۴۴- باب: گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران
الله متعال، میفرماید:
﴿قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٩﴾[الزمر: ٩]
بگو: آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند، برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند.
۳۵۲- وعن أبي مسعودٍ عُقبةَ بنِ عمرٍو البدريِّ الأنصاريِّس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «يَؤُمُّ الْقَوْمَ أَقْرَؤهُمْ لِكتَابِ اللَّه، فَإِنْ كَانُوا في الْقِراءَةِ سَواء، فَأَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ، فَإِنْ كَانُوا في السُّنَّةِ سَوَاء، فَأَقْدمُهُمْ هِجْرَةً، فَإِنْ كانُوا في الهِجْرَةِ سَوَاء، فَأَقْدَمُهُمْ سِنًّا وَلا يَؤُمَّنَّ الرَّجُلُ الرَّجُلَ في سُلْطَانِه، وَلا يَقْعُدُ في بيْتِهِ على تَكْرِمتِهِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۶۷۳.]
وفي روايةٍ لَه: «فَأَقْدمهُمْ سِلْمًا» بَدل «سِنًّا» أَيْ إِسْلاما.
وفي رواية: «يَؤُمُّ الْقَوْمَ أَقْرَؤهُمْ لِكتَابِ اللَّه، وأَقْدمُهُمْ قِراءَةً، فَإِنْ كَانَتْ قِراءَتُهمْ سَواءً فَيَؤُمُّهم أَقْدمُهُمْ هِجْرةً، فَإِنْ كَانوا في الهِجْرَةِ سوَاء، فَلْيَؤُمَّهُمْ أَكْبرُهُمْ سِنًّا».
ترجمه: ابومسعود، عقبه بن عمرو بدری انصاریس میگوید: رسولاللهج فرمود: «کسی برای مردم امامت دهد که کتابالله را بهتر قرائت میکند و اگر در قرائت قرآن، برابر بودند، هر یک از آنها که نسبت به سنت، داناتر است، پیشنماز شود؛ و اگر در دانش سنت مساوی بودند، کسی که زودتر هجرت نموده است، امامت نماید و اگر در هجرت برابر بودند، مسنترین آنها امامت کند؛ و هیچکس در محدودهی تحت اختیارِ شخصی دیگر، برای او امامت نکند و هیچکس در خانهی کسی جز به اجازهی او در محلّ مخصوص صاحبخانه ننشیند».
و در روایتی دیگر از مسلم بهجای «مسنترین آنها»، آمده است: «کسی که زودتر مسلمان شده است».
و در روایتی آمده است: «کسی برای مردم امامت دهد که کتابالله را بهتر قرائت میکند و سابقهی بیشتری در قرائت دارد؛ و اگر قرائت آنها یکسان بود، کسی که زودتر هجرت نموده است، امامت نماید و اگر در هجرت، برابر بودند، مسنترین آنها پیشنماز شود».
۳۵۳- وعنه قال: كان رسولُ اللَّهج يَمْسحُ منَاكِبَنَا في الصَّلاةِ وَيَقُول: «اسْتَوُوا وَلا تَخْتلِفُوا، فَتَخْتَلِفَ قُلُوبُكُم، لِيَلِني مِنكُمْ أُولوا الأَحْلامِ والنُّهَى، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهم، ثُمَّ الذين يلونَهم». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۴۳۲، ۱۲۲.]
ترجمه: ابومسعود انصاریس میگوید: رسولاللهج هنگامِ نماز، شانههای ما را با دستانش برابر یکدیگر قرار میداد و میفرمود: «راست و برابر بایستید و نابرابر و نامنظم نایستید که دلهایتان دچار اختلاف میشود. افرادِ بالغ و عاقل، پشتِ سر و نزدیکِ من قرار بگیرند؛ سپس کسانی که در سن و دانش در درجهی بعد هستند و به همین ترتیب کسانی که در مراتب بعدی قرار دارند».
شرح
مؤلف/، بابی بدین عنوان گشوده است: «باب: گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و مقدم قرار دادن آنان بر دیگران». منظور مؤلف/ از علما، عالمان دین و شریعتاند که وارثان پیامبرج هستند. آری! علما، وارثان پیامبران الهی هستند؛ زیرا پیامبران، درهم و دیناری از خود به عنوان ارث نمیگذارند و آنچه از آنها برجای میماند، صدقه است؛ چنانکه فاطمه و عباس، عموی پیامبرج (و نیز هیچیک از همسران رسولخداج) هیچ ثروتی از پیامبرج بهارث نبردند؛ زیرا تنها ارثی که پیامبران از خود برجا میگذارند، علم توحید و دانش شریعت است. بنابراین، علم شرعی، همان دانش مربوط به رهنمودهای الهیست که هرکس از این دانش ارزشمند بهرهمند شود و چیزی کسب کند، بهرهی فراوانی از میراث علما نصیبش شده است. وقتی پیامبران مقام و جایگاه والا و شایسته ای دارند، وارثان آنها نیز از این جایگاه والا، بینصیب نیستند و بهرهی وافری از این رتبهی عالی دارند و باید حقّ آنها را ادا کرد و احترامشان را نگه داشت. و چون این مسأله، خیلی مهم و حایز اهمیت است، مؤلف/ بابی دربارهی احترام علما گشوده است.
