ارزش عفو و گذشت
یکی از فضیلتهای اخلاقی، عفو و گذشت است، هر کسی به طور طبیعی دچار خطا و اشتباهی میشود؛ چرا که انسان بدون اشتباه نیست، انسان در هنگام خطاها و اشتباهات همان اندازه که از خود شرمگین هست، از دیگران امید عفو و گذشت را دارد. از این رو همواره از عفو به عنوان یک ارزش والای اسلامی سخن گفته شده و اوج آن را زمانی میدانیم که گناهی بزرگ را مرتکب شده باشیم. در آن زمان است که عفو و گذشت به عنوان یک فضیلت خود را نشان میدهد؛ چرا که در این موارد است که گذشت دشوار میشود و احسان و نیکوکاری واقعی، رخ مینماید و مدعیان فضیلت عفو، از اهل احسان شناخته میشوند.
ام المؤمنین عایشه ل میفرماید: «مَا ضَرَبَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شَيْئًا قَطُّ بِيَدِهِ، وَلَا امْرَأَةً، وَلَا خَادِمًا، إِلَّا أَنْ يُجَاهِدَ فِي سَبِيلِ اللهِ، وَمَا نِيلَ مِنْهُ شَيْءٌ قَطُّ، فَيَنْتَقِمَ مِنْ صَاحِبِهِ، إِلَّا أَنْ يُنْتَهَكَ شَيْءٌ مِنْ مَحَارِمِ اللهِ، فَيَنْتَقِمَ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ»[٢٩٥].
رسول الله ج هیچ گاه با دست خود چیزى را نزد، نه زنى را و نه خدمتکارى را، مگر هنگامى که در راه الله مىجنگید. هرگز به خاطر امور شخصى از کسى انتقام جویى نکرد، مگر در مواردى که محارم الهى هتک مىشد که در این صورت به خاطر الله تعالی انتقام مىگرفت.
عبدالله بن زبیر س فرمود: «أَمَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَأْخُذَ العَفْوَ مِنْ أَخْلاَقِ النَّاسِ»[٢٩٦].
«الله تعالی به پیامبرش دستور داد تا از میان اخلاق مردم، عفو را برگزیند».
از فواید این آیه:
١- بیان حکم درباره زنانی که مهر آنها تعیین گردیده است، یعنی اگر زنان را قبل از آمیزش و بعد از اینکه مهر تعیین گردید طلاق دادید، پس نصف مهر تعیین شده را به آنان بدهید، و نصف دیگر آن از شماست.
٢- الله متعال در این آیه به گذشت تشویق نمود و بیان کرد که گذشت کردن به پرهیزگاری نزدیکتر است، چون گذشت احسان است و موجب شرح صدر میگردد، و انسان نباید از نیکوکاری دوری نماید و آن را فراموش کند، که بالاترین رتبه در معاملات نیکوکاری است. الله متعال در آیه دیگر در سوره الشوری میفرماید: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾[الشورى: ٤٠]. «پس هر کس که در گذرد، و اصلاح (و آشتی) کند، پاداشش بر الله است».
٣- اعمال بر یکدیگر فضل و برتری دارد. همانطور که مردم در مسأله ایمان بر یکدیگر فضل و برتری دارند.
٤- برای انسان شایسته است نیکی را در برخورد با برادران مسلمانش فراموش نکند طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَيۡنَكُمۡ﴾ «و بزرگواری و نیکی را در میان خود فراموش نکنید»، و همچنین در حدیثی آمده است که پیامبر ج فرمود: «الله رحمت کند کسى را که هنگام فروش آسانگیر و بخشنده باشد و هنگام خرید آسانگیر و بخشنده باشد و هنگام پرداخت آسانگیر و بخشنده باشد و هنگام طلب آسانگیر و بخشنده باشد»[٢٩٧]. زیرا در این کار حسن تعامل با دیگران است و اسلام به آن دستور داده و ترغیب میکند.
٥- احاطه علم و آگاهی و بینایی الله متعال به تمام آنچه که ما انجام میدهیم، طوریکه میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ «به راستی الله به آنچه میکنید بیناست».
٦- در این آیه ترغیب به انجام عمل صالح و بیم از عمل زشت شده است؛ خاتمه آیه میرساند که بر انجام عمل صالح حریص باشید؛ چون ضایع نمیگردد. و از عمل بد خودداری کنید؛ چون کیفر آن را دریافت خواهید کرد، زیرا همه نزد الله متعال معلوم و آشکار است.
﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ٢٣٨
فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُكۡبَانٗاۖ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ٢٣٩
وَٱلَّذِينَ يُتَوَفَّوۡنَ مِنكُمۡ وَيَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِيَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَيۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِي مَا فَعَلۡنَ فِيٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٢٤٠
وَلِلۡمُطَلَّقَٰتِ مَتَٰعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ٢٤١
كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ٢٤٢
۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحۡيَٰهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَشۡكُرُونَ٢٤٣﴾
بر ادای نمازها و(بویژه) نماز میانه محافظت کنید، وفروتنانه برای الله بایستید ﴿٢٣٨﴾.
پس اگر(از دشمن وغیره) ترسیدید، (باز هم نماز را ترک نکنید) پیاده یا سواره نماز را ادا کنید، و چون ایمن شدید پس (باادای نمازها) الله را یاد کنید، چنان که به شما چیزهایی آموخت که نمیدانستید. ﴿٢٣٩﴾
وکسانی از شما که میمیرند و همسرانی را بر جای میگذارند (باید) برای همسران خود سفارش کنند که (وارثان شوهر) آنها را تا تمام یکسال بهرهمند سازند و آنها را از خانه بیرون نکنند، و اگر خودشان بیرون رفتند پس در آنچه آنها به گونۀ شایسته دربارۀ خود انجام میدهند گناهی بر شما نیست، و الله نیرومندِ با حکمت است. ﴿٢٤٠﴾
و برای زنان طلاق داده شده هدیهی شایستهایست، و این حقی است بر مردان پرهیزگار. ﴿٢٤١﴾
این چنین الله آیاتش را برای شما بیان میکند تا بیندیشید. ﴿٢٤٢﴾
آیا ندانستی (داستان) کسانی را که از بیم مرگ از خانههایشان بیرون آمدند، در حالی که آنان هزاران نفر بودند پس الله به آنها گفت: بمیرید (پس همه مردند) سپس آنها را زنده کرد، همانا الله دارای فضل (بزرگی) است بر مردم، اما بیشتر مردم سپاسگزاری نمیکنند ﴿٢٤٣﴾.
﴿٢٣٨﴾ بر نمازها مواظبت کنید یعنی: بر ادای نمازهای پنجگانه در اوقات آنها و بارعایت ارکان و شروط آنها همراه با خشوع قلب، مداومت و استمرار ورزید بخصوص نماز میانهکه به قول اکثر علمای صحابه و جمهور تابعین نماز عصر است، زیرا قبل از آن، دو نماز و بعد از آن نیز دو نماز خوانده میشود، و لذا این نماز در میانه نمازهای پنجگانه قرار دارد. پیامبر ج در روز جنگ احزاب فرمود: «مَلَأَ اللَّهُ بُيُوتَهُمْ وَقُبُورَهُمْ نَارًا، شَغَلُونَا عَنِ الصَّلاَةِ الوُسْطَى حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ»[٢٩٨]. «الله تعالی خانههاو قبرهایشان (مشرکان) را پر از آتش گرداند که ما را از نماز وسطی - نماز عصر - بازداشتند تا اینکه آفتاب غروبکرد». در حدیث دیگر منزلت نماز عصر بیان شده پیامبر ج فرمود: «الَّذِي تَفُوتُهُ صَلاَةُ العَصْرِ، كَأَنَّمَا وُتِرَ أَهْلَهُ وَمَالَهُ»[٢٩٩]. «کسی که نماز عصرش فوت گردد، مانند این است که اهل ومالش را از دست داده باشد». همچنان فرمود: «مَنْ تَرَكَ صَلاةَ الْعَصْرِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»[٣٠٠]. «کسی که نماز عصر را ترک کند یقینا عملش از بین رفته است». همچنان فرمودند: «مَنْ صَلَّى الْبَرْدَيْنِ دَخَلَ الْجَنَّةَ»[٣٠١]. «کسی که نماز بردین (نماز عصر و صبح) را بگزارد به بهشت داخل میشود».
