۳۸- باب: اهمیت تغذیهی معنوی افراد خانواده، فرزندان و زیردستانی که به سن تشخیص رسیدهاند
الله متعال، میفرماید:
﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَاۖ﴾[طه: ١٣٢]
و خانوادهات را به نماز فرمان بده و بر انجامش شکیبا باش.
و میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ﴾[التحريم: ٦]
ای مؤمنان! خود و خانوادهی خود را از آتشی که هیزمش مردم و سنگها هستند، حفظ کنید.
۳۰۳- وعن أبي هريرةَس قال: أَخذ الحسنُ بنُ عليٍّ رضي الله عنْهُما تَمْرةً مِنْ تَمرِ الصَّدقَةِ فَجعلهَا في فِيهِ فقَالَ رَسُولُ اللهِج: «كُخْ كُخ، إِرْمِ بِهَا، أَما علِمْتَ أَنَّا لا نأْكُلُ الصَّدقةَ؟» [متفق عليه][ صحیح بخاری، ش: ۱۴۹۱؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۰۶۹.]
وفي روايةٍ: «إنّا لا تَحِلُّ لنَا الصَّدقةُ».
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: حسن بن علیب خرمایی از خرماهای صدقه (زکات) برداشت و آن را در در دهانش گذاشت. رسولاللهج فرمود: «کِخ،کِخ؛ آن را بیرون بینداز. مگر نمیدانی که ما، صدقه نمیخوریم؟»
و در روایتی دیگر آمده است: «صدقه، برای ما حلال نیست».
شرح
مؤلف/، بابی دربارهی اهمیت تغذیهی معنوی اهل و عیال، فرزندان و سایر زیردستان گشوده است؛ مناسبت یا ارتباطش با مطالب گذشته، اینست که مؤلف/ در فصلهای گذشته، پیرامون نفقه یا تغذیهی جسمی خانواده و سایر زیردستان، آیات و احادیثی ذکر کرده است؛ لذا همانطور که پدر یا سرپرست خانواده وظیفه دارد خرجی یا هزینههای متعارف خانواده را تأمین کند، بر او واجب است که غذای روحی خانواده و زیردستان را تأمین نماید. در این میان، نماز، در اولویت قرار دارد و بر مرد، واجب است که خانوادهاش را به ادای نماز، دستور دهد؛ همانگونه که اللهأ به پیامبرش، محمدج فرموده است:
﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَاۖ لَا نَسَۡٔلُكَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ ١٣٢﴾[طه: ١٣٢]
و خانوادهات را به نماز فرمان بده و بر انجامش شکیبا باش. از تو روزی نمیخواهیم؛ بلکه ما به تو روزی میدهیم. و تقوا، سرانجام نیکی دارد.
اهل، به معنای خانواده است و به همهی کسانی گفته میشود که در یک خانه، یا از یک خاندان هستند؛ مانندِ همسر، دختر، پسر، عمه، خاله، و مادر و امثال آنان. اللهﻷ به پیامبرش دستور داده است که خانوادهاش را به نماز فرمان دهد و شکیبایی ورزد. «ٱصۡطَبِرۡ» در اصل «اصتبر» میباشد و حرف «تاء» در «اصتبر»، بنا بر قاعدهای در دستور زبان عربی به حرفِ «طاء» تبدیل شده است که غلیظتر میباشد؛ و گاه غلظت کلامی، بیانگر غلظت مفهومیست؛ یعنی مفاهیم عباراتی که چنین ساختاری دارند، از تأکید بیشتری برخوردار است.
الله متعال، دربارهی اسماعیل نبی÷ که یکی از اجداد پیامبر اسلامج است، ذکر فرموده که وی، خانوادهاش را به نماز و زکات، فرمان میداد و نزد پروردگارش، خرسند و پسندیده بود.[ اشارهای به آیهی ۵۵ سورهی مریم. [مترجم].] لذا انسان، دربارهی خانوادهاش مسؤولیت دارد و باید به تربیت آنها حتی به تربیت خردسالانی که قدرت تشخیص دارند، اهمیت دهد و بهاندازهی کشش عقلشان، آنها را امر و نهی و تربیت کند.
سپس مؤلف/، داستان حسن بن علیب را نقل کرده که خرمایی از خرماهای صدقه (زکات) برداشت و در دهانش گذاشت. پیامبرج به او فرمود: «کخ، کخ». یعنی این را دور بینداز که برای تو، خوب نیست و به او دستور داد که آن را از دهانش بیرون بیاورد و فرمود: «صدقه، برای ما حلال نیست».
