۴۶- باب: فضیلت محبت و دوستی بهخاطر الله و تشویق به آن، و اظهار محبت به دوست و عبارتهایی که برای اظهار محبت گفته میشود
الله متعال، میفرماید:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾[الفتح: ٢٩]
محمد، فرستادهی الله است؛ و آنان که با او هستند، در برابر کافران سرسختند و با یکدیگر مهربان.
و میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ﴾[الحشر: ٩]
(اموال فیء همچنین از آنِ) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کردهاند، دوست دارند.
۳۸۰- وعن أَنسٍس عَنِ النَّبيِّج قال: «ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ بِهِنَّ حَلاَوَةَ الإِيَمَان: أَنْ يَكُونَ الله وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِواهُما، وأَنْ يُحِبَّ المَرْءَ لا يُحِبُّهُ إِلاَّ لِلَّه، وَأَنْ يَكْرَه أَنْ يَعُودَ في الكُفْرِ بَعْدَ أَنْ أَنْقَذَهُ اللهُ مِنْهُ، كَمَا يَكْرَهُ أَنْ يُقْذَفَ في النَّارِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۱۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۴۳.]
ترجمه: انسس میگوید: پیامبرج فرمود: «سه ویژگی وجود دارد که در هرکس باشد، شیرینی ایمان را با آنها میچشد: الله و پیامبرش را از همه بیشتر دوست بدارد؛ محبتش با هرکس بهخاطر خشنودی الله باشد؛ پس از اینکه الله، او را از کفر نجات داد، از برگشتن به آن نفرت داشته باشد، همانگونه که رفتن در آتش برای او ناگوار است».
۳۸۱- وعن أبي هريرةس عَنِ النَّبيِّج قال: «سبْعَةٌ يُظِلُّهُم اللهُ في ظِلِّهِ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّه: إِمامٌ عادِل، وَشَابٌ نَشَأَ في عِبَادَةِ اللَّهِﻷ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مَعلَّقٌ بِالمَسَاجِدِ ورَجُلان تَحَابَّا في الله اجْتَمَعَا عَلَيْه، وَتَفَرَّقَا عَلَيْه، ورَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَال، فقال: إِنِّي أَخافُ اللَّه، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ ما تُنْفِقُ يَمِينُه، وَرَجُلٌ ذَكَرَ اللهَ خَالِياً فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش:۶۶۰؛ و صحیح مسلم، ش:۱۰۳۱.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «الله، در روزي كه هيچ سايهای جز سايهی او وجود ندارد، هفت گروه را در زير سايهی خود، جای میدهد: فرمانروای عادل. جواني كه در اطاعت و بندگيِ الله، رشد يافته است. كسي كه همواره به مسجد دلبسته باشد. دو مسلماني كه فقط بهخاطر خشنودي الله با يكديگر دوست باشند و بر همین اساس، گردِ هم میآیند یا از يكديگر جدا میشوند. كسي كه زني زيبا و صاحبمقام، او را به سوی خود بخواند، ولي او نپذيرد و بگويد: من از الله میترسم. كسي كه با دست راستش، بهگونهای صدقه دهد كه دست چپش نداند دست راستش چه صدقه میدهد. كسي كه در تنهايي، الله را یاد کند و اشک، از چشمانش سرازیر شود».
شرح
مؤلف/ میگوید: «باب: فضیلت محبت و دوستی بهخاطر الله و تشویق به آن، و اظهار محبت به دوست و عبارتهایی که برای اظهار محبت گفته میشود». لذا مؤلف/ در این باب، به چهار موضوع و دلایل آنها میپردازد. وی در آغاز، این آیه را ذکر کرده است که الله متعال، میفرماید:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾[الفتح: ٢٩] محمد، فرستادهی الله است؛ ﴿وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ﴾: «و آنان که با او هستند»، یعنی یاران و اصحابش، در برابر کافران، سرسختند و با یکدیگر مهربان. ﴿تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا﴾ یعنی: وقتی به آنها نگاه میکنی، آنان را در حال رکوع و سجده میبینی که خاضعانه به نماز ایستادهاند تا به الله نزدیکی بجویند؛ خواهان هیچ چیزی از دنیا نیستند؛ بلکه فضل و خشنودی الله را میجویند. ﴿فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا﴾: «خواهان اجر وپاداش او هستند»؛ ﴿وَرِضۡوَٰنٗا﴾: «و خشنودی او را میجویند».
﴿سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِ﴾: «نشانه(ی درستکاری) آنان از اثر سجده در چهرههایشان پیداست». این نشانه، همان نوریست که در چهره دارند، نه اثری که از سجده در پیشانی میافتد؛ گرچه این اثر، نشانگر کثرت سجده است، ولی علامت واقعی، نور چهره میباشد.
﴿سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ﴾: «نشانه(ی درستکاری) آنان از اثر سجده در چهرههایشان پیداست؛ این، وصف آنان در تورات است». یعنی اللهﻷ از این امت و پیامبرش در تورات و انجیل، تعریف و تمجید کرده و ویژگیهای آنان را بیان فرموده است. همانگونه که میفرماید:
﴿يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡ﴾[الأعراف: ١٥٧]
...پیامبر درسنخواندهای که نامش را در تورات و انجیل میبینند؛ پیامبری که به سوی نیکی فرا میخواند و از بدی باز میدارد و نعمتهای پاک را برایشان حلال میگرداند و ناپاکی را بر آنان حرام مینماید و تکالیف سنگین و قید و بندهایی را که بر عهدهی آنان بود، از آنان رفع میکند.
