ج- تفاسیر فرقههای مختلف اسلامی
این تفاسیر همگی در حقیقت به تفسیر به رأی باز میگردند، جز آنکه در نوع مذموم و ناپسند آن قرار میگیرند؛ زیرا سردمداران این فرقهها این تفاسیر را تألیف نکردهاند جز به منظور تأیید خواستهها و آرمانهای شخصی و گروهی خودشان، یا حمایت از ذوقیات و مکاشفات خودشان! از جمله این تفاسیر، تفاسیری است که معتزله و متصوفه و باطنیه نوشتهاند.
تفاسیر معتزله، غالباً دارای کلیشۀ عقلانی و شیوۀ کلامی هستند. به تبعیت از قاعدۀ مشهوری که دارند، مبنی بر اینکه «الحَسنُ ما حَسَّنهُ العقلُ والقُبحُ ما قَبَّحَهُ العقلُ»: [۸۳۹] «خوب آن است که عقل آن را خوب بداند و بد آن است که عقل آن را بد بداند». در اینگونه تفاسیر، احادیث نبوی برای شرح معانی آیات پناه میبرند. بهترین مجسمکنندۀ این گرایش عقلی در تفسیر محمود بن عمر زمخشری ملقب به «جارالله» (و- ۵۳۸ هـ) است در تفسیر «کشاف». این تفسیر از نظر نکات بلاغی و تحقیق در بعضی از وجوه اعجاز قرآن با شیوۀ اشکال و جواب (ان قلت، قلت) در نوع خودش ممتاز است. از این گذشته، از اسرائیلیات – که در بعضی کتابهای تفسیر به مأثور فراوان است – خالی است. عباراتش رسا و بلیغ و موجز است و هیچگونه حشو، زوائد، تطویل و تفصیل بیهوده ندارد.
یک نمونه از تفسیر زمحشری را در اینجا میآوریم: در بیان سخن خداوند متعال که میفرماید: ﴿خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞ﴾ [البقرة: ۷] «الله بر دلها و گوشهایشان مهر زده است و بر چشمهایشان پردهای است».
اگر بگویی: چرا عمل «ختم» (یعنی مُهر زدن و بستن) به خداوند متعال نسبت داده شده است، در حالیکه اِسناد این عمل به خداوند دلالت بر فعل قبیح دارد... به دلیل ﴿وَمَآ أَنَا۠ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ ٢٩﴾ [ق: ۲۹] «و من هرگز به بندگان ستم نخواهم کرد» و نیز ﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰكِن كَانُواْ هُمُ ٱلظَّٰلِمِينَ ٧٦﴾ [الزخرف: ۷۶] «و (ما) به آنها ستم نکردیم، لیکن آنان خود ستمکار بودند» و نیز ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾ [۸۴۰] [الأعراف: ۲۸] «الله (هرگز) به کار زشت فرمان نمیدهد» و.... آنگاه، به دنبال طرح این اشکال، اِسناد عمل «ختم» را به خداوند چنین تأویل میکند که این یک استعاره یا مَجاز است؛ به این معنی که در حقیقت عمل «ختم» توسط شیطان و یا خود شخص کافر صورت میپذیرد و از آنجا به خداوند متعال منسوب میگردد که اوست که این قدرت و امکان را به شیطان و یا آن انسان کافر داده است. [۸۴۱]
تفاسیر متصوفه، غالباً مشحون از گفتارهای ذوقی صوفیانه (شطحات) است که آنان را از شکل و شیوۀ قرآنی بدور میگرداند و در نتیجه سخن این مفسران، جز برای کسانی که به امور روحانی اشتغال داشته و با اسلوبهای متصوفه ملازمت داشته و تمرین بسیار داشتهاند، پیچیده مینماید.
مشهورترین تفسیر از این نوع، تفسیر منسوب به شیخ محیی الدین ابن عربی (د- ۶۳۸ ق) است، هر چند که بسیاری از علمای اسلامی منسوب بودن این تفسیر را به وی درست نمیدانند.
