تفسیر تفصیلی سورۀ الفاتحه
مسأله: علماء دربارۀ بسمله اقوالی دارند. برخی گفتهاند بسمله آیهی مستقلی است که در اول هر سوره ذکر شده است. برخی دیگر گفتهاند که بسمله جزوی مربوط به اولین آیه در هر سوره است، یا تنها در اولین آیه سورۀ الفاتحه است. و برخی گفتهاند که بسمله مربوط به هیچ یک از سورهها نیست بلکه بخاطر فاصله گذاشتن بین سورهها خوانده میشود. لیکن همه علماء با هم متفق اند که بسمله آیهای از قرآن کریم است که در سورۀ النمل آیهی ٣٠ آمده است.
(الله) اسم علمی ذات اقدس پروردگار است که بر غیر او تعالی اطلاق نمیگردد. اصل این اسم از «اله» گرفته شده است که بر هر معبودی چه حق و چه باطل اطلاق میگردید سپس اطلاق آن بر معبود برحق غالب گشت. پس لفظ جلاله یک اسم عَلَم برای معبود بحقّ میباشد. زیرا معبودانی که به همراه الله أ عبادت میشوند بحقّ نیستند و بحقّ عبادت نمیشوند و معبود بحقّ، اللهِ یگانه است.
محققین بر این باورند که: لفظ جلاله (الله) بزرگترین اسم ذات الله أ بوده و همان اسم اعظمی است که پیامبر ج در بیان فضیلت آن فرموده است: «إِذَا دُعِيَ بِهِ، أَجَابَ، وَإِذَا سُئِلَ بِهِ، أَعْطَى»[٢٤].
«هر که الله تعالی را به وسیلۀ اسم اعظمش دعا کند، دعایش را میپذیرد، و اگر چیزی بخواهد برایش میدهد».
(الرحمن) و (الرحیم) دو اسم گرفته شده از کلمۀ «رحمت» اند. رحمن و رحیم هردو صیغۀ مبالغهای است که از (رحمت) گرفته شدهاند مگر رحمن مبالغهاش از رحیم زیادتر، دامنه شمولش گستردهتر و تأثیر و گسترۀ آن بیشتر است. و به همین دلیل بعضی گفتهاند: رحمن یعنی رحمن در دنیا و آخرت و رحیم یعنی رحیم در آخرت.
البته اسم الرحمن عامتر و فراگیر است و در مقابل (رحیم) خاصّتر میباشد: یعنی الله أ دارای رحمت خاص بوده و رحمت خاص او شامل حال مؤمنین میشود در حالی که رحمت عامّ وی همه چیز را دربر میگیرد. بنابرین اسم «الرحمن» خاص به الله أ اطلاق میگردد که دیگران نباید به این اسم نامیده شوند.
به عبارت دیگری میتوان گفت: الرحمن: دارندۀ رحمت گسترده، بناء بر وزن (فَعلان) آمده است که دلالت بر گسترش میکند. و الرحیم: رسانندۀ رحمت برای هر که بخواهد از بندگانش، بناء بر وزن (فعیل) آمده است که دلالت بر وقوع فعل میکند، و الرحمن دلالت بر صفت ذاتی اوتعالی میکند. همچنان الرحیم دلالت بر فعل او تعالی میکند که همانا رساندن رحمت برای مرحوم است.
این رحمتی که الله تعالی ذات خود را به آن وصف نموده است؛ رحمت حقیقی است که شایان او تعالی بوده و به رحمت مخلوق مماثلت و مشابهت ندارد، و تأویل آن به انعام و یا ارادۀ انعام درست نیست.
﴿٢﴾ حمد به معنای ثنا و ستایش و سپاس است که با زبان برای برتری دادن گفته میشود. حمد تنها به زبان است، اما سپاس یا شکر هم با زبان و هم با قلب و هم با سایر اعضای بدن میباشد. از جهت دیگر شکر و سپاس در برابر نعمت است، ولی حمد یا ستایش در مقابل کمال آنچه محمود است گفته میشود هر چند در برابر نعمت هم نباشد.
