فصل سوم: اَحرُف سبعه
در میان احادیثی که از طرق مختلف روایت شده است، روایاتی را مییابیم که تصریح دارند بر این که قرآن بر هفت حرف نازل شده است. یکی از گویاترین احادیث از این دست، روایتی است که در صحیح بخاری و مسلم آمده است و ما متن آن را از صحیح بخاری نقل میکنیم:
عمر بن خطابس میگوید: هشام بن حکیم سورۀ فرقان را در زمان حیات رسول خدا ج در نماز قرائت میکرد. به قرائتش گوش فرا دادم. با کمال تعجب شنیدم که سورۀ فرقان را با وجوه متعددی قرائت میکند که با ترتیبی که رسول خدا قرائت آن سوره را به من تعلیم فرموده است تفاوت بسیار دارد! چیزی نمانده بود که در همان حال نماز با او گلاویز بشوم. ولی منتظر شدم تا نمازش را سلام داد. عبایش را- یا: عبایم را- بر او پیچیدم و او را درهم فشردم و گفتم: چه کسی قرائت این سوره را به تو یاد داده است؟ گفت: رسول خدا مرا یاد داده است. به او گفتم: دروغ میگویی. به خدا سوگند! رسول خدا همین سورهای را که شنیدم تو میخواندی طور دیگری به من آموخته است! براه افتادم و کشان کشان او را به نزد رسول خدا بردم و گفتم: یا رسولالله! من شنیدم که این مرد سورۀ فرقان را با وجوه متعددی میخواند که با ترتیبی که تو به من تعلیم فرمودهای تفاوت دارد؟! تو خود سورۀ فرقان را به من یاد دادی! رسول خدا فرمود: عمر! رهایش کن! هشام بخوان! هشام همان قرائتی را که از او شنیده بودم دوباره خواند. آنگاه رسول خدا فرمود: «هَكَذَا أُنْزِلَتْ» «سوره همینطور که هشام میخواند از جانب خداوند نازل شده است». سپس فرمود: عمر تو بخوان و من همانطور که آن حضرت خودش به من یاد داده بود، خواندم. باز هم رسول خدا فرمود: «هَكَذَا أُنْزِلَتْ» «سوره همینطور که تو میخوانی نازل شده است». آنگاه رسولخدا فرمود: «إِنَّ هَذَا القُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ، فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ» یعنی: «قرآن بر هفت حرف نازل شده است. هرگونه که برایتان میسر است قرآن را قرائت کنید». [۲۵۴]
به نظر میرسد که حدیث نزول قرآن به هفت حرف. از گروه کثیری از صحابه نقل شده باشد که بر شمردن آنان بسیار دشوار است. در مسند حافظ ابویعلی [۲۵۵] آمده است که عثمان روزی بر سر منبر گفت: شما را به خدا سوگند میدهم که هر یک از شما از پیامبر اکرم این حدیث را شنیده است که فرمود: «إِنَّ هَذَا القُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ كُلُّها شافٍ كافٍ». «قرآن بر هفت حرف نازل شده است که همه آنها درست و کامل هستند» برخیزد و بایستد. عدۀ بیشماری برخاستند و ایستادند و شهادت دادند که این حدیث را از پیغمبر اکرم شنیدهاند. آنگاه عثمان گفت: من هم شهادت میدهم. [۲۵۶]
اتفاق نظر و همآوازی این گروههای بیشمار [۲۵۷] در شهادت بر صدور این حدیث از پیغمر اکرم، بعضی از بزرگان علمای اسلامی را بر آن داشته است که بگویند: این حدیث متواتر است. در رأس این عده نام ابوعُبَید قاسم بن سلام [۲۵۸] را باید ذکر کرد. در صورتی که تواتر حدیث را هم نپذیریم به دلیل این که در طبقات بعدی راویان تا زمان ما، روایت در هر طبقه به حد تواتر نرسیده است، برای اثبات مطلب همین بس است که احادیث صحیح، صدور چنین سخنی را دربارۀ یک حقیقت دینی، قطعی و مسلم میگردانند.
