۳۳- باب: مهربانی با یتیمان، دختران، و دیگر ضعیفان و مستمندان، و احسان و فروتنی نسبت به آنان
الله متعال، میفرماید:
﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِلۡمُؤۡمِنِينَ ٨٨﴾[الحجر: ٨٨]
بالِ (مهر و تواضع) خویش را برای مؤمنان فرود آور.
و میفرماید:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ﴾ [الكهف: ٢٨]
خودت را با کسانی شکیبا بدار که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند، در حالی که رضای او را میجویند و در طلب زیور زندگی دنیا دیدگانت را از آنان مگردان.
شرح
مؤلف/ بابی دربارهی مهربانی با یتیمان، مستضعفان، و دختران و دیگر کسانی که سزاوار مهربانی و دلسوزی هستند، گشوده است. زیرا اسلام، دین رحمت، مهرورزی، عطوفت و نیکی به دیگران میباشد و اللهﻷ در تعدادی از آیات قرآن به نیکی کردن به دیگران تشویق کرده و بیان نموده است که نیکوکاران را دوست دارد و افرادی چون یتیمان، بیش از دیگران، شایستهی احسان و نیکوکاری هستند.
یتیم به هر دختر یا پسر خردسالی گفته میشود که پدرش را قبل از بلوغ از دست بدهد؛ اگرچه مادرش زنده باشد. ولی اگر مادرش بمیرد و پدرش زنده باشد، یتیم بهشمار نمیآید. گرچه تودهی مردم، گمان میکنند که هر کودکی که مادرش بمیرد، یتیم است. خیر؛ اینطور نیست. یتیم به کودکی گفته میشود که پدرش را از دست بدهد. یتیم، برگرفته از واژهی «یُتم» است و یُتم، یعنی تنهایی؛ زیرا یتیم، تنهاست و کسی ندارد که مخارجش را تأمین کند و خود نیز توانایی کسب و کار ندارد. الله متعال، در تعدادی از آیات قرآن کریم دربارهی یتیمان سفارش نموده و حقوق ویژهای برای آنها بیان فرموده است. زیرا یتیم، با مرگِ پدرش دلشکسته میشود و سزاوار مهربانی و دلسوزیست. اللهﻷ میفرماید:
﴿وَلۡيَخۡشَ ٱلَّذِينَ لَوۡ تَرَكُواْ مِنۡ خَلۡفِهِمۡ ذُرِّيَّةٗ ضِعَٰفًا خَافُواْ عَلَيۡهِمۡ فَلۡيَتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡيَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدًا ٩﴾[النساء : ٩]
آنان که نگران فرزندان ناتوانی هستند که ممکن است پس از خود به جا بگذارند، باید (دربارهی سایر یتیمان نیز) از الله بترسند و سخن استوار و درست بگویند.
زنها و دختران نیز سزاوار عطوفت و مهربانی هستند؛ زیرا احساس و عاطفه بر آنها غالب است و بیشتر، تحت تأثیر عواطف خود تصمیم میگیرند تا بر اساس عقل و اندیشه. از اینرو تصمیمهای احساسیِ آنان، آنگونه که باید محکم و استوار نیست. لذا اللهﻷ میفرماید:
﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ﴾[النساء : ٣٤]
مردان، سرپرست زنانند؛ بدان سبب که الله برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده است.
افراد دلشکسته و شکستخورده نیز سزاوار مهر و عطوفتاند. کسانی که دچار شکست مالی شدهاند یا بهخاطر مرگِ یکی از عزیزان خود، دلشکستهاند. از اینرو شریعت، ابراز همدردی با کسانی را که عزیزی از دست دادهاند، مشروع قرار داده است؛ بدینسان که انسان باید با عبارتهای تسلیبخش، به چنین افرادی تسلیت بگوید و برایشان توضیح دهد که هرچه روی میدهد، به خواست و ارادهی الله متعال است.
انسان باید برای افرادی که برشمردیم، بال مهر و تواضع خود را فرود آورد و با آنان، بهنرمی رفتار کند. زیرا الله متعال فرموده است:
﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِلۡمُؤۡمِنِينَ ٨٨﴾ [الحجر: ٨٨]
بالِ (مهر و تواضع) خویش را برای مؤمنان فرود آور.
یعنی هر مقامی که داری و در هر جایگاهی که هستی، متواضع باش؛ اگر همانند پرندگان در بلندای آسمان و در موقعیت بالایی قرار داری، و از پست و مقام یا ثروتی برخورداری، در اوج بلندی، مانند پرنده باش و بال مهر و تواضع خود را برای دیگران، فرودآور؛ بهگونهای که مؤمنان، فراتر از تو قرار بگیرند. چنانکه اللهﻷ به پیامبرش فرموده است:
﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢١٥﴾[الشعراء : ٢١٥]
و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند، بگستران.
این، دستوری برای همهی امت پیامبرج است که باید بال مهر و تواضع را برای همکیشان خود، بگسترانند و نسبت به برادران مسلمان خود، مهربان و فروتن باشند. هر مسلمانی که بیشتر پیروِ پیامبرج است، بیش از سایر مسلمانان شایستهی اینست که با او با توضع و مهربانی برخورد کنیم. زیرا پیرو پیامبرج سزاوار است که او را گرامی بداریم؛ نه برای اینکه فرزندِ فلانیست. خیر؛ بلکه بدان سبب که از پیامبرج پیروی میکند و به سنتش پایبند است. هرکس، از پیامبرج پیروی کند، دوست و برادرِ ماست و هرکس، از سنت پیامبرج دور شود، به همان نسبت از او دوری میکنیم. مؤمن، بال مهر و تواضع خود را برای برادر همکیش خود که پیرو سنت پیامبرج است، میگستراند. ﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢١٥﴾الله متعال، به پیامبرش فرموده است:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾[الكهف: ٢٨]
خودت را با کسانی شکیبا بدار که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند، در حالی که رضای او را میجویند و در طلب زیور زندگی دنیا دیدگانت را از آنان مگردان.
آری؛ اللهﻷ به پیامبرشج دستور داده که همواره با کسانی همنشینی نماید که صبح و شام و در همه حال، الله را عبادت میکنند و از این دعا و عبادت، قصدی جز کسب رضای او ندارند. میفرماید: ﴿وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾[الكهف: ٢٨]یعنی: از آنها دور نشو و بگذار تو را ببینند و تو نیز به آنها بنگر؛ نه اینکه به زیور زندگی دنیا چشم بدوزی.
به عنوان مثال: اگر دو نفر باشند که یکی از آنها اهل طاعت و عبادت است، زکات میدهد، روزه میگیرد، به مردم نیکی میکند و صبح و شام به عبادت و راز و نیاز مشغول است؛ و آن یکی، پولدار و ثروتمند است، ماشینها و خانههای آنچنانی دارد. کدامیک از اینها برای دوستی و همنشینی بهتر است؟ بله؛ شخص عابد. باید با او دوستی و همنشینی کنیم و بهخاطر دنیا چشمان خود را او برنگردانیم و به مال و داراییهای دیگران، چشم ندوزیم. دنیا و همهی آن چه که در دنیاست، هیچ و ناچیز است؛ دنیا، کالای فانی و زودگذریست؛ خوشیهای دنیا، هر چه باشد، پایان مییابد و همواره با غم و اندوه، همراه است. به دنبال هر خوشی، ناخوشیست و هر خندهای، گریهای دارد. بزرگی که گمان میکنم ابن مسعودس میباشد، گفته است: «هیچ خانهای سرشار از شادی و سرور نمیگردد، مگر اینکه پُر از غم و اندوه نیز میشود». واقعاً درست گفته است؛ زیرا در هر خانهای، یکی پس از دیگری، میمیرد و غم و اندوه بر آن خانه، سایه میاندازد و شادیها به غم و غصه تبدیل میشود. لذا درست گفتهاند که: «دنیا، همه هیچ».
لذا ﴿وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾[الكهف: ٢٨] بدین معناست که همواره با آنها و یاورِ آنان باش که پیوسته در عبادت و راز و نیاز با پروردگارند و گناهت به زرق و برقی نباشد که برخی از انسانها را از آن، بهرهمند ساختهایم؛ همانطور که اللهﻷ میفرماید:
﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيۡنَيۡكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا لِنَفۡتِنَهُمۡ فِيهِۚ وَرِزۡقُ رَبِّكَ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰ ١٣١ وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَاۖ لَا نَسَۡٔلُكَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ ١٣٢﴾[طه: ١٣١، ١٣٢]
به زینت زندگی دنیا که برخی از کافران را از آن بهرهمند ساختهایم تا آنان را بیازماییم، چشم مدوز. و روزیِ پروردگارت، بهتر و ماندگارتر است. و خانوادهات را به نماز فرمان بده و بر انجامش شکیبا باش. از تو روزی نمیخواهیم؛ بلکه ما به تو روزی میدهیم. و تقوا، سرانجام نیکی دارد.
از الله متعال درخواست میکنم که عاقبت همهی ما و مسلمانان را نیک بگرداند.
***
الله متعال، میفرماید:
﴿فَأَمَّا ٱلۡيَتِيمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩ وَأَمَّا ٱلسَّآئِلَ فَلَا تَنۡهَرۡ ١٠﴾ [الضحى: ٩، ١٠]
پس به یتیم ستم مکن. و سؤالکننده را با بانگ و فریاد از خود مران.
شرح
مؤلف/ در ادامهی آیاتی که دربارهی مهرورزی به فقرا، یتیمان و مستمندان، ذکر کرده، این آیات را یادآور شده که اللهﻷ فرموده است:
﴿أَلَمۡ يَجِدۡكَ يَتِيمٗا فََٔاوَىٰ ٦ وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ ٧ وَوَجَدَكَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨ فَأَمَّا ٱلۡيَتِيمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩ وَأَمَّا ٱلسَّآئِلَ فَلَا تَنۡهَرۡ ١٠ وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثۡ ١١﴾ [الضحى: ٦، ١٢]
آیا (پروردگارت) تو را یتیم نیافت و سپس پناه داد. و تو را حیران و بدون شریعت یافت؛ پس هدایت کرد. و تو را تهیدست یافت؛ پس بینیاز ساخت. لذا به یتیم ستم مکن. و سؤالکننده را با فریاد زدن از خود مران. و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن.
