فصل دوم: علم اسباب النزول
خداوند در این جهان آفرینش برای هر معلولی علتی قرار داده است و نیز برای هر چیزی اندازهای مقرر داشته است. نوزاد انسان چشمش به زندگی در این جهان روشن نمیشود، مگر پس از طی مراحلی چند و به دنبال پیاپی آمدن انگیزهها و عواملی چند. در عالم وجود هیچ رویدادی روی نمیدهد مگر به همراه پیش درآمدها و زمینه سازیهای بسیار. در جهان آفرینش و جوامع بشری هیچگونه دگرگونی رخ نمیدهد، مگر در پی یک سلسله آمادگیها، زمینهسازیها و بنیانگذاریها. این است سنت خداوند در آفرینش آفریدگان، تدبیر امور جهان و زندگی انسان و «سنت خداوند هرگز تغییر نمیپذیرد»! [۳۶۰]
تاریخ به بهترین وجهی این سنت راستین خداوندی را نمایش میدهد و آن را بر همهی حوادث زندگی بشر منطبق میسازد. مورخ تیزبینی که میخواهد موشکافانه رویدادهای تاریخی را بررسی کند، اگر بخواهد از لابلای اسناد، مدارک و متون تاریخی به حقایق مسلم تاریخی دست یابد، نمیتواند انگیزهها و علتهای حوادث تاریخی را نادیده انگارد.
اما، اینطور هم نیست که فقط در زمینهی تاریخ برای دست یافتن به نتیجه نیازمند بررسی دقیق مقدمات و بیرون کشیدن حقایق از ژرفنای علل، عوامل و انگیزهها هستیم. علوم طبیعی و مطالعات اجتماعی و فنون ادبی نیز از این جهت با تاریخ هماهنگ هستند و همهی این علوم، ضرورت شناخت انگیزهها، عوامل، حرکات و هدفها را به عنوان یک ضابطه پذیرفتهاند.
در اینجا ما در مقام مقایسهی علوم مختلف و تشخیص اندازهی نیاز هر یک از این علوم و فنون به مطالعه و تحقیق دربارهی اسباب و عوامل و مقدمات و مبادی مربوطه نیستیم. منظور از این مقدمهپردازی این است که از این دیدگاه، نظری به فنون ادبی بیندازیم که استوارترین پیوند را با مباحث دینی و قرآنی ما دارند و از دیگر علوم و فنون به مطالعات و بررسیهای قرآنی ما نزدیکترند. در زمینهی ادبیات، همواره متون زیبای ادبی مطرح است، خواه از طریق خواندن و شنیدن یا از طریق نگریستن و مطالعهکردن. در دنیای ادبیات ما نمیتوانیم یک متن ادبی را به خوبی بفهمیم و آنطور که باید و شاید زیباییهای آن را احساس کنیم، مگر آن که پیش از بررسی متن از چهرهی آن خصوصیات و شرایط روانی و اجتماعی که ادیب را واداشته است تا به این مضامین بیندیشد و این کلمات را برگزیند و این مفاهیم را بیافریند، نقاب برگیریم.
بسیار پیش میآید که محقق در رشتهی تاریخ ادبیات عرب به گنجینهی واژگان زبان عربی که در اختیار دارد مینازد و به شواهد بسیاری که از اشعار و امثال عرب دارد به خود میبالد و به خیال خودش سالها در مطالعهی آثار ادبی و بررسی سخنان فصحا و بلغای عرب ممارست داشته است. اما وقتی که یک قصیدهی مشهور را پیش روی او مینهند تا داوری کند که شاعر این اشعار را به چه منظور سروده است؟ و در چه شرایطی به نظم آن پرداخته است؟ کمیت محقق لنگ میشود و ذهن تیزبین او دچار تردید میگردد و چون بالاخره، خود را ناگزیر میبیند که نظری ابراز کند، میلغزد و به زمین میخورد. میگوید: موضوع قصیده مدح است، در صورتی که در واقع هجاء (دشنام و نکوهش) است! میگوید: این قطعه شعر یک غزل عاشقانه است، در صورتی که واقعاً عتاب و سرزنش است! میگوید: شاعر میخواهد در این اشعار تقاضای آتش بس کند و جنگجویان را به صلح تشویق کند، در صورتی که به عکس شاعر در صدد آن است که جنگجویان را به فعالیت بیشتری در صحنهی نبرد وادارد! چه کند؟! ممکن است مضامین اشعار همه مژدهی صلح و تشویق به صلح باشد، ولی مایهی حماسهسرایی داشته باشد.
ادیب محقق که سالهها با مضامین و شیوههای سخنپردازی شعرا و فصحا و بلغای عرب آشنایی دارد، به این اشعار سعد بن مالک که میرسد، چنین میخواند:
يابوس للحرب التي
وضعت اراهط فاستراحوا
والحرب لا يبقي لجاحمها
التخيل والمزاح
الا الفتى الصبار في الـ...
