شرح ریاض الصالحین - جلد سوم

فهرست کتاب

۵۱- باب: امید به رحمت پروردگار

۵۱- باب: امید به رحمت پروردگار

الله متعال، می‌فرماید:

﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ[الزمر: ٥٣]

بگو: ای بندگان من که با زیاده‌روی در گناهان به خویشتن ستم کرده‌اید! از رحمت الله ناامید نباشید. بی‌گمان الله، همه‌ی گناهان را می‌آمرزد.

و می‌فرماید:

﴿وَهَلۡ نُجَٰزِيٓ إِلَّا ٱلۡكَفُورَ ١٧[سبأ: ١٧]

و تنها (افراد) ناسپاس را سزا می‌دهیم.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿إِنَّا قَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡنَآ أَنَّ ٱلۡعَذَابَ عَلَىٰ مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ ٤٨ [طه: ٤٨]

همانا به ما وحی شده که عذاب (الاهی) بر کسی نازل می‌شود که انکار و روی‌گردانی کند.

و نیز می‌فرماید:

﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖۚ[الأعراف: ١٥٦]

و رحمتم، همه چیز را در بر گرفته است.

۴۱۷- وعن عُبادَة بنِ الصامِتس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَه، وأَنَّ مُحمَّدًا عبْدُهُ وَرَسُولُه، وأَنَّ عِيسى عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُه، وَكَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْه، وأَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ وَالنَّارَ حَقٌّ، أَدْخَلَهُ اللَّهُ الجَنَّةَ عَلى ما كانَ مِنَ العمَلِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش:۳۴۳۵؛ و صحیح مسلم، ش:۲۸.]

وفي رواية لمسلم: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّه، وأَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللَّه، حَرَّمَ اللَّهُ علَيهِ النَّارَ».

ترجمه: عباده بن صامتس می‌گوید: رسول‌اللهج فرمود: «هرکس، گواهی دهد که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، بنده و فرستاده‌ی اوست و شهادت دهد که عیسی، بنده و فرستاده‌ی الله، و کلمه‌ی اوست که به مریم القا کرد و نیز مخلوق او می‌باشد، و گواهی دهد که بهشت و دوزخ، هر دو حق است، هر عملی که داشته باشد، (سرانجام،) الله متعال، او را وارد بهشت می‌کند».

و در روایت مسلم آمده است: «هرکس گواهی دهد که معبود برحقی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستاده‌ی الله است، الله، آتش (دوزخ) را بر او حرام می‌گرداند».

۴۱۸- وعن أبي ذَرس قال: قال النَّبيُّج: «يقولُ اللَّهُ: مَنْ جاءَ بِالحَسَنَةِ، فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِها أَوْ أَزْيَد، ومَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ، فَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا أَوْ أَغْفِر. وَمَنْ تَقَرَّبَ مِنِّي شِبْرًا، تَقَرَّبْتُ مِنْهُ ذِرَاعًا، ومنْ تَقَرَّبَ مِنِّي ذرَاعاً، تَقَرَّبْتُ مِنْهُ باعاً، وَمَنْ أَتاني يمشي، أَتَيْتُهُ هَرْولَةً، وَمَنْ لَقِيَني بِقُرَابِ الأَرْضِ خَطِيئَةً لاَ يُشْرِكُ بِي شَيْئاً، لَقِيتُهُ بمثْلِها مغْفِرَةً». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۲۶۸۷. ر.ک: همین کتاب، تعلیق حدیث شماره‌ی۴۴۵.]

ترجمه: ابوذرس می‌گوید: پیامبرج فرمود: «الله می‌فرماید: هرکس، کار نیکی انجام دهد، ده برابرش پاداش می‌یابد و هرکس، کارِ بدی انجام دهد، تنها به‌اندازه‌ی کارِ بدش مجازات می‌شود یا او را می‌آمرزم. هرکس، یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع[ ذراع، به‌اندازه‌ی فاصله‌ی آرنج تا سر انگشتان دست است.] به او نزدیک می‌شوم؛ و هرکس، یک ذراع به من نزدیک گردد، من به اندازه‌ی یک باع (فاصله‌ی باز کردن دو دست) به او نزدیک می‌شوم؛ هرکس، قدم‌زنان به سوی من بیاید، من، دوان‌دوان به سویش می‌روم. هرکس، در حالی با من ملاقات کند که به‌ پُریِ زمین، گناه کرده، ولی هیچ چیز و هیچ‌کس را شریکم نساخته باشد، من با همین اندازه مغفرت و آمرزش با او ملاقات خواهم کرد».

۴۱۹- وعن جابرس قال: جَاءَ أَعْرَابِيٌّ إِلى النَّبيِّج فقال: يَا رَسُولَ اللهِ، ما المُوجِبَتان؟ فَقال: «مَنْ مَات لاَ يُشرِكُ بِاللَّه شَيْئاً دخَلَ الجَنَّةَ، وَمَنْ ماتَ يُشْرِكُ بِهِ شَيْئا، دَخَلَ النَّارَ». [روایت مُسلم][ صحیح مسلم، ش: ۹۳.]

ترجمه: جابرس می‌گوید: صحرانشینی، نزد پیامبرج آمد و گفت: ای رسول‌خدا! آن دو کاری که باعث رفتن به بهشت و دوزخ می‌شود، چیست؟ فرمود: «هرکس در حالی بمیرد که هیچ چیز و هیچ کس را با الله شریک نمی‌سازد، وارد بهشت می‌شود و هرکس، در حالی بمیرد که چیزی (کسی) را با الله، شریک می‌سازد، وارد دوزخ می‌گردد».

۴۲۰- وَعن أَنسس أَنَّ النَّبِيِّج وَمُعَاذٌ ردِيفُهُ عَلى الرَّحْلِ قال: «يا مُعاذُ!» قال: لَبيَّيْكَ يَا رَسُولَ اللهِ وَسَعْدَيْك، قال: «يا مُعَاذُ!» قال: لَبَّيكَ يارَسُول اللَّهِ وَسَعْديْك. قال: «يَا مُعاذُ!» قال: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللهِ وَسَعْديكَ ثلاثاً، قال: «ما مِن عَبدٍ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِله إِلاَّ اللَّه، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ ورَسُولُهُ صِدْقاً مِنْ قَلْبِهِ إِلاَّ حَرَّمَهُ اللَّهُ على النَّارِ». قال: يَا رَسُولَ اللهِ أَفَلاَ أُخْبِرُ بِها النَّاسَ فَيَسْتَبْشِرُوا؟ قال: «إِذاً يَتَّكلُوا» فَأَخْبرَ بها مُعَاذٌ عِنْد مَوْتِهِ تَأَثُّماً. [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش:۱۲۸؛ صحیح مسلم، ش:۳۲.]

ترجمه: انسس می‌گوید: معاذس پشت سرِ پیامبرج، سوار شتر بود که پیامبرج فرمود: «ای معاذ!» پاسخ داد: بله ای رسول‌خدا! در خدمتم. فرمود: «ای معاذ!» گفت: بله ای رسول‌خدا! بفرمایید، در خدمتم. باز فرمود: «ای معاذ!» جواب داد: بله ای رسول‌خدا! در خدمتم؛ بفرمایید. و چون سه بار این سخن رد و بدل شد، رسول‌اللهج فرمود: «هر بنده‌ای از روی صداقت قلب، گواهی دهد که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و شهادت دهد که محمد، بنده و فرستاده‌ی اوست،[ یعنی بگوید: أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أنّ محمّدا عبده ورسوله.] الله، او را بر آتش دوزخ حرام می‌گرداند». معاذ عرض کرد: ای رسول‌خدا! آیا این خبر را به مردم برسانم تا خوشحال شوند؟ فرمود: «بیم آن می‌رود که بر این مژده، تکیه کنند و عمل را ترک نمایند». معاذس هنگامِ مرگش از آن جهت آن را به مردم گفت که مبادا به‌خاطر پنهان کردن این حدیث، گنهکار شود.

۴۲۱- وعنْ أبي هريرة أَوْ أبي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ رَضِيَ اللهُ عَنْهما- شَك الرَّاوِي، وَلاَ يَضُرُّ الشَّكُّ في عَينِ الصَّحابي، لأَنهم كُلُّهُمْ عُدُول- قال: لما كان يَوْمُ غَزْوَةِ تَبُوكَ، أَصابَ الناسَ مَجَاعَةٌ، فَقالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ لَوْ أَذِنْتَ لَنا فَنَحَرْنَا نَواضِحَنا، فَأَكلْنَا وَادَّهَنَّا؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِج: «افْعَلُوا» فَجَاءَ عُمَرُس فقال: يَا رَسُولَ اللهِ إِنْ فَعَلْتَ قَلَّ الظَّهْر، وَلَكِنْ ادْعُهُمْ بفَضْلِ أَزْوَادِهِم، ثُمَّ ادْعُ اللَّهَ لَهُمْ عَلَيْهَا بِالبَرَكَةِ لَعَلَّ اللَّه أَنْ يَجْعَلَ في ذلكَ البَرَكَةَ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِج: «نَعَمْ» فَدَعَا بِنِطْعٍ فَبَسَطه، ثُمَّ دَعَا بِفَضْلِ أَزَاوَدِهِم، فَجعلَ الرَّجُلُ يجيءُ بِكَفِّ ذُرَةٍ ويجيءُ الآخَرُ بِكَفِّ تَمْر، ويجيءُ الآخَرُ بِكِسرَةٍ حَتى اجْتَمَعَ عَلى النِّطْعِ مِنْ ذَلِكَ شَيءٌ يَسِير، فَدَعَا رسُولُ اللَّهِج بِالبَرَكَةِ، ثُمَّ قالَ «خُذُوا في أَوْعِيَتِكُم، فَأَخَذُوا في أَوْعِيَتِهِمْ حتى ما تركُوا في العَسْكَرِ وِعاء إِلاَّ مَلأوه، وأَكَلُوا حَتَّى شَبعُوا وَفَضَلَ فَضْلَةٌ، فقالَ رَسُولُ اللّهج: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّه، وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ لاَ يَلْقَى اللَّه بهما عَبْدٌ غَيْرُ شاكٍّ، فَيُحْجَبَ عَنِ الجَنَّةِ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۲۷.]

ترجمه: ابوهریره یا ابوسعید خدری می‌گوید: - راوی،[ راوی، اعمش/ می‌باشد. [مترجم])] در اسمِ صحابی شک کرده است و شک در اسم صحابی، ایرادی وارد نمی‌کند؛ زیرا همه‌ی صحابهش عادل بوده‌اند.- حال از ابوهریره یا ابوسعیدب روایت است: هنگامی که مردم در غزوه‌ی «تبوک» دچار گرسنگی شدند، به پیامبرج گفتند: ای رسول‌خدا! اگر اجازه دهید شتران خود را نحر می‌کنیم تا از گوشت آن‌ها بخوریم و از پیه و چربی آن‌ها، روغن بگیریم. فرمود: «همین کار را بکنید». عمرس نزد پیامبرج آمد و عرض کرد: ای رسول‌خدا! اگر چنین اجازه‌ای بدهی، با کمبود حیوانات بارکش و سواری، مواجه می‌شویم. لذا به مردم بگویید: باقی‌مانده‌ی غذاهایشان را بیاورند و سپس از الله بخواهید که برای آن‌ها در غذا و توشه‌ی آنان، برکت دهد؛ امید است که در آن برکت دهد. رسول‌اللهج فرمود: «بله؛ (پیشنهاد خوبی‌ست)». رسول‌اللهج سفره‌ای خواست و آن را پهن کرد؛ آن‌گاه دستور داد باقی‌مانده‌ی غذاهایشان را بیاورند. شخصی، یک مشت ذرت آورد و دیگری، یک مشت خرما و یکی، پاره‌ای نان تا این‌که اندکی غذا از باقی‌مانده‌ی غذاهایشان، روی سفره، جمع شد و رسول‌اللهج دعای برکت کرد و سپس فرمود: «(از این غذاها) بردارید و در ظرف‌های خود بریزید». صحابهش از غذاهای روی سفره در ظرف‌های خود ریختند و با این‌که همه‌ی ظرف‌های موجود در لشکر را پُر از غذا کردند و از آن، سیر خوردند، باز هم مقداری غذا باقی ماند. رسول‌اللهج فرمود: «گواهی می‌دهم که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و من، فرستاده‌ی او هستم؛ امکان ندارد که بنده‌ای، بدون این‌که شک و تردید داشته باشد، به این دو حقیقت، گواهی دهد، هنگامِ ملاقات با الله، از بهشت، منع شود».

شرح

مؤلف/ پس از باب «خوف و خشیت الهی»، بابی تحت عنوان «امید به رحمت پروردگار» گشوده است. گویا می‌گوید: هرگاه احساس کردید که ترس و هراس، بر شما غالب شده است، دروازه‌ی امید را به روی خود بگشایید.

آن‌گاه مؤلف/، چند آیه و حدیث ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ[الزمر: ٥٣]

بگو: ای بندگان من که با زیاده‌روی در گناهان به خویشتن ستم کرده‌اید! از رحمت الله ناامید نباشید. بی‌گمان الله، همه‌ی گناهان را می‌آمرزد.

