۴۰- باب: نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی
الله متعال، میفرماید:
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۗ﴾[النساء : ٣٦]
و الله را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر نیکی نمایید و نیز به خویشاوندان، و یتیمان، و بینوایان، و همسایهای که خویشاوند است و به همسایهی بیگانه، و یار همنشین و مسافرِ در راهمانده و آنکه مالکش شدهاید.
و میفرماید:
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١﴾[النساء:۱]
و تقوای الله را در پیش بگیرید که به نام او از یکدیگر درخواست میکنید و از گسستن رابطهی خویشاوندی پروا نمایید.
و میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ﴾[الرعد: ٢١]
و کسانی که پیوندهایی را که الله به برقراری آن دستور داده، برقرار میدارند.
همچنین میفرماید:
﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا ٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا ٢٤﴾[الإسراء: ٢٣، ٢٤]
و پروردگارت فرمان داد که جز او را عبادت و پرستش نکنید و به پدر و مادر نیکی نمایید. و چون یکی از آنها یا هر دوی آنها نزدت به سن پیری رسیدند، کوچکترین سخن ناخوشایندی به آنان مگو و بر سرشان داد مزن و به آنان سخن نیکی بگو. و از روی مهربانی بالِ فروتنی و تواضعت را برایشان فرود آور و بگو: ای پروردگارم! همانگونه که در کودکی مرا پرورش دادند، آنان را مشمول رحمت خویش بگردان.
و میفرماید:
﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِي عَامَيۡنِ أَنِ ٱشۡكُرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيۡكَ﴾[لقمان: ١٤]
و به انسان دربارهی پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش در حالی که دچار ضعف روزافزون میشد، به او باردار گشت و تا دو سال هم به او شیر میدهد. (آری؛ به او سفارش کردیم) که سپاسگزار من و پدر و مادرت باش.
۳۱۷- عَن أبي عبد الرحمن عبد الله بن مسعودس قال: سأَلتُ النَّبيَّج: أَيُّ الْعملِ أَحبُّ إلى الله تَعالى؟ قال: «الصَّلاةُ على وقْتِهَا». قُلْت: ثُمَّ أَي؟ قال: «بِرُّ الْوَالِديْنِ». قلت: ثُمَّ أَي؟ قال: «الجِهَادُ في سبِيِل اللَّهِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۵۲۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۸۵.]
ترجمه: ابوعبدالرحمن، عبدالله بن مسعودس میگوید: از پیامبرج پرسیدم: کدامین عمل نزد الله متعال، پسندیدهتر است؟ فرمود: «نمازِ سرِ وقت». گفتم: سپس کدامین عمل؟ فرمود: «نیکی به پدر و مادر». سؤال کردم: سپس چه عملی؟ فرمود: «جهاد در راه الله».
۳۱۸- وعن أبي هريرةس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «لا يَجْزِي ولَدٌ والِداً إِلاَّ أَنْ يَجِدَهُ مملُوكا، فَيَشْتَرِيَه، فَيَعْتِقَهُ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۱۵۱۰.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «هیچ فرزندی، نمیتواند حق پدرش را ادا کند، مگر اینکه پدرش را بردهی کسی ببیند و او را خریداری و آزاد کند».
شرح
مؤلف/، میگوید: «باب نیکی به پدر و مادر و رعایت پیوند خویشاوندی». وی، بهپیروی از متون و دادههای شرعی، از نیکی به پدر و مادر، به «بِرُّ الْوَالِديْنِ» و از پیوند خویشاوندی به «صلهی رحم» تعبیر کرده است. نیکی به پدر و مادر، از مهمترین و بزرگترین عبادتهاست و پس از اطاعت از الله و پیامبرش، در ردهی دوم اهمیت قرار دارد. همانطور که مشاهده میکنید مؤلف/، آیههای فراوانی در این باره ذکر کرده است. همهی این آیات، نشانگر حقوق بزرگیست که پدر و مادر بر فرزندان خود دارند. الله متعال، به سختیهایی اشاره فرموده است که مادر برای فرزندش متحمل میشود؛ مادر از زمانی که باردار میگردد تا هنگامی که وضع حمل میکند، دچار ضعف روزافزون میشود تا اینکه سختیهای زایمان را پشت سر میگذارد و پس از تحمل اینهمه سختی، فرزندش را به دنیا میآورد. همانگونه که اللهﻷ میفرماید:
﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ كُرۡهٗا وَوَضَعَتۡهُ كُرۡهٗا﴾[الأحقاف: ١٥]
مادرش با تحمل رنج و سختی به او باردار شد و با رنج و سختی، او را به دنیا آورد.
سپس الله متعال، سختترین دوران زندگی پدر و مادر را بیان فرموده است: ﴿إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ﴾[الإسراء: ٢٣] یعنی: «و چون یکی از آنها یا هر دوی آنها نزدت به سن پیری رسیدند، کوچکترین سخن ناخوشایندی به آنان نگو». زیرا وقتی پدر و مادر، پیر میشوند، ضعیف و ناتوان شده، نیازمندِ فرزندانشان میگردند؛ با این حال، الله متعال دستور میدهد که کوچکترین سخن ناخوشایندی به آنها نگو؛ یعنی به آنها نگو که از دست شما خسته شدم. بلکه رفتار نیک و پسندیده ای با آنان داشته باش و وقتی سخن میگویند یا بهانهجویی میکنند، بر سرِشان فریاد نزن: ﴿وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا ٢٣﴾ یعنی: «و به آنان، سخن نیکی بگو». به عبارت دیگر پاسخشان را بهنیکی بده؛ چون حق زیادی بر تو دارند.
سپس مؤلف/، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابن مسعودس از پیامبرج پرسید: کدامین عمل نزد الله متعال، پسندیدهتر است؟ فرمود: «نمازِ سرِ وقت». و باز سؤال کرد: سپس کدامین عمل؟ فرمود: «نیکی به پدر و مادر». پرسید: سپس چه عملی؟ فرمود: «جهاد در راه الله». بدینسان پیامبرج نیکی به پدر و مادر را پیش از جهاد در راه الله ذکر کرد. اگر ابنمسعودس بیش از این هم سؤال میکرد، رسولاللهج پاسخش را بهروشنی میداد.
این، نشانگر اهمیت نیکی به پدر و مادر است. نیکی به پدر و مادر، دامنهی گستردهای دارد که شامل خوشرفتاری و خوشزبانی با آنان و نیز حمایت مالی از آنهاست؛ البته در حد توان. زیرا الله متعال دستور داده است: تا آنجا که میتوانید، یعنی در حد توان خود، تقوا پیشه کنید. در برابرِ نیکی به پدر و مادر، نافرمانی از آنها قرار دارد.
سپس مؤلف/ دومین حدیث ذکر کرده که پیامبرج فرموده است: «هیچ فرزندی، نمیتواند حق پدرش را ادا کند، مگر اینکه پدرش را بردهی کسی ببیند و او را خریداری و آزاد کند». زیرا بدینسان پدرش را از قید بردگی انسان، آزاد میکند. این حدیث بدین معنا نیست که هرکس، پدرش را بردهی کسی ببیند و او را خریداری کند، پدرش در قید بردگی او درمیآید؛ بلکه بلافاصله پس از پرداخت پول آزادیاش، پدرش آزاد میشود و نیازی به این نیست که فرزند، آزادی پدرش را اعلام کند؛ مادر نیز همین حکم را دارد. و این، نشاندهندهی عظمت حقوق پدر و مادر است.
***
۳۱۹- وعنه أيضاًس أَنَّ رَسُولَ اللهِج قال: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْيوْمِ الآخِر، فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَه، وَمَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْيوم الآخِر، فَلْيصلْ رَحِمَه، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّه وَالْيوْمِ الآخِر، فلْيقُلْ خيراً أَوْ لِيَصمُتْ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۶۱۳۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۴۷.]
ترجمه: همچنین از ابوهریرهس روایت است که رسولاللهج فرمود: «هرکس به الله و روز قیامت ایمان دارد، مهمانش را گرامی بدارد؛ هرکس به الله و آخرت ایمان دارد، با خویشاوندانش ارتباط داشته باشد؛ هرکس به الله و آخرت ایمان دارد، یا سخن نیک بگوید یا ساکت باشد».
۳۲۰- وعنه قال: قال رسول الله ج: «إِنَّ اللهَ تَعَالى خَلَقَ الخَلْقَ حَتَّى إِذَا فَرَغَ مِنْهُمْ قَامَتِ الرَّحِم، فَقَالَت: هذا مُقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ الْقَطِيعةِ؛ قال: نَعَمْ أَمَا تَرْضينَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَك، وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَك؟ قالت: بَلَى، قال فذلِك لَكَ»، ثم قَالَ رَسُولُ اللهِج: «اقرءوا إِنْ شِئتُم: ﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣﴾[متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: (۴۸۳۱، ۵۹۸۷) و ...؛ صحیح مسلم، ش: ۲۵۵۴.]
وفي رواية للبخاري: فقال اللهُ تعالى: «مَنْ وَصلَكِ، وَصلْتُه، ومنْ قَطَعكِ قطعتُهُ».
