عواقب ناگوار کفران نعمت
ناسپاسى و کفران نعمت آثار سوء گستردهاى از نظر معنوى و مادى در زندگى انسانها دارد که به بیان برخی میپردازیم:
١- عدم شناخت الله تعالی
ناسپاسى از نعمات الهی سبب میشود انسان از معرفت الله تعالی دور بماند و این بزرگترین خسران و زیان است. شکر نعمت، نخستین انگیزه شناخت پروردگار است؛ زیرا سپاسگزارى از بخشنده نعمت، یک امر وجدانى است؛ انسان هنگامى که خود را غرق نعمت میبیند و میداند این همه نعمت در درون و بیرون وجود او است و اینها از خود او نیست به فکر تشکر از بخشنده نعمت میافتد و همین امر راه شناخت الله تعالی را براى او هموار میسازد ولى ناسپاسان نه اعتنائى به نعمت دارند و نه بخشنده نعمت و لذا از معرفت الله تعالی نیز محروم میشوند.
٢- ناشکری از مخلوق
ناسپاسى در برابر نعمتهاى خالق سبب میشود انسان در برابر مخلوق نیز ناسپاس شود، نه تنها ارزشى براى محبتها وخدمات بىشائبه دیگران قائل نشود، بلکه خود را طلبکار آنان بداند و این صفت سبب تنفر و بیزارى مردم از چنین افرادی میشود و به این ترتیب ناسپاسان گرفتار انزواى اجتماعى و نداشتن یار و یاور، در برابر مشکلات زندگى خواهند شد.
٣- زوال نعمت
کفران نعمت منجر به زوال نعمتها میشود؛ زیرا پروردگار حکیم است نه بىحساب چیزى به کسى میبخشد و نه بىجهت چیزى را از کسى میگیرد، اما آنها که ناسپاسى میکنند با زبان حال نعمت الهی را بیارزش میدانند و حکمت الهی ایجاب میکند که این نعمت را از آنها بگیرد و آنها که شکر نعمت را بجا میآورند در واقع قدر نعمت الهی را دانستهاند و الله تعالی نیز بر ایشان افزون میکند.
٤- مجازات عاجل
کفران نعمت یکی از صفات هلاک کننده است که مجازاتش خیلی زود در همین دنیا نیز گریبان انسان را میگیرد.
٥- عدم احساس خوشبختی
کسانی که نعمتهای ارزشمند و بیشمار الله تعالی را نمیبینند و آن را انکار میکنند و همیشه شکایت دارندکه الله به ما چیزی نداده و یا کسانی که از نعمتهای الله در راه گناه و معصیت استفاده میکنند، هیچوقت در دنیا احساس خوشبختی و رضایت نمیکنند و پیوسته احساس کمبود میکنند.
٦- سلب آرامش روانی
یکی از عواقب کفران نعمت، سلب آرامش از زندگی انسان ناشکر است. چون وی به افرادی مینگرد که در سطح بالاتری قرار دارند و از نعمات بیشتری برخوردار هستند. اما اگر انسان در زندگی افراد کم بضاعت بنگرد، روح شکرگزاری در او تقویت میشود؛ چرا که خود را در جایگاه او تصور میکند و از اینکه زندگی مانند او ندارد، الله تعالی را شکر میکند.
از فواید این آیه:
١- بیان کثرت آیات و نشانههایی که الله متعال به بنی اسرائیل داده است که بر صدق پیامبرانش دلالت دارند.
٢- تقبیح و توبیخ بنی اسرائیل که به نشانهها و آیات الهی کفر ورزیدند، زیرا مراد از سوال در اینجا سؤال توبیخ و نکوهش است.
٣- نشانهها و آیات از جمله نعمتهای الله متعالند؛ چون انسان را بر ایمان وامیدارد؛ و در ایمان نجات انسان و کرامتش نهفته است.
٥- بر حذر داشتن از تبدیل نعمت الله عزوجل؛ مراد تبدیل شکر به کفر است؛ طوریکه میفرماید: ﴿۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ كُفۡرٗا﴾[إبراهیم: ٢٨] «آیا ندیدی آن کسانی را که (شکر) نعمت الله را به کفران تبدیل کردند».
٦- اثبات شدت مجازات الهی برای کسی که نعمت اوتعالی را کفران میکند؛ که این مجازات از کمال عدل و حکمت او تعالی است.
﴿٢١٢﴾ زندگانی دنیا در چشم کافران با فریفته شدنشان به زیب و زینت و آرایشهای دنیا آراسته گردانده شده است و از اینرو از زندگانی آخرت رویگردانند، اما مؤمنان، مفتون این آرایشهای کوتاه و زودگذر نگشته و توجه ایشان به سوی آخرت است.
