مباحثی در علوم قرآن

فهرست کتاب

فصل پنجم: علم قرائات و گذری بر زندگانی قُرّاء

فصل پنجم: علم قرائات و گذری بر زندگانی قُرّاء

در بحثی پیش از این اشاره کردیم که مراد از «احرف سبعه» که قرآن با آن‌ها نازل شده است، امکان ندارد قرائات هفتگانۀ مشهور باشند و در جای خودش این مطلب را توضیح و تفصیل دادیم و علت اینکه بار دیگر بر این موضوع تأکید می‌کنیم آن است که همه می‌دانیم بسیاری از پیشینیان و معاصران دچار این توهم بوده و هستند که این قرائات هفتگانه همان «احرف سبعه» هستند. ابوشامه در کتاب «المرشد الوجیز الی علوم تتعلق بالقرآن العزیز» می‌نویسد: «گروهی بر این پندارند که این قرائت‌های هفتگانه‌ای که هم اکنون وجود دارند، همان احرف سبعه هستند که در حدیث منظورند و این پندار خلاف اجماع قاطبۀ اهل علم است و فقط بعضی از اهل جهل(!) بر این پندار مانده‌اند». [۶۷۲]

سهم عمدۀ این سرزنش‌ها، در رابطه با این خلط و اشتباه، گردن امام کبیر ابوبکر احمد بن موسی بن عباس مشهور به ابن مجاهد [۶۷۳] را می‌گیرد که درست در سیصدمین سال هجرت در شهر بغداد به جمع‌آوری هفت قرائت [۶۷۴] از هفت امام و پیشوای علم قرائت قرآن از مکه، مدینه، عراق عرب و عجم و شام اقدام کرد که این هفت نفر همه موثق و امین بودند و به ممارست علی‌الدوام در علم قرائت قرآن و دقت در ضبط و روایت قرآن و امانت و پارسایی شهرت داشتند. اما این گردآوری ابن مجاهد صرفاً یک تصادق و اتفاق بود (و بر تحقیق و مقایسه و مقارنه‌ای دقیق استوار نبود)؛ زیرا در میان امامان قرائت قرآن کسانی بودند که از این هفت نفر جلیل‌القدرتر بودند و تعدادشان هم قابل توجه بود! [۶۷۵] این است که مشاهده می‌کنیم ابوالعباس بن عمار ابن مجاهد را سرزنش می‌کند و با تعبیرات خشنی دربارۀ او چنین می‌گوید: «مسبع سبعه» (یعنی: آن کسی که این قراء و قرائات هفتگانه را «هفت تا» گردانید) کاری کرد که سزاوار او نبود. وی با این عمل امر را بر عامۀ مردم مشکل کرد و هر کسی را که نظریۀ او را پذیرفت در این اشتباه علمی انداخت که این قرائات همان «احرف سبعه» مذکوره در حدیث هستند. ای کاش اگر او این کار را هم می‌کرد، یا این تعداد را کمتر از «هفت» قرار می‌داد یا بیشتر از آن، تا شبهه زائل می‌گشت»! [۶۷۶]

اصطلاح «قرائات هفتگانه» در بلاد اسلامی، زمانی که دانشمندان اسلامی خواستند دربارۀ قرائات قرآن دست به تألیف بزنند، هیچ معروفیتی نداشت. نخستین مؤلفان در علم القراءات مانند ابوعبید قاسم بن سلام و ابوجعفر طبری و ابوحاتم سجستانی در مصنفاتشان چندین و چند برابر این قرائات را نقل کرده‌اند. آغاز شهرت این عبارت درست در سال دویست هجری است که در اثر اقبال مردم در بلاد مختلف اسلامی به قرائت بعضی از امامان قرائت و عدم اقبال مردم نسبت به بعضی دیگر، در شهر مکه قرائت عبدالله بن کثیرداری [۶۷۷] (د- ۱۲۰ هـ) شهرت یافت که از صحابه انس بن مالک، عبدالله بن زبیر و ابو ایوب انصاری را درک کرده بود. در مدینه قرائت نافع بن عبدالرحمن بن ابی نعیم [۶۷۸] (د- ۱۶۹ هـ) مشهور گردید که قرائت قرآن را از هفتاد نفر از تابعین فراگرفته بود که آنان از ابی بن کعب، عبدالله بن عباس و ابوهریره قرائت قرآن را روایت کرده‌اند. در شام قرائت عبدالله یحصبی مشهور به «ابن عامر» [۶۷۹] (د- ۱۱۸ هـ) شهرت یافت که قرائت قرآن را نزد مغیرة بن ابی شهاب مخزومی و او از عثمان بن عفان فرا گرفته بود و از صحابه، نعمان بن کثیر و وائلة بن اسقع را درک کرده بود. بعضی نیز گویند: وی شخص عثمان را درک کرده است و قرائت قرآن را مستقیماً از وی فرا گرفته است. در بصره قرائت (دو نفر از قراء) ابوعمرو و یعقوب به شهرت رسید. ابوعمرو، [۶۸۰] زبان بن علاء بن عمار (د- ۱۵۴ هـ.ق) است که از مجاهدین جبير و سعید بن جبیر و از عبدالله بن عباس به روایت وی از ابی بن کعب قرائت قرآن را روایت کرده است. و یعقوب، [۶۸۱] ابن اسحاق حضرمی (د- ۲۰۵ هـ.ق) است که قرآن را بر سلام بن سلیمان طویل به روایت وی از عاصم و ابوعمرو فرا خوانده است. در کوفه (نیز) قرائت دو نفر از قراء، حمزه و عاصم شهرت یافتند: حمزه [۶۸۲] ابن حبیب زیات مولی عکرمة بن ربیع تیمی (د- ۱۸۸ هـ.ق) است که قرآن را بر سلیمان بن مهران اعمش به روایت وی از قرائت خود بر یحیی بن وثاب و بر زربن حبیش به روایت وی از قرائت بر عثمان و علی و ابن مسعود فرا خوانده است. عاصم [۶۸۳] ابن ابی النجود اسدی (د- ۱۲۷ هـ.ق) است که قرآن را بر زربن حبیش و او بر عبدالله بن مسعود فرا خوانده است. ملاحظه شود که در میان این قراء اعراب اندکند و موالی بسیار! بخصوص آن عده از موالی که از نژاد فارسی بوده‌اند! «و در این گروه قراء هفتگانه فقط دو نفر عرب هستند: یکی ابن عامر و دیگری ابوعمرو» [۶۸۴].