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «الله متعال، آفریدههایش را خلق کرد؛ پس از اینکه آفرینش آنها را به پایان رساند، رَحِم (خویشاوندی) برخاست و گفت: برخاستهام تا از قطع پیوند خویشاوندی به تو پناه ببرم. الله متعال فرمود: آیا راضی نیستی به اینکه هرکس تو را وصل کند، با او پیوند داشته باشم (و او را به رحمت خویش برسانم) و هرکس، تو را قطع کند، با او قطع رابطه کنم (و او را از رحمت خویش دور بگردانم؟) پاسخ داد: بلی؛ (الله) فرمود: «این حق، برای تو محفوظ است». سپس رسولاللهج فرمود: [ در روایت بخاری، این عبارت، به عنوانِ سخنِ ابوهریرهس ذکر شده است. [مترجم])] «اگر خواستید، این آیات را بخوانید:
﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣﴾[محمد : ٢٢، ٢٣]
چه بسا آنگاه که سرپرست (امور مردم) شوید، در زمین به فساد و تبهکاری بپردازید و رابطه با خویشاوندانتان را قطع نمایید. الله، چنین کسانی را نفرین (و از رحمتش دور) نموده و (گوشهای) آنان را کر و چشمانشان را کور کرده است.
در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «الله متعال فرمود: کسی که تو را وصل کند (حق خویشاوندی را ادا نماید) به او میپیوندم؛[ یعنی او را از رحمت خویش برخوردار میسازم.] و هرکس، تو (رابطهی خویشاوندی) را قطع کند، با او قطع رابطه میکنم».[ یعنی او را از رحمت خویش محروم میگردانم.]
۳۲۱- وعنهس قال: جَاءَ رَجُلٌ إلى رسول اللهِج فقال: يا رسولَ الله! مَنْ أَحَقُّ النَّاسِ بحُسنِ صَحَابَتي؟ قال: «أُمُّك». قال: ثُمَّ من؟ قال: «أُمُّكَ». قال: ثُمَّ مَن؟ قال: «أُمُّكَ» قال: ثُمَّ مَن؟ قال: «أَبُوكَ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۵۹۷۱؛ و صحیح مسلم، ش:۲۵۴۸.]
وفي رواية : يا رسول الله! مَنْ أَحَقُّ الناس بِحُسْن الصُّحْبة؟ قال: «أُمُّكَ ثُمَّ أُمُّك، ثُمَّ أُمُّك، ثمَّ أَباك، ثُمَّ أَدْنَاكَ أَدْنَاكَ».
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: مردی نزد رسولاللهج آمد و گفت: چه کسی بیش از دیگران، سزاوار اینست که با او خوشرفتار باشم؟ فرمود: «مادرت». دوباره پرسید: سپس چه کسی؟ فرمود: «مادرت». باز سؤال کرد: سپس چه کسی؟ فرمود: «مادرت». گفت: آنگاه چه کسی؟ فرمود: «پدرت».
و در روایتی آمده است: (آن مرد پرسید:) ای رسولخدا! چه کسی بیش از همهی مردم، به خوشرفتاری من سزاوارتر است؟ فرمود: «مادرت، سپس مادرت، سپس مادرت، و آنگاه به پدرت نیکی کن و به همین ترتیب به هرکس که به تو نزدیکتر است».
شرح
این دو حدیث، دربارهی جایگاه و اهمیت والای صلهی رحم است. پیشتر این نکته را بیان کردم که منظور از صلهی رحم، ارتباط خویشاوندیست و این، به عُرف مردم و عادتِ آنها بستگی دارد؛ زیرا چند و چون پیوند خویشاوندی و حد و اندازهی آن در کتاب و سنت، بیان نشده و پیامبرج شرط و قیدی برای آن ذکر نکرده است. به عبارت دیگر، مواردی چون خورد و نوش یا همسفره بودن و یا زندگی در یک مسکن به عنوان شرایط پیوند خویشاوندی، مطرح نیست و این مسأله به عرف مردم بستگی دارد؛ یعنی صلهی رحم، همان است که در عرف مردم، ارتباط و پیوند خویشاوندی شناخته شود و در مقابل، آنچه مردم قطع رابطه بدانند، بیتوجهی به صلهی رحم بهشمار می رود؛ این، یک اصل است.
ناگفته نماند که اگر عرف مردم در این باره بهگونهای از میان برود یا خراب شود که به ارتباط خویشاوندی اهمیت ندهند، چنین عرفی اعتبار ندارد؛ زیرا چنین عادتی، یک عرف یا عادت غیراسلامیست. چنانکه امروزه در کشورهای غیراسلامی به خانوادههایشان اهمیت نمیدهند و چهبسا اعضای یک خانواده یکدیگر را نمیشناسند! گاه فرزندِ یک مرد، بزرگ میشود و پدرش را نمیشناسد و با هم بیگانه هستند! دلیلش، اینست که آنها به ارتباط خانوادگی و خویشاوندی، اهمیت نمیدهند و معنا و مفهوم همسایگی را نمیدانند و روابط اجتماعی آنها، خشک، پوچ و فاسد است؛ زیرا کفر، آنها و همهی ارزشهای اخلاقی آنان را از میان برده است. لذا سخنِ ما، دربارهی جامعهی اسلامی متعهدیست که به ارزشهای دینی و اخلاقی اهمیت میدهد؛ از اینرو آنچه در عرف چنین جامعهای، صلهی رحم محسوب شود، همان صلهی رحم یا پیوند خویشاوندیست و آنچه که در این جامعه آن را قطع رابطهی خویشاوندی بدانند، قطع این پیوند بهشمار میآید.
در نخستین حدیث ابوهریرهس آمده است که الله متعال، با کسی پیوند دارد و او را از رحمت خویش بهرهمند میسازد که حق پیوند خویشاوندی را بهجای آورَد و پیوندش را با کسی که پیوند خویشاوندی را قطع کند، قطع مینماید و او را از رحمت خود، محروم میگرداند. هرکس، خواهانِ ارتباط با پروردگار خویش است؛ پس حق خویشاوندی را ادا کنید و اگر مایلید که الله با شما قطع رابطه کند، رابطهی خویشاوندی خود را قطع کنید؛ این، مجازاتی درخورِ قطع رابطهی خویشاوندیست. لذا هرچه توجه انسان به ادای این حق، بیشتر باشد، ارتباطش با الله استوارتر است و هرچه در این زمینه کوتاهی کند، از اجر و ثواب او کاسته میشود و بیگمان الله متعال، به هیچکس ستم نمیکند.
مؤلف/ این دو آیه ذکر کرده که اللهﻷ فرموده است:
﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣﴾[محمد : ٢٢، ٢٣]
چه بسا آنگاه که سرپرست (امور مردم) شوید، در زمین به فساد و تبهکاری بپردازید و رابطه با خویشاوندانتان را قطع نمایید. الله، چنین کسانی را نفرین (و از رحمتش دور) نموده و (گوشهای) آنان را کر و چشمانشان را کور کرده است.
در این آیه بدین نکته تصریح شده که تبهکاران و کسانی که در زمین به فساد و تباهی میپردازند و رابطه با خویشاوندانشان را قطع میکنند، از رحمت الهی دور میشوند و الله متعال، آنها را از شنیدنِ سخن حق، کَر میگرداند و بهفرض اینکه سخن حق را بشنوند، هیچ سودی از آن نمیبرند؛ همچنین چشمانشان را از دیدن حقیقت، کور گردانیده و راههای سعادت و نیکی را نمیبینند؛ زیرا چشم و گوش، دو راه اساسی برای انتقال اطلاعات به قلب هستند و وقتی مسیرِ انتقال، خراب شود، هیچ خیری به قلب نمیرسد. پناه بر الله.
علما، بذل و بخشش به نزدیکان و خویشاوندان را یکی از نمونههای ارتباط با آنان برشمرده و گفتهاند: ثروتمندی که خویشاوندانِ فقیری دارد و خود، جزو وارثان آنها محسوب میشود، بر او واجب است که نفقهی اینها را بدهد، یعنی مخارج متعارف آنها را تأمین کند؛ مانند دو برادر که یکی از آنها، ثروتمند است و دیگری، فقیر، و توانایی کسب و کار ندارد. لذا از آنجا که برادر از برادر، ارث میبرد، بر برادر ثروتمند واجب است که مخارج متعارف برادر فقیرش و ناتوانش را که کسب و کاری ندارد، تأمین کند. این، یکی از مصادیق و نمونههای پیوند خویشاوندیست.
علما، همچنین گفتهاند: اگر خویشاوند فقیر برای ازدواج به کمک و حمایت نیاز داشت، کمک کردن به او واجب است؛ زیرا ازدواج برای حفظ عفت و پاکدامنی، یکی از مهمترین نیازهای انسان است. بنابراین، اگر فقیری، برادرِ ثروتمندی داشته باشد که تنها وارث اوست، بر برادر ثروتمند تأمین خوراک، پوشاک، مسکن و سواریِ مورد نیازِ برادرِ فقیرش واجب است و چنانچه برادر فقیر، قصد ازدواج داشته باشد، برادر ثروتمند باید به او کمک کند.
بر کسی که دانشی دربارهی چنین مسایلی ندارد، واجب است که از علما بپرسد تا او را راهنمایی کنند و راه درست را به او نشان دهند؛ زیرا اللهأ میفرماید:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِيٓ إِلَيۡهِمۡۖ فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٧﴾[الأنبياء: ٧]
ما پیش از تو تنها مردانی را (به عنوان پیامبر) فرستادیم که به آنان وحی میکردیم؛ اگر نمیدانید، از اهل علم بپرسید.
