۴۵- باب: ملاقات اهل خیر و همنشینی، همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست دیدار و دعا از آنان
[ پیشنهاد میشود خوانندهی گرامی، به توضیحاتی که شارح/ در پایان همین باب، دربارهی درخواست دعا از دیگران داده است، توجه فرماید. [مترجم])] و زیارتِ مکانهای دارای فضل
الله متعال، میفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ أَوۡ أَمۡضِيَ حُقُبٗا ٦٠﴾[الكهف: ٦٠]
و زمانی (را یاد کن) که موسی به نوجوان همراهش گفت: پیوسته به راهم ادامه میدهم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ اگر چه زمان زیادی راه بروم.
تا آنجا که میفرماید:
﴿قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا ٦٦﴾[الكهف: ٦٦]
موسی به او گفت: آیا میتوانم از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو آموختهاند، چیزهایی به من آموزش دهی که مایهی رشد و هدایت من باشد.
همچنین میفرماید:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ﴾[الكهف: ٢٨]
خودت را با کسانی شکیبا بدار که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند، در حالی که رضای او را میجویند؛ و دیدگانت را از آنان برنگردان.
شرح
مؤلف/ میگوید: «باب: ملاقات اهل خیر و همنشینی، همصحبتی و دوستی با آنان و طلبِ دیدار و دعا از آنان».
اهل خیر، یعنی علما، مؤمنان و نیکوکاران که محبتشان واجب است؛ زیرا دوستی و دشمنی بهخاطر الله، استوارترین ریسمانِ ایمان است. لذا کسی که حب و بغض او بهخاطر اللهﻷ باشد، به ولایت و دوستی الله متعال دست مییابد. همنشینی با اهل خیر، خیر و برکت فراوانی دارد؛ زیرا پیامبرج همنشین نیک را به دارندهی مشک (عطار) تشبیه کرده است که اگر به تو مشکی نبخشد یا نفروشد، لااقل بوی خوشی از او به تو میرسد. چه خوب است که از اهل خیر بخواهید به دیدن شما بیایند؛ زیرا فواید زیادی در دیدار اهل خیر وجود دارد.
سپس مؤلف/ ، داستان موسی÷ با خضر را ذکر کرده است:
﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ أَوۡ أَمۡضِيَ حُقُبٗا ٦٠﴾[الكهف: ٦٠]
و زمانی (را یاد کن) که موسی به نوجوان همراهش گفت: پیوسته به راهم ادامه میدهم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ اگر چه زمان زیادی راه بروم.
زیرا الله متعال، به موسی خبر داد که رحمتی از سوی خویش به یکی از بندگانش بخشیده و دانشی از سوی خود به او آموخته است. موسی÷ به جستجوی این بندهی نیکِ الله پرداخت تا با او ملاقات کند. الله متعال، این داستان را بهطور مفصل در سورهی «کهف» بیان فرموده است که انشاءالله دربارهاش سخن خواهیم گفت.
***
۳۶۴- وعن أَنسٍس قال: قال أبو بكر لِعمرَب بَعْدَ وَفَاةِ رسولِ اللَّهج: انْطَلِقْ بِنَا إِلى أُمِّ أَيْمنَل نَزُورُهَا كَما كانَ رسولُ اللَّهج يزُورُهَا، فلَمَّا انْتَهَيا إِلَيْهَا، بَكَت، فَقَالاَ لَهَا: مَا يُبْكِيكِ أَما تَعْلَمِينَ أَنَّ ما عِنْدَ الله خيرٌ لِرَسُولِ اللهِج؟ فقالت: إِنِّي لاَ أَبْكِي أن لاَ أَکُونَ أَعْلَمُ أَنَّ ما عِندَ الله تعالَى خَيرٌ لِرَسُولِ اللهِج، ولَكنْ أبْكي أَنَّ الوَحْيَ قَدِ انْقَطَعَ مِنَ السَّمَاء. فَهَيَّجَتْهُما على البُكَاء، فَجعلا يَبْكِيانِ معهَا. [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۴۵۴؛ به توضیح علامه آلبانی/ دربارهی این حدیث، در مقدمهی کتاب مراجعه کنید.]
ترجمه: انسس میگوید: ابوبکرس پس از وفات رسولاللهج به عمرس گفت: بیا با هم به دیدنِ امایمنل برویم؛ همانگونه که پیامبرج به دیدنش میرفت. وقتی نزدش رفتند، گریست. ابوبکر و عمرب به او گفتند: چرا گریه میکنی؟ مگر نمیدانی که آنچه نزد الله است، برای رسولاللهج بهتر میباشد؟ امایمن پاسخ داد: سبب گریهام بر رسولاللهج، بیاطلاعی از این نیست که آنچه نزد خداست برای پیامبرج بهتر است؛ بلکه من از این جهت میگریم که نزول وحی از آسمان قطع شده است. و بدینسان امایمنل ابوبکر و عمر را به گریه انداخت و آن دو با او گریستند.
