۷۲- باب: حرام بودن کبر و خودپسندی
الله متعال میفرماید:
﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ ٨٣﴾[القصص: ٨٣]
این، سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار میدهیم که خواهان فساد و برتری در زمین نیستند. و فرجام نیک از آنِ پرهیزگاران است.
و میفرماید:
﴿وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ﴾[الإسراء: ٣٧]
و در زمین، خرامان و با تکبر راه مرو.
و میفرماید:
﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ ١٨﴾[لقمان: ١٨]
متکبرانه از مردم روی برنگردان و در زمین خرامان و باغرور راه مرو که بهراستی الله، هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد.
و میفرماید:
﴿إِنَّ قَٰرُونَ كَانَ مِن قَوۡمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَيۡهِمۡۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡكُنُوزِ مَآ إِنَّ مَفَاتِحَهُۥ لَتَنُوٓأُ بِٱلۡعُصۡبَةِ أُوْلِي ٱلۡقُوَّةِ إِذۡ قَالَ لَهُۥ قَوۡمُهُۥ لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَرِحِينَ ٧٦﴾[القصص: ٧٦]
قارون از قوم موسی بود؛ پس بر آنان ستم کرد و به اندازهای به او گنج دادیم که کلیدهایش بر گروهی توانمند و قوی، سنگینی میکرد؛ زمانی (را یاد کن) که قومش به او گفتند: (به دنیا دل مبند و) شادی مکن؛ بیگمان الله، افراد سرمست و مغرور (و دلبسته به دنیا) را دوست ندارد.
تا آنجا که میفرماید:
﴿فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ﴾ [القصص: ٨١]
پس قارون و خانهاش را به زمین فرو بردیم.
شرح
مؤلف/ میگوید: «باب حرام بودن کبر و خودپسندی».
کبر، اینست که انسان خود را سر و گردنی از دیگران برتر بداند و گمان کند که بر سایر مردم برتری دارد.
خودپسندی، اینست که انسان، عملش را بزرگ و فراوان بپندارد و به آن، مغرور شود.
لذا خودپسندی به عملِ انسان برمیگردد و کبر به خودِ او؛ و هر دو، خُلق و خوی زشت و ناپسندی هستند.
کبر بر دو نوع است: کبر در برابر حق؛ و کبر در برابرِ خلق خدا. چنانکه پیامبرج فرموده است: «الكِبْرُ بَطَرُ الحَقِّ وغَمْطُ النَّاسِ».[ صحیح مسلم، ش: ۹۱.] یعنی: «کبر، سرکشی از حق و تحقیر مردم است». لذا آدمِ متکبر، در ذات خود، آدمِ سرکشیست؛ یعنی هم در برابر حق گردنکشی میکند و هم در برابر مردم. به عبارت دیگر، از حق، رویگردان است و حق را نمیپذیرد و مردم را عددی حساب نمیکند و خود را برتر از آنها میبیند.
به شخصی گفتند: مردم را چه میبینی؟ گفت: به گمانم قدرِ پشهاند! در جوابش گفتند: آنها نیز تو را همینگونه میبینند.
و از دیگری پرسیدند: مردم را چه میبینی؟ گفت: آنها را از خود بزرگتر میبینم و بس ارجمند و محترم هستند. به او گفتند: آنها نیز تو را بزرگتر از خود میبینند و نزدشان محترم و گرامی هستی.
مردم را هر طور ببینی، آنها نیز تو را همانگونه میبینند؛ اگر به دیدهی احترام به آنها بنگری، آنان نیز به تو احترام میگذارند و نزدشان گرامی و ارجمند خواهی بود؛ و برعکس، اگر به دیدهی تحقیر به آنها نگاه کنی، خود از چشمِ آنها میافتی و نزدشان حرمت و جایگاهی نخواهی داشت.
سرکشی از حق، اینست که انسان، حق و حقیقت را قبول نکند و به چیزی جز خود و نظر خویش اهمیت ندهد و خود را از حق و حقیقتّ برتر و بزرگتر بپندارد! نشانهاش، اینست که وقتی دلایل کتاب و سنت به او عرضه شود، قبول نکند؛ بلکه بر رأی خود پافشاری نماید. این، رویگردانی از حق و حقیقت است. پناه بر الله.
برخی از مردم، از خود دفاع میکنند؛ یعنی وقتی سخنی میگویند، امکان ندارد از آن برگردند یا آن را پس بگیرند؛ بلکه حتی با اینکه دیدگاه درست را درمییابند و میفهمند حرفی که زدهاند بر خلافِ عقل و شرع است، باز هم بر آن پافشاری میکنند! در صورتی که بر انسان، واجب است همینکه حق را دریافت، از سخن خویش به سوی حق بازگردد؛ اگرچه بر خلافِ پندار یا سخنِ وی باشد. این، عزتش را نزدِ اللهﻷ بیشتر میگرداند و بر عزتش در نزد مردم میافزاید. هیچگاه گمان نکنید که اگر از سخن یا دیدگاه خود به سوی حق و حقیقت بازگردید، حرمت و جایگاه خود را از دست خواهید داد؛ این را کسرِ شأن مپندارید؛ بلکه این را عزت بدانید و مطمئن باشید که مردم درک میکنند و میفهمند که شما، تابعِ حقیقت هستید. اما کسی که در برابر حقيقت، سرسختی و لجاجت میورزد و بر دیدگاهِ نادرستِ خویش پافشاری میکند و حق را نمیپذیرد، در حقیقت، متکبر است. پناه بر الله.
چنین رويكردی در برخی از مردم، حتی در طلاب علم مشاهده میشود؛ گاه پس از بحث و بررسی، دیدگاه درست برای یک شخص روشن میگردد و چون با گفتارِ دیروزش مغایرت دارد، بر نظرِ خود پافشاری میکند و شیطان وسوسهاش مینماید که اگر از رأی خود برگردد، مردم او را سرزنش خواهند کرد یا دربارهاش خواهند گفت: عجب آدمِ سسترأی و بیثباتیست! هر روز فکر و نظرش عوض میشود!
مگر چه اشکالی دارد؟ امام احمد/ که به امام اهل سنت، مشهور است، گاه در یک مسأله چهار دیدگاه از او نقل شده است؛ چرا؟ برای اینکه او تابعِ سنت بود و بهخاطر گستردگیِ اطلاعاتش، هر زمان که در متون سنت، دلیلِ جدیدی مییافت که بر خلافِ دیدگاهِ گذشتهاش بود، از آن برمیگشت. این، رویکرد هر انسانِ باانصافی میباشد که تابعِ دلیل است؛ هرکس و در هر موقعیتی که باشد.