کفار به خاطر فقیر بودن مؤمنان ایشان را مورد تمسخر قرار میدهند و میگویند: نصیب آنان از دنیا، همانند نصیب رؤسا و سردمداران کفر و پیشتازان عرصه گمراهی نیست، چون کفار رسیدن به متاع ناچیز دنیا را سر منزل سعادت، و محرومیت از آن را مایه بدبختی میدانند - خاطرنشان میشود که در زمان نزول این آیه غالب مؤمنان فقیر وتهیدست بودند - اما این تاریکدلان کور ذهن، بیخبر از آنند که پرهیزگاراندر روز قیامت از آنانبرترند؛ زیرا ایشان در بهشت خواهند بود و کافران در دوزخ. و الله هر کس را بخواهد، در دنیا بیحساب و بدون اندازه روزی میبخشد، بدون در نظر داشت ایمان و کفر یا تقوی و بدکاری وی و این از ایجابیات عدل و رحمت عام اوتعالی بر همه مخلوقات است. پیامبر ج میفرماید: «لَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ مَا سَقَى كَافِرًا مِنْهَا شَرْبَةَ مَاءٍ»[٢١١].
«اگر دنیا نزد الله تعالی بهاندازه بال پشهای ارزش میداشت، هرگز به کافری جرعه آبی از آن نمیچشانید».
اما در آخرت وضع اینگونه نیست زیرا رزق مؤمن پرهیزکار در آن وسیعتر از رزق وی در دنیاست، در حالی که کافر در آنجا روزیای جز عذاب جهنم ندارد.
لیکن باید دانست که حال ملتها و امتها - بر خلاف افراد - در دنیا نیز همچون آخرت کاملا متفاوت است، زیرا سنت پروردگار درباره امتها این است که با کار وتلاش و سازندگی به آنان عزت میدهد و با بیکاری و تنبلی، آنان را ذلیل میگرداند.
از فواید این آیه:
١- فریفته شدن کافران به زندگانی دنیا.
٢- کافران عاشقان دنیا هستند، و همواره طلبکار آن بوده هدف و مرام شان است؛ زیرا چیزی که برای فرد مزین شد پس باید به آن اهتمام داشته طلبکار آن باشد.
٣- دنیا در چشم مؤمنان چیزی بیارزش است و برای آن اهمیتی قایل نیستند، زیرا دنیا برای کسانی که کافر شدهاند میباشد؛ از این رو وقتی چیزی از زیباییهای دنیا پیامبر ج را در تعجب میانداخت میفرمود: «لبيك! إن العيش عيش الآخرة»[٢١٢]، «گوش به فرمان تو هستم ای الله! همانا زندگی زندگی آخرت است» تا نفس را به الله متعال متوجه سازد؛ نه به اجابت از رغبات آن، و شگفتا کسی که زندگی آخرت را خواستار شود زندگی دنیا برایش گوارا میشود؛ و کسی که خواستار زندگی دنیا باشد، دنیا و آخرت بر او ضایع و نابود میشود؛ الله متعال میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِيهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ﴾[الزمر: ١٥]. «بگو: بیگمان زیانکاران (واقعی) کسانی اند که خود و خاندانشان را در روز قیامت از دست دادهاند». پس هر انسان، وقتی چیزی از زیباییهای دنیا را میبیند و مورد تعجب او قرار میگیرد، شایسته است آنچه را پیامبر ج فرموده است بگوید.
٤- بیان حقارت و زبونی دنیا؛ چون دنیا بخاطر دنی و پست بودنش به دنیا وصف شده است؛ لذا از جهت زمان و مرتبه دنی و پست است؛ پستی زمانی آن این است که پیش از آخرت است و پستی مرتبۀ آن این است که کمتر از آخرت است؛ از این رو هیچگاه حالت خوشی و سرور را در دنیا نمییابی مگر اینکه قبل و بعد آن آمیخته به ناگواری و تلخی میباشد. اما این ناگواری نسبت به مؤمن خیر است؛ زیرا اجر و پاداش در بر دارد، طوریکه پیامبر ج فرموده است: «عَجَبًا لأمْرِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ أَمْرَهُ كُلَّهُ لَهُ خَيْرٌ، وَلَيْسَ ذَلِكَ لأِحَدٍ إِلاَّ للْمُؤْمِن: إِنْ أَصَابَتْهُ سَرَّاءُ شَكَرَ فَكَانَ خَيْراً لَهُ، وَإِنْ أَصَابَتْهُ ضَرَّاءُ صَبَرَ فَكَانَ خيْراً لَهُ»[٢١٣]. «از حال مسلمان تعجب میکنم که همه کارهایش برای او خیر است و این وضع تنها برای مؤمن است که اگر چیزی که مایه شادی و سود است، برای او پیش آید، شکر میکند و خیر او در آن است و اگر ضرر (و سختی) برای او پیش آید، صبر میکند و خیر او در آن است». و مؤمن اگر به آزمایش جسمی یا نفسی مبتلا شود میگوید: این نعمتی از سوی الله متعال برایم است که گناهانم را میزداید؛ پس اگر اینگونه احساس در او بود این درد، نعمت میگردد؛ زیرا انسان همیشه خطاکار است؛ و این چیزها بدون شک- الحمدلله- کفاره و جبران برای گناهان است؛ اگر صبر و قناعت کرد سبب بالا رفتن درجات خواهد بود؛ البته دردها و مصیبتها و هم و غم در هر حالتی جبران کننده گناهان هست؛ لکن اگر همراه با صبر و قناعت باشد عمل صالح بوده و بنده بخاطر آن ثواب و پاداش میبرد.