در این آیات، اللهﻷ پیامبرش را خطاب قرار داده و بیان نموده است که: محمد مصطفیج یتیم بود و پدر و مادرش را در کودکی از دست داد؛ لذا پدربزرگش، عبدالمطلب کفالت او را بر عهده گرفت. محمد مصطفیج هشت ساله بود که عبدالمطلب درگذشت؛ آنگاه عمویش ابوطالب سرپرستی او را عهدهدار شد. محمدج یتیم بود و در ازای مزدی اندک برای اهل مکه چوپانی میکرد. زیرا هیچ پیامبری به نبوت مبعوث نشد مگر اینکه چوپانی کرده بود. یعنی همهی پیامبران، ابتدا چوپان بودند تا افرادی مسؤولیتپذیر پرورش یابند و بیاموزند که چگونه مسؤولیتی را که به عهده میگیرند، بهخوبی ادا نمایند و با نگهداری از گوسفندان، ویژگیهایی چون صبر، آرامش، عطوفت و مهربانی در آنان تقویت شود. زیرا از آنجا که گوسفندان، حیوانات ضعیفی هستند و به نگهداری نیاز دارند، معمولاً چوپانها و کسانی که از گوسفندان نگهداری میکنند، آدمهای مهربان و رقیقالقلبی هستند؛ بر خلاف ساربانها و پرورشدهندگان شتر که معمولاً سرسخت و سنگدلاند. زیرا شترها، حیوانات قوی و بزرگی هستند.
در هر حال، پیامبرج دوران یتیمی را پشت سر نهاد و اللهﻷ بر او منت گذاشت و همسری نیک نصیبش فرمود؛ پیامبرج بیست و پنج ساله بود که با بانویی چهل ساله، یعنی امالمؤمنین خدیجهل ازدواج کرد. خدیجهل بانویی خردمند و فرزانه بود. همهی دختران و پسرانی که خداوندﻷ به پیامبرج بخشید، از همین بانو بودند؛ جز ابراهیمس که از کنیزش ماریهی قبطی بود. آری؛ اللهﻷ خدیجه را نصیب رسولاللهج کرد و با ورود این بانو به زندگی پیامبرج، زندگی ایشان سر و سامان یافت و تا زمانی که خدیجه زنده بود، پیامبرج همسرِ دیگری نگرفت.
الله متعال، محمد مصطفیج را با نبوت گرامی داشت و سرآغاز نزول وحی بر او، خوابهای صادقانهای بود که میدید؛ لذا هرچه در خواب میدید، همانروز بهروشنایی سپیدهدم، روی میداد. زیرا خواب خوب و صادقانه، قسمتی از چهل و شش بخش نبوت است.[ صحیح بخاری، ش: ۷۰۱۷ و مسلم، ش: ۲۲۶۳ بهنقل از ابوهریرهس.] پیامبرج به سوی الله فراخواند، مژده و نوید داد و از عذاب الهی ترساند و بسیاری از مردم از او پیروی کردند و بدینسان یتیمی که چوپانی میکرد، امام و پیشوای بزرگترین امت گردید و سرپرستی و رهبری انسانیت و این امت بزرگ را بر عهده گرفت. الله متعال، به او فرموده است:
﴿أَلَمۡ يَجِدۡكَ يَتِيمٗا فََٔاوَىٰ ٦﴾[الضحى: ٦]
آیا (پروردگارت) تو را یتیم نیافت و سپس پناه داد.
آری؛ تو یتیم بودی و الله، پناهت داد و کسی را به سرپرستی تو گماشت تا به تو و کارهایت رسیدگی کند تا اینکه بزرگ شدی و آنگاه با رسالتی بزرگ بر تو منت نهاد.
﴿وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ ٧﴾[الضحى: ٧]
و تو را حیران و بدون شریعت یافت؛ پس هدایت کرد.
یعنی علم و دانشی نداشتی و به تو علم و دانش بخشید. چنانکه الله متعال، میفرماید:
﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَ﴾[العنكبوت: ٤٨]
تو (ای پیامبر!) پیش از نزول قرآن، هیچ کتاب و نوشتهای را نمیخواندی و با دست خود چیزی نمینوشتی.
و میفرماید:
﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُۚ وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا ١١٣﴾ [النساء : ١١٣]
وآنچه را نمیدانستی، به تو آموخت. و فضل پروردگار بر تو، بزرگ است.
همچنین میفرماید:
﴿مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ﴾[الشورى: ٥٢]
پیشتر نمیدانستی که کتاب و ایمان چیست.
ولی محمد مصطفیج با این کتاب بزرگ، عالم شد و از ایمانی کامل برخوردار گردید. لذا اللهﻷ به او فرموده است: ﴿وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا﴾: «تو را حیران، ناآگاه و بدون شریعت یافت»؛ ﴿فَهَدَىٰ﴾: «آنگاه تو را هدایت کرد». اما چگونه و با چه؟ آری؛ با قرآن.
﴿وَوَجَدَكَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨﴾[الضحى: ٨]
و تو را تهیدست یافت؛ پس بینیاز ساخت.
اللهﻷ آنقدر به زندگی پیامبرج برکت و گشایش عنایت کرد که آن بزرگوار به دیگران نیز بذل و بخشش مینمود. چنانکه روزی، یک نفر یک دره پُر از شتر به او داد و پیامبرج خود، بهگونهای بذل و بخشش مینمود که به هیچ عنوان از فقر نمیترسید.
دقت کنید؛ الله متعال فرموده است: ﴿أَلَمۡ يَجِدۡكَ يَتِيمٗا فََٔاوَىٰ ٦﴾و نفرموده: «فآواك». فرموده است: ﴿وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ ٧﴾و نگفته: «فهداك»؛ فرموده است: ﴿وَوَجَدَكَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨﴾ و نگفته: «فأغناك»؛ چرا؟ به دو دلیل: یکی، لفظیست و دیگری، معنوی.
اما دلیل لفظی: برای اینکه پایان آیات متناسب باشد و به «الف» ختم شود؛ میفرماید:
﴿وَٱلضُّحَىٰ ١ وَٱلَّيۡلِ إِذَا سَجَىٰ ٢ مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ ٣ وَلَلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لَّكَ مِنَ ٱلۡأُولَىٰ ٤ وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ ٥﴾[الضحى: ١، ٥]
لذا اگر میفرمود: «فآواك»، «فهداك» و «فأغناك»، این تناسب لفظی به هم میخورد.
و اما دلیل معنوی که مهمتر است؛ الله متعال، میفرماید: ﴿أَلَمۡ يَجِدۡكَ يَتِيمٗا فََٔاوَىٰ ٦﴾آیا اللهﻷ فقط پیامبرج را پناه داد یا هم او را پناه داد و هم امتش را؟ آری؛ اللهﻷ به پیامبرج پناه داد و بهواسطهی او شمار فراوانی که تنها الله، تعدادشان را میداند، پناه یافتند. ﴿وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ ٧﴾ آیا تنها محمدج هدایت یافت؟ خیر؛ الله، محمد را هدایت بخشید و بهوسیلهی او افرادِ بیشماری هدایت یافتند و این روند تا روز قیامت نیز ادامه خواهد داشت. ﴿وَوَجَدَكَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨﴾ آیا الله متعال، فقط محمدج را بینیاز ساخت؟ خیر؛ بلکه الله متعال، او را بینیاز ساخت و بهوسیلهی او دروازهی فتح و برکت را به روی امت اسلامی گشود و این امت به پیروزیها و فتوحات بزرگی دست یافت:
﴿وَعَدَكُمُ ٱللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةٗ تَأۡخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمۡ هَٰذِهِۦ﴾[الفتح: ٢٠]
الله، غنیمتهای فراوانی به شما نوید داده است که آن را به دست میآورید و این را برای شما زودتر فراهم ساخت.
لذا : ﴿أَلَمۡ يَجِدۡكَ يَتِيمٗا فََٔاوَىٰ ٦﴾ بدین نکته اشاره دارد که هم تو را پناه داد و هم امت تو را؛ ﴿وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ ٧﴾تو را هدایت بخشید و تو را واسطهی هدایت دیگران قرار داد؛ ﴿وَوَجَدَكَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨﴾ تو را بینیاز ساخت و به وسیلهی تو به امت تو نیز خیر و برکت و فتح و پیروزی عنایت کرد.
سپس میفرماید:
﴿فَأَمَّا ٱلۡيَتِيمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩﴾[الضحى: ٩]
پس به یتیم ستم مکن.
بهیاد داشته باش که تو، خود یتیم بودهای؛ پس به یتیم ستم مکن و بر او خشم مگیر. بلکه با مهر و عطوفت با او رفتار نما؛ وقتی فریاد میزند، او را آرام بگردان و چون خشمگین میشود، او را راضی کن و هنگامی که خسته میشود، اسباب آسایش و راحتیاش را فراهم نما.
﴿فَأَمَّا ٱلۡيَتِيمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩ وَأَمَّا ٱلسَّآئِلَ فَلَا تَنۡهَرۡ ١٠﴾[الضحى: ٩، ١٠]
پس به یتیم ستم مکن. و سؤالکننده را با بانگ و فریاد از خود مران.
از مجموع این آیات، چنین بهنظر میرسد که منظور از سؤالکننده، گدا یا کسیست که درخواست مال میکند و میگوید: به من کمک کنید؛ الله دستور میدهد که سؤالکننده را از خود مَران؛ زیرا پیشتر فرمود: ﴿وَوَجَدَكَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨﴾ یعنی: «و تو را نیازمند و تهیدست یافت؛ پس بینیاز ساخت». حال که تو را بینیاز ساخته است، سؤالکننده را خود طرد نکن و زمانی را بهیاد بیاور که خود، فقیر بودی.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از سؤالکننده، علاوه بر گدا، پرسشگری باشد که خواهان کسبِ علم است؛ لذا از کسی که سؤالی میپرسد، با سینهی باز استقبال کن. زیرا اگر محتاج و خداترس نبود، نمیآمد و سؤال نمیکرد؛ پس او را از خود مران. البته اگر دریافتید که کسی، از روی خیرهسری و لجبازی، سؤالهایی مطرح میکند که گویا میخواهد شما را گیج کند، ایرادی ندارد که از پاسخگویی به او خودداری کنید. مثلاً با هر پاسخی که به او میدهید، پرسشی دیگر مطرح میکند و مسأله را کش میدهد! میگویید: ربا حرام است؛ میپرسد: چرا خداوندﻷ ربا را حرام، و معامله و داد و ستد را حلال کرده است؟ میگویید: مادرِ رضاعی حرام است؛ میپرسد: چرا؟ یعنی سؤالهای بیموردی میپرسد. لذا ایرادی ندارد که چنین شخصی را از خود برانید و از پاسخگویی به او خودداری کنید یا در برابرش اظهار خشم و ناراحتی نمایید؛ همانندِ پیامبرج. چنانکه یکی از انصار و زبیر بن عوامس بر سرِ آبیاری باغهایشان با هم اختلاف داشتند. انصاری به زبیرس میگفت: بگذار آب به من نیز برسد. و زبیرس میگفت: باغ من، بالاتر است و حق دارم که باغم را خوب آب بدهم. برای حل اختلاف نزد پیامبرج رفتند. پیامبرج به زبیر فرمود: «اِسْقِ يَا زبير ثُمَّ أَرْسِلْ الْمَاء إِلَى جَارك». یعنی: «ای زبیر! اندکی آبیاری کن و سپس آب را به سوی همسایهات بفرست». پیامبرج میدانست که زبیرس حاضر است مقداری از حقّ خود بگذرد. ولی آن مرد، رو به پیامبرج کرد و گفت: ای رسولخدا! اگر زبیر، پسرعمهی شما نبود، اینگونه حکم نمیکردید. لذا پیامبرج ناراحت و خشمگین شد و فرمود: «يَا زُبَيْر! اِسْقِ ثُمَّ اِحْبِسْ الْمَاء حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى الْجَدْر».[ بخاری، ش: (۲۳۶۰، ۲۳۶۱، ۲۳۶۲، ۲۷۰۸، ۴۵۸۵)، و مسلم، ش: ۲۳۵۷ بهنقل از عروه بن زبیر.] یعنی: «ای زبیر! خوب آبیاری کن و آب را نگه دار تا در زمین (بهاندازهی قوزک پای انسان) بالا بیاید و زمین، خوب آب بگیرد».