حدیث دوم، دربارهی سزاوارترین شخص به همصحبتی و خوش رفتاری انسان است؛ پیامبرج در این حدیث، بیان فرموده که مادر، بیش از دیگران سزاوار اینست که با او خوشرفتار باشیم. و چون دوباره در اینباره از او پرسیدند، باز هم مادر را سزاوارترین شخص به همصحبتی و خوشرفتاری معرفی کرد و تا سه بار، او را بیش از همه سزاوار عطوفت، مهرورزی و خوشرفتاری دانست و مرتبهی چهارم، پدر را سزاوار تکریم، محبت و خوشرفتاری معرفی فرمود؛ زیرا هیچکس مثل مادر به فرزندش، مهر نمیورزد و نسبت به او دلسوزی نمیکند. الله متعال، میفرماید:
﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ﴾[لقمان: ١٤]
مادرش در حالی که دچار ضعف روزافزون میشد، او را (در شکم خود) حمل کرد.
و میفرماید:
﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ كُرۡهٗا وَوَضَعَتۡهُ كُرۡهٗا﴾[الأحقاف: ١٥]
مادرش با تحمل رنج و سختی به او باردار شد و با رنج و سختی، او را به دنیا آورد.
ابتدای شب، فرزندش را در گهواره میگذارد و او را آرام میکند تا بخوابد و وقتی فرزندش بیمار یا بیخواب میشود، شب تا صبح بیدار میماند تا فرزندش، راحت بخوابد؛ خودش سرما را به جان میخرد تا فرزندش گرم باشد و گرمای سخت را تحمل میکند تا فرزندش احساس گرما نکند و بیش ازپدر ، به فرزند خویش توجه و رسیدگی مینماید. از اینرو حق مادر، سه برابر حقّ پدر است.
همچنین مانند پدر، پُرزور و قوی نیست و حقش را نمیگیرد؛ بنابراین، پیامبرج سه بار دربارهی حق مادر، سفارش فرمود و یک بار نسبت به حق پدر؛ و این، رهنمودی روشن برای انسان است که باید هرچه میتواند همصحبت خوبی برای پدر و مادرش باشد و از هیچ خدمتی به آنان دریغ نکند. الله متعال، به ما و همهی مسلمانان توفیق خدمت به پدر و مادر را عنایت کند و همگان را به آنچه که خیر و صلاح آنها در آن است، موفق بگرداند و ما و سایر مسلمانان را از لطف و احسان خویش بهرهمند بفرماید.
***
۳۲۲- وعنه عَنِ النَّبيِّج قال: «رغِم أَنْف، ثُم رغِم أَنْف، ثُمَّ رَغِم أَنف مَنْ أَدرْكَ أَبَويْهِ عِنْدَ الْكِبر أَحدُهُمَا أَوْ كِلاهُما، فَلمْ يدْخلِ الجَنَّةَ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۵۵۱.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «خوار و زبون باد، خوار و زبون باد، خوار و زبون باد کسی که پدر مادرش، هر دو، یا یکی از آنها به سن پیری برسند و او، (با خدمت به آنها) وارد بهشت نشود».
۳۲۳- وعنهس أَنَّ رجلاً قال: يا رسولَ الله! إِنَّ لي قَرابَةً أَصِلُهُمْ وَيَقْطَعُوني، وَأُحسِنُ إِلَيْهِمِ وَيُسيئُونَ إِليَّ، وأَحْلُمُ عنهُمْ وَيجْهلُونَ علَيَّ، فقال: «لَئِنْ كُنْتَ كما قُلْتَ، فَكَأَنَّمَا تُسِفُّهُمُ المَلَّ، ولا يَزَالُ معكَ مِنَ الله ظهِيرٌ عَلَيْهِمْ ما دمْتَ عَلَى ذَلكَ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۵۵۸.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: مردی، عرض کرد: ای رسولخدا! من، خویشاوندانی دارم که با آنان ارتباط برقرار میکنم، ولی آنها با من ارتباط ندارند؛ و من به آنان نیکی میکنم، ولی آنها به من بد میکنند؛ من در برابر بدیهایشان شکیبایی میورزم، ولی آنها باز هم به من بدی میکنند. پیامبرج فرمود: «اگر همینگونه باشی که گفتی، گویا خاکستر داغ به آنان میخورانی و تا زمانی که به همین روش عمل کنی، پشتیبانی از سوی الله در برابرِ آنان با تو خواهد بود».
۳۲۴- وعن أَنسٍس أَنَّ رَسُولَ اللهِج قال: «مَنْ أَحبَّ أَنْ يُبْسَطَ له في رِزقِه، ويُنْسأَ لَهُ في أَثرِه، فَلْيصِلْ رحِمهُ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: (۲۰۶۷، ۵۹۸۶)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۵۷.]
انسس میگوید: رسولاللهج فرمود: «هرکس دوست دارد روزیاش، زیاد شود و عمرش طولانی، پس صلهی رحم (ارتباط با خویشانش) را رعایت کند».
۳۲۵- وَ عنهُ قال: كَانَ أَبُو طَلْحَةَس أَكْثَر الأَنْصَارِ بِالمدِينَةِ مَالاً مِنْ نَخْل، وَكَانَ أَحَبُّ أَمْوالِهِ إِلَيْهِ بَيْرَحاء، وَكانَتْ مُسْتَقْبِلَةَ المسْجِدِ وكانَ رسولُ اللهج يدْخُلُهَا وَيشْربُ مِنْ ماءٍ فِيهَا طَيِّبٍ قَالَ أَنَس: فلَمَّا نزَلَتْ هَذِهِ الآيةُ: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ قام أَبُوطَلْحَةَ إِلى رسولِ اللَّهج فقال: يَا رَسُولَ اللهِ إِنَّ اللهَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَيْك: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ وَإِنَّ أَحَبَّ مَالي إِلَيَّ بَيْرَحَاء، وإِنَّهَا صَدقَةٌ للَّهِ تَعَالَى أَرْجُو بِرَّهَا وذُخْرهَا عِنْد الله تعالى، فَضَعْها يا رسول الله حيْثُ أَرَاكَ اللَّهُ، فقَالَ رَسُولُ اللهِج: «بَخ، ذلِكَ مَالٌ رَابح، ذلِكَ مَالٌ رَابِح، وَقَدْ سمِعْتُ مَا قُلْت، وَإِنِّي أَرَى أَنْ تَجْعَلَهَا في الأَقْرَبِينَ». فقال أَبُو طَلْحَةَ: أَفْعَلُ يَا رَسُولَ اللهِ، فَقَسَّمَهَا أَبُو طَلْحَةَ في أَقَاربِه، وَبَني عَمِّهِ. [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۱۴۶۱؛ و صحیح مسلم، ش: ۹۹۸. ر.ک: همین کتاب، حدیث شمارهی ۳۰۲.]
ترجمه: انسس میگوید: ابوطلحهس در میان انصار مدینه، از لحاظ داشتن نخل، از همه ثروتمندتر بود؛ محبوبترین ثروتش نزد او نخلستانی به نام «بیرحاء» در مقابل مسجد بود و پیامبرج گاه به این نخلستان میرفت و از آبِ گوارایش مینوشید. انسس میگوید: وقتی این آیه نازل شد: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ﴾، ابوطلحهس نزد پیامبرج رفت و گفت: ای رسولخدا! الله متعال، این آیه را بر شما نازل کرده و (فرموده) است:
﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ﴾
هرگز به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید، انفاق کنید.
(ابوطلحه افزود:) باغ بیرحاء، محبوبترین ثروتِ من است و میخواهم آن را در راه الله صدقه دهم و به خیر و ثواب آن نزد الله، امیدوارم؛ پس هرطور که مناسب میدانید، دربارهاش تصمیم بگیرید. رسولاللهج فرمود: «بهبه! این، مال سودمندیست؛ این، مالِ سودمندیست و آنچه گفتی، شنیدم؛ نظرِ من، اینست که آن را میانِ خویشاوندانت تقسیم کنی». ابوطلحهس گفت: ای رسولخدا! همین کار را میکنم. سپس آن را میان خویشان و پسرعموهایش تقسیم کرد.
۳۲۶- وعن عبد الله بن عمرو بن العاص رضي الله عنهما قال: أَقْبلَ رجُلٌ إِلى نَبِيِّ اللَّهج، فقال: أُبايِعُكَ على الهِجرةِ وَالجِهَادِ أَبتَغِي الأَجرَ مِنَ الله تعالى. قال: «فَهَلْ مِنْ والدِيْكَ أَحدٌ حَي؟» قال: نعمْ بل كِلاهُما. قال: «فَتَبْتَغِي الأَجْرَ مِنَ الله تعالى؟» قال: نعم. قال: «فَارْجعْ إِلى والدِيْك، فَأَحْسِنْ صُحْبتَهُما». [متفقٌ عليه؛ این، لفظ مسلم است.][ صحیح بخاری، ش: ۳۰۰۴؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۴۹.]