و در نماز به وقار و طمأنینه و خشوع برپا بایستید. برپا ایستادن در نمازِ فرض، فرض است، اما در نماز نفل، نشستن یا اداکردن آن بر بالای مرکب جواز دارد. قنوت بهمعنی سکوت، یا به معنی طاعت و خشوع، یا به معنی ذکر الله تعالی در حال قیام همراه با خشوع است.
در سبب نزول این آیه از زید بن ثابت س روایت است که سرور کائنات ج نماز پیشین را در گرمای شدید بعد از زوال میخواند، ادای این نماز سر وقتش برای اصحاب، از دیگر نمازها مشکلتر بود. بنابراین ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ﴾ «بر (بجا آوردن) نمازها و (بخصوص) نماز میانه (نماز عصر) محافظت کنید» نازل گردید»[٣٠٢].
ائمۀ ششگانه و غیر آنها از زید بن ارقم س روایت کردهاند: «ما در زمان رسول الله ج حین ادای نماز سخن میگفتیم، هرکدام از ما با دوست خود که در کنارش به نماز ایستاده بود حرف میزد. تا اینکه ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ﴾ «و فروتنانه برای الله به پا خیزید»نازل شد که ما را به سکوت و خاموشی دستور داد و از سخنگفتن در هنگام ادای نماز نهی کرد»[٣٠٣].
﴿٢٣٩﴾ ولی اگر از دشمنی، یا از سیل، یا از درندهای بیمناک بودید پس پیاده یا سواره نماز گزارید یعنی: برای شما جایز است که در حال شدت خوف و هراس، سواره بر مرکب خود، یا در حال پیادهروی، رو به سوی قبله یا بدون آن، همراه با حرکت و انتقال و جولان و حمله و گریز، نماز را بهجا آورید و چون خوف و هراس شما برطرف شد؛ پس الله را یاد کنید چنانکه به شما از قوانین و برنامههای اسلام آموخته آنچه که قبل از آن نمیدانستید یعنی: با از بینرفتن خوف، نماز را با رعایت تمام شروط و ارکان آن به هیأت کامل و اصلی و رو به قبله ادا کنید. این آیه دلیل بر حکم نماز خوف همراه با امام، که نمازگزاران در آن به دو قسمت تقسیم میشوند، نیست زیرا این حکم در سوره النساء میآید. بناء نماز به هیچ حالی از شخص مکلف ساقط نمیشود و ترک آن با هیچ گونه عذری جایز نیست، هرچند به هنگام رویارویی با دشمن در صف کارزار، یا در حال شدت بیماری باشد، از همین روی اسلام آن را به کیفیتی مشروع گردانیده که با تمام احوال، تناسب و هماهنگی داشته باشد. چنانکه رسول الله ج به عمران بن حصین س فرمود: «صَلِّ قَائِمًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَقَاعِدًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَعَلَى جَنْبٍ»[٣٠٤]. «ایستاده نماز بگزار، پس اگرنتوانستی بهطور نشسته و اگر بازهم نتوانستی پس به پهلو». حتی در صورت وجودعذر، نماز گزاردن به اشاره پلکها، یا با اجرای ارکان آن به قلب نیز جایز است.
از فواید این دو آیه:
١- محافظت بر ادای نمازها واجب است؛ چنانکه الله متعال فرمود: ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ﴾ «بر (بجا آوردن) نمازها محافظت کنید» و امر در اینجا افادۀ وجوب را میکند.
٢- این آیه فضیلت نماز عصر را بیان میکند، زیرا الله متعال این نماز را به طور ویژه ذکر کرده است. و این یکی از دو نماز با فضیلتی است که پیامبر ج فضیلت آنها را چنین بیان فرمود: «کسی که نماز فجر و نماز عصر را (با جماعت) بخواند داخل بهشت میشود»[٣٠٥].
٣- به پاخاستن برای الله متعال واجب است طوریکه میفرماید: «برای الله به پا خیزید». همچنان اخلاص برای الله متعال واجب است، ﴿لِلَّهِ﴾ یعنی خالص و خاص برای الله تعالی.
٤- بر مسلمان لازم است وقتی عبادتی را برای الله متعال انجام میدهد احساس امر الله متعال را در خود داشته باشد. همچنین این عبادت را بگونهای که پیامبر ج انجام داده است انجام بدهد و در خود چنین احساس کند که به تأسی از پیامبر ج این عبادت را انجام میدهد؛ گویا طریقۀ عبادت آن جناب را با چشمان خود میبیند. طوریکه پیامبر ج فرموده است: «نماز بگزارید همانگونه که مرا میبینید که نماز میخوانم»[٣٠٦].
٥- امر به فروتنی در مقابل الله عزوجل. یعنی با خشوع و تواضع قلبی که با سکون و آرامش اعضا نمایان میگردد نمازهایتان را ادا کنید.
٦- حرام بودن سخن گفتن در نماز بنا به سبب نزول این آیه؛ چون آنها در اثنای نماز حرف میزدند تا اینکه این آیه نازل شد و به سکوت امر و از حرف زدن هنگام نماز نهی شدند.
٧- قیام در نماز واجب است؛ به استثنای نمازهای نافله یا نمازگزاری که در حال هراس باشد یا ناتوان باشد یا اینکه پشت امامی نماز بگزارد که از قیام عاجز است.
٨- در این دو آیه وسعت رحمت الهی و آسانی دین اسلام بیان گردیده است؛ طوریکه الله متعال فرمود: ﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُكۡبَانٗا﴾ «پس اگر ترسیدید، در حال پیاده یاسواره (نماز را بجای آورید)».
٩- نماز خواندن بر پشت مرکب یا هر وسیلهی نقلیهی دیگری هنگام عذر و ضرورت جایز است. و وقتی عذر و ضرورت مرفوع شد انسان باید نماز را با تمام و کمال ادا کند.
١٠- بیان اینکه نماز خودش از جملۀ ذکر است.
١١- بیان منت و احسان الهی در بخشش علم به ما، طوریکه میفرماید: ﴿كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ﴾ «همانگونه که چیزهای را که نمیدانستید به شما یاد داد».
١٢- بیان اینکه انسان در اصل نادان بوده تا اینکه الله متعال او را یاد داد.
﴿٢٤٠﴾ و کسانی از شما که مرگشان فرا میرسد و همسرانی بر جای میگذارند، باید برای همسرانشان وصیت کنند که آنان را تا یک سال از نفقه و پوشاک و نیازهای ضروری آنان بهرهمند سازند و آنان مستحق بهرهمندی از خوراک و لباس و اقامت در خانههای شوهران متوفای خود میباشند و نباید از خانهی آنان بیرون رانده شوند.