این آیه، درباره‌ی توبه‌کنندگان نازل شده است. هرکس توبه کند، الله متعال، توبه‌اش را می‌پذیرد؛ گرچه گناهش، بسیار بزرگ باشد. همان‌گونه که الله می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا يَزۡنُونَۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا ٦٨ يُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَيَخۡلُدۡ فِيهِۦ مُهَانًا ٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٧٠[الفرقان: ٦٨، ٧٠]

و آنان كه معبودی جز الله را نمى‏پرستند، و كسى را كه الله، خونش را حرام كرده است، جز به‏حق نمى‏كشند و زنا نمى‏كنند؛ و كسى که مرتکب اين (اعمال) شود، مجازات سختى خواهد دید. روز قيامت عذابش دو چندان مى‏شود، و با ذلت و خوارى برای همیشه در آن مى‏ماند. مگر آنان كه توبه كنند و ايمان بیاورند و كار شايسته انجام دهند كه الله، بدى‏هايشان را به نیکی‏ تبديل مى‏كند. و الله، بسيار آمرزنده و مهرورز است.

لذا هرکس از هر گناهی توبه کند، الله توبه‌اش را می‌پذیرد؛ گرچه گناهش، بسیار بزرگ باشد. ناگفته نماند که اگر گناهش، در رابطه با حقوق مردم و خلق خدا باشد، باید در دنیا و پیش از آخرت، حقّشان را ادا نماید تا توبه‌اش درست و قابل قبول باشد.

الله متعال، درباره‌ی کسانی که توبه نمی‌کنند، فرموده است:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ[النساء : ١١٦]

همانا الله، این را که به او شرک ورزند، نمی‌آمرزد و جز شرک را برای هر کس که بخواهد می‌بخشد.

اگر گناهِ این افراد، کفر و شرک باشد، بخشیده نمی‌شوند؛ ولی هر گناهی جز کفر و شرک، به خواست و اراده‌ی الله بستگی دارد؛ اگر الله بخواهد، کسانی را که توبه نکرده‌اند، مجازات می‌کند و اگر بخواهد، آنان را می‌بخشد. ناگفته نماند که گناهان صغیره، با پرهیز از گناهان کبیره یا با انجام پاره‌ای از کارهای نیک، بخشیده می‌شود.

سپس مؤلف/ چندین حدیث در این باب ذکر کرده است که همگی، امیدِ انسان به پروردگارش را افزایش می‌دهد؛ یعنی انسان با امید به رحمت پروردگارش به ملاقات او می‌رود و امیدش بیش از ترس اوست.

در این باب احادیث مطلقی ذکر شده که مقیّد به نصوص و احادیث دیگری‌ست؛ به عنوان مثال در یکی از این احادیث آمده است: «هرکس در حالی بمیرد که هیچ چیز و هیچ کس را با الله شریک نمی‌سازد، وارد بهشت می‌شود و هرکس، در حالی بمیرد که چیزی (کسی) را با الله، شریک می‌سازد، وارد دوزخ می‌گردد». مفهوم شرک در این حدیث، شامل کفر نیز می‌شود؛ مانند کفری که نتیجه‌ی انکار و سرکشی و امثال آن است. یعنی کفر نیز گناهی نابخشودنی‌ست و هرکس کفر بورزد، وارد دوزخ می‌شود. الله متعال، ما را در جرگه‌ی کسانی قرار دهد که به رحمتش امیدوارند و از عذابش می‌ترسند.

***

۴۲۲- وَعَنْ عِتْبَانَ بنِ مالكس وهو مِمَّنْ شَهِدَ بَدْرا، قال: كُنْتُ أُصَلِّي لِقَوْمي بَني سالم، وَكَانَ يَحُولُ بَيْني وَبينهُم وادٍ إِذَا جاءَتِ الأَمطار، فَيَشُقُّ عَليَّ اجْتِيَازُهُ قِبَلَ مَسْجِدِهِم، فَجئْتُ رَسُولَ اللَّهِج فقلتُ له: إِنِّي أَنْكَرْتُ بَصَرِي، وَإِنَّ الوَادِيَ الَّذِي بيْني وَبَيْنَ قَوْمي يسِيلُ إِذَا جَاءَت الأَمْطار، فَيَشُقُّ عَليَّ اجْتِيازُه، فَوَدِدْتُ أَنَّكَ تَأْتي، فَتُصَليِّ في بَيْتي مَكاناً أَتَّخِذُهُ مُصَلًّى، فقَالَ رَسُولُ اللهِج: «سأَفْعَلُ» فَغَدا عليَّ رَسُولُ اللَّهج وَأَبُو بَكْرٍس بَعْدَ ما اشْتَدَّ النَّهَار وَاسْتَأْذَنَ رسُولُ اللَّهِج فَأَذِنْتُ له، فَلَمْ يَجْلِسْ حتى قال: «أَيْنَ تُحِبُّ أَنْ أُصَلِّيَ مِنْ بَيْتِك؟» فَأَشَرْتُ لَهُ إِلى المَكَانِ الَّذِي أُحبُّ أَنْ يُصَلِّيَ فيه، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهج فَكَبَّرَ وَصَفَفْنَا وَراءَه، فَصَلَّى رَكْعَتَيْن، ثُمَّ سَلَّمَ وَسَلَّمْنَا حِينَ سَلَّم، فَحَبَسْتُهُ علَى خَزيرة تُصْنَعُ لَه، فَسَمِعَ أَهْلُ الدَّارِ أَنَّ رَسُولَ اللهِج في بَيْتي، فَثَابَ رِجَالٌ منهمْ حتَّى كَثُرَ الرِّجَالُ في البَيْت، فَقَالَ رَجُل: مَا فَعَلَ مَالِكٌ لا أَرَاه، فَقَالَ رَجُل: ذلك مُنَافِقٌ لاَ يُحِبُّ اللَّه ورَسُولَه، فقَالَ رَسُولُ اللهِج: «لاَ تَقُلْ ذَلِكَ أَلاَ تَراهُ قال: لاَ إلهَ إِلاَّ اللَّهُ يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ تَعالى؟». قال: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَم، أَمَّا نَحْنُ فَوَاللَّهِ ما نَرَى وُدَّه، وَلاَ حَديثَهُ إِلاَّ إِلى المُنَافِقين، فقَالَ رَسُولُ اللهِج: «فَإِنَّ اللهَ قَدْ حَرَّمَ على النَّارِ مَنْ قال: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهِ اللَّهِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۴۲۵؛ و صحیح مسلم، ش:۳۳.]

ترجمه: عتبان بن مالکس که از شرکت‌کنندگان غزوه‌‌ی «بدر» بوده است، می‌گوید: من برای قوم خود «بنی‌سالم» امامت می‌دادم. میانِ من و ایشان، بستر رودخانه (دره‌ای) بود که وقتی باران می‌بارید، برایم عبور از آن برای رفتن به مسجدشان، دشوار بود. لذا نزد رسول‌اللهج آمدم و به ایشان گفتم: چشمانم، ضعیف شده است؛ دره‌ای که میانِ من و قبیله‌ام قرار دارد، هنگام بارش باران، سیلاب می‌کند و عبور از آن برای من دشوار است. دوست دارم به خانه‌ام بیایید و در خانه‌ام نماز بخوانید تا محل نماز شما را برای خود، نمازخانه قرار دهم. رسول‌اللهج فرمود: «به‌زودی این کار را خواهم کرد». فردای آن روز هنگامی روز بالا آمده بود، رسول‌اللهج به همراه ابوبکرس تشریف آورد و اجازه‌ی ورود خواست. گفتم: بفرمایید. پیش از نشستن، فرمود: «دوست داری در کجای خانه‌ات نماز بخوانم؟» و من به مکانی اشاره کردم که دوست داشتم آن‌جا نماز بخواند. رسول‌اللهج به نماز ایستاد و تکبیر گفت؛ ما نیز پشتِ سَرَش صف بستیم. دو رکعت نماز خواند و سپس سلام داد؛ ما هم با او سلام دادیم. رسول‌اللهج را نگه داشتم تا غذایی[ در متنِ روایت به غذایی به نام «خزیره» تصریح شده است که با پیه و آرد، پخته می‌شود و گاه به آن، گوشتِ آب‌پز نیز می‌افزایند.] که برای ایشان تدارک دیده بودیم آماده شود. اهلِ محل شنیدند که رسول اللهج در خانه‌ی من است. لذا عده‌ی زیادی از اهالی محل، در خانه‌ام جمع شدند. یکی از حاضران گفت: مالک (بن دُخشم) کجاست؟ او را نمی‌بینم. و دیگری، گفت: او، منافق است و الله و پیامبرش را دوست ندارد. رسول‌اللهج فرمود: «چنین مگو؛ مگر نمی‌دانی که او لاإله‌إلاالله گفته و از گفتن آن، تنها خشنودی الله متعال را خواسته است؟» آن مرد گفت: الله و پیامبرش داناترند؛ ولی به الله سوگند، تنها چیزی که ما از او می‌بینیم، محبت و توجهی‌ست که به منافقان دارد. رسول‌اللهج فرمود: «همانا الله، کسی را که به‌خاطر خشنودی او لاإله‌إلاالله بگوید، بر آتش دوزخ حرام کرده است».

شرح

مؤلف/، روایتی ذکر کرده که در آن آمده است: عتبان بن مالکس برای قومش بنی‌سالم، امامت می‌داد. در میان خانه‌ی عتبانس و مسجدی که برای قومش امامت می‌داد، دره یا سیل‌گاهی وجود داشت که هنگامِ سیلاب، عبور از آن برای عتبانس دشوار می‌شد. عتبانس مشکل دیگری هم داشت؛ زیرا چشمانش ضعیف شده بود. لذا برای رفتن به مسجدِ قومش، دو مشکل داشت: مشکلِ راه، و مشکلِ بینایی. از این‌رو نزد پیامبرج آمد و مشکلش را با ایشان در میان نهاد و رسول‌اللهج را به خانه‌اش دعوت کرد تا به خانه‌اش بروند و آن‌جا نماز بخوانند تا محلّ نمازشان را برای خود نمازخانه قرار دهد؛ گرچه حکمِ مسجد را نداشت.

پیامبرج خواسته‌اش را پذیرفت و فرمود: «چنین خواهم کرد» و پس از بالا آمدن آفتاب به‌همراه ابوبکرس به خانه‌ی عتبانس رفت. ابوبکر، در سفر و حضر رفیق و همراه پیامبرج بود و بیش‌ترِ اوقاتش را در کنارِ رسول‌اللهج سپری می‌کرد. از این‌رو بسیار شنیده می‌شد که پیامبرج می‌فرمود: «من با ابوبکر و عمر آمدم»، «من با ابوبکر و عمر رفتم»، «من با ابوبکر و عمر برگشتم».

ابوبکر و عمر، دوستانِ همیشه‌همراه پیامبرج بودند؛ چنان‌که در عالم برزخ در کنار او هستند و روز قیامت نیز با او خواهند بود.؛ این سه نفر، از یک مکان برمی‌خیزند و در پیشگاه پروردگار جهانیان حاضر می‌شوند؛ یعنی از همان خانه‌ای که پیامبرج در آن به خاک سپرده شد و اینک در جوارِ مسجدالنبی‌ست.

حکمت الهی را بنگر؛ الله برای دفن پیامبرش خانه‌ای را برگزید که بعدها در نتیجه‌ی توسعه‌ی مسجدالنبی، در داخل مسجد قرار گرفت تا این سه نفر از میانِ مسجد برانگیخته شوند. لذا انتخابِ خداوند برای پیامبرش را ناپسند ندانید؛ زیرا در آن‌چه که الله برمی‌گزیند، مصلحت بزرگی‌ست که ما و شما، آن را درک نمی‌کنیم. مردم، وجود قبر پیامبرج را در مسجد، ناپسند می‌پندارند و می‌گویند: این، همان اشکالی‌ست که قبرپرستان مطرح می‌کنند؛ یعنی همان کسانی که مساجد را بر سرِ قبرها بنا می‌نهند، خرده می‌گیرند که چرا قبر پیامبرج در مسجد قرار گرفته است؟

اما هیچ ایرادی بر این مسأله وارد نیست؛ زیرا مسجد، بر سرِ قبر پیامبرج بنا نشده است؛ بلکه با وجودِ توسعه‌ی مسجد، باز هم قبر، در خانه‌ای قرار دارد که از مسجد، جدا و مستقل می‌باشد و تنها باطل‌گرایان و کسانی که به دنبال باطل هستند، دلیل‌تراشی می‌کنند و چنین اعتراض‌هایی مطرح می‌نمایند. مانند ابلیس که برای اثبات برتری خود، دلیل‌تراشی می‌کرد و می‌گفت:

﴿أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ ١٢ [الأعراف: ١٢]

من، از آدم بهترم؛ مرا از آتش آفریده‌ای و او را از گل.