صدقه برای خاندان پیامبرج جایز نمیباشد؛ زیرا خاندان نبوی، برترین خاندان بهشمار میروند و صدقه و زکات، چرکِ مالِ مردم است و برای برترین خانواده، مناسب نیست که از چرکِ مالِ مردم بخورند. همانطور که پیامبرج به عمویش عباس بن عبدالمطلبس فرمود: «إِنَّ الصَّدَقَةَ لا تَنْبَغِي لآلِ مُحَمَّدٍ إِنَّمَا هِيَ أَوْسَاخُ النَّاسِ».[ مسلم، ش: ۱۰۷۲ بهنقل از عبدالمطلب بن ربیعه بن حارثس.] یعنی: «زکات، برای خاندان محمد جایز نیست؛ زیرا صدقه (زکات)، چرکِ مال مردم است».
از حدیث ابوهریرهس چنین برداشت میکنیم که بر هرکسی، واجب است به تربیت فرزندانش اهمیت دهد و آنها را از کارهای حرام منع کند؛ همانگونه که وظیفه دارد آنان را بهگونهای تربیت نماید که واجبات شرعی خود را انجام دهند.
***
۳۰۴- وعن أبي حفْصٍ عُمَر بن أبي سلَمةَ عبدِ الله بنِ عبدِ الأَسد، ربيبِ رسولِ اللهِج قال: كُنْتُ غُلاماً في حجْرِ رسول اللَّهج وكَانَتْ يَدِي تَطِيشُ في الصَّحْفَةِ، فقال لي رسولُ اللَّهج: «يا غُلامُ! سمِّ اللهَ تعالى، وَكُلْ بِيمِينِكَ، وكُلْ ممَّا يليكَ». فَما زَالَتْ تِلْكَ طِعْمتي بعْد. [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۵۳۷۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۰۲۲.]
ترجمه: ابوحفص، عمر بن ابوسلمه[ ابوسلمه، همان عبدالله بن عبدالاسد است.]، پیشزادهی رسولاللهج میگوید: پسربچهای در دامان پیامبرج بودم و دستم در ظرف غذا دور میزد (و از هر سوی ظرف، لقمه برمیداشتم). رسولاللهج به من فرمود: «ای پسر! بسمالله بگو و با دست راست، و از جلوی خود بخور». از آن پس، روش عذا خوردن من، همینگونه بوده است.
شرح
مؤلف/، روایتی از عمر بن ابوسلمهس نقل کرده است. عمر بن ابوسلمهس ناپسری یا پیشزادهی پیامبرج بود؛ زیرا پسرِ همسر ایشان، امسلمهل بوده است. وی، با پیامبرج غذا میخورد و دستش در ظرف غذا دور میزد؛ یعنی از هر طرف ظرف، لقمه برمیداشت. پیامبرج به او فرمود: «پسر جان! بسمالله بگو و با دست راست، و از جلوی خود بخور».
یعنی پیامبرج سه مورد از آداب غذا خوردن را به او یاد داد:
اول: گفتنِ «بسم الله» در ابتدای غذا.
گفتن بسم الله، در ابتدای غذا واجب است و جایز نیست که کسی، آن را ترک کند؛ زیرا اگر کسی، بدون گفتن بسمالله، دست به غذا ببرد و شروع به خوردن کند، سرسختترین دشمن انسان، یعنی شیطان با او شریک میشود؛ البته ایرادی ندارد که «بسمالله» را کامل بگوید: «بسمالله الرحمن الرحیم»؛ زیرا رسولاللهج فرمود: «سمِّ اللَّهَ»؛ یعنی: «نام الله را ببر». لذا هم گفتنِ «بسمالله» درست است و هم میتوان با افزدون «الرحمن الرحیم» کاملترش کرد و گفت: «بسمالله الرحمن الرحیم». همانطور که اللهﻷ کتابش را با همین عبارت، آغاز کرده است و نیز مانند سلیمانج که نامهاش را با همین عبارت، شروع کرد:
﴿إِنَّهُۥ مِن سُلَيۡمَٰنَ وَإِنَّهُۥ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾[النمل : ٣٠]
اين نامه از سوى سليمان و به نام اللهِ رحمان (گستردهمهر) و رحيم (مهرورز) است.
