُ الرُّبُعَ؟ قال: «ما شئْتَ، فَإِنْ زِدتَ فَهُوَ خَيْرٌ لكَ». قُلُتُ: فَالنِّصْفَ؟ قالَ «ما شِئْتَ، فإِنْ زِدْتَ فهو خَيرٌ لكَ». قُلْتُ: فَالثلثَينِ؟ قالَ: «ما شِئْتَ، فإِنْ زِدْتَ فهو خَيرٌ لكَ». قُلْتُ: أَجْعَلُ لكَ صَلاتِي كُلَّها؟ قال: «إذًا تُكْفی هَمَّكَ، ويُغُفَرُ لكَ ذَنْبُكَ». [ترمذي روایت کرده و گفته است: حديثی حسن میباشد.][ صحیح الجامع، ش: ۷۸۶۳؛ السلسةالصحیحة، ش: ۹۵۲؛ و صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: ۹۹۹.]
ترجمه: ابی بن کعبس> میگوید: رسولاللهج پس از گذشتِ یکسوم شب برمیخاست و میفرمود: «ای مردم! الله را یاد کنید؛ بهطور قطع نخستین دمیدن- در صور- فرامیرسد و پس از آن، دومین دمیدن روی میدهد. بهیقین مرگ با آنچه در خود دارد، میآید؛ مرگ با سختیهایی که در خود دارد، میآید». عرض کردم: ای رسولخدا! من بر شما زیاد درود میفرستم؛ چقدر از دعاهایم را به درود و صلوات بر شما اختصاص دهم؟ فرمود: «هر چه خواستی». گفتم: یکچهارم آن را؟ فرمود: «هر چه خواستی؛ و اگر بر آن بیفزایی برای تو بهتر است». پرسیدم: نصفِ آن را؟ فرمود: «هر چه خواستی؛ و اگر بر آن بیفزایی برای تو بهتر است». سؤال کردم: پس دوسوم آن را؟ فرمود: «هر چه خواستی؛ و اگر بر آن بیفزایی برای تو بهتر است». گفتم: همهی دعاهایم را به درود و صلوات بر شما اختصاص میدهم. فرمود: «در این صورت، همهی غمها و خواستههایت برطرف و گناهانت آمرزیده میشود».
شرح
مؤلف/ در باب یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «پیش از فرارسیدن هفت چیز، به سوی اعمال نیک بشتابید». یعنی پیش از اینکه گرفتار این هفت مورد شوید، کارهای نیک انجام دهید. سپس هفت مورد را ذکر فرمود:
«فقری نسیانآور»؛ یعنی انسان بهگونهای فقیر شود که پروردگارش را از یاد ببرد. زیرا لباس فقر بدترین لباسیست که بنده میپوشد؛ به عبارت دیگر آدم فقیر هم به خوردن و آشامیدن، لباس، همسر و مسکن نیازمند است، اما چیزی برای رفع نیازهایش ندارد؛ لذا زمین با تمام گستردگیاش بر تو تنگ میشود و آنقدر برای رفع نیازهایش تلاش و تکاپو میکند که اللهﻷ را از یاد میبرد و نمیتواند آنگونه که باید و شاید او را عبادت نماید. همچنین از بسیاری از عبادتها مانند زکات، صدقه، آزاد کردن برده، حج، انفاق در راه الله و دیگر عبادتهایی که مستلزم ثروت است، بازمیماند.
«یا ثروتی طغیانگر»؛ بدینسان که اللهﻷ دنیا را به روی انسان بگشاید و او را ثروتمند بگرداند؛ اما انسان خود را از پروردگارش بینیاز بداند و به سرکشی روی بیاورد و واجبات الاهی را انجام ندهد و از کارهایی که الله متعال نهی کرده، خودداری نکند. الله متعال میفرماید:
﴿كَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَيَطۡغَىٰٓ ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ ٧﴾[العلق: ٦، ٧]
حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان مینهد، هنگامی که خود را بینیاز میبیند.
«یا بیماری و مرضی تباهکننده»؛ یعنی بیماریای که زندگی انسان را فلج و تباه کند. زیرا انسان تا زمانی که سالم و تندرست است، پرنشاط و آسودهخاطر میباشد و دنیاش به رویش گشوده است؛ اما همینکه بیمار میشود، از لحظ جسمی و روحی ضعیف میگردد و همواره در غم و اندوه بهسر میبرد و بدینسان زندگیاش خراب میشود.
«یا پیریای که باعث ضعف و زوال عقل میگردد»؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعۡفٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ ضَعۡفٖ قُوَّةٗ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٖ ضَعۡفٗا وَشَيۡبَةٗۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡقَدِيرُ ٥٤﴾[الروم: ٥٤]
الله ذاتیست که شما را از نطفهای ضعیف آفرید؛ سپس بعد از ناتوانی، قدرت و نیرو بخشید و آنگاه پس از توانایی، پیری و ناتوانی قرار داد. هر چه بخواهد، میآفریند؛ و او، دانای تواناست.
انسان تا زمانی که جوان است و نیرو دارد، در عبادت، چالاک میباشد؛ راحت وضو میگیرد، با نشاط نماز میخواند و با توان و نیرو به کسب علم و دانش میپردازد؛ اما هنگامی که پیر میشود، بهگونهای میگردد که اللهﻷ از زبان زکریا÷ بیان فرموده است:
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّي وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَيۡبٗا﴾[مريم: ٤]
گفت: ای پروردگارم! بهراستیستخوانم سست شده و سرم از پیری، سفید گشته است.