در هر حال، از کسی که خواهان کسب علم است و سؤالی میپرسد، با سینهای باز و گشوده برخورد کنید و آنچه میخواهد، به او آموزش دهید؛ بهویژه در دوران ما که بسیاری از مردم، سؤالهای مطرح میکنند، ولی حضور دل ندارند و حواسشان پَرت است؛ لذا وقتی پاسخشان را میدهید، درست متوجه نمیشوند؛ یعنی پاسخِ شما را بد میفهمند و سپس به سایر مردم میگویند: فلانعالم چنین فتوا داده است. لذا تا مطمئن نشدهاید که سؤالکننده، مطلب را درست گرفته یا نه، او را رها نکنید تا اینکه مطالب را خوب بگیرد و دیگر، مشکلی پیش نیاید.
الله متعال میفرماید:
﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثۡ ١١﴾ [الضحى: ١١]
و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن.
بگو: الحمدلله؛ خدا را شکر که به من علم و دانش داده است؛ الحمدلله، خدا را شکر که به من مال و ثروت داده است؛ الحمدلله که به من فرزندان خوبی بخشیده است.
بازگو کردن نعمتهای الهی، دو جنبه دارد: زبانی، و عملی.
زبانی، اینست که بگویید: اله، بر من منت نهاده و به من نعمت ارزانی داشته است، من، فقیر بودم و او به من مال و ثروت بخشید. من، هیچ نمیدانستم و او، به من علم و دانش داد.
و به صورت عملی، اینست که آثار نعمتهای الهی بر انسان نمایان باشد؛ یعنی اگر ثروتمند هستید، مانند فقرا لباس نپوشید؛ بلکه لباسی درخورِ ثروت خود بپوشید. و همینطور در رابطه با منزل، سواری و امثال آن. بگذارید مردم بدانند که خداوندﻷ به شما نعمت داده است. این، بازگو کردن عملیِ نعمتهای الهیست. از اینرو هرکس که الله متعال به او علم داده، باید آن را برای مردم بازگو کند؛ یعنی دانش خود را به دیگران، منتقل نماید. زیرا مردم، واقعاً به علم و دانش نیاز دارند. الله متعال، همهی مسلمانان را به انجام کارهایی موفق بگرداند که مورد پسند اوست.
***
اللهأ میفرماید:
﴿أَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي يُكَذِّبُ بِٱلدِّينِ ١ فَذَٰلِكَ ٱلَّذِي يَدُعُّ ٱلۡيَتِيمَ ٢ وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡكِينِ ٣﴾ [الماعون: ١، ٣]
آیا کسی را که منکرِ روز جزاست، دیدهای؟ اوست که یتیم را با تحقیر و خشونت میراند و به طعام دادن به بینوایان تشویق نمیکند.
شرح
مؤلف/ در ادامهی آیاتی که در این باب، ذکر کرده، به سه آیهی ابتدای سورهی «ماعون» اشاره نموده است که اللهﻷ میفرماید:
﴿أَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي يُكَذِّبُ بِٱلدِّينِ ١ فَذَٰلِكَ ٱلَّذِي يَدُعُّ ٱلۡيَتِيمَ ٢ وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡكِينِ ٣﴾ [الماعون: ١، ٣]
آیا کسی را که منکرِ روز جزاست، دیدهای؟ اوست که یتیم را با تحقیر و خشونت میراند و به طعام دادن به بینوایان تشویق نمیکند.
علما، گفتهاند: ﴿أَرَءَيۡتَ﴾یعنی به من بگو؛ لذا مفهوم آیه است که از حالِ کسی خبر بده که منکِر روز جزاست و آخرت را انکار میکند. نشانهاش، اینست که او، یتیم را با تحقیر و خشونت میراند و هیچ مهر و رحمی نسبت به او ندارد؛ نه خود به مستمندان کمک میکند و نه دیگران را به این کار تشویق مینماید. لذا وضعیت بسیار بدی دارد؛ زیرا اگر به آخرت ایمان میداشت، مهرش را از کسانی که الله به مهرورزی به آنان دستور داده است، دریغ نمیکرد و به طعام دادن به بینوایان، تشویق مینمود.
الله متعال، در سورهی «فجر» میفرماید:
﴿كَلَّاۖ بَل لَّا تُكۡرِمُونَ ٱلۡيَتِيمَ ١٧ وَلَا تَحَٰٓضُّونَ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡكِينِ ١٨﴾
`[الفجر: ١٧، ١٨]
چنین نیست (که انسان میپندارد)؛ بلکه شما، یتیمان را گرامی نمیدارید. و یکدیگر را به طعام دادن مستمندان تشویق نمیکنید.
سفارشی که در این آیه نسبت به یتیمان شده است، بهمراتب جدیتر و بیشتر میباشد؛ زیرا در سورهی «ماعون» از بدی کردن به یتیم نهی شده و اینجا به نیکی کردن و گرامی داشتن یتیمان دستور داده است. لذا تکریم یتیمان، واجب میباشد. دقت کنید؛ در این آیه به طعام دادن به مستمندان سفارش شده؛ اما در رابطه با یتیمان به تکریم و گرامی داشتن آنها دستور داده است. یعنی امکان دارد یک یتیم، ثروتمند باشد، ولی در عین حال، باید او را گرامی داشت و اگر یتیمی، فقیر هم باشد، او را بهخاطر یتیم بودنش، گرامی میداریم و چون فقیر است، به او غذا میدهیم. ولی متأسفانه بسیاری از مردم به اهمیت این موضوع توجه نمیکنند.
ناگفته نماند که مهرورزی به مستضعفان، یتیمان و خردسالان، مهر و شفقت را در قلبِ انسان زنده میکند و توجه و انابت انسان به سوی پروردگارش را بیشتر میگرداند و تنها کسی، این را درمییابد که تجربهاش کرده است. لذا مهرِ خود را از خردسالان، یتیمان و مستضعفان دریغ نکنید تا عطوفت و مهربانی در قلب شما زنده بماند: «وَإِنَّمَا يَرْحَمُ اللَّهُ منْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ». یعنی: «الله به بندگانی رحم میکند که رحم و شفقت داشته باشند». از الله متعال بخواهیم که لطف و رحمتش را شامل حال ما و همهی مسلمانان بگرداند؛ بهیقین او، بخشندهی بزرگوار است.
***
۲۶۵- عن سعد بن أَبي وَقَّاصس قال: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّج سِتَّةَ نفَر، فقال المُشْرِكُونَ للنَّبِيِّج: اطْرُدْ هُؤُلاءِ لا يَجْتَرِئُون عليْنا، وكُنْتُ أَنا وابْنُ مسْعُودٍ ورجُل مِنْ هُذَيْلِ وبِلال ورجلانِ لَستُ أُسمِّيهِما، فَوقَعَ في نَفْسِ رسول اللَّهج أَن يقعَ فَحَدَّثَ نفْسَهُ، فأَنْزَلَ اللَّهُ تعالى: ﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ﴾[الأنعام: ٥٢]رواه مسلم.[ صحیح مسلم، ش: ۲۴۱۳.]
ترجمه: سعد بن ابیوقاصس میگوید: ما، شش نفر، با پیامبرج بودیم؛ مشرکان، به پیامبرج گفتند: اینها را از خود دور کن تا نسبت به ما گستاخ نشوند. من، بودم و ابنمسعود و مردی از هذیل و بلال و دو مرد دیگر نیز بودند که آنها را نام نمیبرم. به خواست الله، در دلِ پیامبرج چنین افتاد که (برای جذب مشرکان، حرفشان را قبول کند) و در اینباره با خود اندیشید. اما الله متعال، این آیه را نازل فرمود:
﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ﴾[الأنعام: ٥٢]
و کسانی را که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند و خشنودی او را میخواهند، از خود دور مکن.
شرح
مؤلف/ روایتی بدین مضمون ذکر کرده است که سعد بن ابیوقاصس میگوید: «ما، شش نفر، با پیامبرج بودیم». وی به ابتدای ظهور اسلام در مکه اشاره دارد. زیرا سعد بن ابیوقاصس یکی از پیشگامان اسلام بود که در همان ابتدای ظهور اسلام، مسلمان شد و تعدادی دیگر نیز با او اسلام را پذیرفتند.
روشن است که ابوبکر صدیقس نخستین کسی بود که پس از خدیجه و ورقه بن نوفلب مسلمان شد. به گفتهی سعدس، شش نفر با پیامبرج بودند؛ از جمله: ابنمسعودس که از لحاظ موقعیت اجتماعی، چوپانی بیش نبود و نیز بلال بن ابیرباحس که یک برده بود. اینها با پیامبرج مینشستند و به سخنانش گوش میدادند و از او بهره میبردند. مشرکان که خود را بزرگ میپنداشتند به پیامبرج گفتند: اینها را از خود دور کن. زیرا به همنشینان پیامبرج به دیدهی تحقیر نگاه میکردند و آنها را کوچک میشمردند. پیامبرج (برای جذب آنها) در این باره با خود اندیشید؛ ولی اللهﻷ این آیه را نازل فرمود:
﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ﴾[الأنعام: ٥٢]
و کسانی را که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند و خشنودی او را میخواهند، از خود دور مکن.