وفي روايةٍ لهُما: جاءَ رجلٌ فاسْتَأْذَنُه في الجِهَادِ فقال: «أَحيٌّ والِداك؟» قال: نَعَم، قال: «ففِيهِما فَجاهِدْ».
ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاصس میگوید: مردی، نزد پیامبرخداج آمد و گفت: برای کسب اجر و پاداش از الله متعال، با شما بر سرِ هجرت و جهاد پیمان میبندم. پیامبرج فرمود: «آیا پدر یا مادرت، زندهاند؟» پاسخ داد: آری؛ هر دوی آنها زندهاند. پیامبرج پرسید: «و اجر و ثواب الله متعال را میطلبی؟» گفت: بله. رسولاللهج فرمود: «پس نزد پدر و مادرت برگرد و با آنان رفتار نیک و پسندیدهای داشته باش».
در روایتی دیگر از بخاری و مسلم، آمده است: مردی (نزد پیامبرج) آمد و اجازهی جهاد خواست. پیامبرج فرمود: «آیا پدر و مادرت زندهاند؟» پاسخ داد: بله. رسولاللهج فرمود: «جهاد تو، خدمت به ایشان است».
۳۲۷- وَعنهُ عَنِ النَّبيِّج قال: «لَيْسَ الْواصِلُ بِالمُكافئ وَلكِنَّ الواصِلَ الَّذي إِذا قَطَعتْ رَحِمُهُ وصلَهَا». [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: ۵۹۹۱.]
ترجمه: عبدالله بن عمروب میگوید: پیامبرج فرمود: «وصلکنندهی راستین پیوندِ خویشاوندی، کسی نیست که بهخاطر ارتباطی که خویشاوندانش با او دارند، با آنها ارتباط برقرار میکند؛ بلکه کسیست که وقتی با او قطع رابطه میکنند، او ارتباطش را با آنها حفظ مینماید».
۳۲۸- وعن عائشة قالت: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «الرَّحمُ مَعَلَّقَةٌ بِالعَرْشِ تَقُول: مَنْ وصلني وَصَلَهُ اللَّه، وَمَن قَطَعَني، قَطَعَهُ اللَّه». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: (۵۹۷۸، ۵۹۸۹)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۵۵.]
ترجمه: عایشهل میگوید: رسولاللهج فرمود: «رَحِم به عرش، آویزان است و میگوید: هرکس، پیوند خویشاوندی را برقرار کند، الله، او را از رحمت خویش بهرهمند سازد و هرکس مرا (یعنی پیوند خویشاوندی را) قطع کند، الله او را از رحمتش محروم بگرداند».
۳۲۹- وعن أُمِّ المُؤْمِنِينَ ميمُونَةَ بنْتِ الحارِثِ رضي الله عنها أَنَّهَا أَعتَقَتْ وليدةً وَلَم تَستَأْذِنِ النَّبِيَّج فلَمَّا كانَ يومَها الَّذي يدورُ عَلَيْهَا فِيه، قالت: أشَعَرْتَ يَا رَسُول الله إِنِّي أَعْتَقْتُ ولِيدتي؟ قال: «أَوَ فَعلْت؟». قالت: نَعمْ. قال: «أَما إِنَّكِ لو أَعْطَيتِهَا أَخوالَكِ كان أَعظَمَ لأجرِكِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: (۲۵۹۲، ۲۵۹۴)؛ و صحیح مسلم، ش: ۹۹۹.]
ترجمه: از امالمؤمنین میمونه دخت حارثل روایت است که ایشان، کنیزی را آزاد کرد و از پیامبرج اجازه نگرفت. روزِ نوبتش که پیامبرج به خانهاش میرفت، عرض کرد: ای رسولخدا! آیا میدانید که من، کنیزم را آزاد کردم؟ پیامبرج فرمود: «آیا واقعاً چنین کاری کردی؟» پاسخ داد: بله. پیامبرج فرمود: «ولی اگر او را به داییهایت میبخشیدی، پاداشِ بیشتری به تو میرسید».
شرح
این احادیث، دربارهی فضیلت و اهمیت صلهی رحم است و نشان میدهد: پیوند خویشاوندی، این نیست که انسان، در پاسخ پیوندی که خویشانش با او دارند، با آنها ارتباط داشته باشد؛ بلکه صلهی رحم، در حقیقت، اینست که انسان با خویشاوندانی که با او ارتباط ندارند، رابطه داشته باشد و بدینسان پیوند خویشاوندیاش بهخاطر خداست، نه بدینخاطر که مردم از او تعریف و تمجید کنند یا ارتباطش با بندگان خدا، صرفاً در پاسخ ارتباطی باشد که با او دارند. همانگونه که در حدیث پیامبرج بدین نکته تصریح شده است. در این احادیث، همچنین آمده است که رحم، به عرش آویزان است و میگوید: «هرکس، مرا وصل کند (یعنی پیوند خویشاوندی را رعایت کند) الله، او را به رحمت خویش برساند». این، جملهای دعاییست؛ و احتمال دارد که جملهای خبری باشد؛ لذا بدین مفهوم است که هرکس صلهی رحم کند، الله او را از رحمتش برخوردار میسازد. و هر دو احتمال، صحیح است و نشان میدهد که صلهی رحم، اهمیت فراوانی دارد؛ به گونهای که زیر عرش، چنین دعایی میکند یا چنین خبری میدهد.
سپس مؤلف/، داستان مردی را ذکر کرده که با خویشاوندانش ارتباط داشت، ولی آنها با او ارتباط نداشتند؛ او، به آنها نیکی میکرد و پاسخی جز بدی نمیدید. پیامبرج به او فرمود: «اگر همینگونه باشی که گفتی، گویا خاکستر داغ در دهانشان میگذاری». یعنی به سبب رفتارِ بدی که با تو دارند، سزاوار چنین مجازاتی هستند و «تا زمانی که چنین رویکردی داشته باشی، پشتیبانی از سوی الله در برابرِ آنان با تو خواهد بود» و بدینسان بهرغم اینکه با تو قطع رابطه میکنند، با آنان ارتباط خواهی داشت.
این احادیث و امثال آن، نشانگر اینست که صلهی رحم و رعایت پیوند خویشاوندی در حد توان انسان و بهاندازهای که عرف جامعهی اسلامی اقتضا میکند، واجب است و این، هشداری جدی دربارهی قطع رابطهی خویشاوندی بهشمار میرود.
***
۳۳۰- وعن أسماءَ بنتِ أَبي بكر الصديق رضي الله عنهما قَالَتْ: قَدِمَتْ عَلَيَّ أُمِّي وَهِيَ مُشركةٌ في عَهْدِ رسولِاللهج فاسْتَفْتَيْتُ رَسُولَاللهج، قُلْتُ: قَدِمَتْ عَلَيَّ أُمِّي وَهِيَ رَاغِبَةٌ، أفَأصِلُ أُمِّي؟ قَالَ: «نَعَمْ، صِلِي أُمَّكِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۲۶۲۰؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۰۰۳.]
ترجمه: اسماء دختر ابوبکر صدیقب میگوید: مادرم، در حالی که مشرک بود، در حیات پیامبرج نزدم آمد؛ از پیامبرج سؤال کردم: مادرم نزدِ من آمده است و از من انتظار (نیکی و هدیه) دارد؛ آیا با او ارتباط بگیرم (و به او نیکی کنم)؟ فرمود: «بله؛ با مادرت ارتباط بگیر».
۳۳۱- وعن زينب الثقفيةِ امرأةِ عبدِ الله بن مسعودس وعنها قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «تَصَدَّقْنَ يَا مَعْشَرَ النِّسَاءِ وَلَوْ مِنْ حُلِيِّكُنَّ»، قَالَتْ: فَرَجَعْتُ إِلَى عبد الله بنِ مسعود فقلتُ لَهُ: إنَّكَ رَجُلٌ خَفِيفُ ذَاتِ اليَدِ وَإنَّ رَسُولَ اللهِج قَدْ أمَرَنَا بِالصَّدَقَةِ فَأْتِهِ فَاسْألْهُ، فإنْ كَانَ ذلِكَ يُجزِئُ عَنِّي وَإلا صَرَفْتُهَا إِلَى غَيْرِكُمْ. فَقَالَ عبدُ اللهِ: بَلِ ائْتِيهِ أنتِ، فانْطَلَقتُ، فَإذا امْرأةٌ مِنَ الأنْصارِ بِبَابِ رسولِ اللَّهج حَاجَتي حَاجَتُها، وَكَانَ رَسُولُ اللهِج قَدْ أُلْقِيَتْ عَلَيهِ المَهَابَةُ. فَخَرجَ عَلَيْنَا بِلاَلٌ، فَقُلْنَا لَهُ: ائْتِ رَسُولَ اللَّهج فَأخْبرْهُ أنَّ امْرَأتَيْنِ بالبَابِ تَسألانِكَ: أُتُجْزِئُ الصَّدَقَةُ عَنْهُمَا عَلَى أزْواجِهمَا وَعَلَى أيْتَامٍ في حُجُورِهِما؟ وَلا تُخْبِرْهُ مَنْ نَحْنُ، فَدَخلَ بِلاَلٌ عَلَى رَسُولِ اللَّهج فسأله، فَقَالَ لَهُ رَسُول اللَّهج: «مَنْ هُمَا؟» قَالَ: امْرَأةٌ مِنَ الأنْصَارِ وَزَيْنَبُ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِج: «أيُّ الزَّيَانِبِ هِيَ؟» قَالَ: امْرَأةُ عبدِ اللهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِج: «لَهُمَا أجْرَانِ: أجْرُ القَرَابَةِ وَأجْرُ الصَّدَقَةِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۱۴۶۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۰۰۰.]