از این تفسیر هم یک نمونه میآوریم: وی در تأویل قول خداوند متعال که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِنَا سَوۡفَ نُصۡلِيهِمۡ نَارٗا كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَيۡرَهَا لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمٗا ٥٦﴾ [النساء: ۵۶] «بیگمان کسانیکه به آیات ما کفر ورزیدند، بزودی آنها را در آتشی (سوزان) وارد میکنیم که هر چه پوستشان بریان گردد، پوستهای دیگری به جایش قراردهیم، تا (طعم) عذاب را بچشند، حقا که الله توانمند حکیم است». عین عبارت این تفسیر چنین است:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِنَا﴾ یعنی کسانی که (خود و مردم را) از تجلیات صفات و افعال ما محجوب گردانیدند؛ زیرا مطلع آیه بیانگر آن است که خداوند با علم، حکمت و مُلک خودش در آل ابراهیم تجلی کرده است؛ ﴿سَوۡفَ نُصۡلِيهِمۡ نَارٗا﴾ یعنی آتش شوق کمال؛ زیرا غرایز و طبایع ایشان بر حسب استعدادشان این آتش را اقتضا میکند، با آن حجابی که در آنان رسوخ کرده و با آنان همراه گردیده است، یا آتش قهر خداوندی که از تجلیات صفات قهر او است و با احوال آنان تناسب دارد، یا آتش حرص و آز نفوس خودشان و شدت و حدّت شوق و طلب نفوس آنان نسبت به کمالات صفات و شهوات که از آنها محرومند: ﴿كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم﴾ یعنی هرگاه حجابهای جسمانی آنان مرتفع گردد، به وسیلۀ منسلخ گردیدنشان از آنها ﴿بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا﴾ یعنی آتش سوزان حرمان ﴿لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ﴾ یعنی آتش سوزان حرمان؛ ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا﴾ یعنی نیرومند است و آنان را مقهور و ذلیل صفات نفوس خودشان میگرداند و در آتش سوزان اشتیاق، جان آنان به کمالاتی که برای ابد از آنها محروم خواهند ماند، آنان را میسوزاند؛ «حکیماً» یعنی آنان را با عذابی مناسب که خودشان برای خودشان به وسیلۀ انگیزههای غضبی، شهوانی و غیره برگزیدهاند و با تمایلاتشان به لذتهای جسمانی آن را تدارک دیدهاند، مجازات میفرماید و به همین جهت پیاپی حجابهای ظلمانی وجود آنان را تعویض میکند»! [۸۴۲]
ذوقیات و مکاشفات روحانی به گونهای توأم با حدسیات نفسانی، عمدتاً بر این شروح حاکمند و به همین جهت عبارات پیچیدهای که لاطائل و بیفایده هستند، در اینگونه تفاسیر بسیار یافت میشود؛ اما دین هیچگاه از ذوقیات این صاحبان ذوق، یا کشفیات این یاران وجد و حال گرفته نمیشود.
تفسیر اشاری نیز عنوان تفاسیری است که بسیار نزدیک به تفاسیر متصوفهاند. در تفسیر اشاری، آیات به غیر معنای ظاهری تأویل میشوند و اصرار به خرج داده میشود که بین مفهوم ظاهری و آن معنای اشاری و پنهانی پیوندی ایجاد گردد. از جمله این تفاسیر، تفسیر آلوسی (د- ۱۲۷۰ هـ) است، به نام «روح المعانی». وی در این تفسیر پس از آنکه تفسیر آیات را بر حسب ظاهر بیان میکند، به بعضی معانی پنهانی نیز اشاره میکند که از طریق رمز و اشاره استنباط شده است. در تفسیر [دو آیۀ ۶۳ و ۶۴، سورۀ بقره]: ﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَكُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ٦٣﴾ «و (به یاد آورید) زمانی را که از شما پیمان گرفتیم، و (کوه) طور را بالای سر شما بر افراشتیم، (و به شما گفتیم): «آنچه را به شما دادهایم، با قدرت بگیرید، و آنچه را در آن است یاد کنید، شاید پرهیزگار شوید». میگوید:
- ﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ﴾ یعنی میثاقی که با دلایل عقلی از شما گرفتهایم مبنی بر توحید افعال و صفات خداوند؛ ﴿وَرَفَعۡنَا فَوۡقَكُمُ ٱلطُّورَ﴾ یعنی برافراشتیم بر فراز شما کوه (طور) مغز و دماغ را تا بتوانید معانی را فهم کنید و باز گویید. یا اینکه اشارۀ خداوند سبحان با آوردن کلمۀ «طور» به موسای قلب است و بالابردن طور، اشاره به بالارفتن و استیلای قلب است در فضای ارشاد و گفتیم: ﴿خُذُواْ﴾ یعنی بپذیرید، ﴿مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم﴾ یعنی کتاب عقل فرقانی را که به شما دادهایم و ﴿بِقُوَّةٖ﴾ یعنی با جدیت بپذیرید و حکمتها، معارف، علوم و شرایعی که در آن است به گوش گیرید، تا ﴿لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ٦٣﴾ در نتیجه از شرک، جهل و فسق بدور و در امان بمانید.
