۷۵- باب: عفو و گذشت و رویگردانی از جاهلان
الله متعال میفرماید:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾[الأعراف: ١٩٩]
عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهلان روی بگردان.
و میفرماید:
﴿فَٱصۡفَحِ ٱلصَّفۡحَ ٱلۡجَمِيلَ ٨٥﴾[الحجر: ٨٥]
پس (در برابر بدیهایشان) گذشت زیبا و کریمانهای داشته باش.
و میفرماید:
﴿وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡ﴾[النور : ٢٢]
...بلکه عفو و گذشت نمایند. آیا دوست ندارید که الله شما را ببخشد؟
و میفرماید:
﴿وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِ﴾[آل عمران: ١٣٤]
کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت میکنند.
و میفرماید:
﴿وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ ٤٣﴾[الشورى: ٤٣]
و هرکس بردباری ورزد و درگذرد، بداند که چنین رویکردی از کارهای بس بزرگ است.
۶۴۸- وعن عائشة رضي اللَّه عنها أَنَّهَا قالت لِلنَّبِيِّج: هل أَتى عَلَيْكَ يَوْمٌ كَانَ أَشدَّ مِنْ يوم أُحُدٍ؟ قال: «لَقَدْ لَقِيتُ مِنْ قَومِكِ، وكَان أَشدُّ ما لَقِيتُ مِنْهُمْ يوْم العقَبَةِ، إِذْ عرَضْتُ نَفسِي على ابْنِ عَبْدِ يَالِيلَ ابنِ عبْدِ كُلال، فلَمْ يُجِبْنِي إِلى ما أَردْتُ، فَانْطَلَقْتُ وَأَنَا مَهْمُومٌ على وَجْهِي، فلَمْ أَسْتَفِقْ إِلاَّ وَأَنا بقرنِ الثَّعالِب، فَرفَعْتُ رأْسِي، فَإِذا أَنَا بِسحابَةٍ قَد أَظلَّتْنِي، فنَظَرتُ فَإِذا فِيها جِبريلُ÷ فنَادانِي، فقال: إِنَّ اللهَ تعالى قَد سَمِع قَولَ قومِك لَكَ، وَما رَدُّوا عَلَيك، وَقد بعثَ إِلَيك ملَكَ الجبالِ لِتأْمُرَهُ بِمَا شِئْتَ فِيهم؛ فَنَادَانِي ملَكُ الجِبَالِ، فَسلَّمَ عَلیَّ ثُمَّ قال: يا مُحَمَّدُ إِنَّ اللهَ قَد سمعَ قَولَ قَومِكَ لَك، وأَنَا مَلَكُ الجِبال، وقَدْ بَعَثَني رَبِّي إِلَيْكَ لِتأْمُرَني بِأَمْرِك، فَمَا شِئْتَ؟ إِنْ شئْتَ، أَطْبَقْتُ عَلَيهمُ الأَخْشَبَيْن». فَقَالَ النَّبِيُّج: «بلْ أَرْجُو أَنْ يُخْرِجَ اللَّه مِنْ أَصْلابِهِم منْ يَعْبُدُ اللَّه وَحْدَهُ لا يُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۳۲۳۱؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۷۹۵.]
ترجمه: از عایشهل روایت است که از پیامبرج پرسید: آیا روزی سختتر از روز اُحُد بر شما گذشته است؟ پیامبرج فرمود: «سختیهای فراوانی از قومِ تو دیدهام. سختترینش روز عقبه بود؛ آنگاه که خود را به "عبد یالیل بن کُلال" عرضه کردم و او خواستهام را نپذیرفت. لذا غمگین شدم و به رویِ خود رفتم و تا "قرنالثعالب" به خود نیامدم. آنجا سَرَم را بالا گرفتم؛ ابری دیدم که بر من سایه افکنده بود و چون به آن نگاه کردم، جبرئیل را در آن دیدم. مرا ندا داد و گفت: الله متعال، سخنِ قومت و پاسخی را که به تو دادند، شنید. اینک فرشتهی کوهها را نزدت فرستاده است تا دربارهی آنها هرچه میخواهی به این فرشته حکم کنی. سپس فرشتهی کوهها مرا ندا داد، به من سلام کرد و گفت: ای محمد! الله، سخنِ قومت و پاسخی را که به تو دادند، شنید. اینک مرا نزدت فرستاده است تا دربارهی آنها هرچه میخواهی به من دستور دهی؛ چه میخواهی؟ اگر بخواهی، دو کوه را بر سرِ ایشان فرود میآورم. پیامبرج فرمود: «(خیر؛) بلکه امیدوارم الله از نسلِ اینها کسانی پدید آورَد که فقط الله یکتا را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند».
