فصل چهارم: اعجاز در موسیقی قرآن
این قرآن – هر سوره و هر آیهاش، هر مقطع و هر قسمتش، هر صحنه و هر قصهاش، هر آغاز و هر پایانش – با اسلوبی آهنگین و برخوردار از موسیقی و سرشار از نغمههاست؛ تا جایی که در این باب به شدت به خطا رفتهایم اگر بخواهیم در قرآن سورهای را با سورۀ دیگر مقایسه کنیم، یا مقطعی را با مقطع دیگر بسنجیم. اما وقتیکه میگوییم فقط فلان سوره دارای سبک ویژهای است، فقط میخواهیم یک پدیده بارز را در رابطه با اسلوب بیان قرآن معرفی کنیم و با دلیل آن را تأیید و با شاهد آن را تأکید کنیم، ضمن پافشاری بر اعلام اینکه قرآن از حیث بلاغت و سحر، بیانش یکپارچه است، جز آنکه از تنوعی همانند تنوع موسیقیآفرینش در آهنگها و نغمههایش برخوردار است!
شاید به خطا نرفته باشیم اگر – به همراهی استاد سید قطب – سحر قرآن را به سبک بیان خاص آن که مزایای شعر و نثر هر دو را در برگرفته است باز گردانیم: «قرآن تعبیرات خودش را از قید تکرار یک قافیه و مطابقت کامل با اوزان بخصوص رها ساخته است؛ بدینوسیله به آزادی کامل تعبیر در رابطه با همۀ مفاهیم کلی مورد نظر دست یافته است و در عین حال از شعر موسیقی درونی آن را برگرفته است؛ فاصلههای دارای وزنهای نزدیک به یکدیگر را برگزیده است که آن را از اوزان عروضی بینیاز میگرداند؛ با استفاده از پیاپیآوردن کلمات و جملات از قافیه بینیاز گردیده است و این خصوصیات را با ویژگیهایی که ما ذکر کردیم ضمیمه کرده است و در نتیجه نثر و نظم هر دو را در بر گرفته است». [۹۲۸]
این موسیقی درونی در قرآن حتی از یک واژۀ مفردش نیز در هر آیه از آیاتش به تنهایی برمیخیزد و هر واژه – با زنگ و آهنگ خودش – میخواهد مستقلاً یک تابلوی کامل را نقاشی کند که دارای رنگ روشن یا تیره و دارای سایۀ شفاف یا انبوه است.
آیا رنگی روشنتر از شادابی چهرههای سعادتمند که به خداوند نظاره میکنند، دیدهای و یا رنگی زنندهتر از سیاهی چهرههای پرشقاوت و تیره و غبار گرفته در این بیان خداوند متعال: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣ وَوُجُوهٞ يَوۡمَئِذِۢ بَاسِرَةٞ ٢٤ تَظُنُّ أَن يُفۡعَلَ بِهَا فَاقِرَةٞ ٢٥﴾ [القیامة:۲۲-۲۵] «آن روز چهرههایی تازه (و شاداب) است. به سوی پروردگارش مینگرد. و در آن روز چهرههایی عبوس (و درهم کشیده) است. یقین دارد که آسیبی کمرشکن به او میرسد». در تابلوی سعادتمندان واژۀ «ناضره» در تصویر روشنترین و پرجلاترین رنگها مستقل است؛ کما اینکه در تابلوی تیرهبختان «باسرة» در ترسیم نفرتانگیزترین و نوخوشایندترین رنگها استقلال دارد.