دیگر اینکه حمد؛ ثنایی است که ریشه در محبت و تعظیم دارد و اگر ریشه در محبت و تعظیم نداشته باشد حمد نامیده نمیشود، از اینجاست که همیشه در حق اوتعالی واژۀ حمد بکار برده میشود، اما واژۀ مدح را در صورتی میتوان در حق الله تعالی بکار برد که جانب محبت و تعظیم را در نظر بگیریم پس حمد، ثنا و ستایش محمود است با صفات کمال از روی محبت و تعظیم. و واژۀ حمد در اینجا مقرون به (ال) استغراق آمده است که تمام محامد و ثناها را در بر میگیرد، پس ثناها و ستایشها همه از آنِ الله أ است. بنابرین وقتی به پیامبر اکرم ج خوشی و شادی رخ میداد میفرمود: «الحمد لله الذي بنعمته تتم الصالحات» و اگر امر ناخوش آیندی به ایشان رخ میداد میفرمود: «الحمد لله على کل حال»[٢٥].
(لِلَّهِ) یعنی «حمد» شایستۀ الله است به این اعتبار که (لام) در (لله) لام استحقاق و شایستگی باشد و در اینجا مراد شایستگی داشتن و صاحب بودن است، پس الله أ مالک همه ثناها و همچنین او شایستۀ همه ستایشها است که هیچ کسی جز او، این گونه شایسته ثنا نیست. مخلوقات هر یک شایسته یک نوع از این ستایشها هستند ولی به این حالت کلی و فراگیر فقط الله أ است که شایسته آن میباشد. همچنان میتوان گفت که این (لام) لام اختصاص است، چون اینگونه حمد مطلق و کامل و فراگیر تنها به الله تعالی اختصاص دارد.
«الرب» یعنی پروردگار، سرور، مصلح، مالک، تدبیر کنندۀ امور مخلوقات و معبود و نامی از نامهای نیک الله متعال است که به غیر اوتعالی جز با اضافه اطلاق نمیگردد، مثلا بگویی: «هذا الرجل رب المنزل» یعنی: این مرد مالک یا صاحب منزل است. «العالمین» جمع عالم است که به جز الله متعال به هر موجودی اطلاق میشود. برخی گفتهاند: عالم عبارت از مجموعۀ موجودات عاقل است که چهار نوع مخلوق را دربر میگیرد: انسانها، جنیات، فرشتگان و شیاطین.
و به قولی: ﴿ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾ جمع مذکر سالم از (عالم) میباشد و (عالَم) نیز جمع است که از ریشه خود مفرد ندارد، (عالَم) اسم جنس بوده که انواع مختلفی را دربرمیگیرد، همچنانکه شیخ محمد بن عبدالوهاب / در «الأصول الثلاثة» میگوید: هر چیزی غیر الله عالَمی است و من یکی از این عالَمها هستم.
پس عوالم زیادند: عالَم انس، عالَم جن، عالم ملائکه، عالم پرندگان، عالم حیوانات، عالم گیاهان، عالم هوا و عوالم و جهانهای مختلف.
و این جهانیان هر کدام یک عالَم نامیده میشوند چون عِلمِ حق بودن کسی که آنها را با ربوبیت و پرورش کامل ایجاد نموده، بوسیله این عوالم فهمیده میشود و از طریق اینها درک میشود که او معبود بحقّ میباشد.
بنابراین ﴿ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾ یعنی انواع و اجناس این عوالم مختلف، چه عوالمی که دانسته شده، و چه آنکه کسی نمیداند، و هر چیزی غیر الله خودش عالَمی است، و تو یکی از این عوالم هستی، پس همه عوالم از عرش به پایین داخل در ربوبیت الله هستند. و این معنی ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾ است.