سپس مؤلف/ چند آیه ذکر کرده که در نکوهش تکبر است؛ آخرین آیات مذکور، دربارهی قارون است. قارون از بنیاسرائیل و از قوم موسی÷ بود و اللهﻷ مال و ثروت فراوانی به او داده بود؛ بهاندازهای کلیدهای انبارها و خزانههای گنجش بر گروهی توانمند و قوی سنگینی میکرد. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَرِحِينَ ٧٦﴾: «زمانی (را یاد کن) که قومش به او گفتند: (به دنیا دل مبند و) شادی مکن؛ بیگمان الله، افراد سرمست و مغرور (و دلبسته به دنیا) را دوست ندارد». اما این مرد، حق را قبول نکرد، بلکه تکبر ورزید و سرکشی نمود؛ هر زمان که آیات الاهی را برایش یادآوری میکردند، آنها را رد میکرد و تکبر میورزید. ﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓۚ﴾: «گفت: فقط به خاطر علم و دانشی که دارم، به این مال و ثروت دست یافتهام». و بدینسان لطف اللهﻷ را بر خود انکار کرد؛ ادعا میکرد که آنهمه ثروت را با دانش و قدرت خود بهدست آورده است. در نتیجه اللهﻷ او و خانهاش را در زمین فرور بُرد و خودش و آنهمه مال و ثروتش را نابود کرد. ﴿فَمَا كَانَ لَهُۥ مِن فِئَةٖ يَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِينَ ٨١﴾: «پس قارون و خانهاش را به زمین فرو بردیم؛ و هیچ گروهی نداشت که او را در برابر الله یاری دهند و خود نیز یارای چنین کاری نداشت». اللهﻷ میفرماید:
﴿وَأَصۡبَحَ ٱلَّذِينَ تَمَنَّوۡاْ مَكَانَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ يَقُولُونَ وَيۡكَأَنَّ ٱللَّهَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَيَقۡدِرُۖ لَوۡلَآ أَن مَّنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا لَخَسَفَ بِنَاۖ﴾[القصص: ٨٢]
و آنان که دیروز جایگاه او را آرزو میکردند، بامدادان میگفتند: شگفتا که الله، روزی هر کس از بندگانش را بخواهد، فراخ و یا تنگ میگرداند. و اگر الله بر ما منت نمیگذاشت، ما را نیز در زمین فرو میبُرد.
دقت کنید؛ در پیامد تکبر و خودپسندی بیندیشید؛ آری! پیامدش نابودی و ذلت و خواریست.
مؤلف/ آیههای دیگری نیز در این باب ذکر کرده است؛ از جمله اینکه اللهﻷ میفرماید:
﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗا﴾[القصص: ٨٣]
این، سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار میدهیم که خواهان فساد و برتری در زمین نیستند.
آخرت، واپسین سرای انسان است؛ زیرا هر انسانی چهار منزل دارد که آخرینش، منزل آخرت است:
منزل نخست: شکم مادر.
دومین منزل: دنیا.
سومین منزل: عالَم برزخ که از زمان مرگ آغاز میشود و تا برپا شدن قیامت ادامه دارد.
و چهارم: سرای آخرت است که آخرین منزل انسان میباشد و جاوادنه در آن میماند. این، همان سرا یا منزلیست که اللهﻷ دربارهاش میفرماید:
﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗا﴾[القصص: ٨٣]
این، سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار میدهیم که خواهان فساد و برتری در زمین نیستند.
یعنی نه در برابر حق، گردنکشی و تکبر میکنند و نه در برابر خلق؛ بلکه در برابر حق و خلق متواضع هستند. روشن است چنین کسانی وقتی ارادهی فساد و برتریجویی نمیکنند، پس از باب اولی، در عمل نیز به تبهکاری و برتریجویی نمیپردازند؛ لذا نه فساد میکنند و نه در برابر حق و خلق خدا، تکبر میورزند و خواهان فساد و برتری نیز نیستند. مردم بر سه دستهاند:
۱- گروهی که تکبر میورزند، فساد میکنند و دیگران را نیز به فساد و تباهی میکشانند؛ یعنی هم خواهان فساد و برتری در زمین هستند و هم در عمل به چنین کارهایی میپردازند و بدینسان ارادهی بدی و کردار بد، هر دو را دارند.
۲- گروهی که خواهان فساد و برتری نیستند، چه رسد به اینکه تبهکار و متکبر باشند.
۳- دستهای دیگر خواهان فساد و برتری هستند، اما تواناییاش را ندارند؛ البته گناهِ این بداندیشی و ارادهی بد بر آنان خواهد بود.
سرای آخرت، از آنِ کسانیست که خواهان فساد و برتری در زمین نیستند؛ یعنی در برابر حق و خلق خدا، تکبر نمیورزند و به فساد و تبهکاری نمیپردازند. گفتنیست: منظور از فساد و تبهکاری در زمین، ویران کردن خانهها و به آتش کشیدن مزارع و کشتزارها نیست؛ بلکه منظور، تباه کردنِ زمین با گناه و معصیت است. اللهﻷ میفرماید:
﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا﴾ [الأعراف: ٥٦]
و در زمین پس از اصلاح آن، به فساد و تبهکاری نپردازید.
علما در تفسیر این آیه گفتهاند: یعنی از الله، نافرمانی و معصیت نکنید؛ زیرا معصیت، خاستگاهِ فساد و تباهیست.
الله تبارک و تعالی میفرماید:
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَرَكَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٩٦﴾[الأعراف: ٩٦]
و اگر مردم شهرها و آبادیها ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکتهای آسمان و زمین را بر آنان میگشودیم؛ ولی انکار نمودند و ما، آنان را به سبب کردارشان گرفتیم.
و اللهﻷ در نتیجهی این انکار، برکتهای آسمان و زمین را بر آنان نگشود؛ لذا زمین بهوسیلهی گناه و معصیت، تباه میگردد.
الله متعال میفرماید:
﴿وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًا﴾[الإسراء: ٣٧]
و در زمین خرامان و با غرور راه مرو.
و در ادامه میفرماید:
﴿إِنَّكَ لَن تَخۡرِقَ ٱلۡأَرۡضَ وَلَن تَبۡلُغَ ٱلۡجِبَالَ طُولٗا ٣٧﴾[الإسراء: ٣٧]
بهراستی تو نمیتوانی زمین را بشکافی و نمیتوانی در بلندی به کوه برسی.
