۷۴- باب: بردباری، تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی
الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾[آل عمران: ١٣٤]
کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت مینمایند. و الله نیکوکاران را دوست دارد.
و میفرماید:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾[الأعراف: ١٩٩]
عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهلان روی بگردان.
و میفرماید:
﴿وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ ٣٤ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ ٣٥﴾[فصلت: ٣٤، ٣٥]
نیکی و بدی یکسان نیست. (بدی را) به بهترین شیوه پاسخ بده که اگر چنین کنی، ناگاه کسی که میان تو و او دشمنیست، چنان میشود که گویا دوستی صمیمی و نزدیک است. و تنها کسانی از این ویژگی برخوردار میشوند که شکیبایی ورزند و تنها کسانی چنین صفتی مییابند که بهرهی بزرگی (از نیکی و ثواب دنیا و آخرت) دارند.
و میفرماید:
﴿وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ ٤٣﴾[الشورى: ٤٣]
و هرکس بردباری ورزد و درگذرد، بداند که چنین رویکردی از کارهای بس بزرگ است.
شرح
مؤلف/ بابی بدین نام گشوده است: «بردباری، تأنّی و درنگ در کارها، و نرمخویی». این سه ویژگی به هم نزدیکاند.
بردباری، اینست که انسان در هنگام خشم و عصبانیت خویشتندار باشد و با اینکه تواناییِ تلافی یا مقابله به مثل را دارد، در مجازات عجله نکند؛ بلکه از حقّ خود بگذرد.
تأنّی در امور نیز به معنای درنگ و دوری از شتابزدگی در انجامِ کارهاست؛ یعنی انسان نباید قشرینگر و زودباور باشد یا پیشداوری نماید؛ بلکه باید پیش از هر قضاوتی، دقت و درنگ کند.
و اما رفق یا نرمخویی، اینست که انسان در تعامل با دیگران، بهنرمی رفتار نماید و اگر سزاوار مجازات باشند، بر آنان سخت نگیرد؛ بلکه در چنین شرایطی نیز با آنان بهنرمی رفتار کند. البته در صورتی که شایستهی این نرمی و آسانگیری باشند؛ زیرا الله سبحانه و تعالی میفرماید:
﴿ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡكُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِي دِينِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ وَلۡيَشۡهَدۡ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢﴾[النور : ٢]
هر زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، نباید در دین الله نسبت به آندو دچار دلسوزی شوید و باید در مجازاتشان تعدادی از مؤمنان حضور داشته باشند.
سپس مؤلف/ نخستین آیه را در این باب ذکر کرده است؛ این آیه که اللهﻷ میفرماید:
﴿وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾[آل عمران: ١٣٤]
کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت مینمایند. و الله نیکوکاران را دوست دارد.
این، از صفات پرهیزگاران میباشد که الله متعال، بهشت را برای آنان آماده کرده است.
﴿وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ﴾: «کسانی که خشم خود را فرو میخورند». از این عبارت چنین برداشت میکنیم که خویشتنداری یا کنترل عصبانیت برایشان دشوار است، اما با این حال بر خود چیره میشوند و خشم خود را فرو میخورند. از اینرو پیامبرج فرمود: «لَيْسَ الشديدُ بالصُّرَعةِ إِنمَّا الشديدُ الَّذي يمْلِكُ نَفسَهُ عِنْد الْغَضَبِ».[ صحیح بخاری، ش: ۶۱۱۴؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۶۰۹.] یعنی: «پهلوان، کسی نیست که رقیب (هماوردش) را به زمین بزند؛ پهلوان، کسیست که هنگام خشم، خودش را کنترل کند».
﴿وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ﴾: «و کسانی که از خطای مردم گذشت مینمایند». پیشتر در اینباره توضیح دادیم و به بیان این نکته پرداختیم که اگر میخواهیم کسی را ببخشیم، باید سزاوارِ بخشش باشد؛ یعنی نباید از آدمِ شروری که گذشت ما بر گستاخی و شرارتش میافزاید، بگذریم. لذا باید کسی را بخشید که شایستگیاش را دارد؛ زیرا اللهﻷ میفرماید:
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾[الشورى: ٤٠]
هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است.
و اما دومین آیهای که مؤلف/ ذکر کرده است:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾[الأعراف: ١٩٩]
عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهلان روی بگردان.
الله متعال فرمود: عفو و گذشت در پیش بگیر و نفرمود: بگذر؛ بلکه فرمود: ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ﴾. منظور از عفو در اینجا چشمپوشی از سهلانگاری و خطای دیگران است؛ زیرا مردم با یکدیگر در تعامل هستند و اگر کسی انتظار داشته باشد که مردم، با او دقیقاً بهگونهای رفتار کنند که خود میخواهد، محال است. لذا کسی که به این رهنمود قرآنی عمل میکند، اگر مردم حقش را ادا مینمایند، آن را میپذیرد و اگر حقی از او را ضایع میکنند، از آن میگذرد؛ مگر اینکه فرمانها یا محرّمات الاهی پایمال شود. این، همان رهنمودیست که الله متعال فراروی ما گذاشته و باید به اندک رفتارِ نیک دیگران در حق خود راضی باشیم و آن را بپذیریم و اگر از سایر حقوق خویش بگذریم، صاحبِ فضل و ارجمند خواهیم بود.
﴿وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ﴾: «و به کار نیک و پسندیده فرمان بده»؛ یعنی به کارهایی فرا بخوان که مردم، آن را پسندیده میدانند یا در شریعت، از آن بهنیکی یاد شده است. وقتی مردم در انجام کار نیک کوتاهی کردند یا خیر و نیکیِ خود را از تو دریغ داشتند و حقّ تو را بهجا نیاوردند، تو خود نیکی کن و در مسیرِ فرا خواندن به خیر و نیکی از پا منشین. ﴿وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾: «و از جاهلان روی بگردان». منظور از جاهل در اینجا، کسی نیست که حکم را نمیداند؛ بلکه منظور، کسیست که در عمل، جهالت میورزد؛ یعنی از روی نادانی کارِ بدی انجام میدهد، نه اینکه حکمش را نمیداند. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلتَّوۡبَةُ عَلَى ٱللَّهِ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ﴾[النساء : ١٧]
پذیرش توبه از سوی الله تنها برای کسانیست که از روی نادانی کارِ بدی انجام میدهند و خیلی زود توبه میکنند؛ الله توبهی چنین کسانی را میپذیرد.
لذا منظور از جاهلان در آیهی مذکور، کسانی هستند که نسبت به حقوق دیگران جهالت میورزند و در آن، کوتاهی میکنند؛ اللهﻷ دستور میدهد از اینها روی بگردان و به آنها اهمیت نده. وقتی به آنها اهمیت ندهی، خود خسته میشوند و چهبسا بهراه میآیند؛ اما اگر با آنان به نزاع و کشمکش بپردازی یا از آنان حقّ خود را بهطور کامل مطالبه کنی، شاید بیش از پیش جهالت بورزند و از سوی آنان به نتیجهای که میخواهی نرسی و دیگر حقّ تو را ادا نکنند.
الله متعال میفرماید:
﴿وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ ٤٣﴾ [الشورى: ٤٣]
و هرکس بردباری ورزد و درگذرد، بداند که چنین رویکردی از کارهای بس بزرگ است.
﴿صَبَرَ﴾، یعنی در برابر اذیت و آزار دیگران، بردباری ورزد ﴿وَغَفَرَ﴾ و درگذرد. چنین رویکردی، از کارهای بس سترگیست که نشانگر قوت ارادهی و پایداری اوست؛ بدینسان روشن میشود که چنین شخصی میتواند بر نفس خود چیره گردد. زیرا مردم از نظرِ چیرگی یا غلبه بر نفس خود چند دستهاند:
برخی از آنها هیچگاه بر نفس خود چیره نمیشوند؛ برخی هم بهسختی عنان نفس در دست میگیرند و عدهای دیگر بهسادگی نفس خود را در کنترل دارند و اللهﻷ آنها را بر ویژگیهای اخلاقی نیکی سرشته است و بهسادگی صبر و گذشت مینمایند.