بدینسان اللهﻷ پیامبرج را از اینکه آنها را از خود براند، منع نمود؛ گرچه این ها فقیر بودند و جایگاه و موقعیتی در جامعه نداشتند ولی بهراستی نزد اللهﻷ گرامی و ارجمند بودند. زیرا الله را صبح و شام بهشت و رضایتِ الله را از او درخواست میکردند و از آتش دوزخ پناه میجستند و همواره به عبادت و پرستش او مشغول بودند. یعنی هم دعایشان، هم دعای عبادت بود و هم دعای مسألت؛ البته عبادت، شامل دعای مسألت یا درخواست نیز میشود؛ به عنوان مثال: انسان در نماز میگوید: ﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي﴾، ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ﴾، «السَّلامُ عَلَيْنَا وَعَلَی عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ» و دیگر دعاهایی که نمازگزار در نمازش میگوید. علاوه بر این، هر عابدی، اللهﻷ را عبادت میکند تا رضایت او را کسب کند. ﴿يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ﴾یعنی: «رضایت الله را میجویند» و این، اشارهی روشنی به اهمیت اخلاص در پذیرش اعمال نیک و رفع درجات عملکنندگان در نزد اللهﻷ میباشد. یعنی هرچه اخلاص انسان بیشتر باشد، بیشتر مورد قبول و رضایت الله قرار میگیرد و انسان به اجر و پاداش بیشتری دست مییابد. چهبسا دو انسان در کنارِ هم نماز میخوانند و تفاوت آن دو در نزد پروردگار بهاندازهی فاصلهی میان زمین و آسمان است؛ و این، به اخلاص آنها بستگی دارد. لذا بر ما واجب است که نیت خود را در هر عبادتی، برای اللهﻷ خالص بگردانیم و با عبادت خویش در پی کسب دنیا نباشیم و فقط رضایت و خشنودی الله و اجر و پاداش او را در نظر بگیریم تا در دنیا و آخرت، به مقامی والا در نزد پروردگارمان دست یابیم. الله متعال، در پایان این آیه میفرماید:
﴿مَا عَلَيۡكَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَيۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِكَ عَلَيۡهِم مِّن شَيۡءٖ﴾[الأنعام: ٥٢]
نه از حساب آنان، چیزی بر عهدهی توست و نه از حساب تو چیزی بر عهدهی آنان.
یعنی حسابِ همه با خداست و او، هرکس را مطابق عملش سزا و پاداش میدهد.
﴿فَتَطۡرُدَهُمۡ فَتَكُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥٢﴾[الأنعام: ٥٢]
اگر آنها را از خود برانی، جزو ستمکاران خواهی بود.
حرف «فاء» در ﴿فَتَكُونَ﴾به ﴿فَتَطۡرُدَهُمۡ﴾برمیگردد؛ یعنی اگر آنها را از خود برانی، جزو ستمکاران خواهی بود. لذا حرفِ «فاء» به جملهی پیشین برنمیگردد. اینجا حرف «فاء» به عنوان حرف ترتیب دو بار آمده است: یک بار در ﴿فَتَطۡرُدَهُمۡ﴾که به ﴿مَا عَلَيۡكَ مِنۡ حِسَابِهِم﴾برمیگردد و یک بار در ﴿فَتَطۡرُدَهُمۡ﴾که به ابتدای آیه برمیگردد: ﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ﴾. یعنی اگر اینها را از خود برانی، جزو ستمکاران خواهی بود.
از این حدیث، این نکته برداشت میشود که انسان باید همنشینانی برای خود برگزیند که نیکوکار باشند و صبح و شام به عبادت و راز و نیاز بپردازند و همواره در جهت کسب رضایت پروردگار بکوشند. لذا انسان نباید به فکر نشست و برخاست با بزرگان و اشراف و حکام یا کسانی باشد که در جامعه جاه و مقامی دارند، مگر اینکه مصلحت شرعی ایجاب کند که با چنین کسانی نشست و برخاست داشته باشیم؛ مصلحتی مانند اینکه خواسته باشیم آنها را امر به معروف و نهی از منکر کنیم یا اوضاع و احوال مردم را به اطلاع آنها برسانیم تا به آن رسیدگی نمایند. ولی همنشینی با رؤسا و وزرا و دیگر بزرگان و سران حکومتی بهمنظور جاهطلبی و کسب موقعیت، کار پسندیدهای نیست؛ بلکه همنشینی با کسانی پسندیده است که پرهیزگار و خداترساند؛ فرقی نمیکند که فقیر باشند یا ثروتمند. مهم اینست که رضایت و خشنودی الله و محبت و دوستی با او، اصل و محورِ همهی کارها و ارتباطات قرار بگیرد.
کسی، طعم ایمان را میچشد که دوستان خدا را به دوستی برگزیند و با دشمنان خدا، دشمنی نماید؛ یعنی حب و بغض او یا دوستی و دشمنیاش بهخاطر الله باشد. از الله متعال درخواست میکنم که ما را اینچنین بگرداند و رحمتی از سوی خویش به ما عنایت کند؛ بهیقین او، بسیار بخشنده است. وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
***
۲۶۶- وعن أَبي هُبيْرةَ عائِذِ بن عمْرو المزَنِيِّس وَهُوَ مِنْ أَهْلِ بيْعةِ الرِّضوانِش أَنَّ أَبا سُفْيَانَ أَتَى عَلَى سلْمَانَ وصُهَيْب وبلالٍ في نفَرٍ فقالوا: ما أَخَذَتْ سُيُوفُ الله مِنْ عدُوِّ الله مَأْخَذَهَا، فقال أَبُو بَكْرس: أَتَقُولُونَ هَذَا لِشَيْخِ قُريْشٍ وَسيِّدِهِمْ؟ فَأَتَى النَّبِيَّج فَأَخْبرهُ فقال: يا أَبا بَكْر لَعلَّكَ أَغْضَبتَهُم؟ لَئِنْ كُنْتَ أَغْضَبْتَهُمْ لَقَدْ أَغْضَبتَ رَبَّك؛ فأَتَاهُمْ فقال: يا إِخْوتَاهُ آغْضَبْتُكُم؟ قالوا: لا، يغْفِرُ الله لَكَ يا أُخَي. [رواه مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۵۰۴.]
ترجمه: ابوهُبَیره، عائذ بن عمرو مزنیس که از اصحاب حاضر در «بیعتالرضوان» بود، میگوید: ابوسفیان با عدهای نزد سلمان، صهیب و بلال آمد. اینها گفتند: شمشیرهای الهی، هنوز از دشمن الله، انتقام نگرفته است. ابوبکرس به آنها فرمود: آیا به بزرگ و سرور قریش، چنین سخنانی میگویید؟ آن گاه ابوبکرس نزد پیامبرج رفت و این موضوع را بازگو کرد. پیامبرج فرمود: «ای ابوبکر! شاید آنها را خشمگین کرده باشی؛ در این صورت، الله را بهخشم آوردهای». ابوبکرج نزد این سه نفر بازگشت و به آنها گفت: ای برادران! آیا شما را ناراحت کردم؟ گفتند: نه، ای برادر عزیز! الله، تو را ببخشد.
شرح
مؤلف/، دربارهی نیکی کردن به مستضعفان و وجوب عطوفت و مهرورزی به آنان، این ماجرا را ذکر کرده که یک بار، ابوسفیان از کنار سلمان، صهیب و بلالش گذشت. اینها، هر سه، جزو بردگانِ آزادشده بودند. صهیب، رومی بود و بلال از حبشه و سلمان، ایرانی؛ اینها دربارهی ابوسفیان گفتند: شمشیرهای الهی، تا کنون از دشمن الله، انتقام نگرفته است. زخمها و رنجهایی که اینها بهخاطر دین اللهﻷ از سوی سران قریش دیده بودند، زمانی التیام مییافت که بزرگان قریش به سزای اعمالشان میرسیدند. لذا چنین سخنی گفتند. ابوبکرس آنها را بهخاطر گفتن این حرف سرزنش کرد و آنگاه خود ماجرا را برای پیامبرج بازگو نمود. پیامبرج به او فرمود: «اگر اینها را خشمگین کرده باشی، الله را به خشم آوردهای». یعنی اگر باعث رنجش خاطر سلمان، بلال و صهیب شده باشی، در حقیقت، اللهﻷ را خشمگین کردهای. گرچه این سه نفر پست و مقامی نداشتند و بهظاهر از موقعیت والایی برخوردار نبودند. ابوبکرس بیدرنگ نزد این سه نفر رفت و گفت: ای برادران! آیا من، شما را ناراحت کردم؟ گفت: نه، ای برادر! الله تو را ببخشد.
این روایت، بیانگر خداترسی ابوبکر صدیقس میباشد و نشان میدهد که آن بزرگوار، بهشدت سعی میکرد که هیچ حقی بر گردنش نماند. از اینرو چه خوب، و بلکه واجب است که انسان، با گفتار یا کردار خود، کسی را نارحت کرد یا به کسی دشنام گفت و یا مالِ کسی را تصاحب کرد یا بهناحق مال کسی را خورد، در دنیا، تا فرصت باقیست، از صاحب حق حلالیت بخواهد؛ پیش از آنکه صاحب حق، حق خود را در قیامت مطالبه کند. زیرا اگر انسان در دنیا به حق خود دست نیابد، در آخرت به حق خویش میرسد؛ آنجا انسان چارهای جز این ندارد که از ارزشمندترین دارایی خود، یعنی اعمال نیکش، حقوقی را که بر گردن اوست، ادا نماید؛ زیرا آنجا یک ریال هم یافت نمیشود و ناگزیر است در آن شرایط که بیش از هر زمانی به اعمال نیک خود نیازمند است، از نیکیهای خود هزینه کند و دَین خویش نسبت به بستانکارانش را بپردازد. پیامبرج از اصحابش پرسید: «آیا میدانید که مفلس، کیست؟» پاسخ دادند: کسی که نه ثروت نقدی دارد و نه ثروتِ غیرنقدی. فرمود: «مفلس در امت من، کسیست که روز قیامت، با انبوهی از (اعمال نیک، مانند) نماز و روزه و زکات، حاضر میشود؛ ولی این را هم با خود دارد که فلانی را دشنام داده و به آن یکی، تهمت زده است؛ مالِ این را خورده و خونِ آن یکی را ریخته و فلانی را زده است. لذا از نیکیهایش به هر یک از اینها داده میشود؛ و اگر نیکیهایش پیش از ادای حقوقِ حقداران، تمام شد، از بدیهای آنان کسر میگردد و به حسابِ او منظور میشود و سپس او را در آتشِ دوزخ، میاندازند».[ صحیح مسلم، ش: ۲۵۸۱ بهنقل از ابوهریرهس. ر.ک: حدیث شمارهی ۲۲۳ همین کتاب.]
***
۲۶۷- وعن سهلِ بن سعدٍس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «أَنَا وكافلُ الْيتِيمِ في الجنَّةِ هَكَذَا» وأَشَار بِالسَّبَّابَةِ وَالْوُسْطَى، وفَرَّجَ بَيْنَهُمَا. [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: (۵۳۰۴، ۶۰۰۵).]
ترجمه: سهل بن سعدس میگوید: رسولاللهج اندکی میان انگشت اشاره و میانهاش، فاصله انداخت و فرمود: «من و سرپرستِ یتیم در بهشت، اینگونه خواهیم بود».
۲۶۸- وعن أَبي هريرةس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «كَافِل الْيتيمِ لَهُ أَوْ لِغَيرِه، أَنَا وهُوَ كهَاتَيْنِ في الجَنَّةِ» وَأَشَارَ الرَّاوي وهُو مَالِكُ بْنُ أَنَسٍ بِالسَّبَّابةِ والْوُسْطى. [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۹۸۳.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «من و سرپرست یتیم، در بهشت اینچنین خواهیم بود؛ (فرقی نمیکند که) یتیم، خویشاوندِ سرپرست باشد یا بیگانه». راوی، یعنی انس بن مالکس به انگشت «سبابه» و «میانه» اشاره کرد.