٥- نباید به این دنیا تکیه زد و بر آن مطمئن بود؛ بلکه همت خود را به سرای آخرت بگماریم؛ و این توجه به آخرت و استقامت بر دین با لذت بردن و رفاهیت دنیوی، که الله متعال آن را برای ما در دنیا حلال گردانیده، منافات ندارد.
٦- کافران همواره تلاش دارند خود را بر مؤمنان مسلط سازند و همیشه کسانی را که ایمان آوردهاند مورد تمسخر قرار میدهند.
٧- معیار درباره هر عملی پایان آن است.
٩- الله متعال مؤمنان را به ثبات و تقویت ایمان دستور داده از آنها میخواهد در برابر استهزا و تمسخر کفار و منافقان صبر پیشه کنند، چون عادت و خصلت این گروه است که شما را به مسخره بگیرند.
١٠- مژده و بشارت برای مؤمنان، کسانی که تقوا و پرهیزگاری پیشه کردند که در روز آخرت از کافران برتر خواهند بود.
١١- اثبات و بیان افعال الله تعالی که به مشیئت اوتعالی متعلق هستند، و در کتابهای عقاید افعال اختیاری نامیده میشوند- یعنی متعلق به مشیئت الله متعال-؛ و این افعال برای الله متعال ثابت و حقیقی بوده مثالهای آن در قرآن کریم به کثرت وجود دارد.
١٢- اثبات مشیئت برای الله متعال؛ و تمام چیزهایی که در جهان هستی موجود هست به مشیئت و خواست الله متعال میباشند؛ مشیئت با اراده فرق دارد چون مشیئت به کونی و شرعی تقسیم نمیشود بلکه خالص کونی است؛ چیزی را که الله متعال خواست میشود و چیزی را که نخواست نمیشود خواه آن چیزی باشد که دوستش دارد یا چیزی باشد که دوستش ندارد؛ طوریکه میفرماید: ﴿مَن يَشَإِ ٱللَّهُ يُضۡلِلۡهُ﴾[الأنعام: ٣٩] «هر کس را الله بخواهد گمراه میکند»؛ لیکن این را دوست ندارد؛ و فرمودۀ الله متعال: ﴿وَمَن يَشَأۡ يَجۡعَلۡهُ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٣٩﴾[الأنعام: ٣٩] «و هر کس را بخواهد؛ او را بر راه راست قرار میدهد». این امر را دوست دارد؛ و هر فعلی را که الله متعال به مشیئت خود معلق گذاشت مقرون به حکمت است؛ و دلیل آن سمعی و عقلی است؛ دلیل سمعی آن: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا٣٠﴾[الإنسان: ٣٠] «و شما چیزی را نمیخواهید مگر اینکه الله بخواهد، بیگمان الله دانای حکیم است». دلالت دارد که مشیئت اوتعالی مقرون به حکمت است؛ و دلیل عقلی آن: الله متعال خود را حکیم نامیده است؛ و از حکیم هیچگاه چیزی صادر نمیشود مگر اینکه با حکمت او سازگار است.
١٣- بیان کثرت رزق الله عزوجل؛ طوریکه میفرماید: ﴿بِغَيۡرِ حِسَابٖ﴾ به این معنی که اوتعالی بخششی میدهد که قابل شمارش نیست.
﴿٢١٣﴾ همه مردم از دوران آدم ÷ تا عصر نوح ÷ بر دین یگانهای بودند که همانا دین اسلام است، سپس چون زمان بهدرازا کشید، پرستش بتها رایج شد و مردم به دو شاخه مؤمن و کافر تقسیم شدند. بعضی مفسرین فرمودهاند: مراد از مردم نوح و همراهان وی در کشتی هستند که همه بر آیینتوحید بودند. اما رأی اول، رأی جمهور مفسران است.
