فصل دوم: القرآن یفسّر بعضه بعضاً [۸۴۴] منطوق و مفهوم قرآن
مفسران قرآن – هرگاه که خودشان را در برابر یک آیۀ قرآنی درمییابند که با مقایسه و مقابلۀ آن با آیۀ دیگری از قرآن مجید دلالتش روشنتر میگردد – عین عبارت را بازگو میکند که «القرآن يفسر بعضه بعضاً». حق هم دارند که در تأویل قرآن این روش را دنبال کنند؛ زیرا دلالت قرآن از نظر دقیقبودن و جامعبودن و فراگیر بودن، ممتاز است و بندرت میشود که در قرآن جملهای عام یا مطلق یا مجمل را بیابیم که سزاوار تخصیص یا تقیید یا تفصیل باشد و در جای دیگر قرآن این تتمه که عبارت از تخصیص یا تقیید و یا تفصیل لازم و متناسب است، نیاید. اینگونه دلالت جامع و فراگیر است که توانسته است الهامبخش علمای اسلامی گردد تا اصطلاحات خاصی را وضع کنند که هر یک از آن اصطلاحات، اشاره به یک نشانۀ بارز موجود در هر مطلبی که قرآن به سوی آن دعوت میکند و هر صحنهای که قرآن ترسیم میکند، باشد و از اینجا در مطالعات و تحقیقات اسلامی اصطلاحاتی از قبیل منطوق و مفهوم، عام و خاص، مطلق و مفید و مجمل و مفصل پدیدار شدند و این اصطلاحات و امثال آنها تعریف شدند و شواهد بسیاری عرضه گردیدند. (از سوی دیگر) شیوۀ علما و دانشمندان در مطالعه و بررسی این اصطلاحات با یکدیگر مباینت پیدا کرد: بعضی از دانشمندان که «اصولیون» باشند، این اصطلاحات را بر مبنای تشریع مورد بحث قرار دادند؛ بعضی دیگر که «متکلمان» باشند، اصطلاحات مزبور را بر پایۀ منطق مورد بررسی قرار دادند؛ عدهای دیگر – که ما هم در این بحث، از جملۀ آنان هستیم – ترجیح میدهند که به مصطلحات، از زاویۀ زبانشناسی و ادبیات بنگرند، تا بتوانند با لذت و شعف، شیوۀ سخنگفتن و تعبیرات (قرآنی) را دنبال کنند.
نخستین اصطلاحاتی که در خور شناسایی است «منطوق قرآن» و «مفهوم قرآن» است؛ زیرا این دو اصطلاح، انواع دلالت قرآنی را که از لفظ مستفاد میگردد و یا از معنی استنباط میشود، زیر پوشش خود دارند و «نص»، «ظاهر»، «مؤول»، «فحوای خطاب»، «لحن خطاب»، معانی «وصف»، «شرط» و «حصر» را در برمیگیرد. ما این مسئله را با فراهمآوردن «نمونههای» مختلفی که در گوشه و کنار کتاب حکیم خداوند پراکندهاند واضح خواهیم گردانید.