یعنی هرطور که باشی، باز هم انسانِ ضعیف و کوچکی هستی که نمیتوانی با تکبر و غرورِ خود - با کوبیدنِ پایِ خود - زمین را بشکافی یا با بالا گرفتنِ سر و گردن خویش، همسان کوهها شوی و به بلندای کوهها برسی.
الله متعال میفرماید:
﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ ١٨﴾[لقمان: ١٨]
متکبرانه از مردم روی برنگردان و در زمین خرامان و باغرور راه مرو که بهراستی الله، هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد.
لذا میبینیم که انسانهای متکبر، از حق و حقیقت رویگردان هستند و از قبولِ آن سرپیچی میکنند؛ حتی وقتی با آنها سخن میگوییم، رویِ خود را میگردانند و گردنِ خویش را میپیچانند و ژستِ عجیبی به خود میگیرند!
﴿وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًا﴾؛ یعنی در زمین با تکبر راه مرو. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ ١٨﴾؛ اللهﻷ کسی را که ژست متکبرانهای به خود میگیرد و با گفتارش فخرفروشی میکند، دوست ندارد؛ به عبارت دیگر کسی که در رفتارش، یعنی در ظاهر و پوششِ او و نیز در نحوهی راه رفتنش، کبر و غرور نمایان است و همچنین هنگامِ سخن گفتن، فخرفروشی میکند، الله متعال دوستش ندارد؛ بلکه الله متعال بندهی پرهیزگار و متواضعی را دوست دارد که ناشناخته و دارای عزت نفس میباشد.
***
۶۱۷- عن عبدِ اللَّهِ بن مسعُودٍس عَنِ النَّبِيِّج قال: «لا يَدْخُلُ الجَنَّةَ مَنْ كَانَ في قَلْبِهِ مثْقَالُ ذَرَّةٍ مَنْ كِبرٍ». فقال رَجُلٌ: إِنَّ الرَّجُلَ يُحِبُّ أَنْ يَكُونَ ثَوْبُهُ حَسَنًا، ونعلهُ حَسَنَةً؟ قال: «إِنَّ اللهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ الجَمالَ؛ الكِبْرُ بَطَرُ الحَقِّ وغَمْطُ النَّاسِ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۹۱.]
ترجمه: عبدالله بن مسعودس میگوید: پیامبرج فرمود: «کسی که در قلبش بهاندازهی ذرهای کبر باشد، وارد بهشت نمیشود». شخصی پرسید: آیا کسی که دوست دارد لباس و کفش زیبا بپوشد، این هم تکبر است؟ فرمود: «همانا الله زیباست و زیبایی را دوست دارد؛ کبر، سرپیچی از حق و تحقیر مردم است».
۶۱۸- وعنْ سلمةَ بنِ الأَكْوعس أَنَّ رَجُلاً أَكَل عِنْدَ رسولِ اللَّهج بِشِمالِهِ فقال: «كُلْ بِيَمِينِكَ». قال: لاَ أَسْتَطِيع. قال: «لا اسْتَطَعْتَ»؛ مَا مَنَعَهُ إِلاَّ الكبْر. قال: فما رَفَعها إِلى فِيه. [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۰۲۱. [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۱۶۳ ذکر شد.])]
ترجمه: سلمه بن اکوعس میگوید: شخصی نزد رسولاللهج با دست چپ خود، غذا خورد؛ پیامبرج به او فرمود: «با دست راستِ خود بخور». آن مرد گفت: نمیتوانم. پیامبرج فرمود: «هیچگاه نتوانی». چیزی جز کبر، آن مرد را از اطاعت بازنداشت؛ وی از آن پس نمیتوانست دست راستش را به سوی دهانش بلند کند.
شرح
حافظ نووی/ در باب حرام بودن کبر و خودپسندی، حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابنمسعودس میگوید: پیامبرج فرمود: «کسی که در قلبش بهاندازهی ذرهای کبر باشد، وارد بهشت نمیشود».
این حدیث، یکی از احادیث وعید میباشد که رسولاللهج در آن بهصورت مطلق نسبت به یک کار هشدار داده است و البته بنا بر آموزههای دینی به شرح و تفصیلِ بیشتری نیاز دارد.
کسی که در قلبش کبر وجود دارد، یعنی حق را ناپسند میداند و از آن سرپیچی میکند، کافر است و جاودانه در دوزخ میماند و هیچگاه وارد بهشت نمیشود. زیرا الله متعال میفرماید:
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَرِهُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٩﴾[محمد : ٩]
این، بدانسبب بود که آنان آنچه را الله نازل کرده است، ناگوار دانستند؛ پس (الله) اعمالشان را تباه کرد.
و الله عمل هیچکس جز کافر را تباه نمیگرداند؛ زیرا اللهﻷ میفرماید:
﴿وَمَن يَرۡتَدِدۡ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَيَمُتۡ وَهُوَ كَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٢١٧﴾[البقرة: ٢١٧]
و اعمالِ آن دسته از شما که از دینشان برگردند و در حال کفر بمیرند، در دنیا و آخرت بر باد میشود و چنین افرادی دوزخیاند و برای همیشه در دوزخ می-مانند.
اما اگر کسی در برابر مردم یا خلق خدا تکبر ورزد، اما از عبادت الله سرپیچی نکند، بهطور مستقیم وارد بهشت نمیشود؛ بلکه ابتدا مجازات عملش را میبیند تا از آلودگی این گناه پاک گردد و در حالی به بهشت برود که پاک و پاکیزه است. از اینرو وقتی رسولاللهج این حدیث را بیان فرمود، شخصی پرسید: آیا کسی که دوست دارد لباس و کفش زیبا بپوشد، این هم تکبر است؟ رسولاللهج فرمود: «همانا الله زیباست و زیبایی را دوست دارد؛ کبر، سرپیچی از حق و تحقیر مردم است». آری؛ الله در ذات، صفات و افعال خود زیباست و هرچه از او سر میزند، نیک و زیبا میباشد، نه زشت و اندیشههای پاک و سالم، آن را خوب و زیبا میدانند. اینکه فرمود: «زیبایی را دوست دارد»، بدین معناست که دوست دارد بندهاش ظاهری زیبا و آراسته داشته باشد و کفش و لباسِ خوب و زیبا بپوشد و در همه حال آراسته و نیک باشد؛ زیرا زیبایی و آراستگی، قلبها را به سوی انسان جذب میکند و مردم، آدمِ آراسته را دوست دارند؛ بر خلاف زشتی؛ مثلِ کسی که به سر و وضعش نمیرسد و موهای ژولیده و لباسهای نامرتبی دارد. از اینرو رسولاللهج فرمود: «الله زیباست و زیبایی را دوست دارد»؛ یعنی دوست دارد که بندهاش زیبا و آراسته باشد. البته زیباییِ طبیعی و خدادادی، دست انسان نیست و انسان در این زمینه دخل و تصرفی ندارد. لذا رسولاللهج در این حدیث به زیبایی و جمالی اشاره کرده که در دستِ انسان است؛ یعنی تجمل و خودآراییِ مشروع.