۳۶۵- وعن أبي هريرةس عَنِ النَّبيِّج: «أَنَّ رَجُلاً زَارَ أَخًا لَهُ في قَريَةٍ أُخْرَى، فَأَرْصد اللهُ تعالى على مَدْرجَتِهِ ملَكا، فَلَمَّا أَتَى عَلَيْهِ قال: أَيْن تُريد؟ قال: أُرِيدُ أَخًا لي في هذِهِ الْقَرْيةِ. قال: هَلْ لَكَ علَيْهِ مِنْ نِعْمَةٍ تَرُبُّهَا عَلَيْه؟ قال: لا، غَيْر أَنِّي أَحْببْتُهُ في الله تعالى، قال: فَإِنِّي رسول الله إِلَيْكَ بأَنَّ الله قَدْ أَحبَّكَ كَما أَحْببْتَهُ فِيهِ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۵۶۷.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «مردی به دیدنِ برادرش در دهی دیگر رفت. الله متعال، فرشتهای را بر سرِ راهش قرار داد؛ وقتی آن مرد به فرشته رسید، فرشته از او پرسید: کجا میروی؟ پاسخ داد: میخواهم به دیدن برادر دینیام در این روستا بروم. سؤال کرد: آیا با او کاری داری که برای انجام آن، نزدش میروی؟ جواب داد: خیر؛ فقط او را بهخاطر الله متعال دوست دارم. فرشته گفت: من، فرستادهی الله به سوی تو هستم تا به تو خبر دهم که الله تو را دوست دارد؛ همانگونه که تو آن شخص را بهخاطر الله دوست داری».
۳۶۶- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «مَنْ عَادَ مَريضًا أَوْ زَار أَخًا لَهُ في اللَّه، نَادَاهُ مُنَاد: بِأَنْ طِبْت، وطَابَ ممْشَاك، وَتَبَوَّأْتَ مِنَ الجنَّةِ منْزِلاً». [ترمذي، روایت کرده و گفته: حديثی حسن است. و در بعضی نسخهها آمده که: حدیثی غریب است.][ صحیح الجامع الصغیر، ش: ۶۳۷۸؛ و صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: ۱۶۳۳؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: ۵۰۱۵ این حدیث را حسن لغیره دانسته است.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «هرکس، بیماری را عیادت کند یا به دیدن برادرِ دینیاش برود که بهخاطر الله با او محبت دارد، یک منادی او را ندا میدهد: خیر ببینی و رفتنت مبارک باد، و برای خود خانهای در بهشت، فراهم کردی».
۳۶۷- وعن أبي موسى الأَشعَرِيِّس أَنَّ النَّبِيَّج قال: «إِنَّما مثَلُ الجلِيس الصَّالِحِ وَجَلِيسِ السُّوء كَحَامِلِ المِسْك وَنَافِخِ الْكِير، فَحامِلُ المِسْك، إِمَّا أَنْ يُحْذِيَك، وَإِمَّا أَنْ تَبْتَاعَ مِنْهُ وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُ ريحًا طيِّبةً. ونَافخُ الكيرِ إِمَّا أَن يحْرِقَ ثيابَكَ وإمَّا أنْ تجِدَ مِنْهُ ريحاً مُنْتِنَةً». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: (۲۱۰۴، ۵۵۳۴)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۶۲۸.]
ترجمه: ابوموسی اشعریس میگوید: پیامبرج فرمود: «مثال همنشینِ نیک و همنشینِ بد، مانند دارندهی مِشک (عطار) و دمندهی کورهی آهنگر است؛ دارندهی مشک (عطار)، یا از آن به تو میبخشد و یا از او مِشک میخَری یا بوی خوشی از او به تو میرسد؛ ولی دمندهی کورهی آهنگر، یا لباست را میسوزاند یا بوی بدی از او به تو میرسد».
شرح
این احادیث، دربارهی فضیلت ملاقات برادران دینی با یکدیگر و محبت و دوستی بهخاطر اللهﻷ میباشد. در حدیث اول، داستان دو تن از صحابهش ذکر شده که با هم به ملاقات زنی رفتند که پیامبرج به ملاقاتش میرفت؛ یعنی بدان سبب به دیدنش رفتند که پیامبرج به دیدنش میرفت. وقتی نزد آن بانو نشستند، شروع به گریستن کرد. به او گفتند: چرا میگریی؟ آیا نمیدانی که آنچه نزد خداست، برای پیامبرج بهمراتب از دنیا بهتر است؟ آن بانوی بزرگوار، فرمود: بدینخاطر گریه نمیکنم؛ این را خوب میدانم، اما سبب گریهام، قطع شدن نزول وحی از آسمان است. زیرا با وفات پیامبرج، نزول وحی قطع شده است و پس از رسولاللهج وحی نازل نمیشود. از اینرو الله متعال، پیش از وفات پیامبرش، شریعت را کامل گردانید؛ همانگونه که میفرماید:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾[المائدة: ٣]
امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما به عنوان دین پسندیدم.
بدین ترتیب ابوبکر و عمر نیز با این بانو گریستند؛ زیرا او، مسألهای را به آنان یادآوری کرد که آن را از یاد برده بودند.
سایر احادیث مزبور نیز نشانگر فضیلت ملاقات بهخاطر اللهﻷ میباشد؛ یعنی اگر کسی به عیادت بیمار یا دیدنِ برادرِ دینیاش برود، مستحق اجر و ثواب میگردد. چنانکه به او گفته میشود: خیر ببینی و رفتنت مبارک باد. همچنین کسی که تنها بهخاطر اللهﻷ و بدون غرض یا هدفی دنیوی، به دیدن برادر مسلمانش میرود، به او گفته میشود: الله متعال، تو را دوست دارد؛ همانطور که تو، بندهاش را بهخاطر او دوست داری.