...ـنجىات والفرس الوقاح
[۳۶۱]
ابتدا، سهولت و سادگی زایدالوصف یکایک واژههایی که در شعر به کار رفته است او را مجذوب میکند. میبیند حتی یک کلمهی ناآشنا در این اشعار به کار نرفته است که محقق را ناگزیر بسازد که به کتاب لغت مراجعه کند. شتابزده قلم به دست میگیرد و به شرح و تجزیه و تحلیل این اشعار سهل و ساده مینشیند. ولی هنوز قلم روی کاغذ نگذاشته است که کلمهی «اراهط» در همان بیت اول نظرش را جلب میکند: آیا باید این کلمه را مرفوع بخواند و در جایگاه فاعل قرار دهد؟ یا باید منصوب بخواند و در جایگاه مفعول قرار بدهد؟ آیا شاعر میخواهد بگوید: اراهط (مبارزان) جنگ را رها کردهاند و از نبرد دست کشیدهاند و بدور از میدان جنگ آرامش و آسایش را ترجیح دادهاند؟ یا میخواهد بگوید: جنگ، مبارزان را بر زمین افکنده و خوار و زبونشان ساخته است و در نتیجه تسلیم دشمن شدهاند و به آرامش و آسایش روی آوردهاند؟ در آغاز این قطعه شعر نیز آیا شاعر میخواهد آتش جنگ را بیفروزد و کسانی را که فارغ نشستهاند و به میدان نبرد نیامدهاند نکوهش کند؟ و میگوید: زهی بدبختی و زهی افسوس بر فارغ نشستگان؟! یا شاعر در سرآغاز این قطعه میخواهد جنگ را نکوهش کند که عظمتها را بر باد میدهد و سرها را بر زمین میکوبد؟ و میگوید: زهی شومی و بدفرجامی جنگ! تا چه اندازه شرارهی جنگ خانمانسوز است! و بنابراین، چقدر سزاوار است که جنگ را رها کنند و صلح و آرامش و آسایش را جایگزین آن سازند؟!
اما این سرگردانی محقق دیری نمیپاید، اگر بتواند بر آن شرایط زمانی و مکانی که سعد بن مالک این حماسه را سروده است دست یابد. با اندک کاوشی از لابلای اخبار و روایات به این مطلب میرسد که سعد بن مالک در این اشعار در مقام نکوهش حارث بن عباد است که به پرهیز از جنگ و جانبداری از حفظ آسایش و آرامش شهرت داشته است. [۳۶۲]
به این ترتیب محقق درمییابد که شاعر میخواهد از لابلای این اشعار که ظاهر الفاظش دعوت به صلح و پرهیز از جنگ است، دلاوران را فرا خواند تا شرارهی جنگ برافروزند و همهی ذلتها و زبونیها را در آتش جنگ بسوزانند، تا از آن پس دیگر هیچ جنگجوی دلاوری تن به ذلت ندهد و به زبونی گردن ننهد.
***
وقتی قرار باشد که شناسایی شرایط زمانی و مکانی سرودن یک قصیده توسط یک شاعر و تشخیص فضایی که قصیده در آن سروده شده است، به فهم درست شعر کمک کند، مهارت ادیب و محقق را مدد بدهد و پهلو به پهلوی شرح ادبی قصیده، محقق را یاری کند؛ بیتردید، دانستن داستان نزول آیات قرآن و شناخت زمینهها و عواملی که نزول آن آیات را ایجاب میکرده است، به طریق اولی در فهم دقیق آیات قرآن مؤثر میافتد و به محقق در مفاهیم قرآن این امکان را میدهد که بتواند سازگارترین تأویل و درستترین تفسیر را باز شناسد و برگزیند.
توضیح اینکه: اگر ما واقعاً بخواهیم به «تدبر» در قرآن (بررسی مفاهیم قرآن) بپردازیم، با قرآنی سر و کار داریم که بسی والاتر و بالاتر از تفاسیری است که بر آن نوشتهاند و لزوماً باید برای فهم قرآن از محدودهی «علم تفسیر» فراتر برویم. سخنان و نظریات مفسران همهی گرهها را نمیگشاید، همهی شبهها را نمیزداید و همهی اجمال و اختصارها را تفصیل و توضیح نمیدهد.