و اما حدیث دوم؛ سلمه بن اکوعس میگوید: شخصی، نزد رسولاللهج با دست چپ خود، غذا خورد؛ پیامبرج به او فرمود: «با دست راستِ خود بخور». آن مرد گفت: نمیتوانم. پیامبرج فرمود: «هیچگاه نتوانی». چیزی جز کبر، آن مرد را از اطاعت بازنداشت؛ از آن پس نمیتوانست دست راستش را به سوی دهانش بلند کند.
رسولاللهج همینکه دریافت این مرد، آدمِ متکبریست، برایش بددعایی کرد و از الله متعال خواست که دست راستش را فلج یا بهگونهای بگرداند که نتواند آن را به سوی دهانش بالا ببرد. الله متعال نیز دعای پیامبرج را پذیرفت و از آن پس، آن مرد نمیتوانست دست راستش را به سوی دهانش بالا ببرد؛ یعنی مثلِ عصا راست شد. زیرا در برابر دینِ اللهﻷ تکبر ورزید و از حکمِ پیامبرج سرپیچی کرد.
این حدیث، نشان میدهد که خوردن و آشامیدن باید با دست راست باشد؛ یعنی استفاده از دست راست در خوردن و آشامیدن واجب است و خوردن با دستِ چپ، حرام میباشد و هرکس با دست چپش چیزی بخورد یا بیاشامد، گنهکار میشود. زیرا کسی که با دست چپ میخورد و میآشامد، مانندِ شیطان و دوستان او میگردد. پیامبرج فرموده است: «لا يَأْكُلْ أَحَدُكُمْ بِشِمَالِهِ وَلا يَشْرَب بِشِمَالِهِ، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ يَأْكُلُ بِشِمَالِهِ وَيَشْرَب بِشِمَالِهِ».[ مسلم، ش: ۲۰۲۰.] یعنی: «هیچیک از شما با دستِ چپش نخورد و نیاشامد؛ زیرا شیطان با دست چپش میخورد و میآشامد».
اگر به کفار نگاه کنیم، میبینیم که با دستِ چپشان میخوردند و میآشامند؛ بنابراین کسی که با دستِ چپش میخورد و میآشامد، در حقیقت مانند شیطان و دوستانِ شیطان، عمل میکند.
اگر کسی ببیند که برادر مسلمانش با دست چپش میخورد و میآشامد، بر او واجب است که به برادر مسلمانش تذکر دهد و به بهترین شکل به او یادآوری کند که خوردن و آشامیدن با دست چپ درست نیست؛ البته اگر نگران بود که برادر مسلمانش شرمنده شود یا قبول نکند، بهطور مستقیم چیزی به او نگوید؛ بلکه با اشاره و کنایه و خیلی محترمانه او را متوجه اشتباهش نماید؛ مثلاً بگوید: برخی از مردم با دست چپ غذا میخورند؛ این، حرام است. و اگر عالمی با او بود، این نکته را در قالب یک سؤال مطرح کند و بپرسد: نظرِ شما دربارهی خوردن و آشامیدن با دست چپ چیست؟ و بدینسان برادرِ مسلمانش را متوجه اشتباهش بگرداند؛ اما اگر متوجه نشد، در تنهایی به او تذکر دهد تا برادر مسلمانش این آموزهی دینی را فرابگیرد.
گاه دیده میشود که برخی از افراد، در غذا خوردن رعایت میکنند و با دست راست غذا میخورند، اما لیوان را در دستِ چپ میگیرند و با دست چپ آب مینوشند؛ میگویند: دست راستِ ما چرب است و ناچاریم لیوان را در دستِ چپ بگیریم تا آلوده نشود؛ میگوییم: این، یک مسألهی ساده و مستحب نیست که از کنارِ آن بهسادگی بگذریم؛ زیرا آشامیدن با دست چپ، حرام است و آنچه حرام میباشد، فقط در ضرورت شدید و شرایط خاص و گریزناپذیر جایز میگردد و آلوده شدن یا چرب شدن لیوان، ضرورت نیست؛ بلکه امکانِ شستنِ لیوان وجود دارد؛ علاوه بر این، میتوانیم لیوان را از پایین در میانِ انگشتِ شَست و میانه بگیریم. رعایت این نکته برای کسی که میخواهد تابعِ سنت باشد، آسان است؛ اما وضعیتِ کسی که لجبازی میکند یا میخواهد از دشمنان خدا، یعنی از شیطان و کفار تقلید نماید، فرق میکند.
***
۶۱۹- وعن حَارثَةَ بنِ وهْبٍس قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهِج يقول: «أَلاَ أُخْبِرُكُمْ بِأَهْلِ النَّار؟ كُلُّ عُتُلٍّ جَوَّاظٍ مُسْتَكْبِرٍ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۴۹۱۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۸۵۳. این حدیث پیشتر بهشمارهی ۲۵۷ ذکر شد.]
ترجمه: حارثه بن وهبس میگوید: از رسولاللهج شنیدم که فرمود: «آیا دوزخیان را به شما معرفی نکنم؟ هر انسان، تندخو و سنگدل و ثروتاندوزی که بذل و بخشش نمیکند و برتریطلب و متکبر است».
۶۲۰- وعن أبي سعيدٍ الخُدريِّس عَنِ النَّبِيِّج قال: «احْتَجَّتِ الجَنَّةُ والنَّارُ، فَقَالَتِ النَّارُ: فِيَّ الجَبَّارُونَ والْمُتَكَبِّرُون، وقالَتِ الجنَّةُ: فِيَّ ضُعَفاءُ النَّاسِ ومَسَاكِينُهُم. فَقَضَى اللَّه بيْنَهُمَا: إِنَّكِ الجَنَّةُ رَحْمَتي، أَرْحَمُ بِكِ مَنْ أَشَاءُ وإِنَّكِ النَّارُ عذَابِي، أُعَذِّبُ بِكِ مَنْ أَشَاء، ولِكِلَيْكُما عليَّ مِلْؤُها». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۲۸۴۷. [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۲۵۹ ذکر شده است.])]
