مباحثی در علوم قرآن

فهرست کتاب

مجمَل و مبیَّن در قرآن

مجمَل و مبیَّن در قرآن

«مُجمَل» عبارتست از آنچه دلالتش روشن نباشد؛ یا به عبارت روشن‌تر: عبارتست از یکی از دو چیز که امتیازی برای یکی از آن‌ها بر دیگری و نسبت به آن وجود نداشته باشد. [۸۶۹] داود ظاهری [۸۷۰] آمدن چنین کلمه یا جمله‌ای را در قرآن انکار کرده است؛ [۸۷۱] اما، صحیح‌تر این است که از این نوع «مُجمل» در قرآن داریم، جز اینکه هرگز «مجمل» قرآنی بر اِجمال «و ابهام» خودش باقی نمی‌ماند (و تبیین می‌شود) بخصوص در امور شرعی و فرمان‌های خداوند به بندگانش.

مجمل‌بودن نص قرآنی همراه‌بودن آن با نوعی پیچیدگی است که یکی از این زمینه‌ها را دارد:

- غریب‌بودن لفظ؛ مانند «هَلوع» که خود قرآن در روند سخن آن را تفسیر کرده است: ﴿۞إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا ١٩ إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا ٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَيۡرُ مَنُوعًا ٢١ [۸۷۲] [المعارج: ۱۹- ۲۱] «یقیناً انسان کم طاقت (و حریص) آفریده شده است. هنگامی‌که بدی (و مصیبتی) به او رسد، بی‌تابی می‌کند. و هنگامی‌که خوبی به او رسد، باز دارنده (و بخیل) می‌شود».

- مشترک‌بودن لفظ (در بیش از یک معنی)؛ مانند کلمۀ «عَسعَسَ» [در آیۀ ۱۷، سورۀ تکویر]: ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا عَسۡعَسَ ١٧ «و سوگند به شب، هنگامی‌که (تاریکی‌اش کاسته شود و) پشت کند» که می‌تواند آمدن شب را برساند و می‌تواند رفتن آن را بفهماند. [۸۷۳]

- اختلاف در مرجع ضمیر، مانند این آیه: ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُ... [فاطر: ۱۰] «سخن پاکیزه به سوی او بالا می‌رود و (الله) عمل صالح را بالا می‌برد» که ضمیر فاعل در «یرفعه» می‌تواند به همان مرجعی که ضمیر «الیه» باز می‌گردد – یعنی «الله» - برگردد (که به این معنی می‌شود: کلمه‌های طیبه به سوی او – خداوند متعال – بالا می‌رود و عمل صالح او – خداوند – را بالا می‌برد) و نیز می‌تواند به «عمل» بازگردد که معنی چنین می‌شود: عمل صالح آن است که آن را کلمه‌های طیبه بالا می‌برند. نیز می‌تواند به «کلم» بازگردد؛ یعنی: کلمه‌های طیبه – که همان توحید است – عمل صالح را بالا می‌برد؛ زیرا عمل صالح نمی‌شود مگر همراه با ایمان. [۸۷۴]

- مقدم و مؤخرشدن؛ مانند: ﴿وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامٗا وَأَجَلٞ مُّسَمّٗى ١٢٩ [طه: ۱۲۹] «و اگر فرمانی که پیش از این از پروردگارت مقرر شده (مبنی بر تأخیر عذاب) و وقت معین، نبود، مسلماً (عذاب الهی) بر آن‌ها محقق می‌شد». که چنین بوده است: ﴿وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامٗا. [۸۷۵]

البته، این پیچیدگی عارضی که ناشی از بینابین قرار گرفتن «مجمل» بین دو امر (و دو معنی) است، بی‌درنگ از میان می‌رود و به مجرد آنکه بیانش آمد «مفصل» یا «مفسر» یا «مبین» نامیده می‌شود.

تبیین مجمل، گاهی به صورت پیوسته و به دنبال آن می‌آید؛ [۸۷۶] مانند: «من الفجر» که تعبیر مجمل خداوند متعال: ﴿حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ [البقرة: ۱۸۷] «... تا رشته‌ی سپید صبح از رشته‌ی سیاه (شب) برای شما آشکار شود» را تفسیر می‌کند و اگر این شبه جملۀ «من الفجر» نبود، کلام اولی با تردید و احتمال همچنان باقی می‌ماند. [۸۷۷]

گاهی نیز مجمل به طور جداگانه و منفصل در آیۀ دیگری تبیین می‌شود؛ [۸۷۸] مانند آیات ۲۲ و ۲۳، سورۀ قیامت: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣ «آن روز چهره‌هایی تازه (و شاداب) است. به سوی پروردگارش می‌نگرد» که تا اینجا دلالت بر جایزبودن رؤیت خداوند دارد، اما در آیۀ ۱۰۳، سورۀ الأنعام خداوند متعال تفسیر کرده است: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ «چشم‌ها او را در نمی‌یابند» در حالیکه اگر این تفسیر برای آن در قرآن نیامده بود، آیات سورۀ قیامت معلوم نمی‌کرد که در مقام نفی رؤیت خداوند است بطور کلی، یا نفی احاطه و حصر را می‌کند ولی اصل رؤیت را نفی نمی‌کند. [۸۷۹]