هنگامی که صدای ویژه «س» را مکرر میشنوی، از لابلای آن نرمی و آرامش سایۀ آن را باز مییابی و با آهنگ خفیفش احساس آسایش میکنی: ﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلۡخُنَّسِ ١٥ ٱلۡجَوَارِ ٱلۡكُنَّسِ ١٦ وَٱلَّيۡلِ إِذَا عَسۡعَسَ ١٧ وَٱلصُّبۡحِ إِذَا تَنَفَّسَ ١٨﴾ [التکویر: ۱۵- ۱۸] «پس سوگند به ستارگانی که باز میگردند. (شتابان) حرکت میکنند (و از نظر) پنهان میشوند. و سوگند به شب، هنگامیکه (تاریکیاش کاسته شود و) پشت کند. و سوگند به صبح، هنگامیکه بدمد» در حالیکه ترس و وحشت در سینهات جا میکند، هنگامیکه در آن حالت اندوه و نگرانی صدای «د» را که انذار و وعید با خود دارد به همراه صدای «ی» اشباع شده و ممتد در واژۀ «تحید» - به جای کلمات مترادف آن «تَنحَرفُ» یا «تبتعدُ» میشنوی؛ ﴿وَجَآءَتۡ سَكۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنۡهُ تَحِيدُ ١٩﴾ [ق: ۱۹] «و سکرات (و سختی) مرگ به راستی فرا رسید، (و به او گفته میشود: ای انسان،) این همان چیزی است که تو از آن میگریختی».
این آیۀ قرآن را میخوانی: ﴿فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَ﴾ [۹۲۹] [آلعمران: ۱۸۵] «پس هر که از آتش (دوزخ) دور داشته شد، و به بهشت در آورده شد، قطعاً رستگار شدهاست» و در قاموس زبان عربی کلمهای غیر از کلمۀ «زحزح» نمیبینی که بتواند صحنۀ دورکردن و به کناریکشانیدن را با همه صداهایی که در چنین صحنهای وجود دارد همراه با فریاد وحشتناک آن دیگری که از شعلۀ آتش میگذرد و آن یکی که آن صدا را میشنود و خودش را در نزدیکی دوزخ مینگرد، تصویر کند!
حتماً خشم تمام وجودت را فرا میگیرد و همانند جهنم خواهی سوخت، هنگامی که واژۀ «تَمیَّزُ» را به گوش میکشی: ﴿تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ ٱلۡغَيۡظِ﴾ [الملك: ۸] و قطعاً اضطراب بر تو چیره خواهد گردید، هنگامیکه هاء سکت را در بیشتر فاصلههای سورۀ حاقه تکرار میکنی؛ در حالیکه این سخنان خداوند متعال را تلاوت میکنی: ﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنِّي مَالِيَهۡۜ ٢٨ هَلَكَ عَنِّي سُلۡطَٰنِيَهۡ ٢٩﴾ «مال و دارایی ام مرا بینیاز نکرد (و سودی نبخشید). قدرت و فرمانروایی ام (نیز) از (دست) من رفت (و بکلی نابودشد)». فراموش میکنی که آن کسی که دار و ندارش از دستش رفته است، آن کسی است که نامۀ اعمالش را در قیامت به دست چپش دادهاند، نه تو و دار و ندار تو! و در نتیجه تحت تأثیر این آیات به اضطراب شدیدی فرو میروی.
فکر نمیکنم لبهایت تحت تأثیر شدت زشتی و زندگی حالت آن کافر درهم نپیچند که آن آب جوشانش (صدید) را جرعه جرعه میخواهد بنوشد، ولی نمیتواند از حنجرهاش فرو دهد: ﴿وَيُسۡقَىٰ مِن مَّآءٖ صَدِيدٖ ١٦ يَتَجَرَّعُهُۥ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُ﴾ [۹۳۰] [إبراهیم: ۱۶-۱۷] «پشت سرش جهنم است، و از آب چرک و خون (بد بو) نوشانده شود. که جرعه جرعه آن را مینوشد، و نمیتواند آن را (به آسانی) فرو برد (و گوارایش نیست)» و در واژۀ «یتجرَّعُهُ» سنگینی و کُندی خاصی احساس میکنی که انگیزۀ کراهت و ناخوشایندی تو میشوند!
و نیز فکر نمیکنم واژۀ «فَکبُکِبوا» را (در آیۀ ۹۴، سورۀ الشعراء): احساس نکنی: ﴿فَكُبۡكِبُواْ فِيهَا هُمۡ وَٱلۡغَاوُۥنَ ٩٤﴾ «پس آنها و گمراهان (به رو) در آن افکنده میشوند» تا آنجا که آن گروه مجرمان به نظرت میآیند که آنان را از صورت و بینی بر زمین کوبیدهاند و مانند موجودات بیارزش و بیفایدهای رهایشان کردهاند و هیچکس برایشان ارزشی قائل نیست!