﴿ثُمَّ تَوَلَّيۡتُم﴾ یعنی پس از آن با اقبال به جهت سفلی اِعراض کردید. آن وقف اگر نبود ﴿فَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ﴾ حکمت خداوندی در مهلتدادن و حکم او دایر بر بخشش ﴿لَكُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٦٤﴾ در عقوبت شما تعجیل میفرمود و مصیبت عظیمی بر شما وارد میآمد. [۸۴۳]
اما تفاسیر باطنیه که فقط به گرفتن باطن قرآن اکتفا میکند و ظاهر قرآن را اعتنا نمیکنند و به این سخن خداوند متعال استناد میکنند که (در آیۀ ۱۳، سورۀ حدید) فرموده است: ﴿فَضُرِبَ بَيۡنَهُم بِسُورٖ لَّهُۥ بَابُۢ بَاطِنُهُۥ فِيهِ ٱلرَّحۡمَةُ وَظَٰهِرُهُۥ مِن قِبَلِهِ ٱلۡعَذَابُ ١٣﴾ «... پس دیواری میان آنها زده میشود که دری دارد، درونش رحمت است و از سمت بیرونش عذاب است». در این تفاسیر چیزی جز تأویلات فاسد و مخالف اصول شرع و قواعد لغت یافت نمیشود. تفاسیر باطنیه در مقایسه با تفاسیر متصوفه و تفاسیر اشاری به مراتب از سبک و نَسَق قرآنی دورترند، هر چند که این سه نوع تفسیر، هر سه در مخالفت با ظاهر قرآن و الهامگرفتن(!) معانیی که خداوند دلیلی بر آنها نازل نفرموده است مشترکند.
[۸۳۹] در دائرة المعارف اسلام مقالهای نسبتاً خوب راجع به معتزله یافت میشود. بنگرید به: Encyclop. De I’Islam, art. Mutazila III, ۸۴۱-۷. [۸۴۰] کشاف، ج ۱، ص ۲۶- ۲۷. [۸۴۱] کشاف، ج ۱، ص ۲۸. تفسیر محمد بن بحر اصفهانی نیز (د. ۳۲۲ هـ.ق) که نامش جامع التأویل لمحکم التنزیل است مطابق مذهب معتزله نوشته شده است. این تفسیر چنانکه ابن ندیم گفته است، در ۱۴ مجلد بوده است. آنچه از تفسیر وی به چاپ رسیده است، اقوال نقلشده از او در تفسیر کبیر فخر رازی است که سعید الانصاری گرد آورده و در کلکته به سال ۱۳۴۰ هـ .ق به چاپ رسانیده است. [۸۴۲] تفسیر شیخ اکبر، ج ۱، ص ۱۵۲. این کتاب در دو مجلد در بولاق به سال ۱۲۸۳ هـ.ق/ ۱۸۶۵ م به چاپ رسیده است. [۸۴۳] روح المعانی، ج ۱، ص ۲۸۲.