۲۶۹- وعنه قال: قال رسولُاللَّهج: «لَيْسَ المِسْكِينُ الَّذِي تَرُدُّهُ التَّمْرةُ وَالتَّمْرتَانِ، ولا اللُّقْمةُ واللُّقْمتانِ إِنَّمَا المِسْكِينُ الذي يتَعَفَّفُ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۴۵۳۹؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۰۳۹.]
وفي رواية في «الصحيحين»: «لَيْسَ المِسْكِينُ الَّذِي يطُوفُ علَى النَّاسِ تَرُدُّهُ اللُّقْمةُ واللُّقْمتَان، وَالتَّمْرةُ وَالتَّمْرتَان، ولَكِنَّ المِسْكِينَ الَّذِي لا يَجِدُ غِنًى يُغنْيِه، وَلا يُفْطَنُ بِهِ فيُتصدَّقَ عَلَيه، وَلا يَقُومُ فَيسْأَلَ النَّاسَ».
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «مسکین (بینوا)، کسی نیست که یک یا دو دانهی خرما، و یک یا دو لقمه، او را (از درب خانهها) برمیگرداند؛ مسکین، در حقیقت کسیست که مناعت دارد (و گدایی نمیکند)».
در روایتی دیگر در «صحیحن» آمده است: «مسکین، کسی نیست که در میان مردم میگردد و یک یا دو لقمه، و یک یا دو دانهی خرما، (او را درِ خانهها) برمیگرداند؛ مسکین، کسیست که ثروتی برای رفع نیازش ندارد و کسی هم از حالش باخبر نیست که به او صدقه بدهد و خود نیز به گدایی از مردم نمیپردازد».
شرح
مؤلف/، حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که رسولاللهج اندکی میان انگشت اشاره و میانهاش، فاصله انداخت و فرمود: «من و سرپرستِ یتیم در بهشت، اینگونه خواهیم بود». انگشتِ اشاره، همان انگشت سبابه است که میانِ انگشت شست و میانه قرار دارد و بدان سبب انگشت «اشاره» نامیده شده که وقتی میخواهند به کسی اشاره کنند، این انگشت را به سوی او میگیرند. به انگشت اشاره، «سبّاحه» نیز گفته میشود. زیرا انسان، هنگام تسبیح و تعظیم اللهﻷ، آن را بالا میبرد و با آن، به سوی آسمان اشاره میکند. از اینرو وقتی نمازگزار در میان دو سجده دعا میکند و میگوید: «رب اغفر لي وارحمني»، یا هر بار که دعا میکند، با انگشت اشارهاش به آسمان اشاره مینماید؛ زیرا اللهﻷ در آسمان است. و در هر یک از دعاهای تشهد نیز این انگشت را بالا میگیرند؛ هنگام گفتن: «السلام علیك أیُّها النَّبیُّ»، و آن گاه که میگویند: «السَّلام علينا»، و نیز در ابتدای درود و سلامی که در نماز، بر پیامبرج و خاندان او میفرستند.[ بخاری، ش: (۸۳۱، ۸۳۵، ۱۲۰۲، ۶۰۶۵، ۷۳۸۱)؛ و مسلم، ش: (۴۰۲، ۴۰۳، ۴۰۴) بهنقل از ابنمسعودس.] یعنی در هر جملهی دعایی، انگشت اشاره را به نشانهی توحید و بالا بودن اللهﻷ بالا میگیرند. رسولاللهج انگشت اشاره و میانهاش را با اندکی فاصله در کنار هم قرار داد و این نکته را بیان فرمود که او و سرپرست یتیم، در بهشت، اینگونه خواهند بود. یعنی در کنار هم یا نزدیک به هم. این، بیانگر اهمیت والای سرپرستی از یتیمان است. منظور از سرپرستی یتیم، اینست که انسان، به تربیت دینی و دنیوی او و نیز به تحصیل و آموزش او رسیدگی کند و نیازهای مادی و معنوی او را تأمین نماید.
یتیم، به کسی گفته میشود که قبل از بلوغ، پدرش را از دست بدهد؛ یعنی یتیم، همینکه بالغ شد، دیگر یتیم نیست. مادرمرده یا کودکی که مادرش را از دست داده است، یتیم محسوب نمیشود.
حدیث بعدی، یعنی حدیث ابوهریرهس نیز بیانگر اجر و پاداشیست که به سرپرست یتیم میرسد.
و اما در حدیث سوم؛ پیامبرج فرموده است: «مسکین (بینوا)، کسی نیست که یک یا دو دانهی خرما، و یک یا دو لقمه، او را (از درب خانهها) برمیگرداند؛ مسکین، در حقیقت کسیست که مناعت دارد (و گدایی نمیکند)».
آری؛ مسکین حقیقی، کسیست که دست گدایی پیش این و آن دراز نمیکند. همانطور که الله متعال، میفرماید:
﴿يَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِيَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ﴾[البقرة: ٢٧٣]
از بس مناعت دارند، افراد بیخبر آنان را ثروتمند می-پندارند.
لذا مسکین حقیقی، گدایی نمیکند و مردم نیز از حالش باخبر نیستند که به او کمک کنند. لذا باید مستمندان واقعی را شناسایی نماییم و مهر و کمکِ خود را از آنها دریغ نکنیم.
در این حدیث بدین نکته اشاره شده که هر مستمندی باید صبر و شکیبایی پیشه سازد و چشم به راهی گشایشی از سوی اللهﻷ باشد و دست گدایی، پیشِ مردم دراز نکند؛ معلوم نیست که کمکش کنند یا نه؛ زیرا اگر انسان، دل به مخلوق ببندد، به مخلوقی چون خود واگذار میشود. همانطور که در حدیث آمده است: «هرکس، به چیزی تعلق خاطر پیدا کند، به آن وابسته و واگذار میشود».[ البته در این حدیث به تعویذهایی اشاره شده که برخی از مردم، بر خود میآویزند. ولی این حدیث، مفهومی فراگیر دارد و بیانگر این است که هرکس، به چیزی تعلق خاطر پیدا کند، به آن واگذار میشود. [مترجم])] هرکس، دل به مخلوق ببنند، خالق را از یاد میبرد؛ لذا همواره بر الله توکل کنید و امور خود را به او بسپارید و بیم و امید شما به او باشد. بهیقین اگر بر الله توکل کنید، الله برای شما کافیست. همانطور که میفرماید:
﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ﴾[الطلاق : ٣]
و هر کس بر الله توکل کند، الله برایش کافیست.
هرچه الله برای ما مقدّر کرده باشد، به ما میرسد و چیزی مانعش نمیشود. از اینرو هر مسکین و بینوایی، باید صبر و شکیبایی پیشه نماید و بر او واجب است که دستِ نیاز پیش مردم، دراز نکند؛ مگر اینکه حالتی اضطراری پیش آید. زیرا در شرایط اضطراری، خوردن مردار جایز است، پس چه رسد به دراز کردن دست نیاز پیش دیگران. ولی تا زمانی که با خوردن تکهای نان یا دانهای خرما، قوت لایموت فراهم میشود، نباید دست نیاز پیش مردم دراز نماید. زیرا این امر، برای او عادی میشود و به گدایی عادت میکند؛ در نتیجه روز قیامت در حالی برانگیخته میشود که گوشتی بر سیمای او وجود ندارد. پس وای به حالِ کسانی که به گدایی عادت کردهاند؛ آنها که خود ثروتمندند و وقتی میمیرند، گنجینهای از طلا و نقره و پولهای قدیمی و جدید از خود به جا میگذارند! ولی وقتی آنها را در زمان حیاتشان میبینیم، گمان میکنیم کسی از آنها فقیرتر نیست. چون با ادا و اطوارِ خویش، خود را فقیر نشان میدهند و مردم را با گدایی کردن، اذیت میکنند. برخی هم توقع زیادی دارند؛ هیچ ندارند، ولی میخواهند مانند ثروتمندان زندگی کنند و خانه و ماشین آنها، مانند خانه و ماشین ثروتمندان باشد و مانند ثروتمندان، لباس بپوشند! این، سبکسری و بیخردیست: «الْمُتَشَبِّعُ بِمَا لَمْ يُعْطَ كَلابِسِ ثَوْبَيْ زُورٍ».[ بخاری، ش: ۵۲۱۹؛ و مسلم، ش: ۲۱۳۰ بهنقل از اسماء بنت ابیبکرب. و نیز روایت: مسلم، ش: ۲۱۲۹ بهنقل از امالمؤمنین عایشهل.] یعنی: «هرکس بهدروغ چنین وانمود کند که از نعمتی برخوردار شده، مانند کسیست که پیراهن و شلواری دروغین به تن کرده (که اندازهاش نیست)». لذا به آنچه که خداوندﻷ به شما داده است، قانع باشید؛ یعنی دخل و خرج شما، با هم مطابقت داشته باشد.
لذا این، اشتباه است که کسی، چشمبسته و بدون واقعنگری یا بدون در نظر گرفتنِ وضعیت مالیاش، بخواهد زندگیاش را در سطح زندگی ثروتمندان قرار دهد و برای این منظور، دستِ نیاز پیش کسی دراز کند تا خانه و ماشینی چون خانه و ماشین ثروتمندان، خریداری کند یا همه چیز زندگیاش را بهنسیه بخرد و سپس نزد فروشندگان برود و عذرخواهی نماید و بگوید: چه کنم؟ کفِ دستم مو ندارد. چرا از اول، فکرش را نکرد؟! این، اشتباهِ بزرگیست که آدم، بدینشکل خود را زیرِ بارِ قرض ببرد. به آنچه دارید و به آنچه اللهﻷ به شما داده است، قانع باشید و از الله متعال بخواهید آنقدر از مال دنیا به شما بدهد که شما را از دیگران، بینیاز کند و باعث طغیان و سرکشی شما نشود. الله متعال، به همهی ما توفیق و عافیت عنایت نماید.
***
۲۷۰- وعنه عَنِ النَّبيِّج قال: «السَّاعِي علَى الأَرْمَلَةِ وَالمِسْكِينِ كَالمُجاهِدِ في سبيلِ اللَّه». وأَحْسُبهُ قال: «وَكَالْقائِمِ الَّذي لا يَفْتُر، وَكَالصَّائِمِ لا يُفْطِرِ» [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۶۰۰۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۹۸۲.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «کسی که در جهت تأمینِ افرادِ بیسرپرست (مانند زنان بیوه) و مستمندان، تلاش میکند، مانند مجاهدِ راه خداست»، و گمان میکنم، فرمود: «مانند کسیست که شبها را بدون خستگی، در قیام و عبادت سپری مینماید و نیز مانندِ روزهداریست که افطار نمیکند (و همواره روزه میگیرد)».