لذا کسی که در برابر اذیت و آزار دیگران صبر و تحمل میکند و به اجر و پاداش الهی امیدوار است و با همین امید آنان را میبخشد، در حقیقت چنین رویکردِ نیک و سترگی از خود نشان میدهد. لذا شایستهی انسان است که صبر و تحمل، و عفو و گذشت پیشه نماید. البته همانطور که پیش تر گفتیم، بخشیدن جنایتکاران و تجاوزکاران، کارِ نیک و پسندیدهای نیست؛ زیرا عفو و گذشت، نه بهطور مطلق ستوده است و نه بهطور مطلق، نکوهیده؛ بلکه به پیامدهای آن بستگی دارد و باید دقت کرد که نتیجهاش، اصلاح باشد.
***
۶۳۷- وعن ابنِ عَبَّاسٍب قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج لأَشَجِّ عبْدِ الْقَيْس: «إِنَّ فيكَ خَصْلَتَيْنِ يُحِبُّهُمَا اللَّه: الحِلْمُ وَالأَنَاة». [روایت مُسلم][ صحیح مسلم، ش: ۱۷.]
ترجمه: ابنعباسب میگوید: رسولاللهج به اشجّ عبدالقیس فرمود: «در تو دو ویژگیست که الله دوستشان دارد: بردباری و درنگ در کارها (سنجیده عمل کردن)».
۶۳۸- وعن عائشةل قالت: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «إِنَّ اللهَ رفيقٌ يُحِبُّ الرِّفْقَ فِي الأَمْرِ كُلِّهِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۶۹۲۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۱۶۵.]
ترجمه: عایشهل میگوید: رسولاللهج فرمود: «الله مهربان و آسانگیر است و نرمی و ملایمت در همهی کارها را دوست دارد».
۶۳۹- وعنها أَنَّ النَّبِيَّج قال: «إِنَّ اللهَ رَفِيقٌ يُحِبُّ الرِّفقَ، وَيُعْطِي على الرِّفقِ مالا يُعطي عَلى العُنفِ وَما لا يُعْطِي عَلى ما سِوَاهُ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۵۹۳.]
ترجمه: عایشهل میگوید: پیامبرج فرمود: «الله مهربان و آسانگیر است و نرمی و ملایمت را دوست دارد و در برابر نرمی و خوشرفتاری، پاداش یا نتایجی میدهد که در برابر خشونت و چیزهای دیگر نمیدهد».
۶۴۰- وعنها أَنَّ النَّبِيَّج قال: «إِنَّ الرِّفقُ لا يَكُونُ في شيءٍ إِلاَّ زَانَه، وَلا يُنْزَعُ مِنْ شَيءٍ إِلاَّ شَانَهُ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۲۵۹۴.]
ترجمه: عایشهل میگوید: پیامبرج فرمود: «نرمی و لطافت در هر چیزی که باشد، آن را زیبا و آراسته میسازد و از هر چیزی که جدا شود، آن را زشت و معیوب میگرداند».
شرح
مؤلف/ در ادامهی احادیث این باب، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که پیامبرج به اشجّ عبدالقیس فرمود: «در تو دو ویژگیست که الله دوستشان دارد: بردباری و درنگ در کارها (سنجیده عمل کردن)».
حلم یا بردباری، اینست که انسان در برابر ظلم و ستمی که بر او میرود، پایداری نماید؛ البته نه مانندِ درازگوش که هرچه با او کنند، خیالش نیست و درک نمیکند؛ بلکه متأثر میشود، اما بهخاطر بردباری و حلمی که دارد، شتابزده تلافی نمینماید. لذا اگر دریافت که تلافی یا مجازات، بهتر است، آن گاه مجازات میکند.
تأنّی یا درنگ در کارها، به معنایِ سنجیده عمل کردن و دوری از شتابزدگیست؛ یکی از مهمترین عواملِ شکست و لغزش انسان، عجله یا شتاب در کارهاست؛ چه در انتقال خبرها به دیگران باشد و چه در داوری کردن و امثال آن. برخی از مردم همینکه سخنی میشنوند، آن را در هوا میگیرند و به دیگران منتقل میکنند؛ در صورتی که در حدیث آمده است: «كَفَى بِالْمَرْءِ كَذِبًا أَنْ يُحَدِّثَ بِكُلِّ مَا سَمِعَ».[ مسلم در مقدمهی صحیح خود؛ و ابوداود، ش: ۴۹۹۲.] یعنی: «برای دروغگو بودن شخص همین کافیست که هرچه میشنود، بازگو کند».
برخی از مردم در قضاوت، عجله میکنند؛ لذا به محضِ اینکه چیزی دربارهی کسی میشنوند، قبل از اینکه بررسی نمایند که آیا آن شخص چنین سخنی گفته یا چنین کاری انجام داده است، پیشداوری میکنند و به او اَنگِ خطا، گمراهی و امثال آن میزنند. این، درست نیست؛ بلکه درنگ و تأنی در همهی کارها، نیک و پسندیده است.
سپس مؤلف/ سه حدیث از امالمؤمنین عایشهل دربارهی نرمی و ملاطفت ذکر ذکر کرده است؛ احادیثی بدین مفهوم که اللهﻷ نرمی و ملایمت را دوست دارد و نرمی و لطافت در هر چیزی که باشد، آن را زیبا و آراسته میسازد و از هر چیزی که جدا شود، آن را زشت و معیوب میگرداند. و این، انسان را تشویق میکند که در همهی کارهایش بهنرمی عمل کند؛ با خانوادهاش، با برادرانش، با دوستانش و با همهی مردم، مهربان و نرمخو باشد. زیرا اللهﻷ مهربان و آسانگیر است و نرمی و ملاطفت را دوست دارد.
وقتی انسان با مردم بهنرمی برخورد میکند، لذت میبرد و احساسِ آرامش میکند؛ اما هنگامی که با آنها با خشونت رفتار مینماید، پشیمان میشود و میگوید: ای کاش چنین برخوردی نمیکردم؛ اما دیگر، کار از کار گذشته است. ولی اگر با نرمی و ملاطفت با آنها برخورد میکرد، از کارَش پشیمان نمیشد.
الله متعال، همگان را به کارهای نیک، سودمند و پرخیر توفیق دهد و آنها را به ارزشهای اخلاقی و منشهای نیک و پسندیده آراسته سازد.
***
۶۴۱- وعن أبي هريرةس قال: بَال أَعْرَابيٌّ في المسجِد، فَقَامَ النَّاسُ إِلَيْه لِيَقَعُوا فِيه، فقال النَّبِيُّج: دَعُوهُ وَأَرِيقُوا عَلى بَوْلِهِ سَجْلاً مِنْ مَاءٍ، أَوْ ذَنُوبًا مِن مَاءٍ، فَإِنَّما بُعِثتُم مُيَسِّرِينَ ولَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِينَ». [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: ۲۲۰.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: صحرانشینی در مسجد ادرار کرد؛ مردم برخاستند تا با او برخورد کنند. پیامبرج فرمود: «او را به حالِ خود رها کنید و یک سطل آب بر محل ادرارش بریزید؛ زیرا شما مأموریت یافتهاید که آسان بگیرید، نه سخت».
شرح
مؤلف/ در باب «بردباری، تأنّی و درنگ در کارها و نرمخویی» حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که: ابوهریرهس میگوید: «صحرانشینی در مسجد ادرار کرد».
بیشتر بادیهنشینها، از احکام و آموزههای دینی، بیاطلاع بودند؛ زیرا در صحرا زندگی میکردند و به شترها یا گوسفندان خود مشغول بودند. از اینرو بینش و شناختِ دقیقی از دین نداشتند؛ همانگونه که اللهﻷ میفرماید:
﴿ٱلۡأَعۡرَابُ أَشَدُّ كُفۡرٗا وَنِفَاقٗا وَأَجۡدَرُ أَلَّا يَعۡلَمُواْ حُدُودَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ﴾[التوبة: ٩٧]
کفر و نفاق بادیهنشینان شدیدتر است و به عدم آگاهی از حدودی که الله بر پیامبرش نازل نموده، سزاوارترند.