دیدارِ دوستان و برادران دینی، فواید زیادی دارد؛ از جمله همین پاداش بزرگ؛ همچنین بر الفت و محبت دلها میافزاید و مردم را دَوْرِ هم جمع میکند، یادآوری و تذکری برای کسیست که فراموش کرده و پند و درسی برای افرادِ غافل و بیتوجه است. بههر حال فواید زیادی در دیدار با دوستان و برادران دینی نهفته است و افرادی که تجربه کردهاند، این فواید را بهخوبی میشناسند.
عیادت بیمار نیز فواید فراوانی دارد؛ پیشتر بدین موضوع پرداختیم که یکی از حقوق مسلمانان بر یکدیگر اینست که وقتی مسلمانی بیمار شد، به عیادتش بروند و با روشی نیک و پسندیده، او را به توبه، وصیت کردن و دیگر کارهای مفید سفارش کنند و اللهﻷ را به او یادآوری نمایند.
همهی این احادیث و امثال آن، نشان میدهد که انسان باید با کارهایی چون ملاقات برادران دینیاش یا نشست و برخاست با آنان و عیادت بیماران، به همکیشان خود اظهار محبت نماید.
***
۳۶۸- وعن أبي هريرةس عَنِ النَّبيِّج قال: «تُنْكَحُ المَرْأَةُ لأَرْبع: لِمالِهَا، وَلِحَسَبِهَا، وَلِجَمَالِهَا، ولِدِينِهَا، فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّينِ تَرِبَتْ يَدَاك». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۵۰۹۰؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۴۶۶.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «در ازدواج با زن، چهار هدف وجود دارد؛ بهخاطر مالش، نسَب و اصالت خانوادگیاش، زیباییاش، و دینداریاش. زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی».
۳۶۹- وعنْ ابن عباسٍ رضي الله عنهما قال: قال النَّبيُّج لِجِبْرِيل: «مَا يمْنَعُكَ أَنْ تَزُورَنَا أَكْثَرَ مِمَّا تَزُورنَا؟» فَنَزَلَت: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَينَ أَيدِينَا وَمَا خَلفَنَا وَمَا بَينَ ذَٰلِكَ﴾[روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش:۴۷۳۱.]
ترجمه: ابنعباسب میگوید: پیامبرج به جبرئیل÷ فرمود: «چرا بیش از این به دیدنِ ما نمیآیی؟» آنگاه این آیه نازل شد:
﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّكَۖ لَهُۥ مَا بَيۡنَ أَيۡدِينَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَيۡنَ ذَٰلِكَ﴾[مريم: ٦٤]
ما تنها به فرمان پروردگارت فرود میآییم. پروردگار، آینده، گذشته و حالِ ما را میداند.
۳۷۰- وعنْ أبي سعيدٍ الخُدْرِيِّس عَنِ النَّبيِّج قال: «لا تُصَاحبْ إِلاَّ مُؤْمِنًا، ولا يَأْكُلْ طعَامَكَ إِلاَّ تَقِيٌّ». [ابوداود، و ترمذي با اِسنادی که ایرادی ندارد، روایت کردهاند.][ صحیح الجامع، ش: ۷۳۴۱؛ و صحیح ابیداود، آلبانی/، ش: ۴۰۴۵؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: ۵۰۱۸ این حدیث را حسن دانسته است.]
ترجمه: ابوسعید خدریس میگوید: پیامبرج فرمود: «جز با مؤمن، دوستی و همنشینی مکن و غذایت را جز پرهیزگار نخورَد».
۳۷۱- وعن أبي هريرةس أَنَّ النَّبيَّج قال: «الرَّجُلُ عَلَى دِينِ خَلِيلِه، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكمْ مَنْ يُخَالِلُ». [ابوداود و ترمذی با اسناد صحیح روایت کردهاند و ترمذی، گفته است: حدیثی حسن است.][ صحیح الجامع، ش: ۳۵۴۵؛ السلسلة الصحيحة، ش: ۹۲۷؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: ۵۰۱۹ این حدیث را حسن دانسته است.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «هرکسی، بر دین و آیین دوست خویش است؛ پس هر یک از شما بنگرد که با چه کسی دوستی و همنشینی دارد».
۳۷۲- وعن أبي موسى الأَشْعَرِيِّس أَنَّ النَّبِيَّج قال: «المَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ». [متفق عليه][ صحیح بخاری، ش: ۶۱۷۰؛ صحیح مسلم، ش: ۲۶۴۱.]
وفي رواية قال: قِيلَ لِلنَّبيِّج: الرَّجُلُ يُحِبُّ القَوْمَ وَلَمَّا يَلْحَقْ بِهِمْ؟ قال: «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ».
ترجمه: ابوموسي اشعريس میگوید: پیامبرج فرمود: «هر شخصی، با کسی خواهد بود که او را دوست دارد».
و در روایتی دیگر آمده است: از پیامبرج سؤال شد: شخصی، گروهی را دوست دارد، ولی در عمل به آنان نمیرسد؟ فرمود: «شخص با کسی با خواهد بود که او را دوست دارد».