شرح
مؤلف/، در باب عطوفت و مهروزری به یتیمان، مستعفان و مستمندان و امثال آنها، این فرمودهی پیامبرج را ذکر کرده است که: «هرکس، در جهت تأمین افراد بیسرپرست (مانند زنان بیوه) و مستمندان تلاش میکند، مانندِ مجاهد راه الله است». راوی میگوید: گمان میکنم که فرمود: «مانند کسیست که شبها را بدون خستگی، در قیام و عبادت سپری مینماید و نیز مانندِ روزهداریست که افطار نمیکند (و همواره روزه میگیرد)».
در حدیث، واژهی «ساعی» آمده است؛ یعنی شخصی که برای تدمین نیازهای چنین افرادی، تلاش میکند. «ارمله»، به کسانی گفته میشود که سرپرستی ندارند؛ مرد باشند یا زن. مانندِ بیوهزنان. البته تلاش و کوششِ انسان برای تدمین نیازهای خانوادهاش، در این معنا میگنجد. یعنی کسی که نیازهای خانوادهاش را که تأمین میکند، مانند کسیست که در جهت تأمین نیازهای مستمندان و افرادِ بیسرپرست تلاش مینماید و سزاوارِ این نوید بزرگ میگردد و مانندِ مجاهدِ راهِ خداست یا همانند شبزندهداریست که خسته نمیشود و مثلِ روزهداریست که افطار نمیکند.
این حدیث، بیانگر جهل و ناآگاهی آن دسته از افرادیست که بدون توجه به حقوق همسر و خانوادهی خویش، آنها را بدون سرپرست، رها میکنند و به نام دعوت، به مناطق مختلف میروند و بدینسان خانوادههایشان که کسی را ندارند، در معرض مشکلات فراوانی قرار میگیرند. این افرادِ ناآگاه و بیعلم، بدون هیچ ضرورتی به نامِ دعوت، در روستاها و شهرها میگردند و گمان میکنند که این کار، از ماندن در میان خانواده و رسیدگی به نیازهای مادی و معنوی آنها بهتر و برتر است! حال آنکه تربیت و پرورشِ فرزندانشان، بهمراتب مهمتر و برتر میباشد. اینها به اشتباه بزرگی دچار شدهاند. زیرا رسیدگی به خانواده و تعلیم و تربیت فرزندان، چیزی نیست که با تصور خروج از خانه بهقصد ارشاد مردم، توجیهپذیرباشد. زیرا خانوادهی هر کسی بیش از دیگران، سزاوارِ ارشاد و خیرخواهی او هستند؛ از اینرو الله متعال فرموده است:
﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤﴾[الشعراء : ٢١٤]
و به خويشاوندان نزدیکت هشدار بده.
ولی کسی که یک یا دو روز و امثال آن، برای دعوت به سوی الله، به جایی میرود و سپس نزد خانوادهاش باز میگردد، ایرادی بر وارد نیست؛ بلکه کار نیک و ارزشمندی انجام میدهد؛ سخنِ ما، دربارهی کسانیست که چهار یا پنج ماه و یا یک سال، خانوادهی خود را رها میکنند و آنان را در معرضِ مشکلات فراوان و توفانهای خانمانبراندازی چون آسیبهای اجتماعی قرار میدهند. بدون شک، اینها، دین را خوب نفهمیدهاند و افرادِ کوتهبینی نسبت به دین و آموزههای دینی هستند. پیامبرج فرموده است: «مَنْ يُرِدِ اللهُ بِهِ خَيْرًا يُفَقِّهْهُ فِي الدِّينِ».[ بخاری، ش: (۷۱، ۳۱۱۶، ۷۳۱۲)؛ و مسلم، ۱۰۳۷ بهنقل از معاویه بن ابیسفیانب.] یعنی: «هرکس که الله نسبت به او ارادهی خیر نماید، فهم و بینش دینی، نصیبش میگرداند». لذا فقیه، فهیم و دانا، کسیست که مسایل را بهخوبی درک میکند و نگاهِ سنجیدهای به قضایای مختلف دارد و میداند که از چه راهی و چگونه، به کارهای گوناگون بپردازد و وظایف خود را به انجام برساند.
***
۲۷۱- وَعَنْهُ عَنِ النَّبيِّج قال: «شَرُّ الطَّعَام طَعَامُ الْوليمةِ، يُمْنَعُها مَنْ يأْتِيهَا، ويُدْعَى إِلَيْهَا مَنْ يَأْبَاهَا، ومَنْ لَمْ يُجِبِ الدَّعْوةَ فَقَدْ عَصَى اللهَ ورَسُولَهُ». رواه مسلم.
وفي رواية في الصحيحين عن أبي هريرةَس من قوله: «بِئْسَ الطَّعَامُ طَعَامُ الْوَلِيمَةِ يُدْعَى إِلَيْهَا الأَغْنِيَاءُ وَيُتْرَكُ الفُقَرَاءُ».[ (۲۷۱): صحیح بخاری، ش: ۵۱۷۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۴۳۲.]>
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «بدترین غذا، غذای "ولیمه" است؛ کسی که در آن حضور مییابد، دعوت نمیکنند و کسی را دعوت میکنند که در آن، حضور نمییابد. و هرکس، دعوت را قبول نکند، از الله و پیامبرش نافرمانی کرده است».
در روایتی در «صحیحین» آمده است که ابوهریرهس میگوید: پیامبرج فرمود: «بدترین غذا، غذای "ولیمه" است که ثروتمندان را به آن دعوت میکنند و فقیران را دعوت نمیکنند».
شرح
مؤلف/، حدیثی بدین مضمون نقل کرده که پیامبرج فرموده است: «بدترین غذا، غذای «ولیمه» است؛ کسی که در آن حضور مییابد، دعوت نمیکنند و کسی را دعوت میکنند که در آن، حضور نمییابد. و هرکس، دعوت را قبول نکند، از الله و پیامبرش نافرمانی کرده است». منظور از ولیمه در اینجا، غذای عروسیست و احتمال دارد هر غذایی باشد که دیگران را برای صرف آن دعوت میکنند.
پیامبرج بدترین غذا را غذایی دانست که کسی را به آن دعوت میکنند که حضور نمییابد و کسی را که در آن حضور مییابد، دعوت نمیکنند! یعنی ثروتمندان را دعوت میکنند؛ و از آنجا که ثروتمند، نیازی ندارد، این دعوت را نمیپذیرد. ولی فقرا و نیازمندان را دعوت نمیکنند! حال آنکه فقیر، بهخاطرش نیازی که دارد، هرگاه دعوتش نمایند، قبول میکند. چنین ضیافتی، مایهی تقرب میزبان به اللهﻷ نیست. زیرا نیازمندان را که مستحقاند، دعوت نمیکند؛ بلکه ثروتمندان را دعوت مینماید. البته از یاد نبریم که ولیمه، بهویژه غذای عروسی، سنت مؤکده است؛ زیرا پیامبرج به عبدالرحمن بن عوفس فرمود: «أَوْلِمْ وَلَوْ بِشَاةٍ»؛ یعنی: «ولیمه بده؛ اگرچه با یک گوسفند». بدینسان پیامبرج به عبدالرحمنس دستور داد که حتی با چیزِ اندکی مثلِ یک گوسفند هم که شده، ولیمه بدهد. زیرا عبدالرحمن بن عوفس ثروتمند بود و یک گوسفند، برای او چیزی نبود.
پیامبرج فرمود: «هرکس، دعوت را قبول نکند، از الله و پیامبرش نافرمانی کرده است». از اینرو درمییابیم که قبول کردن دعوتِ ولیمه، واجب است؛ زیرا ترکِ یک عمل، در صورتی معصیت است که آن عمل، واجب باشد. البته قبول کردن دعوت، چند شرط دارد:
شرط اول: اینکه دعوتکننده (میزبان)، مسلمان باشد؛ یعنی اگر دعوتکننده مسلمان نباشد، قبول کردن دعوتِ او، واجب، بلکه جایز نیست؛ مگر اینکه مصلحتی در کار باشد. یعنی اگر کافری، شما را به ولیمه یا غذای عروسی و امثال آن، دعوت کرد، اگر مصلحتی مانند جذب او به اسلام وجود داشته باشد، پذیرش دعوت او جایز است. چنانکه یک یهودی، پیامبرج را در مدینه دعوت کرد و برای پیامبرج نان جو و پیه داغ (جزغاله) آورد. ناگفته نماند که «عدالت» برای قبول کردن دعوت، شرط نیست؛ یعنی قبول کردن دعوتِ «فاسق» جایز است. به عنوان مثال: اگر شخصی سیگاری یا کسی که ریش خود را میتراشد یا فردی که در نماز جماعت، کمتر شرکت میکند، شما را دعوت کرد، دعوت او را قبول کنید. البته مصلحت را در نظر بگیرید و ببینید که اگر عدمِ قبولِ دعوتش، او را به تفکر وامیدارد که چرا دعوتم را قبول نمیکنند و این امر، به شرمندگی و توبهی او میانجامد، دعوتش را نپذیرید؛ اما اگر امیدی به توبهی او نیست، اختیار با شماست که دعوتش را قبول یا رد نمایید. ولی بهتر است که دعوتش را قبول کنید؛ زیرا مسلمان است.
شرط دوم: اینست که مالِ میزبان، حلال باشد؛ یعنی اگر کسب و کارش، حلال نیست و درآمدش از راه حرام مانند رباست، دعوتش را قبول نکنید؛ زیرا مالش، حرام است و انسان باید از خوردن اموال افرادِ حرامخوار، پرهیز کند؛ اگرچه خوردن اموال چنین کسانی یا نشستن بر سرِ سفرهی آنها، حرام نیست. زیرا پیامبرج دعوت یهودیان را قبول کرد و یهودیان، رباخوار بودند. البته این، دلیلِ جواز میباشد؛ و گرنه، تقوا، اینست که از مال چنین کسانی نخورید. همچنین اگر کسی، مالش، آمیخته به حرام باشد، ایرادی ندارد که دعوتش را قبول کنید؛ مانند کسی که تجارتِ حلالی دارد و در عین حال، از راه حرام نیز کسبِ درآمد میکند و اموالِ حلالش را با اموال حرام، میآمیزد. متأسفانه امروزه بسیاری از مردم، چنین حالتی دارند و گاه مشاهده میشود که برخیها، تجارتِ حلالِ خود را با تقلّب و کلاهبرداری، آلوده میگردانند و یا در پارهای از موارد، ربا میخورند؛ یا مانند برخی از کارمندان که انضباط و وجدان کاری ندارند. چنانکه دیر سرِ کار میروند و قبل از پایان وقت، کارِ خود را ترک مینمایند؛ حقوقِ چنین کسانی، حلال نیست و هرچه کمکاری کرده و حقوق گرفتهاند، حرام است؛ زیرا باید به تعهد شغلی خود، عمل کنند.