با این تفصیل معنی آیه چنین شد: همه انواع ثناها و ستایشها شایسته الله است، معبود بحقّی که حقّ تصرف دارد، و امرش در همه جهانیان نافذ است، و این عوالم عبارتند از هر چه غیر الله باشد. و این مسأله بیشک انواعی از گشادگی قلب برای تحمل امور را به دنبال دارد.
﴿٣﴾ تفسیر این آیه در شرح معنای (بسم الله الرحمن الرحیم) بیان شد. ولی از آن جایی که الله متعال رب العالمین است و این خود معنای تخویف و ترهیب را میرساند؛ الله مهربان به تعقیب آن آیه «الرحمن الرحیم» را آورد تا در وصف و بیان صفات خویش معنای بیم و هراس را با امید و رغبت به سوی خویش یکجا نماید. و این خود در راستای اطاعت و فرمانبرداری بندگان تأثیر به سزایی دارد.
(الرحمن) و (الرحیم) دو اسم از اسامی والای الله أ بوده که متضمن معنی رحمت میباشند، و این رحمت در (رحمن) بلیغتر، بزرگتر و فراگیرتر است از رحمت در (رحیم). قبلاً بیان گردید که (رحمن) یعنی متصف به رحمتی که همه زمانهای دنیا و آخرت را در بر بگیرد، و رحمت از صفات ذاتی الله میباشد.
(رحیم) متضمن صفت رحمت در آخرت میباشد، تفاسیر سلف نیز بر همین تفسیر دلالت میکنند، همچنانکه ابن کثیر / میگوید: (رحمن) یعنی رحمن دنیا و آخرت، و (رحیم) یعنی رحیم آخرت.
به همین دلیل میگوئیم که کفار نیز مشمول رحمت دنیوی گشته، از آن بهرهمند میگردند، و از انواع رحمتهای الهی برخوردارند.
بنابراین کافر از انواع متاع دنیوی استفاده میکند و چه بسا که زندگی راحتی هم داشته باشد در حالی که کافری است که شرک هم میورزد – پناه به الله – چون رحمت الهی در این دنیا همه چیز را فرا گرفته است. ولی در آخرت رحمت الله متعال مخصوص مؤمنین است.
رحمت الهی مخصوص مؤمنان در آخرت هم با اسم (رحمن) بیان شده و هم با اسم (رحیم). و رحمت خاص مؤمنان در دنیا نیز در ضمن آیه ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ﴾ وجود دارد به همین دلیل علماء میگویند: دو اسم (رحمن) و (رحیم) برای کسی که تعقل کند وسیعترین درهای محبت و امیدواری را میگشایند.
﴿٤﴾ در قرائت دیگری «مَلِک» نیز خوانده شده است. برخی از مفسران گفتهاند: «مَلِک» عامتر وبلیغتر از «مالِک» است چرا که فرمان ملِک بر مالک در مُلک وی نافذ میباشد و او نمیتواند جز با رأی و نظر ملِک در مُلک خود تصرف کند. برخی دیگر گفتهاند: «مالِک» بلیغتر است، زیرا الله متعال مالک مردم و همه جهانیان میباشد. لیکن رأی درستتر آن است که فرق در میان دو صفت نسبت به الله متعال این است که «ملِک» صفت ذاتی اوتعالی است و «مالِک» صفت فعلی اوتعالی میباشد. در جمع میان این دو قرائت: (مالک) و (ملک) فائدۀ بزرگی وجود دارد و آن اینکه: مُلک الله تعالی ملک حقیقی است چون اوتعالی هم مالک: یعنی صاحب ملک است، و هم مَلک یعنی: صاحب اختیار و تصرف در ملک است، برخلاف مخلوق که گاه مَلک میباشد ولی مالک نبوده و تصرف او ناقص میباشد. و گاه هم مالک میباشد اما مَلِک نیست، زیرا نمیتواند از مُلک خود استفادۀ کامل ببَرَد.