هنگامی که (در سال سیصد هجری) ابن مجاهد به گردآوری قرائات این امامان هفتگانه پرداخت، نام یعقوب را حذف کرد و بجای او نام علی بن حمزه کسائی [۶۸۵] (د- ۱۸۹ هـ) را گذاشت و ما می‌دانیم که کسائی کوفی بوده است و یعقوب، بصری! و گویا ابن مجاهد به ذکر یک قرائت از بصره و آن‌هم قرائت ابوعمرو اکتفا کرده است و از آن‌طرف از قاریان کوفه نام سه نفر حمزه، عاصم و کسائی را در قراء سبعه ثبت کرده است!

از زمان ابن مجاهد به بعد، قرائت‌های این هفت نفر از شهرت گسترده‌ای برخوردار گردیدند و چنانکه گفتیم بسیاری چنین اندیشیدند(!) که مراد از احرف سبعه که در حدیث نبوی آمده است همین قرائات سبع هستند. حال آنکه حق این است که برای این کار ضابطه‌ای است که هر قرائتی دارای این ضابطه باشد باید آن را پذیرفت و در پرتو دارابودن همین ضابطه، قرائات عشر (دهگانه) و قرائات اربع عشرة (چهارده گانه) بوجود آمده‌اند. قرائات عشر عبارتند از همان هفت قرائت مشهور، به اضافۀ قرائت یعقوب که پیش از این مورد اشاره بود و قرائت خلف بن هشام [۶۸۶] (د- ۲۲۹ هـ) که قرآن را بر سلیم بن عیسی بن حمزة بن حبیب زیات فرا خوانده است و قرائت یزید بن قعقاع [۶۸۷] مشهور به ابوجعفر (د- ۱۳۰ هـ) که قرائت قرآن را از عبدالله بن عباس و ابوهریره و آن دو از ابی بن کعب، فراگرفته است. قرائات اربع عشره عبارتند از همان ده قرائت یاد شده به اضافۀ چهار قرائت دیگر که عبارتند از: قرائت حسن بصری مشهور [۶۸۸] (د- ۱۱۰ هـ)، قرائت محمد بن عبدالرحمان معروف به این محیصن [۶۸۹] (د- ۱۲۳ هـ)، قرائت یحیی بن مبارک یزیدی [۶۹۰] (د- ۲۰۲ هـ) و قرائت ابوالفرج محمد بن احمد شنبوذی [۶۹۱] (د- ۳۸۸ هـ).

اِسنادهای محدثان تأثیر آشکاری در حرکت زنجیره‌ای قرائات (از آن زمان تاکنون) داشته است. توضیح اینکه: همانطور که علمای اسلام احکام شرعی و اصول تفسیر را از روایاتی استنباط می‌کنند که دارای سند صحیح باشند، قرائت احدی از قراء را هم نمی‌پذیرند مگر هنگامی که ثابت شود که وی قرائت قرآن را از مافوقش به طری مشافهه و سماع (یعنی: با گوش‌های خودش از دو لب استادش) فرا گرفته است؛ تا جایی که سلسله سندهای مربوط به قرائات نام (همان) صحابه‌ای که روایاتی در حلال و حرام یا اسباب نزول یا بیان آیات از آنان به دست ما رسیده است تکرار می‌شود. [۶۹۲] این سلسله سندهای موجود برای قرائات، به علمای اسلامی این زمینه را داده است که بتوانند قرائات را توقیفی بنامند [۶۹۳] و قرائت قرآن را بر مبنای قیاس مطلق منع کنند [۶۹۴] و موضع عده‌ای دیگر از علمای اسلامی را که زمخشری از جمله آنان است محکوم کنند. این عده می‌گویند: قرائات اختیاری (و گزینشی) هستند و دائر مدار گزینش و اجتهاد صاحب‌نظران در فصاحت و بلاغت است». [۶۹۵] بنابراین، حتی اگر قرائتی با عربیت و با رسم‌الخط قرآن سازگار باشد ولی با سند صحیح نقل نشده باشد (همانند سلسله سندهایی که محدثین موفق درست کرده‌اند) مردود خواهد بود (و از آن طرف) چه بسیار قرائت‌هایی که بعضی از علمای نحو یا بسیاری از نحویین آن‌ها را مُنکر (زشت و ناهنجار و غیر قابل قبول) اعلام کرده‌اند، ولی کسی به نظرشان وقعی ننهاده است. مانند: ساکن گردانیدن همزه در کلمۀ «بارئکم»، با سکون راء خواندن کلمۀ «یأمرکم»، مجرور خواندن «والأرحام»، منصوب خواندن «لیجزي قوما»، فاصله انداختن میان مضاف و مضاف الیه در ﴿قَتۡلَ أَوۡلَٰدِهِمۡ شُرَكَآؤُهُمۡ و از این قبیل. [۶۹۶] روی این حساب، جای شگفتی نیست که قراء آنچنان موضع سختی در برابر ابوبکر بن مقسم [۶۹۷] بگیرند که وی از میان همۀ قرائات آنچه را که به نظر او از جهت عربیت صحیح‌تر می‌آمده است، برمی‌گزیده است، هر چند که مخالف نقل یا مخالف رسم‌الخط مصاحف باشند. (و کار بجایی رسید که) برای این موضوع مجلسی ترتیب دادند (و او را محاکمه کردند)! و همگی اجماع بر منع او از این عمل حاصل کردند! [۶۹۸] و نیز مجلس دیگری برای این شنبوذ [۶۹۹] آراستند تا او را از کاری که پیش گرفته است توبه دهند! آخر وی شروع کرده بود قرآن را براساس مواردی که از قرائت ابی و ابن مسعود می‌دانست بنویسد! [۷۰۰]