شرح
مؤلف/، حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «در ازدواج با زن، چهار هدف وجود دارد؛ بهخاطر مالش، نسَب و اصالت خانوادگیاش، زیباییاش، و دینداریاش. زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی». یعنی ازدواج با هر زنی در چهار هدف، منحصر است:
مال: مرد با این هدف ازدواج میکند که به مال و ثروت آن زن دست یابد. نسب و اصالت خانوادگی: و این، زمانیست که زن، از طایفهی اصیلیست و هدف مرد از ازدواج با چنین زنی، اینست که جایگاه و منزلتی پیدا کند. جمال و زیبایی: یعنی گاه، لذتجویی، هدفِ ازدواج قرار میگیرد. و دین: گاه هدف از ازدواج، اینست که زن، دین و ایمان شوهرش را تقویت کند و حافظ مال و آبروی او باشد و فرزندان خوبی برایش تربیت نماید. پیامبرج فرمود: «فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّينِ تَرِبَتْ يَدَاك». یعنی: «زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی». «تَرِبَتْ يَدَاك»، اصطلاحیست که عربها برای تشویق و ترغیب بهکار میبرند. به عبارت دیگر، پیامبرج به ازدواج با زن دیندار، تشویق نموده است.
مؤلف/ همچنین حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که پیامبرج به جبرئیل÷ فرمود: «چرا بیش از به دیدنِ ما نمیآیی؟» لذا این آیه نازل شد:
﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّكَۖ لَهُۥ مَا بَيۡنَ أَيۡدِينَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَيۡنَ ذَٰلِكَۚ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّٗا ٦٤﴾[مريم: ٦٤]
ما تنها به فرمان پروردگارت فرود میآییم. پروردگار، آینده، گذشته و حالِ ما را میداند. و پروردگارت فراموشکار نیست.
از این حدیث چنین برداشت میکنیم که دعوت کردن اهل خیر به خانهی خود، کارِ نیک و پسندیدهایست؛ لذا چه خوب است بندگان نیک و شایستهی الله را به خانهی خود دعوت کنیم تا از همصحبتی و همنشینی با آنان، نفع ببریم.
و از حدیث ابوهریرهس درمییابیم که همسر نیکوکار و دیندار، به شوهرش در زمینهی اطاعت و بندگی اللهﻷ کمک میکند.
پیشتر این نکته بیان شد که همنشین نیک مانندِ دارندهی مشک (عطار) است که اگر به تو مشکی نبخشد یا نفروشد، لااقل بوی خوشی از او به تو میرسد. مؤلف/ نیز احادیثی به همین مضمون ذکر کرده است؛ از جمله اینکه پیامبرج فرموده است: «هرکسی، بر دین و آیین دوست خویش است؛ پس هر یک از شما بنگرد که با چه کسی دوستی و همنشینی دارد». یعنی انسان، به میزان ارتباطش با دوستان خویش، از آنان اثر میپذیرد و به خلق و خو، و دین و آیین آنان درمیآید؛ اگر با اهل خیر رفاقت نماید، جزو نیکوکاران میشود و اگر با دوستان بد همنشینی کند، در جرگهی بدکاران قرار میگیرد. از این احادیث و امثال آن، چنین نتیجهگیری میکنیم که انسان باید دوستان خوبی برای خود انتخاب کند، با آنان نشست و برخاست داشته باشد و از دوستان نیک خود به خانهاش دعوت نماید تا از خیر و برکت این دوستی، بهره ببرد.
***
۳۷۳- وعن أَنسٍس أَنَّ أَعرابِـيًّا قال لِرَسُولِ اللهِج: مَتَى السَّاعَة؟ قَالَ رَسُولُ اللهِج: «مَا أَعْدَدْتَ لَهَا؟» قال: حُبَّ الله ورسولِهِ قال: «أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ». [متفقٌ عليه؛ این، لفظ مسلم است.][ صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: ۳۶۸۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۶۳۹.]
وفي روايةٍ لهما: مَا أَعْدَدْتُ لَهَا مِنْ كَثِيرِ صَوْمٍ، وَلا صَلاةٍ ، وَلا صَدَقَةٍ، وَلَكِنِّي أُحِبُّ الله وَرَسُولَه.
ترجمه: انسس میگوید: صحرانشینی از رسولاللهج پرسید: قیامت، چه زمانی فرامیرسد؟ رسولاللهج فرمود: «چه چیزی برای قیامت آماده کردهای؟» پاسخ داد: محبت الله و پیامبرش را. پیامبرج فرمود: «تو با کسی خواهی بود که دوست داری».
و در روایتی دیگر از بخاری و مسلم آمده است: (صحرانشین پاسخ داد:) من، روزه، نماز و صدقهی فراوانی برای آخرت خود آماده نکردهام؛ اما الله و پیامبرش را دوست دارم.
۳۷۴- وعن ابنِ مسعودٍس قال: جاءَ رَجُلٌ إِلى رسولِ اللَّهج فقال: يا رسول الله كَيْفَ تَقُولُ في رَجُلٍ أَحبَّ قَوْمًا وَلَمْ يلْحَقْ بِهِم؟ فقَالَ رَسُولُ اللهِج: «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۶۱۶۹؛ و صحیح مسلم، ش:۲۶۴۰)]
ترجمه: ابن مسعودس میگوید: مردی نزد رسولاللهج آمد و پرسید: ای رسولخدا! دربارهی شخصی که گروهی را دوست دارد، ولی در عمل به آنان نمیرسد، چه میگویید؟ فرمود: «شخص با کسی خواهد بود که او را دوست دارد».