خلاصه این‌که پیامبرج پس از بالا آمدن خورشید، به خانه‌ی عتبانس رفت و اجازه‌ی ورود خواست و چون وارد خانه شد، پیش از آن‌که بنشیند، پرسید: «دوست داری کجا نماز بخوانم؟» زیرا با همین هدف به خانه‌‌ی عتبانس آمده بود و دوست داشت پیش از هر چیز، همان کاری را انجام دهد که به‌خاطر آن، دعوتِ عتبانس را پذیرفته بود. حکمت نیز همین است که انسان، ابتدا برنامه‌ها و کارهای برنامه‌ریزی‌شده‌ی خود را پیش ببرد و با رعایت اولویت، ابتدا به کارهایی بپردازد که آغاز کرده است تا از وقتش، بیش‌ترین استفاده را ببرد؛ نه این‌که کاری را ناتمام رها کند و به کارِ دیگری مشغول شود. برخی از مردم، بدون رعایت این نکته، وقت خود را هَدَر می‌دهند. مثالی ذکر می‌کنم؛ برای تحقیق درباره‌ی یک موضوع در یک کتاب یا منبع علمی، ابتدا به فهرست کتاب، مراجعه می‌کنید تا صفحه‌ی مربوط به این موضوع را بیابید. در این میان با موضوع دیگری برخورد می‌کنید که برای شما جالب است. تصمیم می‌گیرید موضوع جدید را مطالعه نمایید؛ باز هم موضوع دیگری می‌بینید که جالب است و به همین شکل به موضوع‌ها و مسایل گوناگون مشغول می‌شوید و از اصل موضوعی که کتاب را برای بررسی و مطالعه‌ی آن باز کرده‌اید، باز می‌مانید! لذا پیش از پرداختن به موضوع‌های جانبی، به مسأله‌ی مورد تحقیق خود بپردازید و سپس به مطالعه‌ی موضوع‌های حاشیه‌ای یا جانبی.

پیامبرج آن‌جا نماز خواند و حاضران نیز با ایشان به نماز ایستادند؛ زیرا این جماعت، یک جماعتِ اتفاقی بود، نه همیشگی.

پس از پایان نماز، برای پیامبرج غذایی ساده و معمولی تدارک دیدند. در این میان، اهالی محل، باخبر شدند که پیامبرج در خانه‌ی عتبانس می‌باشد؛ لذا عده‌ی زیادی به خانه‌ی عتبان آمدند تا از رهنمودهای پیامبرج استفاده کنند، پای صحبتش بنشینند و از سنتش بهره ببرند. شخصی پرسید: فلانی کجاست؟ دیگری، پاسخ داد: او منافق است. پیامبرج در ردِ این شخص فرمود: «چنین مگو؛ مگر نمی‌دانی که او «لاإله‌إلاالله» گفته و از گفتن آن، تنها خشنودی الله متعال را خواسته است؟» آن مرد گفت: «الله و پیامبرش داناترند». زیرا کسی که به‌خاطر خشنودی الله، این کلمه را بگوید، مؤمن است، نه منافق؛ منافق برای خودنمایی و نام و آوازه‌ی خود، این کلمه را بر زبان می‌آورد و ایمان به توحید، در قلب او، جای ندارد. - پناه بر الله- ولی کسی که به‌خاطر خشنودی الله، این کلمه را می‌گوید، به آن ایمان دارد و تصدیقش می‌کند و این کلمه، در قلبش جای دارد.

سپس پیامبرج فرمود: «همانا الله، کسی را که به‌خاطر خشنودی او، لاإله‌إلاالله بگوید، بر آتش دوزخ حرام کرده است». زیرا کسی که خالصانه این کلمه را بگوید، به مقتضای آن، عمل می‌کند؛ یعنی دستورها و تکالیف شرعی خود را به انجام می‌رساند و از نواهی و کارهای حرام و ممنوع می‌پرهیزد. و هرکس، چنین روی‌کردی داشته باشد و حلال را حلال بداند و حرام را حرام، جزو بهشتیان است و وارد بهشت خواهد شد و الله متعال، آتش دوزخ را بر او حرام می‌گرداند.

این حدیث، بدین معنا نیست که بی‌نماز، کافر نمی‌باشد؛ زیرا به‌طور قطع و با علم یقین، می‌دانیم و برای ما، همانند خورشید، روشن است که اگر کسی، «لاإله‌إلاالله» را خالصانه بگوید، امکان ندارد نماز نخواند؛ این، محال است. لذا کسی که ادعا می‌کند این کلمه را فقط به‌خاطر خشنودی الله متعال گفته است، ولی نماز نمی‌خواند، سخت دروغ می‌گوید و از بدترین دروغ‌گوهاست. زیرا اگر کلمه‌ی توحید را خالصانه می‌گفت، بزرگ‌ترین رکن اسلام پس از شهادتین، یعنی نماز را ترک نمی‌کرد.

نکات فراوانی از این برداشت می‌شود؛ از جمله این‌که:

اگر وضعیت کسی مانند وضعیت عتبانس باشد، در رابطه با ترک نماز جماعت، معذور است و می‌تواند در خانه‌اش نماز بخواند؛ مانند کسی که مانعی چون رودخانه در میان مسجد و خانه‌اش قرار دارد.

از این حدیث، این نکته هم برمی‌آید که برای انسان، جایز است بدون گفتن «انشاءالله»، بگوید که در آینده، چنین خواهم کرد؛ لذا اگر کسی، انسان را دعوت کند و بگوید: فردا نزد ما خواهید بود و انسان در پاسخ بگوید: «باشد، خواهم آمد»، و «انشاءالله» نگوید، ایرادی ندارد و جایز است. شاید کسی بپرسد: پس مفهوم این آیه چه می‌شود که الله متعال فرموده است:

﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ[الكهف: ٢٣، ٢٤]

و درباره‌ی هیچ کاری نگو که من فردا این کار را خواهم کرد، مگر این‌که (بگویی:) اگر الله بخواهد.

﴿لِشَاْيۡءٍ، عام است؛ یعنی هم شامل فعل پروردگار می‌شود و هم شامل کردار بنده.

لذا در پاسخ می‌گوییم: کسی که به شما می‌گوید: فردا نزدت خواهم آمد، دو نیت دارد:

نیت نخست: این‌که این سخن را با قاطعیت بگوید؛ در چنین حالتی گفتن «انشاءالله» ضروری‌ست؛ زیرا خود، نمی‌داند که آیا فردا موفق به آمدن خواهد شد یا خیر و نمی‌داند که آیا فردایی خواهد داشت یا نه؟ و اگر هم فردایی داشته باشد، آیا توانایی آمدن خواهد داشت یا خیر؟ تازه اگر قدرتش را داشته باشد، چه بسا مانعی پیش بیاید و نتواند نزدتان بیاید.

نیت دوم: اگر بگوید: «این کار را خواهم کرد» و منظورش، خبر دادن از عزم و اراده‌ی درونی برای آمدن باشد، نه قصد قطعی، در این صورت، نگفتنِ «انشاءالله» ایرادی ندارد؛ زیرا او در حقیقت، از وضعیت و اراده‌ی فعلی خود سخن می‌گوید. به عنوان مثال: اگر به شما گفته شود: آیا به سفر مکه خواهی رفت؟ و شما به‌قصد خبر دادن از عزم و اراده‌ی درونی خود، بگویید: «بله، خواهم رفت»، در واقع از اراده و تصمیم خود سخن گفته‌اید؛ اما اگر تصمیم جدی و قطعی دارید که این کار را انجام دهید، حتماً «انشاءالله» بگویید.

از این حدیث، هم‌چنین درمی‌یابیم که اگر چیزی مانند گل و لای، و آب و سیلاب یا امثال آن در مسیر مسجد باشد که رفت و آمد را مشکل می‌کند، در این صورت، ترک جماعت عذر محسوب می‌شود. در شب‌های بارانی، شخصی به دستور رسول‌اللهج جار می‌زد که هرکس در خانه‌اش یا در هر محلی که هست، نماز بخواند. علتش، این بود که مردم دچارِ مشکل نشوند. البته اگر آب، گل و لای، شدت و فشار نداشته باشد یا مشکل‌ساز نباشد، در این صورت ترک جماعت، عذر نیست.

از حدیث عتبان بن مالکس چنین برمی‌آید که نمازخانه‌ی خانگی انسان، یعنی محلی که در خانه‌اش برای نماز انتخاب می‌کند، حکمِ مسجد را ندارد؛ فرقی نمی‌کند که محدوده‌‌ی نمازخانه‌اش را جدا کند یا نه. در هر صورت، نمازخانه‌های منازل، حکم مسجد را ندارد؛ لذا برای انسان، جایز است که در حالِ جنابت در آن بنشیند. هم‌چنین هنگام ورود به آن، لازم نیست که «تحیهالمسجد» بخواند. اعتکاف در نمازخانه‌ی منزل، درست نمی‌باشد؛ حتی برای زنی که محل مشخصی از خانه‌اش را به عنوان نمازخانه یا محل نماز، برگزیده است، جایز نیست که در آن، به اعتکاف بنشیند.

دیگر نکته‌ای که از این حدیث برداشت می‌کنیم، این‎ست که برگزاری جماعت در نمازهای نفل، جایز است؛ البته اگر گاهی اوقات انجام شود، نه به صورت دایم و همیشگی. زیرا وقتی عتبانس محل مورد علاقه‌اش را در خانه‌ی خود به پیامبرج نشان داد تا در آن نماز بخوانند، رسول‌اللهج جلو رفت و دو رکعت نماز خواند و حاضران، پشت سر ایشان به نماز ایستادند. لذا جایز است که انسان سنت‌های روزانه یا نماز ضحی را برخی از اوقات، به‌جماعت بخواند. ثابت شده است که ابن عباس، ابن‌مسعود و حذیفه نیز، هر کدام نماز شب را با پیامبرج به‌جماعت خوانده‌اند؛ البته نه به صورت دایم و همیشگی. خلاصه این‌که ادای نمازهای نفل به‌جماعت در صورتی که یک عادت نشود، یعنی هر از چندگاهی، جایز است.

یکی از نکات آموزنده‌ی این حدیث، این‎ست که بر انسان، واجب می‌باشد که از متهم کردن دیگران به کفر و نفاق، خودداری کند؛ مگر در حالتِ ضرورت یا در چارچوب شرایط شرعی؛ در این حالت نیز باید ادعایش مبتنی بر دلایل واضح و روشن باشد. زیرا همین‌که شخصی، مالکس را به نفاق متهم کرد، پیامبرج فرمود: «چنین مگو؛ مگر نمی‌دانی که او «لاإله‌إلاالله» گفته و از گفتن آن، تنها خشنودی الله متعال را خواسته است؟».

می‌بینیم که پیامبرج درباره‌ی شخصی گواهی داد که او، اخلاص دارد. البته ناگفته نماند که این، مخصوص پیامبرج بوده است و پس از وفات ایشان، نمی‌توان کسی را قاطعانه مخلص دانست؛ زیرا ما، فقط ظاهر را می‌بینیم و بر طبق ظاهرِ افراد، قضاوت می‌کنیم؛ هرکس، در ظاهر، نیک باشد، او را نیکوکار می‌دانیم و غیبتش را نمی‌کنیم و به او ناسزا نمی‌گوییم.

این حدیث، نشان‌گر محبت اصحابش به پیامبرج و علاقه به هم‌نشینی با ایشان است؛ زیرا همین‌که باخبر شدند رسول‌اللهج در خانه‌ی عتبان بن مالکس می‌باشد، به خانه‌ی عتبان آمدند و آن‌جا اجتماع کردند تا از برکت علم و سنت پیامبرج استفاده کنند.

یکی از نکات آموزنده‌ی این حدیث که پیش‌تر نیز به آن اشاره کردیم، اهمیت اولویت‌بندی در کارهاست و این‌که انسان باید قبل از پرداختن به کارهای جانبی، به کارِ اصلیِ خود بپردازد. زیرا پیامبرج پیش از نشستن و پیش از صرف غذا، نماز خواند؛ یعنی همان کاری که به‌قصد انجامِ آن به خانه‌ی عتبانس رفته بود.

این حدیث، نشان می‌دهد که پیامبرج بسیار متواضع بوده است؛ زیرا عتبان می‌گوید: پس از پایان نماز، پیامبرج را نگه داشتم تا غذای «خزیره» که برای پذیرایی از ایشان، تدارک دیده بودیم، آماده شود. «خزیره» غذایی بسیار ساده بود؛ اما پیامبرج دعوت عتبانس را پذیرفت و منتظر ماند تا این غذای ساده، آماده شود. و این، نشان‌گر تواضع و فروتنی رسول‌اللهج است.

مهم‌ترین و بزرگ‌ترین نکته‌ی این حدیث، این‎ست که: الله، کسی را که به‌خاطر خشنودی او، لاإله‌إلاالله بگوید، بر آتش دوزخ حرام کرده است». یعنی کسی که از گفتن «لاإله‌إلاالله»، رضایت و خشنودی الله را طلب کند، بر آتش دوزخ، حرام است. ناگفته پیداست که چنین شخصی، به اعمالی می‌پردازد که مایه‌ی نزدیکی او به الله متعال است؛ یعنی اعمالِ فرض و نفل. لذا این حدیث، نمی‌تواند بهانه و دستاویزی برای افراد تنبل و سهل‌انگار باشد؛ همان کسانی که می‌گویند: ما، خالصانه «لاإله‌إلاالله» می‌گوییم. به این‌ها باید گفت: اگر در ادعای خود، صادق بودید، عبادت‌های واجب را ترک نمی‌کردید.