یعنی از آنجا که در صحرا و دور از مردم و محیطهای علمی و دینی بهسر میبرند، فهم و شناخت کمتری نسبت به احکامِ الهی دارند.
این صحرانشین وارد مسجد شد؛ در این میان به گوشهای از مسجد رفت و ادرار کرد. مردم تصمیم گرفتند با او برخورد کنند؛ اما رسولاللهج آنها را نهی کرد و فرمود: «او را به حالِ خود رها کنید»؛ یعنی بگذارید کارش را بکند. و افزود: «یک سطل آب بر محل ادرارش بریزید؛ زیرا شما مأموریت یافتهاید که آسان بگیرید، نه سخت».
وقتی صحرانشین کارش را تمام کرد، دلوی آب در محل ادرارش ریختند تا پاک شود. سپس رسولاللهج آن صحرانشین را صدا زد و به او فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الْمَسَاجِدَ لاتَصْلُحُ لِشَيْءٍ مِنْ هَذَا الْبَوْلِ وَلا الْقَذَرِ إِنَّمَا هِيَ لِذِكْرِ اللَّهِﻷ وَالصَّلاةِ وَقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ». یعنی: «چيزهايي مانند ادرار و نجاست شايستهی اين مساجد نيست؛ بلكه اين مساجد برای ذكر الله، نماز و تلاوت قرآن ساخته شدهاند».
و اما نکاتی که از این حدیث برداشت میشود:
عذر به جهل یکی از نکاتِ قابل برداشت از این حدیث است؛ یعنی برخوردی که با انسان جاهل یا ناآگاه میشود با نحوهی برخورد با عالم یا انسانِ آگاه، متفاوت است. زیرا کسی که از روی آگاهی مرتکب عملِ بدی میشود، بهمراتب بدتر است و چهبسا از روی مخالفت با حقیقت، چنین عملی انجام میدهد؛ اما کسی که نمیداند، از روی ناآگاهی عمل کرده، فکر میکند عملش ایرادی ندارد. از اینرو رسولاللهج عذرِ این صحرانشین را پذیرفت و با او بهنرمی برخورد کرد.
از این حدیث درمییابیم که وقتی ناگزیر باشیم از میان بد و بدتر، یکی را انتخاب کنیم، گزینهی نخست، یعنی بد را برمیگزینیم که مفاسد کمتری دارد. چنانکه در این مورد، دو مفسده وجود داشت:
نخست: اینکه این صحرانشین به کارَش ادامه دهد و در مسجد، ادرار کند.
دوم: اینکه این صحرانشنین را بلند میکردند و نمیگذاشتند کارش را تمام کند؛ مفاسدِ این کار یا پیامدهای بدش بیشتر و شدیدتر بود:
۱- برای سلامتِ وی ضرر داشت؛ زیرا خودداری از خروج ادراری که آمادهی خروج است، به مجاری ادرار آسیب میرساند و گاه باعث عفونت میشود.
۲- چهبسا اگر او را بلند میکردند، با دستپاچگی برمیخاست و لباسهایش آلوده میشد و فضای بیشتری را آلوده میکرد؛ همچنین امکان داشت بدنش در برابرِ مردم نمایان شود؛ لذا باید لباسش را جمع و جور میگرفت، در نتیجه هم بدنش آلوده میشد و هم لباسش.
از اینرو پیامبرج آن مرد را به حالِ خود رها کرد تا کارش را تمام کند و سپس دستور داد محل ادرارش را با یک سطل آب بشویند.
لذا به این قاعده پی میبریم که از میان دو مفسدهی گریزناپذیر که یکی بد و دیگری بدتر است، بد را انتخاب میکنیم. همچنین از میانِ دو مصلحت که یکی برتر است و فقط امکان انتخاب و انجامِ یکی از آنها وجود دارد، گزینهای را ترجیح میدهیم که برتر یا سودمندتر است. به عبارت دیگر، گزینهی مورد انتخاب از میانِ مفاسد گریزناپذیر، گزینهایست که مفسده یا بدیاش کمتر میباشد و گزینهی انتخابی از میان مصالح، گزینهایست که مصلحتش برتر یا بیشتر میباشد.
از دیگر نکاتی که از این حدیث برمیآید، اینست که پاک کردن مسجد، واجب کفاییست؛ زیرا رسولاللهج دستور داد که محلّ نجاست را با یک سطل آب بشویند. لذا هرکس در مسجد نجاستی دید بر او واجب است که خود آنجا را پاک کند یا به خادم مسجد و کسی که مسؤول است اطلاع دهد تا آنجا را پاک نمایند.
این حدیث، نشانگر اینست که پاک بودن محل نماز، یکی از شرایط صحت نماز است؛ لذا بر نمازگزار واجب است که بدن، لباس و محل نمازش را پاک کند؛ فرقی نمیکند که محل نمازش فرش باشد یا زمین یا هر چز دیگری؛ مهم اینست که پاک باشد.
از این حدیث درمییابیم که برای پاک شدن زمین، فقط یک شستشو کافیست و همینکه روی آن آب بریزیم، پاک میشود. البته اگر نجاست، دارای جِرم باشد، مانند مدفوع یا سرگین و امثال آن، باید ابتدا نجاست را از میان ببریم و پس از زدودن نجاست آن مکان را با آب بشوییم.
از این حدیث چنین بهنظر میرسد که برای پاک کردنِ نجاست، آب ضروریست؛ زیرا پیامبرج فرمود: «یک سطل آب بر محل ادرارش بریزید». لذا بیشتر علما بر این باورند که نجاست با چیزی غیر از آب، پاک نمیشود. البته دیدگاه صحیح، اینست که هر چیزی مانند بنزین و امثال آن که نجاست را از میان ببرد، پاککننده است و پیامبرج از آن جهت دستور داد که روی آن مکان آب بریزند که آن مکان هرچه سریعتر پاک شود؛ وگرنه اگر در آن محل آب نمیریختند، با گذشت زمان و در اثر باد و تابش آفتاب، نجاست از میان میرفت و آن مکان، پاک میشد؛ لذا ریختن آب برای این بود که آنجا زودتر پاک گردد.
همچنین در دوران پیامبرج شویندهی شیمیای وجود نداشت؛ لذا برای شستشو و زدودن نجاست، چیزی جز آب در اختیار نداشتند. میدانید که اگر نجاست از میان برود، محل، پاک میشود؛ لذا فرقی نمیکند که نجاست با چه چیزی زدوده شود. از اینرو ادرار و مدفوع، با سنگ، پاک میگردد؛ یعنی با سه سنگی که انسان برای پاک کردن خود استفاده میکند.
اگر لباس زن که بلند است و روی زمین کشیده میشود، با نجاستی برخورد کند و سپس نجاست در اثر کشیده شدن بر روی زمینِ پاک، از میان برود، لباس نیز پاک میگردد. زیرا زنان، در دوران پیامبرج لباسهای بلندی میپوشیدند که یک یا دو وجب و حتی نیم متر روزی زمین کشیده میشد؛ البته نباید لباس زن، بيش از نیم متر روزی زمین کشیده شود؛ این، وضیعت پوشش زنان در دوران پیامبرج بود که پاکترین زنان دنیا بودند؛ اما اینک چه؟!
متأسفانه مسلمانان در دوران ما به گذشتگان نیک امت نگاه نمیکنند؛ بلکه از واپسین نسلهای این امت تقلید مینمایند که اللهﻷ دربارهی آنان فرموده است:
﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا ٥٩﴾[مريم: ٥٩]
آنگاه نسلی جایگزینشان شد که نماز را رها کردند و از خواستههای نفسانی پیروی نمودند؛ پس سزای گمراهی (خویش) را خواهند دید.