الله أ به هر دو صفت و هر دو اسم مالک و ملِک متصف میباشد، و این بلیغترین وجه ممکن است. و چنانچه بشر تعلق خاطری پیدا کرد نسبت به پادشاهان دنیا، یا نسبت به گستردگی قلمرو وتدابیرشان، اوامر و نواهیشان، و اطاعت از آنان، و انواع هیبت و شکوهی که برای خود ایجاد کردهاند و یا انعام و بخشش و غیره که انجام میدهند، باید بداند که این پادشاهان هر چقدر هم در این کار پیشرفت داشته باشند باز نمیتوانند مالک و صاحب اشیاء باشند.
﴿يَوۡمِ ٱلدِّينِ﴾ روز حساب و جزا و یکی از نامهای قیامت است که الله أ در آن روز بندگان را محاسبه میکند. قتاده / میگوید: یوم الدین روزی است که الله متعال بندگان خویش را در برابر اعمال شان کیفر یا پاداش میدهد.
آری! ﴿يَوۡمِ ٱلدِّينِ﴾، روز سزا و جزاست و روز محاسبه است، روزی که هر کس هر چه کرده نتیجهاش را در آن روز خواهد دید، به همین خاطر مردم تعلق خاطر به این روز دارند، و لذا کسی را که مالک این روز باشد مورد توجه قرار میدهند، پس در قلب بنده توجه به دنیا و محبت دنیا و عبادت در آن از یک طرف، و توجه به آخرت از طرف دیگر، با هم جمع میشوند، که با تکرار این آیه توجهاش به آن طرف [آخرت و روز سزا و جزا] معطوف میگردد.
بنابراین کسی که با تأمل و تدبر آیه «مالک یوم الدین» را بخواند همه حوادث قیامت به تفصیل در ذهنش مجسم میشود و این باعث خوف فزاینده میشود، خوفی که از کلمه (مالک) به تنهایی نشأت نمیگیرد.
این مسأله در تفسیر ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾ به ما کمک میکند. و این همان غرض و مقصودی است که با فهم و تدبر حاصل میشود؛ زیرا پیامبران (علیهم السلام) مبعوث شدهاند تا بندگان را به بندگی الله یگانه به تنهایی دعوت و راهنمایی کنند.
﴿٥﴾ ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ﴾ «خاص تو را عبادت میکنیم و خاص از تو استعانت میجوییم» و به غیر از تو هیچ کسی را نمیپرستیم و نه از کسی جز تو، یاری میخواهیم. عبادت یا پرستش در لغت به معنای نهایت خضوع و ذلت و فروتنی است. و در اصطلاح شرع: عبارت از کردار و گفتاری است که نهایت محبت را به همراه نهایت ذلت و ترس جمع کند. شیخ الاسلام ابن تیمیه عبادت را چنین معرفی میکند که: عبادت عبارت است از هر آنچه که الله تعالی به آن امر فرموده، و ترک هر آنچه که الله تعالی از آن نهی نموده است. پس هرکه اوامر الهی را انجام دهد اما نواهی اوتعالی را ترک نکند، یا نواهی را ترک کند و اوامر اوتعالی را انجام ندهد؛ عابد حقیقی نیست.
عبادت اسمی است جامع و فراگیر برای هر چیزی از گفتار و کردار ظاهری و باطنی که الله أ دوست دارد.
تعبیر دو فعل (نَعۡبُدُ) و (نَسۡتَعِينُ) به صیغۀ جمع بمنظور اظهار تواضع و خواری از جانب خود دعا کننده و دیگران است؛ نه بخاطر این که خود را تعظیم نموده و بزرگ بشمارد. و مقدم ساختن عبادت بر استعانت به این خاطر است که اولی وسیله و سببی برای درخواست دومی است. عبد الله ابن عباس ب در تفسیر ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ﴾ میفرماید: ای پروردگار! تنها تو را به یگانگی میپرستیم و تنها از تو میترسیم نه از کسی دیگری.
و آنچنانکه پیداست این آیه توحید عبادی را میرساند. پس آیا کسی که به الله أ شرک میورزد و غیر الله را نیز عبادت میکند، چنانچه بگوید: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ﴾ صادق است یا دروغگو؟ بدون شک دروغگوست. بنابراین کفار و مشرکین بزرگترین دروغگویانند به الله أ و به خودشان.
