شرح ریاض الصالحین - جلد سوم

فهرست کتاب

۶۲- باب: ایثار و هم‌دردی با دیگران

۶۲- باب: ایثار و هم‌دردی با دیگران

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ [الحشر: ٩]

و (مهاجران را) بر خود ترجیح می‌دهند؛ گرچه خودشان سخت نیازمند باشند.

و می‌فرماید:

﴿وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡكِينٗا وَيَتِيمٗا وَأَسِيرًا ٨ [الانسان: ٨]

و با وجود نیازی که به غذا دارند، به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند.

شرح

«باب: ایثار و هم‌دردی با دیگران». مؤلف/ این باب را پس از بابِ نهی از بخل و حرص، ذکر کرده است؛ زیرا متضاد یکدیگرند. ایثار، این‎ست که انسان دیگران را بر خود ترجیح دهد. و هم‌دردی با دیگران (کمک به آن‌ها)، این‎ست که انسان با دیگران غم‌خواری یا همراهی نماید و در هر حال، آن‌ها را با خود برابر بداند. روشن است که ایثار، برتر از هم‌دردی‌ست. البته ناگفته نماند که ایثار بر سه گونه است: اول: ممنوع؛ دوم: مکروه یا مباح؛ و سوم: مباح.

نوع اول (ممنوع)، این‎ست که انسان در انجام واجبات شرعی، دیگران را بر خود ترجیح دهد. به عنوان مثال: به‌اندازه‌ای آب با شماست که برای وضوی یک نفر کافی‌ست و وضو هم ندارید. دوستی با شماست که او نیز بی‌وضوست. دو راه وجود دارد: این‌که دوستتان وضو بگیرد و شما تیمم بزنید یا شما وضو بگیرید و دوستتان، تیمم کند. در چنین وضعیتی برای شما جایز نیست که آب را در اختیار دوستتان قرار دهید و خود تیمم کنید؛ زیرا آب در ملک شماست و تیمم، تنها برای کسی جایز است که به آب دست‌رسی ندارد. از این‌رو برای شما درست نیست که از آبِ موجود که مالِ شماست، بگذرید و به تیمم روی بیاورید.

بنابراین ایثار یا ترجیح دیگران بر خود در واجبات شرعی، حرام می‌باشد؛ زیرا مستلزم ترک واجب است.

نوع دوم (مکروه یا مباح)، در رابطه با ترجیح دیگران در مستحبات می‌باشد. برخی از علما، این نوع ایثار را مکروه و عده ای دیگر، مباح دانسته‌اند. اما بدون شک، ترک آن بهتر است، مگر این‌که مصلحتی در کار باشد. مثالش، این‎ست که شما در صف اول جماعت قرار دارید؛ شخصی وارد می‌شود و شما عقب می‌روید تا او در جای شما قرار بگیرد و بدین‌سان او را برای قرار گرفتن در صف اول بر خود ترجیح می‌دهید. علما، چنین کاری را مکروه و ناپسند دانسته‌ و گفته‌اند: این، به معنای بی‌رغبتی یا روی‌گردانی انسان، از یک کار نیک و پرفضیلت مثل قرار گرفتن در صف اول است و روی‌گردانی از کارهای نیک، مکروه می‌باشد و دلیل ندارد که انسان دیگران را در چیزی که خود به آن مستحق‌تر است، ترجیح دهد.

برخی از علما گفته‌اند: ترکش، بهتر است، مگر این‌که مصلحتی در کار باشد؛ مثلاً پدرتان پشت سرِ شما باشد و احساس کنید که ممکن است چیزی در قلبش بیاید. در این صورت ایرادی ندارد که او را بر خود ترجیح دهید، عقب بروید تا او در جای شما در صف اول قرار گیرد.