این به جای خود! متأسفانه مسلمانان، در پوشش و دیگر مظاهر زندگی از دشمنان خویش، یعنی از یهود و نصارا، مجوسیان و بتپرستان تقلید میکنند و برخی از زنانِ مسلمان هر روز چشم به راهِ مُدهای جدیدی هستند که رهآورد غرب است. لذا مسؤولان، وظیفه دارند از نشر مجلههایی که مروّج فرهنگ مبتذل غرب هستند، جلوگیری کنند و تدابیری جدّی بیندیشند؛ زیرا زن، خیلی احساسی و عاطفیست و از این جهت، دین و عقلِ قوی و پختهای ندارد؛ بلکه زن، آنگونه است که پیامبرج فرمود: «مَا رَأَيْتُ مِنْ نَاقِصَاتِ عَقْلٍ وَدِينٍ أَذْهَبَ لِلُبِّ الرَّجُلِ الْحَازِمِ مِنْ إِحْدَاكُنَّ».[ بخاری، ش: (۳۰۴، ۱۴۶۲).] یعنی: «سراغ ندارم که هیچ ناقصِ عقل و دینی مانند شما مردانِ عاقل و پخته را فریب دهد». لذا با توجه به این ویژگیها زن به مدها و جلوههای فریبندهی غربی، فریفته میشود. از سوی دیگر، بسیاری از مردان، فقط سیمای مردانه دارند و تنها در لباس مردان هستند؛ وگرنه، در حقیقت، زن هستند و تدبیر و ادارهی زندگی آنها به دستِ زنان است و زنها بر آنها حکم میرانند. در صورتی که الله متعال میفرماید:
﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ﴾ [النساء : ٣٤]
مردان، سرپرست زنانند.
اما متأسفانه بسیاری از مردانِ امروزی، زیرِ سلطهی زنان خود هستند؛ لذا زن ادارهی زندگی را در دست دارد؛ هرطور بخواهد، لباس میپوشد و هرچه بخواهد، انجام میدهد و هیچ پروایی از مرد و سرپرست خود ندارد!
خلاصه اینکه زنان در دورهی پیامبرج لباسهای بلندی میپوشیدند تا پاهایشان نمایان نشود. و در خانه نیز پوشش مناسبی داشتند؛ ابوالعباس حراني/ میگوید: زن در دوران پیامبرج در خانهاش، یعنی در حضورِ زنان یا مردانی که محرمش بودند، لباسی میپوشید که از کف دست تا قوزک پا را میپوشاند. از اینرو به نادرست بودن این پندار پی میبریم که زن، میتواند به لباسی که از ناف تا زانو را میپوشاند، بسنده نماید. چنین پنداری، اشتباه و نتیجهی کجاندیشی و برداشت نادرست از حدیث پیامبرج میباشد که فرموده است: «لا تَنْظُر الْمَرْأَة إِلَى عَوْرَة الْمَرْأَة».[ ابنماجه، ش: ۶۶۱؛ آلبانی/ در غاية المرام، ش: ۱۸۵، ریاضالصالحین، ش: ۱۶۳۵، و إرواء الغلیل، ش: ۱۸۰۸ این حدیث را صحیح دانسته است.] یعنی: «زن به عورتِ زن نگاه نکند». رسولاللهج در این حدیث زنِ بیننده یا زنی را مخاطب قرار داده است که نگاه میکند، نه زنی که به او نگاه میشود و لباس پوشیده است؛ یعنی چهبسا زنی که لباس به تن دارد، برای قضای حاجت، لباسش را دربیاورد؛ و هیچ زنی حق ندارد به عورتِ همجنس خود نگاه کند. حدیث، این را میگوید؛ نه اینکه عورت زن از ناف تا زانوست. کسی که چنین پنداری دارد، فریب شیطان را خورده است؛ لذا باید ببینیم که نحوهی پوشش زنان در دورهی پیامبرج چگونه بوده است.
در این حدیث آمده است: «لا يَنْظُر الرَّجُلُ إِلَى عَوْرَةِ الرَّجُلِ». یعنی: «مرد نیز نباید به عورتِ مرد نگاه کند». با این حال مردها در دوران پیامبرج ازار و ردا- پیراهن و شلوار- میپوشیدند و فقط به ازار یا شلوار بسنده نمیکردند. خوب است به حدیثی در اینباره اشاره کنم؛ سهل بن سعد س میگويد: زني، خودش را به نبي اكرمج عرضه كرد. مردي گفت: ای رسول خدا! او را به ازدواج من در بياور. رسولاللهج از آن مرد پرسید: «آیا چيزي برای مهرش داري»؟ گفت: «تنها چیزی که دارم، ازارِ من است». چگونه میتوانست ازارش را به عنوان مهریه به آن زن بدهد؟ اگر آن را به آن زن میداد، خود چیزی برای پوشیدن نداشت و اگر خود آن را میپوشید، آن زن بدون مهر میماند! لذا رسولاللهج به او فرمود: «برو چيزي پيدا كن؛ اگر چه انگشتري آهني باشد».[ صحیح بخاری، ش: (۵۰۲۹، ۵۰۳۰، ۵۰۸۷ و...)؛ و مسلم، ش: ۱۴۲۵.] اما آن مرد چیزی نیافت. بنابراین درمییابیم که آنها با اینکه مرد بودند، به وضعیت پوشش خود اهمیت میدادند و فقط به پوشاندن ناف تا زانو بسنده نمیکردند.
در هر حال، علم و دانش، به درک و فهم نیاز دارد؛ برای دستیابی به چنین بینشی باید به وضعیت صحابهش و فهم آنها نگاه کنیم و ببینیم که آنها دین را چگونه فهمیدند و چگونه اجرایش کردند. اینک بیشترِ کافران در کشورهای غربی سینهها و رانهای خود را میپوشانند. لذا هیچکس از این حدیث برداشت نمیکند که زن فقط باید از ناف تا زانو را بپوشاند و برهنه کردن سایر قسمتهای بدنش ایرادی ندارد!
به اصل موضوع باز میگردیم؛ پیامبرج قسمتِ پایینیِ لباس زن را که روی زمین کشیده میشود و با نجاستی برخورد میکند وباز روی زمینِ پاک کشیده میگردد، پاک دانسته است؛ لذا در مییابیم که اگر آب یا هر چیزِ دیگری، نجاستِ را از چیزی زایل کند، آن چیز، پاک میشود.
نکتهی دیگری که داستان این صحرانشین از آن خبر میدهد، خوشخلقی و نرمخویی پیامبرج است که چه زیبا و با ملاطفت با صحرانشین سخن گفت؛ این، همان چیزیست که باید در دعوت به سوی الله و امر به معروف و نهی از منکر رعایت کنیم؛ یعنی رفتارِ نرم و نیکی با مخاطبان خود داشته باشیم. زیرا انسان در نتیجهی نرمی و ملاطفت به نتایجی میرسد که با خشونت و سرسختی به آن دست نمییابد. شاید اگر برخورد تند و شدیدی با مخاطبان خود داشته باشیم، دعوت یا سخنِ ما را نپذیرند و بلکه در برابر ما بایستند و واکنش منفی از خود نشان دهند و بهخاطر برخوردِ تند ما، شریعت را رد کنند. و بر عکس، اگر برخورد نیکی با آنها داشته باشیم، انتظار میرود حقیقت را بپذیرند.
رسولاللهج در این حدیث از برانگیخته شدن یا مأموریت این امت خبر داد؛ لذا بر این امت واجب است که به مسؤولیتش در قبالِ دعوت به سوی دین عمل کند. یعنی هر یک از افراد امت باید خود را مأمور یا فرستادهای برای تبلیغ شریعت بداند؛ از اینرو رسولاللهج فرمود: «لِيُبلِّغِ الشَّاهِدُ مِنكم الْغَائِب».[ صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: (۶۷، ۱۰۵، ۴۴۰۶) و صحیح مسلم، ش: ۱۶۷۹.] یعنی: «هرکس حضور دارد، باید (این سخنان را) به کسی که غایب است، برساند». و ما، امت محمدج هستیم و باید شریعت را به سایرِ مردم برسانیم. از اینرو پیامبرج فرمود: «فَإِنَّما بُعِثتُم مُيَسِّرِينَ ولَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِينَ». یعنی: «شما مأموریت یافتهاید که آسان بگیرید، نه سخت».