شرط سوم: اینست که در ضیافت و میهمانی، عمل منکری انجام نشود؛ و گرنه، چنین دعوتی را قبول نکنید. یعنی اگر در میهمانی با سیگار، قلیان و موسیقی و امثال آن، پذیرایی میکنند و شما نمیتوانید از این کارهای حرام، منع نمایید، در این صورت قبول کردن دعوت، جایز نیست؛ ولی اگر میتوانید با حضور خود، از این کارها، بازدارید، بر شما واجب است که چنین دعوتی را بپذیرد؛ به دو دلیل: اول اینکه از منکر نهی کنید و دوم اینکه دعوت برادرِ مسلمان خود را اجابت نمایید. اما اگر نمیتوانید با حضور خود در این میهمانی، از این اعمال زشت منع کنید، شرکت در چنین ضیافتی، حرام است.
شرط چهارم: اینست که میهمان را مشخص کند؛ یعنی بهطور مشخص، بگوید: فلانی! تو را به غذای عروسی دعوت میکنم. اگر بدون ذکر نام یا اشاره به شخصِ معینی، اعلام عمومی کنند و بگویند: «بفرمایید؛ جشن عروسی داریم»، در این صورت حضور در این جشن بر شما واجب نیست؛ زیرا دعوت، عمومیست و شما را بهطور مشخص، دعوت نکردهاند. لذا قبول کردن میهمانی یا دعوت، زمانی بر انسان واجب است که از او بهطور خاص دعوت میکنند و اگر دعوت، عمومی باشد، حضور در آن واجب نیست. البته انسان باید (با رعایت شرایط مذکور) هر دعوتی را قبول کند؛ زیرا پذیرفتن دعوت مسلمان، یکی از حقوق او بهشمار میرود، جز در مواردی که مصلحت یا دلیلی راجح، وجود داشته باشد.
***
۲۷۲- وعن أَنسس عَنِ النَّبيِّج قال: «مَنْ عَالَ جَارِيتَيْنِ حَتَّى تَبْلُغَا جَاءَ يَومَ القِيامَةِ أَنَا وَهُو كَهَاتَيْنِ» وَضَمَّ أَصَابِعَه. [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۶۳۱.]
ترجمه: انسس میگوید: پیامبرج فرمود: «هرکس، دو دختر را سرپرستی کند تا آنکه به سن بلوغ برسند، روز قیامت در حالی (به میدان حشر) میآید که من و او، مانند این دو خواهیم بود» و انگشتانش را کنارِ هم قرار داد.
شرح
این حدیث، نشان میدهد که سرپرستی دختران، فضیلت و اهمیت والایی دارد؛ زیرا با آنکه دختر، سزاوار توجه و رسیدگی بیشتریست، ولی برخی از مردم به او بها نمیدهند و آنگونه که باید و شاید به دختران خود رسیدگی نمیکنند. لذا پیامبرج با قرار دادن انگشتان اشاره و میانهاش در کنار هم، فرمود: «هرکس، دو دختر را سرپرستی کند تا آنکه به سن بلوغ برسند، روز قیامت در حالی (به میدان حشر) میآید که من و او، مانند این دو خواهیم بود». یعنی: چنین شخصی، در بهشت رفیق و همنشین پیامبرج خواهد بود؛ فرقی نمیکند که این دو دختر، فرزندان او باشند یا خواهرانش یا نسبت دیگری با او داشته باشند.
سرپرستی، معمولاً با رسیدگی به نیازهایی چون خوراک، پوشاک، مسکن و امثال آن انجام میشود؛ البته تأمین نیازهای روحی و تغذیهی معنوی دختران نیز در این معنا میگنجد. یعنی انسان به تحصیل و تربیت آنها و نیز راهنمایی و ارشادشان، توجه نماید.
از این حدیث و حدیثِ پیشین، چنین برداشت میشود که انسان، باید به اموری که مایهی تقرب و نزدیکی او به اللهﻷ میباشد، اهمیت بدهد، نه به کارهای بیفایده یا کارهایی که فقط نفع دنیوی دارند؛ بلکه ضمن در نظر گرفتن فواید دنیوی کارها، به منافع اخروی آنها، بیشتر توجه کند.
سن بلوغ، پانزده سالگی یا نمایان شدن نشانههای بلوغ است؛ نشانههای بلوغ، عبارتند از:
۱- پایانِ پانزده سالگی.
۲- روییدن موهای زیرِ ناف.
۳- احتلام.
۴- حیض (عادت ماهیانه). بنابراین، اگر دختری، قبل از پانزده سالگی عادت شود، بالغ بهشمار میرود.
***
۲۷۳- وعن عائشةَل قالت: دَخَلَتَ عليَّ امْرَأَةٌ ومعهَا ابْنَتَانِ لَهَا تَسْأَلُ فَلَم تَجِدْ عِنْدِى شَيْئاً غَيْرَ تَمْرةٍ واحِدةٍ، فَأَعْطَيْتُهَا إِيَّاهَا فَقَسَمتْهَا بَيْنَ ابنَتَيْهَا وَلَمْ تَأْكُلْ مِنْهَا ثُمَّ قامتْ فَخَرَجت، فَدخلَ النَّبِيُّج عَلَيْنَا، فَأَخْبرتُهُ فقال: «مَنِ ابْتُلِيَ مِنْ هَذِهِ البَنَاتِ بِشَيْءٍ فَأَحْسَنَ إِلَيْهِنَّ كُنَّ لَهُ سِتْراً من النَّارِ». >[متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۱۴۱۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۶۲۹.]
ترجمه: عایشهل میگوید: زنی با دو دخترش به خانهام آمد و چیزی خواست؛ چیزی جز یک دانه خرما در خانهام نبود. دانهی خرما را به او دادم و او، آن را میان دو دخترش تقسیم کرد و خودش چیزی نخورد؛ سپس برخاست و رفت. هنگامی که پیامبرج نزدمان آمد، ماجرا را برایش بازگو کردم؛ فرمود: «هرکس، بهخاطر (سرپرستی از) چند دختر، آزمایش شود و به آنها نیکی کند، برایش سپری در برابر آتش دوزخ خواهند بود».
شرح
مؤلف/، داستان عجیبی از امالمؤمنین عایشهل نقل کرده است؛ عایشهل میگوید: «زنی با دو دخترش به خانهام آمد و چیزی خواست؛ چیزی جز یک دانه خرما در خانهام نبود. دانهی خرما را به او دادم و او، آن را میان دو دخترش تقسیم کرد». نصف دانهی خرما را به یکی از دخترانش داد و نیمهی دگیر را به آن یکی. عایشهل میگوید: «هنگامی که پیامبرج نزدم آمد، ماجرا را برایش بازگو کردم؛ فرمود: «هرکس، بهخاطر (سرپرستی از) چند دختر، آزمایش شود و به آنها نیکی کند، برایش سپری در برابر آتش دوزخ خواهند بود». به عبارت دیگر، هر کس، دو دختر داشته باشد آنها را درست تربیت کند، برایش سپری در برابر آتش دوزخ خواهند بود. لذا منظور از ابتلا یا آزمایش در این حدیث، گرفتاری یا بلای بد نیست؛ بلکه منظور، اینست که سرپرستی دو دختر، بر گردنش باشد. همانطور که اللهأ میفرماید:
﴿وَنَبۡلُوكُم بِٱلشَّرِّ وَٱلۡخَيۡرِ فِتۡنَةٗۖ وَإِلَيۡنَا تُرۡجَعُونَ ٣٥﴾ [الانبياء: ٣٥]
و شما را برای آزمایش با انواع نیک و بد میآزماییم و بهسوی ما بازگردانده میشوید.
لذا کسی که به دخترانش نیکی کند، از آتش دوزخ درامان خواهد بود. زیرا دختران، بیش از سایر فرزندان به توجه و رسیدگی نیاز دارند و نباید به کسب و کار، گماشته شوند؛ چراکه تواناییاش را ندارند و این، وظیفهی مرد است که به کسب و کار بپردازد. الله متعال، میفرماید:
﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ﴾[النساء : ٣٤]
مردان، سرپرست زنانند؛ بدان سبب که الله برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده است.
لذا مرد وظیفه دارد برای تأمین مخارج خانواده، کار کند و زن، باید به امور خانه و تربیت فرزندانش بپردازد؛ یعنی زن در اسلام چنان جایگاهی دارد که مانند جوامع غربی و غربزدگان، برای کسب و کار نیست. گرچه کسانی که فریفتهی فرهنگ غرب شدهاند، زنان را به تجارت، کسب و کار و فعالیت در دفاتر و اداراتی کشاندهاند که ناگزیر است در جمع مردان، کار کند؛ در غرب و نیز در کشورهایی که از فرهنگ غرب متأثر شدهاند، هرچه زن، زیباتر باشد، شغل و موقعیت بهتری پیدا میکند و مثلاً از مزایای بیشتری برخوردار میشود!
و اما نکاتی که از این حدیث برداشت میشود:
یکم: در یکی از بهترین خانههای پیامبرج، در خانهی محبوبترین همسرش، چیزی جز یک دانه خرما یافت نمیشود. حال آن که امروزه بر سرِ سفرهی بسیاری از ما چندین نوع غذا وجود دارد. آیا این، بدین معناست که ما، از آنها بهتریم و نزد خدا، محبوبتر؟ نه، به الله سوگند که اینگونه نیست؛ بلکه آنها نزد الله محبوتر بودند و الله، نعمتش را به هرکه بخواهد، ارزانی میدارد. نعمتهایی که ما، امروزه از آن برخوردار شدهایم، آزمونی الهیست که برخی از مردم را به فساد و تبهکاری کشانده و باعث شده که از حق و حقیقت، رویگردان شوند و اینهمه فضل و نعمت اللهﻷ را ناسپاسی کنند و از آنها برای نافرمانی از الله متعال استفاده نمایند.
دوم: این حدیث، بیانگر ایثار و ازخودگذشتگی صحابهش میباشد. عایشهل فقط یک دانه خرما در خانهاش داشت؛ ولی آن بانوي تهيد ست را بر خود ترجیح داد. این، در حالیست که ما، با وجود این همه مال و ثروت، به جای کمک به نیازمندان، آنان را از خود میرانیم.
البته مشکل، اینجاست که بسیاری از گدایان، دروغ میگویند و واقعاً نیازمند نیستند و ثروتِ برخی از آنان، از مال و ثروت فلان مسؤول نیز بیشتر است! گاه مشاهده میشود که برخی از گدایان یا کسانی که خود را نیازمند نشان میدهند، همینکه میمیرند، گنجینهای از طلا و نقره و پولهای قدیمی و جدید از خود به جا میگذارند! شگردهایی که برخی از گدایان حرفهای و دروغگو برای ثروتاندوزی بهکار میبرند، باعث شده تا انسان، در تشخیص نیازمندان واقعی، دچار تردید شود و برای کمک به نیازمندان، بهسادگی دست به جیبش نَبَرد.