اللهﻷ (در ادامهی آیهی ۲۹ سورهی «فتح») میفرماید:
﴿وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَ﴾[الفتح: ٢٩]
و وصفشان در انجیل مانند زراعتیست که جوانه زده و تنومندش ساخته و ستبر و ضخیم شده و بر ساقههایش ایستاده است و کشاورزان را شگفتزده میسازد تا بهوسیلهی آنان کافران را به خشم آورد.
و سپس در ادامهی آیه میفرماید:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾[الفتح: ٢٩]
الله به اینها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، نوید آمرزش و پاداش بزرگی میدهد.
یعنی بهپاس اعمال نیکی که انجام دادهاند، پاداش نیکی به آنان میدهد.
الله متعال، میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ﴾[الحشر: ٩]
(اموال فیء همچنین از آنِ) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کردهاند، دوست دارند و در دلهایشان دغدغه و نیازی به آنچه به مهاجران داده شده، احساس نمیکنند.
اینها، انصارش هستند که پیش از مهاجران، در سرای ایمان، یعنی در مدینه جای گرفتند و پیش از آنکه مهاجران مکه به مدینه هجرت کنند، ایمان آوردند؛ زیرا ایمان، پیش از هجرتِ مهاجران، وارد مدینه شد. يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ انصار، کسانی را که به سویشان هجرت کردند، دوست داشتند؛ زیرا برادران دینی آنها بودند. از اینرو پیامبرج در میانشان پیمان برادری برقرار کرد؛ چنانکه هر یک از انصار، نیمی از اموالش را به یکی از برادران مهاجرش بخشید. وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ؛ یعنی هیچ حسادتی در دل نسبت به مهاجران نداشتند و با طیب خاطر فضیلت و جایگاهی را که مهاجران به سبب دوستی و نصرت پیامبرج کسب کرده بودند، پذیرفتند. وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ : «و مهاجران را بر خود ترجیح میدهند». وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ : «گرچه خودشان، سخت نیازمند باشند». انصارش گرسنگی را تحمل میکردند تا برادران مهاجرشان، سیر باشند. لذا الله متعال، میفرماید:
﴿وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩﴾[الحشر: ٩]
و کسانی رستگارند که از بُخل و آزِ نفس خویش مصون بمانند.
یعنی کسی رستگار است که الله متعال، او را از بُخل و آزِ نفس او حفظ کند؛ از اینرو کسی که بخشنده و دست و دلباز باشد و برادرِ مسلمانش را دوست بدارد، رستگار میشود.
الله متعال، میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ﴾[الحشر: ١٠]
(و نیز اموال فیء از آنِ) آیندگان ایشان است که میگویند: ای پروردگارمان! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز.
منظور از آیندگان، پیروان مهاجران و انصارش تا روز قیامت هستند؛ یعنی کسانی که پس از ایشان، پا به هستی میگذارند و راه و روش آنان را در پیش میگیرند و دعایشان اینست که: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز». همانگونه که اللهﻷ میفرماید:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ﴾[التوبة: ١٠٠]
الله، از پیشگامان نخستین (اسلام، یعنی از) مهاجران و انصار و از کسانی که بهنیکی از آنان پیروی نمودند، راضیست. و آنان نیز از الله خشنودند.
این سه آیه، (آیههای ۸ -۱۰ سورهی «حشر») نشانگر اینست که چه کسانی، مستحق دریافتِ اموال فیء از بیتالمال هستند؛ یعنی سه دستهای که ذکر شد. از جمله، کسانی که پس از مهاجران و انصار میآیند و میگویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز».
از امام مالک/ پرسیدند: آیا اهل رفض و بدعت، سهمی در اموال فیء دارند؟ فرمود: خیر؛ زیرا آنها این دعا را در حق مهاجران و انصار نمیگویند و همهی صحابه جز تعداد انگشتشماری را کافر میپندارند! حتی به گمان آنها ابوبکر و عمر نیز کافر بودهاند، یعنی پس از پیامبرج مرتد شده و بر کفر و نفاق از دنیا رفتهاند. پناه بر الله.
از اینرو امام مالک/ گفته است: اهل بدعت، مستحقّ اموال فیء نیستند؛ زیرا نه تنها دعاگوی بهترینهای این امت نیستند؛ بلکه درخواست آمرزش و رحمت را ویژهی چند صحابی انگشتشمار میدانند که به گمان ایشان، مرتد نشدهاند؛ یعنی دو یا سه یا ده نفر از اهل بیت.