در حدیث آمده است: وقتی صحرانشین کارش را تمام کرد، پیامبرج صدایش زد و به نرمی و ملایمت به او فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الْمَسَاجِدَ لاتَصْلُحُ لِشَيْءٍ مِنْ هَذَا الْبَوْلِ وَلا الْقَذَرِ إِنَّمَا هِيَ لِذِكْرِ اللَّهِﻷ وَالصَّلاةِ وَقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ».[ صحیح مسلم، ش: ۲۸۵۰. )] یعنی: «چيزهايي مانند ادرار و نجاست شايستهی اين مساجد نيست؛ بلكه اين مساجد برای ذكر الله، نماز و تلاوت قرآن ساخته شدهاند». آن صحرانشین، گفت: «خدایا! من و محمد را مشمول رحمت خویش بگردان». ای کاش تا همینجا دعا میکرد و ساکت میشد؛ اما از آنجا که صحابهش او را سرزنش کرده بودند و گمان میکرد که رحمت، گنجایش همه را نخواهد داشت، در ادامهی دعایش چنین گفت: «و کسی دیگر را با ما مشمول این رحمت مگردان». لذا رحمتِ گستردهی الهی را تنگ و محدود دانست؛ زیرا جاهل بود و جاهل، حکمِ خودش را دارد.
نتیجه اینکه باید در دعوت و در امر به معروف و نهی از منکر، با نرمی و ملاطفت رفتار نماییم؛ امتحان و تجربه کنید تا ببینید چه روشی بهتر است. البته ما علمِ یقین داریم که نرمی و ملایمت بهتر میباشد؛ زیرا رسولاللهج اینگونه فرموده است و ما از روش و رهنمودِ او پیروی میکنیم.
***
۶۴۲- وَعَنْ أَنسٍس عَنِ النَّبِيِّج قال: «يسِّرُوا وَلا تُعَسِّروا، وَبَشِّرُوا وَلا تُنَفِّرُوا». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۶۹؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۷۳۴.]
ترجمه: انسس میگوید: پیامبرج فرمود: «(بر خود و دیگران) آسان بگیرید و سخت نگیرید؛ مژده دهید و بیزار نکنید».
شرح
نووی/ این حدیث را در باب «بردباری، تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی» ذکر کرده است. انس بن مالکس میگوید: پیامبرج فرمود: «آسان بگیرید و سخت نگیرید؛ مژده دهید و بیزار نکنید». در این حدیث چهار جمله آمده است:
«آسان بگیرید»؛ یعنی مسیرها یا روشهای آسان را در پیش بگیرید؛ چه در رفتارها و اعمالِ شخصی و چه در تعامل با دیگران. روش پیامبرج این بود که هرگاه دو گزینه فرارویش قرار میگرفت، گزینهی آسانتر را انتخاب میکرد؛ البته در صورتی که گناه و معصیت نبود. و اگر گناه و معصیت بود، رسولاللهج بیش از همهی مردم از آن دوری میکرد.
لذا شما نیز در تمام شرایط در عبادتها و در تعامل با مردم، بلکه در همه چیز، آسانترین گزینهها را انتخاب کنید؛ زیرا الله متعال برای ما آسانی میخواهد و این، همان چیزیست که ما باید در همه حال رعایت کنیم. اللهﻷ میفرماید:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾[البقرة: ١٨٥]
الله برای شما آسانی میخواهد، نه سختی و دشواری.
به عنوان مثال: اگر دو راه برای رفتن به مسجد دارید که یکی از راهها سخت و دشوار است- مثلاً پُر از سنگ و خار میباشد- و دیگری، آسان، بهتر است از راهِ آسان بروید. همچنین زمستان است و میخواهید وضو بگیرید؛ هم به آبِ گرم دسترسی دارید و هم به آب سرد؛ خُب بهتر است با آب گرم وضو بگیرید. و همینطور حج؛ اگر این امکان برای شما وجود دارد که با ماشین به حج بروید یا با هواپیما، و رفتن با هواپیما آسانتر میباشد، بهتر است با هواپیما بروید.
خلاصه اینکه در هر عملی، روشِ آسانتر برتر است؛ البته بهشرطی که معصیت نباشد. زیرا امالمؤمنین عایشهل میگوید: هرگاه رسولاللهج در میانِ دو کار قرار میگرفت، کارِ سادهتر را انتخاب میکرد؛ البته بهشرطی که گناه نبود.
اما اگر انجام یک عبادت، فقط با تحمل مشقت و سختی ممکن باشد، روشن است که اجر و ثوابِ آن بیشتر خواهد بود؛ مثلاً کامل کردن وضو در سختیها، کفارهی گناهان و مایهی رفع درجات است. اما اگر برای انسان این امکان وجود داشته باشد که روش یا عملی آسان را برگزیند و روش سخت را ترجیح دهد، در حقیقت افضل را ترک کرده است؛ زیرا افضل، انتخابِ روشِ آسانتر میباشد. مانندِ روزه که رسولاللهج دربارهاش فرموده است: «لا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا عَجَّلُوا الْفِطْرَ»؛ یعنی: «مردم در خیر و نیکی بهسر میبرند تا زمانی که در افطار کردن عجله کنند» یا بلافاصله پس از غروب آفتاب افطار نمایند. و در حدیثی دیگر آمده است: «وأَخَّرُوا السُّحُورَ»؛[ بخاری، ش: ۱۹۵۷؛ و مسلم، ش: ۱۰۹۸؛ هر دو، یک حدیث است.] یعنی: «و خوردن سحری را تا پایان وقت سحر بهتأخیر بیندازند». چرا؟ برای اینکه اگر به جای تعجیل در خوردنِ سحری، آن را بهتأخیر بیندازیم، توان و نیروی بیشتری در روز خواهیم داشت؛ همچنین اگر افطار کردن را بهتأخیر نیندازیم و بلافاصله پس از غروب آفتاب افطار کنیم، برای ما آسانتر خواهد بود؛ بهویژه در روزهای گرم و طولانیِ تابستان.
لذا شواهد و دلایل فراوانی وجود دارد که نشان میدهد اعمال و روشهای آسانتر، برتر است. لذا بر خود آسان بگیرید.
«و سخت نگیرید»؛ یعنی در عبادتها و نیز در تعامل با دیگران، روشهای سخت را انتخاب نکنید؛ زیرا از سختگیری نهی شده است. باری پیامبرج مردی را دید که در آفتاب ایستاده بود؛ علتش را پرسید. در پاسخِ پیامبرج گفتند: ای رسولخدا! او روزه دارد و نذر کرده که روزه بگیرد و زیرِ آفتاب بایستد. رسولاللهج آن مرد را از این کار نهی کرد و فرمود: «در آفتاب نایست».[ ر.ک: بخاری، ش: ۶۷۰۴.]
«مژده دهید». یعنی هرگاه عملِ نیکی انجام دادید، به خود نوید دهید که اگر در آن تقوا داشتهاید، از شما پذیرفته خواهد شد و دربارهی دیگران نیز به همین شکل عمل کنید. یعنی اگر عمل نیکی انجام دادند، به آنها مژده دهید که چنانچه تقوا داشته باشند، الله متعال عملشان را میپذیرد. و تقوا شرطی اساسی برای پذیرش اعمال است؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ ٢٧﴾[المائدة: ٢٧]
الله، تنها از پرهیزگاران، میپذیرد.
اگر دعا کردید و الله را خواندید، به خود نوید دهید که الله، دعایتان را میپذیرد؛ زیرا اللهﻷ میفرماید:
﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ﴾[غافر: ٦٠]
و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم.
از اینرو یکی از بزرگان سلف گفته است: هرکس توفیق دعا پیدا کرد، پس او را به پذیرش دعایش مژده باد؛ زیرا اللهﻷ میفرماید: ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ﴾: «و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم».