شرح
مؤلف/ در کتابش، ریاضالصالحین موضوعی تحت عنوان عفو و گذشت و رویگردانی از جاهلان باب کرده و سپس آیاتی در این باب ذکر نموده است که پیشتر به شرح و توضیح آنها پرداختیم. آنگاه حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که عایشهل میگوید: از پیامبرج پرسیدم: «آیا روزی سختتر از اُحُد بر شما گذشته است؟» زیرا روز احد یکی از سختترین روزهای پیامبرج بود. در جنگ بدر که در سالِ دوم هجری روی داد، تعدادی از سران قریش کشتند؛ از اینرو مشرکان قریش برای انتقامجویی از شکستِ خفتبارشان در بدر، در شوال سال سوم هجری جنگ احد را بهراه انداختند. آنها گرد هم آمدند تا به مدینه یورش ببرند و با پیامبرج بجنگند. وقتی پیامبرج از سازماندهی و حرکتِ سپاه قریش باخبر شد، با یارانش مشورت کرد که آیا در درون مدینه در برابر قریشیان بایستند یا برای مقابله با آنها از مدینه بیرون بروند؟ نظرِ جوانان پرشور و مسلمانانی که در بدر حضور نیافته بودند، این بود که برای پیکار با قریشیان به بیرونِ مدینه بروند. لذا هزار رزمنده با پیامبرج از مدینه خارج شدند؛ اما حدودِ یکسوم آنها که منافق بودند، از نیمهی راه برگشتند و گفتند: اگر مطمئن بودیم که جنگی روی میدهد، حتماً با شما میآمدیم. بدینسان از همراهی با پیامبرج و یارانش شانه خالی کردند و شمارِ لشکر اسلام به هفتصد نفر کاهش یافت. پیامبرج لشکر اسلام را به بهترین شکلِ ممکن در دامنهی احد سازماندهی کرد تا اینکه تنور جنگ داغ شد و مسلمانان در ابتدای روز، مشرکان را به عقب راندند؛ در گردونهی جنگ سپاه مسلمانان بر عرصهی کارزار مسلط بود. از اینرو مشرکان گریختند و مسلمانان شروع به جمعآوری غنایم کردند. پیامبرج پنجاه نفر از تیراندازانِ ماهر را بر گردنهی کوه گماشت تا از پُشت لشکر، از مسلمانان پشتیبانی کنند. وقتی تیراندازان دیدند که مسلمانان به جمعآوریِ غنایم مشغول شدهاند، گفتند: باید پایین برویم به برادران مسلمان خود در جمعآوری غنایم کمک نماییم؛ فرماندهی آنها، یعنی عبدالله بن جبیرس به آنها یادآوری کرد که پیامبرج دستور داده است که تحت هیچ شرایطی آنجا را ترک نکنند؛ چه گردونهی جنگ به نفع مسلمانان باشد و چه به زیانِ آنان. اما بیشتر آنها عجله کردند و گردنهی کوه را رها نمودند. بدینسان پُشتِ مسلمانان خالی شد و سوارهنظام قریش از جمله خالد بن ولید و عکرمه بن ابوجهل، این فرصت را غنیمت دانستند و کوه را دور زدند و مسلمانان را از پشت، غافلگیر کردند. گفتنیست: این دو، یعنی خالد و عکرمهب بعدها مسلمان شدند و در جرگهی اسبسوارانِ نامدار اسلام در میدان نبرد و جهاد قرار گرفتند و این، فضل خداست که به هر کس بخواهد، عنایت میکند.