شاهد موضوع از این آیه، اینجاست که الله متعال، میفرماید: ﴿يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ﴾[الحشر: ٩] یعنی: انصار، مؤمنانی را که به سویشان هجرت کردند، دوست داشتند. و این محبت و دوستی، تنها بهخاطر الله بود؛ زیرا انصار، از دو قبیلهی «اوس» و «خزرج» بودند و هیچ نسبتی با مهاجران نداشتند و جزو «قریش» نبودند؛ اما اخوت ایمانی، آنها را یکپارچه گردانید و بدینسان برادران یکدیگر شدند. آری! برادری ایمانی، استوارترین ریسمان ایمان است؛ لذا استوارترین ریسمان ایمان، محبت و دوستی بهخاطر الله، و بغض و دشمنی بهخاطر اوست.
سپس مؤلف/، حدیث انس بن مالکس را نقل کرده که در آن آمده است: پیامبرج فرمود: «سه ویژگی وجود دارد که در هرکس باشد، شیرینی ایمان را با آنها میچشد: الله و پیامبرش را از همه بیشتر دوست بدارد؛ محبتش با هرکس بهخاطر خشنودی الله باشد؛ پس از اینکه الله، او را از کفر نجات داد، از برگشتن به آن نفرت داشته باشد، همانگونه که رفتن در آتش برای او ناگوار است».
حلاوت و شیرینی ایمان، مانند حلاوت و شیرینی شکر و عسل نیست؛ بلکه بزرگتر از هر حلاوتیست؛ حلاوتیست که انسان، آن را در قلب خود و در اعماق وجودش حس میکند و لذتیست که هیچ چیزی همسان آن نیست. بدینسان که انسان در سینهی خود، احساس فراخی و گشایش مینماید، به کارهای نیک علاقهمند است و اهل خیر و نیکوکاران را دوست دارد. کسی، این حس و این حلاوت را درک میکند که آن را چشیده و تجربه کرده است.
پیامبرج فرمود: «الله و پیامبرش را از همه بیشتر دوست بدارد». نگفت: الله، و سپس پیامبرش را از همه بیشتر دوست بدارد. زیرا محبت پیامبرج در اینجا، تابع محبت اللهﻷ و برآمده از محبت الهیست. یعنی محبت پیامبرج متناسب با محبت خداست و انسان، هرچه اللهﻷ را بیشتر دوست بدارد، محبتش به پیامبرج نیز بیشتر میشود؛ ولی متأسفانه برخی از مردم، بهجای اینکه پیامبرج را بهخاطر الله، دوست بدارند، او را با الله دوست میدارند. و این دو، با هم فرق میکند؛ یعنی پیامبرج را بیش از اللهﻷ دوست دارند، و این، نوعی شرک است. ما، پیامبرج را دوست داریم، چون رسول و فرستادهی خداست. و محبت در اصل، محبت الاهیست؛ یعنی اصلِ محبت، محبت با اللهﻷ میباشد. لذا کسانی که دربارهی پیامبرج غلو میکنند و ایشان را با خدا، نه بهخاطر خدا، دوست دارند، در حقیقت آن بزرگوار را در محبت، شریکِ الله قرار میدهند و حتی بیش از الله دوستش میدارند. چنانکه گاه مشاهده میشود برخیها، همینکه نام پیامبرج را میشنوند، بهخاطر محبت و تعظیم پیامبرج، مو بر تنشان، راست میشود و پوستشان میلرزد؛ ولی از ذکر و یاد الله، هیچ متأثر و دگرگون نمیشوند و نسبت به الله متعال، بسیار سرد و بیاحساسند.
آیا چنین محبتی، فایده دارد و نفعی به انسان میرساند؟ هرگز، هیچ نفعی برای انسان ندارد؛ بلکه محبتی شرکآمیز است. پس، باید الله و رسولش را دوست بداریم و محبتمان به پیامبر، برآمده از محبت الله و تابع محبت الاهی باشد.
و اما شاهد موضوع، اینجاست که پیامبرج فرمود: «محبتش با هرکس بهخاطر خشنودی الله باشد». یعنی هرکه را دوست دارد، تنها بهخاطر الله دوست بدارد. این، شاهدِ موضوع است؛ اگر کسی را دوست دارید، تنها بهخاطر الله باشد، نه بدین خاطر که خویشاوند شماست یا مسایل مالی در میان است و یا پست و مقامی دارد؛ یعنی مسایل دنیوی، در این محبت، جایی ندارند و تنها بهخاطرِ الله دوستش دارید.
البته محبت نزدیکان و خویشاوندان، یک محبت طبیعیست و هرکس، پدر، مادر، فرزند، خواهر، برادر و دیگر نزدیکان خود را دوست دارد؛ چنانکه حیوانات نیز فرزندان خود را دوست دارند. همانگونه که دیدهایم بسیاری از حیوانات، از بچههای خود مراقبت میکنند و تنها زمانی آنها را ترک مینمایند که بچههایشان، بزرگ شوند و بتوانند بهتنهایی به زندگی خویش ادامه دهند. شاید دیدهاید که چگونه گربه، به بچههایش محبت میکند و در روزهای سرد، آنها را با دندانهای خود میگیرد و به مکانهای گرم، منتقل مینماید؛ بدون اینکه آسیبی به آنها برسد؛ زیرا گرچه آنها را با دندانهایش میگیرد و برمیدارد، ولی چون از روی محبت است، هیچ آسیبی به آنها نمیرسد. و آنگاه که بچههایش نیازی به شیر ندارند و بزرگ و مستقل میشوند، رهایشان میکند. الله متعال در دل حیوان، مهر و رحمت میاندازد تا از بچههایش که به او نیازمندند، مراقبت کند و آنگاه مانندِ سایر جانوران به زندگی خود ادامه دهند.