ترجمه: زینب ثقفی، همسر عبدالله بن مسعودس وعنها میگوید: رسولاللهج فرمود: «ای زنان! صدقه دهید؛ حتی از زیورآلات خود». (زینب) میگوید: نزد عبدالله بن مسعود بازگشتم و به او گفتم: تو، مردی تنگ دست هستی و پیامبرج به ما دستور داده است که صدقه دهیم. نزدشان برو و از ایشان بپرس که آیا میتوانم به تو صدقه دهم تا در غیر این صورت آن را به دیگران بدهم؟ عبداللهس گفت: تو، خود نزدش برو. لذا من، خودم رفتم و زنی از انصار را مقابل درب خانهی پیامبرج دیدم که او هم سؤالی مانند سؤال من داشت. و از آنجا که پیامبرج پُرهیبت بود، (هیچیک از ما در خود نمیدید که در بزند و سؤالش را بپرسد) تا اینکه بلالس خارج شد؛ به او گفتیم: نزد پیامبرج برو و به ایشان بگو: دو زن، پشتِ در هستند و میپرسند: آیا میتوانند صدقهی اموالشان را به شوهران خود و یتیمانی بدهند که تحت سرپرستی آنها هستند؟ و به ایشان نگو که ما، کیستیم. بلال نزد رسولاللهج رفت و سؤال را مطرح کرد. رسولاللهج از او پرسید: «این دو زن، کیستند؟» پاسخ داد: زنی از انصار و زینب. رسولاللهج فرمود: «کدام زینب؟» بلال، پاسخ داد: همسر عبدالله. رسولاللهج فرمود: «اینها، دو اجر دارند: اجر خویشاوندی، و اجر صدقه».
شرح
مؤلف/ روایتی بدین مضمون نقل کرده است که اسماء دختر ابوبکر صدیقب میگوید: مادرم، در حالی که مشرک بود، در حیات پیامبرج نزدم آمد؛ از پیامبرج سؤال کردم: مادرم نزدِ من آمده است و از من انتظار (نیکی و محبت) دارد؛ آیا با او ارتباط بگیرم (و به او نیکی کنم)؟ فرمود: «بله؛ با مادرت ارتباط بگیر».
در متن این روایت آمده است: «وَهِيَ رَاغِبَةٌ». برخی از علما گفتهاند: بدین معناست که به اسلام، رغبت دارد. لذا ارتباط با او، بدینخاطر بود که علاقه و رغبت بیشتری به اسلام، پیدا کند و مسلمان شود. همچنین گفته شده که این عبارت، بدین مفهوم است که: او، انتظار دارد که با او ارتباط داشته باشم. لذا پیامبرج به اسماءل دستور داد که با مادرش ارتباط بگیرد. لذا مادر اسماء، با این امید و اشتیاق که دخترش با او ارتباط بگیرد و به او هدیه دهد، به ملاقات دخترش آمد.
این، نشان میدهد که انسان باید با خویشاوندانش رابطه داشته باشد، حتی اگر مسلمان نباشند؛ زیرا حق خویشاوندی آنها، به قوت خود باقیست. فرمودهی الله متعال در سورهی «لقمان» بیانگر همین موضوع است:
﴿وَإِن جَٰهَدَاكَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِي ٱلدُّنۡيَا مَعۡرُوفٗا﴾[لقمان: ١٥]
و اگر (پدر و مادرت) تو را بر آن داشتند که چیزی را شریکم بسازی که به آن دانش نداری، از آنان اطاعت مکن و در دنیا با آنها به خوبی رفتار نما.
یعنی اگر پدر و مادرت، مشرک بودند و با تأکید و پافشاری از او میخواستند که به الله شرک بورزی، از آنان اطاعت نکن؛ زیرا اطاعت از مخلوق در جهت نافرمانی از خالق، درست نیست. با این حال، در دنیا به آنان بهنیکی رفتار کن؛ یعنی به وظیفهی خود در قبال آنها عمل نما و با آنها ارتباط داشته باش، هرچند کافر یا فاسق باشند؛ زیرا حق خویشاوندی دارند.
این حدیث هم، نشانگر همان موضوعیست که در این آیه بیان شده است؛ چنانکه پیامبرج به اسماء دختر ابوبکر صدیقب فرمان داد که با مادرش که در آن زمان، مشرک بود، ارتباط بگیرد.
همچنین دریافتیم که صدقه دادن به خویشان، دو پاداش دارد: اجر صلهی رحم، و اجر صدقه. دلیلش، روایتیست که زینب دختر مسعود ثقفی، همسر عبدالله بن مسعودس روایت کرده که پیامبرج زنان را به صدقه دادن، دستور داد. زینبل به خانهاش بازگشت؛ شوهرش، عبدالله بن مسعودس مردی تنگدست و فقیر بود. زینب به شوهرش خبر داد که پیامبرج، به زنان دستور داده است که صدقه دهند. لذا عبدالله بن مسعودس از همسرش خواست که به او و نیز یتیمانِ نیازمند، کمک کند. اما این سؤال برای آنها مطرح شد که آیا زن، میتواند به شوهر و اعضای خانوادهی خود و کسانی که در خانهاش هستند، صدقه دهد؟ لذا زینبل به خانهی پیامبرج رفت تا این مسأله را مطرح کند و حکمش را از پیامبرج بپرسد. وقتی به خانهی پیامبرج رسید، زنی از انصار را مقابل خانهی پیامبرج دید که او هم آمده بود تا همین سؤال را از پیامبرج بپرسد. ولی پیامبرج پُرهیبت بود و هیچیک از اینها در خود نمیدید که در بزند و سؤالش را بپرسد تا اینکه بلالس خارج شد؛ آری؛ هیبت پیامبرج بهگونهای بود که ابتدا که انسان، ایشان را میدید، هیبتشان، انسان را میگرفت، ولی پس از اندکی گفتگو و همنشینی، محبت پیامبرج در دل مینشست. بلالس از خانه خارج شد و از آن دو سؤال کرد: چهکار داريد؟ گفتند: نزد پیامبرج برو و به ایشان بگو: دو زن، پشتِ در هستند و میپرسند: آیا میتوانند صدقهی اموالشان را به شوهران خود و یتیمانی بدهند که تحت سرپرستی آنها هستند؟ و به ایشان نگو که ما، کیستیم. بلال نزد رسولاللهج رفت و سؤال را مطرح کرد. رسولاللهج از او پرسید: «این دو زن، کیستند؟» پاسخ داد: زنی از انصار و زینب. رسولاللهج فرمود: «کدام زینب؟» چون خیلیها، اسمشان زینب بود. بلالس پاسخ داد: همسر عبدالله. عبدالله بن مسعودس خادمِ پیامبرج بود و بدون اجازه وارد خانهی پیامبرج میشد. لذا پیامبرج عبداللهس و خانوادهاش را بهخوبی میشناخت و از اوضاع او آگاه بود. آن زنِ انصاری و همسر عبدالله بن مسعودش از بلال خواستند نامی از آنها، نزد پیامبرج نبرد و نگوید که کیستند؛ ولی بلالس از آن جهت که رسولاللهج سؤال کرد و اطاعت ایشان بر اطاعت دیگران، مقدم است، به پیامبرج خبر داد که سؤالکنندگان؛ زنی از انصار و نیز همسر عبدالله بن مسعود هستند. رسولاللهج فرمود: «اینها، دو اجر دارند: اجر خویشاوندی، و اجر صدقه». لذا بدین نکته پی میبریم که هنگام نیاز، صدقه دادن به فرزندان و همسر (هم زن و هم مرد) جایز است و این، دو پاداش دارد: اجر صدقه، و اجر صلهی رحم؛ یعنی انسان میتواند در هنگام نیاز، به فرزندان یا همسر خود، صدقه دهد.
ناگفته نماند که اگر این نیاز، جزو همان نفقهای باشد که بر انسان واجب است، در این صورت دادن زکات به کسی که نفقهاش بر انسان واجب است، درست نیست؛ ولی اگر نیازش، خارج از حد نفقه باشد یا آن شخص، جزو کسانی نباشد که نفقهاش بر انسان، واجب است، در این صورت، دادن زکات به چنین شخصی، بلامانع است؛ یعنی اشکالی ندارد که انسان از زکات اموالش، بدهی پدر، پسر یا همسرش را بپردازد؛ البته در صورتی که بدهکار، زنده باشد؛ یعنی اگر بدهکار، مرده باشد، بدهیاش را از مالِ زکات نمیدهند؛ بلکه بدهیاش را داوطلبانه یا به عنوان صدقهی نفلی و یا از آنچه بر جا گذاشته است، ادا میکنند.