حملهی غافلگیرانهی دشمن، به شهادت هفتاد تن از مسلمانان و در رأسشان، شیر خدا و پیامبرش، حمزه بن عبدالمطلبس منجر شد؛ وی، عموی پیامبرج بود. پیامبرج حمزهس را دوست داشت و به او احترام میگذاشت.
صورتِ پیامبرج زحمی شد و خونِ زیادی روی صورتش را گرفت؛ بهگونهای که فاطمهل خون را از روی صورت پدر شُست و وقتی خون بند نمیآمد، فاطمهل شاخهای از درخت خرما را آتش میزد و خاکسترِ آن را روی صورت پیامبرج میریخت تا خون، بند آید. در این ماجرا دندانِ پیشینِ پیامبرج شکست. خلاصه اینکه روز احد یکی از سختترین روزهای پیامبرج بود. الله متعال در اینباره میفرماید:
﴿أَوَلَمَّآ أَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةٞ قَدۡ أَصَبۡتُم مِّثۡلَيۡهَا قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَاۖ قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ١٦٥ وَمَآ أَصَٰبَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِيَعۡلَمَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٦٦﴾[آل عمران: ١٦٥، ١٦٦]
چرا هنگامی که در (جنگ احد) تلفاتی به شما وارد شد که خودتان دو برابرش را (در جنگ بدر) به دشمن وارد کرده بودید، گفتید: این آسیب از کجا به ما رسید؟ بگو: از ناحیهی خودتان بود. همانا الله بر هر کاری تواناست. آنچه در روز رویارویی دو گروه به شما رسید، به خواستِ الله بود تا مومنان و منافقان شناخته شوند.
لذا این اتفاق که به خواستِ اللهﻷ روی داد، در نهایت به نفع مسلمانان بود. آن روز بر پیامبرج و یارانش سخت و دشوار تمام شد. شهدا را با خود به مدینه آوردند، اما پیامبرج دستور داد آنها را به محل شهادتشان بازگردانند تا روز قیامت از همان مکانی برانگیخته شوند که آنجا به شهادت رسیدند. #و أرضاهم.
عایشهل از پیامبرج پرسید: «آیا روزی سختتر ازاحد بر شما گذشته است؟» پیامبرج فرمود: بله؛ و آنگاه جریان سفرش به "طائف" را بازگو کرد. انگیزهی این سفر این بود که قریشیان (اهالی مکه) از دعوتِ پیامبرج استقبال نکردند. از اینرو به طائف رفت تا پیام اللهﻷ را به آنها برساند؛ اما آنها از اهالی مکه نادانتر بودند. آنها نه تنها دعوت پیامبرج را نپذیرفتند، بلکه اوباش شهرشان را بر ضدّ پیامبرج برانگیختند و خود و دیگر بیخردان شهر، دو صف در دو سوی مسیر پیامبرج تشکیل دادند و شروع به سنگ زدن و ناسزاگویی کردند؛ آنقدر به پیامبرج سنگ زدند که پاهایش زخمی شد. بدینسان پیامبرج غمگین و دلشکسته طایف را ترک کرد و بهاصطلاح به رویِ خود رفت؛ وقتی به "قرنالثعالب" رسید، به خود آمد. ابری بر سَرَش سایه انداخت؛ رسولاللهج سرش را بلند کرد و جبرئیل÷ را در میانِ ابر دید. جبرئیل÷ عرض کرد: فرشتهی کوهها با من است و به تو سلام میگوید. فرشتهی کوهها به پیامبرج سلام کرد و گفت: «ای محمد! الله، سخنِ قومت و پاسخی را که به تو دادند، شنید. اینک مرا نزدت فرستاده است تا دربارهی آنها هرچه میخواهی به من دستور دهی؛ چه میخواهی؟ اگر بخواهی، دو کوه مکه را بر سرِ ایشان فرود میآورم». اما پیامبرج از روی دورنگری و بردباریاش فرمود: «(خیر؛) بلکه امیدوارم الله از نسلِ اینها کسانی پدید آورَد که فقط الله یکتا را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند». همینگونه هم شد؛ الله متعال از نسل این مشرکان که پیامبرج را آزردند، نسلی موحد و یکتاپرست پدید آورد که تنها او راعبادت میکنند و چیزی را شریکش نمیسازند.