در تعریف «منطوق» گفتهاند: «عبارتست از آنچه که لفظ در محل نطق بر آن دلالت میکند». [۸۴۵] یعنی در تعریف «منطوق» به نظرشان رسیده است که تلفظ به آیه به تنهایی روزنهای است که ما را به دلالت آیه رهنمون میگردد. این توصیف واقعاً در رابطه با «نص» که لفظ احتمال جز آن را ندارد، روشن است، مانند این سخن خداوند که میفرماید: ﴿فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖ فِي ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡكَ عَشَرَةٞ كَامِلَةٞ﴾ «... و هر کس نیافت سه روز در (ایام) حج و هفت روز هنگامیکه باز گشتید روزه بگیرید. این ده (روز) کامل است...». در اینجا امکان ندارد که از الفاظ آیه و جز تمام روزهای دهگانه که آیه ناطق به آن است و نص در آن است، احتمال دیگری داده شود. حتی در مواردی که اصطلاح «شاهر» به میان میآید و یک معنای متبادر به ذهن را به همراه یک معنای دیگر به صورت درجه دوم، افاده میکند. این هم نوعی از «منطوق» است؛ زیرا دلالت آن بر معنای متبادرش که در درجۀ اول به ذهن میآید در همان محل نطق تمامیت پیدا میکند؛ زیرا (طبعاً) معنای راجع بر معنای مرجوح مقدم داشته میشود. این سخن خداوند، توضیحی را که آوردیم روشنتر میگردانید: ﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِ﴾ [البقرة: ۱۷۳] «... و اگر کسی (برای حفظ جان خود به خوردن آنها) ناچار شود، در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد، پس گناهی بر او نیست...»؛ کلمۀ «باغی» که در این آیه آمده است بر دو معنا اطلاق میگردد: یکی معنای مرجوح (درجۀ دوم) که «جاهل» باشد؛ دوم، معنای راجح (درجه اول) که «ظالم» باشد که رجحان این معنای دوم به خاطر ظاهربودن و متبادرشدن از سیاق آیه است. [۸۴۶] «مؤوَّل» نیز که حمل لفظ بر ظاهر هر معنای آن مُحال است و به معنای دیگری که سیاق آن را تعیین میکند باید کشیده شود، آن هم از نوع «منطوق» است؛ زیرا ظاهر آن که محال است رجحان عقلی ندارد و معنای دیگری که سیاق آن را مشخص میکند، دارای رُجحان است، بطوریکه گویی خودِ لفظ میخواهد، همان معنا را گویا شود و بازگوی کند. از این قبیل است سخن خداوند متعال که میفرماید: ﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡۚ﴾. با ما بودن خداوند را محال است بتوانیم حمل بر این معنا کنیم که ذات خداوند همراه ماست، [۸۴۷] اما تأویل آن به قدرت، علم، عنایت و رعایت خداوندی صحیح است و از طریق خود لفظ هم به ذهن انسان میرسد و نیازی به هیچگونه تلاش، توجیه و ترتیب ساختگی ندارد.
اما «مفهوم»، دربارۀ این اصطلاح گفتهاند: «مفهوم عبارتست از آنچه که لفظ – در غیر محل نطق – بر آن دلالت میکند». [۸۴۸] در این تعریف به نظرشان چنین رسیده است که معنای ذهنی تنها روزنهای است که به سوی دلالت اینگونه عبارات و آیات باز میشود. «مفهوم» را اگر از حیث حکم (یعنی دستاورد نهائی عبارت) با منطوق موافق باشد، «مفهوم موافق» و اگر این هماهنگی را با منطوق نداشته باشد «مفهوم مخالف» مینامند. [۸۴۹] هر یک از این دو نوع «مفهوم» فروعی برای خودشان دارند که متعلق به آنهاست. مفهوم موافق اگر دلالت بر مطلبی داشته باشد که به طریق اولی از سخن مفهوم میشود و باید در نظر گرفته شود، «فحوای خطاب» نامیده میشود. مانند این فرمان: ﴿فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ﴾ [۸۵۰][البقرة: ۱۷۳] «(حتی) به آنها (کلمهی) افّ (= کمترین کلمه رنج آور) نگو، و بر (سر) آنها فریاد نزن» که – به طریق اولی – دلالت دارد بر حرامبودن کتکزدن پدر و مادر؛ زیرا چنین عمل زشتی اولیتر است به اینکه تحریم شود، تا اُفگفتن! اما مفهوم موافق، در صورتیکه دلالت بر معنای دیگری بکند که با منطوق برابر باشد «لحن خطاب» مینامند. مانند ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَيَصۡلَوۡنَ سَعِيرٗا ١٠﴾ [النساء: ۱۰] «بیگمان کسانیکه اموال یتیمان را به ستم میخورند، جز این نیست که آتش را در شکم خود (فرو میبرند و) میخورند، و به زودی به آتشی برافروخته درآیند». که دلالت دارد بر تحریمسوزانیدن اموال یتیمان؛ زیرا غرض از تحریم، جلوگیری از اتلاف اموال یتیمان است، چه با خوردن اتلاف شود و چه با آتشزدن از میان برود، این دو با یکدیگر کاملاً برابرند. [۸۵۱]