نوع سوم ایثار، مباح و گاه مستحب است. بدین‌سان که دیگران را در کارهای غیرعبادی بر خود ترجیح دهید. مثلاً غذا دارید و گرسنه هم هستید؛ دوست شما نیز گرسنه می‌باشد؛ در این وضعیت کار پسندیده‌ای‎ست که ایثار کنید و غذای خود را به او بدهید. زیرا الله متعال در وصف انصارش فرموده است:

﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ[الحشر: ٩]

(اموال فیء هم‌چنین از آن) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کرده‌اند، دوست دارند و در دل‌هایشان دغدغه و نیازی به آن‌چه به مهاجران داده شده، احساس نمی‌کنند و (آنان را) بر خود ترجیح می‌دهند؛ گرچه خودشان سخت نیازمند باشند.

زمانی که مهاجرانش وارد مدینه شدند، انصارش به‌گرمی و با احترام و ایثار از آنان استقبال کردند و آن‌چه داشتند در اختیارشان گذاشتند و بدین‌سان آنان را بر خود ترجیح دادند؛ چه‌بسا یکی از انصار که دو زن داشت، به برادرِ مهاجرش گفت: اگر بخواهی از یکی از آن‌ها جدا می‌شوم تا تو با او ازدواج کنی. یعنی پس از گذراندن عده‌اش در ازدواج تو درآید. این، نشان‌گر اوج ایثارشان است که برادران مهاجرشان را بر خود ترجیح دادند.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡكِينٗا وَيَتِيمٗا وَأَسِيرًا ٨ [الانسان: ٨]

و با وجود نیازی که به غذا دارند، به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند.

یعنی خود، به غذا نیاز دارند، اما از غذای اندکی که دارند، می‌گذرند و آن را به بینوا، یتیم و اسیر می‌دهند! این هم، نشان‌گر ایثار و ازخودگذشتگی‌ست.

***

۵۶۹- وعن أبي هُريرةس قال: جَاءَ رَجُلٌ إلى النَّبِيِّ>ج فقال: إنّي مَجْهُودٌ، فأَرسَلَ إِلى بَعضِ نِسائِه، فَقَالت: والَّذِي بَعَثَكَ بِالحَقِّ ما عِندِي إِلاَّ مَاء، ثُمَّ أَرْسَلَ إِلى أُخْرَى. فَقَالَتْ مِثْلَ ذَلِك، حتَّى قُلْنَ كُلُّهنَّ مِثل ذَلِك: لا وَالذِي بعثَكَ بِالحَقِّ ما عِندِي إِلاَّ مَاء. فقال النَّبيُّ>ج: «مَن يُضِيفُ هَذا اللَّيْلَة؟» فقال رَجُلٌ مِن الأَنْصار: أَنَا يَا رَسُولَ اللهِ، فَانْطَلَقَ بِهِ إِلى رحْلِه، فَقَال لامْرَأَتِه: أَكرِمِي ضَيْفَ رسولِ اللَّهِ>ج.

وفِي روايةٍ: قال لامرَأَتِه: هل عِنْدَكِ شَيء؟ فَقَالَت: لا، إِلاَّ قُوتَ صِبيانِي قال: عَلِّليهمْ بِشَيءٍ وإِذا أَرَادُوا العَشَاء، فَنَوِّميهِم، وإِذَا دَخَلَ ضَيْفُنَا، فَأَطفِئي السِّرَاج، وأَريِهِ أَنَّا نَأْكُل، فَقَعَدُوا وأَكَلَ الضَّيفُ وبَاتا طَاوِيَيْن، فَلَمَّا أَصْبح، غَدَا على النَّبِيِّج: فقال: «لَقَد عَجِبَ اللَّهُ مِن صَنِيعِكُمَا بِضَيفِكُمَا اللَّيْلَةَ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: (۳۷۹۸، ۴۸۸۹)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۰۵۴.]