ما وقتی با قرآن سر و کار داریم، متنی را پیش روی داریم که مافوق قواعد و ادبیات زبان عربی است. تعبیرهای دلانگیز عبارات قرآن و آهنگ الهامبخش کلمات قرآن و تابلوهای رنگارنگ داستانهای قرآن، حوادث تاریخی را زنده، رویدادهای گذشته را گویا و صحنههای مختلف حوادث را آنچنان برجسته نمایش میدهد که گویی قهرمانان داستانهای قرآن تا به امروز همچنان در صحنهی زندگی به تکاپو هستند! لغت معنیهای سنگوارهای و اصطلاحات خشک علوم بلاغت چگونه میخواهند در این میدان خودنمایی کنند و این عبارات پوسیده و این اصطلاحات خشکیده چگونه میخواهند وقایع تاریخی را آنچنان که بوده است، زنده و گویا بازسازی کنند و برای ما نمایش بدهند؟ و اسرار و رموز حوادث را از اعماق آنها بیرون بکشند؟! علوم لغت و بلاغت نارساتر از آنند که بتوانند طنین شیرین و گوارای کلمات و آیات قرآن را در گوشها بیفکنند؛ چه جای آن که بخواهند فهم انسان را در زمینهی کشف حقایق یاری دهند؟
و بالاخره، وقتی ما با قرآن سر و کار داریم، کتابی را در دست گرفتهایم که مافوق تاریخ است. بنابراین، اگر ما بتوانیم داستان تاریخی نزول آیات قرآن را بفهمیم، به همه چیز دست نیافتهایم و همهی امکانات لازم را برای فهم قرآن به دست نیاوردهایم. کیست که نداند تاریخ چقدر دروغگو است و مورخان چه دروغهای شاخدار که از زبان تاریخ نگفتهاند؟! چه بسیار شکافها که بر ایوان تاریخ افتاده است و باید مرمت بشود و چه بسیار پست و بلندیها که بر سر راه مورخ وجود دارد که باید هموار گردد!
این بود بررسی اهمیت شناخت «اسباب النزول» از نقطه نظر ادبی، اما از نقطه نظر دینی دانستن اسباب النزول به ما کمک میکند که خود واقعیت را درک کنیم، نه آن که چهرهاش را بنگریم؛ و با خود این شخص – فی المثل – آشنا شویم نه با هم قیافهی او؛ با خود حقیقت دمساز گردیم نه با آوازهی آن دل خوش سازیم. بنابراین، چه جای شگفتی است که علما و محققان اسلامی پرداختن به تفسیر کتاب خدا را برای کسانی که «اسباب النزول» را نمیدانند، تحریم کرده باشند؟! [۳۶۳] واحدی [۳۶۴] به هیچ وجه مبالغه نکرده است که گفته است: «لا يمكن معرفة تفسير الآية دون الوقوف على قصتها و بيانِ نزولها» «شناخت تفسیر آیات قرآن بدون آگاهییافتن از داستان و چگونگی نزول آنها امکان ندارد». [۳۶۵]
این تعبیر واحدی که به جای «اسباب النزول» کلمهی «قصه» را به کار میبرد، از ممارست و مهارت او در ادبیت و عربیت نشان دارد و دیدگاه هنری را با نظرگاه دینی درمیآمیزد. سبب نزول یک آیه چیزی جز یک قصه و داستان نیست که تار و پود، بود و نبود، شخصیتها و رویدادهایش را همه و همه از واقعیتهای تاریخی میگیرد و کاری میکند که آیات قرآن در هر زمان و مکان با شور و شعف خوانده شوند و خستگی و افسردگی را از قاریان قرآن باز میگیرند. زیرا با توجه به داستان نزول آیات، قاریان قرآن در کنار عبارات قرآن داستان انسانهای آن روزگاران و رویدادهای زندگی نیاکان و گذشتگانشان را زنده و گویا مییابند، چنانکه گویی آیات قرآن بیانگر داستان پدران و نیاکان آنان است که آیات خداوند را میخوانند و شرح و توصیف زندگی گذشتگانشان است که دارند به نغمههای آسمانی گوش فرا میدهند و به وجد میآیند!
به همین جهت، ناآگاهی مردم از داستان نزول آیات قرآن، چه بسیار که آنان را در فهم قرآن به اشتباه انداخته است و آیات قرآن را طور دیگری فهمیدهاند و مراد خداوند را از آن آیات قرآنی درنیافتهاند:
گویند: مروان بن حکم وقتی آیهی ۱۸۸ سورهی آل عمران را خواند که خداوند میفرماید:
﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ يَفۡعَلُواْ فَلَا تَحۡسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٖ مِّنَ ٱلۡعَذَابِ...﴾ «گمان مبر کسانیکه به آنچه کردهاند خوشحال میشوند، و دوست دارند به آنچه نکردهاند ستوده شوند، قطعاً گمان مبر از عذاب (الهی) نجات و رهایی یابند...».