ترجمه: ابوسعید خدریس میگوید: پیامبرج فرمود: «بهشت و دوزخ با هم بگومگو کردند؛ دوزخ گفت: ستمگران و مستکبران در من جای دارند. و بهشت گفت: مردم مستضعف و مستمند در من جای دارند. الله در میان بهشت و دوزخ، داوری کرد و فرمود: تو، بهشت، رحمت من هستی و با تو به هرکس که بخواهم، رحم میکنم. و تو، دوزخ، عذاب من هستی؛ و به وسیلهی تو هرکه را بخواهم، عذاب میدهم. و پُر کردن هر دوی شما، با من است».
۶۲۱- وعن أبي هُريرةَس أَنَّ رَسُولَ اللهِج قال: «لا يَنْظُرُ اللَّهُ يَوْم القِيامةِ إِلى مَنْ جَرَّ إِزارَه بَطَرًا». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۵۷۸۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۰۸۷.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «الله، روز قیامت به کسی که از روی تکبر لباسش را بر زمین بکشاند، نظر نمیکند».
شرح
مؤلف/ این احادیث را در باب حرام بودن کبر و خودپسندی ذکر کرده است؛ پیشتر به شرح آیات و برخی از احادیثی پرداختیم که در این باب آمده است.
سپس مؤلف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده که رسولاللهج فرمود: «آیا دوزخیان را به شما معرفی نکنم؟» شیوهی پیامبرج بدین صورت بود که گاه برخی از موضوعها را در قالب سؤال مطرح میکرد تا مخاطب با دقت و توجه بیشتری موضوع را دنبال کند. فرمود: «آیا دوزخیان را به شما معرفی نکنم؟» همه گفتند: بله ای رسولخدا! و سپس فرمود: «كُلُّ عُتُلٍّ جَوَّاظٍ مُسْتَكْبِرٍ». یعنی: «هر انسان، تندخو و سنگدل و ثروتاندوزی که بذل و بخشش نمیکند و برتریطلب و متکبر است».
«عُتُل»، یعنی تندخو و سنگدل؛ و «جَوَّاظ»، به هر دنیادوستِ ثروتاندوزی گفته میشود که حقوق و واجبات اموالش را ادا نمیکند و آدمِ بیصبر و کمتحملیست که در برابر هر مشکلی سر فرو میآورد و رشتهی صبر از دستش خارج میشود و همواره خود را در موقعیت و جایگاهی میبیند که گویا هیچگاه گرفتار نخواهد شد! لذا «جوّاظ»، هر آدمِ کمتحملیست که همواره نِق میزند و از زندگیاش مینالد و پیوسته در غم و اندوه، و حسرت و افسوس بهسر میبرد و هیچگاه از زندگیاش راضی نیست؛ بلکه همواره از سرنوشت خود و تقدیری که برای او رقم خورده است، شکایت دارد؛ گویا به اینکه الله، پروردگار اوست، راضی نیست!
و اما متکبر، دارای دو ویژگیست: مردم را تحقیر میکند و حق را نمیپذیرد. زیرا پیامبرج فرموده است: «الكِبْرُ بَطَرُ الحَقِّ وغَمْطُ النَّاسِ».[ صحیح مسلم، ش: ۹۱.] یعنی: «کبر، سرکشی از حق و تحقیر مردم است». لذا آدمِ متکبر، در ذات خود، آدمِ سرکشیست؛ یعنی هم در برابر حق گردنکشی میکند و هم در برابر مردم. به عبارت دیگر، از حق، رویگردان است و حق را نمیپذیرد و به خلق خدا نیز رحم نمیکند. اینها، نشانههای دوزخیان است. و بر عکس، اهل بهشت، بیشتر از میانِ مستضعفان و مستمندانی هستند که دلیلی برای تکبر ندارند؛ بلکه همواره متواضع و نرمخو هستند؛ زیرا مال و ثروت، گاه انسان را به سرکشی و طغیان وا میدارد. همانگونه که الله متعال، میفرماید:
﴿كَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَيَطۡغَىٰٓ ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ ٧﴾[العلق: ٦، ٧]
حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان مینهد، هنگامی که خود را بینیاز میبیند.
مؤلف/ حدیثی بدین مضمون نقل کرده که پیامبرج فرمود: «بهشت و دوزخ با هم بگومگو کردند». و هر یک از آنها، در فضل خود دلایلی مطرح کرد. این، جزو امورِ غیبیست و بر ما واجب است که به آن ایمان داشته باشیم؛ اگرچه درک آن برای عقل و اندیشهی ما، دشوار باشد و نتوانیم این نکته را درک یا هضم نماییم که چگونه دو موجود بیجان، بگومگو میکنند؟! در هرحال، ما بر این باوریم که الله متعال، بر هر کاری تواناست. الله متعال، در قرآن کریم خبر داده است که روز قیامت، زمین، خبرهایش را بهحکم پروردگار، بازگو میکند. وقتی الله به چیزی دستوری دهد، آن چیز بیدرنگ و در هر حالتی که باشد، حکم الله را اجابت میکند. چنانکه روز قیامت، دستها، پاها، زبانها و پوست و دیگر اندام انسانها، در برابر الله به سخن میآیند و گواهی میدهند که چه کارهایی انجام دادهاند؛ هرچند که زبانی برای سخن گفتن ندارند! زیرا الله متعال، آنها را به سخن میآورد و او، بر هر کاری تواناست. بهشت و دوزخ نیز با هم بگومگو کردند؛ بهشت گفت: ستمگران سنگدل و مستکبران، در من جای دارند. همان کسانی که سنگدل هستند. و با کبر و غرور خود، بر دیگران، برتری میجویند.
اللهﻷ در میان بهشت و دوزخ، داوری کرد و به بهشت فرمود: «تو، رحمتِ من هستی و بهوسیلهی تو، به هرکس که بخواهم، رحم میکنم». یعنی، بهشت از رحمت الهی نشأت گرفته است. از اینرو بهشت، صفتِ رحمت او نیست؛ و از آن جهت از بهشت به عنوان رحمت الهی یاد میشود که از رحمت بیکران او، نشأت گرفته است. صفت رحمت، صفتی حقیقی برای اللهﻷ میباشد که جدا از ذات او نیست؛ ولی بهشت، گرچه از رحمت او پدید آمده، ولی مخلوق و آفریدهی اوست. لذا اینکه اللهﻷ از بهشت به عنوان رحمت خود یاد میکند، بدین معناست که آن را بهرحمت خویش، آفریده است. لذا بهشت، سرای رحمت است و بندگان مهربان اللهﻷ در آن جای میگیرند. همانگونه که پیامبرج فرموده است: «وَإِنَّمَا يَرْحَمُ اللَّهُ منْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ».[ بخاری، ش: (۱۲۸۴، ۵۶۵۵، ۷۳۷۷)؛ و مسلم، ش: ۹۲۳.] یعنی: «الله به بندگانی رحم میکند که رحم و شفقت داشته باشند».