***
۳۳۲- وعن أبي سُفْيان صخْر بنِ حربٍس في حدِيثِهِ الطَّويل في قصَّةِ هِرقل أَنَّ هِرَقْلَ قال لأَبي سفْيان: فَماذَا يأْمُرُكُمْ بِه؟ يَعْني النَّبِيَّج قال: قلت: يقولُ: «اعْبُدُوا اللهَ وَحدَه، ولا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئا، واتْرُكُوا ما يقُولُ آباؤُكم، ويأْمُرُنَا بالصَّلاةِ ، والصِّدْق، والعفَاف، والصِّلَةِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۷۷۳.]
ترجمه: ابوسفیان، صخر بن حربس ضمن روایتی طولانی از ماجرای ملاقاتش با «هرقل» میگوید: هرقل به من گفت: شما را به چیزی فرامیخواند؟ منظورش، پیامبرج بود. ابوسفیانس میگوید: پاسخ دادم: میگوید: «الله یکتا و یگانه را عبادت و پرستش کنید و هیچ چیزی را شریکش نسازید و آنچه را پدران شما میگفتند، رها نمایید؛ و ما را به نماز، راستگویی و درستکاری، پاکدامنی و صلهی رحم، امر میکند».
۳۳۳- وعن أبي ذرس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «إِنَّكُم ستفْتَحُونَ أَرْضًا يُذْكَرُ فِيهَا القِيرَاطُ».
وفي روايةٍ: «ستفْتحُونَ مصْر وهِي أَرْضٌ يُسَمَّى فِيها القِيراط، فَاستَوْصُوا بِأَهْلِها خيْرًا، فَإِنَّ لَهُمْ ذِمةً ورحِمًا».
وفي روايةٍ: «فإِذا افْتتَحتُموها، فَأَحْسِنُوا إِلى أَهْلِهَا، فَإِنَّ لهُم ذِمَّةً ورحِماً» أَو قال: «ذِمَّةً وصِهرًا». [رواه مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۵۴۳.]
قال العُلَماء: الرَّحِمُ التي لهُمْ كَوْنُ هَاجَر أُمُّ إِسْماعِيلَج مِنْهم. «والصِّهْرُ»: كونُ مارِية أُمِّ إِبراهِيمَ ابنِ رسول اللَّه>ج منهم.
ترجمه: ابوذرس میگوید: رسولاللهج فرمود: «شما، بهزودی سرزمینی را فتح میکنید که در آن، نام قیراط[ یعنی قیراط به عنوان بخشی از دینار، در میان آنها رواج دارد؛ طحاوی که خود مصریست و به زبان و لهجهی مصریها آشناتر، گوید: این، کنایه از نوعی بدمنشی و سوءادب در رفتار، گفتار و معاملات آنهاست. لذا مفهوم حدیث، این است که با وجودِ چنین منشی در رفتار و گفتارشان، باید رفتار مناسب و شایستهای با آنها داشته باشید. [مترجم])] ذکر میشود».
و در روایت آمده است: «بهزودی مصر را فتح میکنید؛ و آنجا سرزمینیست که در آن نام قیراط، ذکر میشود. سفارش مرا دربارهی نیکی به اهالی آن مراعات کنید؛ زیرا آنها، حرمت و حق خویشاوندی دارند».
و در روایتی دیگر آمده است: «وقتی آنجا را فتح کردید، به مردمانش نیکی کنید؛ زیرا آنها، حرمت و حق خویشاوندیِ نسبی دارند». یا فرمود: «زیرا آنها، حرمت و خویشاوندیِ سببی دارند».
علما گفتهاند: منظور از «رحم» (خویشاوندی نسبی)، اینست که هاجر، مادر اسماعیلج، اهل مصر بوده است؛ و منظور از «صهر» (خویشاوندی سببی) اینست که ماریه، مادر ابراهیم فرزند رسولخداج مصری بوده است.
۳۳۴- وعن أبي هريرةس قال: لما نزلَتْ هذِهِ الآيَةُ: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤﴾[الشعراء : ٢١٤] دعا رسولُ اللَّهج قُرَيْشًا فاجْتَمعُوا فَعَم، وخَصَّ وقال: «يا بَني عبدِ شَمس، يا بني كَعْب بنِ لُؤَي، أَنقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنَ النَّار، يَا بني مُرَّةَ بنِ كْعب، أَنْقِذُوا أَنفُسَكُمْ مِن النَّار، يا بني عبْدِ مَنَاف، أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنَ النَّار، يا بَني هاشِمٍ أَنقِذُوا أَنْفُسكُمْ مِنَ النَّار، يا بني عبْدِ المطَّلِبِ أَنْقِذُوا أَنْفُسكُمْ مِن النَّار، يا فاطِمَة أَنْقِذي نفْسَكِ منَ النَّار، فَإِني لا أَمْلِكُ لَكُمْ منَ الله شيْئا، غَيْر أَنَّ لَكُمْ رحِماً سأَبلُّهَا بِبِلالِها». [روایت مسلم][ صحیح بخاری، ش: ۲۷۵۳؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۰۴.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: هنگامی که این آیه نازل شد: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤﴾ «و به خویشاوندان نزدیکت هشدار بده»، رسولاللهج قریش را فراخواند و طوایف قریش را بهطور عموم و برخی از افراد را بهطور خاص، مخاطب قرار داد و فرمود: «ای بنی عبدشمس! ای بنی کعب بن لؤی! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنی مره بن کعب! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنی عبدمناف! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنیهاشم! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنی عبدالمطلب! خود را از آتش دوزخ نجات دهید. ای فاطمه! خود را از آتش دوزخ نجات بده؛ زیرا من، نمی توانم برای شما نزد الله کاری بکنم؛ تنها کاری که انجام میدهم، اینست که با آبِ صلهی رحم، آتشِ قطع رابطه با شما را فرومینشانم». (یعنی حق خویشاوندی شما را بهطرز شایستهای ادا میکنم).
۳۳۵- وعن أبي عبد الله عمرو بن العاص رضي الله عنهما قال: سمعتُ رسولَ اللهِج جِهارًا غيْرَ سِرٍّ يَقُول: «إِنَّ آلَ بَني فُلانٍ لَيُسُوا بأَوْلِيائي إِنَّما وَلِيِّي اللهُ وصالحُ المؤْمِنِين، ولَكِنْ لَهُمْ رحِمٌ أَبُلُّها بِبِلالِها». [متفق عليه؛ این، لفظ بخاریست.][ صحیح بخاری، ش:۵۹۹۰؛ و صحیح مسلم، ش:۲۱۵.]
ابوعبدالله، عبدالله بن عمروب میگوید: شنیدم که رسولاللهج آشکارا، نه مخفیانه (با صراحت تمام) میفرمود: «طایفهی بنیفلان، دوستان من نیستند؛ بلکه دوستان من، الله و مؤمنان نیکوکارند. البته حق خویشاوندی آنها محفوظ است که من، آن را بهطرز شایستهای ادا میکنم».
شرح
احادیثی که مؤلف/ ذکر کرده، همه، نشانگر اهمیت صلهی رحم (ارتباط با خویشاوندان) است. در رأس این احادیث، حدیث ابوسفیان، صخر بن حربس قرار دارد؛ حکایتش به زمانی برمیگردد که ابوسفیان با گروهی از قریشیان نزد «هرقل»، پادشاه روم رفت. این ماجرا پیش از مسلمان شدن ابوسفیانس بود؛ زیرا ابوسفیان در سال فتح مکه مسلمان شد.
این ملاقات، پس از صلح حدیبیه اتفاق افتاده است. هرقل که مردی زیرک بود، اطلاعاتی از تورات و نشانههای محمد مصطفیج و محل بعثت ایشان داشت؛ زیرا وصف پیامبرج و دعوت ایشان در تورات و انجیل آمده است؛ همانگونه که اللهﻷ میفرماید:
﴿ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ﴾[الأعراف: ١٥٧]
...پیامبر درس نخواندهای که وصف او و نامش را نزد خویش در تورات و انجیل میبینند.
از اینرو همانگونه که فرزندان خود را بهخوبی میشناسند و شکی دربارهی آنها ندارند، پیامبرج را نیز میشناسند و هیچ شکی دربارهی صداقتش ندارند.
هرقل، زمانی که از حضور تعدادی از عربهای حجاز در سرزمین خویش، اطلاع یافت، آنان را به حضور خواست تا دربارهی پیامبرج و دعوت ایشان سؤال کند و بداند که دعوت پیامبر نوظهور چیست و از چه چیزی بازمیدارد و یارانش چگونهاند یا چه وضعیتی دارند. از اینرو هرقل پرسشهایی در اینباره مطرح کرد که بخاری/ در «صحیح» خود در روایتی طولانی ذکر نموده است. یکی از پرسشهای هرقل، این بود که این پیامبر به چه فرمان میدهد؟ پاسخ ابوسفیان، این بود که او، ما را به صلهی رحم، صدق و راستی، و عفت و پاکدامنی فرامیخواند.
صلهی رحم، مراعات حقوق خویشاوندی یا ارتباط با خویشان است، و صدق و راستی، به معنای گفتاریست که واقعیت دارد یا مطابق واقعیت است؛ و عفت، یعنی پاکدامنی و دوری از زنا و نیز دور نگه داشتن چشم و دست و زبان از مال و آبروی دیگران.