در ابتدای اسلام - پیش از نزول آیات میراث - زنان از شوهرانشان ارث نمیبردند، اما زن بعد از درگذشت شوهر، به مدت یکسال عده میکشید و باید درآن یک سال، نفقه و مسکنش از ترکه شوهرش تأمین میشد. پس حکم این آیه با آیهی میراث در سوره النساء که سهم زن را از ارث شوهرش معین ساخت و آیه (٢٣٤) از همین سوره که مربوط به عده وفات است، منسوخ شد و بهجای یک سال عده، چهار ماه و ده روز مقرر گشت. پساگر این زنان به اختیار خودشان قبل از تمامشدن یک سال بیرون بروند بر ولی متوفی، یا حاکم شرع، یا غیر آنها گناهی نیست در آنچه که آنان درباره خود انجام میدهند از جمله آماده شدن برای پذیرش خواستگاران و آرایش نمودن برای آنان به طوری که در شرع پسندیده است و منکر بهشمار نمیرود زیرا بعد از بیرون رفتنشان از خانه شوهر متوفی، دیگر کسی بر آنان ولایتی ندارد. این خود دلیل بر آن است که زنان در رعایت یا عدم رعایت یک سال نشستن در خانه شوهر مخیر بودهاند و این امر بر آنان حتمی نبوده است. و الله در ملکش غالب و در صنعش حکیم است.
در بیان سبب نزول از مجاهد نزد بخاری روایت است که فرمود: عدۀ زن پس از مرگ شوهر این بودکه باید در خانه اهل شوهرش عده را نگه دارد، پس الله تعالی این آیه را نازل فرمود: ﴿وَٱلَّذِينَ يُتَوَفَّوۡنَ مِنكُمۡ وَيَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِيَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَيۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِي مَا فَعَلۡنَ فِيٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖ﴾ «و کسانی از شما که میمیرند و زنانی را بر جای میگذارند (باید) برای همسران خود سفارش کنند که (وارثان شوهر) آنها را تا یکسال بهرهمند سازند و آنها را از خانه بیرون نکنند، و اگر خودشان بیرون رفتند پس در آنچه آنها به گونۀ شایسته دربارۀ خود انجام میدهند گناهی بر شما نیست» مجاهد فرمود: الله تعالی یک سال عده این زن را با وصیت هفت ماه و بیست شب دیگر کامل ساخت، پس اگر خواست با این وصیت در خانه اهل شوهر سکونت گزیند و اگر خواست بیرون برود و این همان فرمودۀ الله تعالی است: ﴿غَيۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِي مَا فَعَلۡنَ فِيٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖ﴾ «آنها را از خانه بیرون نکنند، و اگر خودشان بیرون رفتند پس در آنچه آنها به گونۀ شایسته دربارۀ خود انجام میدهند گناهی بر شما نیست». و عده همچنان به حال خود بر وی واجب است. عطا از ابن عباس ب روایت میکند که این آیه عدۀ این زن را در نزد اهل شوهرش منسوخ ساخته لذا هر کجا که خواسته باشد عده خود را بگذراند و این همان فرموده الله تعالی ﴿غَيۡرَ إِخۡرَاجٖ﴾ است، عطا فرمود: اگر زن خواست عده را نزد اهل شوهر بگزراند و نظر به وصیت هفت ماه و بیست روز سکونت ورزد، و اگر خواست بیرون برود بنا بر فرمودۀ الله تعالی: ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِي مَا فَعَلۡنَ فِيٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖ﴾ «در آنچه آنها دربارۀ خود انجام میدهند گناهی بر شما نیست» عطا فرمود: سپس میراث آمد و سکنی را منسوخ قرار داد و با این صورت زن میتواند در هرجایی که خواسته باشد عده خود را نگه دارد و برایش سکنی نیست[٣٠٧].
از فواید این آیه:
١- همسر بودن زن برای شوهرش حتی بعد از مرگ هم باقی میماند چنانکه فرمود: «و کسانی از شما که میمیرند و همسرانی را بر جای میگذارند». حتی در بهشت نیز باهم میباشند به شرطی که زن و مرد هر دو موحد و مؤمن بوده باشند، در این صورت اگر الله تعالی در قیامت آنها را مستحق بهشت بداند، آن دو با هم خواهند بود. ولی اگر یکی از آنها جهنمی شود بعد از اینکه مدت عذاب خود را طی کرد و الله تعالی او را بیرون آورد میتواند نزد جفت خود در دنیا برود. الله متعال میفرماید: ﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ تُحۡبَرُونَ٧٠﴾[الزخرف: ٧٠] به آنان گفته میشود: «شما و همسرانتان به بهشت درآئید و در آنجا شادمان و محترم خواهید بود». بقولی مراد از «أزواجکم» زنان مؤمن ایشانند.
٢- الله متعال دارای رحمت گسترده است به حدی که شوهر را امر کرده است که برای همسرش وصیت کند با وجود اینکه در قلب شوهر برای همسرش محبت و رحمت نهفته است اما رحمت پروردگار بزرگتر از رحمت شوهرش به همسرش است.
٣- مسئولیت زنها به عهده مردان است. و اگر زنها از دایرۀ عرف معتبر در شریعت خارج شوند مردان مرتکب گناه میشوند. بنابرین هر کس که عهدهدار و مسئول دیگری باشد باید او را از انجام منکرات منع کند. و این کار او با این فرمودۀ متعال در تضاد نیست که میفرماید: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ﴾[الأنعام: ١٦٤] «و هیچ گناهکاری بار گناه دیگری را به دوش نمیگیرد». زیرا وقتی شخصِ مسئول در مسئوولیت خود اهمال کرد گنهکار میشود.
٤- برای زن هیچگاه جایز نیست از دایره عرف که شریعت آن را تعین و تأیید کرده است خارج گردد؛ و اگر زنی در نحوه لباس پوشیدن و رفتار و گفتار خود از عرف معتبر در شریعت تخطی کند گنهکار است؛ و اولیای او باید مانع چنین تصرفات وی شوند.
٥- اثبات دو اسم از اسمای الله متعال؛ «العزیز» و «الحکیم» و اثبات آنچه از صفاتی را که در بر دارند.
٦- اثبات صفت عزت و حکمت به صورت مطلق برای الله متعال طوریکه در همه حالات عزیز و نیرومند میباشد و در همه حالات حکیم فرمانروا است.
﴿٢٤١﴾ و بهرهمند ساختن زنان طلاق داده شده به متعه، آن هم بهطور نیک و به شیوۀ پسندیده بر پرهیزگاران مقرر است. در مورد بهرهمند ساختن زنان مطلقه بعضی علما گفتهاند: بهرهمند ساختن همه زنان مطلقه واجب است، و برخی گفتهاند: این آیه زنانی را در بر میگیرد که بهرهمند ساختنشان واجب است که عبارت از زنانی است که قبل از همبستری طلاق داده شدهاند، اما بهرهمند ساختن دیگر زنان مطلقه مستحب است. ابنعمر ب فرموده است: هر زن مطلقه بهرهمند باید شود مگر زنی که قبل از همبستری طلاق داده میشود نیمه مهر مشخص شده به ایشان داده میشود[٣٠٨].
از فواید این آیه:
١- شایسته است بر حقوقی که مردم در مورد آن بیاعتنا هستند و سهل انگاری میکنند تأکید صورت گیرد.