از این حدیث معلوم میشود سختیهایی که در سفر طائف بر پیامبرج گذشت، بیش از سختیهای احد بود؛ سختیهای فراوانی بر رسولاللهج گذشت، اما ایشان شکیبایی ورزید. یکی از این سختیها، این بود که روزی پیامبرج در سایهی کعبه، به سجده رفته بود و نماز میخواند. اگر کسی در مسجدالحرام قاتلِ پدرش را ببیند، او را نمیکُشد؛ اما یکی از بیخردانِ قریش همینکه پیامبرج را در حالِ سجده و نماز دید، گفت: بروید و شکمبهی گوسفندی را که فلانیها کشتهاند، بیاورید و آنگاه که محمد در سجده بود، روی پُشتش بگذارید. لذا وقتی پیامبرج به سجده رفت، برای اهانت به وی شکمبهی گوسفند را روی پشتش گذاشتند. پیامبرج همچنان در سجده ماند تا اینکه دخترش فاطمهل آمد و شکمبه را از روی پشت ایشان برداشت؛ آنگاه پیامبرج از سجده برخاست و چون سلام داد و نمازش را تمام کرد، برای این دسته از قریشیان بددعایی نمود.
شاهدِ موضوع اینجاست که پیامبرج اذیت و آزار فراوانی متحمل میشد، اما با این حال از آنها میگذشت و امیدوار بود که هدایت شوند؛ از اینرو الله متعال او را به خواستهاش رساند و موفقیت، و فتح و پیروزی نصیبش کرد. لذا هر انسانی باید در برابر اذیت و آزاری که به او میرسد، شکیبایی ورزد و منتظر گشایشی از سوی الله متعال باشد؛ بهویژه هنگامی که در راه اللهﻷ اذیت و آزار میبیند. پیامبرج فرموده است: «واعْلَمْ أنّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْر، وأَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْكَرْب، وأَنَّ مَعَ الْعُسرِ يُسْراً».[ روایت احمد (۱/۳۰۷)؛ آلبانی/ در صحیح الجامع، ش: ۶۸۰۶، این حدیث را صحیح دانسته است.] یعنی: «بهیقین پیروزی و موفقیت با صبر و شکیباییست و گشایش، با تحمل رنج و سختی؛ و در کنار هر سختی، آسانیست».
***
۶۴۹- وعنها قالت: ما ضرَبَ رسولُ اللَّهج شَيْئًا قَطُّ بِيَدِهِ، ولا امْرأَةً ولا خادِمًا إِلاَّ أَنْ يُجَاهِدَ في سَبِيل اللَّه، وما نِيل مِنْهُ شيءٌ قَطُّ فَيَنتَقِمَ مِنْ صاحِبِهِ إِلاَّ أَنْ يُنتَهَكَ شَيءٌ مِن مَحَارِمِ اللَّهِ تعالى، فَيَنْتَقِمَ للَّهِ تعالى. [روایت مسلم][ صحیح مسلم ش: ۲۳۲۸.]
ترجمه: عایشهل میگوید: «رسولاللهج هرگز هیچ چیزی یا هیچ زن یا خدمتکاری را به دست خویش نزد؛ مگر زمانی که در راه الله جهاد میکرد. هیچگاه در هیچ موردی برای خود انتقام نگرفت، مگر اینکه حرمت دین الله متعال شکسته میشد که در این صورت بهخاطر الله انتقام میگرفت».