در پایان این گفتگو، هرقل به ابوسفیان گفت: اگر آنچه گفتی، حقیقت داشته باشد، بهزودی جای پای مرا تصرف خواهد کرد. این را کسی چون هرقل میگوید که فرمانروای یکی از دو امپراتوری بزرگ آن روز، یعنی روم و ایران است و بر بخش عظیمی از دنیا حکم میرانَد؛ ولی میداند که دعوت پیامبرج، حق است و با سرشت و نهاد بشریت مطابقت دارد و با رهنمودهای حیاتبخش الهی، همسو میباشد؛ زیرا به صدق و راستی، عفت و پاکدامنی، و صلهی رحم، فرامیخواند.
سپس مؤلف/ تعدادی حدیث دربارهی صلهی رحم و ارتباط با خویشاوندان روایت کرده است؛ از جمله این روایت که: الله متعال به پیامبرج دستور داد:
﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤﴾[الشعراء : ٢١٤]
و به خويشاوندان نزدیکت هشدار بده.
پیامبرج پیرو این فرمان، قریش را جمع کرد و طوایف مختلف قریش را بهطور عام و برخی از افراد آن را بهطور خاص خطاب قرار داد تا اینکه به دخترش فاطمهل فرمود: «يا فاطِمَة! أَنْقِذي نفْسَكِ منَ النَّار». یعنی: «ای فاطمه! خود را از آتش دوزخ نجات بده». و پیامش به همهی آنها، این بود که من، نمیتوانم نزد الله برای شما کاری بکنم. البته این را هم بیان فرمود که حق خویشاوندی آنها، همچنان محفوظ است و با آب صلهی رحم، آتش قطع رابطه با خویشاوندان را فرو مینشاند؛ زیرا قطع رابطه با خویشاوندان، آتشیست که با آبِ صلهی رحم خاموش میشود. پیوند خویشاوندی، با قطع رابطه میمیرد و ارتباط با خویشان، مانند آب است که به آن، حیات میبخشد. همانطور که الله متعال، فرموده است:
﴿وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ كُلَّ شَيۡءٍ حَيٍّۚ﴾[الأنبياء: ٣٠]
و هر چیز زندهای را از آب قرار دادیم.
یعنی آب، مایهی حیات است؛ از اینرو پیامبرج صلهی رحم را به آبِ تشبیه کرد که پیوند خویشاوندی را خرم و باطراوت نگه میدارد.
مؤلف/، همچنین این حدیث را ذکر کرده است که پیامبرج فرمود: «طایفهی بنیفلان، دوستان من نیستند». زیرا کافر بودند. بر هر مسلمانی واجب است که از دوستی با کافران، بیزاری بجوید؛ همانگونه که اللهﻷ میفرماید:
﴿قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ﴾[الممتحنة : ٤]
بهراستی برای شما، در ابراهیم و همراهانش، الگوی نیکیست؛ آنگاه که به قوم خویش گفتند: ما، از شما و آنچه جز الله میپرستید، بیزاریم. ما، به شما باور نداریم و میان ما و شما برای همیشه دشمنی و کینه پدید آمده است تا آنکه به الله یکتا ایمان بیاورید.
و بدینسان ابراهیم÷ از قوم خود که مشرک بودند، بیزاری جست.
پیامبرج فرمود: «ولَكِنْ لَهُمْ رحِمٌ أَبُلُّها بِبِلالِها». یعنی با اینکه کافرند، حق خویشاوندی آنها را ادا میکنم. و این، نشان میدهد که حق ارتباط برای خویشاوند، محفوظ است؛ اگرچه کافر باشد و این، غیر از دوستی با خویشاوندِ کافر است؛ یعنی خویشاوندِ کافرِ انسان، اگرچه حقّ خویشاوندی دارد، اما حقّ ولایت و دوستی ندارد و نباید با او دوستی کرد؛ زیرا بر باطل است.
سپس مؤلف، احادیثی ذکر کرده که پیامبرج نوید فتح مصر را به یارانش داده و به نیکرفتاری با اهل مصر سفارش نموده و فرموده است: «آنها، حرمت و حق خویشاوندی دارند». زیرا هاجر، مادرِ اسماعیل÷ و همسر ابراهیم خلیل÷ اهل مصر بوده است و بدینسان مصریها، داییهای اسماعیل÷ محسوب میشوند و اسماعیل÷ پدرِ عربهای مستعربه، بهشمار میرود؛ یعنی عربهای مستعربه، نوادگان اسماعیل÷ هستند.
بههر حال، این نشان میدهد که قرابت و خویشاوندیِ دور نیز درخورِ صلهی رحم است و وقتی دریابیم که فلانشخص از طایفهی ماست، باید حق خویشاوندی او را ادا کنیم؛ هرچند خویشاوندِ دور ما باشد.
همچنین درمییابیم که ارتباط با خویشاوندان مادری، مانند صلهی رحم با خویشاوندان پدریست.
***
۳۳۶- وعن أبي أَيُّوب خالدِ بن زيدٍ الأنصاريس أَنَّ رجلاً قال: يَا رَسُولَ اللهِ أَخْبِرْني بِعملٍ يُدْخِلُني الجنَّةَ، وَيُبَاعِدني مِنَ النَّار. فقال النَّبيُّج: «تعبُدُ اللَّه، ولا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا، وَتُقِيمُ الصَّلاَةَ، وتُؤتي الزَّكاةَ، وتَصِلُ الرَّحِم». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۱۳۹۶؛ و صحیح مسلم، ش:۱۳.]
ترجمه: ابوایوب، خالد بن زید انصاریس میگوید: مردی به پیامبرج گفت: ای رسولخدا! عملی به من معرفی کن که مرا وارد بهشت سازد و از آتش دوزخ، دور بگرداند. پیامبرج فرمود: «الله را عبادت کن و هیچ چیز و هیچ کس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات بده و حقّ خویشاوندی را ادا کن».
۳۳۷- وعن سلْمان بن عامرٍس عَنِ النَّبيِّج قال: «إِذا أَفْطَرَ أَحَدُكُمْ فَلْيُفْطِرْ عَلَى تَمر فَإِنَّهُ بركَةٌ، فَإِنْ لَمْ يجِد تَمْرًا، فَالماء، فَإِنَّهُ طُهُورٌ». وقال: «الصَّدقَةُ عَلَى المِسكِينِ صدقَةٌ، وعَلَى ذي الرَّحِمِ ثِنْتَان: صَدَقَةٌ وصِلَةٌ». [ترمذي، روایتش کرده و آن را حسن دانسته است.][ ضعیف است: ضعیف الجامع، ش: ۳۸۹؛ و ضعیف الترمذی، آلبانی، ش: ۱۰۱؛ آلبانی میگوید: صحیح، عمل پیامبرج است. وی در الإرواء، ذیل حدیث شمارهی ۹۲ میگوید: «آنچه در اینباره به ثبوت رسیده، حدیث انس است که این را به عنوان فعل پیامبرج روایت کرده است؛ و روایت او و سلمان بن عامر بدین شکل که این عمل را در قالب گفتار پیامبرج روایت کردهاند، نزد من ثابت نشده است. والله اعلم». البته قسمت دوم حدیث «الصَّدقَةُ عَلَى المِسكِينِ صدقَةٌ...»، صحیح است؛ ر.ک: صحیح ابن ماجه، آلبانی/، ش: ۱۶۹۸.]
ترجمه: سلمان بن عامرس میگوید: پیامبرج فرمود: «هریک از شما هنگامِ افطار، با خرما افطار کند؛ زیرا در آن، برکت است. و اگر خرما نیافت، با آب افطار نماید؛ زیرا آب، پاک است». و فرمود: «در صدقه دادن به مسکین، (پاداشِ) یک صدقه است و صدقه دادن به خویشاوند، دو پاداش دارد: پاداش صدقه، و پاداش صلهی رحم».
۳۳۸- وعن ابن عمر رضي الله عنهما قال: كَانَتْ تَحتي امْرأَةٌ وكُنْتُ أُحِبُّها، وَكَانَ عُمرُ يكْرهُهَا، فقال لي: طَلِّقْها فأبيْت، فَأَتَى عَمرُس النَّبيَّج، فَذَكر ذلكَ لَه، فقال النَّبيُّج: «طَلِّقْهَا». [ابوداود و ترمذي، این حدیث را روایت کردهاند و ترمذی آن را حسن صحيح دانسته است.][ السلسلة الصحيحة، ش:۹۱۹؛ صحیح ابنماجه، آلبانی/، ش:۱۶۹۸.]
ترجمه:ابنعمرب میگوید: زنی در نکاح من بود و او را دوست داشتم؛ ولی عمر (پدرم) او را نمیپسندید. لذا به من گفت: طلاقش بده؛ ولی من، قبول نکردم. پدرم نزد پیامبرج آمد و این مسأله را برای ایشان بازگو کرد. پیامبرج فرمود: «طلاقش بده».
۳۳۹- وعن أبي الدَّرْداءِس أَنَّ رَجُلاً أَتَاهُ فقال: إِنَّ لي امْرَأَةً وإِن أُمِّي تَأْمُرُني بِطَلاَقِها؟ فقال: سَمِعْتُ رسول اللَّهِج يقولُ: «الْوالِدُ أَوْسطُ أَبْوابِ الجَنَّةِ، فَإِنْ شِئْتَ فَأَضِعْ ذلِك الْباب، أَوِ احفظْهُ». [ترمذي، این حدیث را روایت کرده و آن را حسن صحیح دانسته است.][ صحیح الجامع، ش: ۷۱۴۵؛ و السلسلة الصحيحة، ش: ۹۱۴؛ و صحیح ابنماجه، آلبانی/، ش: ۱۶۹۹.]