٢- زنان مطلقه باید از جانب شوهرانشان برای جبران خاطرشان بهرمند شوند؛ هر شوهر به اندازۀ توانش.
٣- تقوی انسان را بر طاعت الله تعالی؛ با ترک محرمات و انجام اوامر الله متعال وامیدارد.
﴿٢٤٢﴾ اینگونه، الله تعالی آیات خود را برای شما بیان میکند، باشد که در آنچه که در احکام الهی از حکمت و مصلحت هست بیندیشید، پس به خیر دنیا و آخرت رهنمون شوید.
با یک جمعبندی اجمالی از آیات فوق، ملاحظه میکنیم که زنان مطلقه عموما دارای چهار حالت ذیل میباشند:
١. زنان مطلقهای که با شوهرانشان آمیزش داشتهاند و قبلا مهری هم برایشان مقرر شده است، که این گروه از زنان، مستحق کل مهریه خود هستند و عده آنان هم سه حیض یا سه طهر است.
٢. زنان مطلقهای که نه مورد آمیزش قرار گرفتهاند و نه هم برایشان مهری تعیینشده است؛ که برای این دسته از زنان، بر حسب توان شوهرانشان متعه واجب است و مستحق مهری نمیشوند.
٣. زنان مطلقهای که برایشان مهر مقرر شده، ولی مورد آمیزش قرار نگرفتهاند، که این دسته از زنان، مستحق نصف مهر تعیین شده خود میباشند.
٤. زنان مطلقهای که مورد آمیزش قرار گرفتهاند، اما مهری برایشان مقررنگردیده، که این دسته از زنان، بدون هیچگونه خلافی مستحق مهر مثل خود میباشند. یعنی: باید دیده شود که مهر امثالشان از زنان و دختران خانواده و اقربا و خویشاوندانشان چه مقدار بوده، پس آنان نیز همان مقدار را دریافت میکنند.
از فواید این آیه:
١- بیان و روشن سازی نشانهها و آیات الهی از فضل و منت و احسان الله تعالی بر بندگانش است.
٢- این آیه ادعای اهل تفویض و تحریف را که خود را اهل تأویل مینامند رد میکند؛ الله متعال میفرماید: ﴿كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ﴾ «این چنین الله آیات خود را برای شما روشن میسازد»؛ اما اهل تفویض میگویند: الله متعال مراد خود را در آیات صفات بیان نکرده است و این آیات عبارت است از حروف هجا که معنای آن فهمیده نمیشود؛ و اهل تحریف میگویند: الله متعال معنای آنچه را که در آیات صفات مراد است بیان نکرده است بلکه آن را برای عقلهای ما رها کرده و بیان آن، همان چیزی است که آن را ما با عقلهای خود درک میکنیم. ولی ما میگوییم: چیزی راکه شما ذکر کرده و ادعا دارید اگر حقیقت میداشت الله متعال آن را حتما بیان میکرد؛ پس وقتی آنچه را میگویید الله متعال بیان نکرده است معلوم میشود که مراد نیست.
٣- امکان ندارد در شریعت اسلامی حکمی غیر واضح و بیان ناشده وجود داشته باشد؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ﴾ «این چنین الله آیات خود را برای شما روشن میسازد». زیرا احکام شریعت اسلامی با عقلهای سالم همخوانی دارد، لذا از آن تمجید کرد و فرمود: هدف از بیان آن برای بندگان این است که آن را بفهمند، و در آن بیاندیشند و به آن عمل نمایند. و تعقل و خردورزی کامل همین است که آدمی در آیات الهی بیاندیشد و به آن عمل نماید.
﴿٢٤٣﴾ آیا از حال کسانی که هزاران هزار بودند و از بیم مرگ از خانههای خودخارج شدند، خبر نیافتی؟ ابنعباس ب میگوید: آنان چهار هزار تن بودند که از طاعون فرار نموده و گفتند: به سرزمینی میگریزیم که در آن از مرگ خبری نباشد پس الله به امر تکوینی خود به آنان گفت: بمیرید و همه مردند. سپس پیامبری از پیامبران الله، بر آنان گذشت و به الله دعا کرد که آنان را زنده کند تا او را بپرستند، پس الله تعالی آنها را زنده کرد.
ابنکثیر / در بیان داستان این گروه میگوید: بیش از یکتن از سلف نقلکردهاند که این گروه، اهالی شهری در زمان بنیاسرائیل بودند که گرفتار طاعونیسخت شدند، پس گریزان از مرگ به بیابان زدند و در وادی فراخی فرود آمدند و چنان بسیار بودند که کران تاکران وادی را پر کردند. در این هنگام، الله تعالی به سوی آنان دو ملک فرستاد، آنگاه یکی از آن دو ملک از پائین وادی و دیگری از فراز آن بانگی مرگبار در دادند که بر اثر آن همه بهیکباره چون مرگ یکتن مردند و بعد از مرگشان مردم دورادورشان را دیوارکشیدند و به مرور زمان اجسادشان پراکنده و پوسیده شد. چون روزگاری دراز بر این واقعه گذشت، پیامبری از پیامبران بنیاسرائیل بهنام «حزقیل» بر گورستان آنها گذشت، در این اثنا از الله عزوجل درخواست کرد تا آنان را زندهگرداند، الله متعال این درخواست وی را اجابت کرد و به او دستور داد تا بگوید: هان ای استخوانهای پوسیده! الله به شما فرمان میدهد که فراهم آیید. پس استخوانهای اجساد به همدیگر پیوستند. سپس به او دستور داد تا چنینندا دردهد: ای استخوانها! الله به شما فرمان میدهد تا گوشت و عصب و پوست را بر خود بپوشانید. آنگاه - در حالی که آن پیامبر شاهد صحنه بود - چنین شد. سپس به وی دستور داد تا ندا کند: هان ای ارواح! الله به شما فرمان میدهد که هر روحی به همان جسد مقرر خویش که او را زنده و شاداب میساخت، برگردد. در این هنگام همه آنان زنده برپا ایستادند، در حالی که نظاره میکردند و میگفتند: «سبحانك لا اله الا انت». که زندهگردانیدن مجدد ایشان، دلیلی قاطع بر وقوع معاد جسمانی در روز قیامت است.
آری، الله تعالی نسبت به مردم صاحب بخشش است و از جمله فضل و بخششوی، زنده کردن این گروه بود ولی بیشتر مردم که همانا کافران هستند این فضل و بخشش را سپاسنمیگزارند.
بخشش و فضل الله متعال بر اینگروهی که از ترس مرگ گریختند، زنده ساختن مجددشان بود تا درس عبرت بگیرند و بدانند که ترس از مرگ، راه نجات از آن نیست، اما فضل الهی بر مخاطبان این آیه، ارشادشان به سوی اندیشیدن و عبرت گرفتن از داستان این گروه است تا بدانند که الله متعال بر هر کاری قادر است و بدانند که پرهیز و احتیاط نمیتواند راه را بر قدر ببندد.
هدف از بیان این داستان، تشجیع و ترغیب مسلمین بر جهاد است، با دادن این پیام به ایشان که حذر کردن از مرگ و ترک جهاد به خاطر آن، نجات دهنده از مرگ نیست، چنانچه الله تعالی مرگ انسان را اراده کرده باشد.