***
جمهور علمای اسلامی بر این عقیدهاند که رسمالخط مصاحف عثمانی به گونهای بوده است که همۀ قرائتهای هفتگانه را در بر میگرفته است. [۲۵۹] قاضی ابوبکر بن طیب باقلانی در مقام تأیید این نظریه میگوید: «صحیح آن است که این وجوه هفتگانۀ قرائت قرآن در زمان رسول خدا خوانده شده است و روایات بسیاری از رسول خدا ج در باب این قرائتها رسیده است؛ و این قرائتهای هفتگانه را قاریان نخستین قرآن و دانشمندان بزرگ علوم قرآنی از شخص رسول خدا فرا گرفتهاند؛ و عثمان و صحابه آنها را در مصحف ثبت کردهاند؛ صحت صدور این قرائتها را مورد تأیید قرار دادهاند و قرائتهایی را که به تواتر برایشان ثابت نشده است حذف کردهاند». [۲۶۰]
کلمۀ «احرف» که در این حدیث آمده است، جمع «حرف» است و «حرف» خود دارای معانی گوناگونی است:
- گاهی به معنای «قرائت» به کار میرود. مانند: سخن ابن جزری که میگوید: «شامیان قرآن را به حرف ابن عامر [۲۶۱] میخواندند».
- ابوجعفر محمد بن سعدان نحوی [۲۶۲] میگوید: «حرف» در این حدیث به معنای «مقصد» و «وجه» آمده است. [۲۶۳]
- قول سوم که بیشک سستترین اقوال در معنای کلمۀ «حرف» در این حدیث است، به خلیل ابن احمد منسوب است که گفته است: مراد از «احرف سبعه» در این حدیث، قرائتهای مختلف است. این قول بیتردید، سستترین اقوال و نظریات در معنای کلمۀ «احرف» است، [۲۶۴] به ویژه، اگر گویندۀ چنین سخنی وقتی کلمۀ «قرائات» را به کار میبرد، منظورش «قرائتهای هفتگانۀ» اصطلاحی باشد. [۲۶۵]
اختلاف نظر علمای اسلامی در تشخیص معنای کلمۀ «احرف» در این حدیث مشهور، نظریات و اقوال مختلف و متفاوتی را در رابطه با مفهوم این حدیث به میان آورده است، تا آنجا که بعضی از علمای اسلامی سی و پنج معنای مختلف [۲۶۶]و بعضی دیگر چهل معنا [۲۶۷] برای این حدیث برشمردهاند. البته بیشتر این معانی در وضعی هستند که نه روایت صحیح آنها را تأیید میکند و نه منطق سلیم. گام اول این اشتباهات آن است که هر یک از علما که معنایی را برای این حدیث ذکر میکنند میخواهند بر سبیل جزم و به صورت قطعی عنوان کنند، در صورتی که برای تشخیص معنای این حدیث- بنابه قول ابن العربی- هیچگونه نص و حدیثی نداریم و به همین دلیل، مردم بر سر فهم صحیح این حدیث اختلاف کردهاند». [۲۶۸]
علمای اسلامی –ناگزیر- در رابطه با این حدیث مشهور، این سؤال را مطرح کردهاند که آیا این تخفیف و آسانگیری پیغمبر اکرم ج منحصر به «هفت حرف» است یا اصولاً منظور آن حضرت این است که قاری قرآن تحت فشار نباشد و انحصاری در کار نیست؟
آن عده از دانشمندان و محققان که خواستهاند بگویند کلمۀ «سبعه» در این حدیث منحصربودن وجوه قرائت مجاز را به هفت وجه، نمیرساند، کسانی هستند که در کنار گذاشتن احادیث، حتی اگر به درجۀ تواتر نیز رسیده باشند، افراط میورزند. در صورتی که با وجود کلمۀ «سبعه» در متن، همۀ این روایات به عقل باور نمیآید که حضرت رسول اکرم عدد «هفت» را منظور نداشته باشد. به خصوص با توجه به این که این حدیث با مسئلهای ارتباط دارد که مستقیماً با مسئلۀ وحی و چگونگی نزول وحی مربوط میشود. در این گونه موارد، شیوۀ رسول خدا این است که حدیث را به طور مبهم و پیچیده بیان نمیفرماید و عددی را که مفهوم مشخص و آشکاری نداشته باشد، در چنین حدیثی به کار نمیبرد و صحابۀ بزرگوار آن حضرت در رابطه با مسائلی که به اعتقادات مربوط میشود، چنین طرز بیانی از حضرت رسول اکرم نقل نکردهاند!