با گرامیداشت علماست که جایگاه والای دین و شریعت، حفظ میشود؛ زیرا علما، حاملان شریعتاند. و برعکس، اهانت به علما، توهین به شریعت است؛ زیرا اگر علمای دین، خوار و زبون شوند و از چشم مردم بیفتند، آیین و شریعتی که علما حمل میکنند، جایگاه خود را از دست میدهد و دیگر، ارزش و منزلتی در نزد مردم ندارد و هرکس، با دیدهی تحقیر به علما مینگرد و بدینسان دین و آیین، در معرض نابودی و تباهی قرار میگیرد.
حفظ حرمت و آبروی مسؤولان و حکام نیز در چارچوب آموزههای دینی، واجب است؛ زیرا اگر حکام و مسؤولان اجرایی، از چشم مردم بیفتند و حرمت و احترامی در نزد مردم نداشته باشند، امنیت و آرامش جامعه از میان میرود و نابسامانی و هرج و مرج، جایگزین امنیت و آسایش میگردد و قدرت حاکمیت، ضعیف میشود و بدینسان سنگ روی سنگ، بند نمیآید.
اگر علما و حکام، در برابر مردم تحقیر شوند، آیین و شریعت، رو به تباهی مینهد و امنیت و آرامش از میان میرود و ناهنجاریهای فراوانی در جامعه پدیدار میگردد؛ بدینسان هرکسی، خود را عالِم میپندارد و هرکسی، خود را در مقام فرماندار و حاکم میبیند و شریعت و جامعه در آستانهی نابودی قرار میگیرند. از اینرو الله متعال، به اطاعت و فرمانبرداری از صاحبان امور که همان علما و حکام هستند، دستور داده و فرموده است:
﴿هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٩﴾[الزمر: ٩]
ای مؤمنان! از الله اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان (فرمانبرداری نمایید).
وقتی به علما و حکام، بیحرمتی شود، عوام و تودهی مردم با شنیدن فتوا و دیدگاه شرعی یک عالم میگویند: زیاد مهم نیست؛ فلانعالم دیدگاهِ دیگری دارد. یا میگویند: آقای فلانی، چیزی گفته است که خود میداند؛ ولی ما هم میدانیم. چنانکه گاه شنیده میشود که برخی از افراد بیخرد و سبکسر همینکه دیدگاه امام احمد حنبل را میشنوند یا به آنها گفته میشود که این، دیدگاه شافعی، یا مالک، یا ابوحنیفه، یا سفیان و امثال آنهاست، میگویند: آنها، دیدگاه خود را داشتهاند و ما، دیدگاه خود را داریم! حال، باید از چنین افرادی سؤال کرد: شما کیستید که خود را با این کمعلمی و ضعف و قصور علمی، همپایه و همسان ائمه رحمهمالله میپندارید؟! وقتی مردم، با دیدهی تحقیر به علما بنگرند، هرکسی خود را عالم، بلکه علامه و اهل فتوا میپندارد و ادعا میکند که من، دریای بیکران علم و معرفت هستم! و بدینسان هیچ عالمی نمیماند و هرکس، هرگونه که بخواهد، اظهار نظر میکند و هرطور که میلش باشد، فتوا میدهد و آنگاه شریعت، به سبب عملکردِ بیخردانهی چنین جاهلانی، پارهپاره میشود و از میان میرود.
همینطور اگر مردم نسبت به حکام و مسؤولان خود بدبین شوند، دیگر حاضر نیستند که از آنها اطاعت کنند. وقتی فرمان حاکم یا مسؤولی با ردهی پایینتر به کسی برسد، میگوید: امکان ندارد از او اطاعت کنم؛ زیرا این اشکال و آن اشکال را دارد. باید گفت: اگر مسؤولی، مشکلی دارد، گناهش با خودِ اوست و وظیفهی شهروندان، اینست که در چاچوب شریعت از فرمانروای خود اطاعت نمایند؛ گرچه حاکم یا فرمانروای آنها، شرابخوار باشد یا چندین چند فسق و فجور از او سر بزند. زیرا تا زمانی کفر آشکاری از آنها ندیدهایم و برای آن، دلیل و برهانی قطعی از سوی الله نداریم، اطاعت و فرمانبرداری از آنان، واجب است؛ گرچه فاسق و ستمگر باشند. پیامبرج فرموده است: «اسْمَعْ وَأَطِعْ وَإِنْ ضَرَبَ ظَهْرَكَ وَأَخَذَ مَالَكَ».[ صحیح مسلم، ش: ۱۸۴۷ بهنقل از حذیفهس.] یعنی: «حرفشنوی و فرمانبرداری نما؛ هرچند تو را بزند و اموالت را غصب کند». همچنین به یارانش دربارهی کوتاهیهای حکام در انجام وظیفه فرمود: «اسْمَعُوا وَأَطِيعُوا فَإِنَّمَا عَلَيْهِمْ مَا حُمِّلُوا وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ».[ صحیح مسلم، ش: ۱۸۴۶ بهنقل از وائل بن حجر حضرمیس.] یعنی: «شما حرفشنوی و اطاعت نمایید؛ زیرا آنها دربارهی وظایف خود مسؤولند و شما دربارهی وظایفی که بر دوش شماست، مسؤولید». به عبارت دیگر، شما باید به وظیفهی خود عمل کنید.