در این حدیث آمده است: الله به دوزخ فرمود: «تو، عذاب من هستی و با تو هرکه را بخواهم، عذاب میدهم». همانطور که الله متعال در قرآن کریم میفرماید:
﴿يُعَذِّبُ مَن يَشَآءُ وَيَرۡحَمُ مَن يَشَآءُۖ﴾[العنكبوت: ٢١]
هرکه را بخواهد، عذاب میدهد و به هرکس که بخواهد، رحم میکند.
لذا بهشتیان، مشمول رحمت الله میشوند و دوزخیان، گرفتار عذاب الهی. سپس اللهﻷ فرمود: «پُر کردن هر دوی شما، با من است». یعنی اللهﻷ خود، عهده دار پر کردن بهشت و دوزخ شده است. ناگفته نماند که فضل و رحمت الهی، از خشم و غضبش، گستردهتر میباشد. روز قیامت، اللهﻷ هرکه رابخواهد، در دوزخ میاندازد و دوزخ میگوید: آیا افزون بر این هم هست؟ یعنی باز هم به من بدهید؛ بیشتر بدهید. باز هم بیشتر! آنگاه الله، پایش را در دوزخ مینهد و بدینسان بخشی از دوزخ به بخشی دیگر از آن، میچسبد و دوزخ، مچاله میشود و میگوید: بس است، بس است. این، مفهوم پر کردن دوزخ میباشد. اما بهشت الهی، بسیار گسترده و به پهنای آسمانها و زمین است[ ر.ک: سورهی آلعمران، آیهی ۱۳۳.] و بهشتیان، وارد آن میشوند و بخش فراوانی از آن برای اهل بهشت، خالی میماند. از اینرو الله متعال کسانی را پدید میآورد تا به بهشت بروند و از فضل و رحمت الله برخوردار شوند. زیرا الله متعال، پر کردن بهشت را بر خود لازم قرار داده است. لذا دوزخ، به عدلِ الله پِر میشود و بهشت به لطف و رحمت او.
حدیث ابوهریرهس وعید و زنهار شدیدی دربارهی کسانیست که لباس خود را بلند میگیرند؛ بهگونهای که لباسشان روی زمین کشیده میشود یا شلوارشان، پایینتر از دو قوزک پاهایشان قرار میگیرد. رسولاللهج فرمود: «الله، روز قیامت به کسی که از روی تکبر لباسش را بر زمین بکشاند، نظر نمیکند».
این، مسألهی بسیار مهمیست؛ یعنی لباسِ یا شلوار مرد، باید بالاتر از دو قوزک پایش باشد و اینکه شلوار یا لباسِ مرد، پایینتر از قوزکِ پا باشد، گناه کبیره است و اگر کسی این کار را از روی تکبر انجام دهد، اللهﻷ روز قیامت به او نگاه نمیکند، با او سخن نمیگوید و او را پاکیزه نمیگرداند؛ بلکه چنین افرادی، عذابی دردناک در پیش دارند. اگرچه این عملشان از روی تکبر نباشد؛ زیرا اصل این عمل، جایز نیست و پیامبرج فرموده است: «مَا أَسْفَل مِنْ الْكَعْبَيْنِ مِنَ الإزَارِ فَفِي النَّار»[ صحیح بخاری، ش: ۵۷۸۷ بهنقل از ابوهریرهس.] یعنی: «پایینتر از دو قوزک پای مردانی که اسبال ازار میکنند،[ اسبال ازار، یعنی بلند بودن شلوار بهگونهای دو قوزک پا را بپوشاند.] در آتش است». لذا در هر دو صورت، این عمل، مجازات دارد؛ چه از روی تکبر باشد و چه از روی بیتوجهی، اما اگر از روی تکبر باشد، حکمش شدیدتر است. اما سنت در اینباره چیست؟ سنت، اینست که شلوار مردها، از بالای قوزک پا تا نصفِ ساق باشد. لباس پیامبرج و اصحابش اینگونه بود؛ یعنی لباسشان از دو قوزک پا، رد نمیشد یا پایینتر قوزک پا نبود.
***
۶۲۲- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «ثَلاثةٌ لاَ يُكَلِّمُهُمُ اللَّه يَوْمَ القِيامَةِ وَلا يُزَكِّيهِم وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِم، وَلهُمْ عَذَابٌ أَلِيم: شَيْخٌ زانٍ، ومَلِكٌ كَذَّابٌ، وعائلٌ مُسْتَكْبِرٌ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش: ۱۰۷.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «سه نفر - یعنی سه گروه- هستند که الله روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، آنها را پاکیزه نمیگرداند و به آنها نظر نمیکند و عذاب دردناکی در انتظار اینهاست: پیردمرد زناکار، پادشاه و فرمانروای بسیار دروغگو، و فقیرِ متکبر».
۶۲۳- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِج: «قال اللَّهُﻷ: العِزُّ إِزاري، والكِبْرياءُ رِدَائِي، فَمَنْ يُنَازعُنِي في واحدٍ مِنهُما فقدْ عذَّبتُهُ». [روایت مسلم][ صحیح مسلم، ش:۲۶۲۰.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «اللهﻷ میفرماید: عزت، ازارِ من است و بزرگی و کبریایی، ردای من؛ و کسی که دربارهی یکی از این دو با من نزاع کند، او را عذاب میدهم».
۶۲۴- وعنْه أَنَّ رَسُولَ اللهِج قال: «بَيْنَمَا رَجُلٌ يَمْشِي في حُلَّةٍ تُعْجِبُه نفْسُه، مرَجِّلٌ رأسَهُ، يَخْتَالُ في مَشْيَتِه، إِذْ خَسَفَ اللَّهُ بِه، فهو يَتَجَلْجَلُ في الأَرْضِ إلى يوْمِ القِيامةِ». [متفقٌ عليه][ صحیح بخاری، ش: ۵۷۸۹؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۰۸۸.]
ترجمه: ابوهریرهس میگوید: رسولاللهج فرمود: «مردی در لباسی فاخر، در حالی که موهایش را شانه زده و به خود فریفته شده بود، خرامان و متکبرانه راه میرفت؛ ناگهان الله او را در زمین فرو بُرد و تا روز قیامت در زمین فرو میرود».