با این وصف چه میشود کرد؟! عدهای از محققان بیپروا که چندان ارزشی برای متون مذهبی قائل نیستند و باکی ندارند از این که احادیث را با کوچکترین بهانهای کنار بگذارند، یا از معانی ظاهری آنها عدول کنند، شتابزده گفتهاند که: منظور از کلمۀ «سبعه» در این حدیث عدد «هفت» نیست! بلکه پیغمبر اکرم میخواسته است به این وسیله کار را برای مسلمانان آسان گیرد و آنان را در زمینۀ قرائت قرآن در تنگنا قرار ندهد. این محققان میافزایند: عدد «هفت» در میان اعداد یکان مانند عدد «هفتاد» در میان دهگان و عدد «هفتصد» در میان صدگان است و این اعداد غالباً بر «کثرت» دلالت میکنند و دلالت بر عدد معینی ندارند. [۲۶۹]
شگفت اینجاست که چنین نظریهای را به قاضی عیاض هم که شهرتش به این است که به هیچ وجه حاضر نمیشده است، چیزی را بر حدیث ترجیح بدهد، نسبت میدهند. [۲۷۰]
سیوطی این قول را با قاطعیت هرچه تمامتر رد کرده است و با استفاده از متون معتبر، مردود بودن این نظریه را به اثبات رسانیده است. [۲۷۱]
بنابراین، کلمۀ «سبعه» نمیتواند بر «کثرت» دلالت کند. بلکه همانگونه که بیشتر علمای اسلامی این حدیث را فهمیدهاند، انحصار مطلب را در همان عدد «هفت» میرساند. به همین دلیل علمای اسلامی تا این اندازه مشقت و زحمت آن بحثهای دامنهدار را در رابطه با مفهوم و مفاد این حدیث بر خویشتن هموار ساختهاند. چنانکه ابن حبان [۲۷۲] گفته است اکثر قریب به اتفاق علمای اسلامی برآنند که عدد «سبعه» دلالت بر «حصر» میکند. [۲۷۳]
ناگفته نماند که بسیاری از کوششهای این دانشمندان و محققان که خواستهاند معنا و مفاد «هفت «حرف» (سبعة احرف) را در این حدیث مشخص سازند، بیثمر مانده است و موفقیتی کسب نکرده است. از جمله دیدیم که کوشش کسانی که خواستهاند «احرف سبعه» را به معنای قرائتهای گوناگون بگیرند، به جایی نرسیده است.
نظریۀ بیپایه و مایۀ دیگری که در این رابطه عنوان شده است این است که عدهای «احرف سبعه» را به معنای گویشها و لهجههای مختلف زبان عربی گرفتهاند، در صورتی که مفهوم «احرف سبعه» با لهجههای مختلف تفاوت بسیار دقیقی دارد. اختلاف لهجههای مختلف زبان عربی به نظر بعضی از دانشمندان [۲۷۴] در حدی نیست که از حدیث لفظ و معنا آنچنان گوناگونی و تفاوتی پیدا کنند. زیرا اظهار و ادغام، روم و اِشمام، تخفیف و تسهیل، نقل و اِبدال [۲۷۵] فقط باعث تنوعیافتن طرز تلفظ یک کلمه میشود و این تنوع در تلفظ آن یک کلمه را از «یک کلمه بودن» خارج نمیگرداند. ولی- با وجود این- ما این نظریه را به این دلیل سست نمیشماریم. زیرا صد در صد قبول نداریم که تنوع در تلفظ یک لفظ را تبدیل به چند لفظ نکند. اما از جهت دیگری این نظریه را بیپایه میدانیم و آن این است که ما اصولاً اختلاف لهجات را تنها زمینۀ اختلاف قرائات نمیدانیم؛ زیرا وقتی موارد اختلاف قرائات را بررسی میکنیم، به موارد بسیاری بر میخوریم که هیچ ارتباطی با اختلاف لهجههای زبان عربی ندارد؛ چنانکه خواهیم دید.
در اختلاف لهجهها و گویشهای مختلف یک لغت تنها تفاوتی که به چشم میخورد گوناگونی طرز تلفظ یک لفظ واحد است. اما در اختلاف لغات (یعنی زبانهای فرعی منشعب از یک زبان اصلی یا زبان مادر) به مواردی برمیخوریم که برای یک شیء یا یک پدیده الفاظ مختلفی به کار میرود. حال اگر میشد زبانهای متعدد عربی را که اینگونه اختلافات را با یکدیگر دارند، در هفت لغت- نه ۶ و نه ۸- منحصر گردانیم؛ و این شمارش را بیتردید از ما میپذیرفتند و فرض کنیم که هیچکس هم بیمبنا بودن داوری ما را درنمییافت، با قاطعیت میتوانستیم بگوییم که این «لغات هفتگانه» همان «احرف سبعه» هستند؛ و دیگر نیازی به این همه گفتگوی بیحاصل نبود. اما چه کنیم که بیراهه و بیپایهبودن چنین سخن و چنین داوری بیمنطقی آنچنان آشکار است که هر کس چشمش را باز کند نمیتواند از ما بپذیرد و تفاوتی ندارد که بگوییم این لغات هفتگانه عبارتند از: لغت قریش، هذیل، تمیم، ازد، ربیعه، هوازن و سعد بن بکر [۲۷۶]. یا بگوییم: منظور از این لغات هفتگانه فقط زبانهای گوناگون قبایل مُضَر است که عبارتند از: هُذیل، کنانة، قیس، ضبة، تيم الرباب، اسد بن خزيمه و قريش. [۲۷۷]
قاطعترین و ارزشمندترین سند زندهای که در برابر این چنین بررسیها و داوریهای بیپایه و اساس میایستد، خود متن قرآن است که در آن واژههایی از زبان قبایل دیگر به کار رفته است که نام آن قبیلهها در هیچ یک از این دو شمارش که نقل کردیم، نیامده است و این واژهها را به حساب زبان قریشی گذاشتهاند. ابوبکر واسطی [۲۷۸] در کتاب «الارشاد فی القراءات العشر» تعداد این واژهها را به چهل (۴۰) رسانیده است:
۱- کلمۀ ﴿ٱخۡسَُٔواْ﴾ در آیۀ ۱۰۸، سورۀ المؤمنون از زبان بنی عذره گرفته شده است، به معنای «اخزوا»«گم شوید».