این آیه دلیلی واضح بر زنده شدن انسان پس از مرگ بوده و ردی بر منکران آن است که همواره شبهاتی را در این مورد مطرح میکنند که چگونه خاک برگردد و انسانى تمام عیار شود؟
به منکران بعث بعد از مرگ جوابهای زیادی است که شبهه ایشان را مردود اعلان میکند، مثلا از ایشان میپرسیم: مگر قبلا که زنده بود از چه خلق شده بود؟، و مگر غیر این بود که انسان در ابتدا به صورت منى و نطفه درآمده سپس علقه شده سپس مضغه گشته و سپس بصورت بدن انسانى تمام عیار درآمده است؟!
و با اینکه همه روزه نمونههاى آن را مىبینیم و از صرف امکان درآمده به وقوع مىپیوندد، دیگر چه جاى تردید است که مشتى خاک روزى دوباره انسانى تمام عیار گردد؟!
البته انسان عبارت از بدن مرکب از مشتى اعضاى مادى نیست تا با مرگ و بطلان ترکیب و متلاشى شدنش بکلى معدوم شود، بلکه حقیقت او روحى است که به این بدن مرکب مادى تعلق یافته، و این بدن را در اغراض و مقاصد خود بکار مىاندازد، و زنده ماندن بدن هم از روح است، بنابراین هر چند بدن ما به مرور زمان و گذشت عمر از بین مىرود و متلاشى مىشود، اما روح، که شخصیّت آدمى با آن است باقى است، پس مرگ معنایش نابود شدن انسان نیست، بلکه حقیقت مرگ این است که الله تعالی روح را از بدن بگیرد، و علاقه او را از آن قطع کند، آنگاه مبعوثش نماید، و بعث و معاد هم معنایش این است که الله تعالی بدن را از نو خلق کند و دوباره روح را به آن بدمد، تا در برابر پروردگارش براى فصل قضاء بایستد.
پس براى آدمیان حیاتى است باقى که محدود به عمر فانى دنیا نیست، و عیشى است دائمى در عالم دیگرى که بقاى همیشگی دارد، و انسان در زندگى دوّمش بهرهاى ندارد مگر آنچه که در زندگى اولش از ایمان به الله تعالی و عمل صالح کسب کرده، و از مواد سعادتى که امروز براى فردایش پس انداز نموده است.
پس اگر آدمى حق را پیروى کند، و به آیات الله ایمان بیاورد، در زندگى دیگرش به کرامت قرب و نزدیکى به الله، و به ملکى که کهنه نمىشود سعادتمند مىگردد، و اگر به پستى و به سوى خاک بگراید، و فقط به دنیا توجّه داشته باشد و از یاد الله اعراض نماید، در زندگى دیگرش در شقاوت و هلاکت خواهد بود و مغلول به غلّ و زنجیر نومیدى و خسران محشور خواهد شد، و در مهبط لعنت قرار خواهد گرفت، و از اصحاب آتش خواهد گردید.
از فواید این آیه:
١- طبق این آیه از قضاء و قدر الهی فراری نیست. همچنین از پیامبر ج روایت است که در مورد طاعون فرمودند: «وقتی راجع به مرض طاعون در سرزمینی اطلاع یافتید، در آن داخل نشوید و هرگاه در سرزمینی بودید که در آن طاعون آمده، پس از آنجا فرار نکرده و بیرون نشوید»[٣٠٩].
٢- تمام و کمال قدرت الله عزوجل با میراندن زندها و زنده کردن مردهها؛ طوریکه میفرماید: ﴿مُوتُواْ﴾؛ «بمیرید»؛ پس مردند و به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿ثُمَّ أَحۡيَٰهُمۡ﴾ «سپس آنها را زنده کرد».
٣- در این آیه دلیلی بر زنده شدن همه انسانها پس از مرگ است؛ طوریکه اوتعالی آنها را پس از آنکه میراند زنده کرد.
٤- بیان کردن آیات الهی برای مردم و نجات دادن آنان از هلاکت از فضل و کرم الله متعال است.
٥- الله متعال بر کافران نیز نعمت ارزانی داشته است؛ طوریکه در این فرمودۀ متعال آمده است: {على الناس}؛ اما نعمت پروردگار بر کافر، مانند نعمت اوتعالی بر مؤمن نیست؛ زیرا نعمت اوتعالی بر مؤمن در دنیا و آخرت میباشد و اما کافر تنها در دنیا مشمول نعمت پروردگار قرار میگیرد.
٦- کماند مردمانی که شکرگزار و سپاسگزار باشند.
٧- عقل دلالت میکند که شکرگزاری از نعمتدهنده الزامی است؛ و کسی که سپاسگزاری و شکرگزاری نمیکند از نگاه عقل و شرع مذموم است، طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَشۡكُرُونَ﴾ «همانا الله بر مردم بخشش و فضل دارد، ولی بیشتر مردم شکر بجا نمیآورند».
٨- معنای این فرمودۀ الله متعال: ﴿إِذَآ أَرَادَ شَيًۡٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٨٢﴾[یس: ٨٢] «چون چیزی را اراده کند، (این است) که به آن میگوید: «موجود شو» پس (بی درنگ) موجود میشود.» این است که الله متعال چیزی را که اراده کند تکلم میکند نه اینکه به تنهایی بگوید: کن، بلکه به چیزی که اراده میکند آن را میگوید: موجود شو اینگونه؛ زیرا گفتن کلمه "کن" به تنهایی مجمل است و هنگامیکه الله متعال به قلم گفت: بنویس. قلم گفت چه چیز بنویسم؟» پس معنای کن (موجود شو) در اینجا چیزی است که از این صیغه گرفته میشود؛ و برای یک امر ویژه بوده؛ و اگر الله متعال بخواهد که باران ببارد تنها نمیگوید: کُن؛ بلکه همراه با صیغهای که او تعالی میخواهد، تکلم میکند تا باران ببارد.
٩- الله متعال خود را به چیزی که به بندگانش نعمت داده است ثنا میگوید، طوریکه میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾ «همانا الله بر مردم بخشش و فضل دارد»، از این رو پیامبر ج فرموده است: «هیچ کسی بیشتر از الله متعال ستایش را دوست نمیدارد»[٣١٠]. پس اوتعالی دوست دارد که ثنا و ستایش شود؛ زیرا این ثنا و ستایش به اوتعالی راست و حق است و الله سبحانه و تعالی به ثنا و ستایش مستحقتر و سزاوارتر است.
١٠- فرار از مرگ از سرشت انسان است؛ طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ﴾ «آیا ندیدی کسانی را که از ترس مرگ از خانههای خود بیرون شدند در حالیکه هزاران نفر بودند؟». لذا انسان باید برای چیزی که از آن در هراس است و نمیداند چه وقت ناگهانی به سراغش میآید، آمادگی داشته باشد.
﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ٢٤٤
مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَيُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا كَثِيرَةٗۚ وَٱللَّهُ يَقۡبِضُ وَيَبۡصُۜطُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٤٥
أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰٓ إِذۡ قَالُواْ لِنَبِيّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِكٗا نُّقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ قَالَ هَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِيَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ٢٤٦
وَقَالَ لَهُمۡ نَبِيُّهُمۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَكُمۡ طَالُوتَ مَلِكٗاۚ قَالُوٓاْ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ ٱلۡمُلۡكُ عَلَيۡنَا وَنَحۡنُ أَحَقُّ بِٱلۡمُلۡكِ مِنۡهُ وَلَمۡ يُؤۡتَ سَعَةٗ مِّنَ ٱلۡمَالِۚ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰهُ عَلَيۡكُمۡ وَزَادَهُۥ بَسۡطَةٗ فِي ٱلۡعِلۡمِ وَٱلۡجِسۡمِۖ وَٱللَّهُ يُؤۡتِي مُلۡكَهُۥ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ٢٤٧﴾
و در راه الله بجنگید و بدانید که الله شنوای داناست. ﴿٢٤٤﴾
کیست که به الله قرضی نیکو دهد پس (الله) آن را برای او چندین برابر زیاد کند؟ و الله است که (در معیشت بندگان) تنگی و گشایش پدید میآورد و بهسوی او باز گردانده میشوید. ﴿٢٤٥﴾
آیا از (داستان) بزرگان بنیاسرائیل پس از موسی خبر نیافتی آنگاه که به پیامبر خودشان گفتند: برای ما فرمانراوایی بگمار تا در راه الله پیکار کنیم، گفت: شاید اگر جنگیدن بر شما فرض گردد پیکار نکنید، گفتند: چرا در راه الله جنگ نکنیم درحالی که از سرزمین و فرزندانمان بیرون رانده شدهایم؟ پس وقتی پیکار بر آنها مقرر شد همه جز اندکی سرپیچی کردند، و الله به ستمکاران داناست ﴿٢٤٦﴾.
و پیامبرشان به آنها گفت: همانا الله طالوت را به فرمانروایی شما برانگیخته است. گفتند: چگونه او را برما فرمانروایی باشد در حالی که ما از او به فرمانروایی سزاوارتریم و به او مال فراوانی داده نشده است؟ گفت: همانا الله او را بر شما برگزیده و او را در جسم و دانش گسترش افزوده است، و الله ملک خویش را به هرکس که بخواهد میدهد. و الله گشایشگر داناست﴿٢٤٧﴾.
﴿٢٤٤﴾ و در راه الله بجنگید و بدانید که الله شنوای داناست. یعنی به خاطر بالا بردن مقام دین الله تعالی با کفار بجنگید؛ نه به خاطر آرزوهای نفس و هوی، و بدانید که الله تعالی اقوال شما را میشنود و به نیات شما آگاه است و بر مبنای آن به شما پاداش میدهد. و همان طور که فرار از قضا و قدر سودی ندارد، فرار از جهاد نه مرگ را دور میکند و نه آن را دور میسازد؛ زیرا جهاد عامل مرگ نیست، بلکه جهاد برای امت اسلامی حیاتبخش است.
باید دانست که عمر، سرنوشت، مصائب و امراض، همه به دست الله تعالی است و ایمان به این امر واجب میباشد، ولی از آنجا که مقدرات برای ما شناخته شده نیست، لذا جایز است تا به منظور نگهداشت خویش از ناخوشیها، به اسباب متوسل شویم، از اشیای ترسناک قبل از هجوم آنها بپرهیزیم، و از قراردادن خویش در معرض خطر نابودی احتیاط کنیم، اما اگر بهرغم به کار بستن وسایل و گرفتن احتیاط، بنده دچار بلا و مصیبتی شد، باید صبر و شکیبایی را از دست ندهد. چنانکه رسول کریم ج در مورد طاعون فرموده است: «الطَّاعُونُ رِجْسٌ أُرْسِلَ عَلَى طَائفَةٍ مِنْ بَنِي إِسْرَائيلَ، أَوْ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، فَإِذَا سَمِعْتُمْ بِهِ بِأَرْضٍ فَلا تَقْدَمُوا عَلَيْهِ، وَإِذَا وَقَعَ بِأَرْضٍ وَأَنْتُمْ بِهَا فَلاَ تَخْرُجُوا فِرَارًا مِنْهُ»[٣١١].
«طاعون، عذابی پلید است که بر گروهی از بنی اسرائیل یا امتهای گذشته، فرستاده شده است. پس هرگاه، شنیدید که در سرزمینی، طاعون وجود دارد، وارد آن نشوید. و اگر در سرزمینی که شما در آنجا به سر میبرید، طاعون، شیوع پیدا کرد، از ترس آن، فرار نکنید».
از فواید این آیه:
١- در این آیه امر به جنگ با کافران محارب است؛ و حکم شرعی آن را که آیا فرض عین است یا فرض کفایه یا مستحب، علما تعیین میکنند.
٢- امر به جنگ بر اساس این شده که در آن اخلاص برای الله متعال و بمنظور اعلای کلمه الله و تقویت دین او باشد؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾.«و در راه الله قتال کنید».
٣- جنگ به خاطر تعصب قومی و نژادی و حزبی و سِمَتی و یا به خاطر اظهار شجاعت یا به خاطر ریا حرام است، زیرا جنگ باید خالص برای الله و تقویت دین او باشد.
٤- جهاد باید نظر به مقتضای شریعت باشد مثل وجود امیر، صبر و پایداری در وقت رویارویی با دشمن، تعامل نیک با اسیران و غیره...
٥- برحذر بودن از مخالفت شریعت، و ترغیب به موافقت شریعت؛ چون الله متعال سخنان ما را میشنود و از احوال ما آگاه و دانا است.
٦- اثبات این دو اسم برای الله متعال؛ «السمیع» شنوا و «العلیم» دانا و اثبات آنچه از صفات و آثاری را که در بر دارند.
﴿٢٤٥﴾ بعد از آن که الله تعالی به جهاد دستور داد، اینک به انفاق مال در راه خویش نیز دستور میدهد، زیرا جهاد نیاز به امکانات مالی دارد، پس کیست آن کس که به رضایت خاطر و بدون فشار و آزار و منتی، به الله تعالی وام دهد، وامی نیکو؟ وام دادن به الله أ مثلی است برای تقدیم عمل نیکی چون انفاق مال، که انجامدهنده آن سزاوار ثواب میشود و از جمله، انفاق آن سبب میشود تا الله تعالی در آن رشد و فزونی و برکت عنایت کند تا جایی که از ده تا بیشتر از هفتصد برابر اصل خود گردد ؛چنانکه رسول اکرم ج فرمود: «الحَسَنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ»[٣١٢]. «هر نیکی از ده برابر گرفته تا هفتصد برابر پاداش دارد». و الله تعالی برای ابتلای بندگان در روزیشان تنگی و گشایش میآورد. قبض: تنگی و کم ساختن رزق و بسط: گشایش و وسیعساختن آن است. این هشداری است برای کسانی که به هنگام بسط و گشایش روزی بخل ورزند، نزدیک است که کار بر ایشان به قبض دگرگون شود، پس ای بندگان، الله تعالی شما را در برابر آنچه که در راه وی تقدیم کردهاید، پاداش میدهد و اگر هم بخل ورزیده باشید، شما را مجازات میکند. ابن زید / میگوید: الله تعالی از روی امتحان بر تو گشایش پدید میآورد، در حالیکه تو بیرون رفتن به جهاد را نمیپسندی و به زمین سنگینی میکنی و او بر دیگری تنگ و سخت میگیرد، در حالیکه مشتاق و سبکبال برای جهاد است، پس آنچه در دست داری بیرون کن که فقط این وسیلۀ نجات تو خواهد بود.
از فواید این آیه:
١- تشویق به انفاق کردن در راه الله عزوجل. چون استفهام در اینجا به خاطر تشویق و ترغیب آمده است.
٢- پاداش بر عمل تضمین شده است مانند قرض بر ذمه قرضدار.