چنین پنداشت که این آیه تهدید و وعیدی است برای مسلمانان. به دربانش گفت: رافع! به نزد ابن عباس برو و بگو: اگر قرار باشد – بنا به مضمون این آیه – هر کس از کاری که کرده است شادمان گردد و دوست داشته باشد که در برابر کاری که میداند انجام نداده است او را بستایند، دوزخی باشد؛ هیچ یک از ما مسلمانان راه رهایی نخواهیم داشت! ابن عباس گفت: شما را به این آیه چه کار است؟! این آیه وقتی نازل شد که پیغمبر اکرم یهودیان را فرا خواند و از آنان دربارهی مطلبی سؤال کرد. یهودیان حقیقت مطلب را از او پنهان داشتند و پاسخی دروغین به او دادند و چنین پنداشتند که با این کار نزد پیغمبر اسلام جایی برای خود دست و پا کردهاند؛ پیغمبر اسلام به خاطر آن که جواب سؤالش را دادهاند از آنان بینهایت سپاسگزار است و از سوی دیگر شادمان بودند از این که حقیقت مطلب را از رسول خدا پنهان داشتهاند. آنگاه ابن عباس آیهی قبل از این آیه را خواند که خداوند میفرماید: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ...﴾ ]آل عمران:۱۸۷[ «و (به یاد بیاورید) هنگامی را که الله، از کسانیکه کتاب (آسمانی) به آنها داده شده، پیمان گرفت...» و بعد آیهی مورد سؤال را قرائت کرد. [۳۶۶]
به هرحال چنانکه میبینیم اشکال در فهم این آیه جز با پی بردن به شأن نزول آیه از میان نرفت. [۳۶۷]
اگر توجه به «اسباب النزول» معیار فهم قرآن نبود، مسلمانان همچنان تا به امروز شرابخواری و انواع مسکرات را مباح میدانستند و به آیهی ۹۳ سورهی المائدة استدلال میکردند که خداوند فرموده است:
﴿لَيۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جُنَاحٞ فِيمَا طَعِمُوٓاْ...﴾ «بر کسانیکه ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند گناهی در آنچه خوردهاند نیست...».
گویند: عثمان بن مظعون و عمرو بن معدیکرب میگفتند: «شرابخواری حرام نیست»! و به همین آیهی سورهی مائده استدلال میکردند و به شأن نزول آیه توجهی نمیکردند، زیرا اگر به شأن نزول آیه توجه میکردند، درمییافتند که آیه چنین دلالتی ندارد. داستان نزول این آیه چنین است که حسن و دیگران گفتهاند: وقتی آیهی تحریم شراب نازل شد، مسلمانان گفتند: بر سر برادران ما که از دنیا رفتهاند در حالی که شراب در شکم آنان بوده است چه خواهد آمد؟! مگر خداوند شراب را «رجس» (پلیدی) ننامیده است؟! خداوند در پاسخ این عده آیهی مورد بحث ما را نزول فرمود. [۳۶۸]
اگر توجه به «اسباب النزول» شرط لازم فهم صحیح قرآن نبود، مسلمانان خودشان را آزاد میدیدند که در نماز به هر سمتی که میخواهند روی کنند، خود را ناگزیر نبینند که به هنگام نماز به طرف قبله بایستند و به ظاهر آیهی ۱۱۵ سورهی البقرة استناد کنند که خداوند فرموده است:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ ١١٥﴾ «مشرق و مغرب از آن الله است، پس به هر سو رو کنید، روی الله آنجاست. همانا الله گشایشگر داناست».
اما کسی که از داستان نزول این آیه باخبر باشد هرگز چنین اشتباهی نمیکند، زیرا میداند که این آیه دربارهی عدهای از مسلمانان نازل شده است که در یک شب تار با پیغمبر اکرم ج نماز گزاردند و نفهمیدند که قبله از کدام طرف است و به هر ترتیبی که بود نمازشان را به پایان بردند. هر کدام به هر طرفی که فکر کردند قبله است به نماز ایستادند [۳۶۹]؛ و خداوند با فرو فرستادن این آیه به آنان بشارت داد که عمل هیچ کدامشان تباه نگردیده است و خداوند نمازشان را پذیرفته است و از ارزش عمل و ثوابشان نخواهد کاست. با آن که به هنگام نماز رو به سوی کعبه نداشتهاند و مبنای این تخفیف حکم هم آن است که این عده در آن شب ظلمانی راهی برای تشخیص قبله نداشتهاند.
در این مبحث از آنجا که بررسی ما تنها پیرامون اسباب النزول است، به آیاتی که خداوند ابتدائاً میفرستاده است و سبب نزول نداشته است و حتی کسی دربارهی آن سؤالی هم نکرده بوده است، نمیپردازیم؛ مانند بیشتر آیات قرآن که داستان امتهای پیشین را با پیامبرانشان بیان میکنند، یا بعضی حوادث تاریخی را متذکر میگردند، یا از آینده خبر میدهند، یا چگونگی رستاخیز و صحنههای قیامت و بهشت و دوزخ را ترسیم میکنند. اینگونه آیات در قرآن بسیار است که خداوند این آیات را برای هدایت مردم به راه راست فرو فرستاده است و در بافت آیات و سورههای قرآنی جای داده است و به آیات قبل و بعد پیوند زده است و غالباً در اینگونه موارد سؤالی در کار نبوده است که آیه پاسخ آن باشد و رویدادی نبوده است که آیه در مقام بررسی آن برآید.