۲- کلمۀ ﴿بَِٔيسِۢ﴾ در آیۀ ۱۶۵ سورۀ الاعراف از زبان غسان گرفته شده است، به معنای «شدید».
۳- کلمۀ ﴿تَغۡلُواْ﴾ در آیۀ ۱۷۱، سورۀ النساء و نیز، در آیۀ ۷۷، سورۀ المائده از زبان لخم گرفته شده است، به معنای «تزیدوا»«غلو نمودن».
۴- کلمۀ ﴿حَصِرَتۡ﴾ در آیۀ ۹۰، سورۀ النساء از زبان یمامه گرفته شده است، به معنای «ضاقت»«دلتنگ شدن».
۵- کلمۀ ﴿هَلُوعًا ١٩﴾ در آیۀ ۱۹، سورۀ ۷۰ المعارج از زبان خثعم گرفته شده است، به معنای «ضجر»«کم طاقت».
۶- کلمۀ ﴿ٱلۡوَدۡقَ﴾ در آیۀ ۴۳، سورۀ النور و نیز در آیۀ ۴۸ سورۀ ۳۰ الروم از زبان جرهم گرفته شده است، به معنای «المطر»«باران». [۲۷۹]
ابن عبدالبر [۲۸۰] میگوید: «بعید است که «سبعة احرف» به معنای هفت زبان از زبانهای عربی باشد. زیرا، اگر چنین بود، اعراب مسلمان در آغاز کار، یکدیگر را در رابطه با قرائت قرآن به باد انتقاد نمیگرفتند و اگر چنین چیزی بود، باید قرائت هر یک از آن قاریان بر پایۀ زبان خودش بسیار طبیعی تلقی میشد. در صورتی که میبینیم عمر بن خطاب و هشام بن حکیم بر سر قرائت قرآن با یکدیگر اختلاف دارند و اختلاف قرائتشان در حدیث- چنانکه پیش از این دیدیم- گزارش شده است. این چگونه ممکن است که عمر قرائت هشام را که مطابق زبان خودش (زبان قریش) است، مورد سؤال قرار بدهد؟!». [۲۸۱]
کسانی که «سبعة احرف» را به معنای «هفت زبان فرعی از زبانهای عربی» میگیرند، تنها راه فراری که از این انتقاد ابن عبدالبر دارند این است که بگویند: مراد از عدد هفت کثرت است و عدد «هفت» در این حدیث آن عدد ۷ میان ۶ و ۸ نیست! و ما قبلاً سستی و عدم انطباق این نظریه را به خصوص در رابطه با چنین موارد حساسی مدلل گردانیدیم و گفتیم که در چنین مواردی حتماً باید عدد، مفهوم انحصاری خودش را داشته باشد.