***

۴۲۳- وعن عمرَ بنِ الخطابس قال: قَدِمَ رسُولُ اللَّهِج بِسَبْيٍ فَإِذَا امْرَأَةٌ مِنَ السَّبْي تَسْعَى، إِذْ وَجَدتْ صبيًّا في السبْي أَخَذَتْهُ فَأَلْزَقَتْهُ بِبَطْنِها، فَأَرْضَعَتْه، فقَالَ رَسُولُ اللهِج: «أَتُرَوْنَ هَذِهِ المَرْأَةَ طارِحَةً وَلَدَهَا في النَّار؟ قُلْنَا: لاَ وَاللَّه. فَقال: «للَّهُ أَرْحمُ بِعِبادِهِ مِنْ هَذِهِ بِولَدِهَا». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش:۵۹۹۹؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۷۵۴.]

ترجمه: عمر بن خطابس می‌گوید: تعدادی اسیر جنگی نزد رسول‌اللهج آوردند. زنی، در میان اسیران به این سو و آن‌سو می‌دوید؛ ناگهان کودکی را در میان اسیران دید (که فرزندش بود)؛ او را در آغوش گرفت و به او شیر داد. رسول‌اللهج فرمود: «آیا به نظرِ شما این مادر، فرزندش را در آتش می‌اندازد؟» گفتیم: نه، به الله سوگند (امکان ندارد چنین کاری بکند). رسول‌اللهج فرمود: «به‌طور قطع الله بر بندگانش از این مادر نیز نسبت به فرزندش، مهربان‌تر است».

۴۲۴- وعن أبي هريرةس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ>ج: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الخَلْق، كَتَبَ في كِتَابٍ فَهُوَ عِنْدَهُ فَوْقَ العَرْش: إِنَّ رَحْمتي تَغْلِبُ غَضَبِي».

وفي روايةٍ: «غَلَبَتْ غَضَبِي» وفي روايةٍ: «سَبَقَتْ غَضَبِي». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: (۷۴۰۴، ۷۵۵۳، ۷۵۵۴)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۷۵۱.]

ترجمه: ابوهریرهس می‌گوید: رسول‌اللهج فرمود: «هنگامی که الله، آفریده‌هایش را خلق کرد، در کتابی که بالای عرش، نزد اوست، نوشت: رحمت من بر خشم من غالب است».

و در روایتی آمده است: «بر خشمِ من غلبه کرد». و در روایتی دیگر: «بر خشم من سبقت گرفت».

۴۲۵- وعنه قال: سمِعْتُ رسُولَ اللَّهِج يقول: جَعَلَ اللَّهُ الرَّحْمَةَ مائَةَ جُزْءٍ، فَأَمْسَكَ عِنْدَهُ تِسْعَةً وتِسْعِين، وَأَنْزَلَ في الأَرْضِ جُزْءًا واحِدًا، فَمِنْ ذَلِكَ الجُزْءِ يَتَراحمُ الخَلائِقُ حَتَّى تَرْفَعَ الدَّابَّةُ حَافِرَهَا عَنْ ولَدِهَا خَشْيَةَ أَنْ تُصِيبَهُ».

وفي روايةٍ: «إِنَّ للَّهِ تَعَالى مائَةَ رَحْمَةٍ أَنْزَلَ مِنْهَا رَحْمَةً وَاحِدَةً بَيْنَ الجِنِّ والإِنْسِ وَالبَهَائمِ وَالهَوام، فَبهَا يَتَعاطَفُون، وبها يَتَراحَمُون، وَبها تَعْطِفُ الوَحْشُ عَلى وَلَدهَا، وَأَخَّرَ اللَّهُ تَعالى تِسْعاً وتِسْعِينَ رَحْمَةً يَرْحَمُ بِهَا عِبَادهُ يَوْمَ القِيَامَةِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش:۶۰۰۰؛ و صحیح مسلم، ش:۲۷۵۲.]

ورواهُ مسلم أَيضاً من روايةِ سَلْمَانَ الفَارِسيس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ>ج: «إِنَّ للَّهِ تَعَالَى ماِئَةَ رَحْمَةٍ فَمِنْها رَحْمَةٌ يَتَراحَمُ بها الخَلْقُ بَيْنَهُمْ، وَتِسْع وَتِسْعُونَ لِيَوْم القِيامَةِ».

وفي رواية: «إِنَّ اللهَ تعالى خَلَقَ يَومَ خَلَقَ السَّمَواتِ والأَرْضَ مِائَةَ رَحْمَةٍ كُلُّ رَحْمَةٍ طِبَاقُ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلى الأَرْض، فَجَعَلَ مِنها في الأَرْضِ رَحْمَةً فَبِها تَعْطِفُ الوَالِدَةُ عَلَى وَلَدِهَا وَالْوحْشُ وَالطَّيْرُ بَعْضُها عَلَى بَعْضٍ فَإِذا كانَ يَوْمُ القِيامَةِ، أَكْمَلَها بهِذِهِ الرَّحْمَةِ».

ترجمه: ابوهریرهس می‌گوید: از رسول‌اللهج شنیدم که می‌فرمود: «الله، رحمت را به صد قسمت تقسیم کرده است؛ نود و نُه بخش آن را نزد خود نگه داشته یک بخش را به زمین فرستاده است و به‌خاطر همین یک بخش است که مخلوقات با یک‌دیگر مهربان هستند (به هم رحم می‌کنند)؛ به‌گونه‌ای که جانور، سُم خود را بالا می‌گیرد تا مبادا به بچه‌اش آسیبی برسد».

و در روایتی آمده است: «الله متعال، صد رحمت دارد که یک رحمتِ آن را میان انسان‌ها، جن‌ها، جانوران و حشرات، نازل کرده است و با این یک رحمت است که آفریده‌های الهی به یک‌‌دیگر مهربانی و رحم می‌‌کنند و به همین خاطرست که جانوران وحشی به فرزندان خود، رحم می‌نمایند. و الله متعال، نود و نُه بخش دیگر رحمت را نگه داشته است و روز قیامت، با آن بر بندگان خود، رحم می‌فرماید».

مسلم نیز این حدیث را از سلمان فارسیس روایت کرده است؛ سلمانس می‌گوید: رسول‌اللهج فرمود: «الله متعال، صد رحمت دارد؛ از آن جمله، رحمتی‌ست که باعث می‌شود مخلوقات، به یک‌دیگر رحم ‌کنند؛ و نود و نه رحمت برای روز قیامت است».

و در روایتی دیگر آمده است: «الله متعال، در روزِ آفرینش آسمان‌ها و زمین، صد رحمت آفرید؛ هر رحمتی، به بزرگیِ فاصله‌ی میان آسمان تا زمین است. یک بخش از این رحمت‌ها را در زمین قرار داده است و همین یک رحمت، باعث می‌شود که مادر به فرزند خود مهر بورزد و جانوران وحشی و پرندگان، به یک‌دیگر رحم کنند و چون روز قیامت فرارسد، با این یک رحمت، سایر بخش‌های رحمت را کامل می‌گرداند».

۴۲۶- وعنه عَنِ النَّبِيِّج فِيمَا يَحكِى عَن ربِّه، تَبَارَكَ وَتَعَالى، قال: «أَذنَب عبْدٌ ذَنبًا، فقال: اللَّهُمَّ اغفِرْ لي ذَنبي، فقال اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعالى: أَذَنَبَ عبدِي ذنبًا، فَعلِم أَنَّ لَهُ ربًّا يَغْفِرُ الذَّنْب، وَيأْخُذُ بِالذَّنب، ثُمَّ عَادَ فَأَذَنَبَ، فقال: أَيْ ربِّ اغفِرْ لِي ذنبي، فقال تبارك وتعالى: أَذنبَ عبدِي ذَنبًا، فَعَلمَ أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغفِرُ الذَّنب، وَيَأخُذُ بِالذنْب، ثُمَّ عَادَ فَأَذنَبَ، فقال: أَي رَبِّ اغفِرْ لي ذَنبي، فقال تَبَارَكَ وَتَعَالى: أَذنَبَ عَبدِي ذَنبًا، فعَلِمَ أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنب، وَيأْخُذُ بِالذَّنب، قدَ غَفَرْتُ لِعبدي، فَلْيَفعَلْ ما شَاءَ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش:۷۵۰۷؛ و صحیح مسلم، ش:۲۷۵۸.]

ترجمه: ابوهریرهس می‌گوید: پیامبرج ضمن نقل قول از پروردگار بلندمرتبه‌اش فرمود: «یکی از بندگان، گناهی انجام داد و گفت: یا الله! گناهم را بیامرز. و الله متعال فرمود: "بنده‌ام، مرتکب گناه شد و دانست پروردگاری دارد که گناهان را می‌بخشد و در برابر گناهان، مجازات می‌کند." باز هم این بنده، مرتکب گناه می‌شود و می‌گوید: ای پروردگارم! گناهم را بیامرز. و الله متعال، فرمود: "بنده‌ام، مرتکب گناه شد و دانست پروردگاری دارد که گناهان را می‌بخشد و در برابر گناهان، مجازات می‌کند." این بنده، باری دیگر مرتکب گناه می‌شود و می‌گوید: ای پروردگارم! گناهم را بیامرز. و الله متعال، فرمود: «بنده‌ام، مرتکب گناه شد و دانست پروردگاری دارد که گناهان را می‌بخشد و در برابر گناهان، مجازات می‌کند. بنده‌ام را بخشیدم؛ پس هر چه می‌خواهد، انجام دهد»».

«هرچه می‌خواهد، انجام دهد»، یعنی تا زمانی که چنین می‌کند- مرتکب گناه می‌شود و توبه می‌نماید- او را می‌بخشم؛ زیرا توبه، گناهان گذشته را از میان می‌برد.

۴۲۷- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «وَالَّذِي نَفْسي بِيَدِهِ لَوْ لَمْ تُذنِبُوا، لَذَهَبَ اللَّهُ بِكُم، وَجَاءَ بِقومٍ يُذْنِبُون، فَيَسْتَغْفِرُونَ اللَّه تعالى فيَغْفرُ لَهُمْ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۲۷۴۹.]

ترجمه: ابوهریرهس می‌گوید: رسول‌اللهج فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر گناه نمی‌کردید، الله شما را از میان برمی‌داشت و کسانی را به جای شما می‌آورد که گناه کنند و از الله متعال، آمرزش بخواهند و او نیز آن‌ها را بیامرزد».

۴۲۸- وعن أبي أَيُّوبَ خَالِدِ بنِ زيدس قال: سمعتُ رسول اللَّهج يقول: «لَوْلا أَنَّكُمْ تُذنبُون، لخَلَقَ اللَّهُ خَلقاً يُذنِبون، فَيَسْتَغْفِرُون، فَيَغْفِرُ لَهُمْ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۲۷۴۸.]

ترجمه: ابوایوب، خالد بن زیدس می‌گوید: از رسول‌اللهج شنیدم که می‌فرمود: «اگر شما گناه نمی‌کردید، الله متعال، مردمان دیگری پدید می‌آورد که گناه کنند و آمرزش بخواهند و او، آن‌ها را بیامرزد».

۴۲۹- وعن أبي هريرةس قال: كُنَّا قُعوداً مَع رسول اللَّهج، مَعَنا أَبُو بكْر وَعُمَر رضي اللهُ عنهما في نَفَر، فَقَامَ رسول اللَّهج مِنْ بَيْن أَظْهُرنَا، فَأَبْطَأَ عَلَيْنَا، فَخَشَينا أَنْ يُقْتَطَعَ دُونَنَا، فَفَزَعْنا، فَقُمْنَا، فَكُنْتُ أَوَّلَ مَنْ فَزع، فَخَرجتُ أَبْتَغِي رسول اللَّهج، حَتَّى أَتَيتُ حَائِطاً لِلأَنْصَارِ وَذَكَرَ الحديث بطُوله إِلى قوله: فقَالَ رَسُولُ اللهِج: «اذْهَبْ فَمَنْ لَقِيتَ وَرَاءَ هَذَا الحَائِطِ يَشْهَدُ أَنْ لا إِلَه إلاَّ اللَّه، مُسْتَيقِناً بهَا قَلَبُهُ فَبَشِّرْهُ بِالجَنَّةِ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۳۱.]

ترجمه: ابوهریرهس می‌گوید: ما به همراه ابوبکر و عمرب با پیامبرج نشسته بودیم و چند نفر دیگر نیز با ما بودند. پیامبرج از میانِ ما برخاست و رفت و چون تأخیر کرد، ترسیدیم که مبادا در نبودِ ما و در تنهایی، مشکلی برایش پیش آمده باشد؛ طاقت نیاوردیم و برخاستیم (تا ببینیم چه شده است). من، نخستین کسی بودم که نگران شدم؛ لذا بیرون رفتم و در جستجوی پیامبرج بودم تا این‌که باغی از انصار رسیدم.... آن‌گاه ابوهریرهس این حدیث طولانی را ذکر می‌کند تا آن‌جا که می‌گوید: رسول‌اللهج فرمود: «برو و هرکس را بیرون این باغ دیدی که گواهی می‌دهد معبود راستینی جز الله نیست و قلبش به آن یقین دارد، به او مژده‌ی بهشت بده».