شخصی که به الله أ شرک میورزد ولی در نمازش میگوید: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ﴾ و غیر الله را عبادت و مورد دعاء قرار داده، برای غیر الله قربانی نموده، از غیر الله کمک و مدد میخواهد، اینچنین شخصی به معنای ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ﴾ تعقل و اندیشه ننموده است و این بزرگترین بلاست، که با قرآن یا الفاتحه یا کلمۀ توحید و شهادت به رسالت محمد ج انس و محبت دارد، اما از تعقل در معنای آن غافل است.
﴿وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾ (و تنها از تو یاری میجوییم) بر طاعت و بر همه امور خویش. قتاده / میفرماید: الله متعال در این آیه به شما بندگان دستور داده است تا عبادت را خاص و خالص برای ذات اقدس او انجام دهید و در همه امورتان تنها از ذات اقدس او یاری و نصرت بخواهید.
علما فرمودهاند: استعانت را بعد از عبادت آورده چون استعانت به جنبه ربوبیت بر میگردد و بین ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾ مناسبتی بزرگ و هدفی ارزشمند وجود دارد و آن اینکه بندۀ موحدی که میگوید: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ﴾ برایش ممکن نیست که موحد باشد مگر اینکه از الله استعانت بطلبد، در غیر این صورت شیاطین، انسان را محاصره و بر او غالب میشوند و لذا فرموده: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾ در یک آیه واحد و با عطف دو جمله به هم به وسیله واو عطف، یعنی: تنها تو را عبادت میکنیم ولا غیر، و در همه امور تنها از تو به تنهایی استعانت میطلبیم و عبادت خویش را خاص تو میگردانیم.
در اینجاست که بنده نیاز شدیدش به پروردگار را احساس میکند که او را بر توحید ثابت قدم نگه دارد، زیرا بدون کمک الهی نمیتواند در راه توحید ثابت قدم باشد. پس با گفتن ﴿وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ﴾ همه غرورهای بنده و همه اعتمادش به خود از بین میرود و قلب و روانش را برای پروردگارش خالی میگذارد و میداند که برای یک لحظه نمیتواند از الله بینیاز باشد.
آری، در توحید عبادت و توحید استعانت از الله در همه امور، سرّی بزرگ و هدفی بزرگتر نهفته است که هر کس بتواند آن را محقق سازد بزرگترین خیر و صلاح را محقق ساخته است.
﴿٦﴾ هدایت کن ما را به راهی که به خشنودی تو و بهشت برینت میرساند. هدایت: عبارت از ارشاد، دلالت و راهنمایی است. هدایت بر دوقسم است:
یکم: هدایت دلالت و ارشاد؛ که راهنمایی به سوی حق است، و عبارت از همان علم نافعی است که انسان را به حق آشنا میکند. و این نوع هدایت هم از جانب الله تعالی و هم از جانب پیامبران و علماء و دعوتگران حق صورت میگیرد، الله تعالی میفرماید: ﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيۡنَٰهُمۡ﴾[فصلت: ١٧] «و اما قوم ثمود را؛ هدایتشان کردیم» و میفرماید: ﴿وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٢﴾[الشورى: ٥٢] «و البته تو به راه راست هدایت میکنی». و میفرماید: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا﴾[السجدة: ٢٤] «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما راهنمایی مینمودند».