۶۵۰- وعن أَنسس قال: كُنتُ أَمْشِي مَعَ رسول اللَّهج وعليه بُردٌ نَجْرَانِيٌّ غلِيظُ الحَاشِيةِ، فأَدركَهُ أَعْرَابِيٌّ، فَجَبَذَهُ بِرِدَائِهِ جَبْذَةً شَديدَةً، فَنظرتُ إلى صَفحةِ عاتِقِ النَّبِيِّج وقَد أَثَّرَتْ بِها حَاشِيةُ الرِّداءِ مِنْ شِدَّةِ جَبذَتِهِ، ثُمَّ قال: يَا مُحَمَّدُ مُرْ لِي مِن مالِ اللَّهِ الذي عِندَك. فالتَفَتَ إِلَيْه، فضحِك، ثُمَّ أَمر لَهُ بعَطَاء. [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۳۱۴۹؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۰۵۷.]
ترجمه: انسس میگوید: با رسولاللهج قدم میزدم و ایشان روپوشی نجرانی بر تن داشت که دارای حاشیهای ضخیم بود. صحرانشینی به ایشان رسید و روپوش پیامبرج را گرفت و آن را سخت کشید؛ به گردن پیامبرج نگاه کردم، اثرِ حاشیهی ردا (روپوش) را که بهشدت کشیده شده شده بود، روی گردنِ پیامبرج دیدم. سپس آن مرد گفت: ای محمد! دستور بده از مالِ خداوند که نزدِ توست، به من هم بدهند. پیامبرج نگاهی به او انداخت، تبسم کرد و دستور داد که چیزی به او ببخشند.
شرح
مؤلف/ حدیثی بدین مضمون نقل کرده که عایشهل گفته است: «رسولاللهج هرگز هیچ چیزی یا هیچ زن یا خدمتکاری را به دست خویش نزد؛ مگر زمانی که در راه الله جهاد میکرد». و این، از بزرگوارِي پیامبرج بود که «هیچگاه در هیچ موردی برای خود انتقام نگرفت». زیرا درباره حقوق شخصی، تصمیم با خودش بود که ببخشد یا حقش را بگیرد؛ اما اگر حرمت دین الله متعال شکسته میشد، به هیچ عنوان کوتاه نمیآمد و بهخاطر الله انتقام میگرفت. زیرا پیامبرج به هیچکس اجازه نمیداد به کاری که مایهی خشم پروردگار است، ادامه بدهد. لذا شایسته است که انسان در رابطه با مسایل شخصیِ خود، عفو و گذشت پیشه نماید؛ اما اگر حرمت دین الله شکست، کوتاه نیاید و به هیچکس اجازه ندهد که در شریعت الهی قانونشکنی کند.
یکی از احادیثی که مؤلف/ در این باب ذکر کرده، داستان صحرانشینیست که روپوشی نجرانی بر تنِ پیامبرج دید و آن را بهشدت کشید؛ بهگونهای که حاشیهی ضخیم روپوش، بر گردن پیامبرج اثر گذاشت. رسولاللهج نگاهی به این مرد انداخت؛ دریافت صحرانشینیست که چیزی میخواهد. لذا پیامبرج لبخندی زد و دستور داد که چیزی به او ببخشند. حتی اخم نفرمود و چهره در هم نکشید؛ بلکه لبخند زد و دستور داد که چیزی به او ببخشند! حال اگر کسی با ما چنین برخوردی بکند، چه میکنیم؟ حداقل کتکش میزنیم. الله متعال دربارهی پیامبرشج میفرماید:
﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾[القلم: ٤]
و بیگمان تو، بر اخلاق بزرگی قرار داری.
این از اخلاق سترگ پیامبرج بود که به آن مرد نگاه کرد، تبسمی فرمود و چیزی به او بخشید.