«مفهوم مخالف» هم انواعی دارد که مهمترین آنها عبارتند از: «مفهوم وصفی»، «مفهوم شرطی» و «مفهوم حصری». [۸۵۲]
«مفهوم وصفی» را وسعت میدهند. منظور از مفهوم وصفی فقط «نَعت» نیست، بلکه هر آنچه که افادۀ معنای وصفیت بکند؛ ماننل «حال»، «ظرف» و «عدد» در چارچوب مفهوم وصفی قرار میگیرد. [۸۵۳]
مثال «نعت» این است: ﴿إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ﴾ [الحجرات: ۶] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! اگر (شخص) فاسقی خبری برای شما آورد، پس (دربارۀ آن) بررسی (و تحقیق) کنید، تا آنکه (مبادا) به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید، آنگاه بر آنچه انجام دادهاید پشیمان شوید». مفهوم این عبارت آن است که بر ما واجب نیست در خبری که شخص غیر فاسق برای ما میآورد پیجویی و تحقیق کنیم [۸۵۴]. بنابراین، اگر آورندۀ خبر دارای وصف و نعت «عدالت» به جای «فسق» بود، آن را میپذیریم و تسلیم آن خبر میشویم و نسبت به آن حسن ظن خواهیم داشت و از همین جاست که (بعضی از) علمای اسلامی واجب بودن قبول خبری را که یک شخص عادل روایت میکند (با آنکه «خبر واحد» است)، استنباط میکنند.
مثال «حال»: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ﴾ [النساء: ۴۳] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه میگویید». هدف این آیه تحریم مرحله به مرحلۀ مسکرات است بر مسلمانان. بنابراین، مسلمانان نباید به نماز نزدیک شوند مگر در حال آگاهی که شخص نمازگزار بداند چه میگوید و در حالت مستی انسان هیچیک از کارهایش را نمیفهمد و بهمین جهت، نمازخواندن برای مسلمانان در حالتی که مست باشند جایز نیست.
مثال «ظرف»: ﴿فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِ﴾ [البقرة: ۱۹۸] که آیه آن ظرف مکانی را که باید در آن ذکر خداوند با ذکری خاص انجام پذیرد تعیین کرده است. چنانکه اگر خداوند را جز در این مکان ذکر گویند، تحصیل چیزی را کردهاند که مطلوب نبوده است [۸۵۵] و امر تعبدی چون و چرا برنمیدارد و افزودن در آن مانند کاستن از آن معصیت است و قراردادن چیزی است در غیر محل آن. همین سخن را ما دربارۀ سخن دیگر خداوند متعال نیز میگوییم که میفرماید: ﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞ﴾ [البقرة: ۱۹۷] «حج در ماههای معلوم و معینی است...» این عبارت ظرفی زمانی احرامبستن حجاج را تعیین میکند، به طوریکه اگر اِحرامبستن در غیر این ماهها واقع شود، درست نخواهد بود. [۸۵۶]
مثال «عَدَد»: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤﴾ [النور: ۴] «کسانیکه زنان پاکدامن را (به زنا) متهم میکنند، سپس چهار شاهد نمیآورند، پس آنها را هشتاد تازیانه بزنید، و هرگز شهادتشان را نپذیرید، و اینانند که فاسق اند». بنابراین، حد شرعی برای کسی که نسبت زنا به دیگری داده است هشتاد تازیانه است، نه بیشتر و نه کمتر. [۸۵۷]
این چهار مثالی که آوردیم، همگی شواهدی بر «مفهوم وصفی» هستند. با قدری توسعه در تعریف آن.
مثال «مفهوم شرطی»: ﴿وَإِن كُنَّ أُوْلَٰتِ حَمۡلٖ فَأَنفِقُواْ عَلَيۡهِنَّ﴾ [۸۵۸] [طلاق: ۶] «... و اگر بار دار باشند نفقۀ آنها را بدهید...» که شرایط گذاشتن آبستنی میرساند که زنان (مطلقۀ) غیر آبستن انفاق بر آنان واجب نیست. [۸۵۹]
مثال «مفهوم حصری»: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ﴾ [الفاتحة: ۵] یعنی: «تنها تو را میپرستیم؛ و تنها از تو یاری میجوییم».