٣- توجه داشتن به اخلاص در این امر که انسان مال خود را خالص به خاطر رضایت الله متعال انفاق کند، با میل و علاقه نفس و مال حلال، و به دنبال انفاق خود طرف را مورد منت و اذیت قرار ندهد، و قرض حسن قرضی است که موافق با شریعت بوده و نکات ذیل در آن مدنظر گرفته شود:
اول: خالص برای الله متعال باشد؛ اگر به خاطر ریا و شهرت بود، در این صورت قرض حسنه نیست؛ طوریکه پیامبر ج در حدیث قدسی از الله متعال روایت میکند که فرموده است: «کسیکه عملی را انجام دهد در آن همراه با من کسی را شریک سازد من او را همراه با شرکی که دارد رهامیکنم»[٣١٣].
دوم: انفاق از مال حلال باشد، اگر از مال حرام بود قرض حسنه نیست؛ زیرا (ان الله طیب لا یقبل الا طیبا)[٣١٤] یعنی: «الله متعال پاک است جز پاک را نمیپذیرد».
سوم: با میل و علاقه باشد نه مجبور و وادار شده، و نه اینکه باور کند که این انفاق جریمه یا مالیات است، طوریکه برخی مردمان گمان میبرند زکات مالیات است حتی برخی نویسندگان زکات را به مالیات زکات تعبیر میکنند والعیاذ بالله.
چهارم: به فقیر و مسکین یا مصالح عامه انفاق شود، ولی اگر در راهی صرف شود که سبب خشم الله متعال میشود، به آن قرض حسنه گفته نمیشود.
٤- فضل و عطای الله متعال، بزرگ و گسترده است، و پاداش اوتعالی برای نیکوکار پاداش چند برابر است، طوریکه میفرماید: ﴿فَيُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا كَثِيرَةٗ﴾[البقرة: ٢٤٥] «آن را برایش چندین برابر میکند».پس در توفیقی که الله متعال به بنده عنایت فرموده دو فضل وجود دارد: فضل و احسان که الله متعال به بنده داد تا عمل صالح را انجام بدهد و فضل و احسان دومی همانا پاداش مضاعف برای این بنده است؛ و اما جزای گنهکاران بین عدل و فضل الهی میچرخد؛ طوریکه اگر گناه او کفر بود پس جزای او بر اساس عدل الهی است، و اگر کمتر از کفر بود پس جزای آن بین فضل و عدل الهی قرار میگیرد، چنانکه الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ﴾[النساء: ٤٨] «بیگمان الله شرک به خود را نمیبخشد و گناهان پایینتر از آن را برای هرکس که بخواهد، میبخشد».
٥- کمال و تمام ربوبیت الله عزوجل، طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿وَٱللَّهُ يَقۡبِضُ وَيَبۡصُۜطُ﴾ «و الله (در معیشت بندگان) تنگی و گشایش پدید میآورد».
٦- در این آیه اشاره به آن شده است که انفاق کردن سبب تنگدستی و فقر نمیشود، زیرا ذکر این جمله بعد از تشویق به انفاق اشاره به آن دارد که انفاق کردن موجب ناداری و در تنگنا قرار گرفتن نیست، زیرا این امر از سوی الله متعال است؛ و از پیامبر ج روایت شده است که فرمود: «هیچ صدقهای مال را کم نساخت»[٣١٥]. و چه بسا برخی از مردم از انفاق خودداری کردهاند و الله متعال مال ایشان را در معرض آفاتی مانند تلف شدن، آتش گرفتن، و ربوده شدن و غیره قرار میدهد یا اینکه خود شخص یا اهل او مورد اصابت آفات قرار میگیرد که مبالغ گزافی را در آن به مصرف میرسانند؛ اما برعکس؛ کسی که صدقه میدهد و در راه الله عزوجل انفاق میکند، الله متعال در رزق و روزی او گشایش و فراخی را عنایت میفرماید.
٧- اثبات روز قیامت و حساب و کتاب و زنده شدن بعد از مرگ طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾. «و به سوی او بازگردانده میشوید».
٨- ترساندن انسان از خلافورزی و ترغیب و تشویق او به اطاعت از الله متعال، زیرا وقتی انسان دانست که حتما به سوی پروردگارش برمیگردد به خاطر ترسِ برگشتن، ناچار به انجام آنچه امر شده میشود و از آنچه نهی شده امتناع میورزد.
﴿٢٤٦﴾ الله تعالی این داستان را برای تشویق و ترغیب مؤمنان بر جهاد و برای بیان این حقیقت که جهاد در امتهای پیشین هممطلوب و مشروع بوده است، مطرح میکند: آیا از حال و داستان سران و اشراف بنیاسرائیل پس از درگذشت موسی ÷ خبر نیافتی. اینداستان، حاکی از دورانی است که بنیاسرائیل بعد از موسی ÷ به چنگ ستمگران (قوم عمالقه) گرفتار شدند و مدتی طولانی تحت ستم آنان بهسر برده از دیار و کاشانه خویش بیرون رانده شدند. آنگاه که به پیامبرشان که گفته میشود، صمویل بود گفتند: پادشاهی برای ما بگمار که بر گرد او جمع شویم و به رأی و اندیشه او عمل کنیم و تا در راه الله تعالی همراه با او بجنگیم. آن پیامبرگفت: اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد، چه بسا پیکار نکنید، گفتند: چرا در راه الله نجنگیم در حالی که ما از دیارمان رانده و از زنان و از فرزندانمان جدا ساخته شدهایم. چون ایشان توسط قوم جالوت کشته و به اسارت در آمده بودند. پس چون جنگ بر آنان فرض شد، همگی بهدلیل سستی در اراده و تصمیم و اضطراب در نیتها؛ از جنگ پشت کردند جز تعداد اندکی از آنان. و آنان کسانی بودندکه با طالوت از رودخانه عبور کردند. به قولی تعداد آنان بهتعداد اهل بدر سیصد و سیزده تن بود. الله تعالی به حال ستمگران داناست پس آنان را در برابر ترک جهاد که ظلمی آشکار است، مجازات میکند. و در حدیث پیامبر اکرم ج میفرماید: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ المُوبِقَاتِ»[٣١٦] یعنی: «از هفت گناه نابود کننده اجتناب کنید». از جمله: «فرار از جهاد و رویارویی با دشمن».
از فواید این آیه:
١- قرآن کریم بر دقت کردن و اهمیت دادن به قصههای قرآنی تشویق میکند طوریکه در این آیه میفرماید: «آیا از داستان بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی خبر نیافتی».
٢- در این قصه پندها و اندرزها برای امت اسلامی نهفته است، چون بر قوم بنی اسرائیل جهاد فرض شد ولی جز تعداد اندکی از آنها، باقی از آن رویگردان شدند. لذا امت اسلامی را برحذر میکند که نباید از جهاد شانه خالی کنند و از این فریضه الهی رویگردان شوند.
٣- درجۀ نبوت بالاتر از مرتبۀ فرمانروایی است؛ طوریکه به پیامبرشان گفتند: ﴿ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِكٗا﴾ پس پیامبر دارای این سلطه است که فرمانروایی را برای آنها بگمارد تا آنها را مدیریت کرده تدبیر امور آنان را بدوش گیرد.
٤- هرگاه انسان از دیگری چیزی را طلب کند بهتر است موردی را نیز ذکر کند که باعث تشویق طرف میشود تا درخواست او را بپذیرد. طوریکه بنی اسرائیل به پیامبرشان گفتند: «تا در راه الله بجنگیم». این جمله پیامبر را تشویق نمود تا برای آنان فرمانروایی را بگمارد.