نقطه نظرهایی که تاکنون در فهم این حدیث برشمردیم، با وجود آن که ضعیفبودن و بیمبنا بودن آنها را ثابت گردانیدیم، از بابت این که علمای اسلامی این نقطه نظرها را در ردیف نظریات دیگر در ذیل شرح حدیث «احرف سبعه» آوردهاند، به هیچ وجه تعجب نمیکنیم. اما از آن طرف، نه تنها انگشت حیرت به دهان میگیریم، بلکه شدیداً محکوم میکنیم دیدگاههای بعضی از دانشمندان را که در مقام بیان مفهوم این حدیث به توضیحات نادرستی پرداختهاند و هیچ دلیلی برای تأیید گفتارشان ندارند. به قول خودشان، مفاهیم باطنی و عمقی حدیث را توضیح میدهند و چنین میپندارند که دربارۀ «احرف سبعه» چیزهایی میدانند که دیگران از دانستن آنها محروم هستند! از جمله این نقطه نظرها این که بعضی از دانشمندان میگویند: مراد از «احرف سبعه» هفت علم است: علم انشاء و ایجاد، علم توحید و تنزیه، علم صفات ذات، علم صفات افعال، علم صفات عفو و عذاب، علم حشر و حساب و علم نبوات. [۲۸۲] نظریۀ دیگری میگوید: مراد از «احرف سبعه» هفت دسته آیات قرآن است: مطلق و مقید، عام و خاص، نص و مؤول، ناسخ و منسوخ، مجمل ،مفسر و استثناء و سوگندهای قرآن. [۲۸۳]
بعضی از این دانشمندان، بیباکی را به آنجا رسانیدهاند که حاضر شدهاند یک حدیث ضعیف را به عنوان گواه و تأییدی برای نظریۀ بیاساسشان ذکر کنند. اینان آمدهاند، حدیثی را بدون ذکر سلسله سند از ابن مسعود نقل کردهاند که گفته است: کتابهای آسمانی پیشین از یک در (آسمان) نازل میشدند و یک وجه بیشتر نداشتند اما قرآن از هفت در نازل شد و بر هفت وجه: نواهی، اوامر، حلال، حرام، محکم، متشابه و ضرب المثلها. حلالش را حلال بشمارید و حرامش را حرام بدانید و از ضرب المثلهایش پند گیرید و به متشابهاتش ایمان بیاورید و بگویید: «آمنا به كل من عند ربنا». ابن عبدالبر میگوید: صحت این حدیث در نزد اهل علم معلوم نیست و دانشمندان بر ضعیفبودن این روایت اجماع دارند». [۲۸۴]
از همۀ اینها خطرناکتر و زیانآورتر دستهگلی است که بعضی از بزرگان مفسران البته- از روی حسن نیت- به آب دادهاند و راه را برای شبهه پراکنی خاورشناسان و مسلمانان سست ایمان باز کردهاند. این مشکل بزرگ از آنجا تکوین یافته است که این عده از دانشمندان آمدهاند گفتهاند: مراد از احرف سبعه- منحصراً- هفت وجه از کلمات مترادف- یعنی: در لفظ متفاوت و در معنا یکسان- است. مانند: اَقبِل= هَلُمَّ= تَعال (بيا جلو) عَجِّل= اِشرَع (- بشتاب) اَنظِر= اَخِّر= اَمهِل (- فرصت بده. مهلت بده) [۲۸۵]. شاید ظاهر عبارات تفسیر طبری آشکارا این مطلب را برساند. طبری به سخن پیغمبر اکرم خطاب به عمر بن خطاب استشهاد میکند که فرموده است: «يا عمر! اِنَّ القرآنَ كلُهُ صَوابٌ مالَم تَجعَل رحمةً عذاباً، و عذاباً رحمةً» «- عمر! قرآن همهاش- هرطور بخوانی- درست است، مادامی که رحمتی را به عذاب و عذابی را به رحمت بدل نگردانی». [۲۸۶] با این ترتیب، از خاورشناسان چه انتظاری میتوان داشت، جز این که این مطلب را دستاویز قرار بدهند و مانند کسی که گمشدهاش را پیدا کرده باشد، فریاد برآورند و بگویند: «نظریۀ قرائت قرآن بر مبنای معانی و مفاهیم آیات و کلمات بیشک خطرناکترین نظریه در فرهنگ اسلامی بوده است؛ زیرا متن قرآن را کاملا تغییر میدهد»! [۲۸۷]
نکتۀ انحرافی اینگونه نتیجهگیریهای مغرضانۀ خاورشناسان این است که روایات اسلامی را طوری تجزیه و تحلیل میکنند که هرگز متن این روایات و قرائن زمانی و مکانی همراه آنها چنین مفاد و مفهومی را ندارند و همین مطلب مورد بحث، یکی از نمونههای بارز طرز کار خاورشناسان است. با دقت در روایتی که به آن استناد کردهاند، به خوبی معلوم میشود که به هیچ وجه این روایت، از چیزی با عنوان «قرائت بر مبنای معانی قرآن» یا به اختصار «قرائت به معنا» سخنی به میان نیاورده است [۲۸۸]و هرگز نمیخواهد در این رابطه چیزی شبیه «نقل به معنا» در رابطه با احادیث نبوی را مطرح کند.