بههر حال محبت فرزند و دیگر نزدیکان و خویشاوندان، محبتی طبیعیست؛ لذا اگر یکی از نزدیکان شما، بندهی نیک و شایستهای باشد و به همین سبب بیش از محبت طبیعی، دوستش بدارید، این بدین معناست که او را بهخاطر الله دوست دارید.
پیامبرج فرمود: «پس از اینکه الله، او را از کفر نجات داد، از برگشتن به آن نفرت داشته باشد، همانگونه که رفتن در آتش برای او ناگوار است». پُرواضح است که این ویژگی، نخست دربارهی کسی مصداق مییابد که ابتدا کافر بوده و سپس مسلمان شده است؛ ولی مسلمانزادهای که از کفر نفرت دارد نیز حلاوت ایمان را میچشد؛ یعنی کسی که از ابتدا مسلمان بوده و پس از اینکه اللهﻷ با نعمت اسلام بر او منت نهاده است، حاضر نیست تحت هیچ شرایطی کافر شود و همانگونه که از افتادن در آتش نفرت دارد، از کافر شدن نیز بیزار است؛ چنین مسلمانی نیز، شیرینی ایمان را میچشد. و الحمدلله که بسیاری از مسلمانان، اینگونه هستند و زیر شدیدترین تهدیدها و شکنجهها، دست از اسلام برنمیدارند؛ اگر به مسلمانی بگویند: دست از اسلام بردار، و گرنه تو را به آتش میکشیم یا از بلندترین کوه به زمین میاندازیم، میگوید: مرا به آتش بکشید؛ مرا از بلندی، بیندازید؛ هر کاری که میخواهید، بکنید، ولی من از اسلام برنمیگردم و مرتد نمیشوم.
ناگفته نماند که منظور، ارتداد واقعیست که در قلب میباشد؛ یعنی اگر کسی تحت اجبار، بهظاهر، نه در باطن، کافر شود، ولی قلبش به ایمان، آرام و مطمئن باشد، هیچ زیانی به دین و ایمان او وارد نمیشود؛ زیرا الله متعال، فرموده است:
﴿مَن كَفَرَ بِٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِهِۦٓ إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَٰكِن مَّن شَرَحَ بِٱلۡكُفۡرِ صَدۡرٗا فَعَلَيۡهِمۡ غَضَبٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١٠٦ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ١٠٧﴾[النحل: ١٠٦، ١٠٧]
هر کس پس از ایمان آوردن کافر شود، (گرفتار عذاب میگردد) جز آنکه به کفر مجبور شود و قلبش به ایمان، آرام و مطمئن باشد؛ ولی کسانی که سینهی خویش را برای پذیرش کفر گشودهاند، خشم و غضب الله بر آنان است و عذاب بزرگی در پیش دارند. این بدان سبب است که آنان زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند و بدان سبب که الله مردم کفرپیشه را هدایت نمیکند.
وقتی به آنها گفته میشود: «دست از اسلام بردارید، وگرنه، شما را میکُشیم»، آخرت را به دنیا میفروشند و کافر میشوند تا زنده بمانند، و بدینسان دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند.
سپس مؤلف/، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «الله، در روزي كه هيچ سايهای جز سايهی او وجود ندارد، هفت گروه را در زير سايهی خود، جای میدهد: فرمانروای عادل. جواني كه در اطاعت و بندگيِ الله، رشد يافته است. كسي كه همواره به مسجد دلبسته باشد. دو مسلماني كه فقط بهخاطر خشنودي الله با يكديگر دوست باشند و بر همین اساس، گردِ هم میآیند یا از يكديگر جدا میشوند. كسي كه زني زيبا و صاحبمقام، او را به سوی خود بخواند، ولي او نپذيرد و بگويد: من از الله میترسم. كسي كه با دست راستش، بهگونهای صدقه دهد كه دست چپش نداند که دست راستش چه صدقه میدهد. كسي كه در تنهايي، الله را یاد کند و اشک، از چشمانش سرازیر شود».
آنچه در حدیث آمده، به هفت گروهی اشاره دارد که روز قیامت، زیر سایهای که الله میآفریند، جای میگیرند و منظور، هفت نفر نیست؛ بلکه هفت گروه هستند که در هر گروهی جمعیت فراوانی که فقط الله میداند، میگنجند.