اما کسانی که دوست دارند حکام و فرمانروایان ما، همانند ابوبکر، عمر، عثمان و علیش باشند، باید بدانند که تحقق چنین ممکن نیست؛ ما باید همانند شهروندان آن زمان باشیم، یعنی صحابه یا مثل صحابه باشیم تا حکام ما مثل خلفای راشدین شوند. ولی متأسفانه بیشتر مردم و شهروندان جامعه، نسبت به وظایف خود کوتاهی میکنند و حتی مرتکب کارهای حرام میشوند؛ با این حال میخواهند که کسانی چون خلفای راشدین بر آنان حکومت کنند! این، غیرممکن است. لذا وظیفهی ما، اطاعت و فرمانبرداریست و اگر حکام، مقصرند و در انجام وظایف خود کوتاهی میکنند، گناهش با خود آنهاست و این، دلیل نمیشود که از آنها نافرمانی نماییم. بنابراین در صورتی که حرمت علما و حکام، حفظ نشود، دین و دنیا در آستانهی نابودی و تباهی قرار میگیرند.
سپس مؤلف/ به این آیهی قرآن استدلال کرده است که اللهﻷ میفرماید:
﴿هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٩﴾[الزمر: ٩]
بگو: آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند، برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند.
یعنی بیگمان برابر نیستند؛ زیرا آدمِ بیعلم، موصوف به صفت ناپسندیدهی جهل است و عالم، دارای صفت پسندیدهی علم و دانش. از اینرو اگر به یک انسان عادی یا به یکی از پایینترین افراد جامعه از لحاظ سواد، بگویید که «تو، جاهلی»، برافروخته و عصبانی میشود و بهسختی واکنش نشان میدهد و این را رد میکند؛ و این، نشانگر اینست که جهل، یک عیب یا صفت ناپسندیده محسوب میشود و همه از آن گریزان هستند. و در مقابل، علم و دانش، صفت نیک و پسندیدهایست که علما را از سایر مردم، متمایز میگرداند. عالم، الله را از روی بصیرت و آگاهی عبادت میکند؛ میداند چگونه وضو بگیرد، چگونه نماز بخواند، چگونه زکات بدهد، چگونه روزه بگیرد، چگونه حج بگزارد، چگونه به پدر و مادرش نیکی کند، و چگونه صلهی رحم نماید. عالم، مردم را به سوی حقیقت و راه درست، راهنمایی میکند:
﴿أَوَ مَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَا﴾[الأنعام: ١٢٢]
آیا (دل)مردهای که زندهاش کردیم و نوری فرارویش قرار دادیم که در پرتوش در میان مردم راه میرود، مانند کسیست که در تاریکیها بهسر میبرد و نمیتواند از آن بیرون برود؟
امکان ندارد که این دو، برابر باشند؛ عالم، نورِ پرُفروغیست که مردم، راه خود را بهوسیلهی او مییابند و بدینوسیله اللهﻷ بر درجات آنها میافزاید؛ ولی جاهل، بینواییست که نه به خود سودی میرساند و نه به دیگران؛ بلکه نیازمندِ دیگران است؛ تازه اگر از روی جهلی که دارد، فتوا دهد، هم به زیان خود اوست و هم به زیان دیگران. لذا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند، برابر نیستند.
سپس مؤلف/ به حدیث عقبهس استدلال کرده است؛ عقبهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «کسی برای مردم امامت دهد که کتابالله را بهتر قرائت میکند و اگر در علمِ قرائت، برابر بودند، هر یک از آنها که نسبت به سنت، داناتر است، پیشنماز شود؛ و اگر در دانش سنت مساوی بودند، کسی که زودتر هجرت نموده است، امامت نماید و اگر در هجرت برابر بودند، کسی که زودتر مسلمان شده است، امامت کند». و در روایتی دیگر آمده است: «مسنترین آنها پیشنماز شود».