ترجمه: ابوهریرهس می‌گوید: شخصی نزد پیامبرج آمد و گفت: من، سخت گرسنه و ناتوانم. پیامبرج به خانه‌ی یکی از همسرانش پیغام فرستاد- که آیا غذایی هست؟- همسرش پاسخ داد: سوگند به ذاتی که تو را به‌حق مبعوث کرده است، چیزی جز آب ندارم. سپس به یکی دیگر از همسرانش پیغام فرستاد و او نیز همین پاسخ را داد تا این‌که همه‌ی همسران پیامبرج همین جواب را دادند و گفتند: سوگند به ذاتی که تو را به‌حق برانگیخته است، چیزی جز آب نداریم. پیامبرج فرمود: «چه کسی، این شخص را امشب مهمان می‌کند؟» یکی از انصارش گفت: من، ای رسول‌خدا! و او را با خود به خانه‌اش برد و به همسرش گفت: مهمان رسول‌اللهج را گرامی بدار-(و از او به‌خوبی پذیرایی کن).

و در روایتی آمده است: به همسرش گفت: آیا نزد تو چیزی هست؟ پاسخ داد: غذایی جز خوراک بچه‌هایم ندارم. گفت: بچه‌ها را با چیزی سرگرم کن و وقتی شام خواستند، آن‌ها را بخوابان و هر وقت مهمانمان- برای صرف غذا- آمد، چراغ را خاموش و به او وانمود کن که ما نیز غذا می‌خوریم. سپس برای خوردن غذا نشستند و مهمان، غذا خورد و آن دو - زن و مرد انصاری- گرسنه خوابیدند؛ وقتی صبح شد، مرد انصاریس نزد پیامبرج رفت؛ پیامبرج فرمود: «الله از رفتار شب گذشته‌ی شما با مهمانتان خشنود گردید».

شرح

مؤلف/ در باب ایثار و کمک به دیگران، این حدیث شگفت‌آور و بزرگ را ذکر کرده که نشان‌گر وضعیت پیامبرج و یاران اوست. چنان‌که شخصی نزد پیامبرج آمد و اظهار داشت که تنگ‌دست و گرسنه است. او مهمان رسول‌اللهج بود؛ از این‌رو رسول‌اللهج شخصی را به خانه‌ی یکایک همسرانش فرستاد تا بپرسد که آیا غذایی در خانه هست؟ و هر یک از همسران پیامبرج پاسخ داد: «سوگند به ذاتی که شما را به‌حق مبعوث کرده است، چیزی در خانه نداریم». پیامبرج نُه خانه داشت و در هیچ‌یک از آن‌ها چیزی جز آب نبود؛ در صورتی که اگر پیامبرج می‌خواست، الله متعال کوه‌ها را برایش به طلا تبدیل می‌کرد، ولی رسول‌اللهج پارساترین شخص در دنیا بود و هیچ علاقه‌ای به دنیا نداشت و در نُه خانه‌اش چیزی جز آب، یافت نمی‌شد. از این‌رو از یارانش پرسید: «چه کسی این شخص را امشب مهمان می‌کند؟» مردی از انصارش پاسخ داد: «من، ای رسول‌‌خدا!» و آن‌گاه آن مرد را به خانه‌اش برد و به همسرش گفت: «آیا چیزی در خانه هست؟» همسرش جواب داد: «غذایی جز خوراک بچه‌هایم ندارم». یعنی تنها غذایی که در خانه هست، برای شامِ بچه‌هاست. مرد انصاری به همسرش گفت: «مهمان رسول‌اللهج را گرامی بدار». یعنی از او به‌خوبی پذیرایی کن. او بچه‌ها را سرگرم کرد و وقتی غذا خواستند، آن‌ها را خواباند و سپس شام را آورد و به بهانه‌ی درست کردن چراغ، آن را خاموش نمود و چنین وانمود کرد که او و شوهرش نیز غذا می‌خورند و بدین‌سان مهمان غذا خورد و این خانواده، برای پذیرایی از مهمان رسول‌اللهج، بدون شام و گرسنه خوابیدند. صبح روز بعد، مرد انصاریس نزد پیامبرج رفت؛ پیامبرج به او خبر دادند که الله متعال پذیرایی شبِ گذشته‌ی آنان را پسندیده و از این‌که رفتار نیکی با مهمان پیامبرج داشته‌اند، خشنود شده است.