۴۳۰- وعن عبد اللَّه بن عَمْرو بن العاص رضي اللهُ عنهما، أَنَّ النَّبِيَّج تَلا قَوَل اللَّهِ في إِبراهِيمَج: ﴿ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّيۖ [ابراهيم: ٣٦]، وَقَوْلَ عيسىج: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُم>ۡ فَإِنَّكَ أَنتَ >ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨ [المائ‍دة: ١١٨]، فَرَفَعَ يَدَيْه وقال: «اللَّهُمَّ أُمَّتِي أُمَّتِي» وَبَكَى، فقال اللَّ: «يا جبريلُ اذْهَبْ إِلى مُحَمَّدٍ وَرَبُّكَ أَعْلَم،فسلْهُ مَا يُبكِيه؟» فَأَتَاهُ جبرِيلُ فَأَخبَرَهُ رسولُ اللَّهج بِمَا قال: وَهُو أَعْلَم، فقال اللَّهُ تعالى: «يا جِبريلُ اذهَبْ إِلى مُحَمَّدٍ فَقُل: إِنَّا سَنُرضِيكَ في أُمَّتِكَ وَلا نَسُوؤُكَ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۲۰۲.]

ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاصب می‌گوید: پیامبرج فرموده‌ی الله درباره‌ی دعای ابراهیمج را تلاوت کرد: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّيۖ.[ ابراهیم:۳۶. یعنی: «ای پروردگارم! بت‌ها سبب گمراهی بسیاری از مردم شده‌اند؛ پس هر که از من پیروی کند، بی‌گمان او از من است».] و نیز این سخن عیسیج را تلاوت نمود: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨[ مائده: ۱۱۸. یعنی: «اگر عذابشان کنی، بندگان تو هستند؛ و اگر آن‌ها را ببخشی، به راستی که تو، توانای حکیمی».] آن‌گاه رسول‌اللهج دستانش را بلند کرد و گفت: «یا الله! امتم، امتم». و گریست. الله فرمود: «ای جبرئیل! نزد محمد برو- در حالی که الله داناتر است- از محمد بپرس که چرا می‌گرید؟ جبرئیل÷ نزد رسول‌اللهج آمد و ایشان، علت گریه‌اش را بیان فرمود. - و الله خود داناست.- الله متعال فرمود: «ای جبرئیل! نزد محمد برو و بگو: ما، تو را درباره‌ی امتت خشنود می‌سازیم و تو را اندوهگین و ناراحت نمی‌کنیم».

شرح

احادیثی که مؤلف/ ذکر کرده، درباره‌ی امیدواری به رحمت الهی‎ست. احادیث فراوانی در این‌ باره وجود دارد؛ از جمله این‌که الله متعال بر بندگانش از مادر نیز نسبت به فرزندش، مهربان‌تر است. دلیلش، داستانِ همان زنی‌ست که در میان اسیران جنگی در تلاش و تکاپو بود و ناگهان پسربچه‌ای را دید، به سویش دوید، او را در آغوش گرفت و به او شیر داد. پیامبرج فرمود: «آیا به نظرِ شما این مادر، فرزندش را در آتش می‌اندازد؟» گفتند: خیر. رسول‌اللهج فرمود: «به‌طور قطع الله بر بندگانش از این مادر نیز نسبت به فرزندش، مهربان‌تر است». و این، از کمال لطف و رحمت پروردگار نسبت به بندگانش می‌باشد که نشانه‌های فراوانی دارد؛ نعمت‌هایی که پیاپی به ما ارزانی می‌دارد، نشانه‌ی روشنی از مهر خداوندی‌ست که بزرگ‌ترینش نعمت اسلام است. زیرا الله متعال، بسیاری از امت‌ها را از نعمت اسلام، محروم نموده، ولی بندگان مؤمنش را از این نعمت، برخوردار ساخته است.

از دیگر نشانه‌های مهرورزی الله به بندگانش، این‎ست که پیامبرانی مژده‌رسان و بیم‌دهنده به سوی مردم فرستاده تا پس از ارسال پیامبران، عذر و بهانه‌ای نداشته باشند.

مؤلف/ هم‌چنین احادیثی ذکر کرده که در آن، آمده است: رحمت الهی بر خشم و غضب او غالب است. از این‌رو الله به گنهکاران دستور داده که از پروردگارشان درخواست آمرزش کنند تا آنان را بیامرزد؛ حال آن‌که اگر می‌خواست، هلاکشان می‌کرد و آنان را به توبه و درخواست آمرزش، تشویق و ترغیب نمی‌فرمود.

﴿وَلَوۡ يُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا كَسَبُواْ مَا تَرَكَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ وَلَٰكِن يُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۖ[فاطر: ٤٥]

و اگر الله، مردم را به سزای کردارشان گرفتار (عذاب) می‌کرد، روی زمین هیچ جنبنده‌ای نمی‌گذاشت، ولی تا زمان مشخصی به آنان مهلت می‌دهد.

لذا در حدیثی که مسلم/ روایت کرده، آمده است که پیامبرج فرمود: «اگر شما گناه نمی‌کردید، الله متعال، مردمان دیگری پدید می‌آورد که گناه کنند و آمرزش بخواهند و او، آن‌ها را بیامرزد».

این، تشویقی‌ست برای این‌که وقتی انسان، مرتکب گناه می‌شود، از الله متعال، آمرزش بخواهد؛ زیرا اگر با نیتی صادقانه و قلبی سرشار از یقین، طلب آمرزش کند، الله او را می‌بخشد.

﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥٣[الزمر: ٥٣]

بگو: ای بندگان من که با زیاده‌روی در گناهان به خویشتن ستم کرده‌اید! از رحمت الله ناامید نباشید. بی‌گمان الله، همه‌ی گناهان را می‌آمرزد. به‌راستی که او، همان ذات آمرزنده و مهرورز است.

از جمله‌ی احادیثی که در این باب ذکر شده، این روایت است که پیامبرج فرموده‌ی الله درباره‌ی دعای ابراهیمج را تلاوت کرد:

﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّيۖ وَمَنۡ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣٦[ابراهيم: ٣٦]

ای پروردگارم! بت‌ها سبب گمراهی بسیاری از مردم شده‌اند؛ پس هر که از من پیروی کند، بی‌گمان او از من است و هر که از من نافرمانی نماید، به‌طور قطع تو آمرزنده‌ی مهربانی.

و نیز این سخن عیسیج را تلاوت نمود:

﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨[المائ‍دة: ١١٨]

اگر عذابشان کنی، بندگان تو هستند؛ و اگر آن‌ها را ببخشی، به راستی که تو، توانای حکیمی.

آن‌گاه رسول‌اللهج دستانش را بلند کرد و گفت: «یا الله! امتم، امتم». و گریست. الله متعال فرمود: «ای جبرئیل! نزد محمد برو و بگو: ما، تو را درباره‌ی امتت خشنود می‌سازیم و تو را اندوهگین و ناراحت نمی‌کنیم».

الله محمدج را درباره‌ی امتش، خشنود ساخت؛ چنان‌که اجر و پاداش این امت را در مقایسه با امت‌های پیشین، چندین برابر قرار داد. در حدیث صحیح آمده است: «مثال این امت و امت‌های گذشته، مانند شخصی‌ست که عده‌ای را از صبح تا ظهر به کار می‌گیرد و یک دینار به آنان مزد می‌دهد؛ آن‌گاه عده‌ی دیگری را از ظهر تا عصر به کار می‌گیرد و به آن‌ها نیز یک دینار مزد می‌دهد. سپس برخی دیگر را از عصر تا مغرب به‌کار می‌گیرد و به آن‌ها دو دینار مزد می‌دهد. دو گروه اول اعتراض می‌کنند و می‌گویند: چرا به ما که بیش‌تر کار کردیم، یک دینار دادی و به این‌ها دو دینار؟ کارفرما می‌گوید: آیا به شما کم ترین ستمی کرده‌ام؟ می‌گویند: خیر».[ ر.ک: بخاری، ش: (۵۵۸، ۲۲۶۸،۲۲۷۱).] لذا هیچ سرزنشی بر او نیست. پس فضل و لطف الهی بر این امت، فراوان است.

الله متعال، محمد مصطفیج را درباره‌ی امتش راضی نمود و امتیازات فراوانی به این امت بخشید؛ از جمله این‌که پاداش فراوانی به آن‎ها می‌دهد؛ هم‌چنین با این‌که آخرین امت هستند، ولی نخستین امتی خواهند بود که روز قیامت، به حسابِ اعمالشان رسیدگی می‌شود. این امت، فضایل و امتیازات فراوانی دارد؛ همان‌گونه که پیامبرج فرموده است: «أُعْطِيت خَمْسًا لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَد مِنْ الْأَنْبِيَاء قَبْلِي نُصِرْت بِالرُّعْبِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ وَجُعِلَتْ لِي الأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا وَأُحِلَّتْ لِي الْغَنَائِمُ وَلَمْ تَحِلَّ لِأَحَدٍ قَبْلِي»؛[ بخاری، ش: (۳۳۵، ۴۳۸).] یعنی: «پنج چیز به من عطا شده است که پیش از من، هیچ پیامبری از آن‌ها برخوردار نشد: از مسافت یک ماه، دشمنانم، دچار ترس و وحشت می‌شوند؛ زمین، برای من مسجد و پاک گردیده است؛ و مال غنیمت برای من حلال شده است، در صورتی که پیش از من برای هیچ‌کس حلال نشد».[ و اما دو مورد دیگری که در این حدیث آمده است: «از حق شفاعت برخوردار شده‌ام؛ و هر پیامبری فقط به سوی قوم خود فرستاده می‌شد، ولی من به سوی تمام جهانیان فرستاده شده‌ام». [مترجم])]

این‌ها ویژگی‌هایی‌ست که به رسول‌اللهج و امتش عنایت شده است. در هر حال، احادیثی که مؤلف/ ذکر کرده، درباره‌ی امیدواری به رحمت الهی‌ست و انسان را بر آن می‌دارد که کارهای نیک و شایسته انجام دهد و با انجام آن به آمرزش و پاداش الاهی، امیدوار باشد.

***

۴۳۱- وعن مُعَاذِ بنِ جَبَلس قال كُنتُ رِدْفَ النَّبيِّج عَلَى حِمارٍ فقال: «يَا مُعَاذُ هَل تَدري مَا حَقُّ اللَّه عَلى عِبَادِهِ، ومَا حَقُّ الْعِبادِ عَلى اللَّه؟» قلت: اللَهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَم. قال: «فَإِنَّ حَقَّ اللَّهِ عَلَى العِبَادِ أَن يَعْبُدُوه، وَلا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئا، وَحقَّ العِبادِ عَلى اللَّهِ أَنْ لا يُعَدِّبَ مَنْ لا يُشِركُ بِهِ شَيْئًا». فقلت: يا رسولُ اللَّهِ أَفَلا أُبَشِّرُ النَّاس؟ قال: «لا تُبَشِّرْهُم فَيَتَّكِلُوا». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۲۸۵۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۳۰.]

ترجمه: معاذ بن جبلس می‌گوید: پشتِ سرِ پیامبرج بر الاغی سوار بودم. پیامبرج فرمود: «ای معاذ! آیا می‌دانی حق الله بر بندگان، و حق بندگان بر الله چیست؟» گفتم: الله و پیامبرش داناترند. فرمود: «حقّ الله بر بندگان، این‎ست که او را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند؛ و حق بندگان بر الله، این‎ست که کسی را که چیزی شریکش نمی‌گرداند، عذاب نکند». گفتم: ای رسول‌خدا! آیا این مژده را به مردم برسانم؟ فرمود: «خیر؛ این مژده را مگو. زیرا بیم آن می‌رود که بر این مژده، تکیه کنند و عمل را ترک نمایند».

۴۳۲- وعن البَرَاءِ بنِ عازب رضي اللهُ عنهما عَنِ النَّبِيِّج قال: «الْمُسْلِمُ إِذَا سُئِلَ في القَبرِ يَشهَدُ أَن لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّه، وأَنَّ مُحَمَّداً رسولُ اللَّه، فذلك قولهُ تعالى: ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ[ابراهيم: ٢٧]». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش:۴۶۶۹؛ و صحیح مسلم، ش:۲۸۷۱.]

ترجمه: براء بن عازبس می‌گوید: پیامبرج فرمود: «مسلمان، هنگامِ سؤال قبر گواهی می‌دهد که معبود برحقی جز الله وجود ندارد و محمد فرستاده‌ی الله است؛ این، مفهوم سخن الله متعال است که می‌فرماید: ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ[ابراهيم: ٢٧]».[ ابراهیم:۲۷. یعنی: «الله، مومنان را در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار، ثابت و پایدار می‌گرداند».]

۴۳۳- وعن أَنسس عن رسول اللَّه>ج قال: «إِنَّ الكَافِرَ إِذَا عَمِلَ حَسَنَةً، أُطعِمَ بِهَا طُعمَةً مِنَ الدُّنيَا، وَأَمَّا المُؤمِن، فَإِنَّ اللهَ تعالى يَدَّخِرُ لَهُ حَسَنَاتِهِ في الآخِرَةِ، وَيُعْقِبُهُ رِزْقاً في الدُّنْيَا عَلى طَاعَتِهِ».