٥- در این آیه اشاره به این است که مسلمان در هر عملی اخلاص برای الله متعال را مد نظر گیرد.
٦- انسان با سرشتی که دارد برضد دشمن خود آماده جنگ میشود، حتی اگر شخص ترسو در محاصره قرار گیرد با آنچه در دست دارد به جنگ و مقابله میپردازد.
٧- از جمله اموری که اجازۀ جنگ را به انسان داده و آن را برایش مباح میگرداند بیرون راندن وی از کشور و اهلش است تا دست ظالمان و تجاوزکاران را کوتاه سازد. اما اگر بیرون راندن مردم به حق باشد، طوریکه پیامبر ج قبیلۀ یهود بنی نضیر عهد شکن و دسیسهگر را اخراج کرد، پس حق جنگ کردن یا مطالبۀ حق خود را ندارند.
٨- شاید انسان گاهی گمان کند که میتواند بر ترک امور حرام صبر کند، یا بر انجام مأمورٌ بِهِ صبر کند، ولی هنگامیکه مورد امتحان و ابتلا قرار میگیرد مقاومت نکرده عقب نشینی میکند. طوریکه قوم بنی اسرائیل در آغاز بر جنگ کردن دلگرم بودند.
٩- در اینجا به فرمودۀ پیامبر ج اشاره شده است که میفرماید: «رویارویی با دشمن را آرزو نکنید و از الله متعال عافیت بخواهید، پس اگر با آنها روبرو شدید صبر کنید و بدانید که بهشت در زیر سایه شمشیرهاست»[٣١٧].
١٠- آزمایش امری منطقی است؛ زیرا پیامبرشان به آنها گفت: ﴿هَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْ﴾ «شاید اگر جهاد بر شما مقرر شود (سر پیچی کنید و) در راه الله جهاد نکنید» پس آنچه را که پیامبرشان توقع آن را داشت واقعی بود؛ چون وقتی جنگ بر آنان فرض شد سرپیچی و روی گردانی کردند.
١١- احیانا طرح برخی سؤالها بر سؤال کننده نتیجۀ ناگوار دارد طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَسَۡٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ﴾[المائدة: ١٠١]. «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! از چیزهای نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد، شما را اندوهگین کند».
١٢- جنگ برای دفاع از نفس واجب است؛ زیرا آنها وقتی گفتند: ﴿وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا﴾ «بیرون رانده شدهایم» الله متعال فرمود: ﴿فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ﴾ «پس هنگامی که جنگ بر آنان فرض گردید» تا از خود دفاع کنند و کشورشان را از لوث دشمنانشان پاک کنند و فرزندانشان را از اسارت آزاد کنند.
١٣- ترک کردن واجب دینی ظلم است؛ زیرا الله متعال میفرماید: ﴿تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ٢٤٦﴾ «جز عده کمی از آنان همه (سرپیچی) و روی گردانی کردند، و الله به ستمکاران آگاه است» یعنی کسانی که جهاد بر آنان فرض گردید روی گردانی کردند و آن را انجام ندادند؛ پس بدین ترتیب ظلم به دو دسته تقسیم میشود: انجام و ارتکاب حرام؛ یا ترک واجب.
﴿٢٤٧﴾ پیامبرشان که شمویل نام داشت به آنان گفت: الله تعالی طالوت را برای فرماندهی و رهبری شما آماده نموده و شما را به فرمانبرداری از وی و جنگیدن تحت فرمانش امر میکند. نقل است که طالوت، نه از نسل نبوت بود و نه از نسل پادشاهی، بلکه چوپان یا دباغی بود فقیر، و در بنیاسرائیل سنت بر آن بود که پیامبران از نسل «لاوی» و پادشاهان از نسل «یهودا» برمیخاستند و چون طالوت از تبار هیچیک از این دو نسل نبودگفتند: چگونه ممکن است که طالوت پادشاه ما شود، درحالیکه او نه از تبار شاهان است و نه هم از ثروتمندان و سرمایهداران تا ما بهخاطر اشرافیت یا سرمایه او، از وی پیروی و فرمانبرداری کنیم؟ پیامبرشان گفت: الله تعالی او را بر شما به پادشاهی و فرمانروایی برگزیده است، و انتخاب الله تعالی حجت قاطع است. و او را در دانش بر شما برتری بخشیده است آری! دانش؛ این ویژگیای که اساس برتری انسان و گل سرسبد همه فضایل و از بزرگترین دلایل و وجوه برتری بر دیگران است و نیز او را در نیروی بدنی بر شما برتری داده است، نیرویی که تأثیر آن در جنگها و مانند آن از مسئولیتهای سنگین واضح و روشن میباشد. همچنان طالوت، بهجهت طول قد و قامت آن زیرا او پهلوانی بود که هم در دیانت و هم در توانایی جسمی و کاردانی جنگی - یعنی اوصافی که در رهبری و فرماندهی ملاک و معیار شناخته میشوند - بسی نیرومند بود. آری! روشن است که فضایل شخصی و ذاتی انسان، بر ثروت و شرافت در نسب مقدم است.
الله پادشاهی خود را به هر کس که بخواهد میدهد زیرا ملک، ملک وی و بندگان هم بندگان وی اند، پس شما را چه جای اعتراض بر امری که نه ملک شماست و نه هم در حوزه تصرف شما قرار دارد؟ الله گشایشگر فضل خویش است و داناست به کسی که سزاوار پادشاهی است و بر آن تواناییدارد. پس، از این دو آیه چنین بر میآید که جهاد در راه الله آمادگی روانی، تربیتی، علمی، شایستگی، جرأت و شجاعت، عزم و نیت صادقانه، اخلاص و روحیه ایثار و قربانی را میطلبد.
[٢٩٥]- صحیح مسلم (٢٣٢٨).
[٢٩٦]- صحیح بخاری (٤٦٤٤).
[٢٩٧]- صحیح بخاری (٢٠٧٦).
[٢٩٨]- متفق عليه.
[٢٩٩]- متفق عليه.
[٣٠٠]- صحیح بخاری (٥٥٣).
[٣٠١]- متفق عليه.
[٣٠٢]- ابوداود(٤١١) احمد ٢ / ١٨٣، بخاری در «التاریخ الکبیر» ٣ / ٤٣٤، طبری ٥٤٦٢ و بغوی در «تفسیر» ٢٧٥ با اسناد حسن روایت کردهاند، راویهای وی ثقهاند، اما متن شاذ است، زیرا احادیثی که در این خصوص آمده و این را نماز عصر میداند صحیحتر است.
[٣٠٣]- متفق علیه و نزد ترمذی، ابوداود، نسائی و ابن ماجه.
[٣٠٤]- صحیح بخاری (١١١٧).
[٣٠٥]- متفق علیه.
[٣٠٦]- صحیح بخاری(٧٢٤٦).
[٣٠٧]- صحیح بخاری (٤٥٣١).
[٣٠٨]- سنن بیهقی (١٤٤٩١) با تصحیح البانی در الإرواء (١٩٤١).
[٣٠٩]- متفق علیه.
[٣١٠]- متفق علیه.
[٣١١]- صحیح بخارى (٣٤٧٣).
[٣١٢]- صحیح بخاری (٤١).
[٣١٣]- صحیح مسلم(٢٩٨٥).
[٣١٤]- صحیح مسلم(١٠١٥).
[٣١٥]- صحیح مسلم(٢٥٨٨).
[٣١٦]- صحیح بخاری (٢٧٦٦).
[٣١٧]- متفق علیه.