۳۷۵- وعن أبي هُريرةس عَنِ النَّبيِّج قال: «النَّاسُ معَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، خِيَارُهُمْ في الجَاهِلِيَّةِ خِيارُهُمْ في الإِسْلامِ إِذَا فَقهُوا. وَالأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجنَّدَةٌ، فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ، وَمَا تَنَاكَرَ مِنْهَا، اخْتَلَفَ». [روایت مسلم][ روایت بخاری به همین مضمون، ش: ۳۴۹۳؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۶۳۸.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «مردم، مانند معادن طلا و نقره هستند؛ آنان كه در جاهليت، بهترين مردم بودند، در اسلام نيز بهترين مردم هستند، البته بهشرطی که شناخت و دانش ديني داشته باشند. و ارواح، مانند سپاهیان و دستههای گوناگون یک سپاه هستند؛ آنها که یکدیگر را بشناسند (و ویژگیهای یکسانی داشته باشند)، با هم الفت میگیرند و آنها که یکدیگر را نشناسند، از هم دور میشوند و با هم اُنس نمیگیرند».
۳۷۶- وروى البخاري قولَهُ: «الأَرْوَاحُ» إلخ مِنْ رواية عائشة رضي الله عنها.[ صحیح بخاری، ش: ۳۳۳۶ بهصورت معلّق؛ آلبانی/ در صحیح الأدب المفرد، ش: ۶۹۱، این حدیث را صحیح دانسته است.]
ترجمه: بخاری/ نیز این حدیث را از واژهی «الأَرْوَاحُ» تا پایانِ آن، از امالمؤمنین عایشهب روایت کرده است.
۳۷۷- وعن أُسيْرِ بْنِ عَمْرٍو ويُقال: ابْنُ جابِر وهو «بضم الهمزةِ وفتح السين المهملة» قال: كَانَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِس إِذا أَتَى عَلَيْهِ أَمْدادُ أَهْلِ الْيمنِ سأَلَهُم: أَفيكُمْ أُوَيْسُ بْنُ عَامِر؟ حتَّى أَتَى عَلَى أُوَيْسٍ>س، فقال له: أَنْتَ أُويْس بْنُ عامِر؟ قال: نَعَم، قال: مِنْ مُرَادٍ ثُمَّ مِنْ قَرَن؟ قال: نعَم، قال: فكَانَ بِكَ بَرَص، فَبَرَأْتَ مِنْهُ إِلاَّ مَوْضعَ دِرْهَم؟ قال: نَعَم. قال: لَكَ والِدَة؟ قال: نَعَم.
قال سَمِعْتُ رسولَ اللهِج يقول: «يَأْتِي علَيْكُمْ أُوَيْسُ بْنُ عَامِرٍ مع أَمْدَادِ أَهْلِ الْيَمَنِ مِنْ مُرَاد، ثُمَّ مِنْ قَرَنٍ كَانَ بِهِ بَرَصٌ، فَبَرَأَ مِنْهُ إِلاَّ مَوْضعَ دِرْهَم، لَهُ وَالِدَةٌ هُو بِها برٌّ لَوْ أَقْسمَ على الله لأَبَرَّه، فَإِن اسْتَطَعْتَ أَنْ يَسْتَغْفِرَ لَكَ فَافْعَلْ». فَاسْتَغْفِرْ لي فَاسْتَغْفَرَ لَهُ.
فقال له عُمَر: أَيْنَ تُرِيد؟ قال: الْكُوفَةَ، قال: أَلا أَكْتُبُ لَكَ إِلى عَامِلهَا؟ قال: أَكُونُ في غَبْراءِ النَّاسِ أَحبُّ إِلَيَّ.
فَلَمَّا كَانَ مِنَ العَامِ المُقْبِلِ حَجَّ رَجُلٌ مِنْ أشْرَافِهِم، فَوافَقَ عُمَر، فَسَألَهُ عَنْ أُوَيْس، فَقال: تَرَكْتُهُ رَثَّ البَيْتِ قَليلَ المَتَاع، قال: سَمِعْتُ رَسُول اللَّهج يقول: «يَأتِي عَلَيْكُمْ أُوَيْسُ بْنُ عَامِرٍ مَعَ أمْدَادٍ مِنْ أهْلِ اليَمَنِ مِنْ مُرَاد، ثُمَّ مِنْ قَرَن، كَانَ بِهِ بَرَصٌ فَبَرَأَ مِنْهُ إلاَّ مَوضِعَ دِرْهَم، لَهُ وَالِدَةٌ هُوَ بِهَا بَرٌّ لَوْ أقْسَمَ عَلَى اللهِ لأَبَرَّه، فَإنِ اسْتَطْعتَ أنْ يَسْتَغْفِرَ لَك، فَافْعَلْ». فَأتَى أُوَيْسًا، فَقال: اسْتَغْفِرْ لِي. قال: أنْتَ أحْدَثُ عَهْداً بسَفَرٍ صَالِح، فَاسْتَغْفِرْ لي. قال: لَقِيتَ عُمَر؟ قال: نَعَم، فاسْتَغْفَرَ لَه، فَفَطِنَ لَهُ النَّاس، فَانْطَلَقَ عَلَى وَجْهِه. [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۵۴۲.]