پیشتر دربارهی این حدیث، بهطور مفصل سخن گفته و به شرح آن پرداختهایم؛ اما اینک به نکتهای میپردازم که بسیاری از افراد، دربارهاش دچار انحراف شدهاند. در این حدیث آمده است: «الله، در روزي كه هيچ سايهای جز سايهی او وجود ندارد، هفت گروه را در زير سايهی خود، جای میدهد ». برخی از روی جهل و ناآگاهی، چنین برداشت کردهاند که منظور از این سایه، سایهی ذات الهیست و الله متعال، این هفت گروه را در برابر خورشید، زیرِ سایهی خود قرار میدهد! این، برداشت نادرستیست. برخی با این پندار که نباید از ظاهرِ نصوص دور شویم، دچار سوءبرداشت شدهاند؛ شکی نیست که نباید از ظاهرِ نصوص دور شویم یا به تأویل روی بیاوریم؛ ولی سؤال، اینست که ظاهرِ این نص چیست و آیا بهراستی از ظاهرِ این حدیث، چنین برداشت میشود که اللهﻷ این هفت گروه را در برابرِ خورشید، زیرِ سایهی ذاتِ خود جای میدهد؟
این، بدین معناست که خورشید، بالاتر از اللهﻷ قرار دارد و چنین پنداری، ناشایست و نادرست است و اهل سنت به هیچ عنوان چنین اعتقادی ندارند؛ ولی این پندار از آنجا نشأت میگیرد که برخی از مردم، بهویژه در این دوران، اگر نکتهای دریابند یا متنی دینی ببیند، نحوهی تطبیقش را یاد ندارند و چنانچه مسألهای بیاموزند، خود را علامهای میپندارند که به تمام مسایل دینی آگاهی دارد. هرکس، باید قدر و اندازهی خود را بداند و خودسرانه دربارهی مسایل دینی، بهویژه در باب اسماء و صفات، اظهار نظر نکند؛ مگر بر اساس دادههای کتاب و سنت و سخنان ائمه رحمهمالله. یعنی درست نیست که سخن یا باورش از چارچوب دادههای کتاب و سنت و اقوال ائمه و گذشتگان نیک این امت، خارج باشد.
لذا منظور از سایهی الاهی در روز قیامت، سایهایست که اللهﻷ آن را روز قیامت میآفریند تا کسانی که سزاوارند، زیرِ این سایه، جای بگیرند و بدان سبب در حدیث، از این سایه، به عنوان «سایهی الله» یاد شده که پدیدآوردن چنین سایهای در آن روز، فقط از خدای متعال، ساخته است؛ زیرا در آن روز هیچ پستی و بلندی و ساختمانی وجود ندارد و هیچ سایهبانی پیدا نمیشود و هیچ چتری نیست که مردم، زیر سایهاش بروند. همانگونه اللهﻷ میفرماید:
﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡجِبَالِ فَقُلۡ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسۡفٗا ١٠٥ فَيَذَرُهَا قَاعٗا صَفۡصَفٗا ١٠٦ لَّا تَرَىٰ فِيهَا عِوَجٗا وَلَآ أَمۡتٗا ١٠٧﴾[طه: ١٠٥، ١٠٧]
و از تو دربارهی کوهها میپرسند؛ بگو: پروردگارم، کوهها را بهطور کامل متلاشی میکند و آن را (چنان) صاف و هموار، وا میگذارد که در آن هیچ پستی و بلندی نمیبینی.
لذا روز قیامت، هیچ پستی و بلندی و هیچ کوه و درخت و ساختمانی وجود ندارد که مردم، زیرِ سایهاش بروند و تنها، همان سایهای وجود دارد که اللهﻷ، آن را برای برخی از بندگانش میآفریند. این، معنای درست این حدیث است که: «روز قیامت، سایهای جز سایهی الله وجود ندارد». یعنی همان سایهای که اللهﻷ در آن روز میآفریند.
شاهد موضوع در این حدیث، اینست که پیامبرج فرمود: «دو مسلماني كه فقط بهخاطر خشنودي الله با يكديگر دوست باشند و بر همین اساس، گردِ هم میآیند یا از يكديگر جدا میشوند». یعنی دو دوستِ مسلمان که دوستی و محبتشان با یکدیگر، انگیزهای مالی یا دنیوی مانند پست و مقام ندارد؛ بلکه دوستی و محبتشان با یکدیگر فقط بهخاطر خشنودی خداست و بدینخاطر با هم دوستی میکنند که یکدیگر را در مسیر اطاعت وبندگی اللهﻷ میبینند و از محرمات و کارهای ممنوع و حرام، میپرهیزند. از اینرو پیوند دوستی استواری در دنیا با یکدیگر دارند و تنها چیزی که میان آنها فاصله میاندازد، مرگ است. و این، اشارهایست به اینکه اگر دوستی بهخاطر الله باشد، با مسایل دنیوی از میان نمیرود و تنها چیزی که میان چنین دوستانی فاصله میاندازد، مرگ است؛ گرچه گاه نسبت به یکدیگر دچار اشتباه شوند یا در حقّ هم کوتاهی کنند؛ اصلاً برای آنها مهم نیست. زیرا یکدیگر را بهخاطر الله دوست دارند و از اشتباههای یکدیگر میگذرند. البته در جهت اصلاح یکدیگر میکوشند؛ یعنی هر یک از آنها، اشتباههای دوستش را به او میگوید و راه درست را به او نشان میدهد. و این، یعنی خیرخواهی. الله متعال، ما و همهی مسلمانان را جزو کسانی قرار دهد که بهخاطر الله به هم مهر میورزند و در جهت تقوا و نیکوکاری با یکدیگر همکاری میکنند؛ بهیقین الله، بخشندهی بزرگوار است.