سوم: از این حدیث چنین برداشت میشود که برخی از صحابهش فقیر بودهاند؛ همانگونه که در میان آنها، افراد ثروتمند نیز وجود داشتند. الله متعال، میفرماید:
﴿أَهُمۡ يَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّكَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَيۡنَهُم مَّعِيشَتَهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّيَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِيّٗاۗ وَرَحۡمَتُ رَبِّكَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ ٣٢﴾[الزخرف: ٣٢]
آیا آنان، رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ما، روزی و معاش آنها را در زندگی دنیا در میانشان تقسیم کردهایم. و درجه و جایگاه (مادی و فکری) برخی را بر برخی دیگر برتری دادهایم تا بدینسان یکدیگر را به خدمت بگیرند.
اگر این تفاوتها وجود نداشت، یکدیگر را به خدمت نمیگرفتیم یا در صورتی که همه برابر بودیم، دیگر، کسی حاضر نمیشد برای دیگران بنّایی کند و درخواست دیگران را رد میکرد و میگفت: از من میخواهی که برایت خانه بسازم! محال است؛ من نیز مثل تو، مال و ثروت دارم. و اگر بهفرض مثال: به دربی نیاز داشتیم، کسی، آن را برای ما نمیساخت. این تفاوتها، برای اینست که مردم، یکدیگر را به خدمت بگیرند و به هم خدمت کنند.
النّاس للنّاسِ مِن بدو وحاضرة بعضٌ لبعضٍ وإن لم يشعروا خدمُ
«مردم، چه شهری و چه روستایی، (بهطور مستقیم و غیرمستقیم) در خدمتِ یکدیگرند؛ گرچه خود درنیابند».
حتی ثروتمندِ میلیاردِر نیز به فقیر کمک میکند؛ چگونه؟! با وارد کردن خوراکیها، مصالح ساختمانی، انواع نوشیدنی و تأمین دیگر نیازمندیهای مردم در چرخهی تجارت و بازرگانی خود؛ و بدینسان فقرا و تهیدستان نیز در این چرخه، بیبهره نیستند. لذا مردم به یکدیگر نیاز دارند و در خدمتِ هم هستند و این، حکمتِ اللهﻷ میباشد.
چهارم: این حدیث نشاندهندهی فضل و امتیاز کسانیست که با بذل و بخشش و تأمین هزینهها و نیازهای دخترانشان، تعلیم و تربیت آنها و خوشرفتاری با آنان، به آنها نیکی میکنند. زیرا آنان، با توجه به ویژگیهایی که دارند، به توجه و رسیدگی بیشتری نیازمندند.
پنجم: همانگونه که پیشتر گفتم، این حدیث، نشان میدهد که مردان، مسؤول تأمین هزینههای خانواده و زیردستان خود هستند و زنان، به خانه تعلق دارند و باید به کارهای درون خانه و مسایل خانواده رسیدگی کنند یا به مشاغل و کارهایی بپردازند که ویژهی زنان است؛ مانند تدریس در مدارس دخترانه. ولی استخدام زنان به عنوان منشی یا کار و اشتغال آنان در دفاتر و ادارات، در جمع مردان، اشتباه بسیار بزرگیست که پیامدهای ناگواری در پی دارد. بهیاد داشته باشیم که پیامبرج فرموده است: «خَيْرُ صُفُوفِ الرِّجَالِ أَوَّلُهَا وَشَرُّهَا آخِرُهَا وَخَيْرُ صُفُوفِ النِّسَاءِ آخِرُهَا وَشَرُّهَا أَوَّلُهَا».[ صحیح مسلم، ش: ۴۴۰، بهنقل از ابوهریرهس.] یعنی: «بهترین صف مردان، صف اول است و بدترین صفِ آنها، صفِ آخِر؛ و بهترین صفِ زنان، صف آخر میباشد و بدترینش، صف اول». زیرا صف اول زنان، به مردان نزدیک است و از اینرو بدترین صف زنان بهشمار میرود؛ ولی از آنجا که آخرین صف زنان، از مردان دور است، بهترین صف برای زنان محسوب میشود. آری؛ زن، بهتر است که عقب بایستد و از امام جماعت، دور باشد؛ اینها، همه بهخاطر دور بودن از مردان است. الله متعال، ما و برادرانِ مسلمانمان را از آنچه که خشم و عذاب او را در پی دارد، محافظت کند.
***
۲۷۴- وعن عائشةَل قالت: جَاءَتنى مِسْكِينَةٌ تَحْمِل ابْنتَيْن لها، فَأَطعمتُهَا ثَلاثَ تَمْرَاتٍ، فَأَعطتْ كُلَّ وَاحدَةٍ مِنْهُمَا تَمْرَةً وَرفعتْ إِلى فيها تَمْرةً لتَأَكُلهَا، فَاسْتَطْعَمَتْها ابْنَتَاهَا، فَشَقَّت التَّمْرَةَ الَّتى كَانَتْ تُريدُ أَنْ تأْكُلهَا بيْنهُمَا، فأَعْجبنى شَأْنُها، فَذَكرْتُ الَّذي صنعَتْ لرسول اللَّهج فقال: «إنَّ الله قَدْ أَوْجَبَ لَهَا بِهَا الجنَّةَ، أَو أَعْتقَها بِهَا مَن النَّارِ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۶۳۰.]
ترجمه: عايشهل میگوید: زنی فقیر که دو دخترش را با خود داشت، نزدم آمد؛ سه خرما به او دادم. او، به هر یک از دخترانش، یک خرما داد و یک خرما را به سوی دهانش بُرد تا بخورد؛ دخترانش، دوباره از او غذا خواستند. او، آن خرمایی را که خود میخواست بخورد، در میان دخترانش دو نیمه کرد. من، از کار او تعجب کردم و آن را برای پیامبرج بازگو نمودم. فرمود: «الله، با کاری که این زن انجام داد، بهشت را بر او واجب کرد یا با این عملش، او را از آتش دوزخ نجات داد».
۲۷۵- وعن أبي شُريْحٍ خُوَيْلِدِ بْنِ عَمْروٍ الخُزاعِيِّس قال: قال النَّبيُّج: «اللَّهُمَّ إِنِّى أُحَرِّجُ حَقَّ الضَّعيفينِ الْيَتِيمِ والمرْأَةِ». [حديث حسن صحيحیست که نسائى با سند نیکو روایت کرده است.][ السلسلة الصحيحة، ش: ۱۰۱۵؛ و صحیح ابن ماجه، ش: ۲۹۶۷ از آلبانی/.]
ترجمه: ابوشریح، خویلد بن عمرو خُزاعیس میگوید: پیامبرج فرمود: «یا الله! من، (از پایمال کردنِ) حق دو ضعیف، یعنی یتیم و زن، بهشدت برحذر میدارم».
۲۷۶- وعن مُصْعبِ بنِ سعدِ بنِ أبي وقَّاصٍب رأَى سعْدٌ أَنَّ لَهُ فَضْلاً علَى مَنْ دُونه، فقال النَّبيُّج: «هَل تُنْصرُونَ وتُرزقُونَ إِلاَّ بِضُعفائِكُم؟» [بخاري، این روایت را همینگونه به صورت «مرسل» نقل کرده است؛ زیرا مصعب بن سعد، تابعیست. حافظ ابوبکر برقانی در «صحیح» خود، این روایت را بهصورت «متصل» از پدر ویس روایت نموده است.][ صحیح بخاری، ش: ۲۸۹۶.]
ترجمه: مصعب بن سعد بن ابیوقاصب میگوید: سعد، خود را بر افرادی که (از لحاظ مال و ثروت) پایینتر از او بودند، برتر دانست. پیامبرج فرمود: «آیا غیر از اینست که بهخاطر مستضعفان (و بینوایان) یاری میشوید و روزی مییابید؟»
۲۷۷- وعن أبي الدَّرْداءِ عُوَيْمرٍس قال: سمِعتُ رسولَ اللَّهج يقول: «ابْغونِي في الضُّعَفَاء، فَإِنَّمَا تُنْصرُون، وتُرْزقون بضُعفائِكُمْ». [روایت ابوداود با اِسناد نیکو.][ صحیح الجامع، ش: ۴۱؛ و السلسلة الصحيحة، ش: ۷۷۹؛ و صحیح النسائی از آلبانی/، ش: ۲۹۷۹.]
ترجمه: ابودرداء، عویمرس میگوید: از رسولاللهج شنیدم که میفرمود: «مرا در میان مستضعفان جستجو کنید؛ زیرا شما بهخاطرِ ضعفا و مستضعفانِ خود، یاری میشوید و روزی مییابید».
شرح
همهی این احادیث، بیانگر همان مضمونیست که پیشتر دربارهی مستضعفان، دختران، یتیمان، و امثال آنان بیان شد. در نخستین حدیث، یعنی حدیث عایشهل داستانی آمده بود که پیش از آن، مشابهش را دیدیم؛ با این تفاوت که در روایت پیشین آمده بود: عایشهل یک خرما به آن بانوی بینوا داد و آن بانو نیز این خرما را در میان دو دخترش، دو نیمه کرد؛ و در این روایت آمده است که عایشهل سه خرما به این زن فقیر داد؛ این زن، به هر یک از دخترانش یک خرما داد و همینکه میخواست سومین خرما را خود بخورد، دخترانش دوباره از او غذا خواستند و او، این خرما را دو نیمه کرد و به دو دخترش داد و بدینسان هر دختری، یک و نیم دانهی خرما خورد و مادرشان، هیچ نخورد. عایشهل داستان را برای پیامبرج بازگو کرد. پیامبرج فرمود: : «الله، با کاری که این زن انجام داد، بهشت را بر او واجب کرد یا با این عملش، او را از آتش دوزخ نجات داد». یعنی: از آن جهت که این زن به دو دخترش اینهمه مهر ورزید، الله متعال، بهشت را بر او واجب گردانید. لذا درمییابیم که عطوفت و مهربانی با کودکان، یکی از اسباب ورود به بهشت و رهایی از آتش دوزخ است. الله متعال، به همهی ما توفیق مهرورزی به کودکان، و در نتیجه ورود به بهشت و رهایی از دوزخ را عطا بفرماید.
سه حدیثی که پس از این روایت ذکر شده، بیانگر اینست که مستضعفان و بینوایان، سببی برای برخورداری دیگران از یاری و روزیِ پروردگار هستند؛ یعنی اگر انسان، مهرِ خویش را از مستضعفان دریغ نکند و به آنان مهر بورزد و از آنچه که الله به او داده است، به اینها ببخشد، در برابر بدخواهان و دشمنانش، موفق و پیروز میگردد و در رزق و روزیِ خود، خیر و برکت میبیند. زیرا انسان، هرچه بهخاطر اللهﻷ انفاق کند، الله متعال، عوضش را به او میدهد؛ همانگونه که میفرماید:
﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَهُوَ يُخۡلِفُهُۥۖ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ ٣٩﴾[سبأ: ٣٩]
و هرچه انفاق کنید، او عوضش را میدهد؛ و او، بهترین روزیدهنده است.
***