حال، اگر همۀ اینها در یک واژه به تنهایی وجود داشته باشد و یک واژه مستقلاً بتواند تابلوی کاملی را به تعبیر بکشاند، یک آیه از قرآن چه وضعی خواهد داشت که در فضای آن کلمات با هم هماهنگ و به هم پیوستهاند و یا یک سوره از قرآن که همۀ آیات آن در اطراف منظور و مقصد اصلی سوره با انسجام کامل در حرکتند؟!
کیست که آیۀ ۳۵، سورۀ الرحمان را بخواند: ﴿يُرۡسَلُ عَلَيۡكُمَا شُوَاظٞ مِّن نَّارٖ وَنُحَاسٞ فَلَا تَنتَصِرَانِ ٣٥﴾ [۹۳۱] «شعلههایی از آتش، و دود بر شما (جن و انس) فرستاده میشود پس نمیتوانید از خودتان دفاع کنید»! و در فضای این آیه به تنهایی آن گدازههای آتش را که به این طرف و آن طرف پرواز میکنند و مس گداخته را که بر مجرمان میریزد در حالیکه آنان در صدد پیداکردن راه فراری از کرانههای آسمان هستند! به نظرش نیاید؟
همچنین، کیست که یک سورۀ کامل از سورههای قرآن – طولانی یا کوتاه، مکی یا مدنی – را بخواند و سبک تکاندهندۀ آن دلش را بیدار نکند و آهنگ عجیب آن احساساتش را به جنبش درنیاورد؟!
انسان وقتیکه مثلاً سورۀ «رحمان» را میخواند دچار حیرت میگردد و با تمام وجود میپرسد: آیا این آهنگ نرم و آرامبخش سوره از سرآغاز سوره برخاسته است یا از پایان آن و یا از لابلای آیات آن؟ و طولی نمیکشد که به قطع و یقین میرسد که این آهنگها در سراسر آن جریان دارند: در فواصل و مقاطع آن، در الفاظ و حروف آن، در قطع و وصلها، کوتاهی و بلندی فرازهای آن. حتی اگر مقطعی از این سوره را یا موضوعی از موضوعات جزئی آن را به طور جداگانه برگزینیم و در جزء جزء آن نغمهها و آهنگها جستجو کنیم، در هر جزئی از آن نغمهای وجود دارد و در هر حرفی از حروف آن لحنی از الحان آسمانی!
بر این پایه، قرآن از جهت محافظت بر هماهنگی و پیوستگی آهنگهایش منحصر به فرد است، خواه سورههای آن یکی پس از دیگری به صورت یک واحد کامل تحلیل شوند و خواه بدون هیچ تعمدی بعضی از اجزاء آنها به طور جداگانه مورد بررسی قرار گیرند. بنابراین، به مذاق ما شیرین میآید که از چند سورۀ گوناگون بعضی از تعبیرات دعایی را دستچین کنیم و سپس با گوشهایمان خاستگاههای سحر را در آهنگهای جذابشان پی گیریم:
دعا – طبیعتاً – نوعی از سرود است که به درگاه خداوند بالا میرود و به مذاق جان تضرعکنندۀ نالان شیرین و دلنشین نمیآید، مگر آنکه واژههایش برگزیده باشند. از این رو، شگفت نیست که در دعاهای مأثور، مشاهده میکنیم که پیامبر اکرم ج گویا حرص میورزد به اینکه اندک تقطیع عمدی در آنها به کار ببرد: سجعی لطیف، یا مطابقتی دلانگیز، یا تکیهای دلنشین. اما خود قرآن، از زبان پیامبران و صدیقان و صالحان همواره شیرینترین و پرنغمهترین دعاها را بازگو کرده است که در سحر بیان مقام والاتری داشتهاند. اگر به یاد آوریم که زاری و التماس صالحان از روی رغبت یا رهبت و با بیم یا امید، برای طلب خیر یا دفع شر در قرآن بسیار است، [۹۳۲] درمییابیم که یکی از رازهای آهنگیبودن هر مقطعی در کتاب خدا، همین است.