ناگفته نماند که گفتنِ «بسمالله» یکی از شرایط ذبح حیوانات است و گوشت حیوانی که هنگام ذبحش، نام الله بر آن نرفته، حرام، و مانندِ مردار میباشد و گویا بدون ذبح، مرده است.
علما، گفتهاند: فقط باید «بسمالله» بگوید و گفتن «الرحمن الرحیم» در ادامهی «بسمالله» زیبنده نیست؛ زیرا در این حالت، قول و عمل، یعنی موضوع مهر و رحمت با ذبح و کشیدن چاقو بر حلقوم حیوان، همخوانی و تناسبی ندارد. برخی از علما نیز گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» را بهطور کامل در هنگام ذبح حیوانات، بیاشکال دانستهاند.
دوم: «با دست راست خود بخور». این، امر وجوبیست؛ لذا بر انسان، واجب است که با دستِ راست خود غذا بخورد و با دست راست خود، بیاشامد. زیرا پیامبرج از خوردن و آشامیدن با دست چپ، منع کرده و فرموده است: «شیطان، با دست چپش میخورد و میآشامد». این، در حالیست که ما، از پیروی شیطان، منع شدهایم. الله متعال، میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ وَمَن يَتَّبِعۡ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَإِنَّهُۥ يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۚ﴾[النور : ٢١]
ای مؤمنان! از گامهای شیطان پیروی نکنید. و هر کس از گامهای شیطان پیروی کند، بداند که شیطان به کارهای بسیار زشت و ناپسند فرمان میدهد.
لذا قول راجح، اینست که خوردن و آشامیدن با دست راست، واجب و با دست چپ، حرام است. زیرا روش شیطان و کافران میباشد. چون کافران با دست چپ خود میخورند و میآشامند و اصلاً به این مسأله اهمیت نمیدهند. برخی از مردم، لیوان را با دست چپِ خود میگیرند و میگویند: بدین خاطر با دستِ چپم آب مینوشم که دست راستِ من چرب است و نمیخواهم، لیوان هم چرب شود. میگوییم: بگذار چرب گردد؛ آلوده به نجاست که نمیشود؛ شسته خواهد شد. یا انگشتان سبابه و شست خود را به صورت حلقه درآورید و بدینسان لیوان را بگیرید تا کمتر چرب شود. در هر حال هیچ عذر و بهانهای برای خوردن و آشامیدن با دست چپ، پذیرفته نیست؛ زیرا خوردن و آشامیدن با دست چپ، حرام است و اعمال حرام، تنها در شرایط اضطراری و گریزناپذیر، جایز است؛ یعنی اگر کسی، دست راستش شکسته باشد یا دست راستش، فلج باشد و نتواند آن را به سوی دهانش بالا ببرد، این، ضرورت یا حالتِ اضطراری محسوب میشود و برای چنین فردی خوردن و آشامیدن با دست چپ، جایز است.
سوم: «و از جلوی خود بخور». یعنی وقتی با کسی همکاسه هستی، از جلوی او نخور؛ زیرا بیادبیست. ولی اگر سرِ سفره نشستهاید و غذاهای گوناگونی روی سفره است، ایرادی ندارد که از غذایی که میل شماست، ولی جلوی شما نیست، بردارید. مثلاً گوشتها یا ظرف سالاد، آنسوی سفره است؛ ایرادی ندارد که دست خود را برای برداشتن گوشت یا سالاد، دراز کنید؛ اگرچه جلوی دیگران باشد. زیرا انس بن مالکس میگوید: با پیامبرج غذا میخوردم و پیامبرج برای برداشتن تکههای کدو، دستش را این سو و آن سوی ظرف میبرد.
یکی از نکاتی که از حدیث عمر بن ابوسلمهس برداشت میکنیم، اینست که انسان باید به فرزندان خود آداب غذا خوردن را آموزش دهد؛ از جمله گفتن «بسمالله» در ابتدای غذا. همانطور که پیامبرج به پیشزادهی خود، یعنی پسرِ همسرش، عمر بن ابوسلمهس آموزش داد.
این حدیث، همچنین نشانگر اخلاق نیک پیامبرج است؛ زیرا بهنیکی و بدون هیچ سرزنشی، به پیشزادهی خود یاد داد که دستش را در ظرف غذا به این سو و آن سو نبَرَد و از جلوی خود، غذا بخورد و بسمالله بگوید.