این هر دو جلسۀ (محاکمه) به فرمان شیخ‌القراء ابن مجاهد منعقد گردید که پیش از این او را شناختیم. وی اولین کسی بود که قرائات سبع را گرد آورد. ابن مجاهد قرائت قرآن را نزد ابن شاذان رازی فرا گرفته بود که هر یک از آن دو قاری یاد شده (که پیاپی به محاکمه و توبۀ اجباری کشانیده شدند) نیز که ابن مقسم و ابن شنبوذ باشند، از او قرآن را فرا گرفته بودند. اما همکلاسی این سه نفر و شاگردی آنان نزد یک استاد، ابن مجاهد را از سختگیری بر دو هم‌شاگردی‌اش باز نداشت. [۷۰۱] زیرا قراء در عهد او اجماع داشتند بر اینکه قرائتی را بپذیرند که در سلسله سندهای محدثین ثبت محکم‌تری داشته باشد و از نقطه نظر نقلی صحیح‌تر باشد، نه قرائتی را که در لغت عرب رایج‌تر و با قواعد عربی سازگارتر باشد! [۷۰۲] با این وجود، بعضی از لغویین و نحویین پیگیری قرائات «شاذ» پذیرفته نشده را مورد عنایت قرار داده‌اند. ابن خالویه (د- ۳۷۰ هـ) کتابی دربارۀ همین قرائات شاذ نوشته است که آن را المختصر فی شواذ القراءات [۷۰۳] نامیده است. ابن جنی [۷۰۴] کتاب المحتسب فی توجیه القراءات الشاذة را تألیف کرده است. ابوالبقاء عُکبری [۷۰۵] کتابی فراگیرتر و مفصل‌تر نوشته است، به نام: املاء ما من الرحمان من وجوه الإعراب والقراءات فی جمیع القرآن. حتی بعضی از علمای اسلامی تردید نکرده‌اند در اینکه صریحاً بگویند: «توجیه یک قرائت شاذ بسی نیرومندتر و کارآمدتر است از توجیه یک قرائت مشهور» [۷۰۶] و در پرتو توجیه قرائت‌های شاذ مددی برای بازشناسی صحت و سقم تأویلات قرآنی یافتند:

قرائت ابن مسعود که به‌جای ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا ]المائدة: ۳۸[ «دست مرد دزد و زن دزد را ... قطع کنید» خوانده است: «وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡمانِهِما» «دست راست مرد دزد و زن دزد را ... قطع کنید» در جهت فهم اینکه برای جاری‌کردن حد سرقت کدام دست را باید برید؟ کمک کرده است.

- قرائت سعد بن ابی وقاص که در آیۀ ۱۲ سورۀ نساء دو کلمۀ «من ام» را افزوده و آیه را چنین خوانده است: ﴿وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ – من أم – فَلِكُلِّ... [۷۰۷] به صراحت رسانیده است که نوع خواهری و برادری در این قضیۀ شرعی مربوط به میراث چه باید باشد.

- قرائت عمر بن عبدالعزیز که از امام ابوحنیفه نیز نقل شده است که به‌جای ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ ]فاطر: ۲۸[ «جز این نیست که از میان بندگان الله، دانایان از او می‌ترسند» خوانده‌اند: «انما يخشَى اللهُ مِن عِبادهِ العلماءَ» [۷۰۸] روشن گردانیده است که غرض از تخصیص علما و دانشمندان به خشیت خداوند (در جایی که غیر آنان نیز خشیت خداوند را دارند؟) نشان‌دادن مکانت، منزلت و درجۀ تقرب علما به خداوند است «و تأویل آیه (بر حسب این قرائت) چنانکه زرکشی گفته است، این است که خشیت در اینجا به معنای اِجلال و تعظیم است، نه خوف و ترسیدن»! [۷۰۹] زرکشی می‌افزاید: «این حروف (قرائات) و مانند آن‌ها مفسر قرآن شده‌اند و مانند این اقوال در تفسیر از بعضی تابعین هم نقل می‌شده است و مورد استحسان و استقبال قرار می‌گرفته است. دیگر چه رسد به اینکه نظریه‌ای از بزرگان صحابه نقل شده و در متن قرائت نیز جای افتاده باشد! حال دیگر از تفسیر بالاتر و کار آمدتر است؛ زیرا کمترین بهره‌ای که می‌توان از این قرائات برد بازشناسی صحت تأویل آیات قرآنی است» [۷۱۰] و از همین جاست که در زبان دانشمندان شیوع یافته است که می‌گویند: «يظهر اختلاف الأحكام» [۷۱۱] (اختلاف قرائت‌ها، اختلاف در احکام را روشن می‌گرداند).