سیوطی میگوید: در تعریف «سبب النزول» باید گفت: «سبب نزول» عبارت از حادثه و رویدادی است که آیه همزمان با وقوع آن نازل شده باشد. با توجه به این تعریف، داستانی که واحدی در تفسیر سورهی فیل آورده است که سبب نزول این سوره لشکرکشی ابرهه بوده است؛ از گردونهی اسباب النزول خارج میشود، زیرا آیه در هنگام وقوع آن حادثه نازل نشده است، بلکه این حادثهی تاریخی را گزارش میکند. درست مانند آیات قرآنی که داستان نوح، عاد، ثمود و ساختمان خانهی کعبه و غیره را بیان میکنند. همچنین داستانی که واحدی در ذیل آیهی ۱۲۵ سورهی النساء: ﴿وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِيمَ خَلِيلٗا ١٢٥﴾ «و الله ابراهیم را به دوستی خود برگزیدهاست». میآورد، مبنی بر این که چه شد که خداوند ابراهیم را خلیل خود گردانید؟ آشکار است که این مطالب نمیتواند بیان سبب نزول باشد. [۳۷۰]
بنابراین، بحث ما – منحصراً – دربارهی «سبب نزول» است و سبب نزول عبارتست از: «مسائل و حوادثی که یک آیه یا چند آیه از قرآن به سبب آنها و همزمان با آنها نازل شده است و آن حوادث را بررسی کرده است یا پاسخگوی آن مسائل بوده است یا حکم آن موضوعات را بیان کرده است».
لازمهی این تعریفی که ما از «سبب نزول» به عمل آوردیم، آن است که آیات قرآن به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته آیاتی که دارای یکی از اسباب نزول هستند و دستهی دیگر آیاتی که هیچگونه سبب نزولی ندارند. بنابراین، روایاتی را که دربارهی علی بن ابی طالب، عبدالله بن مسعود و دیگر دانشمندان صحابهی پیغمبر اکرم میگویند: «هیچ یک از آیات قرآن نازل نگردید، مگر آن که آنان میدانستند که دربارهی چه چیزی و چه کسی و در کجا نازل شده است». [۳۷۱] نباید کلمه به کلمه معنا کنیم و ظاهر این روایات را بپذیریم. حتی اگر یکی از آنان برای تأکید مطلب سوگند نیز خورده باشد؛ [۳۷۲] بلکه باید این روایات را به یکی از سه وجه ذیل توجیه کنیم:
- یا این است که این صحابهی بزرگوار پیغمبر اسلام میخواستهاند از طریق مبالغه – که در فرهنگ عرب زبانان معمول است – توجه و دقت خودشان را نسبت به کتاب بزرگ خداوند نشان بدهند و این نکته را برسانند که از هیچ موضوعی که ارتباطی با نزول قرآن داشته است، غافل نماندهاند.
- یا آن که این صحابهی رسول خدا به مسموعات و مشاهدات خودشان در زمان پیغمبر اسلام ارج مینهادهاند و مشتاق آن بودهاند که مردم آن معارف را از ایشان فرا گیرند؛ معلوماتی که در اختیار دارند با درگذشت آنان از دست نرود و هرگز نمیخواستهاند این احتمال عقلی صحیح را نفی کنند که یکی از آنان در بعضی موارد نتوانسته باشد مستقیماً سبب نزول یک یا چند آیه را بفهمد و از صحابی دیگری سبب نزول آن آیات را جویا شده باشد، ولی در عین حال این اطلاع از سبب نزول آیه را – اگرچه با واسطه بوده است – در ردیف اطلاعاتی که مستقیماً و بدون واسطه کسب کرده است قرار داده باشد.
- یا آنکه راویان عین عبارت سخن آنان را نقل نکردهاند؛ در نقل سخن آنان راه مبالغه را پیمودهاند و چنین ادعاهای اغراقآمیزی را به آنان نسبت دادهاند! چیزی که قابل انکار نیست، این است که در عباراتی که این روایات را به این صحابهی بزرگوار پیغمبر نسبت دادهاند، نوعی فخر فروشی مشاهده میشود که به سختی میتوانیم باور کنیم این صحابهی کبار چنین سخنانی را گفته باشند! صحابهی پیغمبر اسلام ضرب المثل فروتنی، بیادعائی، ادبدانی و احتیاط کاری در امر دین بودهاند و اظهار نظر در مسائل دینی برایشان سخت دشوار میآمده است.