شرح
مؤلف/ این احادیث را در باب حرام بودن کبر و خودپسندی ذکر کرده است؛ از جمله این حدیث که پیامبرج فرمود: «سه گروه هستند که الله روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، آنها را پاکیزه نمیگرداند و به آنها نظر نمیکند و عذاب دردناکی در انتظار اینهاست: پیردمرد زناکار، پادشاه و فرمانروای بسیار دروغگو، و فقیرِ متکبر». منظور، سه گروه است، نه سه نفر؛ زیرا چهبسا هزاران نفر اینگونه باشند. لذا منظور از سه یا هفت و دیگر اعدادی که در برخی از احادیث بهطور مطلق آمده است، سه گروه یا سه دسته میباشد. الله متعال روز قیامت با این سه دسته سخن نمیگوید، به آنها نظر نمیکند، آنان را پاکیزه نمیگرداند؛ بلکه این سه گروه، عذاب دردناکی خواهند داشت.
نخست: پیرمرد زناکار یا کسی که سن و سالی از او گذشته، اما زنا میکند. الله متعال با چنین افرادی سخن نمیگوید، به آنها نظر نمیکند، آنان را پاکیزه نمیگرداند و عذاب دردناکی به آنها میرساند؛ زیرا کسی که پا به سن میگذارد، شهوتش فروکش میکند؛ بر خلافِ جوان که شهوتش قویست و خویشتنداری در دورانِ جوانی، دشوارتر میباشد؛ لذا خیلی زشتتر است که یک پیرمرد زنا کند. چون انگیزهی چنین گناهی در او کمتر و ضعیفتر شده است. اگرچه زنا هم برای جوان، بد است و هم برای پیرمرد؛ البته برای پیرمرد خیلی زشتتر میباشد. این حدیث، مقیّد به حدیثیست که در «صحیحین» آمده؛ اگر کسی چنین عملِ زشتی انجام دهد و در دنیا مجازات شود، یعنی حدّ شرعی بر او اجرا گردد، دیگر، الله متعال او را در آخرت مجازات نمیکند؛ به عبارت دیگر مجازات دنیا، عذاب آخرت را از او ساقط میگرداند و این بنده، دو بار مجازات نمیشود. زیرا اجرای مجازات شرعی، او را پاک میسازد.
دوم: پادشاه یا فرمانروای بسیار دروغگو؛ زیرا پادشاه، نیازی به دروغ ندارد. سخنش، فراتر از سخن همهی مردم است؛ پس باید راستگو باشد و بیپرده سخن بگوید. وقتی پادشاه در موقعیتیست که هر چه میخواهد، میگوید و انجام میدهد، پس دلیلی ندارد که دروغ بگوید؛ اما به مردم وعده میدهد و به وعدهاش عمل نمیکند؛ میگوید: چنین و چنان خواهم کرد، اما آنچه را که میگوید، به انجام نمیرساند؛ با مردم سخن میگوید و با فکر و آرمان آنها بازی میکند و به آنان دروغ میگوید. روشن است که چنین حاکم یا فرمانروایی، مشمول این وعید میگردد؛ در نتیجه الله متعال روز قیامت با او سخن نمیگوید، به او نظر نمیکند و پاکش نمیسازد؛ بلکه عذاب دردناکی به او میرساند.
دروغ برای حاکم و مردم عادی، حرام است؛ اما برای فرمانروا، بدتر و شدیدتر است. زیرا پادشاه در موقعیتیست که نیازی به دروغ گفتن ندارد و هر کاری که بخواهد، انجام میدهد و فرمانش در میان مردم نافذ است؛ از اینرو باید روراست باشد. البته این، بدین معنا نیست که دروغ گفتن، میتواند توجیهپذیر باشد. شاید یک فردِ عادی بهخاطر اینکه در موقعیت قدرت نیست، سعی کند دروغش را توجیه نماید و خود را نیازمند دروغ بداند، اما پادشاه که نیازی به دروغ ندارد.
دروغ، حرام است و یکی از ویژگیهای منافقان بهشمار میآید. منافق هر بار که لب به سخن میگشاید، دروغ میگوید و دروغ گفتن بهطور مطلق برای هیچکس جایز نیست. اینکه برخی از مردم، دروغ مصلحتی را جایز میدانند، یک پندارِ شیطانیست و هیچ پایه و اساسی ندارد. زیرا دروغ در هر حال، حرام است.
سوم: فقیر متکبر؛ شاهد موضوع همین بخش حدیث است. فقیر، چیزی ندارد که بهخاطر آن در برابر مردم، سر و گردنش را بالا بگیرد و تکبر کند. شاید ثروتمند به مال و ثروتِ خویش فریفته شود و در برابر بندگان الله متعال تکبر نماید، اما فقیر، چه دلیلی برای تکبر دارد؟ لذا اللهﻷ روز قیامت به فقیرانی که تکبر میورزند، نظر نمیکند، با آنها سخن نمیگوید و آنان را پاکیزه نمیگرداند. ناگفته نماند که تکبر، هم برای فقرا حرام است و هم برای ثروتمندان؛ اما برای فقرا بدتر میباشد. از اینرو مردم با دیدنِ ثروتمندانِ متواضع، تعجب میکنند و تواضعش را میستایند؛ اما اگر فقیری، فروتن باشد، برایشان تعجبآور نیست. زیرا فقر انسان را متواضع میگرداند و آدمِ فقیر انگیزهای برای تکبر ندارد. حال اگر کسی فقیر باشد و با وجودِ فقر در برابر حق یا در برابر خلق خدا تکبر کند، وعيد این حدیث، شامل حالش میشود. پناه بر الله.
سپس مؤلف/ در ادامهی دلایلی که دربارهی حرام بودن کبر و خودپسندی ذکر کرده، این حدیث قدسی را آورده است که رسولاللهج فرمود: «اللهﻷ میفرماید: عزت، ازارِ من است و بزرگی و کبریایی، ردای من؛ و کسی که دربارهی یکی از این دو با من نزاع کند، او را عذاب میدهم».
این، یکی از احادیث قدسی میباشد که پیامبرج از اللهﻷ نقل کرده است؛ احادیث قدسی، گرچه از الله متعال نقل میشوند، اما در قرآن کریم نیستند. قرآن، احکام خاص خوش را دارد؛ مثلاً معجزه است و هیچیک از انسانها نمیتواند ده سوره، بلکه یک سوره بیاورد که مانند قرآن باشد. همچنین تلاوت قرآن برای کسی که جنب است، جایز نمیباشد. نمازگزار میتواند در نمازش از هر جای قرآن که بخواهد، قرائت کند؛ بلکه خواندن سورهی فاتحه در نماز، واجب است؛ در صورتی که احادیث قدسی اینگونه نیست.