چند نکته از این حدیث برداشت می‌شود؛ از جمله:

اول: وضعیت سخت و دشوار زندگی رسول‌اللهج و این‌که تنگ‌دست بودند؛ در حالی که آن بزرگوار، برگزیده‌ترین بنده‌ی الله بود و اگر دنیا ارزشی داشت، رسول‌اللهج بیش از همه، از آن برخوردار می‌شد و سزاوارِ این برخورداری بود، اما دنیا نزد الله متعال، هیچ ارزشی ندارد. ابن‌القیم/ این‌چنین سروده است:

لو ساوت الدنيا جناح بعوضة لم يسق منها الربُّ ذا الكفران

لكنـهــا والله أحقـر عنــده مـن ذا الجناح القاصر الطيران

ترجمه: «اگر دنیا به‌اندازه‌ی بالِ پشه‌ای ارزش داشت، پروردگار به هیچ کافر و ناسپاسی، یک جرعه آب نمی‌داد؛ اما دنیا نزد الله متعال به‌اندازه‌ی بال این حشره‌ی کوچک نیز ارزش ندارد».

دوم: باادب بودن اصحابش درباره‌ی رسول‌اللهج؛ چنان‌که این انصاریس به همسرش گفت: «مهمان رسول‌اللهج را گرامی بدار» و نگفت: مهمان خودمان را؛ در صورتی که آن شخص، مهمان آن‌ها بود، اما از او به عنوان مهمان پیامبرج یاد کرد.

سوم: حواله دادن مهمان به دیگران، جایز است و این کار، ناپسند نمی‌باشد؛ زیرا پیامبرج پذیرایی از مهمان خود را به شخص معینی واگذار نکرد و نگفت: فلانی! این مرد را مهمان کن. لذا نمی‌توانیم بگوییم: این کار، میزبان را به زحمت می‌اندازد؛ بلکه خود، به انتخاب و اختیار خویش، از این پیشنهاد عمومی ا‌ستقبال می‌کند. به عنوان مثال: برای انسان جایز است که وقتی مهمان دارد و خود سرگرم است یا امکانِ پذیرایی از مهمان برای او فراهم نیست، از اطرافیانش بپرسد: «چه کسی می‌تواند این شخص را مهمان کند؟» و ایرادی ندارد.

چهارم: به ایثار و ازخودگذشتگی این مرد انصاریس پی می‌بریم؛ چنان‌که هم خودش و هم همسر و فرزندانش، بدون شام و گرسنه خوابیدند تا بتوانند از مهمان رسول‌اللهج به‌خوبی پذیرایی کنند.

پنجم: انسان باید به‌گونه‌ای رفتار کند که مهمان احساس نکند که میزبانش را به زحمت انداخته یا برای او باعث درد‎سر شده است؛ چنان‌که این مرد انصاری، از همسرش خواست تا به بهانه‌ای چراغ را خاموش کند تا مهمان متوجه نشود که حضورِ او، آن‌ها را از شامِ شب انداخته است. و این، برگرفته از رفتار و منشِ زیبای ابراهیم خلیل÷ با مهمانانش می‌باشد، آن‌گاه که فرشتگان در صورت مردانی به خانه‌اش آمدند:

﴿فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِينٖ ٢٦[الذاريات: ٢٦]

سپس به‌سرعت پنهانی نزد خانواده‌اش رفت و برایشان گوساله‌ای فربه (و بریان) آورد.

ابراهیم÷ به‌سرعت و پنهانی این کار را انجام داد تا مهمانانش شرمنده نشوند.