از این گذشته آنچه ما از صحابهی رسول اکرم سراغ داریم، این است که همواره مشغول فراگرفتن قرآن و سرگرم حفظ، جمع و تدوین قرآن در صدور، سطور، حافظه و دفاتر مخصوص نگارش قرآن بودهاند. با یک محاسبهی کوتاه به این نتیجه میرسیم که کتاب خدا بیشتر وقت آنان را به خود اختصاص داده است و همهی هوش و حواس آنان را به خود جلب کرده است. وحی قرآن لحظه به لحظه پی در پی بر پیغمبر اکرم فرود میآید، یا دست کم این را میتوان گفت که در هر لحظه و به دنبال هر رویدادی ممکن است یک یا چند آیه نازل بشود. آن وقت صحابهی پیغمبر چگونه فرصت مییافتهاند که سبب نزول یکایک آیات قرآن را دنبال کنند؟! چگونه برایشان امکان داشته است که نزول یکایک آیات قرآن را زیر نظر داشته باشند؟! و در همهی مکانها و زمانهایی که تك تك آیات قرآن نازل شدهاند، علی الدوام حاضر بوده باشند؟! اگر به فرض، یکی از صحابه توانسته باشد آنچه را که در رابطه با اسباب نزول آیات قرآن شنیده است، به ذهن بسپارد یا به رشتهی تحریر درآورد، آیا میتوان حفظکردن و دانستن مواردی را که در دسترس او بوده است، دانستن داستان نزول همهی آیات قرآن و همهی شرایط زمانی و مکانی همراه با نزول آیه آیهی قرآن به حساب آورد؟! [۳۷۳]
منطقیتر این است که بگوییم: هر یک از این صحابه سبب نزول هر کدام از آیات قرآن را که دقیقاً میدانستهاند و خودشان مستقیماً آن را شنیده بودهند، برای مردم بیان میکردند. در عین حال بعید نمیدانیم که همین صحابهی پیغمبر که از سبب نزول بعضی آیات قرآن اطلاع داشتهاند، از دیگر اسباب نزول آیات بیخبر باشند و نیز بعید نمیدانیم که حتی معلمان قرآن در زمان رسول خدا از بسیاری از اسباب نزول آیات بیخبر بودهاند؛ جای تردید نیست در این که هر چه مردم از زمان رسول خدا دورتر میشدهاند، بیاطلاعی آنان از اسباب نزول آیات قرآن افزایش مییافته است، زیرا دور شدن از عهد پیغمبر اکرم به معنای دور افتادن از سرچشمهی جوشان و بیآلایش وحی است. از این رو صاحبنظران راستین در علوم قرآنی از دیرباز در پذیرش روایات مربوط به شأن نزول آیات قرآن سختگیری و احتیاط بسیار داشتهاند. این سختگیری و احتیاط پیش از همه در حالات خود تابعین و اتباع تابعین که در سلسلهی سند روایان شأن نزول قرار گرفتهاند، مشاهده میشود!
این، محمد بن سیرین [۳۷۴] است که میگوید: از عبیده دربارهی شأن نزول آیهای از قرآن پرسیدم. در پاسخ گفت: «خدا را به یاد داشته باش و بیحساب سخن مگوی! آنان که میدانستند آیه آیهی قرآن دربارهی چه چیز و چه کسی نازل شده است، رفتند». [۳۷۵]
اما در عین حال این محافظهکاری آنان را از قبول اخبار صحابه در اینگونه موضوعات باز نداشته است و دلیل انکار ناپذیرشان بر پذیرش اقوال صحابه در زمینهی شأن نزول آیات این است که «سخن صحابه هرگاه راجع به مسائلی باشد که میدان نظر و اجتهاد نیست و تکیه بر نقل و سماع دارد، در حکم آن است که از پیغمبر اکرم شنیده باشند؛ زیرا بسیار بعید است که از قول خودشان سخنی گفته باشند». [۳۷۶] به همین جهت ابن الصلاح، حاکم و دیگران در علوم حدیث این مطلب را به عنوان یک اصل، مقرر داشتهاند که صحابی پیغمبر که شاهد وحی و تنزیل قرآن بوده است، اگر دربارهی آیهای بگوید که این آیه در فلان زمینه نازل شده است، حدیث وی حدیث مسندی است که در حکم حدیث مرفوع است (یعنی: در حکم حدیث نبوی است). [۳۷۷] ولی اگر یکی از تابعین بنا به روایت صحیحی سخنی دربارهی شأن نزول آیات قرآن گفته باشند، به عنوان حدیث صحیح پذیرفته نمیشود، مگر آن که با حدیث مرسل دیگری که از یکی از امامان تفسیر که شاگردی آنان در رشتهی تفسیر قرآن در نزد صحابه مسلم است؛ مانند عکرمه، مجاهد، سعید بن جبیر، عطاء، حسن بصری، سعید بن مسیب و ضحاک، روایت شده باشد، تأیید گردد. [۳۷۸]
وقتی میبینیم اکابر علمای اسلامی در زمینهی اسبابالنزول سخن تابعین را که بعد از صحابه قرار گرفتهاند در کنار سخن صحابهای که شاهد تنزیل قرآن بودهاند، یکسان ارج میگذارند و هر دو را میپذیرند، درمییابیم که منظورشان از این که در صحیحبودن روایت، اسبابالنزول را شرط دانستهاند، این بوده است که اطمینان پیدا کنند که مشاهده یا استماع نسبت به آن حادثه یا سؤالی که سبب نزول آیهای از قرآن بوده است، تحقق یافته است.