***
۳۸۲- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «إن الله تعالى يقولُ يَوْمَ الْقِيَامةِ: أَيْنَ المُتَحَابُّونَ بِجَلالِي؟ الْيَوْمَ أُظِلُّهُمْ في ظِلِّي يَومَ لا ظِلَّ إِلاَّ ظِلِّي». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۲۵۶۶.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «الله متعال، روز قیامت میفرماید: کسانی که بهخاطر عظمت من (و در جهت اطاعت از من) با یکدیگر دوستی و محبت داشتهاند، کجا هستند؟ امروز که سایهای جز سایهی من وجود ندارد، آنان را در سایهی خود[ مفهوم سایهی الاهی در شرح حدیث پیشین، بیان شده است. [مترجم])] جای میدهم».
۳۸۳- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا تَدْخُلُوا الجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، ولا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَوَ لا أَدُلُّكُمْ عَلَى شَيءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوه تَحَابَبْتُم؟ أَفْشُوا السَّلامَ بينَكم». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۵۴.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دستِ اوست، وارد بهشت نمیشوید تا اینکه ایمان داشته باشید و ایمان ندارید مگر زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به کاری راهنمایی نمایم که اگر انجامش دهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ سلام گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهید».
۳۸۴- وعنه عَنِ النَّبيِّج: «أَنَّ رَجُلاً زَار أَخًا لَهُ في قَرْيَةٍ أُخْرَى، فَأَرْصَد اللهُ لَهُ عَلَى مَدْرَجتِهِ مَلَكاً» وذكر الحديث إلى قوله: «إِن اللهَ قَدْ أَحَبَّكَ كَمَا أَحْبَبْتَهُ فِيهِ». [مسلم، این حدیث را که در باب پیشین ذکر شد، روایت کرده است.][ صحیح مسلم، ش:۲۵۶۷. پیشتر بهشمارهی ۳۶۵ گذشت.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «مردی به دیدنِ برادرش در دهی دیگر رفت. الله متعال، فرشتهای را بر سرِ راهش قرار داد...». و حدیث را ذکر کرد تا آنجا که فرموده است: «الله تو را دوست دارد؛ همانگونه که تو آن شخص را بهخاطر الله دوست داری».
۳۸۵- وعن البَرَاءِ بْنِ عَازبٍ رضي الله عنهما عَنِ النَّبِيِّج أَنَّه قال في الأَنْصَار: «لا يُحِبُّهُمْ إِلاَّ مُؤمِن، وَلا يُبْغِضُهُمْ إِلاَّ مُنَافِق، مَنْ أَحَبَّهُمْ أحبَّه اللَّه، وَمَنْ أَبْغَضَهُمْ أَبْغَضَهُ اللَّه». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش:۳۷۸۳؛ و صحیح مسلم، ش:۷۵.]
ترجمه: براء بن عازبب میگوید: پیامبرج دربارهی انصار فرمود: «تنها، شخصِ مؤمن، انصار را دوست دارد و کسی جز منافق، با آنان دشمنی نمیکند؛ هرکس دوستشان بدارد، الله او را دوست میدارد و هرکس با انصار، دشمنی کند، الله او را دشمن میدارد».
۳۸۶- وعن مُعَاذٍس قال: سمِعتُ رسول اللَّهج يقول: قَالَ اللَّهُﻷ: المُتَحَابُّونَ في جَلالي، لَهُمْ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍ يَغْبِطُهُمْ النَّبِيُّونَ وَالشُّهَدَاءُ». [ترمذي روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است.][ صحیح الجامع، آلبانی/، ش: ۴۳۱۲.]
ترجمه: معاذس میگوید: از رسولاللهج شنیدم که فرمود: «اللهﻷ میفرماید: کسانی که بهخاطر عظمت من (در راستای اطاعت و بندگی) با یکدیگر دوستی و محبت میکنند، منبرهایی از نور دارند که پیامبران و شهیدان به آنان غبطه میخورند».
۳۸۷- وعن أبي إِدريس الخَولانيِّ رَحِمَهُ الله قال: دَخَلْتُ مَسْجِدَ دِمَشْق، فَإِذَا فَتًى بَرَّاقُ الثَّنَايَا وَإِذَا النَّاسُ مَعه، فَإِذَا اخْتَلَفُوا في شَيء، أَسْنَدُوهُ إِلَيْه، وَصَدَرُوا عَنْ رَأْيه، فَسَأَلْتُ عَنْه، فَقِيل: هَذَا مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍس، فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَد، هَجَّرْتُ، فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَبَقَنِي بِالتَّهْجِير، ووَجَدْتُهُ يُصَلِّي، فَانْتَظَرْتُهُ حَتَّى قَضَى صلاتَه، ثُمَّ جِئْتُهُ مِنْ قِبَلِ وجْهِه، فَسَلَّمْتُ عَلَيْه، ثُمَّ قُلْت: وَاللَّهِ إِنِّي لأَحِبُّكَ للَّه، فَقال: آللَّه؟ فَقُلْت: أَللَّه، فقال: آللَّه؟ فَقُلْت: أَللَّه، فَأَخَذَني بِحَبْوَةِ رِدَائي، فَجَبذَني إِلَيْه، فَقال: أَبْشِر، فَإِنِّي سَمِعْتُ رسول اللَّهج يقول: «قالَ اللهُ تعالى: وَجَبَتْ مَحبَّتِي لِلْمُتَحَابِّينَ فِيَّ، والمُتَجالِسِينَ فِيَّ، وَالمُتَزَاوِرِينَ فِيَّ، وَالمُتَباذِلِينَ فِيَّ». [حديثی صحيح است که مالک با سند صحیح خود در «الموطأ» روایت کرده است.][ صحیح الجامع، ش: ۴۳۳۱؛ و مشکاة المصابیح، ش:۵۰۱۱ بهتصحیح آلبانی/.]