آری؛ شایسته است که انسان صبر و حوصله داشته باشد و وقتی مردم خشمگین میشود، او کوتاه بیاید. از معاویهس پرسیدند: چگونه مردم را رهبری میکنی؟ - زیرا معاویهس به حکمت و سیاست، معروف بود.- فرمود: «قید و بندِ ارتباط من با آنها مانندِ مو، باریک است؛ اگر آنها این مو را بگیرند، من در پیِ آنها میروم و اگر من، این مو را در دست داشته باشم، آنها به دنبالِ من میآیند و بدینسان این موی باریک، گسسته نمیشود». منظورش این بود که من در ارتباط با دیگران، سختگیر نیستم. و این، از حُسنِ سیاست او بود که مردم را بدینشکل رهبری مینمود؛ وقتی به او روی میآوردند، از آنها بهگرمی استقبال میکرد و وقتی میدید که به او پشت کردهاند، خود در پیِ آنان میرفت تا آنها را از دست ندهد.
لذا چه خوب است که انسان همانندِ پیامبرج همواره در رفتار و منشِ خویش، نرمخوی و بردبار باشد. از الله متعال درخواست میکنم که به ما رفتار، اخلاق و منش نیکو عنایت بفرماید.
***
۶۵۱- وعن ابن مسعودٍس قال: كأَنِّي أَنظُرُ إلى رسول اللَّهج يَحْكِي نَبِيًّا مِن الأَنبياءِ صلوَاتُ اللَّهِ وَسلامُه عَلَيهم، ضَرَبَهُ قَومُهُ فَأَدْمَوْهُ، وَهُوَ يَمسَحُ الدَّمَ عَنْ وَجهِهِ، ويقول: «اللَّهُمَّ اغفِرْ لِقَومِي فَإِنَّهُم لا يَعْلَمُونَ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۳۴۷۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۷۹۲. [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۳۷ ذکر شد.])]
ترجمه: ابنمسعودس میگوید: گویا اینک رسولاللهج را میبینم که داستانِ یکی از پیامبران را بازگو میکند که قومش او را زده و خونآلود کرده بودند و او، خون را از صورتش پاک مینمود و میگفت: «یا الله! قومِ مرا ببخش؛ زیرا آنها نمیفهمند».
۶۵۲- وعنْ أَبِي هُريرةَس أَن رسولَ اللَّهج قال: «لَيْسَ الشديدُ بالصُّرَعةِ إِنمَّا الشديدُ الَّذي يمْلِكُ نَفسَهُ عِنْد الْغَضَبِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۶۱۱۴ ؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۶۰۹. [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۴۶ ذکر شد.])]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «پهلوان، کسی نیست که رقیب (هماوردش) را به زمین بزند؛ پهلوان، کسیست که هنگام خشم، خودش را کنترل کند».
شرح
از دیگر احادیثی که نووی/ در باب «عفو و گذشت و رویگردانی از جاهلان» ذکر کرده، حدیثیست بدین مضمون که ابنمسعودس میگوید: گویا اینک رسولاللهج را میبینم که داستانِ یکی از پیامبران را بازگو میکند که قومش او را زده و خونآلود کرده بودند و او، خون را از صورتش پاک مینمود و میگفت: «یا الله! قومِ مرا ببخش؛ زیرا آنها نمیفهمند».
این، از حلم و بردباری پیامبران و صبری بود که در برابر اذیت و آزار قومشان داشتند؛ میدانید که پیامبران اذیت و آزار فراوانی از قوم خویش دیدند. الله متعال میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ﴾[الأنعام: ٣٤]
پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند و در برابر تکذیبِ دیگران شکیبایی نمودند و اذیت و آزار دیدند تا آنکه یاری ما به آنان رسید.
رسولاللهج داستان یکی از این پیامبران را بازگو نمود و فرمود: «قومش او را زدند و خونآلودش کردند و او، خون را از صورتش پاک مینمود و میگفت: یا الله! قومِ مرا ببخش؛ زیرا آنها نمیفهمند».