و اینکه رسولاللهج فالِ بد زدن را ناپسند میدانست و به فال نیک گرفتن را میپسندید، این موضوع را تأیید میکند؛ زیرا اگر انسان کاری را به فالِ نیک بگیرد، با نشاط و نیروی بیشتری آن را انجام میدهد و به نتایج خوبی دست مییابد؛ اما اگر فالِ بد بزند، دستش به کار نمیرود؛ تازه اگر کار را شروع کند، با بیرغبتی به انجامِ آن میپردازد. لذا به خود و دیگران نوید دهید؛ اگر کسی نزدتان آمد وگفت: «چنین و چنان کردهام» و نگران بود، به او نویدِ خیر دهید و او را شادمان کنید تا نگرانیاش برطرف شود. بهویژه هنگامی که به عیادت بیمار میروید، به او بگویید: هیچ وضعیتی ثابت نمیماند؛ خوشحال باش که انشاءالله بهبود مییابی؛ انسان باید صبر کند و به پاداش الهی امیدوار باشد. همچنین سخنان امیدوارکنندهای به او بگویید؛ مثلاً به او بگویید: امروز رنگ و رویِ بهتری داری. زیرا با گفتن چنین سخنانی او را خوشحال میکنید. لذا همیشه در رابطه با خود و دیگران به همین شکل عمل کنید و بدینسان شادی را به خود و دیگران هدیه نمایید.
«و بیزار نکنید»؛ یعنی مردم را از کارهای نیک و راههای سالم و شایسته بیزار و گریزان نگردانید؛ بلکه آنها را به کارهای نیک و راههای شایسته تشویق نمایید. بهگونهای عمل نکنید که نسبت به عبادت بیرغبت شوند؛ مثلا! امام جماعت نباید نماز را از حدّ سنت، طولانیتر کند. چنانکه معاذ بن جبلس نماز عشا را با پیامبرج میخواند و سپس نزدِ قومش میرفت و همین نماز را برای آنان امامت میداد. باری معاذس نماز را خیلی طولانی خواند؛ لذا مردی نمازش را تنهایی بهجا آورد. و این باعث شد که به این مرد، اَنگِ نفاق بزنند و بگویند: منافق شده است. آن مرد برای شکایت نزد پیامبرج رفت. لذا رسولاللهج به معاذس فرمود: «أَفَتَّانٌ أَنْتَ يَا مُعَاذُ؟»[ بخاری، ش: (۷۰۵، ۶۱۰۶)؛ و مسلم، ش: ۴۶۵.] یعنی: «ای معاذ! آیا مردم را در فتنه میاندازی؟»
شخصِ دیگری نیز پیشنماز میشد و نماز را طولانی میکرد؛ رسولاللهج فرمود: «إِنَّ مِنْكُمْ مُنَفِّرِينَ فَأَيّكُمْ صَلَّى بِالنَّاسِ فَلْيُخَفِّفْ».[ بخاری، ش: (۷۰۲، ۷۰۴، ۶۱۱۰، ۷۱۵۹)؛ و مسلم، ش: ۴۶۶.] یعنی: «هرکس از شما پیشنمازِ مردم شد، نماز را کوتاه بخواند».
لذا گریزان کردن مردم از عبادت، کارِ ناپسندیست؛ از اینرو هیچگاه کسی را از عبادت نرانید؛ بلکه با آنان بهنرمی رفتار کنید و بر آنها آسان بگیرید. وقتی آنها را به سوی اللهﻷ فرا میخوانید، بهگونهای دعوت دهید که متنفر و بیزار نشوند؛ به هیچکس نگویید: تو، آدمِ خطاکاری هستی؛ فلانی! تو معصیت کردهای؛ یا این ویژگیِ بد در توست. چنین عبارتهایی آنها را گریزان میگرداند و باعث میشود که بیش از پیش در گناه و معصیت غوطهور شوند. پس آنها را به نیکی و به نرمی دعوت دهید تا با شما اُنس بگیرند و سخن و دعوتِ شما را دریابند. اگر چنین رویکردی داشته باشید، به رهنمود رسولاللهج عمل کردهاید که فرموده است: «مژده دهید و بیزار نکنید».
لذا ای برادرِ مسلمان، این حدیث را سرمایهات قرار بده و بر همین اساس به سوی پروردگارت گام بردار و در این مسیر حرکت کن و با این سرمایه و اصلِ بزرگ با بندگان الاهی همراه شو؛ بهیقین خیر و نیکی فراوانی خواهی یافت.
***
۶۴۳- وعن جرير بن عبد اللَّهس قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِج يقُول: «مَنْ يُحْرَمِ الرِّفْقَ يُحْرَمِ الخيْرَ كُلَّهُ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۵۹۲.]
ترجمه: جریر بن عبداللهس میگوید: از رسولاللهج شنیدم که میفرمود: «هرکس از نرمخویی محروم شود، از همهی نیکیها محروم میگردد».
۶۴۴- وعنْ أَبِي هُريْرَةَس أَنَّ رَجُلاً قَالَ للنَّبِيِّج : أوْصِني، قال: «لا تَغضَبْ». فَردَّدَ مِراراً قَال: «لا تَغْضَبْ». [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش: ۶۱۱۶. [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۴۹ ذکر شد.])]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: شخصی به پیامبرج گفت: مرا نصیحت کن. فرمود: «خشمگین مشو». او چندین بار درخواست نصیحت کرد و پیامبرج فرمود: «خشمگین مشو».
شرح
مؤلف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده که پیامبرج فرموده است: «هرکس از نرمخویی محروم شود، از همهی نیکیها محروم میگردد». یعنی اگر انسان در هر یک از کارهای شخصی و نیز در تعامل با دیگران مدارا نکند و از نرمی و ملایمت محروم شود، از تمام خوبیهای آن کار محروم میگردد؛ به عبارت دیگر اگر سختگیری نماید و با شدت عمل کند، از خیر و نیکیِ عملش محروم میشود. تجربه نیز این را ثابت کرده است؛ وقتی انسان، کاری را با خشونت یا شدت انجام میدهد، به نتیجهی مطلوب نمیرسد؛ اما اگر با صبر و حوصله و نرمی و مدارا به کاری بپردازد، به خیر و نیکیِ فراوانی دست مییابد. لذا هرکس خواهان خیر و نیکیست، باید همواره نرمخو باشد و مدارا کند تا خیر و نیکی یا نتایج مطلوبی بهدست آورَد.
و اما حدیث ابوهریرهس؛ در این حدیث آمده است: شخصی به پیامبرج گفت: مرا نصیحت کن. فرمود: «خشمگین مشو». او چندین بار درخواست نصیحت کرد و پیامبرج فرمود: «خشمگین مشو». یعنی زودخشم نباش که به اندک چیزی برافروخته و عصبانی شوی؛ بلکه صبر و حوصله داشته باش. زیرا خشم و عصبانیت، اخگریست که شیطان در قلبِ انسان میاندازد تا خونَش را بهجوش آورَد. در نتیجه رگهای گردن انسان بلند میشود و چشمانش سُرخ میگردد و باعث میشود که انسان، منفعلانه کاری انجام دهد که بعد، پشیمان گردد.
رسولاللهج بیآنکه این مرد را به تقوای الهی یا نماز یا روزه سفارش نماید، به پرهیز از خشم و عصبانیت سفارش فرمود؛ زیرا این سفارش، مطابقِ نیاز و وضعیتِ آن مرد بود. چنانکه پیامبرج هر کسی را مطابق وضعیت یا نیازش ارشاد میکرد. به عنوان مثال به ابوهریرهس سفارش نمود که سه روز در ماه روزه بگیرد و پیش از خواب، نماز وترش را بخواند؛ به ابودرداءس نیز همین سفارش را کرد، اما به این مرد چندین بار فرمود: «خشمگین مشو». زیرا او را خوب میشناخت و میدانست که آدمِ زودخشمیست؛ لذا فرمود: «خشمگین مشو».