دوم: هدایت توفیق و عمل؛ که عبارت از قبول حق و عمل به آن میباشد، و این نوع هدایت فقط از جانب الله تعالی میباشد و جز الله تعالی کسی دیگر قادر به آن نیست، چنانکه فرموده است: ﴿مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِي﴾[الأعراف: ١٧٨] «الله هرکس را که هدایت کند او راه یافته است». بناءً این نوع هدایت را از غیر خود نفی کرده است. و میفرماید: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ﴾[القصص: ٥٦] «(ای پیامبر!) تو نمیتوانی کسی را که دوست داری هدایت کنی، بلکه الله هر کس را که بخواهد هدایت میکند». هدایت ارشاد بر هدایت توفیق مقدم است و مراد از هدایت در اینجا هردو نوع آن است، پس بنده در نماز خویش از الله تعالی هم هدایت ارشاد یعنی علم نافع، و هم هدایت توفیق یعنی عمل صالح را میخواهد که وی را به حق آشنا ساخته و (در مسیر)قبول آن و عمل به آن موفق سازد.
شخص راه یافته وقتی از پروردگار متعال طلب هدایت میکند این درخواست او به معنای طلب افزودن بر هدایت وی و ثبات و پایداری بر آن است. چنانکه الله تعالی میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى﴾[محمد: ١٧] «کسانی که هدایت یافتهاند، الله بر هدایتشان افزود». از اینجاست که هدایت یافتگان بر یک درجه نیستند، مثلا میان انبیاء علیهم السلام و مسلمانان عادی مراتب و درجاتی متفاوت وجود دارد، به همین خاطر الله تعالی بر ما لازم گردانیده که در هر رکعت نماز خود، از او تعالی طلب هدایت کنیم.
صراط مستقیم در لغت راهی را گویند که هیچ کجی و پیچ و خم در آن نباشد. و در اینجا مراد آن راه روشن و آشکار اسلام است. در مسند امام احمد(١٧٦٣٤) و سنن ترمذی(٢٨٥٩) به روایت نواس بن سمعان س آمده است که رسول اکرم ج فرمود: «الله متعال برای صراط مستقیم مثَلی را زده است. به این گونه که بر دوپهلوی صراط دو دیواری است که در آنها درهایی گشوده شده و برآن درها پردههایی آویخته شده و بر سر درِ صراط دعوتگری است که میگوید: ای مردم! در صراط داخل شوید و کج نروید. و دعوتگر دیگری است که بالای صراط ایستاده، و چون انسان بخواهد تا قسمتی از این درها را بگشاید به او میگوید: وای برتو! آن را باز مکن، که اگر بازش کنی حتما به آن وارد میشوی. بنابراین، صراط اسلام است، دو دیوار، حدود الهی و درهایی باز شده محرمات ویاند، دعوتگری که بر سر صراط است، کتاب الله أ است و دعوتگری که بالای صراط قرار دارد، واعظ و اندرزگوی الهی در قلب هر مسلمانی است»[٢٦].
در مورد صراط مستقیم در دنیا اقوال مختلفی از مفسّرین سلف به جا مانده است.
بعضی گفتهاند: مراد از آن قرآن کریم است،
بعضی دیگر گفتهاند: مراد از آن اسلام است.
و بعضی گفتهاند: مراد از آن سنّت مطهر است.
و بعضی هم گفتهاند: مراد از آن تبعیت از پیغمبر ج میباشد.
بعضی از علماء مثل ابن جریر طبری و ابن کثیر و شیخ الاسلام رحمهم الله و گروهی دیگر بر این باورند که همه این تفاسیر پیرامون یک نقطه میچرخند، زیرا کسی که به قرآن ملتزم باشد به اسلام نیز پایبند شده و از پیغمبر ج هم تبعیت کرده و همچنین به سنت ملتزم گردیده است.
بنابراین بنده با دعای ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ٦﴾ از پروردگارش میخواهد او را در دنیا هدایت کند، هدایت به اسلام، به قرآن و به تبعیت از پیغمبر ج. و هیچ کس از این مسألتخواهی بینیاز نیست و پیغمبران نیز به آن نیاز دارند، پیغمبر ج نیز این آیه را میخوانده و به آن محتاج بوده، صحابه ش نیز همین طور. پس هر کسی این آیه را میخواند، از الله میخواهد که او را به این معنی به راه راست هدایت کند با همه تفاصیل، انواع و مصادیق راه راست. و هر کسی به حسب حال خود به این دعا نیازمند میباشد.