شاید همین کوشش برای اطمینانیافتن نسبت به تحقق مشاهده یا استماع بوده که علمای اسلامی را وادار کرده است که راه منحصر خبر یافتن از داستان نزول آیات قرآن را روایات صحیح بدانند و راه را برای هرگونه اظهار نظر شخصی و اجتهاد در اینگونه مسائل ببندند. سخن واحدی به همین مطلب اشاره دارد که میگوید: حرام است کسی دربارهی داستان نزول آیات قرآن سخن بگوید، مگر آنکه به روایت یا استماع از کسانی که شاهد تنزیل وحی و واقف بر اسباب نزول آیات قرآن بودهاند استناد کند که برای اطلاع یافتن از اسباب نزول آیات قرآن کوششها کردهاند و سختیها کشیدهاند». [۳۷۹] واحدی پس از آوردن این عبارت، نمونههایی از خودداری مسلمانان صدر اسلام را از اظهار نظر دربارهی اسبابالنزول بازگو میکند که از آن میترسیدهاند که مبادا بیرویه دربارهی قرآن سخن بگویند و این کارشان دروغ بستن بر قرآن باشد و مشمول آیهی ۸ سورهی الحج بشوند که خداوند میفرماید:
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي ٱللَّهِ بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا كِتَٰبٖ مُّنِيرٖ ٨﴾ «از مردم کسی است که بدون هیچ دانش و هیچ هدایت و کتاب روشنی بخشی درباره الله مجادله میکند».
آنگاه واحدی از علمای معاصرش انتقاد میکند که در نقل روایات و اظهار نظر دربارهی اسباب النزول سهلانگاری میکنند. چنانکه گویی به تهدید و وعید خداوند نسبت به کسانی که بر او دروغ میبندند، وقعی نمیگذارند! بعد، رنجیده خاطر و پریشان میافزاید: «امروزه دیگر کار گذشته است. هر کس از راه میرسد از قول خودش داستانی بهم میبافد، دروغ و ناروایی میسازد و زمام خویش را به دست جهالت و بیخبری میسپارد و به هیچ روی اندیشه نمیکند که خداوند کسانی را که بیخبر از اسباب نزول آیات قرآن در این باره اظهار نظر میکنند چه وعیدها فرموده است؟!». [۳۸۰]
[۳۶۰] اشاره به آیات ۶۲، سورهی الاحزاب، سورهی الملائکة، سورهی الفتح. [۳۶۱] حماسهی ابوتمام (شرح مرزوقی) ج ۲، ص ۵۰۰. شماره ۱۶۷. [۳۶۲] ابن عبدربه: العقد الفرید. ج ۵، ص ۲۲۰. [۳۶۳] اسباب النزول سیوطی، ص ۲. [۳۶۴] ابوالحسن، علی بن احمد واحدی، نحوی و مفسر، در گذشته به سال ۴۲۷ ق. (انباه الرواة. ج ۱، ص ۱۹). [۳۶۵] اسباب النزول واحدی، ص ۳. ابن تیمیه گفته است: «باز شناختن سبب نزول به فهم آیه کمک میکند، زیرا علم به سبب انسان را به علم به مسبب میرساند». ابن دقیق العید گفته است: «بازشناسی سبب نزول آیات قرآن شیوهی توانایی است برای فهم معانی قرآن». نظیر این تعبیر را ابوالفتح قشیری نیز دارد. وی میگوید: بررسی اسباب النزول یک شیوهی بنیادی در فهم معانی کتاب عزیز است و این همان علمی است که برای صحابه از راه مشاهدهی قرائنی که همراه نزول آیه بوده است حاصل میشد. ر. ک. برهان. ج ۱، ص ۲۲. [۳۶۶] صحیح بخاری. کتاب التفسیر. ج ۶، ص ۴۰؛ تفسیر ابن کشیر. ج ۱، ص ۴۳۶؛ اتقان. ج ۱، ص ۴۸؛ برهان. ج ۱، ص ۲۷. [۳۶۷] اما باید دانست که اولاً با خواندن آیهی قبل از آیهی مورد نظر بود که اشکال رفع شد. از اینجا معلوم میشود که بیان قرآن خود به خود اینگونه گرهها را میگشاید. ثانیاً این روایت میتواند نمونهی خوبی باشد برای مشاهدهی کیفیت سوء استفاده از روایات شأن نزول. – چنانکه – اگر نسبت صحیح باشد – ابن عباس میگوید: شما را به این آیه چه کار؟! آیا این طرز برخورد با آیات، قرآن محدود کردن و از صحنه خارجکردن یک به یک