گاهی می‌شود که مجمل قرآنی را سنت نبوی تبیین می‌کند؛ [۸۸۰] زیرا قرآن و حدیث همواره «شانه به شانۀ یکدیگر در جهت استیفای حق و بیرون‌کشیدن آن از مدارج حکمت حرکت می‌کنند، تا آنجا که هر یک می‌توانند عموم دیگری را تخصیص بزنند یا هر یک مجمل دیگری را تبیین کنند». [۸۸۱]

این زمینه بیشتر در الفاظ شرعی که از معانی لغوی خودشان انتقال یافته‌اند (و معانی جدیدی پیدا کرده‌اند) دیده می‌شود؛ مانند: «صلاة» که گفتنی‌ها و انجام‌دادنی‌های آن را رسول خدا در حدیث نبوی تفسیر فرموده است: «صلُّوا كَما رَأيتُمُونِي أُصَلِّي» «به همان شیوه‌ای که من نماز می‌خوانم نماز بخوانید» همچنانکه «زکات» را پیامبر اکرم اندازه‌ها و مقدارهای آن را بیان فرموده است و نیز «حج» را مناسک تفصیلی‌اش را تبیین کرده است. [۸۸۲]

از همین نمونه است، تفسیر آن حضرت برای «قُرَّةِ أَعۡيُنٖ» در سخن خداوند متعال: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ [السجدة: ۱۷] «پس هیچ کس نمی‌داند چه پاداش‌های (عظیمی) که مایۀ روشنی چشم‌هاست برای آن‌ها نهفته شده است، به (پاس) آنچه که (در دنیا) انجام می‌دادند» که فرموده است: «در آنجا چیزهایی باشد که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر دل و ذهن احدی گذشته باشد، چیزی غیر از آنچه علم و اطلاع شما به آن می‌رسد». [۸۸۳]

در مقام بیان «همیاری سنت و قرآن» و تفسیر مجمل قرآن با سنت، امام ابوالحکم بن برجان [۸۸۴] کتاب خودش را به نام الارشاد فی تفسیر القرآن [۸۸۵] تألیف کرده است و گفته است: «هر آنچه که پیامبر اکرم بگوید، مسلماً در قرآن هست و اصل آن در قرآن است، چه نزدیک باشد چه دور. فهم قرآن برای کسی میسر است که سنت را بفهمد و در جهت فهم قرآن نابیناست کسی که در فهم سنت نابینا باشد». [۸۸۶]

[۸۶۹] اتقان، ج ۲، ص ۳۰. [۸۷۰] امام اهل ظاهر، ابوسلیمان داود بن علی بن خلف اصفهانی، معروف به ظاهری، دانشمند طراز اول بغداد در روزگار خویش بود. وی به سال ۲۷۰ هـ .ق درگذشت (وفیات الأعيان، ج ۱، ص ۱۷۵). [۸۷۱] اتقان، ج ۲، ص ۳۰. [۸۷۲] بنگرید به: برهان، ج ۲، ص ۱۷۶. [۸۷۳] اتقان، ج ۲، ص ۳۰. [۸۷۴] همان مأخذ. [۸۷۵] همان، ج ۲، ص ۳۱. [۸۷۶] همان مأخذ. [۸۷۷] برهان، ج ۲، ص ۲۱۵. [۸۷۸] اتقان، ج ۲، ص ۳۱. [۸۷۹] برهان، ج ۲، ص ۲۱۶. [۸۸۰] اتقان، ج ۲، ص ۳۱. [۸۸۱] برهان، ج ۲، ص ۱۲۹؛ «النوع الأربعون، في بیان معاضدة السنة لِلقرآن». [۸۸۲] اتقان، ج ۲، ص ۱۳۱؛ مقایسه کنید با: برهان؛ ج ۲، ص ۱۸۴. [۸۸۳] برهان، ج ۲، ص ۱۳۰. [۸۸۴] امام عبدالسلام بن عبدالرحمان بن عبدالسلام لخمی اشبیلی، معروف به ابن برَّجان، پرچمدار علم لغت و علم نحو در اندلس در روزگار خویش. وی به سال ۶۲۷ هـ .ق درگذشت (بنگرید به: بُغیة الوعاه، ص ۳۰۶؛ شذرات الذهب، ج ۵، ص ۱۲۴. [۸۸۵] از این کتاب یک نسخۀ عکسی در معهد المخطوطات در جامعة الدُّوَل العربیة موجود است. [۸۸۶] برهان، ج ۲، ص ۱۲۹.