علاوه بر این، قرآن از هر گونه تحریفی محفوظ است و کم و زیاد نمیشود و به معنا روایت نمیگردد و هیچ ضعفی در آن وجود ندارد؛ اما احادیث قدسی، به معنا روایت میشوند و پارهای از آنها ضعیف و حتی موضوع و ساختگیست. لذا احادیث قدسی اگرچه روایتِ پیامبرج از اللهﻷ میباشد، اما در جایگاه و منزلت قرآن نیست.
الله متعال میفرماید: عزت، ازارِ من است و بزرگی و کبریایی، ردای من؛ و کسی که دربارهی یکی از این دو با من نزاع کند، او را عذاب میدهم».
ما، این احادیث را به همان گونهای میپذیریم که از پیامبرج ثابت شده است؛ یعنی معنا و مفهوم آن را تحریف نمیکنیم و پیرامون کیفیتش سخن نمیگوییم. لذا عزت را ردای الهی میدانیم و از این حدیث درمییابیم که هرکس در عزت و قدرت پروردگار، به نزاع برخیزد و در پیِ قدرتی چون قدرت الله برآید یا در بزرگیِ پروردگار کشمکش نماید و بر بندگانِ الله تکبر کند، گرفتار عذاب الهی میشود و اللهﻷ او را بهخاطر این گستاخی عذاب میدهد؛ زیرا بر سرِ چیزی که ویژهی الله متعال میباشد، با الله نزاع میکند.
سپس مؤلف/ حدیث دیگری از ابوهریرهس ذکر کرده است که پیامبرج فرمود: «مردی در لباسی فاخر، در حالی که موهایش را شانه زده و به خود فریفته شده بود، خرامان و متکبرانه راه میرفت؛ ناگهان الله او را در زمین فرو بُرد و تا روز قیامت در زمین فرو میرود».
این مردِ متکبر نیز به سرنوشت قارون گرفتار شد که در ابتدای این باب ذکر گردید. قارون با کبکبه و آرایش خویش به میان قومش رفت؛ ببینیم اللهﻷ چه میفرماید.
﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِي زِينَتِهِۦۖ قَالَ ٱلَّذِينَ يُرِيدُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا يَٰلَيۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ قَٰرُونُ إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٖ ٧٩ وَقَالَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَيۡلَكُمۡ ثَوَابُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لِّمَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗاۚ وَلَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلصَّٰبِرُونَ ٨٠ فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ فَمَا كَانَ لَهُۥ مِن فِئَةٖ يَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِينَ ٨١﴾ [القصص: ٧٩، ٨١]
(قارون) با كبكبه و آرایش خویش به میان قومش رفت. كسانى كه خواستار زندگى دنيا بودند، گفتند: اى كاش مثل آنچه به قارون داده شده، به ما هم داده مىشد. بهراستی او، دارای بهره (و ثروت) بزرگیست. و آنان که از علم و دانش بهرهمند شده بودند، گفتند: وای بر شما! ثواب و پاداش الهی برای کسی که ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، بهتر است و تنها افراد صابر و شکیبا آن را درمییابند. پس قارون و خانهاش را به زمین فرو بردیم؛ و هیچ گروهی نداشت که او را در برابر الله یاری دهند و خود نیز یارای چنین کاری نداشت.
رسولاللهج دربارهی آن مردِ متکبر و خودپسند فرمود: «تا روز قیامت در زمین فرو میرود». دو احتمال دارد؛ یکی اینکه آن مرد زنده است و همچنان در زمین فرو میرود و تا روز قیامت در درون زمین عذاب میشود. و احتمال دوم، اینکه مطابق سنت الهی به محض فرو رفتن در زمین، مرده است؛ اما همچنان در زمین فرو میرود و این فرو رفتن، مربوط به بزرخ اوست و کیفیتش معلوم نیست. بهیقین الله، بهتر میداند. خلاصه اینکه این، مجازاتِ اوست.
این حدیث و احادیث قبل و بعدش، نشانگر حرام بودن کبر و خودپسندیست و نشان میدهد که انسان باید حد و اندازهی خود را بداند.
***
۶۲۵- وعن سَلَمَة بنِ الأَكْوعس قال: قال رسُولُ اللِّهج: «لاَ يزَالُ الرَّجُلُ يَذْهَبُ بِنفْسِهِ حَتَّى يُكْتَبَ في الجَبَّارِينَ، فَيُصِيبُهُ ما أَصابَهمْ». [ترمذي روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن میباشد.][ ضعیف است؛ ضعیف الجامع، ش: ۶۳۴۴؛ السلسلة الضعيفة، ش: ۱۹۱۴؛ و ضعیف الترمذی از آلبانی/، ش: ۳۴۳.]
ترجمه: از سلمه بن اکوعس روایت شده است: رسولاللهج فرمود: «شخص، همواره به خودپسندی و تکبر ادامه میدهد تا اینکه در جرگهی افراد متکبر نوشته میشود و آنگاه به همان فرجامی گرفتار میگردد که به افراد متکبر میرسد».
شرح
در این حدیث، پیامبرج از خودپسندی برحذر داشته است؛ کسی که تکبر میورزد و به خودپسندی ادامه میدهد، سرانجام در جرگهی افراد متکبر قرار میگیرد؛ در نتیجه همان چیزی دامنگیرش میشود که دامنگیرِ متکبران میگردد. اللهﻷ میفرماید:
﴿كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلۡبِ مُتَكَبِّرٖ جَبَّارٖ ٣٥﴾[غافر: ٣٥]
بدینسان الله بر هر دل متکبر و سرکشی مُهر میزند.
اگر آدمِ متکبر، مجازاتِ دیگری نداشت، همین یک عقوبت برایش کافی بود که اللهﻷ بر قلبش مُهر میزند و بدینسان خیر و نیکی به آن راه ندارد.
چکیدهی این باب، بر دو محور است:
نخست: حرام بودن کبر؛ تکبر، جزو گناهان کبیره است.
دوم: حرام بودن خودپسندی؛ این هم حرام میباشد و گاه سبب تباه شدنِ اعمال نیک است؛ یعنی اگر انسان به عبادتش یا به قرآن خواندنش و امثال آن، مغرور شود، بیآنکه دریابد، از اجر و پاداش آن محروم میگردد.
***