وفي روايةٍ: «إِنَّ اللهَ لا يَظْلِمُ مُؤْمِناً حَسَنَةً يُعْطَى بِهَا في الدُّنْيَا، وَيُجْزَى بِهَا في الآخِرَة، وَأَمَّا الْكَافِر، فَيُطْعَمُ بِحَسَنَاتِ مَا عَمِلَ للَّهِ تعالى في الدُّنْيَا حَتَّى إِذَا أَفْضَى إِلى الآخِرَة لَمْ يَكُنْ لَهُ حَسَنَةٌ يُجْزَى بِهَا». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۲۸۰۸.]

ترجمه: انسس می‌گوید: رسول‌اللهج فرمود: «وقتی کافری کار نیکی انجام دهد، در برابر آن بهره‌ای از نعمت‌های دنیا به او داده می‌شود؛ اما الله متعال، نیکی‌های مؤمن را برای آخرت او ذخیره می‌کند و روزی‌ای در دنیا به دنبالِ طاعتش به او عطا می‌فرماید».

و در روایتی دیگر آمده است: «به‌یقین الله متعال، در برابر هیچ کار نیکی به هیچ مؤمنی ستم نمی‌کند (و از پاداش او نمی‌کاهد)؛ مؤمن بهره‌ی نیکی‌اش را در دنیا دریافت می‌کند و در آخرت نیز در برابر هر نیکی، پاداش می‌یابد؛ اما کافر، در دنیا از (لذایذ دنیوی و) بهره‌ی نیکی‌هایی که برای الله متعال انجام داده است، برخوردار می‌شود تا پس از انتقال به آخرت نیکی‌ای نداشته باشد که به‌خاطر آن پاداش بگیرد».

۴۳۴- وعن جابرس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «مَثَلُ الصَّلَوَاتِ الخَمْسِ كَمَثَلِ نَهَرٍ جَارٍ غَمْرٍ عَلَى بَابِ أَحَدِكُمْ يَغْتَسِلُ مِنْهُ كُلَّ يَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۶۶۸.]

ترجمه: جابرس می‌گوید: رسول‌اللهج فرمود: «مثالِ نمازهای پنج‌گانه مانند رودخانه‌ی پُرآبی‌ست که در مقابل خانه‌ی هر یک از شما، جاری‌ست و او، روزانه پنج بار خود را در آن می‌شوید».

۴۳۵- وعن ابنِ عباس رضي اللهُ عنهما قال: سمعتُ رسولَ اللهِج يقول: «مَا مِنْ رَجُلٍ مُسلِمٍ يَمُوتُ فَيَقُومُ عَلَى جَنازتِه أَرَبَعُونَ رَجُلاً لا يُشرِكُونَ بِاللَّهِ شَيئاً إِلاَّ شَفَّعَهُمُ اللَّهُ فيه». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۹۴۸.]

ترجمه: ابن عباسب می‌گوید: از رسول‌اللهج شنیدم که می‌فرمود: «هر فردِ مسلمانی بمیرد و چهل مسلمان موحد که هیچ چیز و هیچ‌کس را با الله شریک نساخته‌اند، بر او نماز بخوانند، الله متعال شفاعت آنان را در حقّ او می‌پذیرد».

۴۳۶- وعن ابنِ مسعودس قال: كُنَّا مَعَ رسولِ اللَّهِج في قُبَّةٍ نَحوًا مِنْ أَرَبعِين، فقال: «أَتَرضَونَ أَنْ تَكُونُوا رُبُعَ أَهْلِ الجَنَّة؟» قُلْنَا: نَعَم، قال: «أَتَرضَونَ أَن تَكُونُوا ثُلُثَ أَهْلِ الجَنَّة؟» قُلْنَا: نَعَم، قال: «وَالَّذِي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ إِنِّي لأَرجُو أَنْ تَكُونُوا نِصفَ أَهْلِ الجَنَّة، وَذَلِك أَنَّ الجَنَّةَ لا يَدخُلُهَا إِلاَّ نَفسٌ مُسلِمَةٌ، وَمَا أَنتُمْ في أَهْلِ الشِّركِ إِلاَّ كََالشَّعرَةِ البَيَضَاءِ في جلدِ الثَّورِ الأَسود، أَوْ كَالشَّعَرَةِ السَّودَاءِ في جلدِ الثَّورِ الأَحْمَرِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۰۶۵۲۸، ۶۶۴۲)؛ و صحیح مسلم، ش:۲۲۱.]

ترجمه: ابن مسعودس می‌گوید: ما حدود چهل نفر با پیامبرج در خیمه‌ای بودیم؛ فرمود: «آیا راضی می‌شوید که شما مسلمانان، یک‌چهارم بهشتیان باشید؟» گفتیم: بله. فرمود: «آیا راضی می‌شوید که شما، یک‌سوم بهشتیان باشید؟» گفتیم: بله. فرمود: «سوگند به ذاتی که جان محمد در دست اوست، من امیدوارم که شما نصف بهشتیان باشید؛ زیرا کسی جز مسلمان، وارد بهشت نمی‌شود. شما نسبت به مشرکان، مانند موی سفیدی در پوست گاوی سیاه هستید؛ یا مانندِ مویی سیاه در پوست گاوی سرخ‌موی».

۴۳۷- وعن أبي موسى الأَشعريس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ>ج: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ دَفَعَ اللَّهُ إِلى كُلِّ مُسْلِمٍ يَهُوديًّا أو نَصْرَانِيًّا فَيَقُول: هَذَا فِكَاكُكَ مِنَ النَّارِ».

وفي رواية عنهُ عن النَّبيِّج قال: «يَجِيءُ يَوْمَ الْقِيامَةِ نَاسٌ مِنَ المُسْلِمِين بِذُنُوبٍ أَمْثَالِ الجبَالِ يَغفِرُهَا اللَّهُ لهمُ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۷۶۷.]

ترجمه: ابوموسی اشعریس می‌گوید: رسول‌اللهج فرمود: «وقتی روز قیامت فرامی‌رسد، الله متعال، به هر مسلمانی، یک یهودی یا نصرانی می‌دهد و می‌فرماید: این، عوض و بلاگردان تو از آتش دوزخ است».

و در روایتی دیگر از ابوموسیس آمده است: پیامبرج فرمود: «روز قیامت گروهی از مسلمانان با گناهانی مانند کوه‌ها، (به میدان حشر) می‌آیند، اما الله همه‌ی آن‌ها را می‌آمرزد».

[نووی گوید: معنای سخن پیامبرج که فرمود: «الله متعال، به هر مسلمانی یک یهودی یا نصرانی می‌دهد...»، در حدیثی که ابوهریرهس روایت کرده، آمده است: «هرکس، جایگاهی در دوزخ و جایگاهی در بهشت دارد؛ هنگامی که مؤمن وارد بهشت می‌شود، کافری، جای او را در دوزخ می‌گیرد». زیرا او، به‌خاطر کفرش سزاوار دوزخ است. و معنای عوض و بلاگردان که در حدیث ابوموسیس آمده، همین است که وقتی مسلمان در آستانه‌ی ورود به دوزخ قرار می‌گیرد، کافری، جای او را در دوزخ پُر می‌کند و باعث رهایی او از آتش دوزخ می‌شود. زیرا الله متعال، تعدادی را برای دوزخ مقرر فرموده است که آن را پُر می‌کنند. به عبارت دیگر، کافران به سبب گناهان و کفرشان، به جای مسلمانان وارد دوزخ می‌شوند و در حقیقت، بلاگردان آنان قرار می‌گیرند. و الله داناتر است.

۴۳۸- وعن ابن عمَر رضي اللهُ عنهما قال: سمِعتُ رسولَ اللَّهج يقول: «يُدْنَى المُؤْمِنُ يَومَ القِيَامَةِ مِنُ رَبِّهِ حتَّى يَضَعَ كَنَفَهُ عَلَيه فَيُقَرِّرَهُ بِذُنُوبِه، فيقولُ: أَتَعرفُ ذنبَ كَذا؟ أَتَعرفُ ذَنبَ كَذَا؟ فيقول: رَبِّ أَعْرِف، قال: فَإِنِّي قَد سَتَرتُهَا عَلَيكَ في الدُّنيَا، وَأَنَا أَغْفِرُهَا لَكَ اليَوم، فَيُعطَى صَحِيفَةَ حسَنَاته». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: (۲۴۴۱، ۴۶۸۵)؛ و صحیح مسلم، ش:۲۷۶۸.]

ترجمه: ابن‌عمرب می‌گوید: از رسول‌اللهج شنیدم که می‌فرمود: «مؤمن روز قیامت به پروردگارش نزدیک می‌شود تا آن‌جا که الله، پرده‌ی رحمت و پوشش خود را بر روی او می‌نهد و از او درباره‌ی گناهانش اعتراف می‌گیرد و می‌فرماید: آیا فلان‌گناه را به‌خاطر داری؟ آیا فلان‌گناه را به‌یاد داری؟ و بنده، پاسخ می‌دهد: بله ای پروردگار من! و الله می‌فرماید: من، در دنیا گناهانت را پوشاندم و امروز نیز (آن‌ها را می‌پوشانم و) تو را می‌آمرزم. سپس بنده کارنامه‌ی نیکی‌هایش را دریافت می‌کند».

شرح

همه‌ی این احادیث، درباره‌ی امیدواری به رحمت الهی‌ست؛ البته امید به رحمت باید مبتنی بر کارهای نیک و شایسته باشد و امید بدون عمل، آرزوی بی‌پایه‌ای‎ست که هیچ سودی برای بنده ندارد. از این‌رو در حدیث آمده است: «الكَيِّسُ مَنْ دَانَ نَفْسَه، وَعَمِلَ لِما بَعْدَ الْموْت، وَالْعَاجِزُ مَنْ أَتْبَعَ نَفْسَه هَواهَا، وتمَنَّى عَلَى اللَّهِ الأماني».[ ضعیف است؛ نگا: ضعیف ابن‌ماجه، ش: ۹۳۰؛ و ضعیف الجامع الصغیر، ش: ۴۳۰۵؛ از آلبانی/. ر.ک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی ۶۷.] یعنی: «زیرک، کسی‌ست که خویشتن را محاسبه کند و برای پس از مرگ (برای آخرت)، کار نماید؛ و ناتوان، کسی‌ست که از خواسته‌ها و آرزوهای نفسانی خویش، پیروی کند و امید و آرزوی بی‌اساس و نابجا به خداوند داشته باشد». لذا عمل و کار و کوشش، گریزناپذیر و ضروری‌ست تا امید انسان تحقق یابد و پایه و اساس درستی داشته باشد.

مؤلف/ حدیث معاذ بن جبلس را نقل کرده است: معاذس پشت سرِ پیامبرج سوار الاغ بود؛ پیامبرج به معاذس فرمود: «ای معاذ! آیا می‌دانی حق الله بر بندگان، و حق بندگان بر الله چیست؟» گفتم: الله و پیامبرش داناترند. فرمود: «حقّ الله بر بندگان، این‎ست که او را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند؛ و حق بندگان بر الله، این‎ست که کسی را که چیزی شریکش نمی‌گرداند، عذاب نکند». گفتم: ای رسول‌خدا! آیا این مژده را به مردم برسانم؟ فرمود: «خیر؛ این مژده را مگو. زیرا بیم آن می‌رود که بر این مژده، تکیه کنند و عمل را ترک نمایند». یعنی به واجبات بسنده کنند و دیگر، به اعمال نفل نپردازند. البته معاذس در پایان عمرش، از ترس این‌که مبادا به‌خاطر کتمان این حدیث، گنه‎کار شود، آن را به مردم گفت. در هر حال، این فرموده‌ی پیامبرج هشداری جدی در این‌باره است که انسان نباید با تکیه بر این مژده به واجبات بسنده کند؛ بلکه باید بداند که عبادت و بندگی الله برای رستگار شدن، گریزناپذیر است.

از دیگر احادیثی که مؤلف/ در‎باره‌ی امیدواری به رحمت الله، نقل کرده، روایتی‎ست که پیامبرج فرموده است: در قبر از مؤمن سؤال می‌کنند و او گواهی می‌دهد که معبود برحقی جز الله نیست و محمد، فرستاده‌ی اوست. پیامبرج فرمود: این، همان سخن استواری‌ست که الله متعال، درباره‌اش می‌فرماید:

﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ[ابراهيم: ٢٧]

الله، مومنان را در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار، ثابت و پایدار می‌گرداند.

در قبر از هر مرده‌ای سه سؤال می‌پرسند: پروردگارت کیست؟ دینت چیست؟ و پیامبرت کیست؟ و مؤمن پاسخ می‌دهد: پروردگار من، الله متعال است و دینم، اسلام و پیامبرم، محمدج.

مؤلف/ هم‌چنین روایتی درباره‌ی نحوه‌ی حساب‌رسی به مؤمن ذکر کرده است: الله روز قیامت بنده‌اش را دور از انظار مردم، نزد خود می‌خواند و او را زیر کَنَف خود، یعنی زیرِ پوشش خود قرار می‌دهد و می‌فرماید: فلان‌کار و فلان‌کار را انجام دادی، و درباره‌ی گناهانش از او اعتراف می‌گیرد. و چون بنده، به گناهان خود اعتراف می‌کند، الله می‌فرماید: «من، در دنیا گناهانت را پوشاندم و امروز نیز (آن‌ها را می‌پوشانم و) تو را می‌آمرزم. سپس بنده کارنامه‌ی نیکی‌هایش را دریافت می‌کند».