این، نشان میدهد که عالم بر دیگران مقدّم است؛ بدین ترتیب که ابتدا کسی که دانش بیشتری نسبت به کتاب دارد، امامت میدهد و سپس داناترین فرد نسبت به سنت رسولاللهج. یعنی بهترین و برترین فرد، در امور دینی مردم بر دیگران، مقدم است. لذا به ترتیبی که ذکر شد، هرکس برتر و داناتر باشد، پیشنماز میشود. البته این حکم، دربارهی مساجد یا موقعیتهاییست که امامِ مشخصی ندارند. اما در مساجدی که امام مشخصی دارند، امام مسجد، خود امامت میدهد؛ گرچه در میان مردم (نمازگزاران) افرادی یافت شوند که صلاحیت علمی بیشتری داشته باشند؛ زیرا پیامبرج فرمود: «و هیچکس در محدودهی تحت اختیارِ شخصی دیگر، برای او امامت نکند». لذا مسجدی که امام مشخصی دارد، جزو همین محدوده بهشمار میآید. برخی از علما گفتهاند: اگر کسی بدون اجازهی امام مسجد، جلو برود و برای مردم امامت دهد، نمازشان باطل است و باید آن را اعاده کنند. زیرا پیامبرج از این نوع امامت نهی نموده و نهی، مستلزم فساد یا بطلان است.
***
۳۵۴- وعن عبد الله بن مسعودٍس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «لِيَلِني مِنْكُمْ أُولُوا الأَحْلامِ والنُّهَى، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ» ثَلاثاً «وإِيَّاكُم وهَيْشَاتِ الأَسْواقِ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۴۳۲، ۱۲۳.]
ترجمه: عبدالله بن مسعودس میگوید: رسولاللهج فرمود: «افرادِ بالغ و عاقل، پستِ سر و نزدیکِ من قرار بگیرند؛ سپس کسانی که در سن و دانش در درجهی بعد هستند». و این را سه بار تکرار کرد و افزود: «(در مسجد و هنگام نماز جماعت) از بینظمی، سر و صدا و بههم آمیختگیِ بازارها بپرهیزید».
۳۵۵- وعن أبي يحْيى وَقيل: أبي مُحمَّد سَهْلِ بن أبي حَثْمةَ بفتح الحاءِ المهملة وإِسكان الثاءِ المثلثة الأَنصاريس قال: انْطَلَقَ عبْدُ الله بنُ سهْلٍ وَمُحيِّصَةُ ابْنُ مَسْعُودٍ إِلى خَيْبَرَ وَهِيَ يَوْمَئِذ صُلْح، فَتَفَرَّقَا. فَأَتَى مُحَيِّصةُ إِلى عبدِ الله بنِ سَهلٍ وهو يَتَشَحَّطُ في دمهِ قَتيلاً، فدفَنَه، ثمَّ قَدِمَ المدِينَةَ فَانْطَلَقَ عَبْدُ الرحْمنِ بْنُ سَهْلٍ وَمُحَيِّصَةُ وَحُوِّيصةُ ابْنَا مسْعُودٍ إِلى النَّبِيِّج، فَذَهَب عَبْدُ الرَّحْمنِ يَتَكَلَّمُ فقال: «كَبِّرْ، كَبِّرْ» وَهُوَ أَحْدَثُ القَوْم، فَسَكَت، فَتَكَلَّمَا فقال: «أَتَحْلِفُونَ وَتسْتَحِقُّونَ قَاتِلكُم؟» وَذَكَرَ تَمامَ الحدِيث. [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش:۳۱۷۳؛ و صحیح مسلم، ش:۱۶۶۹.]
ترجمه: ابویحیی یا ابومحمد، سهل بن ابیحثمهی انصاریس میگوید: زمانی که اهل خیبر و مسلمانان در صلح بهسر میبردند، عبدالله بن سهل و مُحَیِّصه بن مسعود به خیبر رفتند و آنجا از هم جدا شدند؛ پس از مدتی مُحَیِّصه، نزد عبدالله بن سهل بازگشت و دید که او کشته شده و در خون خود غلتیده است. پس او را دفن کرد و به مدینه بازگشت. عبدالرحمن بن سهل و دو پسر مسعود، یعنی مُحَیِّصه و حُوَیِّصه، نزد پیامبرج رفتند و عبدالرحمن که از همه کوچکتر بود، شروع به سخن گفتن کرد. پیامبرج فرمود: «بگذار تا بزرگتر از تو سخن بگوید؛ بزرگتر از تو سخن بگوید». لذا عبدالرحمن ساکت شد و آندو (که بزرگتر بودند)، سخن گفتند. پیامبرج فرمود: «آیا سوگند میخورید که قاتل را میشناسید؟» و بقیهی حدیث را ذکر کرد.