آنگونه که بارها مشاهده شده است، گاه خشم، انسان را به گفتنِ کلمهای کفرآمیز یا طلاق دادن همسرش یا کتک زدن مادرش یا نافرمانی از پدرش وادار میکند؛ لذا انسان همینکه سرد میشود و خشمش فرو مینشیند، از کردهاش پشیمان میگردد. از اینرو بسیارند کسانی که میپرسند: عصبانی بودم و همسرم را سهطلاقه کردم. چنین سؤالهایی زیاد مطرح میشود. لذا هیچگاه خشمگین نشوید؛ بلکه از خشم و عصبانیت بپرهیزید؛ زیرا خشم و عصبانیت، بهاندازهای انسان را متأثر و دگرگون میکند که گاه او را تا حدِّ جنون پیش میبرد.
از اینرو برخی از علما گفتهاند: اگر انسان بهاندازهای خشمگین شود که درک نکند چه میگوید، سخنش اعتبار ندارد؛ اگر لفظِ طلاق بر زبان بیاورد، همسرش طلاق نمیشود. و اگر دعا کند، دعایش بیاعتبار و قابل قبول نیست؛ زیرا از روی درک و آگاهی سخن گفته است.
۶۴۵- وعن أبي يعلَى شدَّاد بن أَوسٍس عَن رسولِ اللَّهج قال: «إِنَّ اللهَ كَتَبَ الإِحسَان عَلى كُلِّ شَيءٍ، فإِذا قَتلتُم فَأَحسِنُوا القِتْلَةَ وَإِذَا ذَبحْتُم فَأَحْسِنُوا الذِّبْحَةَ وليُحِدَّ أَحَدُكُم شَفْرتَهُ وَليُرِحْ ذَبيحَتَهُ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۱۹۵۵.]
ترجمه: ابویعلی، شداد بن اوسس میگوید: رسولاللهج فرمود: «الله، نیکی و احسان را در هر کاری، لازم قرار داده است؛ لذا وقتی- کافری ستیزهگر یا مجرمی را بهقصاص یا جانوری موذی را- میکُشید، خوب بکُشید و هنگامی که حیوانی را ذبح میکنید، خوب ذبح نمایید و هر یک از شما باید چاقویش را تیز کند و حیوانی را که میخواهد ذبح نماید، زود راحت کند».
۶۴۶- وعن عائشة رضي اللَّه عنها قالت: مَا خُيِّر رسولُ اللَّهج بَينَ أَمْرينِ قَطُّ إِلاَّ أَخَذَ أَيْسَرَهُمَا، مَا لَم يَكُن إِثْمًا، فإنْ كانَ إِثْمَا كَانَ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنْهُ. وَمَا انْتَقَمَ رسولُ اللَّهج لِنَفْسِهِ فِي شَيءٍ قَطُّ، إِلاَّ أَن تُنتَهَكَ حُرْمَةُ اللَّه، فَينتَقِم لِلَّهِ تعالى. [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۳۵۶۰؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۳۲۷.]
ترجمه: عایشهل میگوید: هرگاه رسولاللهج در میان دو گزینه مخیَّر میشد، آسانترین آنها را انتخاب میکرد، در صورتی که گناه نبود؛ و اگر گناه بود، بیش از همهی مردم از آن دوری میجست. رسولاللهج هیچگاه در هیچ موردی برای خود انتقام نگرفت، مگر اینکه حرمت دین الله شکسته میشد که در این صورت بهخاطر الله انتقام میگرفت.
۶۴۷- وعن ابن مسعودس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «أَلا أُخْبرُكُمْ بِمَنْ يَحْرُمُ عَلى النَّارِ أَوْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَيْهِ النَّار؟ تَحْرُمُ على كُلِّ قَرِيبٍ هَيِّنٍ ليِّنٍ سَهْلٍ». [ترمذي روایتش کرده و گفته است: حديثی حسن میباشد.][ صحیح الجامع، ش: ۲۶۰۹؛ السلسلة الصحيحة، ش: ۹۳۸؛ و صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: ۲۰۲۲.]
ترجمه: اینمسعودس میگوید: «رسولاللهج فرمود: «آیا به شما از کسی خبر بدهم که بر آتش دوزخ حرام است یا از کسی که آتش دوزخ بر او حرام میباشد؟ آتش دوزخ بر هر مسلمانِ خوشبرخورد، باوقار، نرمخو و آسانگیر حرام است».
شرح
مؤلف/ در ادامهی احادیثِ این باب، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که: ابویعلی، شدّاد بن اوسس میگوید: پیامبرج فرمود: «الله، نیکی و احسان را در هر کاری، لازم قرار داده است؛ لذا وقتی - کافری ستیزهگر یا مجرمی را بهقصاص یا حیوانی موذی را- میکُشید، خوب بکُشید و هنگامی که حیوانی را ذبح میکنید، خوب ذبح نمایید».
ذبح و نحر، در رابطه با حیوانات حلالگوشت یا موجودات زندهایست که گوشتِ آنها حلال میباشد؛ شتر را نَحر میکنند و سایر حیوانات حلالگوشت را سر میبُرند. نحر در پایینِ گردن که متصل به سینه است، صورت میگیرد و ذبح در قسمتِ بالای گردن که به سر متصل میباشد. در ذبح و نحر، بریدن دو شاهرگِ اصلی ضروریست؛ یعنی همان دو رگی که خون را به تمام بدن میرسانند. زیرا پیامبرج فرموده است: «مَا أَنْهَرَ الدَّمَ وَذُكِرَ اسْمُ اللهِ عَلَيْهِ فَكُلُوا».[ بخاری، در چندین مورد، از جمله: (۲۴۸۸، ۲۵۰۷، ۳۰۷۵)؛ و مسلم، ش: ۱۹۶۸.] یعنی: «هر چیزی که با آلتِ بُرندهای ذبح گردد که خون را جاری میکند و نامِ الله بر آن گرفته شود، حلال است؛ پس از آن بخورید». خون، فقط با بريدن دو شاهرگ جاری میگردد. لذا شرط حلال بودنِ حیوان ذبحشده یا حیوان نحرشده، بریدنِ دو شاهرگ است؛ اما بریدنِ حلقوم، یعنی مجرای تنفس و بریدن مِری، یعنی مجرای غذا، شرط نیست؛ البته بهتر است که هر دو بریده شوند.
اما قتل در رابطه با موجوداتیست که به کشتنِ آنها امر شده یا کشتن آنها جایز است، اما خوردن آنها جایز نیست. از جانورانی که به کشتنِ آنها امر شده، میتوانیم به موش، عقرب، مار و سگِ گازگیر اشاره کنیم؛ چنانکه کشتن جانوران موذی، جایز است.
علما قاعدهای دارند که میگوید: شریعت به کشتن هر موجودی که طبعاً موذیست، دستور داده است؛ و هر جانوری که طبیعتاً موذی نیست، اما اسباب زحمت و اذیت میشود، میتوان او را کُشت. البته مورد دوم مشروط به اینست که باعث زحمت و اذیت شود؛ یعنی اگر موجودی مثل مورچه که در اصل آزاردهنده نیست، در خانه لانه کند و خانه را خراب نماید، کشتنش درست است؛ اگرچه در اصل، از کشتن مورچه و امثال آن نهی شده است؛ ولی اگر برای رفع این مشکل، راهی جز کشتنش نباشد، میتوان آن را کُشت. و همینطور هر حشره یا موجود دیگری چون مورچه که در اصل، آزاردهنده نیست.