وفي رواية لمسلم أيضاً عن أُسَيْر بن جابرس: أنَّ أهْلَ الكُوفَةِ وَفَدُوا عَلَى عُمَرَ>س، وَفِيهمْ رَجُلٌ مِمَّنْ كَانَ يَسْخَرُ بِأُوَيْس، فَقَالَ عُمَر: هَلْ هاهُنَا أَحَدٌ مِنَ القَرَنِيِّين؟ فَجَاءَ ذلِكَ الرَّجُل، فَقَالَ عمر: إنَّ رَسُول اللَّه>ج قَدْ قال: «إنَّ رَجُلاً يَأتِيكُمْ مِنَ اليَمَنِ يُقَالُ لَه: أُوَيْس، لاَ يَدَعُ باليَمَنِ غَيْرَ أُمٍّ لَه، قَدْ كَانَ بِهِ بَيَاضٌ فَدَعَا الله تَعَالَى، فَأذْهَبَهُ إلاَّ مَوضِعَ الدِّينَارِ أَو الدِّرْهَم، فَمَنْ لَقِيَهُ مِنْكُم، فَلْيَسْتَغْفِرْ لَكُمْ».
وفي رواية لَه: عَنْ عُمَرَس قال: إنِّي سَمِعْتُ رَسُول اللَّه>ج يقول: «إنَّ خَيْرَ التَّابِعِينَ رَجُلٌ يُقَالُ لَه: أُوَيْس، وَلَهُ وَالِدَةٌ وَكَانَ بِهِ بَيَاض، فَمُرُوه، فَلْيَسْتَغْفِرْ لَكُمْ».
ترجمه: اُسَیر بن عمرو یا ابنجابر، میگوید: هرگاه عدهای از نیروهای پشتیبانی یمن نزد عمر بن خطابس میآمدند، عمرس از آنها میپرسید: آیا اویس بن عامر با شماست؟ تا اینکه سرانجام، عمرس اویسس را دید و از او پرسید: آیا تو، اویس بن عامر هستی؟ پاسخ داد: بله. سؤال کرد: از قبیلهی مراد و از تیرهی قَرَن؟ گفت: بله. پرسید: آیا مبتلا به بیماری پیسی بودهای و سپس بهبود یافتهای و تنها بهاندازهی یک درهم از آن باقی مانده است؟ گفت: بله. عمرس پرسید: مادری هم داری؟ اویسس گفت: بله. عمرس گفت: از رسولاللهج شنیدم که فرمود: «اویس بن عامر از قبیلهی مراد از تیرهی قَرَن، با سپاهیان و نیروهای پشتیبانی یمن نزد شما خواهد آمد؛ او، پیسی داشته و بهبود یافته است و نشانِ این بیماری بهاندازهی یک درهم در بدنش باقی مانده است. اویس، مادری دارد و به مادرش نیکی و خدمت میکند و چون به نام الله سوگند یاد کند، الله متعال، سوگندش را تحقق میبخشد. پس اگر توانستی، از او بخواه که برایت درخواست آمرزش نماید». آنگاه عمرس به اویس گفت: برای من طلب آمرزش کن. اویس برای او درخواست آمرزش کرد.
عمرس از او پرسید: به کجا میروی؟ جواب داد: کوفه. عمرس فرمود: آیا میخواهی برای تو نامهای به کارگزار (والی) کوفه بنویسم؟ اویسس جواب داد: دوست دارم در میان فقرا و عموم مردم باشم.
سال بعد یکی از اشراف کوفه به حج رفت و با عمرس ملاقات کرد؛ عمرس حال اویس را از او جویا شد. آن مرد گفت: او را در حالی آنجا گذاشتم که خانهای قدیمی و اندکی وسایل داشت. عمرس گفت: از رسولاللهج شنیدم که فرمود: «اویس بن عامر از قبیلهی مراد از تیرهی قَرَن، با سپاهیان و نیروهای پشتیبانی یمن نزد شما خواهد آمد؛ او، پیسی داشته و بهبود یافته است و نشانِ این بیماری بهاندازهی یک درهم در بدنش باقی مانده است. اویس، مادری دارد و به مادرش نیکی و خدمت میکند و چون به نام الله سوگند یاد کند، الله متعال، سوگندش را تحقق میبخشد. پس اگر توانستی، از او بخواه که برایت درخواست آمرزش نماید». پس از مدتی، آن مرد نزد اویس رفت و به او گفت: برای من طلب آمرزش کن. اویسس گفت: تو، بهتازگی از سفری نیک برگشتهای؛ پس تو برای من آمرزش بخواه. و سپس پرسید: آیا با عمر ملاقات کردی؟ گفت: بله؛ و برای او طلب آمرزش نمود. سپس مردم او را شناختند؛ لذا اویس آنجا را ترک کرد و رفت.
همچنین در روایتی از مسلم بهنقل از اسیر بن جابرس آمده است: گروهی از اهالی کوفه، نزد عمرس آمدند؛ در میان آنها، مردی بود که اویس را مسخره میکرد. عمرس پرسید: آیا مردی از طایفهی قَرَن، اینجاست؟ آن مرد جلو آمد. عمرس گفت: رسولاللهج فرموده است: «مردی از یمن به نام اویس نزدتان میآید و تنها کسی که در یمن دارد، مادرِ اوست. وی، به بیماری پیسی مبتلا بود که دعا کرد و الله متعال، او را شفا داد و هیچ اثری از آن، جز بهاندازهی یک دینار یا درهم، روی بدنش باقی نمانده است. هرکس از شما، او را ببیند، از او طلب آمرزش کند».