گفتنیست: مسایلی که در دوران کودکی آموخته میشود، هرگز از یاد نمیرود؛ ولی انسان بسیاری از مسایلی را که در بزرگسالی میآموزد، فراموش میکند و حتی همینکه اندکی بزرگ میشود، رغبتی به فراگیری پارهای از مسایل ندارد یا بهسادگی تن به یادگیری نمیدهد؛ در صورتی که هرچه سنّ انسان کمتر است، علاقهی بیشتری به یادگیری و تجربهی چیزهای جدید دارد. لذا کسی که بهخاطر فرزندانش، از خدا بترسد و آنان را بر اساس تقوا تربیت نماید، فرزندانش نیز دربارهی او از الله خواهند ترسید؛ ولی کسی که به تربیت فرزندانش اهمیت ندهد و حقشان در امر تعلیم و تربیت را نادیده بگیرد، توقع نداشته باشد که وقتی به آنان، محتاج شود، به او رسیدگی کنند؛ بلکه حقش را پایمال خواهند کرد.
***
۳۰۵- وعن ابن عمَر رضي الله عنهما قال: سمعتُ رسولَ اللَّهج يقول: «كُلُّكُمْ راع، وكُلُّكُمْ مسئولٌ عنْ رعِيَّتِه، والإمَامُ رَاع، ومسئولٌ عَنْ رَعِيَّتِه، والرَّجُلُ رَاعٍ في أَهْلِهِ ومسئولٌ عَنْ رَعِيَّتِه، والمرْأَةُ راعِيةٌ في بيْتِ زَوْجِهَا ومسئولة عنْ رعِيَّتِهَا، والخَادِمُ رَاعٍ في مالِ سيِّدِهِ ومسئولٌ عَنْ رَعِيَّتِه، فكُلُّكُمْ راعٍ ومسئولٌ عنْ رعِيتِهِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۸۹۳؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۸۲۹. ر.ک: حدیث شمارهی ۲۸۸ همین کتاب.]
ترجمه: ابنعمرب میگوید: از رسولاللهج شنیدم که میفرمود: «همهی شما، مسؤولید و هر یک از شما دربارهی زیردستانش بازخواست میشود؛ رهبر یا حاکم، مسؤول رعیت است و مرد، مسؤول خانوادهاش میباشد و دربارهی خانوادهاش بازخواست میشود؛ و زن، دربارهی خانهی شوهرش و فرزندان خود مسؤول است و خدمتکار، دربارهی اموالِ آقای خود و مسؤولیتی که به او سپرده شده است، مسؤولیت دارد. پس، همهی شما مسؤولید و دربارهی مسؤولیت و زیردستان خود، بازخواست خواهید شد».
۳۰۶- وعن عمرو بن شُعْيب، عن أَبيه، عن جَدِّهِس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «مُرُوا أَوْلادكُمْ بِالصَّلاةِ وهُمْ أَبْنَاءُ سبع سِنِين، واضْرِبُوهمْ علَيْهَا وَهُمْ أَبْنَاءُ عَشْر، وفرَّقُوا بيْنَهُمْ في المضَاجعِ». [حديثی حسن است که ابوداود با اِسناد حسن روایت کرده است.][ صحیح الجامع، ش: ۵۸۶۸؛ و صحیح ابیداود، آلبانی/، ش: ۵۰۹؛ آلبانی/، این حدیث را در مشکاة المصابیح، ش: ۵۷۲، حسن دانسته است.]
ترجمه: از عمرو بن شعیب، از پدرش، از جدشب روایت است که رسولاللهج فرمود: «فرزندانتان را در هفت سالگی به نماز امر کنید و چون ده ساله شدند، بهخاطر کوتاهی در نماز، تنبیشهان نمایید و رختخوابشان را از هم جدا کنید».
۳۰۷- وعن أبي ثُريَّةَ سَبْرَةَ بنِ مَعْبدٍ الجهَنِيِّس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «عَلِّمُوا الصَّبِيَّ الصَّلاةَ لِسَبْعِ سِنِين، وَاضْرِبُوهُ علَيْهَا ابْنَ عشْرِ سِنِينَ». [حديثی حسن است که ابوداود و ترمذی روایت کردهاند و ترمذی، آن را حسن دانسته است.][ صحیح الجامع، ش: ۴۰۲۶ و همانندِ آن بهشمارهی: ۵۸۶۷؛ صحیح ابیداود، از آلبانی/، ش: ۵۰۸؛ آلبانی/ در مشکاة المصابیح، ش: ۵۷۳، این حدیث را حسن دانسته است.]