پس بندهای که این آیه را تلاوت میکند، حق ندارد، بگوید: من از هدایت یافتگان هستم پس چرا طلب هدایت کنم؟
چون به او جواب داده میشود که: بزرگترین احتیاج و نیازمندی تو این است که از پروردگارت بخواهی که تو را به این راه راستِ پرمسائل هدایت کند و آن را به تو بیاموزد و تفهیم کند، سپس توفیق التزام به آن در دنیا را نصیبت گرداند و سرانجام در آخرت پاداش آن را از طریق جواز عبور از صراط به تو ارزانی کند. پس ما در هر یک از مسائل صراط به هدایت نیازمندیم. این نکته مسأله را روشنتر میسازد که جز آنانکه ایمان قوی دارند کسی نمیتواند از پل صراط در آخرت عبور کند، و مردم به اندازه قوت یقینی که دارند، و ثبات و معرفتی که نسبت به صراط دنیا داشتهاند، سرعت دارند. پس مقدار معرفت (صراط مستقیم) در دنیا و ثبات در آن، و التزام به آن تعیین کننده حال و وضعیت هر کسی در آخرت خواهد بود.
﴿٧﴾ ﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ﴾ (راه کسانیکه به آنها نعمت دادهای) این نعمت داده شدگان، آن کسانیاند که الله متعال در سورۀ النساء از ایشان نام برده است چنانکه میفرماید: ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا٦٩ ذَٰلِكَ ٱلۡفَضۡلُ مِنَ ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ عَلِيمٗا٧٠﴾[النساء: ٦٩-٧٠].
«و هرکس از الله و پیامبر اطاعت کند پس ایشان همنشین کسانی خواهند بود که الله به آنان نعمت داده است از پیامبران و صدیقان و شهیدان و شایستگان، و آنان چقدر دوستان خوبی هستند! این بخششی است از جانب الله، و کافی است که الله آگاه باشد».
الله أ به این وسیله کسانی را که انعام کرده و این (صراط) به آنها منتسب است معرفی میکند، آنها هستند که این راه را به کمک نوری و برهان صحیحی از پروردگارشان پیمودهاند و آنها عبارتند از: انبیاء، صدیقان، شهیدان و نیکوکاران که مورد انعام الهی قرار گرفتهاند.
و بنده چنانکه به انبیاء بنگرد، این راهشان است و چنانکه به شهیدانی که در راه پیروزی دین الله جنگیدهاند بنگرد، این راهشان است و چون به راستروان بنگرد که راست بودند و راستی پیشه کردند و راست را تصدیق کردند، درگفتارشان صادق و راستگو بوده و اعتقادی خلاف واقعیت نداشتند و برخلاف واجباتشان که عین واقعیت است عمل نکردند، چون به این راستروان بنگرد این راهشان است، و اگر هیچیک از اینان را نمیبیند به شایستگان و صالحان بنگرد و به آنها اقتدا کند که هیچ وقت زمین از آنان خالی نخواهد بود و آنانند که قوام خیر و صلاحند و همنشینی با آنان باعث اصلاح اعتقادات در قلب و انواع کلام زیبا و دلنشین بر زبان و کردار تابع سنّت میشود.
کسانی که الله أ بر آنها خشم گرفت یهودیانند و کسانیکه گمراه شدند نصاری یا مسیحیانند. در حدیث صحیح از پیغمبر ج توسط ترمذی(٢٩٥٣) و امام احمد(١٩٣٨١) روایت شده و نیز اتفاق مفسرین بر این امر نقل شده که مراد از ﴿ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ﴾ یهودیان و مراد از ﴿ٱلضَّآلِّينَ﴾ مسیحیان میباشند.
چون یهودیان حق را شناختند و آگاهانه آن را ترک کردند و از آن رویگردان شدند، لذا سزاوار خشم و عقوبت الهی گردیدند. نصاری نیز از روی جهل و نادانی از راه حق و پیروی آن منحرف شدند و در شأن عیسی ÷ غلو و افراطگری را در پیش گرفتند؛ پس در گمراهی آشکاری قرار گرفتند.