ترجمه: ابوادریس خولانی/ میگوید: وارد مسجد دمشق شدم و جوانی خوشسیما دیدم که مردم، پیرامونش بودند و اگر در مسألهای اختلاف داشتند، آن را به او ارجاع میدادند و دیدگاه او را میپذیرفتند. پرسیدم: کیست؟ گفتند: معاذ بن جبل است. فردای آن روز، صبح زود برخاستم و (به مسجد رفتم و) دیدم که پیش از من آمده و به نماز ایستاده است. منتظر ماندم تا نمازش را تمام کند؛ آنگاه از روبهرو نزدش رفتم و سلام کردم و سپس گفتم: به الله سوگند، من تو را بهخاطرِ الله دوست دارم. گفت: آیا برای الله؟ گفتم: فقط بهخاطر الله؛ فرمود: آیا برای الله؟ گفتم: فقط بهخاطر الله. آنگاه گوشهی لباسم را گرفت و مرا به سوی خود کشید و گفت: مژده که از پیامبرج شنیدم که فرمود: «الله متعال، میفرماید: محبت من برای کسانی که بهخاطر من با یکدیگر دوستی و همنشینی میکنند و بهخاطر من، به ملاقات هم میروند و بهخاطر من، به یکدیگر بذل و بخشش مینمایند، لازم و ثابت شده است». (یعنی حتماً چنین کسانی را دوست میدارم.)
۳۸۸- عن أبي كَريمةَ المِقْدَادِ بن مَعْدِ يكَربس عَنِ النَّبِيِّج قال: «إِذَا أَحَبَّ الرَّجُلُ أَخَاه، فَلْيُخْبِرْه أَنَّهُ يُحِبُّهُ». [ابوداود و ترمذي، روایت کردهاند و ترمذی، آن را حسن دانسته است.][ السلسلة الصحيحة، ش: ۴۱۷؛ صحیح الأدب المفرد، ش: ۴۲۱؛ آلبانی/ در مشکاة المصابیح، ش: ۵۰۶۱ این حدیث را صحیح دانسته است.]
ترجمه: ابوکریمه، مقداد بن معد یکربس میگوید: «هرگاه کسی، برادرش را دوست داشت، او را آگاه کند که دوستش دارد».
۳۸۹- وعن مُعَاذٍس أَنَّ رَسُولَ اللهِج أَخَذَ بِيَدِهِ وقال: «يَا مُعَاذُ واللَّهِ، إِنِّي لأُحِبُّكَ، ثُمَّ أُوصِيكَ يَا مُعاذُ لا تَدَعَنَّ في دُبُرِ كُلِّ صلاةٍ تَقُولُ: اللَّهُم أَعِنِّي على ذِكْرِكَ وَشُكْرِكَ، وحُسنِ عِبَادتِك». [حديث صحيحیست به روایت ابوداود و نسائي با اِسناد صحیح.][ صحیح الجامع، ش: ۷۹۶۹؛ شرح الطحاویۀ، ش: ۳۳۵؛ صحیح أبیداود، ش: ۱۳۶۲؛ و صحیح النسائی، آلبانی/، ش: ۱۲۳۶.]
ترجمه: از معاذس روایت است که پیامبرج دستش را گرفت و به او فرمود: «ای معاذ! به الله سوگند که من، دوستت دارم و به تو سفارش میکنم که در پایان هر نماز، این دعا را بخوانی و آن را ترک نکنی: اللَّهُم أَعِنِّي على ذِكْرِكَ وَشُكْرِكَ، وحُسنِ عِبَادتِك».[ یعنی: یا الله! یاریام کن تا تو را ذکر کنم، سپاس بگزارم و عبادت تو را بهصورتی نیکو بهجای آورم.]
۳۹۰- وعن أَنسس أَنَّ رَجُلاً كَانَ عِنْدَ النَّبِيِّج فَمَرَّ رَجُلٌ بِه، فَقال: يا رسول الله إِنِّي لأُحِبُّ هَذا، فقال لَهُ النَّبيُّج: «أَأَعْلمتَه؟» قال: لا، قال: «أَعْلِمْهُ» فَلَحِقَه، فَقال: إِنِّي أُحِبُّكَ في اللَّه، فقال: أَحَبَّكَ الَّذِي أَحْببْتَنِي لَه. [روایت ابوداود با اِسناد صحیح][ صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: ۴۲۷۴؛ وی، در مشکاة المصابیح، ش: ۵۰۱۷ این حدیث را حسن دانسته است.]