۳۵۶- وعن جابرٍس أَنَّ النَّبيَّج كَانَ يَجْمَعُ بيْنَ الرَّجُلَيْنِ مِنْ قَتْلَى أُحُدٍ يَعْني في القَبْر، ثُمَّ يَقُول: «أَيُّهُما أَكْثَرُ أَخْذاً لِلْقُرْآن؟» فَإِذَا أُشِيرَ لَهُ إلى أَحَدِهِمَا قَدَّمَهُ في اللَّحْد. [روایت بخاري][ صحیح بخاری، ش:۱۳۴۳.]
ترجمه: جابرس میگوید: پیامبرج هر دو نفر از کشتههای احد را در یک قبر دفن میکرد و میپرسید: «کدامیک از این دو، بهرهی بیشتری از قرآن دارد؟» و هنگامی که به یکی از آنها اشاره میشد، او را در قبر، لَحد مقدّم میکرد.
۳۵۷- وعن ابن عُمرَ رضي الله عنهما أَنَّ النَّبيَّج قال: «أَرَاني في المَنَامِ أَتَسَوَّكُ بِسِوَاك، فَجَاءَنِي رَجُلان، أَحدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الآخَر، فَنَاوَلْتُ السِّوَاكَ الأَصْغَر، فقيلَ لي: كَبِّر، فَدَفَعْتُهُ إِلى الأَكْبَرِ مِنْهُمَا». [روایت مسلم، به صورت «مسند» و روایت بخاری، به صورت «معلّق»][ صحیح مسلم، ش: ۲۲۷۱؛ و تعلیق بخاری بهشمارهی ۲۴۶.]
ترجمه: ابنعمرب میگوید: پیامبرج فرمود: «در خواب دیدم که مسواک میزنم. دو نفر نزد من آمدند؛ یکی، بزرگتر بود و دیگری، کوچکتر. مسواک را به کوچک تر دادم. به من گفته شد: آن را به بزرگتر بده. پس آن را به بزرگتر دادم».
۳۵۸- وعن أبي موسىس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «إِنَّ مِنْ إِجْلالِ الله تعالى إِكْرَامَ ذى الشَّيْبةِ المُسْلِم، وَحَامِلِ الْقُرآنِ غَيْرِ الْغَالي فِيهِ، والجَافي عَنْهُ وإِكْرَامَ ذِي السُّلْطَانِ المُقْسِطِ». [حديثی حسن است که ابوداود روایت کرده است.][ صحیح الجامع، ش: ۲۱۹۹؛ صحیح الترغیب، ش: ۹۲؛ و صحیح ابیداود، آلبانی/، ش: ۴۵۳؛ آلبانی/، این حدیث را در مشکاة المصابیح، ش: ۴۹۷۲، صحیح دانسته است.]
ترجمه: ابوموسیس میگوید: رسولاللهج فرمود: «احترام و گرامیداشتِ پیرمرد مسلمان، و حافظ و عالِم قرآن که در آن زیادهروی یا کوتاهی نکند، و نیز احترام فرمانروا و صاحبقدرتِ عادل، جزوِ بزرگداشت و تعظیم الله متعال است».
۳۵۹- وعن عَمْرو بنِ شُعَيْب، عن أَبيِه، عن جَدِّهش قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَرْحَمْ صَغِيرَنَا، وَيَعْرِفْ شَرفَ كَبِيرِنَا». [حديث صحيحیست که ابوداود و ترمذي روایت کردهاند و ترمذی، آن را حسن صحیح دانسته است.][ صحیح الجامع، ش: ۵۴۴۴؛ صحیح ابیداود، ش: ۴۱۳۴؛ و صحیح الترمذی، ش: ۱۵۶۶ از آلبانی/.]
وفي رواية أبي داود: «حَقَّ كَبيرِنَا».
ترجمه: از عمرو بن شعیب از پدرش از جدشش روایت است که رسولاللهج فرمود: «کسی که به کوچکتر ما رحم نکند و شرافت و احترام بزرگترِ ما را نگه ندارد، از ما نیست».
در روایت ابوداود آمده است: «حقّ بزرگترِ ما...».
۳۶۰- وعن مَيْمُونَ بنِ أبي شَبِيبٍ رحمه اللهُ أَن عَائشَةَ رضي الله عنها مَرَّ بِها سَائِلٌ، فَأَعْطَتْهُ كِسْرَةً، وَمرّ بِهَا رَجُلٌ عَلَيْهِ ثِيَابٌ وهَيْئَةٌ، فَأَقْعَدتْه، فَأَكَلَ فَقِيلَ لَهَا في ذلك؟ فقالت: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «أَنْزِلُوا النَّاسَ مَنَازِلَهُمْ». [ابوداود، این حدیث را روایت کرده و گفته است: «میمون، عایشه را ندیده است».][ ضعیف است؛ ر.ک: السلسلة الضعيفة، ش: ۱۸۹۴؛ و ضعیف ابیداود، از آلبانی/، ش: ۱۳۲.]