نص صریح علمای اسلامی بر این است که «موصول و صله» مفهوم (ویژهای) ندارند (مثلاً) در این عبارت: ﴿وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ﴾ [النساء: ۲۲] «... و دختران همسرانتان که در دامان شما پرورش یافتهاند...»؛ زیرا غالباً اینگونه دختران همسر که در خانه و زندگی شوهر او بزرگ میشوند (ربیبه) در اتاق شوهران بسر میبرند. [۸۶۰]
و نیز تصریح دارند بر اینکه جمله شرطیه در آیۀ: ﴿وَلَا تُكۡرِهُواْ فَتَيَٰتِكُمۡ عَلَى ٱلۡبِغَآءِ إِنۡ أَرَدۡنَ تَحَصُّنٗا﴾ [النور: ۳۳] «و کنیزان خود را که میخواهند پاکدامنی کنند... به زنا وادار نکنید» مفهومی ندارد؛ زیرا خواستاری تحصن (یعنی شوهر کردن) برای کنیزان مطابق واقع است. (یعنی فقط واقعیت موجود گزارش شده است و شرط حکم نیست) [۸۶۱] پس جایز نیست که کنیزکان را بر آمیزش با مردان اجبار کنند، حتی اگر خودشان به فحشاء تمایل داشته باشند و ارادۀ شوهرکردن نداشته باشند؛ زیرا آیه نمیخواهد شرطی بگذارد، بلکه فقط واقعیت را دربارۀ کنیزان بیان میکند که البته در شرایط سلامت و درستی فکر چنین است و موارد استثنایی را شامل نیشود.
[۸۴۴] برهان، ج ۳، ص ۱۷۵، «مسألة في أن أحسن طرق التفسير أن يفسر القرآن بالقرآن». [۸۴۵] اتقان، ج ۲، ص ۵۲. [۸۴۶] برهان، ج ۲، ص ۲۰۶. [۸۴۷] همان مأخذ. [۸۴۸] اتقان، ج ۲، ص ۵۳. [۸۴۹] همان مأخذ. [۸۵۰] آیۀ ۳۳، سورۀ الإسراء. بنگرید به: اتقان، ج ۲، ص ۵۳. [۸۵۱] محاضرات في أصول الفقه، بدر المتولی عبدالباسط، ج ۱، ص ۱۸۱. [۸۵۲] معمولاً از انواع مفهوم مخالفت، پنج نوع را یادآور میشوند: وصف، شرط، غایت، عدد و لقب؛ اما، ما به مهمترین آنها اکتفا کردیم. [۸۵۳] اتقان، ج ۲، ص ۵۳. [۸۵۴] همان مأخذ. [۸۵۵] همان مأخذ. [۸۵۶] همان مأخذ. [۸۵۷] همان نأخذ. [۸۵۸] بنگرید به: علم اصول الفقه، عبدالوهاب خلاف، ص ۱۷۹. [۸۵۹] روشن است که زنان غیر آبستن که شوهرانشان به آنان نفقه نمیدهند، زنانی هستند که با دارایی خودشان بینیاز از نفقۀ شوهرند، مطابق نظام اسلامی که برای زن موجودیت اقتصادی مستقل قائل است، چنانکه برای مرد، بطور یکسان: ﴿لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبُواْۖ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبۡنَۚ﴾ [النساء: ۳۲]؛ اما در صورت فقیربودن زن، مرد مسئول مخارج اوست، چه آبستن باشد، چه نباشد: ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡۚ﴾ [النساء: ۳۴]. [۸۶۰] اتقان، ج ۲، ص ۵۴؛ نیز مقایسه کنید با: برهان، ج ۲، ص ۳۲. [۸۶۱] آیۀ ۳۴، سورۀ نور؛ نیز بنگرید به: اتقان، ج ۲، ص ۵۴.