در اینجا نباید فراموش کرد که «قرآن و قرائتهای مختلف، دو ماهیت متفاوت دارند. «قرآن» عبارتست از وحی نازلشده بر حضرت محمد بن عبدالله که دارای دو بُعد بیان و اعجاز است؛ یعنی، هم بیانگر شرایع و معارف اسلام است و هم از نظر فصاحت، بلاغت و سخنپردازی معجزه است. اما «قرائات» عبارتند از: گوناگونی و تفاوتی که به هنگام نگارش کلمات و آیات قرآن یا تلفظ افراد و قبایل مختلف روی مینماید، مانند آن که حرف مشدد را بدون تشدید بخوانند و بنویسند، یا به عکس» [۲۸۹] بنابراین، وقتی میبینیم در احادیث آمده است که حضرت رسول اکرم در آغاز کار در امر قرائت قرآن بر مسلمانان سخت نمیگرفته است و رعایت حال پیر زنان و پیر مردان یا قبایلی را که لهجههای متفاوت داشتهاند، میفرموده است و به آنان اجازه میداده است که مطابق «حرف» خودشان- یعنی مطابق زبان و لهجۀ خوشان- قرآن را بخوانند و از بابت تلفظ کلمات قرآن به شکلی متفاوت با لهجۀ خودشان به زحمت نیفتند؛ [۲۹۰] لزوماً این مفهوم را نخواهد داشت که آن حضرت این اجازه را نیز به آنان داده است که این قرائتهای مختلف یا نگارشهای مختلف از آیات و کلمات قرآن را به عنوان وجوه مختلفی که قرآن به آن وجوه نازل شده است، ثبت و ضبط کنند و به همۀ این قرائتها و کتابتهای گوناگون نام «قرآن» بدهند!
بنابراین، چیزی که میتوان گفت این است که آسانگیری پیغمبر اسلام در امر قرائت قرآن و آزاد گذاشتن مسلمانان از بابت خواندن قرآن با لهجههای محلی و زبانهای فرعی خودشان، غالباً منحصر بوده است بر بعضی موارد و برای بعضی افراد و آن مواردی که پیغمبر اکرم اجازه میفرموده است که اختلاف قرائتها را ثبت کنند و آنها را به کاتبان وحی تعلیم میداده است به طریق تواتر محفوظ مانده است و برای ما نقل شده است و عبارتست از موارد محدود و معدودی که علمای قرائات جز این موارد را مردود میشمارند و نمیپذیرند، حتی اگر در خبر واحد صحیح نیز آمده باشد. زیرا برای اثبات «قرآنبودن» یک قرائت تواتر را شرط میدانند. [۲۹۱] بر این پایه چگونه میتوان این موارد استثنایی را تعمیم داد و چنین نتیجهگیری کرد که پیغمبر بزرگوار اسلام به مسلمانان اجازه داده است که قرآن را «قرائت به معنا» کنند؟! دیگر چه رسد به این که پا را از این فراتر بگذارند و بگویند: حدیث «احرف سبعه» فقط همین یک معنا را دارد!
[۲۵۴] صحیح بخاری. ج ۶، ص ۱۸۵. نزدیک به این مضمون در تفسیر طبری. ج ۱، ص ۱۰ نیز آمده است. مسند احمد. ج ۱، ص ۲۴ (چاپ شاکر. ج ۱، ص ۲۲۴، شمارۀ حدیث ۱۵۸)؛ برهان. ج ۱، ص ۲۱۱. [۲۵۵] ابویعلی، احمد بن علی بن مثنی تمیمی موصلی، حافظ ثقه، دو مسند صغیر و کبیر از خود به یادگار نهاده است. وی در موصل به سال ۳۰۷ هجری درگذشته است (الرسالة المستطرفة، ص ۵۳ و ۵۴). [۲۵۶] اتقان. ج ۱، ص ۷۸. [۲۵۷] با توجه به صورت اسامی راویان نخستین این حدیث از صحابۀ پیغمبر اکرم که سیوطی آورده است، میتوان به نحوی تعداد آنان را مشخص گردانید. سیوطی در کتاب «الاتقان». ج ۱، ص ۷۸ میگوید: «حدیث «نزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ» از جماعتی از صحابه نقل شده است که عبارتند از: ابی بن