از جلوههای سحر قرآن اینکه نغمههایی که در آن از لابلای دعاها برمیخیزد، با هر واژهای تصویری را برمیانگیزد و در هر لحنی دشت وسیعی را برای گشت و گذار تخیل انسان به وجود میآورد. برای مثال، وقتی دعای زکریا را شمرده شمرده برمیخوانیم، پیر مرد جلیلالقدر و با هیبتی را در نظر میآوریم که بر هر واژهای که از لبانش برمیآید نوازشی از رهبت و تابشی از نور محسوس و ملموس است. این پیر مرد جلیلالقدر را – با همه وقاری که دارد – مجسم میگردانیم که عواطفش شعلهور شدهاند و صدایش در سینه حبس شده است و با نفسهای بلند و طولانی آه میکشد. نه تنها بازتاب صدای کلمات وی با تأثیر هر چه تمامتر در ژرفای دلهایمان میپیچد؛ بلکه زکریا با دعاهایش حتی دلهایی را که تبدیل به سنگ شدهاند، با آن تعبیر صادقانه از اندوه و نگرانی خودش که بیمناک از قطعشدن نسل خود است، تکان میدهد! زکریا در محراب ایستاده نماز میخواند و پروردگارش را با نداهای نهانی فرا میخواند و نام پروردگارش را صبح و شام تکرار میکند و با بیتابی یک انسان محروم و ایمان یک صدیق صفی میگوید: ﴿رَبِّ إِنِّي وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّي وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَيۡبٗا وَلَمۡ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّٗا ٤ وَإِنِّي خِفۡتُ ٱلمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي وَكَانَتِ ٱمرَأَتِي عَاقِرٗا فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا ٥ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَۖ وَٱجۡعَلۡهُ رَبِّ رَضِيّٗا ٦﴾ [۹۳۳] [مریم: ۴- ۶] «گفت: «پروردگارا! به راستی که استخوانم سست شده، و شعلهی پیری سرم را فرا گرفته (و موهایم سفید گشته است) و من (هرگز) در دعای تو، ای پروردگارم! محروم نبودهام. و به راستی که من بعد از (مرگ) خودم از وارثانم بیمناکم، و همسرم نازا (و عقیم) است، پس از نزد خویش وارثی به من عطا فرما. که وارث من و (نیز) وارث آل یعقوب باشد، و پروردگارا! او را پسندیده قرار ده». بیان در اینجا توانِ آن را ندارد که آن گوارایی پایانههای هر آیه به آیه را با آن یاء مشدد و آن تنوینی که به هنگام وقف بر سر آیه به الف تبدیل میشود و گویی همان الف اطلاق در شعر است! بازگو کند. این الف با صدای نرم و آرام و هموارشان در آخر کلمات «شقیا»، «ولیا»، «رضیا» با بندۀ خدا زکریا هم آواز و هماهنگ میشوند که مخفیانه پروردگارش را ندا میدهد!!
این فضای آهنگین و این همه نغمههای موسیقی را در حالتی احساس میکنیم که پیامبری را در نظر آوردهایم که در خلوت با خداوند، تنهای تنها، راز و نیاز میکند و مثل اینکه چندان تفاوتی ندارد با آنکه به الحان پنهانی و مخفیانۀ او که به آسمان متصاعد میگردند گوش فرا داده باشیم. دیگر چه رسد به اینکه جماعتی از صدیقان و صالحان را در نظر آوریم که خداوند با عنوان اولیالالباب توصیفشان کرده است و «در آفرینش آسمانها و زمین به تفکر پرداختهاند». چه حالی خواهیم داشت وقتی در نظر آوریم که این صاحبدلان، مرد و زن، پیر و جوان، با صداهای آرام و هماهنگ که باهم بالا میروند و باهم پایین میآیند، به درگاه خداوند ناله میزنند و این سرود ارزشمند و با عظمت را همصدا میخوانند:
﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ١٩١﴾.
﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَيۡتَهُۥۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ١٩٢﴾.