این را هم باید افزود که توجیه بعضی از قرائات شاذ خالی از تکلف نیست و گاهی نیز در آغاز کار ناهنجار بنظر می‌رسد، اما بلافاصله تأویل به دفاع برمی‌خیزد و آن ناهنجاری را از میان می‌بَرَد؛ مانند قرائت شاذی که در آیۀ سورۀ حشر کلمۀ مصور» را در عبارت ﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُ ]الحشر: ۲۴[ «او الله است، خالق، نوآفرین» به فتح واو یعنی المصوَر می‌خواند! تأویل این قرائت آن است که «مصوَر» بر حسب این قرائت – مفعول است فاعل «الباریء» است که از نظر نحوی عمل فعل را انجام می‌دهد و مانند آن است که گفته شده باشد: «الذي بَرَأ المصور»! [۷۱۲]

توجیه قرائات شاذ به منظور استنباط تأویلات عجیب و غریب از بعضی وجوه این قرائات، نوعی تفریح علمی بوده است که علمای اسلام در خلال تحقیقات و مطالعات وسیع و متنوعشان در رابطه با هر چه که متعلق به قرآن بوده است، سخت مورد علاقه‌شان بوده است: این دانشمندان همچنانکه خودشان را سرگرم بازشناسی تعداد آیات قرآن [۷۱۳] و طولانی‌ترین کلمه و کوتاه‌ترین کلمه [۷۱۴] و بیشترین حروف متحرک که در کتاب الله گرد آمده است [۷۱۵] و از این قبیل بررسی‌هایی که فایده‌ای نداشته‌اند، مگر در موارد بسیار جزئی که بندرت مفید واقع می‌شده‌اند، تمایلی نیز نسبت به بررسی قرائات شاذ در وجود خودشان دریافتند، آن هم فقط برای گسترده‌تر کردن دامنۀ تحقیقات و بررسی‌هایشان، وگرنه به علم‌الیقین می‌دانستند که هر قرائتی که قرآن بودن آن کاملاً به اثبات نرسیده باشد، تلاوت آن نه برای خود ایشان و نه برای دیگران، نه در نماز و نه در غیر نماز جایز نخواهد بود و نیز اعتقاد به آن و پذیرش آن برای اَحَدی واجب نخواهد گردید. نووی در شرح المهذب [۷۱۶] می‌گوید: جایز نیست قرائت قرآن نه در نماز و نه در غیر نماز براساس قرائات شاذ؛ به دلیل اینکه این قرائات، قرآن نیستند و قرآن نبودنشان به دلیل آن است که قرآن جز به تواتر ثابت نمی‌گردد و قرائت شاذ متواتر نیست و هر کس جز این بگوید: مغلطه کار یا جاهل است و اگر مخالفت کند و قرائت شاذ را بخواند قرائت او در نماز و در غیر نماز منکر شناخته می‌شود (و مورد نهی قرار می‌گیرد) و فقهای بغداد اتفاق نظر دارند بر اینکه کسی را که قرآن را بر حسب قرائت‌های شاذ بخواند باید توبه داد! ابن عبدالبر اجماع مسلمانان را نقل کرده است بر اینکه قرائت قرآن با قرائات شاذ جایز نیست و نباید پشت سر کسی که این قرائت‌ها را می‌خواند نماز گزارد». [۷۱۷] بهمین جهت، امام مالک دربارۀ کسی که در نماز به قرائت ابن مسعود و صحابۀ دیگر در مواردی که مخالف رسم‌الخط مصحف است، قرائت کند، گفته است: «پشت سر او نماز نگزارند». [۷۱۸]

این موضع‌گیری علمای اسلامی در برابر قرائت ابن مسعود – با آن پارسایی و علم و تقوای فراوان وی- چه بسا انگیزه‌اش شایعۀ انکار معوذتین و فاتحة ‌الکتاب و قرآن ندانستن آن‌ها بوده باشد که به ابن مسعود نسبت می‌دهند، هرچند که بسیاری از علمای اسلامی این کار ابن مسعود را یک تفسیر منطقی می‌دانسته‌اند. ابن قتیبه در کتاب مشکل القرآن می‌گوید: «ابن مسعود چنین پنداشته است که معوذتین از قرآن نیستند، زیرا دیده است که پیامبر اکرم حسن و حسین را با این دو سوره تعویذ می‌فرماید و بر پایۀ این گمان خویش ایستادگی کرده است و ما نمی‌گوییم: ابن مسعود در این امر درست اندیشیده است و مهاجران و انصار اشتباه کرده‌اند. وی می‌افزاید: اما اینکه فاتحة الکتاب را از مصحف خودش انداخته است، بخاطر این نبوده است که آن را از قرآن نمی‌دانسته است – معاذالله! – بلکه نظرش بر این بوده است که قرآن را در میان دو لوح (جلد) قرار داده‌اند، بخاطر آنکه از شک، نسیان و زیاده و نقصان می‌هراسیده‌اند و بنابه نظر وی، فاتحة الکتاب از این آفات در امان است، زیرا هم سورۀ کوتاهی است و هم فراگرفتنش بر همه کس واجب است». [۷۱۹]

قرائت ابی بن کعب نیز مانند قرائت ابن مسعود «شاذ» به حساب می‌آید؛ زیرا به او نسبت داده‌اند که دعای استفتاح و قنوت را در آخر مصحف خودش مانند دو سوره ثبت کرده بوده است: [۷۲۰] «با آنکه حجتی بر قرآن مُنزل‌ بودن آن دو اقامه نشده است، بلکه نوعی دعا هستند و اگر قرآن می‌بودند مانند قرآن- بتواتر – نقل می‌شدند و علم به صحت آن‌ها حاصل می‌گردید». [۷۲۱]