گویا این قوم، مسلمان بودهاند؛ و چون با پیامبرشان درگیر شدند و خونآلودش کردند، برایشان دعای آمرزش کرد؛ اگر مسلمان نبودند برای آنها دعای هدایت مینمود. اما دعای مغفرت کرد. لذا چنین بهنظر میرسد که مسلمان بودهاند. البته این پیامبر حق داشت که از حقّ خویش بگذرد؛ از اینرو دیدگاه صحیح، اینست که اگر کسی به پیامبرج ناسزا گفت و سپس توبه کرد، توبهاش پذیرفته میشود، اما باید اعدام گردد؛ ولی اگر کسی به الله ناسزا گفت و سپس توبه نمود، توبهاش پذیرفته میشود و نباید اعدامش کرد. این، بدین معنا نیست که جُرمِ ناسزاگویی به پیامبرج از ناسزاگویی به اللهﻷ بیشتر است؛ بلکه جُرم دشنام دادن به الله از دشنامگویی به پیامبرج بدتر و شدیدتر است؛ ولی الله متعال به ما خبر داده که از حقّ خود میگذرد و توبهی کسی را که توبه کند، میپذیرد. اما پیامبرج وفات کرده است و وقتی کسی به پیامبرج ناسزا بگوید و سپس توبه کند، الله متعال توبهاش را میپذیرد و کفری را که به سبب ناسزاگویی به پیامبرج مرتکب شده است، میبخشد؛ ولی از آنجا که حقّ پیامبرج به قوّت خود باقیست، باید این شخص را اعدام کرد.
سپس مؤلف/ حدیثی از ابوهریرهس نقل کرده که پیامبرج فرموده است: «پهلوان، کسی نیست که رقیب (هماوردش) را به زمین بزند؛ پهلوان، کسیست که هنگام خشم، خودش را کنترل کند». مردم، کسی را پهلوان میپندارند که هنگام کُشتی یا رویارویی با حریفانش، آنها را نقش زمین کند. مردم، چنین کسی را قهرمان یا پُرزور میدانند؛ ولی رسولاللهج بیان فرموده است که در حقیقت، چنین کسی، پهلوان نیست؛ بلکه: «پهلوان، کسیست که هنگام خشم، خویشتندار باشد». کُشتی- با پوشش و لباسِ مناسب- یکی از ورزشهای مباح است که پیامبرج نیز انجام داده است؛ چنانکه با رکانه بن یزید کشتی گرفت و شکستش داد؛ رکانه، کسی بود که هیچ کس او را در کُشتی شکست نمیداد، از پیامبرج شکست خورد.
لذا پهلوان واقعی، کسیست که وقتی نفس و امیال درونی، بخواهند او را با خشم و عصبانیت، به زمین بزنند، بر خود مسلّط باشد. زیرا خشم و عصبانیت، آتشیست که شیطان در قلبِ انسان میاندازد و بدینسان خونِ انسان بهجوش میآید. اگر کسی قوی باشد، بر خود چیره میشود و اگر ضعیف باشد، نمیتواند خود را کنترل کند و چهبسا سخنی میگوید یا عملی انجام میدهد که پشیمانی بهبار میآورد. از اینرو پیامبرج به شخصی که از ایشان درخواست نصیحت کرد، فرمود: «خشمگین مشو». آن شخص چندین بار تقاضای نصیحت کرد و پیامبرج هر بار به او فرمود: «خشمگین مشو».[ صحیح بخاری، ش: ۶۱۱۶. [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۴۹ و ۶۴۴ ذکر شد.])] زیرا همانگونه که بارها مشاهده شده است، گاه خشم، باعث میشود که انسان به خود دشنام دهد یا به دین و پروردگارش ناسزا بگوید یا همسرش را طلاق دهد یا ظرفی بشکند یا لباسش را آتش بزند؛ بسیاری از حوادث، نتیجهی خشم و غضب یا جنونِ ناشی از عصبانیت است.
از اینرو قولِ راجح اینست که: اگر انسان بهاندازهای خشمگین شود که درک نکند چه میگوید، سخنش اعتبار ندارد؛ اگر لفظِ طلاق بر زبان بیاورد، همسرش طلاق نمیشود. زیرا بهاختیار خود نبوده و طلاقی که بهاختیار نباشد، حکم طلاقِ مُکرَه (مجبور) را دارد.