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: عمرس میگوید: از رسولاللهج شنیدم که فرمود: «بهترین تابعین، مردی به نام اویس است و مادری دارد؛ او به بیماریِ پیسی مبتلا بوده است؛ از او بخواهید که برای شما درخواست آمرزش نماید».
۳۷۸- وعن عمرَ بنِ الخطابس قال: اسْتَأْذَنْتُ النَّبِيَّ>ج في العُمْرَةِ، فَأَذِنَ لي، وقال: «لا تَنْسَنَا يا أُخَيَّ مِنْ دُعَائِكَ»، فقال كَلِمَةً مَا يسُرُّني أَنَّ لي بِهَا الدُّنْيَا.
وفي روايةٍ قال: «أَشْرِكْنَا يَا أُخَيَّ في دُعَائِكَ». [حديث صحيحیست که ابوداود روایت کرده و ترمذی، آن را حسن صحیح دانسته است.][ ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف ابیداود، آلبانی/، ش: ۳۲۲؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: ۲۲۴۸ گفته است: اسناد این دو روایت، ضعیف است و نباید به اینکه برخی از بزرگان حدیث، آن را نقل کرده و دربارهاش سکوت کردهاند، فریفته شد».]
ترجمه: عمر بن خطابس میگوید: از پیامبرج برای ادای عمره اجازه خواستم؛ به من اجازه داد و فرمود: «برادرم! ما را از دعای خود فراموش مکن». سخنی گفت که حاضر نیستم آن را با تمام دنیا عوض کنم.
و در روایتی آمده است: فرمود: «برادرم! ما را در دعای خود شریک کن».
۳۷۹- وعن ابن عُمرَ رضي الله عنهما قال: كَانَ النَّبِيُّج يَزُورُ قُبَاءَ رَاكِبًا وَماشِيًا، فَيُصلِّي فِيهِ رَكْعتَيْنِ. [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۱۱۹۴؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۳۹۹.]
وفي روايةٍ: كان النَّبِيُّج يَأْتي مَسْجِدَ قُبَاءَ كُلَّ سبْتٍ رَاكِبًا وَمَاشِياً وكَانَ ابْنُ عُمَرَ يفعله.
ترجمه: ابنعمرب میگوید: پیامبرج سواره و پیاده به مسجد قبا میرفت و در آنجا دو رکعت نماز میخواند.
و در روایتی دیگر آمده است: پیامبرج روزهای شنبه، سواره و پیاده به مسجد قبا میرفت. ابنعمر نیز همین کار را انجام میداد.
شرح
این احادیث دربارهی همان موضوعیست که مؤلف/ در باب «ملاقات اهل خیر و همنشینی، همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست دیدار و دعا از آنان و زیارتِ مکانهای دارای فضل» ذکر کرده است.
در نخستین حدیث که از انس بن مالکس میباشد، آمده است: صحرانشینی از رسولاللهج پرسید: ای رسولخدا! قیامت، چه زمانی فرامیرسد؟ رسولاللهج از او سؤال کرد: «چه چیزی برای قیامت آماده کردهای؟» پاسخ داد: محبت الله و پیامبرش را.
این حدیث، نشانگر اینست که انسان، همواره باید در فکر آخرت و مرگِ خویش باشد یا در این بیندیشد که در کدامین سرزمین یا چگونه و در چه حالی خواهد مرد؛ آیا ختم به خیر خواهد شد و فرجام نیکی خواهد داشت یا عاقبتِ بدی در انتظار اوست؟ از اینرو پیامبرج از بیاباننشین، سؤال کرد: «چه چیزی برای قیامت آماده کردهای؟» یعنی دربارهی زمان قیامت سؤال نکن؛ زیرا در هر صورت، فرا میرسد. الله متعال، میفرماید:
﴿يَسَۡٔلُكَ ٱلنَّاسُ عَنِ ٱلسَّاعَةِۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِۚ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا ٦٣﴾[الأحزاب : ٦٣]
مردم از تو دربارهی رستاخیز میپرسند. بگو: علمش تنها نزد الله است. و چه میدانی؟ شاید رستاخیز نزدیک باشد.
همچنین میفرماید:
﴿وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِيبٞ ١٧﴾[الشورى: ١٧]
و تو چه میدانی؟ شاید قیامت نزدیک باشد.
مسأله اینست که آیا چیزی برای قیامت آماده کردهای؟ آیا کرداری داری؟ آیا به سوی پروردگارت توبه و انابت نمودهای؟ آیا از گناهانت توبه کردهای؟ مهم، اینهاست.
حدیث عبدالله بن مسعودس و حدیثِ پس از آن، نشانگر اهمیت و فضیلت محبت و دوستی با الله و پیامبر اوست و نشان میدهد که هر کسی، با گروهی خواهد بود که دوستشان دارد؛ چنانکه پیامبرج فرمود: «شخص با کسی خواهد بود که دوست دارد».
انسس میگوید: پس از نعمتِ اسلام، هیچ سخن و نعمتی بهاندازهی این حدیث، برای ما شادیبخش نبوده است؛ من، الله و پیامبرش را دوست دارم؛ پیامبرج و ابوبکر و عمر را دوست دارم و امیدوارم روز قیامت با آنان باشم. زیرا هر کسی، با دوستان خود خواهد بود و وقتی انسان، جمعی را دوست بدارد، با آنان اُنس و الفت مییابد و خود را به اخلاق آنها آراسته میسازد و از آنها الگوبرداری میکند؛ این، طبیعت بشر است.