برای متمایز گردانیدن قرائات پذیرفته شده از قرائات شاذ، علمای اسلامی ضابطه‌ای وضع کرده‌اند مبنی بر اینکه قرائت مورد قبول باید سه شرط داشته باشد؛ یکی: موافقت آن قرائت با رسم‌الخط یکی از مصاحف عثمانی ولو به صورت تقدیری. دوم: موافقت آن قرائت با عربیت ولو به وجهی از وجوه. سوَم: صحت اسناد آن، هر چند که از آنِ قراء مشهور دهگانه (غیر از قراء سبعه) یا چهارده گانه باشد. [۷۲۲]

ابن جزری در کتاب «منجد المقرئین» ترجیح قائل شده است که در این ضابطه، به جای صحت اِسناد، تواتر شرط بشود؛ زیرا قرآن بودن جز با اسناد متواتر ثابت نمی‌گردد. بنابراین، قرائات چهارگانۀ زائد بر قرائات دهگانه صحیح السند هستند ولی آحادی هستند و به تواتر نرسیده‌اند و قرآنی که بتوان به عنوان تعبد آن‌ها را خواند و در نماز تلاوت کرد، نیستند. قرائات متواتر که امت اسلام آن‌ها را پذیرفته‌اند قرائات دهگانه هستند که خلف از سلف فرا گرفته‌اند تا بدست ما رسیده است و امروز قرائتی متواتر غیر از قرائت‌های دهگانه موجود نیست.

سیوطی [۷۲۳] از ابن الجزری نقل می‌کند: انواع قرائت‌ها از حیث سند شش نوع است:

نوع اول: متواتر و آن قرائتی است که آن را جمعی از جمعی نقل کنند و امکان همدستی آنان در دروغگویی نباشد. مانند قرائاتی که از همۀ طرق از قراء سبعه نقل شده است [۷۲۴] و این نوع غالب قرائات را شامل می‌گردد.

نوع دوم: مشهور و آن قرائتی است که سندش صحیح باشد؛ یعنی در تمام سلسلۀ سند، عدل ضابط (شخص عادل و دقیق) از همانند خودش نقل کرده باشد و با یکی از مصاحف عثمانی هم موافقت داشته باشد – خواه از امامان هفتگانه باشد یا از امامان دهگانه، یا از امامان دیگر که مورد قبول هستند – و نزد قراء شهرت داشته باشد و آن را غلط نشمرده و یا شاذ ندانسته باشند؛ اما در عین حال به درجۀ تواتر هم نرسیده باشد؛ مانند قرائاتی که از طُرُق مختلف با اختلاف از قراء سبعه نقل شده باشد؛ یعنی بعضی از راویان نقل کرده و بعضی دیگر نقل نکرده باشند.

از جمله مشهورترین کتبی که دربارۀ این دو نوع از قرائات نوشته شده است، کتاب التیسیر تألیف دانی [۷۲۵] است و الشاطبیه [۷۲۶] و طیبة النشر في القراءات العشر. [۷۲۷] این دو نوع از قرائات‌اند که قرآن براساس آن‌ها خوانده می‌شود و اعتقاد به آن‌ها واجب است و انکار هیچ یک از آن‌ها جایز نیست.

نوع سوم: قرائتی است که سندش صحیح باشد، اما با رسم‌الخط قرآن یا با عربیت مخالفت داشته باشد و یا اینکه به آن حد از شهرت نرسیده باشد. این نوع از قرائات خوانده نمی‌شوند و اعتقاد به آن‌ها نیز واجب نیست. از این نوع است قرائتی که حاکم (نیشابوری) از طریق عاصم جحدری از ابوبکر نقل کرده است که پیامبر اکرم ج قرائت فرمود: ﴿مُتَّكِئِينَ عَلَى رَفَارِفٍ خُضْرٍ وَعَبَاقَرِيٍّ حِسَانٍ [۷۲۸] و هم از این نوع است قرائت: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفَسِكُمْ [۷۲۹] با فتح حرف فاء.

نوع چهارم: شاذ و آن قرائتی است که سندش صحیح نیست، مانند قرائت ابن سُمَیفِع در آیۀ ﴿فَٱلۡيَوۡمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنۡ خَلۡفَكَ ءَايَةٗ... که «نُنَحِّیكَ» و «خَلَفَكَ» خوانده است. [۷۳۰]

نوع پنجم: جعلی و ساختگی و آن قرائتی است که به گویندۀ آن نسبت داده می‌شود ولی پایه و اساسی ندارد؛ مانند قرائاتی که محمد بن جعفر خزاعی [۷۳۱] گردآوری کرده و آن‌ها را به ابوحنیفه نسبت داده است. مانند قرائت «إِنَّمَا يَخْشَى اللهُ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءَ».

نوع ششم: قرائاتی هستند که شبیه «مدرج» - یکی از انواع حدیث – است و عبارت است از توضیحاتی که بر وجه تفسیر به قرائات افزوده شده است مانند قرائت سعد بن ابی وقاص: ﴿وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ- من أم- ... که دو کلمۀ «من ام» را به [النساء: ۱۲] افزوده است و قرائت: ﴿لَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّكُمۡۚ- في مواسم الحج که عبارت «في مواسم الحج» را به [البقرة:۱۹۸] افزوده است.

این نکته را هم باید تذکر داد که قاری قرآن، مقری نامیده نخواهد شد – حتی اگر همۀ قرائات دهگانه و چهارده گانه را حفظ کرده باشد – مگر هنگامیکه این قرائات را با سماع و مشافهه استوار گردانیده باشد.