کشتنِ موش مستحب است. لذا اگر میخواهید موشی را بکشید، خوب بکشید؛ یعنی او را با چیزی بکشید که زود بمیرد و اذیت نشود. برخی از مردم، برای کشتن موشهای خانگی از چسبِ مخصوص استفاده میکنند؛ بدینسان که موش به این چسب، میچسبد و در اثر تشنگی و گرسنگی میمیرد؛ این، یکی از نمونههای نادرست در کشتن موش و دیگر جانوران موذیست و جایز نمیباشد؛ مگر اینکه مرتّب سر بزنید تا موش یا هر جانوری را که به دامِ این چسب افتاده است، بگيريد و آن را بکشید. اما اگر جانور بیچاره را دو یا سه روز در این چسب رها کنید تا از تشنگی و گرسنگی بمیرد، بیم آن میرود که به سبب این کارِ ناجایز، با آتش دوزخ مجازات شوید؛ زیرا پیامبرج فرموده است: «دخَلَت النَّارَ امْرَأَةٌ فِي هِرَّةٍ حَبَسَتْهَا حتَّی مَاتَتْ فَلاَ هِيَ أطَعَمَتْهَا، وَلاَ هِيَ أرْسَلَتْهَا تأكُل مِنْ خَشَاشِ الأرْضِ».[ بخاری، ش: (۲۳۶۵، ۳۳۱۸، ۳۴۸۲)؛ و مسلم، ش: (۹۰۴، ۲۲۴۲، ۲۲۴۳، ۲۶۱۹).] یعنی: «زنی بهخاطر یک گربه به دوزخ رفت؛ زیرا گربه را زندانی نمود و به او غذا نداد و آزادش نکرد که از جانوران زمین شکار کند و بخورد؛ در نتیجه مُرد».
لذا اگر کشتنِ چیزی جایز یا پسندیده بود، آن را با چیزی بکشید که زود بمیرد و اذیت نشود؛ از جمله مارمولک که به آن چلپاسه نیز میگویند. چلپاسه را بکشید، اما سعی کنید بهگونهای بکشید که زود بمیرد.
همچنین وقتی میخواهید کسی را به قصاص بکشید، به همین شکل عمل کنید؛ البته ناگفته نماند که قاتل، به همان شکلی قصاص میشود که مقتول را بهقتل رسانده است. زیرا یک یهودی برای دستبرد زدن به زیورآلات یک زن، او را گرفت، سرش را روی یک سنگ گذاشت و با سنگی دیگر سرش را کوبید و او را کُشت. وقتی به سراغ زن رفتند، هنوز جان داشت؛ از او پرسیدند: چه کسی تو را به این وضع انداخته است؟ و چون آن یهودی را نام بردند، با سرش اشاره کرد؛ یعنی تأیید نمود که فلانیهودی مرا بهقتل رسانده است. یهودی را دستگیر کردند؛ او نیز به قتل، اعتراف کرد. به دستورِ پیامبرج این یهودی را به همین شکل قصاص کردند؛ زیرا اللهﻷ میفرماید:
﴿فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَيۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَيۡكُمۡ﴾[البقرة: ١٩٤][ نک: مسلم، ش: ۱۶۷۲.]
بنابراین کسی که به شما تجاوز و تعدی کند، شما نیز همانطور که به شما تعدی کرده، به او تعدی (یعنی قصاص) نمایید.
اما برای اعدامِ راهزنی که مرتکب قتل شده است، از شمشیر استفاده میکنند؛ مگر اینکه مقتولان خود را مُثله کرده باشد که به همان شکل، قصاص میگردد.
شاید این پرسش مطرح شود که دربارهی زناکارِ متأهلی که سنگسار میشود، چه میگویید؟ زیرا این عمل، رنجآور و سخت نیست؟ لذا آیا سنگسار کردن، با حدیث مذکور مغایرت ندارد؟
پاسخ: خیر؛ هیچ مغایرتی ندارد؛ زیرا:
اول: اینکه منظور از احسان و نیکی در قتل، اینست که مطابقِ شریعت باشد؛ لذا سنگسار کردن، خود نوعی احسان و نیکی در نحوهی کشتن است. چون مطابقِ شریعت میباشد.
دوم: اینکه سنگسار کردن، حکمی مستثناست که مبتنی بر سنت صحیح است و بلکه از آیهای که الفاظ آن منسوخ شد و حکمش باقی ماند، ثابت شده و بهروشنی در سنت آمده است.
لذا زناکارِ متأهل، یعنی کسی که زن دارد و با زنش نزدیکی کرده است، در صورتی که مرتکب زنا شود، سنگسار میگردد؛ بدینسان که سنگهایی به اندازهی تخممرغ یا خرما و کمی بزرگتر از خرما او را میزنند تا بمیرد؛ البته قسمتهایی از بدنش را هدف میگیرند که زود نمیرد؛ مثلاً بر پشت و شکمش میزنند. ناگفته نماند که رعایت این نکته، واجب است؛ زیرا همهی بدنش از این عملِ زشت لذت برده و باید این مجازات، به همهی بدنش برسد و این، از حکمت اللهﻷ میباشد.
سپس پیامبرج فرمود: «و هر یک از شما باید چاقویش را تیز کند و حیوانی را که میخواهد ذبح نماید، زود راحت کند».
لذا رعایت دو نکته در ذبح، ضروریست: تیز کردن چاقو و راحت کردن حیوان با ذبحِ سریع. یعنی باید چاقو را با قوت بر روی گردن بگذاریم و با قوت بکشیم تا حیوان، زودتر راحت شود. برخی از مردم، یک بار چاقو را روی گردنِ حیوان میکشند و شاهرگها، مری و حلقوم حیوان را در یک مرحله میبُرند؛ زیرا چاقو را با قوت میگیرند و چاقو نیز تیز و برنده است. در نتیجه حیوان اذیت نمیشود.
همچنین برای این منظور، پای خود را روی گردن حیوان بگذارید و سَرَش را با دست چپ خود بگیرید و با دست راست، ذبحش کنید؛ در این حالت، حیوان به سمتِ چپ خوابیده است؛ دستها و پاهایش را آزاد بگذارید تا بهآسانی حرکت کنند. زیرا اگر دست و پایش را بگیرید، فشارِ زیادی بر او وارد میشود و اگر دستها و پاهایش را آزاد بگذارید، برایش بهتر و آسانتر است و خونِ بیشتری از او در نتیجهی حرکت دست و پا خارج میشود و هرچه خون بیشتری خارج گردد، بهتر است.
برخی از مردم دست چپِ حیوان را میگیرند و آن را به گردنش میپیچند و دست دیگر و دو پایش را گرفته، پای خود را روی آن میگذارند تا حرکت نکند. این، بر خلافِ سنت است. سنت، اینست که پای خود را روی گردنش قرار دهید و دستها و پاهایش را آزاد بگذارید تا حرکت کند. زیرا هم برای حیوان، بهتر و آسانتر است و هم خونِ بیشتری از او خارج میشود.
شاهدِ موضوع از این حدیث، اینست که پیامبرج فرمود: «الله، نیکی و احسان را در هر کاری، لازم قرار داده است؛ لذا وقتی- کافری ستیزهگر یا مجرمی را بهقصاص یا جانوری موذی را- میکُشید، خوب بکُشید و هنگامی که حیوانی را ذبح میکنید، خوب ذبح نمایید». و این، از نرمی و ملاطفت است.
ناگفته نماند بر کسی که در نتیجهی مجازات شرعی، مانند حدّ زنا یا بهقصاص کشته میشود، نماز میخوانند و مانندِ سایر مسلمانان برایش دعای رحمت و آمرزش میکنند؛ امید است که الله او را ببخشد و مشمول رحمتش بگرداند.
اما برای کسی که کافر و مرتد میشود، نه دعای رحمت میکنند، نه او را غسل میدهند و نه با سایر مسلمانان به خاک میسپارند؛ مثلاً آدمِ بینماز را که کافر و مرتد است، میکشند و غسلش نمیدهند، او را کفن نمیکنند، بر او نماز نمیخوانند و در قبرستان مسلمانان نیز دفنش نمیكنند؛ و هرکس برای بینماز دعای رحمت کند، گنهکار میباشد و به روشِ مؤمنان عمل نکرده است؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن يَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِكِينَ وَلَوۡ كَانُوٓاْ أُوْلِي قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ ١١٣﴾[التوبة: ١١٣]
برای پیامبر و مؤمنان روا نیست که برای مشرکان، پس از آنکه برایشان روشن شد که آنان دوزخیاند، آمرزش بخواهند؛ هرچند خویشاوند باشند.
***