کعب، انس، حذیفة بن یمان، زید بن ارقم، سمرة بن جندب، سلمان بن صرد، ابن عباس، ابن مسعود، عبدالرحمان بن عوف، عثمان بن عفان، عمر بن خطاب، عمرو بن ابی سلمه، عمرو بن عاص، معاذ بن جبل، هشام بن حکیم، ابوبکرة، ابوجهم، ابوسعید خدری، ابوطلحۀ انصاری، ابوهریره و ابوایوب. جمعاً ۲۱ نفر». [۲۵۸] سیوطی از او نقل میکند که وی بر متواتر بودن حدیث احرف سبعه تأکید کرده است. ر. ک. اتقان. ج ۱، ص ۷۸. [۲۵۹] اتقان. ج ۱، ص ۸۵. [۲۶۰] برهان. ج ۱، ص ۲۲۴. [۲۶۱] ابن جزری: طبقات القراء. ج ۱، ص ۲۹۲. [۲۶۲] یکی از قاریان معروف است. ابتدا قرآن را با قرائت حمزه میخواند. بعدها برای خودش قرائت خاصی را انتخاب کرد. وی به سال ۲۳۱ هجری درگذشته است. ر. ک. انباه الرواة. ج ۲، ص ۱۴۰؛ طبقات القراء. ج ۲، ص ۱۴۳؛ بغیة الوعاة، ص ۴۵. [۲۶۳] برهان. ج ۱، ص ۲۱۳. [۲۶۴] برهان. ج ۱، ص ۲۱۴. [۲۶۵] اتقان. ج ۱، ص ۷۸. سیوطی بر این نظریۀ بیپایه تعلیقی دارد. وی میگوید: ایرادی که بر این نظریه وارد است، این است که در قرآن کلمهای یافت نمیشود که به هفت وجه قرائت بشود مگر چند نمونه مانند: «عبدالطاغوت» و «لا تقل لهما أف» و نیز بنگرید به: برهان. ج ۱، ص ۲۲۳. [۲۶۶] برهان. ج ۱، ص ۲۱۲. [۲۶۷] اتقان. ج ۱، ص ۷۸. [۲۶۸] برهان. ج ۱، ص ۲۱۲. [۲۶۹] اتقان. ج ۱، ص ۷۸؛ محاسن التأویل (قاسمی) ج ۱، ص ۲۸۷. خاورشناسان بیاندازه دوست دارند که این تار را به صدا دربیاورند. دربارۀ عدد سحرآمیز هفت، بنگرید به: Buhl. Encyclopedie de ۱’ Islam. II, ۱۱۳۵ b. Noledeke. Geschichte des Qorans, p. ۵۰. [۲۷۰] اتقان. ج ۱، ص ۸۷. قاضی عیاض، دانشمند بزرگ کشور مغرب و امام اهل حدیث در زمان خویش، عیاض بن موسی بن عیاض بن عمر و یحصبی، صاحب کتاب «الشفا بتعریف حقوق المصطفی». وی به سال ۵۴۴ هـ .ق درگذشته است. الاعلام. ج ۲، ص ۷۴۹. [۲۷۱] اتقان. ج ۱، ص ۷۸. [۲۷۲] ابوحاتم حافظ محمد بن حبان بستی، از بزرگان محدثان بوده است. وی به سال ۳۵۴ هـ .ق درگذشته است (شذرات الذهب. ج ۳، ص ۱۶). [۲۷۳] برهان. ج ۱، ص ۲۱۲. [۲۷۴] منظور ابن جزری است، چنانکه در کتاب الاتقان. ج ۱، ص ۸۰ آمده است. [۲۷۵] تخفیف همزه عبارتست از سبک اداکردن و نیاوردن نبرۀ همزه که به سه صورت انجام پذیرد: ابدال و حذف (یا نقل حرکت) و بین بین (یا تسهیل). «ابدال» عبارتست از تبدیلکردن همزه به یکی از حروف عله (و- ا- ی) مانند: «ائتوني» که بخوانیم: «ايتوني». «حذف» یا «نقل» عبارتست از حذف همزه که در این صورت حرکت همزه به حرف ما قبل آن داده میشود (نقل حرکت) مانند: «والارض» که بخوانیم «ولرض». «تسهیل» یا «بین بین» اداکردن همزه آنست که نه همزه را حذف کنیم و نه تبدیل به حرف عله (مصوت بلند) بلکه آن را به صورتی میانۀ همزه و حرف عله ادا کنیم. ر. ک. شرح النظام. شرح محمد بن حسن نیشابوری بر «الشافیه» ابن حاجب. ص ۱۲۷- م. [۲۷۶] ابوعبید قاسم بن سلام و احمد بن یحیی ثعلب نیز همین نظریه را دارند (برهان. ج ۱، ص ۲۱۷). ازهری در کتاب «التهذیب» میگوید: ما هم همین نظریه را اختیار میکنیم. او به سخن عثمان استناد میکند که هنگامی که فرمان تهیۀ مصاحف رسمی را صادر میکرد، گفت: «در