وَقَدْ ذَكَرَهُ مُسْلمٌ في أَوَّلِ صَحِيحهِ تَعْلِيقاً فقال: وَذُكِرَ عَنْ عائِشَةَ رضي الله عنها قالت: أَمرنا رسولُ اللَّهج أَنْ نُنْزِل النَّاسَ مَنَازِلَهُم، وَذَكَرَهُ الحاكِمُ أَبُو عبدِ الله في كِتابِهِ «مَعْرفَة عُلُومِ الحَديث» وقال: هو حديثٌ صحيح.
ترجمه: میمون بن ابیشبیب/ میگوید: گدایی از کنار عایشهل گذشت. عایشهل تکهنانی به او داد. و نیز مردِ دیگری از کنارش گذشت که لباس و قیافهی مناسبتری داشت؛ امالمؤمنین، او را نشاند (تا از او پذیرایی کند). آن مرد، غذا خورد. سپس دربارهی این فرق گذاشتن از امالمؤمنینل سؤال شد. پاسخ داد: پیامبرج فرموده است: «هرکس را در جایگاه خودش قرار دهید».
مسلم، این حدیث را در ابتدای «صحیح» خود بهصورت معلّق آورده و گفته است: گفته میشود: عایشهل گفته است: رسولاللهج به ما دستور داد که مردم را در جایگاهی قرار دهیم که درخورِ آنهاست. حاکم، ابوعبدالله نیز این روایت را در «مَعْرفَة عُلُومِ الحَديث» آورده و گفته است: حدیث صحیحیست.
۳۶۱- وَعَنْ ابْن عَبَاسٍ رضي الله عنهما قال: قَدِمَ عُيَيْنَة بْنُ حِصْنٍ فَنَزلَ عَلَى ابْنِ أَخيِهِ الْحُر بْنِ قَيْس، وَكَانَ مِن النَّفَرِ الَّذِين يُدْنِيهِمْ عُمرُس وَكَانَ الْقُرَّاءُ أَصْحابَ مَجْلِسِ عُمَرَس وَمُشاوَرَتِهِ كُهولاً كَانُوا أَوْ شُبَّانا، فَقَالَ عُييْنَةُ لابْنِ أَخيِه: يَا ابْنَ أَخِى لَكَ وَجْهٌ عِنْدَ هَذَا الأمِيرِ فَاسْتَأْذِنْ لِی عَلَيْه، فاستَأذنَ فَأَذِنَ لَهُ عُمر. فَلَمَّا دخَلَ قال: هِيْ يا ابْنَ الْخَطَّاب، فَوَاللَّه مَا تُعْطِينَا الْجَزْلَ وَلا تَحْكُمُ فِينَا بالْعَدْل، فَغَضِبَ عُمَرُس حتَّى هَمَّ أَنْ يُوقِعَ بِهِ فَقَالَ لَهُ الْحُر: يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ الله تعَالى قَال لِنبِيِّهِج: ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾ وإنَّ هَذَا مِنَ الجاهلين، وَاللَّه ما جاوَزَها عُمَرُ حِينَ تلاها، وكَانَ وَقَّافاً عِنْد كِتَابِ الله تعالى. [روایت بخارى][ صحیح بخاری، ش: ۴۶۴۲، ۷۲۸۶؛ [این حدیث، پیشتر بهشمارهی ۵۱ در همین کتاب ذکر شده است.])]
ترجمه: ابنعباسس میگوید: عیینه بن حصن (به مدینه) آمد و بهخانهی برادرزادهاش، حر بن قیس رفت. حُر، جزو افرادی بود که عمرس آنها را به خود نزدیک میکرد (گرامی میداشت)؛ قاریان قرآن، پیر بودند یا جوان، همواره در مجلس عمرس حضور داشتند و طرفِ مشورتش بودند. عیینه بن حصن به برادرزادهاش گفت: تو نزد این امیر، قدر و منزلت داری؛ از او بخواه که مرا به حضور بپذیرد. عیینه هنگامی که وارد مجلس عمرس شد، گفت: های! ای پسر خطاب! تو چیزِ زیادی به ما نمیدهی و در میان ما بهعدالت حکم نمیکنی. عمرس خشمگین شد و میخواست او را تنبیه کند. حر به عمر گفت: ای امیر مؤمنان! الله متعال، به پیامبرشج فرموده است:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾[الأعراف: ١٩٩]
عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهلان روی بگردان.
و ادامه داد: و این شخص نیز از جاهلان است. (ابنعباسس میگوید:) بهخدا سوگند، هنگامی که حر، این آیه را تلاوت نمود، عمرس از حکم آن تجاوز نکرد؛ عمرس در برابر کتاب الله، بسیار مطیع بود.
۳۶۲- وعن أبي سعيدٍ سَمُرةَ بنِ جُنْدبٍس قال: لَقَدْ كنْتُ عَلَى عهْدِ رسول اللَّهج غُلامًا، فَكُنْتُ أَحفَظُ عنْه، فَمَا يَمْنَعُني مِنَ القَوْلِ إِلاَّ أَنَّ هَهُنَا رِجالاً هُمْ أَسنُّ مِنِّي. [متفق عليه][ صحیح بخاری، ش: ۱۳۳۲؛ و صحیح مسلم، ش: ۹۶۴.]