ششم: جایز است که انسان مهمانش را بر خود و خانواده‌اش ترجیح دهد و این در شرایط خاص می‌باشد؛ و گرنه پیامبرج فرموده است: «اِبْدَأْ بِنَفْسِك ثُمَّ بِمَنْ تَعُول».[ صحیح مسلم، ش: ۹۹۷.] یعنی: «ابتدا از خود آغاز کن و سپس از کسانی که تحت سرپرستی تو هستند».

لذا اگر شرایط خاصی مثل وضعیت مذکور پیش آید، برای انسان اشکالی ندارد که مهمانش یا هرکسی را که اکرامش واجب است، بر خود ترجیح دهد.

هرکس به روش پیامبرج و اصحابشش توجه کند، ارزش‌های اخلاقی و منش‌ها یا رفتارهای والایی مشاهده می‌کند که اگر مردم نیز به آن عمل کنند، به جایگاه والایی در دنیا و آخرت دست می‌یابند. الله متعال همه‌ی ما را به آن‌چه به نفع دنیا و آخرت ماست، موفق بدارد.

***

۵۷۰- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «طَعَامُ الاثْنَينِ كافي الثَّلاثَةِ، وطَعامُ الثَّلاثَةِ كافي الأَربَعَةِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۵۳۹۲؛ و صحیح مسلم، ش: (۲۰۵۸، ۲۰۵۹).]

وفي رواية لمسلمٍ عَن جَابِرٍس عَنِ النَّبيِّ>ج قال: «طَعَامُ الوَاحِد يَكفي الاثْنَيْنِ، وطَعَامُ الاثْنَيْنِ يَكْفي الأربَعَةَ وطَعَامُ الأرْبعةِ يَكفي الثَّمَانِيَةَ».

ترجمه: ابوهریرهس می‌گوید: رسول‌اللهج فرمود: «خوراکِ دو نفر برای سه نفر کافی‌ست و خوراک سه نفر، برای چهار نفر».

و در روایت مسلم/ از جابرس آمده است: پیامبرج فرمود: «خوراک یک نفر، برای دو نفر و خوراک دو نفر، برای چهار نفر و خوراک چهار نفر، برای هشت نفر کافی‌ست».

۵۷۱- وعن أبي سعيدٍ الخُدريِّس قال: بينَمَا نَحْنُ في سَفَرٍ مَعَ النَّبِيِّج إِذ جَاءَ رَجُلٌ على رَاحِلَةٍ لَه، فَجَعَلَ يَصْرفُ بَصَرَهُ يَمِينًا وَشِمَالاً، فَقَالَ رَسُولُ اللهِج: «مَنْ كَانَ مَعَهُ فَضْلُ ظَهرٍ فَليَعُدْ بِهِ عَلى مَنْ لا ظَهْرَ لَه، وَمَن كانَ لَهُ فَضْلٌ مِن زَاد، فَليَعُدْ بِهِ على مَن لا زَادَ لَهُ» فَذَكَرَ مِن أَصْنَافِ المَالِ مَا ذَكَرَ حَتَّى رَأَيْنَا أَنَّهُ لا حَقَّ لأحدٍ مِنَّا في فَضْلٍ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۱۷۲۸.]

ترجمه: ابوسعید خدریس می‌گوید: در سفری با پیامبرج همراه بودیم؛ در این میان، مردی که بر شترش سوار بود، آمد و به چپ و راست نگاه می‌کرد. پیامبرج - از نگاهش دریافت که محتاج است و- فرمود: «هرکس سواریِ اضافه‌ای دارد، آن را به کسی بدهد که مرکبی ندارد؛ و هرکس، آذوقه (توشه‌ی) اضافی دارد، آن را به کسی بدهد که بی‌توشه است». و انواع مال‌ها را ذکر کرد؛ در نتیجه این‌گونه برداشت کردیم که هیچ‌یک از ما حقّی در اموال مازاد بر نیازش ندارد».