هرمورد که با زید اختلاف پیدا کردید، آن را به زبان قریش بنویسید. زیرا بیشتر قرآن به زبان قریش نازل گردیده است (برهان. ج ۱، ص ۲۱۸). ولی پیش از این توضیح دادهایم که منظور از اختلاف در اینجا اختلاف مربوط به نگارش و رسمالخط است نه چیزی دیگر. [۲۷۷] اتقان. ج ۱، ص ۸۰. زرکشی در کتاب «البرهان» ج ۱، ص ۲۱۹ بر این نظریه اعتراضی را از قول ابوعمر بن عبدالبر نقل میکند که میگوید: «و دیگران وجود همۀ زبانهای مضر را در قرآن نپذیرفتهاند، زیرا مشتمل بر شواذی خواهد بود که قرآن نباید مطابق آنها خوانده بشود، مانند کشکشۀ قیسو عنعنۀ تمیم... و قرآن با این لهجه سر و کاری ندارد»!. [۲۷۸] حافظ ابوبکر واسطی، محمد بن محمد سلیمان. وی عمر بسیار طولانی داشته است. [۲۷۹] اتقان. ج ۱، ص ۲۳۰. برای یافتن نمونههای دیگر. ر. ک. اتقان. ج ۱، ص ۲۲۷ تا ۲۳۱ (النوع السابع والثلاثون: فیما وقع فیه بغیر لغة الحجاز). [۲۸۰] یوسف بن عبدالله بن عبدالصمد بن عبدالبر نمری قرطبی، صحاب کتاب «الاستیعاب». به سال ۴۶۳ هجری درگذشته است (شذرات الذهب. ج ۳، ص ۳۱۴. [۲۸۱] برهان. ج ۲، ص ۲۱۹؛ و راجع به قریشیبودن عمر و هشام. ر. ک. اتقان. ج ۱، ص ۸۲. [۲۸۲] اتقان. ج ۱، ص ۸۳. زرکشی در کتاب «البرهان» ج ۱، ص ۲۲۴ و ۲۲۵) این علوم هفتگانه را همراه با شواهد قرآنی برای هر کدام ذکر میکند، ولی ما به جهت رعایت اختصار به نقل عبارت اتقان اکتفا کردیم. [۲۸۳] برهان. ج ۱، د ص ۲۲۵. [۲۸۴] برهان. ج ۱، د ص ۲۱۶. [۲۸۵] برهان. ج ۱، د ص ۲۲۰. [۲۸۶] تفسیر طبری. ج ۱، ص ۱۰. [۲۸۷] Blachere, Intro. Cor., ۶۹. و نیز بنگرید به: Geschichte des Qorans, III, ۱۰۵ [۲۸۸] این جزری در کتاب النشر فی القراءات العشر قرائت به معنا را به کلی مردود میشمرد و میگوید: «اما کسی که بگوید بعضی از صحابه مانند ابن مسعود قرائت به معنا را جایز میدانستهاند، بر او دروغ بسته است. سخن ابن مسعود در این رابطه این بوده است که: من قرائات قاریان را بررسی کردهام و آنها را نزدیک به یکدیگر یافتهام. بنابراین، آنطور که فرا گرفتهاید، بخوانید» (محاسن التأویل قاسمی. ج ۱، ص ۲۹۰). [۲۸۹] برهان. ج ۱، ص ۳۱۸؛ و نیز، ر. ک. اتقان. ج ۱، ص ۱۳۸. [۲۹۰] بنابه قول زرکشی شاهد بر این مطلب، «روایتی است از ابی بن کعب که جبرئیل به نزد آن حضرت آمد، آن حضرت فرمود: یا جبرئیل! من به سوی یک امت امی- بیسواد- مبعوث شدهام: پیر زن، پیر مرد، پسربچه، دختربچه و مردانی که هرگز کتابی را نخواندهاند! جبرئیل گفت: یا محمد! «إن القرآن أنزل على سبعة أحرف». ترمذی به دنبال نقل این روایت گفته است: این روایت حسن و صحیح است. ر. ک. برهان. ج ۱، ص ۲۲۷. [۲۹۱] برهان. ج ۲، ص ۱۲۵ «معرفة وجوب تواتره». البته تواتری که در مورد قرائتهای هفتگانۀ قرآن (به جز قرائت عاصم به روایت حفص) مطرح میشود، منظور تواتر متصل به پیغمبر اکرم نیست، بلکه منظور این است که از آن قاریان به تواتر به ما رسیده است و اسانید خودِ قراء سبعه که در کتب قرائات ثبت است، همه از قبیل نقل واحد از واحداند. (ر. ک. سخن زرکشی به نقل سیوطی- ره: اتقان. ج ۱، ص ۸۲؛ نیز: قرآن در اسلام، علامۀ طباطبائی- ره، ص ۲۱۲)- م.