همان‌گونه که در یکی از این احادیث اشاره شد، روز قیامت به هر مسلمانی، یک یهودی یا نصرانی می‌دهند و به او می‌گویند: این، عوض و بلاگردان تو از آتش دوزخ است؛ لذا تو، نجات می‌یابی.

البته این، بدین معنا نیست که تعداد مسلمانان و غیرمسلمانان، یکسان است؛ بلکه شمار کافران اعم از یهود و نصارا، و سایر مشرکان، بیش‌ از تعداد مسلمانان است؛ زیرا از هر هزار نفر، نهصد و نود و نه نفر به دوزخ می‌روند و یک نفر وارد بهشت می‌شود.

مؤلف/ حدیثی ذکر کرده است که پیامبرج به اصحابش فرمود: «آیا راضی می‌شوید که شما مسلمانان، یک‌چهارم بهشتیان باشید؟» گفتند: بله. فرمود: «آیا راضی می‌شوید که شما، یک‌سوم بهشتیان باشید؟» گفتند: بله. فرمود: «من امیدوارم که شما نصف بهشتیان باشید»؛ یعنی نصف بهشتیان، از این امت هستند و نصف دیگر از سایر امت‌ها. این، نشان‌گر فراوانی امت اسلامی‌ست؛ زیرا آخرین امت می‌باشد و افراد این امت تا روز قیامت، پا به عرصه‌ی هستی می‌گذارند. در «سنن» و «مسند» آمده است: صف‌های بهشتیان، یک‌صد و بیست صف است که هشتاد صف، از آنِ این امت می‌باشد.[ ترمذی، (به‌شماره‌ی ۲۵۴۶) روایت کرده و آن را حسن دانسته است؛ و نیز روایت: ابن‌ماجه، ش: (۴۲۸۹)، و احمد (۵/۳۴۷، ۳۵۵، ۳۶۱) به‌نقل از بریده و روایت احمد (۱/۴۵۳) به‌نقل از ابن‌مسعود. آلبانی/ در مشکاة (۵۶۴۴) و ریاض الصالحین(۶۰۸) این روایت را صحیح دانسته است.] لذا این امت، دوسوم بهشتیان خواهند بود و این از رحمت الله متعال و از امتیازهای پیامبرج است؛ زیرا پیامبرج از اجر و پاداش کسانی که به سنت و روش او عمل می‌کنند، برخوردار می‌شود.

***

۴۳۹- وعن ابنِ مسعودٍس أَنَّ رَجُلاً أَصَابَ مِنَ امْرَأَةٍ قُبْلَة فَأَتَى النَّبِيَّج فأَخبَرَهُ، فأَنزل اللَّهُ تعالى: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِۚ [هود: ١١٤] فقال الرجل: أَلي هذا يَا رَسُولَ اللهِ؟ قال: «لِجَميعِ أُمَّتي كُلهِمْ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۵۲۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۷۶۳.]

ترجمه: ابن‌مسعودس می‌گوید: مردی، زنی را بوسید و سپس نزد پیامبرج آمد و ماجرا را گفت (و اظهار ندامت کرد). الله متعال، این آیه را نازل فرمود: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِۚ.[ هود:۱۱۴. یعنی: «در آغاز و پایان روز و پاسی از شب نماز را برپا دار. بی‌گمان نیکی‌ها، بدی‌ها را از میان می‌برند».] آن مرد گفت: ای رسول‌خدا! آیا این حکم، ویژه‌ی من است؟ فرمود: «(خیر؛) شامل حالِ همه‌ی امت من می‌شود».

۴۴۰- وعن أَنسس قال: جَاءَ رَجُلٌ إِلى النَّبيِّج فقال: يَا رَسُولَ اللهِ أَصَبْتُ حَدًّا، فَأَقِمْهُ عَلَيَّ، وَحَضَرتِ الصَّلاةُ فَصَلَّى مَعَ رسول اللَّهج فَلَمَّا قَضَى الصَّلاة قال: يا رسول اللَّهِ إِنِّي أَصَبْتُ حدًّا، فأَقِمْ فيَّ كتَابَ اللَّه، قال: «هَلْ حَضَرْتَ مَعَنَا الصَّلاَة؟» قال: نَعم: قال: «قد غُفِرَ لَكَ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۶۸۲۳؛ و صحیح مسلم، ش:۲۷۶۴.]

ترجمه: انسس می‌گوید: مردی نزد پیامبرج آمد و گفت: گناهی انجام داده‌ و سزاوار حد (مجازات) شده‌ام؛ آن را بر من اجرا کن. در این میان، وفت نماز فرارسید و او با رسول‌اللهج نماز خواند. پس از پایان نماز، عرض کرد: ای رسول‌خدا! گناهی انجام داده و سزاوار مجازات شده‌ام؛ حکم الله را درباره‌ی من اجرا کن. پیامبرج فرمود: «آیا با ما نماز خواندی؟» گفت: بله. فرمود: «آمرزیده شده‌ای».

[منظور از حد شرعی یا مجازاتی که در این روایت آمده، گناهی‌ست که موجب تعزیر می‌باشد؛ و منظور، حد یا مجازاتی اصلی مانند حدّ زنا یا شراب و امثال آن نیست؛ زیرا حدود و مجازات‌های اصلی، با نماز ساقط نمی‌شوند و ترک آن‌ها برای قاضی و حاکم، جایز نیست.]

۴۴۱- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «إِنَّ اللهَ لَيَرضی عَنِ الْعَبْدِ أَنْ يَأْكُلَ الأَكلَةَ، فَيحْمَدُهُ عليها، أَوْ يَشْربَ الشَّرْبَةَ ، فَيَحْمدُهُ عَليها». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۷۳۴. ر.ک: حدیث شماره‌ی ۱۴۴ همین کتاب.]

ترجمه: انسس می‌گوید: رسول‌اللهج فرمود: «الله متعال از بنده‌ای که غذایی می‌خورد و او را حمد و سپاس می‌گوید یا هنگامی که جرعه‌ای آب می‌نوشد و الله را حمد و ستایش می‌کند، راضی و خشنود می‌شود».

۴۴۲- وعن أَبي موسىس عَنِ النَّبِيّج قَالَ: «إنَّ الله تَعَالَى يَبْسُطُ يَدَهُ باللَّيلِ ليَتُوبَ مُسِيءُ النَّهَارِ، وَيَبْسُطُ يَدَهُ بالنَّهَارِ لِيَتُوبَ مُسِيءُ اللَّيلِ، حَتَّى تَطلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا».[روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۷۵۹.]

ترجمه: ابوموسيس می‌گوید: پیامبرج فرمود: «همانا الله متعال دستش را در شب می‌گشاید تا گنه‎کارِ روز توبه کند و دستش را در روز می‌گشاید تا گنه‎کارِ شب توبه نماید (و الله توبه‌ی بنده‌اش را می‌پذیرد) تا آن‌که خورشید از مغرب طلوع کند».

۴۴۳- وعن أبي نجيحٍ عَمرو بن عَبْسَةَ- بفتح العين والباءِ- السُّلَمِيس قال: كنتُ وَأَنَا في الجَاهِلِيَّةِ أَظُنُّ أَنَّ النَّاسَ عَلى ضَلالَةٍ، وَأَنَّهُمْ لَيْسُوا على شيءٍ، وَهُمْ يَعْبُدُونَ الأَوْثَان، فَسَمِعْتُ بِرَجُلٍ بِمكَّةَ يُخْبِرُ أَخْبَارًا، فَقَعَدْتُ عَلى رَاحِلَتي، فَقَدِمْتُ عَلَيْهِ، فَإِذَا رسولُ اللَّه>ج مُسْتَخْفِياً جُرَءَاءُ عليهِ قَوْمُه، فَتَلَطَّفْتُ حَتَّى دَخلْتُ عَلَيهِ بِمَكَّة، فَقُلْتُ له: ما أَنَت؟ قال: «أَنا نَبي». قلت: وما نبي؟ قال: «أَرْسَلِني اللَّه». قلت: وبِأَيِّ شَيْءٍ أَرْسلَك؟ قال: «أَرْسَلني بِصِلَةِ الأَرْحام، وكسرِ الأَوْثان، وَأَنْ يُوَحَّدَ اللَّه لايُشْرَكُ بِهِ شَيْء». قلت: فَمنْ مَعَكَ عَلى هَذا؟ قال: «حُر وَعَبْدٌ» ومعهُ يوْمَئِذٍ أَبو بكر وبلالٌ>ب. قلت: إِنِّي مُتَّبعُك، قال إِنَّكَ لَنْ تَستطِيعَ ذلكَ يَوْمَكَ هَذا. أَلا تَرى حَالي وحالَ النَّاس؟ وَلَكِنِ ارْجعْ إِلى أَهْلِكَ فَإِذا سمعْتَ بِي قد ظَهَرْتُ فَأْتِني». قال فَذهبْتُ إِلى أَهْلي، وَقَدِمَ رسول اللَّهج المَدينَةَ وكنتُ في أَهْلي. فَجَعَلْتُ أَتَخَبَّرُ الأَخْبَار، وَأَسْأَلُ النَّاسَ حينَ قَدِمَ المدينة حَتَّى قَدِمَ نَفرٌ مِنْ أَهْلي المدينةَ، فقلت: ما فَعَلَ هذا الرَّجُلُ الَّذي قدِم المدينة؟ فقالوا: النَّاسُ إِليهِ سِراعٌ وَقَدْ أَرَادَ قَوْمُه قَتْلَه، فَلَمْ يَستْطَيِعُوا ذلِك، فَقَدِمتُ المدينَةَ فَدَخَلتُ عليه، فقلت: يَا رَسُولَ اللهِ أَتَعرِفُني؟ قال: «نَعم أَنتَ الَّذي لَقيتنَي بمكةَ». قال: فقلت: يا رسول اللَّه أَخْبرني عمَّا عَلَّمكَ اللَّه وَأَجْهَلُهُ، أَخبِرنْي عَنِ الصَّلاَةِ؟ قال: «صَلِّ صَلاَةَ الصُّبح، ثُمَّ اقْصُرْ عَنِ الصَّلاةِ حَتَّى تَرتفَعِ الشَّمْسُ قِيدَ رُمْح، فَإِنَّهَا تَطْلُعُ حين تطلع بَيْنَ قَرْنَي شَيْطَان، وَحِينئِذٍ يَسْجُدُ لَهَا الكفَّار، ثُمَّ صَلِّ، فَإِنَّ الصَّلاَةَ مشهودة محضورة حَتَّى يستقِلَّ الظِّلُّ بالرُّمح، ثُمَّ اقْصُر عن الصَّلاةِ، فإِنَّهُ حينئذٍ تُسجَرُ جَهَنَّمُ، فإِذا أَقبلَ الفَيءُ فصَلِّ، فإِنَّ الصَّلاةَ مَشهودةٌ محضورة حتى تُصَلِّيَ العصرَ ثم اقْصُر عَنِ الصلاةِ حَتَّى تَغْرُبَ الشَّمسُ، فإِنَّهَا تُغرُبُ بين قَرنيْ شيطان، وحينئذٍ يَسْجُدُ لها الكُفَّارُ».

قَال: فقلت: يا نَبِيَّ اللَّه، فالوضوءُ حدّثني عنه؟ فقال: «ما مِنْكُمْ رجُلٌ يُقَرِّبُ وَضُوءَه، فَيَتَمَضْمَضُ ويستنْشِقُ فَيَنْتَثِر، إِلاَّ خَرَّتْ خطايَا وَجهِهِ وفيهِ وخياشِيمِه. ثُمَّ إِذا غَسَلَ وجهَهُ كما أَمَرَهُ اللَّه إِلاَّ خرّت خطايا وجهِهِ مِنْ أَطرافِ لحْيَتِهِ مع الماء. ثم يغسِل يَدَيْهِ إِلى الْمِرفَقَينِ إِلاَّ خرّت خطايا يَدَيْهِ مِنْ أَنامِلِهِ مَعَ الْمَاءِ، ثُمَّ يَمْسحُ رَأْسَه، إِلاَّ خَرَّتْ خَطَايَا رَأْسِهِ من أَطرافِ شَعْرهِ مع الماء، ثم يَغْسِل قَدَمَيهِ إِلى الكَعْبَيْن، إلاَّ خَرّت خطايا رِجْلَيه من أَنَامِلِهِ مَع الماء، فإِنْ هو قامَ فصلَّى، فحمِدَ اللَّه تعالى وأَثْنَى عليهِ وَمجَّدَهُ بالَّذِي هُوَ لَهُ أَهل، وَفَرَّغَ قَلْبَهُ للَّه تعالى، إِلا انصَرَفَ من خطيئَتِهِ كَهَيْئَتِهِ يومَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ».