ولَفْظُ أبي داوُد: «مرُوا الصَّبِيَّ بِالصَّلاَةِ إِذَا بَلَغَ سَبْعَ سِنِينَ».
ترجمه: ابوثریه، سبره بن معبد جهنیس میگوید: رسولاللهج فرمود: «به فرزند خود در هفت سالگی، نماز را آموزش دهید و آنگاه که ده ساله شد، او را بهخاطر (کوتاهی در) نماز بزنید».
در روایت ابوداود آمده است: «بچه را زمانی که به هفت سالگی رسید ، به نماز امر کنید».
شرح
مؤلف/، روایتی از عمرو بن شعیب، از پدرش از جدش نقل کرده که رسولاللهج فرموده است: «فرزندانتان را در هفت سالگی به نماز امر کنید و چون ده ساله شدند، بهخاطر کوتاهی در نماز، تنبیشهان کنید و رختخوابشان را از هم جدا نمایید». این، حدیثی «حَسَن» است که روایت سبره بن معبد جهنیس نیز تأییدش میکند. آنچه در این حدیث آمده است، یکی از حقوق فرزندان بر پدرانشان بهشمار میرود؛ یعنی این، حق فرزند است که وقتی هفت ساله شد، پدرش او را به نماز دستور دهد و اگر پس از ده سالگی نسبت به نماز کوتاهی میکرد، پدرش او را تنبیه کند؛ البته بهشرطی که عاقل باشد؛ یعنی دیوانه نباشد. لذا کتک زدن به بچههای ده ساله و دیوانهای که نماز نمیخوانند، درست نیست؛ زیرا هیچ دیوانهای، مکلف نمیباشد؛ البته باید دقت کرد که خرابکاری نکنند؛ چه در خانه و چه بیرون از خانه.
منظور از زدن، تنبیه کردن است؛ یعنی زدن، باید بهگونهای باشد که آسیبی به بچه نرسد و تأثیر مثبتی بر او بگذارد؛ لذا برای هیچ پدری جایز نیست که فرزندش را بهسختی کتک بزند یا با زدنش، آسیبی به او برساند؛ کتکهای پیاپی و بدون ضرورت نیز درست نیست. ولی اگر پدر میتواند فرزند ده سالهاش را که نماز نمیخواند، بزند؛ بهشرطی که آسیبی به او نرساند. زیرا هدف از زدن، تنبیه یا ادب کردن فرزند است، نه کودکآزاری یا آسیب رساندن به او.
این حدیث، ردی بر برخی از مربیان و دانشآموختگان علوم تربیتیست که در هر حال، تنبیه بچهها را نادرست میپندارند؛ لذا این حدیث نشانگر نادرستی پندار کسانیست که تنبیه درست و اصولی را به عنوان یکی از روشهای تربیتی قبول ندارند؛ زیرا گاه تنبیه بچه، اثری دارد که هیچ حرف و سخنی، آنهمه اثر ندارد. گاه مشاهده میشود که برخی از دانشآموزان خردسال، در صورتی که تنبیه نشوند، تکالیف درسی خود را بهخوبی انجام نمیدهند و نسبت به نظام آموزشی و درس و مدرسه، بیتفاوت و بیعلاقه باقی میمانند و این امر، ناهنجاریهای درسی و رفتاری دیگری در پی خواهد داشت. لذا تنبیه اصولی و درستِ کودکان و دانشآموزان، یکی از مسایل مهم آموزشیست که البته باید آسیبشناسی شود. ولی همانطور که گفتم، تنبیه، بهخاطرِ ادب کردن بچه است، نه بهخاطر اذیت و آزار او؛ لذا تأکید میشود که تنبیه، متناسب با وضعیت بچه و بهگونهای باشد که آسیبی به او نرسد. یعنی نه مانندِ برخی از معلمان و مربیان گذشته، کودکان و دانشآموزان را بهسختی کتک بزنیم و نه همانند برخی از مربیان و مدعیان امروزیِ علوم تربیتی، مسألهی تنبیه را از اساس حذف کنیم؛ زیرا بچهها معمولاً یکدنده و لجبازند و تا تنبیه نشوند، حرف گوش نمیکنند.
***