منظور از سست شدن استخوان، ضعیف شدن اسکلت است که تمام بدن بر روی آن قرار میگیرد؛ وقتی اسکلت ضعیف شود، تمام بدن ضعیف میگردد و انسان نمیتواند کارهایی را که در جوانی انجام میداده، انجام دهد.
«یا مرگی سریع و ناگهانی»؛ هنگامی که انسان میمیرد، فرصت عمل کردن پایان مییابد. چه بسیار انسانهایی که مردهاند، اما گمان نمیکردند که بدین زودی بمیرند! چه بسیار جوانانی که در کام مرگ فرو رفتهاند! چه بسیار جوانان سالم و تنومندی که در حوداثی از قبیل آتشسوزی، واژگونی ماشین، فروریختن دیوار یا در اثر سکتهی قلبی مردهاند!
پس به سوی اعمال نیک بشتابید؛ چهبسا در حالِ گفتگو با خانواده باشید و مرگ به سراغتان بیاید؛ چه بسا در رختخواب باشید و بمیرید؛ چه بسا مشغول خوردن غذا باشید و هیچگاه از سرِ سفره بلند نشوید؛ شاید هم در خودرو یا در سفر، رهسپار آخرت شوید؛ پس به سوی کارهای نیک بشتابید.
و فرمود: «یا دجال که بدترین غایب مورد انتظار است». دجال، مردی بدطینت، دروغگو و پلید است که در آخر زمان ظهور میکند و مردم را به گمراهی میکشاند و آنها را به پرستش و عبادت خویش فرا میخواند و بسیاری از مردم، الا ماشاءالله به او میگروند.
این، همان واقعهی خطرناکیست که در هر نمازی از آن به اللهﻷ پناه میبریم. پیامبرج فرموده است: «در پایان آخرین تشهد، این دعا را بخوانید: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ».[ ( ]صحیح مسلم، ش: ۵۸۸ بهنقل از ابوهریرهس؛ در صحیح بخاری نیز حدیثی به همین مضمون آمده است؛ ر.ک: بخاری، ش: ۱۳۷۷.] یعنی: «یا الله! از عذاب دوزخ، عذاب قبر، از فتنهی زندگی و مرگ، و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم».
دجال، مردی از بنیآدم و از جنس بشر است؛ این دروغگوی کافر، لوچ و کور است و چشمش مانند دانهی انگور، برآمده میباشد و میان دو چشمش، نوشته شده است: «کافر» (ک، ف، ر)؛ و هر مؤمنی میتواند آن را بخواند؛ چه باسواد باشد و چه بیسواد. اما منافقان و کافران، نمیتوانند کلمهی کافر را که در میان چشمان دجال نوشته شده است، بخوانند؛ اگرچه باسواد باشند. این، یکی از نشانههای الاهیست.
دجال، مردم را به پرستش خویش فرامیخواند و میگوید: من، پروردگار شما هستم. بوستان و آتشی با اوست؛ بوستان یا بهشتی که با خود دارد، در حقیقت، دوزخ است؛ و برعکس، آتشی که با اوست، بهشت است.[ ر.ک: صحیح بخاری، ش: ۳۳۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۹۶۳.]
مردم دچار توهم میشوند و گمان میکنند هرکس از او اطاعت کند، او را به بهشت میبرد و هرکس از او نافرمانی کند، او را در دوزخ میافکند؛ اما حقیقت، غیر از اینست؛ یعنی کسی که وارد بهشت دجال شود، وارد دوزخ پروردگار میگردد و هرکس از او نافرمانی کند و در آتش دجال بیفتد، به بهشت الهی میرود.
دجال نزد گروهی از صحرانشینان میرود که در صحرایی خشک و بیعلف زندگی میکنند؛ پستانهای دامهایشان خشکیده و شیری در آن نیست. وی، آنها را به پرستش خویش فرامیخواند و آنها نیز میپذیرند. آنگاه دجال به آسمان دستور میدهد که ببارد و به زمین فرمان میدهد که گیاه برویاند و همینطور نیز میشود. در نتیجه کسانی که دجال را عبادت می کنند، در رفاه و آسایش قرار میگیرند و دامهایشان در حالی از صحرا باز میگردند که پستانهایی آکنده از شیر دارند و چاق و فربه هستند. لذا اینها به عبادت دجال ادامه میدهند و مدتی کوتاه از رفاه و آسایش دنیا احساس سعادت میکنند، اما در حقیقت دنیا و آخرت خویش را تباه میگردانند؛ زیرا دجال را به جای الله، به خدایی میگیرند. پیامبرج دربارهی دجال فرمود: «او، بدترین غایب مورد انتظار است». الله متعال، ما و شما را از فتنهاش در پناهِ خویش قرار دهد.
سپس فرمود: «یا رستاخیز که سختتر و تلختر میباشد»؛ یعنی برپا شدن قیامت. همانگونه که اللهﻷ میفرماید:
﴿بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ ٤٦﴾[القمر: ٤٦]
بلکه رستاخیز، وعدهگاه آنان است و رستاخیز، سختتر و تلختر میباشد.
لذا هر آن امکان دارد که انسان، گرفتار این هفت مورد شود و از عمل باز بماند؛ از اینرو هرکس باید تا زمانی که سالم، جوان و بانشاط است و فراغت و امنیت دارد، فرصت را غنیمت بداند و پیش از آنکه این نعمتها را از دست بدهد و پشیمان شود، به انجام کارهای نیک بپردازد؛ و گرنه، پشیمانی سودی نخواهد داشت.
***