﴿رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمۡ فََٔامَنَّا﴾.
﴿رَبَّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرۡ عَنَّا سَئَِّاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ ١٩٣﴾.
﴿رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ وَلَا تُخۡزِنَا يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ إِنَّكَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ ١٩٤﴾ [آل عمران: ۱۹۱- ۱۹۴] «پروردگارا اینها را بیهوده نیافریدهای، منزهّی تو! پس ما را از عذاب آتش (دوزخ) نگاه دار. پروردگارا! کسی را که تو به آتش (دوزخ) درآوری، یقیناً او را خوار و رسوا کردهای، و برای ستمکاران یاورانی نیست. پروردگارا! ما شنیدیم که ندا دهندهای به ایمان فرا میخواند، که: «به پروردگار خود ایمان بیاورید» پس ایمان آوردیم، پروردگارا! پس گناهان ما را ببخش، و بدیهای ما را بپوشان، و ما را با نیکان بمیران. پروردگارا!آنچه را که بر (زبان) فرستادگانت به ما وعده دادهای به ما عطا کن، و ما را در روز قیامت رسوا مگردان، بدرستی که تو خلاف وعده نمیکنی».
این تکرار عبارت «ربنا» آنچنان نیرویی دارد که دل را نرم میکند و طراوت ایمان را در دل برمیانگیزاند و وقف بر حرف «ر» با آن تلفظ لغزانش که پیش از آن الف با نرمی خاص خودش آمده است، به فشردهشدن صدا در پایان فرازها و آهنگبخشیدن به آنها کمک میکند و در گوشهای شنوندگان جایگزین شیرینترین زخمههای تار بر گواراترین سازها میگردد!
حال، اگر در این دو نمونه از دعا در قرآن طراوت و نرمی وجود دارد، بعضی از نمونههای دعاهای قرآنی نیز شدت و حدتی هراسناک دارند: این نوح ÷ است که شبانه روز، پیگیر به دعوت قومش سوی حق میپردازد و نهان و آشکارا بر نصیحت آنان اصرار میورزد و آنان نیز در کفر و عنادشان لجاجت میکنند و با شتاب از هدایت میگریزند و فقط گمراهی و استکبارشان افزایش مییابد. دیگر نوح – وقتی از آنان ناامید میشود – چه کند جز اینکه خشم وجودش را فرا گیرد و دهانش از کلمات نفرینی خروشان و غضبآلودی لبریز شود که با آن موسیقی هراسناک و آن آهنگ خشونت بارش، کشیده و پرهیاهو، کران تاکران جهان آفرینش را درمینوردد. حتم دارم که خیال میکنی کوهها در هم شکستهاند و آسمان روی هم کشیده و قیافهای زننده پیدا کرده است و زمین سخت تکان میخورد و دچار زلزله شده است و دریاها برافروخته شدهاند و به هر سوی موج میافکنند! نوح به قومش نفرین میکند و هلاکت و نابودی آنان را میطلبد! و میگوید: ﴿رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا ٢٦ إِنَّكَ إِن تَذَرۡهُمۡ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا كَفَّارٗا ٢٧ رَّبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيتِيَ مُؤۡمِنٗا وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۖ وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا تَبَارَۢا ٢٨﴾ [النوح: ۲۶- ۲۸] «و نوح گفت: «پروردگارا! هیچ یک از کافران (و دیارشان) را بر روی زمین باقی نگذار. چرا که اگر آنها را باقی گذاری بندگانت را گمراه میکنند، و جز (نسلی) بدکار و کافر به وجود نمیآورند. پروردگارا! مرا و پدر و مادرم را و هرآن کس که با ایمان وارد خانه من شود، و (تمام) مردان مؤمن و زنان مؤمن را بیامرز، و ستمکاران را جز هلاکت (و نابودی) میفزا».