***

با این بررسی شتابزده، توانستیم حقیقت قرائات را ترسیم کنیم و توضیح بدهیم و یک نظرگاه کلی از قرائات و قراء بگیریم تا ما را در راه وصول به هدف اساسی خودمان که فهم متون قرآنی است، مدد برساند و بررسی‌های ما همواره بر پایۀ آن عبارات و تعمیراتی است که قرآن‌بودن آن به تواتر رسیده باشد. با این توضیح که وقتی قرآن بر هفت حرف نازل شده است، ما همۀ این حروف (وجوه) را در هر قرائتی که متواتر باشد و یکی از آن حروف را شامل گردد، پی می‌جوییم و تکیه‌گاه ما در این بازشناسی، صحیح‌ترین از حیث نقلی و نه قیاسی‌ترین از نظر قواعد عربی، خواهد بود؛ زیرا، ما قرآن را حاکم بر قواعد لغت و نحو قرار می‌دهیم و آن قواعد را بر قرآن حاکم نمی‌گردانیم و دلیل ما این است که نحویان قواعدشان را در درجۀ اول از قرآن استخراج کرده‌اند، سپس از حدیث و کلام عرب، در درجۀ دوم.

[۶۷۲] اتقان، ج ۱، ص ۱۳۸، النوع الثانی والعشرون، التنبیه الثالث، نیز بنگرید به حاشیۀ زرقانی بر موطا مالک: ج ۱، ص ۱۳۴. [۶۷۳] ابن مجاهد، شیخ القراء بغداد در روزگار خویش بود. وی به سال ۳۲۴ هـ .ق درگذشت (بنگرید به: طبقات القراء، ج ۱، ص ۳۹؛ تاریخ بغداد، ج ۵، ص ۱۴۴. [۶۷۴] برهان، ج ۱، ص ۳۲۷. [۶۷۵] بنگرید به: برهان، ج ۱، ص ۳۲۹؛ در آنجا مکی علت شهرت‌یافتن این قاریان هفتگانه – نه دیگران – را به روشنی تشریح می‌کند. [۶۷۶] اتقان، ج ۱، ص ۱۳۸. ابن عمار، امام ابوالعباس احمد بن عمار مهدوی، مُقری و مفسر بزرگ. چنانکه حافظ ذَهَبی گفته است: وی پس از سال ۴۳۰ درگذشت (بنگرید به: النشر، ج ۱، ص ۶۸). [۶۷۷] شرح حال وی را در طبقات القراء، ج ۱، ص ۴۴۳ بنگرید. [۶۷۸] شرح حال وی را در طبقات القراء، ج ۲، ص ۳۳۰- ۳۳۴ بنگرید. [۶۷۹] شرح حال وی را در طبقات القراء، ج ۱، ص ۴۲۳- ۴۲۵ بنگرید. [۶۸۰] شرح حال وی را در طبقات القراء، ج ۱، ص ۲۸۸- ۲۹۲ بنگرید. [۶۸۱] شرح حال وی را در طبقات القراء، ج ۱، ص ۳۸۶- ۳۸۹ بنگرید. [۶۸۲] شرح حال وی را در طبقات القراء، ج ۱، ص ۲۶۱- ۲۶۳ بنگرید. [۶۸۳] شرح حال وی را در طبقات القراء، ج ۱، ص ۳۴۶- ۳۴۹ بنگرید. [۶۸۴] برهان، ج ۱، ص ۳۲۹؛ نیز مقایسه کنید با: Blachere, Intro. Cor. ۱۱۷. [۶۸۵]برهان، ج ۱، ص ۳۲۹؛ نیز شرح حال کسائی را در طبقات القراء، ج ۱، ص ۵۳۵- ۵۴۰، بنگرید. برای سلسله سند قرائت‌های این قاریان هفتگانه، بنگرید به: التیسیر فی القراءات السبع، ابوعمرو دانی، ص ۸ به بعد. [۶۸۶] شرح حال وی را در طبقات القراء، ج ۱، ص ۲۷۲ بنگرید. [۶۸۷] شرح حال وی را در طبقات القراء، ج ۲، ص ۳۸۲ بنگرید. [۶۸۸] حسن بن ابی الحسن یسار بصری، مولای انصار، یکی از بزرگان تابعین و از جمله دانشمندان اسلامی است که به زهد شهرت یافته است. [۶۸۹] ابن محیصن از مجاهد و درباس علم قرائت آموخته و استاد ابوعمرو بصری است. [۶۹۰] از نحویان بغداد است که نزد ابوعمرو و حمزه شاگردی کرد و استاد دوری وسوسی بوده است. [۶۹۱] محمد بن احمد بن ابراهیم بن یوسف بن عباس بن میمون بغدادی، معروف به شنبوذی، منسوب به استادش، ابن شنبوذ «وی از ابن شنبوذ قرائات بسیاری را فرا گرفت و ثبت کرد و بهمین جهت به او منسوب گردید». چنانکه در کتاب النشر (ج ۱، ص ۱۲۲) آمده است. [۶۹۲] در کتاب التیسیر، تألیف ابوعمرو دانی، ص ۸ به بعد، گزارش دقیقی از سلسلۀ سند قرائات قاریان سبعه آمده است که روشن می‌گرداند تا چه اندازه علمای اسلامی در ارتباط با صحت روایات و ثبوت فراگیری قرائات توسط راویان از طریق دهان به دهان و سماع نزد استاد سخت می‌گرفته‌اند. [۶۹۳] برهان، ج ۱، ص ۳۲۱. [۶۹۴] اتقان، ج ۱، ص ۱۳۲. [۶۹۵] برهان، ج ۱، ص ۳۲۱. [۶۹۶] اتقان. ج ۱، ص ۱۳۰. نیز بنگرید به: اِتحاف فضلاء البشر، ص ۱۸۵ که چگونه دمیاطی قرائت