ترجمه: ابوسعید، سَمُره بن جندبس میگوید: در دوران پیامبرج، پسری نوجوان (کمسن و سال) بودم و فرمودههای ایشان را حفظ میکردم؛ تنها چیزی که مرا از سخن گفتن باز میداشت، حضورِ مردانِ مسنتر در مجلس بود.
۳۶۳- وعن أَنسس قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «ما أَكْرَم شَابٌّ شَيْخًا لِسِنِّهِ إِلاَّ قَيَّضَ الله لَهُ مَنْ يُكْرِمُهُ عِنْد سِنِّه». [ترمذي، روایت کرده و گفته است: حديث غريبیست.][ ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، ش:۳۴۸؛ ضعیف الجامع الصغیر، ش: ۵۰۱۲؛ از آلبانی/. آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: ۴۶۷۱، این حدیث را ضعیف دانسته است.]
ترجمه: انسس میگوید: رسولاللهج فرمود: «هر جوانی، پیری را بهخاطر سنّ و سالش مورد احترام قرار دهد، زمانی که خود پیر شود، الله متعال، کسی را مقدّر میکند که او را گرامی بدارد».
شرح
در همهی این احادیث، به گرامیداشت اهل فضل و علم اشاره شده است؛ چنانکه در حدیث عبدالله بن مسعودس آمده است: پیامبرج فرمود: «افرادِ بالغ و عاقل، پشتِ سر و نزدیکِ من قرار بگیرند؛ سپس کسانی که در سن و دانش در درجهی بعد هستند». و این را سه بار تکرار کرد و افزود: «(در مسجد و هنگام نماز جماعت) از بینظمی، سر و صدا و بههم آمیختگی بازارها بپرهیزید». یعنی شایسته است که افراد مسنتر و داناتر در صفهای جلو قرار بگیرند. «أُولُوا الأَحْلامِ»، یعنی کسانی که بالغ شدهاند و «النُّهَى»، جمعِ «نهیه» به معنای عقل و خرد است و «أُولُوا النُّهَى» یعنی خردمندان. لذا افراد بالغ و عاقل، باید هنگام نماز در صفهای جلو بایستند. این حدیث، بدین معنا نیست که تنها افرادِ بالغ و عاقل جلو بایستند یا بدین معنا نیست که بچهها و خردسالان، حق ندارند در صفهای جلو قرار بگیرند. لذا نباید بچههایی را که در صف اول میایستند، از صف اول به عقب برانیم و این کار، جایز نیست؛ مگر اینکه نمازگزاران را اذیت کنند. زیرا هر مسلمانی، پیش از سایر مسلمانان به چنین موقعیتی دست یابد، آن موقعیت به او تعلق دارد. اینجاست که به تفاوت این دو عبارت، پی میبریم:
اول: این عبارت که: تنها افراد بالغ و عاقل، نزدیک امام و پشت سرِ او بایستند.
و دوم: این فرمودهی پیامبرج که: «افراد بالغ و عاقل، پشت سر و نزدیک من قرار بگیرند».
عبارت نخست، بدین معناست که بچهها و خردسالان، نباید نزدیک امام و در صفهای جلو قرار بگیرند؛ و این، درست نیست. ولی فرمودهی پیامبرج تشویقی برای افراد بالغ و عاقل است تا در صف اول و نزدیک امام جماعت بایستند. از اینرو میگوییم: کسانی که بچهها را از صفهای جلو به عقب میرانند، در حقیقت آنها را از حقی که به آن دست یافتهاند، محروم میکنند و بدینسان دچار اشتباه بزرگی میشوند. زیرا از پیامبرج روایت شده است: «مَنْ سَبَقَ إلَى مَا لَمْ يَسْبِقْ إلَيْهِ مُسْلِمٌ فَهُوَ لَهُ».[ ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الجامع، از آلبانی/، ش: ۵۶۲۲.] یعنی: «هرکس، پیش از سایر مسلمانان به چیزی دست یابد، آن چیز به او تعلق دارد».
از سوی دیگر، این امر باعث میگردد که بچهها از مسجد دلزده شوند و این، آنها را از مسجد فراری میکند؛ علاوه بر این از کسی که آنها را طرد مینماید، آزردهخاطر میشوند. از اینرو تأکید میکنم که هیچگاه بچهها را از صفهای جلو طرد نکنید.
همچنین اگر بچهها را از صفهای جلو به صفهای عقب برانیم، فرصتِ بازیگوشی در اختیارشان گذاشتهایم. به عبارت دیگر اگر همهی بچهها در عقب، صف جداگانه و مستقلی داشته باشند، با سر و صدا و هیاهوی خود، حواس نمازگزاران را پَرت میکنند؛ ولی اگر در صف اول یا در میان نمازگزاران، پراکنده باشند، آرامش مسجد، بیشتر حفظ میشود.