اما گلوهای دردمند و پر غصهای که قرآن در بعضی صحنههایش آنها را رها میکند تا صداهای حبسشدهشان را – با همه تنگی و فشردگی و ناهنجاری و غمآلودی – رها سازند؛ این حنجرههای کافرانی است که در روز حساب سخت پشیمان شدهاند! و ما هماکنون میتوانیم دستهای از این مجرمان را در نظر مجسم گردانیم که آتش، پوست از چهرههایشان برکنده است و آنان در شدت حسرت در صدد آن برمیآیند که غم و دردشان را با بعضی صداهای درهم فشرده و قطعه قطعه از حنجرۀ خویش بیرون بریزند. گویی میخواهند با این کار از سنگینی بارهایی که پشتشان را درهم شکسته است بکاهند و عذاب الیمی را که با آن دست و پنجه نرم میکنند در این ظرفها تخلیه کنند. مشاهده میکنیم که الان روز قیامت است و این بندگان خدا پروردگارشان را با حالت توبه و پشیمانی فرا میخوانند و میگویند: ﴿رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠ ٦٧ رَبَّنَآ ءَاتِهِمۡ ضِعۡفَيۡنِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ وَٱلۡعَنۡهُمۡ لَعۡنٗا كَبِيرٗا ٦٨﴾ [الأحزاب: ۶۷- ۶۸] «پروردگارا! ما از سروران و بزرگان خود اطاعت کردیم، پس ما را از راه به در بردند (و گمراه کردند) پروردگارا! آنها را از عذاب دو چندان ده، و آنها را به لعنتی بزرگ (و سخت) لعنت فرما».
اگر بخواهیم علاوه بر آنچه گذشت، نمونههای دیگری برای نشاندادن آهنگهای عجیب قرآنی در زمینههای دعا بیاوریم، گفتارمان طولانی خواهد شد و از اشارۀ سریع کارمان به بحث مفصل و دقیق کشیده خواهیم شد که پیش روی در این موضوع در این کتاب اصلاً مورد نظر ما نبوده است؛ زیرا ما در درجۀ اول علوم قرآنی را مورد توجه قرار دادهایم و به اکثر آنها پرداختیم و در صدد پیگیری تحقیق در علوم قرآنی در مراحل مختلف تاریخی برآمدیم و سپس بدون تفصیل به اعجاز قرآن در ترسیم، تعبیر، هماهنگی و پیوستگی شگفت هنری آن نیز پرداختیم.
***
آری... این است موقعیت آهنگ در قرآن: فاصله در آیات و فرازهای قرآنی مانند قافیۀ شعر نیست که با تفعیلات و اوزان سنجیده شود و با حرکت و سکنات ضبط گردد. نظم قرآن نیز بر پایۀ زیادهپردازی و طولانیکردن کلام، یا اضافه و تکرار، یا حذف و نقصان نیست؛ الفاظ را به صورت انبوه روی هم نمیریزند و به هم متصل نمیسازند تا با این کارها قصد ابهامآفرینی و عجیب و غریب جلوهدادن مطالب داشته باشند! بلکه فاصلهها از هر قیدی رهایند و نظم از هر تکلف و تصنعی بدور و واژهها از هر پیچیدگی برکنار. این نیست مگر اسلوب بیانی که منظورش را کامل و بدون هیچ کاستی ادا میکند. نرم میشود، شدت میگیرد، آرام میشود یا برمیخروشد! گاهی مانند آب جریان پیدا میکند و نهالها را آبیاری میکند و گاهی به سختی، طوفان به پا میکند و گویی باد صرصر است که سرکشیده و نَفَسها را میبُرد!
[۹۲۸] التصویر الفنی فی القرآن، سید قطب، ص ۸۶. [۹۲۹] مقایسه کنید با: کشاف، ج ۱، ص ۲۳۵. [۹۳۰] مقایسه کنید با: کشاف، ج ۲، ص ۲۹۷. [۹۳۱] مقایسه کنید با: ابن ابی اصبح، در: بدیع القرآن، ص ۲۲۲. [۹۳۲] مقایسه کنید با احیاء علوم الدین، غزالی، ج ۱، ص ۳۰۱- ۳۷۲، «کتاب الأذکار والدَّعَوات». [۹۳۳] مقایسه کنید با: «بدیع القرآن، ابن ابی اصبح، ص ۲۰.