حمزه: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ [النساء: ۱] را توجیه می‌کند. «م» در کلمۀ «الارحام» مکسور گردیده است، زیرا عطف شده است به ضمیر مجرور در کلمۀ «بِهِ» بنابه مکتب نحویان کوفه. همچنین بنگرید در اِتحاف (ص ۲۱۷) توجیه این قرائات ابن عامر را: ﴿وَكَذَٰلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٖ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ قَتۡلَ أَوۡلَٰدِهِمۡ شُرَكَآؤُهُمۡ که کلمۀ ﴿قَتۡلَ در آیه را مرفوع خوانده است بنابر آنکه نایب فاعل ﴿زَيَّنَ باشد و ﴿أَوۡلَٰدِهِمۡ را منصوب خوانده است بنابر آنکه مفعول به باشد برای مصدر «قتل» و کلمه ﴿شُرَكَآؤُهُمۡ را مجرور خوانده است بنابر آنکه، به عنوان فاعل مصدر «قتل» به آن اضافه شده باشد. [۶۹۷] محمد بن حسن بن یعقوب، معروف به ابن مقسم، یکی از نحویان و قاریان به نام بغداد؛ وی به سال ۳۵۴ هـ .ق درگذشت (بنگرید به: طبقات القراء، ج ۲، ص ۱۲۳). [۶۹۸] اتقان، ج ۱، ص ۱۳۲؛ نیز بنگرید به: طبقات القراء، ج ۲، ص ۵۴. [۶۹۹] محمد بن احمد بن ایوب بن شنبوذ، از قراء و نحویون نامدار بغداد، وی به سال ۳۲۸ هـ .ق درگذشت (شرح حال وی را در طبقات القراء، ج ۲، ص ۵۲ بنگرید). [۷۰۰] مقایسه کنید با سخن ماسینیون، خاورشناس مشهور: Massignon, "L." Al – Hallaj, martyr mystique de I’Islam, p. ۲۴۳, note ۴ و نیز به همین علت، قرائت اعمش پذیرفته نشد، زیرا وی قرائت ابی و ابن مسعود را دنبال می‌کرد، نیز برای برخی وجوه قرائت اعمش، بنگرید به: کتاب المصاحف، ص ۹۱. [۷۰۱] خاورشناس فرانسوی بلاشر نیز به این مسئله اشاره کرده است؛ بدون آنکه تعلیل و توجیهی منطقی برای آن بیابد. بنگرید به: Blachere, Intro, Cor., p. ۱۲۸, note ۱۶۹ البته، تعلیل و توجیه طبیعی همۀ این مسائل همان است که یادآور شدیم دائر بر اینکه در امثال این موضوعات تکیه‌کردن بر نقل صحیح ضرورت دارد. [۷۰۲] اتقان، ج ۱، ص ۱۳۰. [۷۰۳] برگشتراسر (خاورشناس) این کتاب را در قاهره به سال ۱۹۳۴ م به عنوان هفتمین کتاب از مجموعۀ Biblioteca Islamica منتشر کرده است. ابن خالویه، ابوعبدالله حسین بن احمد همدانی، پیشوای علمای عربیت در روزگار خویش بوده است. کتاب‌های فراوانی دارد که معروفترین آن‌ها کتاب‌های: الاشتقاق و کتاب لیس است و نیز کتابی که وی در باب قرائات شاذ نوشته است. وی در شهر حلب به سال ۳۷۰ هـ .ق درگذشت (بغیة الوعاة، ص ۲۳۲). [۷۰۴] ابوالفتح عثمان بن جنی، از دانشمندان بزرگ علم لغت و علم نحو، از آنِ اوست. کتاب‌های: الخصائص، سرالصناعة والتصریف. وی به سال ۳۹۲ هـ .ق درگذشت (بنگرید به: نُزهة الالباء، ص ۴۰۶). از کتاب دیگر وی نیز: توجیه القراءات الشاذة چند نسخۀ خطی در دارالکتب قاهره موجود است. [۷۰۵] عبدالله بن الحسین، مشهور به ابوالبقاء عُکبری. وی به سال ۶۱۶ هـ .ق درگذشت (شرح حال او را در بغیة الوعاة، ص ۲۸۱ بنگرید). کتاب وی: املاء ما من به الرحمن در مطبعۀ میمنیه در قاهره به سال ۱۳۲۱ هـ .ق به چاپ رسید. [۷۰۶] برهان، ج ۱، ص ۳۴۱. [۷۰۷] در قرائت حفص (متن متواتر قرآن) در این آیه دو کلمۀ «من ام» وجود ندارد. [۷۰۸] بنگرید به: تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص ۳۴۴. [۷۰۹] برهان، ج ۱، ص ۳۴۱. [۷۱۰] برهان، ج ۱، ص ۳۷۷. [۷۱۱] اتقان، ج ۱، ص ۱۴۱. [۷۱۲] برهان، ج ۱، ص ۳۴۱. گفتنی است که این تأویل بعید و توأم با تکلف است. [۷۱۳] روایت زرکشی را در برهان (ج ۱، ص ۲۵۱) از علی، عطاء، حمید و راشد دربارۀ تعداد آیات قرآن بنگرید. [۷۱۴] برهان، ج ۱، ص ۲۵۲. در همین صفحه زرکشی بلندترین و کوتاه‌ترین کلمه در قرآن را نیز یادآور شده است. [۷۱۵] برهان، ج ۱، ص ۲۵۴. زرکشی در این ارتباط تا آنجا پیش می‌رود که برای این منظور به این آیۀ شریفه در سورۀ یوسف آیۀ ۸۰ استشهاد می‌کند: ﴿... حَتَّىٰ يَأۡذَنَ لِيٓ أَبِيٓ أَوۡ يَحۡكُمَ ٱللَّهُ لِي البته بنابر قرائت دو کلمه «لی» و «أبی» به صورت «لی» و «ابی» و اینگونه زیاده روی‌هاست که به ما اجازه می‌دهد در همۀ گفتگوها و مباحث از این دست، نوعی خوشگذرانی علمی را ببینیم. [۷۱۶] المهذب کتابی است در فروع فقه شافعی، تألیف ابراهیم بن محمد شیرازی، در گذشته به سال ۴۷۶ هـ .