ترجمه: انسس میگوید: مردی نزدِ پیامبرج بود؛ شخصی دیگر، از آنجا گذشت. آن مرد، گفت: ای رسولخدا! من، این شخص را دوست دارم. پیامبرج فرمود: «آیا او را از این محبت، آگاه کردهای؟» گفت: خیر. پیامبرج فرمود: «آگاهش کن».[ یعنی به او بگو که دوستش داری.] این مرد، نزد آن شخص رفت و به او گفت: من، تو را بهخاطر الله دوست دارم. و آن شخص پاسخ داد: ذاتی که مرا بهخاطر او دوست داری، تو را دوست بدارد.
شرح
همهی این احادیث، دربارهی محبت و دوستیست و نشان میدهد که انسان باید دوستی و محبتش بهخاطر الله و برای کسب رضایتش باشد. چنانکه پیامبرج فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دستِ اوست، وارد بهشت نمیشوید تا اینکه ایمان داشته باشید و ایمان ندارید مگر زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به کاری راهنمایی نمایم که اگر انجامش دهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ سلام گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهید».
این حدیث، نشانگر اینست که محبت و دوستی، جزو کمالِ ایمان است و ایمان انسان، زمانی کامل میشود که برادرِ مسلمانش را دوست بدارد؛ همچنین یکی از اسباب و زمینههای پیدایش و گسترش این محبت، اینست که مسلمانان، سلام گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهند؛ یعنی آشکارا به یکدیگر سلام بگویند، چه همدیگر را بشناسند و چه نشناسند. به همینخاطر دو مسلمانی که به هم سلام میکنند، به همدیگر احساس نزدیکی و محبت مینمایند و وقتی دو نفر از کنار هم میگذرند و به هم سلام نمیکنند، نه تنها احساس خوبی نسبت به هم ندارند، بلکه چه بسا از یکدیگر متنفرند، گرچه با هم نسبت خويشاوندی داشته باشند.
لذا هر مسلمانی باید بکوشد که زمینههای دوستی و محبت مسلمانان با یکدیگر را فراهم کند تا این صفت پسندیده در میان مسلمانان، افزایش یابد؛ زیرا نه معقول است و نه عادی و طبیعی که انسان، با کسی همکاری کند که دوستش ندارد؛ به عبارت دیگر این محبت و دوستیست که مسلمانان را بر آن میدارد که در زمینهی تقوا و پرهیزگاری به کمک یکدیگر بشتابند. از اینرو محبت و دوستی بهخاطر الله، یکی از نشانههای کمالِ ایمان است.
در حدیث معاذس آمده است که پیامبرج به او خبر داد که دوستش دارد. چنانکه به روایت انسس مردی نزدِ پیامبرج بود؛ شخصی دیگر، از آنجا گذشت. آن مرد، گفت: ای رسولخدا! من، این شخص را دوست دارم. پیامبرج فرمود: «آیا او را از این محبت، آگاه کردهای» و به خودش گفتهای که دوستش داری؟ گفت: خیر. پیامبرج فرمود: «آگاهش کن». لذا سنت است که وقتی کسی را دوست دارید، به خودش بگویید و به او اظهار محبت کنید. زیرا وقتی به کسی میگویی: «دوستت دارم»، این سخن بر اعماق دلَش مینشیند و دوستی و محبت، سراسرِ وجودش را میگیرد و بدینسان محبتش به تو افزایش مییابد. البته دل به دل راه دارد، گرچه بر زبان نیاید؛ همانگونه که پیامبرج فرموده است: «الأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجنَّدَةٌ، فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ، وَمَا تَنَاكَرَ مِنْهَا، اخْتَلَفَ».[ صحیح مسلم، ش: ۲۶۳۸. و روایت بخاری به صورت «معلّق» از امالمؤمنین عایشهل.] یعنی: «ارواح، مانند سپاهیان و دستههای گوناگون یک سپاه هستند؛ آنها که یکدیگر را بشناسند (و ویژگیهای یکسانی داشته باشند)، با هم الفت میگیرند و آنها که یکدیگر را نشناسند، از هم دور میشوند و با هم اُنس نمیگیرند». ولی اگر انسان، محبتش را بر زبان بیاورد و به دوستش اظهار محبت کند، این امر بر محبت آنها میافزاید. لذا وقتی میخواهید به کسی اظهار محبت کنید، بگویید: «من، تو را بهخاطر الله دوست دارم».
در این حدیث معاذس همچنین آمده است که پیامبرج به او فرمود: «و به تو سفارش میکنم که در پایان هر نماز، این دعا را بخوانی و آن را ترک نکنی: اللَّهُم أَعِنِّي على ذِكْرِكَ وَشُكْرِكَ، وحُسنِ عِبَادتِك».[ یعنی: یا الله! یاریام کن تا تو را ذکر کنم، سپاس بگزارم و عبادت تو را بهصورتی نیکو بهجای آورم.] الفاظ این حدیث واضح است و نشان میدهد که این دعا، در پایان نماز و پیش از سلام، گفته میشود.
***