آیات قرآن نیست؟! – م. [۳۶۸] برهان. ج ۱، ص ۲۸. مقایسه کنید با اسباب النزول واحدی، ص ۱۹۶؛ تفسیر ابن کثیر. ج ۱، ص ۹۷. این هم مبالغهی دیگری است، زیرا توجه به مفاهیم قسمتهای دیگر آیه، کافیست که نگذارد کسی آنچنان مفهوم کودکانهای را از آیه بگیرد. خداوند به دنبال جملهی مورد نظر در همان آیه میفرماید: ﴿إِذَا مَا ٱتَّقَواْ وَّءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ ثُمَّ ٱتَّقَواْ وَّءَامَنُواْ ثُمَّ ٱتَّقَواْ وَّأَحۡسَنُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٩٣﴾ آیا فقط تکرار سه بار کلمهی ﴿ٱتَّقَواْ﴾ کافی نیست که ناهنجار بودن آن استنباط را از آیه به ما بفهماند؟! علاوه بر این، آیه به دنبال و در سیاق آیهای آمده است که به طور قاطع شرابخواری را تحریم کرده (آیهی ۹۰) و فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠﴾. بنابراین، شأن نزول در اینجا هنر چندانی نداشته و آنچه به حساب روایت گذاشته شده، در حقیقت جلوههایی از بیان اعجازآمیز قرآن است که راه را برای هر باطلی میبندد و از هرگونه سوء استفادهای ممانعت میکند – م. [۳۶۹] اسباب النزول واحدی، ص ۲۵. [۳۷۰] اتقان. ج ۱، ص ۵۳. [۳۷۱] اتقان. ج ۱، ص ۲۲۲. [۳۷۲] از علی بن ابی طالب نقل شده است که همین مفهوم را همراه با سوگند گفته است: «والله ما نزلت أية إلا وأنا أعلم فيم نزلت». نظیر این سوگند از عبدالله بن مسعود نقل شده است، با این تفاوت که وی میگوید: «فيمن نزلت». از جمعبندی این دو روایت به دست میآید که این صحابهی بزرگوار مدعی علم به اشخاص و اشیائی که یکایک آیات قرآن دربارهی آنها نزول شده است، بودهاند. [۳۷۳] مقایسه کنید با: علوم الحدیث و مصطلحه، از مؤلف ص ۷. در آنجا به تفصیل بیان کردهایم که صحابه برای گفتن «قال رسول الله» چقدر احتیاط میکردهاند؟! موضوع مورد بحث در اینجا نیز زمینهی مشترکی با موارد مذکور در آن کتاب دارد. [۳۷۴] ابوبکر، محمد سیرین بصری. شهرت وی در حدیث و تعبیر خواب است. وی امام زمان خویش در علوم دینی در بصره بوده است و به سال ۱۱۰ ق درگذشته است (تهذیب التهذیب. ج ۹، ص ۲۱۴). [۳۷۵] اتقان. ج ۱، ص ۵۲. [۳۷۶] منهج العرفان. تألیف: محمد علی سلامة، ص ۳۹؛ و نیز ر. ک. اتقان. ج ۱، ص ۵۲. [۳۷۷] بازشناسی سبب نزول آیات قرآن از روی قرائتی که به همراه داشته است برای صحابه آسان بوده است. با این وصف چه بسا بعضی از صحابه با قاطعیت در اینگونه موارد سخن نمیگفتهاند و مثلاً میگفتهاند: «گمان میکنم این آیه در فلان مورد نازل شده باشد». چنانکه صاحبان صحاح سته همگی نقل کردهاند که عبدالله بن زبیر گفت: زبیر با مردی از انصار بر سر استفاده از آبی که از داخل خانهها و مزارع مدینه میگذشت اختلاف پیدا کردند و برای داوری نزد پیغمبر اکرم رفتند. آن حضرت فرمود: زبیر! تو اول از آب استفاده کن و پس از آن که رفع نیازت شد، آب را به منزل همسایهات باز کن. آن مرد انصاری گفت: یا رسول الله! چون پسر عمهات بود؟! رنگ سیمای پیامبر اکرم تغییر کرد و... زبیر میگوید: گمان نمیکنم این آیات سورهی النساء سورهی چهارم قرآن (آیات ۶۵ به بعد) جز در رابطه با این موضوع نازل شده باشد که خداوند میفرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ...﴾ (اتقان. ج ۱، ص ۵۲). و نیز ر. ک. اتقان. ج ۱، ص ۲۲۹. [۳۷۸] اتقان. ج ۱، ص ۵۵۳. [۳۷۹] اسباب النزول واحدی، ص ۳ و ۴. [۳۸۰] همان. ص ۴.