گرچه مراد از ﴿ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ﴾ یهود و از ﴿ٱلضَّآلِّينَ﴾ نصاری است، لیکن این دو صفت تنها به این دو گروه اختصاص ندارد، بلکه هر کس همچون یهود حق را بشناسد ولی به آن عمل نکند از جملۀ مغضوب علیهم میباشد، و هر کس جاهلانه از راه حق منحرف شود و مرتکب بدعت در دین گردد ضال و گمراه است. بنابراین علمای کرام فرمودهاند: هرکس از علماء و دانشمندان فاسد گردد پس در وی شباهتی از یهود است، و هرکه از عبّاد و زهّاد فاسد گردد پس در وی شباهتی از نصاری است. پس واضح میگردد که سبب بیرون شدن از راه مستقیم که همانا راه انبیاء و صدیقان و شهیدان و نیکوکاران است یکی از دو چیز است: یا عناد و گردنگشی که شیوۀ یهودیان، و یا جهل و نادانی که شیوۀ نصاری است. یعنی گمراهی در علم و یا گمراهی در عمل.
(آمین) یعنی: ای پروردگار! دعای ما را اجابت کن.
امام احمد (٢٥٠٢٩) و ابن ماجه (٨٥٦) با سند صحیح و البانی در صحیح الجامع(٥٦١٣) به روایت عایشه ل آوردهاند که رسول اکرم ج فرمود: «مَا حَسَدَتْكُمُ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ، مَا حَسَدَتْكُمْ عَلَى السَّلَامِ وَالتَّأْمِينِ». «یهود برهیچ چیزی دیگر، به اندازۀ سلام گفتن و آمین گفتن بر شما حسد نورزیدهاند».
اين حديث شريف مى رساند كه صحابه كرام آمين را به جهر و با صدای بلند میگفتند تا جایی که قریههای یهود صدای آنان را میشنیدند.
(آمین) جزء سورۀ الفاتحه نیست بلکه یک دعاست به معنای (ای پروردگار! دعای ما را اجابت کن)، و کسی که (آمین) میگوید یکی از دعاکنندگان است، یعنی هنگامی که امام فاتحه را با این دعاهای داخل آن تلاوت کرد و سپس مأموم (آمین) بگوید، مثل این است که در دعا با او همکاری کرده و شریک اوست، گویی مأموم نیز این دعا را از اول تا آخر تکرار کرده است. امام بخاری در صحیحش(٤٤٧٥) از ابوهریره س نقل میکند که رسول اکرم ج فرمود: «إِذَا قَالَ الإِمَامُ: ﴿غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ﴾ فَقُولُوا: آمِينَ، فَمَنْ وَافَقَ قَوْلُهُ قَوْلَ المَلاَئِكَةِ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ».
هرگاه امام گفت: ﴿غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ﴾ بگوئید: آمین، زیرا هر کس [در این گفتار] با ملائکه همصدا شود گناهان گذشتهاش مورد مغفرت قرار خواهد گرفت». به همین دلیل کسی که در نماز بعد از فاتحه آمین نمیگوید از خیر آن محروم میشود.
[٢٤]- سنن ترمذی (٣٥٤٢) و سنن ابوداود (١٤٩٣) و سنن ابن ماجه (٣٨٥٧) با تصحیح البانی در سلسلۀ احادیث صحیحه (٣٤١١).
[٢٥]- صحیح، سنن ابن ماجه(٣٨٠٣) شعب الإیمان از بیهقی (٤٠٦٥) با تحسین البانی در تخریج الکلم الطیب (١٤٠). «حمد و ثنا مخصوص خداوندی است که با نعمت او نیکیها به کمال و سر انجام میرسد». « در هر حال (و در هر صورت) حمد و ثنا مخصوص خداوند است».
[٢٦]- البانی این حدیث را در صحیح الجامع(٣٨٨٧) صحیح خوانده است.