ق (کشف الظنون). [۷۱۷] برهان، ج ۱، ص ۳۳۳. [۷۱۸] برهان، ج ۱، ص ۲۲۲. خاورشناسان دست بردار نیستند. جز آنکه فتوای امام مالک را بزرگ کنند و فتوای (سختگیرانۀ) وی را با فتواهای حنفیان که در این مسئله آسانگیرند مقایسه کنند. بنگرید به: Geschichte des Qorans, III, ۱۰۸, ۱۰۹; cf. blachere, Intro. Cor., ۱۱۴, note ۱۵۲. البته قضیه فراتر از آن نیست که علمای اسلامی و در صدر آنان امام مالک، در مسئلۀ اثبات «قرآنیت» که جز از راه تواتر نتواند بود، همواره سخت می‌گرفته‌اند. [۷۱۹] اتقان، ج ۱، ص ۱۳۷- ۱۳۸. [۷۲۰] برهان، ج ۱، ص ۲۵۱. [۷۲۱] برهان، ج ۲، ص ۱۲۸. باقلانی به طور کلی معتقد است به اینکه «جایز نیست به عبدالله (بن مسعود) یا به ابی بن کعب یا زید یا عثمان یا علی، یا یکی از فرزندان یا خویشاوندان ایشان انکار آیه‌ای از قرآن یا کلمه‌ای از کتاب خدا یا تغییر و تبدیل آن یا قرائت آن برخلاف وجه مرسوم در مصاحف اجماعی مسلمین، از طریق خبر واحد، نسبت بدهند. این گونه نسبت‌ها روا نیست و پذیرفته نیست. بلکه نسبت‌دادن اینها به دانا‌ترین مسلمانان روزگار ما سزاوار نیست، دیگر چه رسد به آنکه به مردمی از صحابه نسبت دهند» (بنگرید به: برهان، ج ۲، ص ۱۲۷). [۷۲۲] بنگرید به: اتقان، ج ۱، ص ۱۲۹. [۷۲۳] از اتقان، ج ۱، ص ۱۳۲- ۱۳۳. با اندکی تصرف، به منظور اختصار. [۷۲۴] جمهور علمای اسلامی بر آنند که قرائات سبع متواترند (بنگرید به: برهان، ج ۱، ص ۳۱۸. [۷۲۵] کتاب التیسیر فی القراءات السبع را پرتزل Protzel (خاورشناس) در آستانه به سال ۱۹۳۰ م به عنوان دومین کتاب از مجموعۀ Bibliatheca Islamica تحقیق و منتشر کرد. این کتاب مشتمل است بر شیوه‌های قرائت قاریان بزرگ در بلاد مختلف اسلامی که ابوعمرو دانی از هر یک از قرائات قراء سبعه دو روایت آورده است. نیز بنگرید به: Geschiclte des Qorans, III, ۲۱۴, sqq, cf. Blachere, Intro. Cor. P. ۱۳۰, note ۱۷۲. [۷۲۶] شاطبیه، منظومه‌ای است منسوب به امام ابومحمد قاسم شاطبی، در گذشته به سال ۵۹۰ هـ .ق که وی در این کتاب، تیسیر دانی را در ۱۱۷۳ بیت به نظم آورده و آنرا جرز الآمانی و وجهُ التهانی، فی القراءات السبع المثانی نامیده است. بنگرید به: کشف الظنون، ج ۱، ص ۶۴۶ نیز بنگرید به: Krendow, Encyclopedie de I’Islam, IV, ۳۴۹ (art. Schatibi) [۷۲۷] تألیف: پیشوای مشهور علم قرائات ابن جزری، منظومۀ طبیة النشر ضمن مجموعه‌ای مشتمل بر هفت متن از کتب مربوط به علم قرائات در مطبعۀ شرف به سال ۱۳۰۸ هـ .ق به چاپ رسیده است. این کتاب غیر از کتاب النشر است که محمد احمد دهمان به سال ۱۳۴۵ هـ .ق در دمشق به چاپ رسیده است. [۷۲۸] آیۀ ۷۶، سورۀ رحمان روايت حفص: ﴿مُتَّكِ‍ِٔينَ عَلَىٰ رَفۡرَفٍ خُضۡرٖ وَعَبۡقَرِيٍّ حِسَانٖ ٧٦. [۷۲۹] آیۀ ۱۲۸، سورۀ توبه روایت حفص: ﴿مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ. [۷۳۰] آیۀ ۹۲، سورۀ یونس روایت حفص: ﴿فَٱلۡيَوۡمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنۡ خَلۡفَكَ. [۷۳۱] امام ابوالفضل محمد بن جعفر خزاعی، مؤلف کتاب المُنتهی. وی در این کتاب قرائاتی را گرد آورد که دانشمندان پیش از وی فراهم نیاورده بودند. وی به سال ۴۰۸ هـ .ق درگذشت (بنگرید به: النشر، ج ۱، ص ۳۴). یادآوری می‌شود که ابن جزری وی را «امام» می‌خواند.