ترجمه: از ابودرداءس روایت است که شخصی، نزد وی رفت و گفت: همسری دارم و مادرم به من امر میکند که طلاقش دهم. ابودرداءس پاسخ داد: از رسولاللهج شنیدم که میفرمود: «پدر و مادر، مهمترین و برگزیدهترین، دروازهی بهشت هستند؛ اگر میخواهی، این درب را نابود کن و اگر میخواهی، آن را نگه دار».
۳۴۰- وعن البراءِ بن عازبٍب عَنِ النَّبيِّج قال: «الخَالَةُ بِمَنْزِلَة الأُمِّ». [ترمذي، اين حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحيح میباشد.][ صحیح الجامع، ش: ۳۳۳۹؛ این حدیث در صحیح بخاری، ش:۲۶۹۹ به صورتی طولانی آمده است.]
وفي الباب أَحاديث كِثيرة في الصحيح مشهورة ، منها حديث أَصحابِ الغارِ، وحديث جُرَيْجٍ وقَدْ سَبَقَا، وأَحاديث مشهورة في الصحيح حَذَفْتُهَا اخْتِصارًا، وَمِنْ أَهَمِّهَا حديثُ عمْرو بن عَبسَةَس الطَّوِيلُ المُشْتَمِلُ على جُمَلٍ كثيرة مِنْ قَوَاعِدِ الإِسْلامِ وآدابِهِ وَسَأَذْكُرُهُ بِتَمَامِهِ إِن شَاءَ الله تعالى في بابِ الرَّجَاء، قال فيه: دَخَلْتُ عَلى النَّبيِّ>ج بِمَكَّةَ، يَعْني في أَوَّل النُبُوَّةِ، فقلتُ له: ما أَنت؟ قال: «نَبيٌّ». فقلت: وما نبي؟ قال: «أَرسلَني اللهُ تعالى»، فقلت: بِأَيِّ شَيءٍ أَرْسلَك؟ قال: «أَرْسلَني بِصِلةِ الأَرْحام، وكَسْرِ الأوثَان، وأَنْ يُوحَّدَ الله لا يُشرَكُ بِهِ شَيءٌ». وذكر تَمامَ الحديث. واللَّه أعلم.
ترجمه: براء بن عازبس میگوید: پیامبرج فرمود: «خاله، بهمنزلهی مادر است».
در اینباره، احادیث فراوان و مشهوری وجود دارد که در کتابهای صحیح آمده است؛ از جمله حدیث یاران غار[ ر.ک: همین کتاب، حدیث شمارهی ۱۳.] و حدیث جریج[ ر.ک: همین کتاب، حدیث شمارهی: ۲۶۴.] که پیشتر ذکر شد. بنده جهت اختصار، از ذکر این احادیث خودداری کردهام که از مهمترین این احادیث به حدیث عمرو بن عبسهس اشاره میکنم که طولانیست و حاوی جملههای فراوانی از قواعد و آداب اسلامیست که انشاءالله تعالی آن را در باب «رجاء» (امید به رحمت الهی) ذکر خواهم کرد.[ ر.ک: همین کتاب، حدیث شمارهی۴۴۳.] در بخشی از این روایت آمده است که عمرو بن عبسهس میگوید: در مکه، یعنی در ابتدای بعثت پیامبرج نزدشان رفتم و گفتم: تو کیستی؟ فرمود: «من، پیامبرم». پرسیدم: پیامبر، چیست؟ فرمود: «الله متعال، مرا فرستاده است». سؤال کردم: تو را با چه مأموریتی فرستاده است؟ فرمود: «برای صلهی رحم، شکستن بتها، و اینکه الله، بهیگانگی پرستش شود و هیچ چیز و هیچکس را شریکش نسازند». و آنگاه بقیهی حدیث را ذکر کرد. و الله، داناتر است.
شرح
این احادیث، دربارهی صلهی رحم و نیکی به پدر و مادر است؛ از جمله حدیث خالد بن زید انصاریس که از پیامبرج خواست عملی را به او معرفی کنند که او را وارد بهشت نماید و از آتش دوزخ دور بگرداند. پیامبرج فرمود: «الله را عبادت کن و هیچ چیز و هیچ کس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات بده و حقّ خویشاوندی را ادا کن». شاهد موضوع در این حدیث، اینجاست که پیامبرج فرمود: «حقّ خویشاوندی را ادا کن» و بدینسان صلهی رحم را یکی از اسباب ورود به بهشت و دور شدن از آتش دوزخ برشمرد.
بدون شک، هر انسانی، خواهان دستیابی به این سعادت بزرگ است که از دوزخ نجات یابد و وارد بهشت شود. زیرا هرکس از دوزخ دور گردد و به بهشت برود، به رستگاری بزرگی دست یافته است و هر مسلمانی، در این جهت میکوشد؛ اما برای رسیدن به چنین سعادتی، چهار عملِ اساسی، ضروریست:
یکم: الله را بدور از هرگونه شرک کوچک و بزرگی عبادت و پرستش کنید.
دوم: نماز را برپا دارید و آن را سرِ وقت و با جماعت بخوانید؛ البته نماز جماعت، مخصوص مردان است و بر زنان، واجب نیست.
سوم: زکات اموالتان را ادا کنید و زکاتی را که الله متعال در اموال شما واجب کرده است، به مستحقان آن بدهید.
چهارم: صلهی رحم، یعنی حق خویشاوندی را مطابق عرف جامعهی اسلامی بهجا آورید. در جامعهی سالم، آنچه که مردم، آن را صلهی رحم بدانند، صلهی رحم محسوب میشود و آنچه که در عرف چنین جامعهای، صلهی رحم بهشمار نیاید، پیوند خویشاوندی محسوب نمیشود؛ مگر اینکه انسان در جامعهای زندگی کند که به ارتباطهای خانوادگی و خویشاوندی اهمیت ندهند؛ در این صورت، اصلِ صلهی رحم به عنوان یکی از آموزههای دینی به قوت خود باقیست و باید با استفاده از رهنمودهای دینی به این دستور بزرگ اسلامی، عمل کرد.
سپس مؤلف/ حدیث سلمان بن عامر ضبی را دربارهی افطار با خرما ذکر کرده است؛ بنا بر این روایت، اگر خرما نبود، با آب، افطار کنید. در این روایت، همچنین آمده است: «در صدقه دادن به مسکین، (پاداشِ) یک صدقه است و صدقه دادن به خویشاوند، دو پاداش دارد: پاداش صدقه، و پاداش صلهی رحم».
از اینرو علما گفتهاند: از میان دو فقیر که یکی، خویشاوند شماست و دیگری، خویشاوندِ شما نیست، فقیرِ خویشاوند، در اولویت است؛ زیرا از آن جهت که حقّ خویشاوندی دارد، مستحقتر است.
آنگاه مؤلف/، حدیث عبدالله بن عمرب را ذکر کرده است که وی، همسری داشت و به او علاقهمند بود. پدرش، عمرس به او دستور داد که این زن را طلاق دهد. ولی ابنعمر که زنش را دوست داشت، خواستهی پدرش را رد کرد. عمرس این موضوع را با پیامبرج در میان نهاد. پیامبرج به ابنعمرس فرمود: «طلاقش بده».
و روایت بعدی، دربارهی زنیست که پسرش را به طلاق دادن همسرش امر میکرد. پیامبرج در این حدیث این نکته را بیان فرمود که صلهی رحم یا نیکی به پدر و مادر، یکی از اسباب و زمینههای ورود به بهشت محسوب میشود و این، اشارهایست به اينکه طلاق دادن همسر به فرمان پدر و مادر، سببِ رفتن به بهشت است؛ ولی این، بدین معنا نیست که طلاق دادن همسر در شرایطی که پدر و مادر فردی، چنین خواستهای دارند، واجب است. شخصی از امام احمد حنبل/ پرسید: من، همسرم را دوست دارم، ولی پدرم به من میگوید: طلاقش بده؛ چه کنم؟ فرمود: طلاقش نده. آن شخص پرسید: مگر پیامبرج به ابنعمر دستور نداد که در اینباره به خواستهی پدرش عمل کند و همسرش را طلاق دهد؟ امام احمد/ به او فرمود: آیا مگر پدرت، همانند عمر است؟ زیرا دربارهی عمرس یقین داریم که در اینباره دلیلی شرعی داشته است و چون فرزندش از این دلیل، بیاطلاع بود، در برابر خواستهی پدر، مقاومت میکرد؛ و گرنه، هیچ لزومی نداشت و بلکه ممکن نبود که عمرس پسرش را به چنین کاری وادار کند و بدون دلیلی شرعی آنها را از هم جدا نماید.
لذا اگر پدر یا مادری، بدون دلیل و مصلحتی شرعی، از فرزند خود بخواهند که همسر مورد علاقهاش را طلاق دهد، حرفشان بیاعتبار است و نباید به چنین خواستهای تن داد؛ زیرا این مسأله، بهقدری حساس است که هیچکس حق دخالت در چنین مواردی را ندارد و چنین مسایلی، به خودِ زن و مرد مربوط میشود.
***