۵۷۲- وعن سَهلِ بنِ سعدٍس أَنَّ امرَأَةً جَاءَت إِلى رسول اللَّهج بِبُردةٍ مَنسُوجَةٍ، فقالت: نَسَجتُها بِيَدَيَّ لأكْسُوَكَهَا، فَأَخَذَهَا النَّبِيُّج مُحتَاجًا إِلَيهَا، فَخَرَجَ إِلَينا وَإِنَّهَا لإزَارُه، فقال فُلانٌ اكسُنِيهَا مَا أَحسَنَها، فَقَالَ: «نَعَمْ». فَجلَس النَّبِيُّج في المجلِسِ، ثُمَّ رَجَعَ فَطَواهَا، ثُمَّ أَرسَلَ بِهَا إِلَيْه؛ فَقَالَ لَهُ القَوْم: ما أَحسَنْتَ، لَبِسَهَا النَّبِيُّج مُحْتَاجًا إِلَيها، ثُمَّ سَأَلتَه، وَعَلِمت أَنَّهُ لا يَرُدُّ سَائِلاً، فَقال: إنّي وَاللَّهِ ما سَأَلْتُهُ لألْبَسَها، إِنَّمَا سَأَلْتُهُ لِتكُونَ كَفَنِي. قال سَهْل: فَكانت كَفَنَهُ. [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: ۱۲۷۷.]

ترجمه: سهل بن سعدس می‌گوید: زنی، پارچه‌ی بافته‌شده‌ای نزد پیامبرج آورد و گفت: این را با دستان خود بافته‌ام که شما بپوشید. پیامبرج که به آن نیاز داشت، آن را پذیرفت. پس از مدتی در حالی نزدمان آمد که آن پارچه، ازارش بود. شخصی عرض کرد: چقدر خوب و زیباست! آن را به من بدهید. پیامبرج فرمود: «بله» و در مجلس نشست؛ آن‌گاه - به خانه- برگشت و آن را تا کرد و پیچید و برای آن شخص فرستاد. مردم به آن شخص گفتند: کارِ خوبی نکردی! پیامبرج آن را پوشیده بود وبه آن نیاز داشت و با این‌که می‌دانستی پیامبرج درخواست هیچ‌کس را رد نمی‌کند، آن را از ایشان طلب کردی. آن مرد گفت: به الله سوگند، من آن را برای پوشیدن درخواست نکردم؛ بلکه می‌خواهم کفنم باشد. سهلس می‌گوید: سرانجام این پارچه کفنِ آن شخص شد.

شرح

مؤلف/ این احادیث، یعنی حدیث ابوهریره، جابر و ابوسعیدش را در باب ایثار ذکر کرده است.

در دو حدیث اول، پیامبرج غذای یک نفر را برای دو نفر کافی دانسته و خوراک دو نفر را برای چهار نفر. هم‌چنین بیان فرموده که غذای چهار نفر، برای هشت نفر کافی‌ست. این، نشان می‌دهد که اگر غذایی داشتید و فرد دیگری سر سفره‌ی شما حاضر شد، بخل نورزید و نگویید که این غذا، فقط برای من کافی‌ست؛ بلکه ایثار کنید و به آن شخص نیز غذا بدهید تا برای دو نفر کافی باشد. هم‌چنین اگر دو نفر غذا داشتند و دو نفر دیگر نیز آمدند، دو نفر اول نباید بخل بورزند و ناراحت شوند که این غذا، کافی نیست؛ بلکه به دو نفر تازه‌وارد نیز غذا بدهند و بدانند که این غذا، برای همه‌ی آن‌ها کافی‌ست. چنان‌که غذای چهار نفر برای هشت نفر کافی می‌باشد. این را رسول‌اللهج از آن جهت بیان فرمود که انسان، غذای اضافی‌اش را به برادرش ببخشد.