از این فرمودهی پیامبرج بدین نکته پی میبریم که نزدیک بودن به امام جماعت، دارای شأن و فضیلتیست که نمیتوان نادیده گرفت. پس نتیجه بگیریم که اگر سمت چپ صف، نسبت به سمت راست آن، به امام نزدیکتر باشد، در این صورت ایستادن در سمت چپ، برتر است؛ زیرا به امام، نزدیکتر می باشد. برای دستیابی به این فضیلت، ابتدا چنین بود که اگر یک امام و دو مقتدی بودند، هر سه در یک صف میایستادند و امام، وسط قرار میگرفت و یک نفر، سمت راستش میایستاد و دیگری، سمت چپ. گرچه این وضعیت ایستادن در جماعت سه نفره، منسوخ شد، اما نشانگر اینست که سمت راست، بهطور مطلق برتر نیست و تنها زمانی برتر است که فاصلهی سمت راست از امام، همانند فاصلهی سمت چپ باشد؛ ولی اگر فاصلهی سمت چپ از امام، بهطور روشن، کمتر باشد، در این صورت، سمت چپ، برتر و افضل است.
اما در حدیثِ مربوط به خوابِ پیامبرج آمده است: «در خواب دیدم که مسواک میزنم. دو نفر نزد من آمدند؛ یکی، بزرگتر بود و دیگری، کوچکتر. مسواک را به کوچکتر دادم. به من گفته شد: آن را به بزرگتر بده. پس آن را به بزرگتر دادم». این حدیث، نشانگر اینست که باید هنگام دادن اشیاء به افراد، از بزرگترها شروع کنیم؛ لذا هنگام پذیرایی با غذا، چای و قهوه، از سمت راست شروع نکنیم؛ بلکه از افرادِ مسنتری که روبهروی ما هستند، آغاز نماییم. زیرا پیامبرج میخواست مسواک را به کوچکتر بدهد، اما به او گفته شد: آن را به بزرگتر بده. ناگفته پیداست که اگر مردِ کوچکتر در سمت چپ بود، پیامبرج تصمیم نمیگرفت که مسواک را به او بدهد؛ لذا چنین بهنظر میرسد که فردِ کوچکتر سمت راست بوده است؛ ولی به پیامبرج گفته شد: «آن را به کوچکتر بده». پس نتیجه اینکه وقتی مردم روبهروی ما باشند، از افراد مسنتر شروع میکنیم، نه از سمت راست. ولی اگر سمت چپ و راست نشسته باشند، باید از سمت راست، آغاز نماییم.
برای جمعبندی این مسأله که پذیرایی و امثال آن را از افراد مسنتر شروع کنیم یا از افرادی که سمت راست ما قرار دارند، میگوییم: اگر داستان بهگونهای باشد که برای پیامبرج اتفاق افتاد، از افرادِ سمت راست آغاز میکنیم؛ چنانکه نوشیدنیای برای پیامبرج آوردند؛ سمت چپِ پیامبرج افرادی مسن بودند و سمت راست ایشان، پسربچهای قرار داشت؛ پیامبرج به پسربچه فرمود: «أَتَأْذَنُ لي أَنْ أُعْطِيَ هُؤلاءِ؟» یعنی: «آیا اجازه میدهی که به اینها بدهم؟» پسربچه پاسخ داد: خیر، سوگند به الله هیچکس را در سهمی که از سوی شما نصیبم شده است، بر خود ترجیح نمیدهم. لذا وقتی که موقعیت، اینگونه بود، افرادِ سمت راست را مقدّم بدارید؛ ولی اگر همه، روبهروی شما هستند، از افراد مسنتر آغاز کنید. این، جمعبندیِ ما دربارهی مقدم دانستن افراد مسنتر یا افرادیست که در سمت راست مجلس قرار دارند. حال این پرسش مطرح میشود که اگر لیوان آب را به بزرگتر مجلس دادید، پس از او، چه کسی اولویت دارد؟ کسی که سمت راستِ این فرد و سمت چپ شماست یا کسی که سمت راستِ شما قرار دارد؟
میگوییم: باید از کسی آغاز کنید که سمتِ راست شماست، گرچه سمت چپِ آن فردِ مسن باشد؛ زیرا اگر ما پس از مقدم قرار دادن فرد مسن، رعایت سمت راست را اساس قرار دهیم، در این صورت کسی که سمت راستِ شماست، همان کسیست که سمتِ چپِ مقابلِ شماست و باید او را در اولویت قرار دهید؛ البته در صورتی که حاضران مجلس، در این ترتیب، کسی را بر خود ترجیح ندهند یا تعارفش نکنند و به خدمتکار یا کسی که آب میدهد، نگویند: به فلانی بده.
***