فحدّثَ عَمرو بنُ عَبسةَ بهذا الحديثَ أَبَا أُمَامَة صاحِبِ رسولِ اللَّهج، فقال له أبو أمامة: يا عَمْروُ بن عَبْسَةَ، انظر ما تقول. في مقامٍ واحِدٍ يُعطى هذا الرَّجُل؟ فقال عَمْرو:يا أَبَا أُمامةَ، فقد كِبرَتْ سِنِّي، ورَقَّ عَظمِي، وَاقْتَرَبَ أَجَلي، وما بِي حَاجة أَنْ أَكذِبَ على اللَّهِ تعالى ولا على رسول اللَّهِج لو لَمْ أَسْمَعْهُ من رسولِ اللَّهج إِلاَّ مَرَّةً أَوْ مَرْتَيْن أو ثَلاثاً، حَتَّى عَدَّ سبعَ مَرات، ما حَدَّثتُ أَبداً بِه، ولكنِّي سمِعتُهُ أَكثَرَ من ذلك. [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۸۳۲.]

ترجمه: ابونجیح، عمرو بن عَبَسه‌ی سُلّمیس می‌گوید: من در دوران جاهلیت، بر این باور بودم که مردم در گمراهی هستند و در مسیر هدایت قرار ندارند که بت‌ها را عبادت می‌کنند تا آن‌که باخبر شدم مردی در مکه، خبرهایی می‌دهد (و سخنانِ تازه‌ای می‌گوید.) سوارِ شترم شدم تا نزد پیامبرج بروم. در آن زمان رسول‌اللهج مخفیانه دعوت می‌داد و قومش بر او گستاخ و مسلط بودند. مخفیانه وارد مکه شدم (و پیامبرج را پیدا کردم). از او پرسیدم: تو کیستی؟ فرمود: «من، پیامبرم». گفتم: پیامبر، چیست؟ فرمود: «الله متعال، مرا فرستاده است». پرسیدم: تو را با چه مأموریتی فرستاده است؟ فرمود: «برای صله‌ی رحم، شکستن بت‌ها، و این‌که الله، به‌یگانگی پرستش شود و هیچ چیز و هیچ‌کس را شریکش نسازند». گفتم: چه کسانی با تو هستند؟ فرمود: «مردی آزاد و یک برده»‌. در آن زمان ابوبکر و بلالب با او بودند. گفتم: من نیز پیرو تو هستم. فرمود: «تو امروز نمی‌توانی اسلام آوردن خود را آشکار کنی؛ مگر حال مرا با مردم نمی‌بینی؟ نزد خانواده‌ات بازگرد و وقتی خبر موفقیت و آشکار شدن دعوتم به تو رسید، نزدم بیا». عمروس می‌گوید: نزد خانواده‌ام بازگشتم تا این‌که رسول‌اللهج به مدینه هجرت کرد و من، هم‌چنان در منطقه‌ی خود بودم؛ پس از هجرت پیامبرج به مدینه، جویای اخبار بودم و از مردم، پرس و جو می‌کردم تا این‌که عده‌ای از اهالی محلّ ما به مدینه رفتند. (وقتی بازگشتند) از آن‌ها پرسیدم: کار این مرد تازه‌وارد به مدینه، به کجا رسیده است و چه وضعیتی داشت؟ گفتند: مردم به سویش می‌شتابند؛ قومش تصمیم داشته‌اند او را به‌قتل برسانند، ولی موفق نشده‌اند. (عمروس می‌گوید:) لذا به مدینه و نزد پیامبرج رفتم. گفتم: ای رسول‌خدا! آیا مرا می‌شناسید؟ فرمود: «بله، تو همان کسی هستی که در مکه به ملاقاتم آمدی». گفتم: ای رسول‌خدا! از دانشی که الله به تو داده است و من نمی‌دانم، به من بیاموز و نماز را به من آموزش بده. فرمود: «نماز صبح را به‌جای آور؛ سپس تا زمانی که خورشید به‌اندازه‌ی یک نیزه بالا بیاید، از خواندن نماز خودداری کن؛ زیرا خورشید، هنگام طلوع، از میان دو شاخ شیطان، طلوع می‌کند[ نووی/ می‌گوید: این، تمثیل و اشاره‌ای‎ست به این‌که هنگام طلوع آفتاب، زمانِ جنب و جوش و فعالیت شدید شیطان و همکاران و پیروان اوست تا مردم را بفریبند و بر آن‌ها تسلط یابند. )] و این، زمانی‌ست که کافران، برای خورشید، سجده می‌نمایند. سپس نماز بخوان؛ زیرا نماز خواندن، با حضور فرشتگان است و آن‌گاه که سایه‌ی نیزه (یا هر چیز دیگری) به کم‌ترین حدّ آن برسد، از خواندن نماز خودداری کن. چون در این زمان دوزخ، شعله‎ور و برافروخته می‌شود و وقتی سایه (به سمت مشرق) متمایل شد، نماز بخوان؛ زیرا خواندن نماز با حضور فرشتگان است تا آن‌که نماز عصر را به‌جای آوری. پس از نماز عصر، تا غروب خورشید نماز نخوان؛ زیرا خورشید در میان دو شاخ شیطان غروب می‌کند و کافران، در این هنگام برای خورشید، سجده می‌نمایند».

عمروس می‌گوید: گفتم: ای پیامبر خدا! وضو، درباره‌ی وضو برایم سخن بگو. فرمود: «هرکس از شما آب وضویش را تهیه کند و مضمضه و استنشاق نماید (آب را در دهان و بینی‌اش بگرداند)، گناهان صورت و دهان و بینی‌اش، با آب وضو فرو می‌چکد؛ و آن‌گاه که مطابق فرمان الله، صورتش را می‌شوید، گناهان صورتش، با آب وضو از اطراف ریش او، می‌ریزد. و چون دستانش را تا آرنج می‌شوید، خطاهای دستانش با آب وضو فرو می‌چکد و وقتی سرش را مسح می‌کند، گناهان سرش با آب وضو از اطراف موهایش پایین می‌افتد و آن‌گاه که پاهایش را تا دو قوزک می‌شوید، گناهان پاهایش به همراه آب وضو از انگشتانش فرو می‌ریزد و هنگامی که به نماز می‌ایستد و الله متعال را حمد و ستایش می‌کند و ثنایش می‌گوید و او را آن‌گونه که شایسته‌ی اوست، به بزرگی یاد می‌نماید و قلبش را برای الله متعال، خالی می‌گرداند، مانند روزی که از مادر، به دنیا آمد، از گناهانش پاک می‌شود».

عمرو بن عبسهس این حدیث را برای ابوامامهس، صحابی پیامبرج بازگو کرد. ابوامامهس به او گفت: ای عمرو بن عبسه! بنگر چه می‌گویی؛ یک نفر یک‌جا (در یک وضو و نماز) این‌همه پاداش می‌یابد؟! عمروس پاسخ داد: ای ابوامامه! پا به سن گذاشته و پیر شده‌ام؛ استخوان‌هایم سست و ضعیف گشته و مرگم نزدیک است و نیازی ندارم که بر الله متعال و پیامبرش دروغ ببندم و اگر این حدیث را یک یا دو یا سه بار - عمرو هفت بار برشمرد- از رسول‌اللهج نمی‌شنیدم، آن را بازگو نمی‌کردم؛ ولی این حدیث را بیش از این از پیامبرج شنیدم.

۴۴۴- وعن أبي موسى الأشعريس عَنِ النَّبيِّج قال: «إِذا أَرادَ اللَّه تعالى رحمةَ أُمَّةٍ، قَبضَ نبيَّهَا قَبلَها، فجعلَهُ لها فَرَطاً وسلَفاً بين يَدَيها، وإذا أرادَ هَلَكةَ أُمَّةٍ، عذَّبَها ونبيُّهَا حَيٌّ، فَأَهْلَكَهَا وهوَ حَيُّ يَنظُرُ، فَأَقَرَّ عينَهُ بِهلاكها حين كذَّبوهُ وعصَوا أَمْرَهُ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۲۸۸.]

ترجمه: ابوموسی اشعریس می‌گوید: پیامبرج فرمود: «وقتی الله متعال بخواهد بر امتی رحم کند (و آن‌ها را از رحمتش برخوردار سازد)، پیامبرشان را پیش از خودشان از دنیا می‌برد و او را برای امتش، ذخیره‌ی آخرت قرار می‌دهد تا پیشاپیش امتش قرار بگیرد (و برای آن‌ها شفاعت کند)؛ ولی آن‌گاه که الله متعال قصد نابودی امتی را داشته باشد، در حالی که پیامبرشان، زنده و نظاره‌گر است، آن‌ها را عذاب می‌کند تا بدان سبب که پیامبرشان را انکار کردند و از او نافرمانی نمودند، چشمانِ پیامبر را به هلاکت امت نافرمانش، روشن بگرداند».

شرح

احادیثی که مؤلف/ ذکر کرده، همگی درباره‌ی امیدواری به رحمت الهی‌ست. در یکی از این احادیث آمده است: نمازهای پنج‌گانه، کفاره‌ی گناهانِ پیش از آن است؛ مانند آن مرد که زنی را بوسید یا مثل آن شخص که مرتکب گناهی شد و از پیامبرج خواست که او را مجازات کنند. در نتیجه نماز، برترین عبادتِ بدنی‌ست و بدی‌ها را از میان می‌برد. الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ[هود: ١١٤]

در آغاز و پایان روز و پاسی از شب نماز را برپا دار. بی‌گمان نیکی‌ها، بدی‌ها را از میان می‌برند.

البته شکی نیست که نماز باید به صورتی ادا شود که الله می‌پسندد؛ همان‌گونه که در حدیث عمرو بن عبسهس بدین نکته اشاره شده که هر نمازی، وقتِ مشخصی دارد و در پاره‌ای از اوقات، از خواندن نماز منع شده است. سپس پیامبرج نحوه‌ی وضو گرفتن را به عمرو بن عبسهس آموزش داد؛ وقتی وضوی انسان، وضوی درستی باشد، گناهانش با آب وضو فرومی‌چکد و آن‌گاه که انسان با قلبی که آن را برای الله، فارغ کرده است، به نماز می‌ایستد، الله متعال، گناهانش را می‌بخشد. لازم می‌دانم که این‌جا این نکته را یادآوری کنم که برخی از مردم با این‌که نماز می‌خوانند، ولی تنها یک‌دهم پاداش نماز یا کم‌تر از آن به آن‌ها می‌رسد؛ زیرا با قلبی غافل نماز می‌گزارند یا به‌گونه‌ای که انگار مشغول تجارت و خرید و فروش هستند یا تا پایان نمازشان، به کارهای دیگری مشغولند!

انسان همین‌که الله اکبر می‌گوید و به نماز می‌ایستد، شیطان، وسوسه اش را آغاز می‌کند و افکار و خیال‌های زیادی در ذهنش می‌آورد و همین‌که سلام می‌دهد و نمازش را به پایان می‌رساند، هر فکر و خیالی که در نماز داشته است، از سرش می‌رود. این، نشان‌گر این‎ست که شیطان می‌خواهد نماز انسان را خراب و ناقص نماید تا نمازگزار از این پاداش بزرگ، محروم شود.

نکات فراوانی از حدیث عمرو بن عبسهس برداشت می‌شود؛ از این حدیث چنین برمی‌آید که پیامبرج دعوتش را مخفیانه و در شرایطی آغاز کرد که به‌شدت تحت فشار و اذیت و آزار مشرکان بود. عمرو بن عبسهس در دوران جاهلیت معتقد بود که مردم، گمراه شده‌اند و در مسیر هدایت قرار ندارند؛ از این‌رو در جستجوی حقیقت و یافتن آیین سازگار با فطرت بود تا این‌که نام و آوازه‌ی پیامبرج و دعوتش در مکه، به او رسید. لذا به مکه رفت تا با پیامبرج ملاقات کند. وی، شرایط سخت مکه را برای پیامبرج مشاهده کرد و دریافت که رسول‌اللهج به‌شدت زیر نظر و تحت فشار است و تنها یک مرد آزاد و یک برده، یعنی ابوبکر و بلالب از او پیروی کرده‌اند و با او هستند.

این، نشان می‌دهد که ابوبکر صدیقس نخستین کسی بود که به پیامبرج ایمان آورد و پس از او علی بن ابی‌طالبس دیگر مردِ آزادی بود که مسلمان شد.

این از حکمت و دوراندیشی پیامبرج بود که به عمروس فرمود: تو اینک نمی‌توانی اسلام خود را آشکار نمایی؛ نزد خانواده‌ات بازگرد و آن‌گاه که خبر موفقیت و ظهور من به تو رسید، نزدم بیا». عمروس نیز به منطقه‌ی خودش بازگشت و حدود سیزده سالِ بعد، به مدینه و نزد پیامبرج رفت و گفت: ای رسول‌خدا! آیا مرا می‌شناسی؟ با آن‌که سال‌های زیادی از ملاقات عمرو با پیامبرج می‌گذشت، اما پیامبرج او را از یاد نبرده بود و به عمروس خبر داد که او را می‌شناسد و آن‌گاه حقوق الهی را به او آموزش داد و برایش بیان فرمود که وقتی کسی، وضوی کامل و درستی می‌گیرد، گناهانش با آب وضو از اعضای بدنش فرومی‌ریزد؛ و این نکته را هم بیان نمود که نماز درست و کامل، کفاره‌ی گناهان نمازگزار است. این، نشان می‌دهد که لطف و رحمت پروردگار از خشم و غضب او، گسترده‌تر می‌باشد و رحمتش بر غضبش غالب است. از الله متعال درخواست می‌کنم که همه‌ی ما را مشمول رحمتش بگرداند؛ به‌یقین، او، بخشنده‌ی بزرگوار است.