در حدیث ابوسعیدس به داستان مردی اشاره شده است که سوار بر شترش نزد پیامبرج آمد و به چپ و راست، نگاه می‌کرد. پیامبرج از نگاهش دریافت که محتاج است. فرمود: «هرکس سواریِ اضافه‌ای دارد، آن را به کسی بدهد که مرکبی ندارد؛ و هرکس، آذوقه (توشه‌ی) اضافی دارد، آن را به کسی بدهد که بی‌توشه است». و انواع مال‌ها را ذکر کرد؛ بدون این‌که چیزِ خاصی را نام ببرد تا آن مرد شرمنده نشود؛ بلکه فرمود: «هرکس سواریِ اضافه‌ای دارد، آن را به کسی بدهد که مرکبی ندارد». زیرا آن مرد، مرکبی برای سوار شدن داشت و این، از خوب سخن گفتن پیامبرج بود.

راوی می‌گوید: «لذا چنین برداشت کردیم که هیچ‌یک از ما حقّی در اموال مازاد بر نیازش ندارد». یعنی برداشتِ ما، این بود که هرکس، غذا، آشامیدنی و دیگر چیزهای مازاد بر نیاز خود را بذل و بخشش کند و چیزی با خود نگه ندارد. همه‌ی این‌ها، به‌خاطر ایثار و ازخودگذشتگی بود.

و اما حدیث چهارم، حدیث سهل بن سعدس؛ در این حدیث آمده است: زنی، پارچه‌ی آورد و به پیامبرج هدیه داد. عادت پیامبرج این بود که هدیه را رد نمی‌کرد؛ بلکه می‌پذیرفت و جبران می‌نمود و این، از بخشندگی و اخلاقِ والا و سترگِ آن بزرگوار بود. مردی جلو آمد و عرض کرد: چه لباس خوب و زیبایی! و آن را از رسول‌اللهج درخواست کرد. پیامبرج نیز آن را تا کرد، پیچید و به آن مرد داد. مردم به آن شخص گفتند: چگونه این لباس را از پیامبرج طلب کردی، حال آن‌که خود می‌دانی هر چه از پیامبرج درخواست شود، دریغ نمی‌کند؟ وی، در پاسخ گفت: «به الله سوگند، من آن را برای پوشیدن درخواست نکردم؛ بلکه می‌خواهم کفنم باشد». و آن را نزد خود نگه داشت و زمانی که از دنیا رفت، او را در همین پارچه کفن کردند.

از این حدیث به ایثار پیامبرج پی می‌بریم؛ زیرا با این‌که به این لباس نیاز داشت، آن را به آن مرد بخشید. پیامبرج به‌اندازه‌ای به آن لباس نیاز داشت که آن را پوشیده بود و این، نشان می‌دهد که نیاز شدیدی به آن داشته است.

***

۵۷۳- وعن أبي موسىس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «إِنَّ الأشعَرِيينَ إِذَا أَرملُوا في الْغَزْوِ، أَو قَلَّ طَعَامُ عِيَالِهِم بالمَدِينَةِ جَمَعُوا ما كَانَ عِندَهُم في ثَوبٍ وَاحد ثُمَّ اقتَسَمُوهُ بَيْنَهُم في إِنَاءٍ وَاحِدٍ بالسَّويَّةِ فَهُم مِنِّي وَأَنَا مِنهُم». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۲۴۸۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۰۰.]

ترجمه: ابوموسیس می‌گوید: رسول‌اللهج فرمود: «هنگامی که توشه‌ی اشعری‌ها در جنگ تمام می‌شود یا زمانی که غذایشان در مدینه کاهش می‌یابد، هرچه دارند، در پارچه‌ای جمع می‌کنند و سپس آن را با پیمانه‌ای، به‌طور مساوی در میان خود تقسیم می‌نمایند. آن‎ها از من هستند و من از آن‌ها هستم».

***