اما حدیث عمر بن خطابس که قصدِ عمره داشت و بدین منظور از پیامبرج اجازه خواست، حدیث ضعیفیست؛ گرچه مؤلف/، آن را صحیح دانسته است. زیرا روش مؤلف/، اینست که وقتی حدیثی دربارهی فضایل اعمال باشد، در مورد صحت و ضعف آن و نیز عمل به آن، سخت نمیگیرد؛ این امر، گرچه برخاسته از حسن نیت است، اما باید روش درست را مد نظر قرار داد و بهیاد داشت که صحیح، صحیح است و ضعیف، ضعیف. علاوه بر این، احادیث صحیح زیادی دربارهی فضایل اعمال وجود دارد که ما را از احادیث ضعیف، بینیاز میسازد.
آری؛ پیامبرج دستور داد که هرکس اویس قرنی را ببیند، از او درخواست دعا کند؛ این، مخصوص او بوده است؛ زیرا او در نیکی به مادرش کوتاهی نمیکرد و الله متعال، میخواست نام و آوازهاش را بلند بگرداند. از اینرو پیامبرج دستور نداد که مسلمانان، از هرکسی درخواست دعا نمایند؛ در صورتی که افرادی چون ابوبکرس و دیگر صحابه بهمراتب از اویسس برتر بودهاند و در این هیچ شک و تردیدی وجود ندارد لذا درست، اینست که انسان از کسی درخواست دعا نکند؛ گرچه آن شخص، بسیار نیکوکار باشد. زیرا این، نه رهنمود پیامبرج است و نه روش خلفای راشدینش. البته اگر دعا، دعایی عام باشد، مانند دعا برای نزول باران یا از میان رفتن فتنهها و امثال آن، درخواست دعا، اشکالی ندارد؛ زیرا در چنین مواردی، مصلحت عمومی در میان است، نه مصلحت شخصی. همانطور که درخواست کمکِ مالی برای یک فقیر، ایرادی ندارد و سزاوار نکوهش نیست. ناگفته نماند که اگر صحابهش از پیامبرج درخواست دعا کردهاند، این هم مخصوص پیامبرج بوده است؛ چنانکه باری پیامبرج از هفتاد هزار نفر سخن گفت که بدون حساب و عذاب وارد بهشت میشوند؛ عکاشه بن محصنس برخاست و گفت: ای رسولخدا! دعا کن که الله، مرا جزو اینها قرار دهد. پیامبرج فرمود: «تو، جزو آنان هستی». شخص دیگری برخاست و همین درخواست را مطرح کرد؛ پیامبرج فرمود: «عکاشه در این زمینه بر تو پیشی گرفت».[ بخاری، ش: ۵۷۰۵؛و مسلم، ش: ۲۱۸ بهنقل از عمران بن حصینس؛ و نیز روایت: بخاری، ش: (۵۷۵۲، ۶۵۴۱) و مسلم، ش: ۲۲۰ بهنقل از ابنعباسب؛ و همچنین روایت: بخاری، ش: ۶۵۴۲، و مسلم، ش: ۲۱۶ بهنقل از ابوهریرهس.]
یا همانطور که زنی به رسولاللهج عرض کرد: من، «صرع» دارم؛ وقتی بیهوش میشوم، برهنه میگردم. از الله بخواه تا مرا شفا دهد. پيامبرج فرمود: «إِن شئْتِ صَبَرْتِ ولكِ الْجنَّةُ، وإِنْ شِئْتِ دعَوْتُ الله تَعالَى أَنْ يُعافِيَكِ».[صحیح بخاری، ش: ۵۶۵۲؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۷۶ بهنقل از ابن عباسب] یعنی: «اگر میخواهي، صبر كن. و در عوض، بهشت از آنِ تو خواهد بود. و اگر میخواهی، برایت دعا میکنم تا الله تو را شفا دهد». گفت: صبر میكنم. ولی (هنگام بیهوشی) برهنه میشوم. از الله بخواه تا بدنم نمایان نشود. و پیامبرج برایش دعا كرد.
لذا درخواست دعا، ویژهی پیامبرج بوده است؛ یعنی تا زمانی که پیامبرج زنده بود، میتوانستند از ایشان درخواست دعا کنند، ولی از دیگران، خیر. البته اگر درخواست دعا برای مصلحت دیگران باشد، نه برای مصلحت شخصی، ایرادی ندارد؛ مثلاً از کسی بدین نیت درخواست دعا میکنیم که از ثواب دعا کردن برخوردار شود، درست است؛ همچنین اگر درخواست دعا بر این اساس باشد که اللهﻷ دعای مسلمان در حق مسلمان را میپذیرد، ایرادی ندارد؛ زیرا وقتی مسلمانی در تنهایی، برای برادر مسلمانش دعا میکند، فرشتهای میگوید: «آمین و برای تو نیز این دعا قبول شود». چون اعمال، به نیتها بستگی دارند. لذا همانگونه که امام شافعی/ گفته است: درخواست دعا از دیگران برای خود یا برای مصلحت شخصی، نکوهیده است؛ زیرا پیامبرج از یارانش بیعت گرفت که از هیچکس چیزی درخواست نکنند.
***