پسالله تعالی پیامبران را برای هدایت بشر فرستاد، البته مژدهدهنده و بیمدهنده؛ مژدهدهنده برای اهلایمان و عمل صالح و بیمدهنده برای اهل کفر و فساد. و با آنان کتاب یعنی: جنس کتب آسمانی را به حق نازل کردیم تا میان مردم در آنچه با هم اختلافداشتند از عقاید و امور غیبی و حسن و قبح اعمال و غیره داوری کنند و تا کتابهای آسمانی، میان مردم داور باشد. از ابنعباس ب نقل است که فرمود: «كَانَ بَيْنَ آدَمَ، وَنُوحٍ عَشَرَةُ قُرُونٍ كُلُّهُمْ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْحَقِّ، فَلَمَّا اخْتَلَفُوا بَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ وَأَنْزَلَ كِتَابَهُ فَكَانُوا أُمَّةً وَاحِدَةً»[٢١٤].
«میان نوح و آدم علیهماالسلام ده قرن فاصله بود و مردم در این ده قرن، همه بر شریعت حق پایدار بودند و بعد از آن بود که در دین اختلاف پدیدار شد پس الله تعالی انبیاء و مرسلین را برانگیخت و کتابش را نازل فرمود، پس یک امت واحد شدند».
و در مصنف ابن ابی شیبه با این لفظ آمده: «كَانَ بَيْنَ آدَمَ وَنُوحٍ عَشَرَةُ أَقْرُنَ كُلُّهَا عَلَى الْإِسْلَامِ»[٢١٥].
«میان نوح و آدم أ ده قرن فاصله بود، این ده قرن، همه بر اسلام بودند».
وهیچ کس در کتب آسمانی سابق اختلاف نکرد، مگر کسانی که این کتابهای آسمانی به آنان داده شد، پس از آن که دلایل روشن برایشان آمد. مراد از اختلاف کنندگان در کتب؛ بنی اسرائیل یعنی یهود و پیروان عیسی ÷ یعنی مسیحیان بودند. وسبب اختلاف ایشان همانا حسد و حرص بر دنیا و رقابتهای نامقدسشان بود.
پس الله تعالی امت محمد ج را با بیان علل اختلافات پیشینیان در قرآن، به فرمان و علم خویش به سوی حقهدایت کرد، و الله تعالی هر کس از خلق خویش را بخواهد به سوی راه راست هدایت میکند، زیرا حکمت و حجت بالغه، از آن اوست. لذا پیامبر اکرم ج فرمود: «نَحْنُ الآخِرُونَ السَّابِقُونَ يَوْمَ القِيَامَةِ، بَيْدَ أَنَّهُمْ أُوتُوا الكِتَابَ مِنْ قَبْلِنَا، ثُمَّ هَذَا يَوْمُهُمُ الَّذِي فُرِضَ عَلَيْهِمْ، فَاخْتَلَفُوا فِيهِ، فَهَدَانَا اللَّهُ، فَالنَّاسُ لَنَا فِيهِ تَبَعٌ اليَهُودُ غَدًا، وَالنَّصَارَى بَعْدَ غَدٍ»[٢١٦].
«ما در دنیا، آخرین اُمت هستیم ولی در قیامت، پیشاپیش سایر امتها خواهیم بود با وجودی که آنها قبل از ما صاحب کتاب آسمانی شدهاند. سپس، الله تعالی روز جمعه را برای اهل کتاب، فرض نمود (تا شعائرشان را در آن انجام دهند) ولی آنان در مورد آن، دچار اختلاف نظر شدند. آنگاه، الله تعالی ما را به آن (روز جمعه) راهنمایی فرمود و بقیه مردم (اهل کتاب) پشت سرما قرار دارند؛ شنبه روز عبادت یهود و یکشنبه روز عبادت نصارا است».
از فواید این آیه:
١- دین اسلام همان دین فطرت است؛ چون قبل از اینکه اموری رخ دهد که مردم را به فتنه بیندازد همگی آنان بر یک دین- دین اسلام- بودند.
٢- حکمت الهی در فرستادن پیامبران با بشارت و هشدار.
٣- نبوت مقامی نیست که با کسب به دست بیاید؛ بلکه فضل الهی و برگزیدن از سوی پروردگار عزوجل میباشد.
٤- کسانی که به تبلیغ و موعظه و تبشیر وصف میشوند پیامبران و پیروانشان میباشند؛ اما دعوتگران نصرانی که به تبشیریها نامگذاری شدهاند دروغگویانی بیش نیستند؛ مگر اینکه مراد از نام آنها بشارت دهندگان به عذاب دردناک باشد، طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ٢١﴾[آل عمران: ٢١] «پس آنان را به عذابی دردناک مژده بده»؛ و بهترین صفتی که این دعوتگران به آن توصیف شوندگمراه کنندگان؛ یا نصرانی کنندگان است. و مانند این مثل کسی است که در نامگذاری نصاری به مسیحیان فریب خورده است؛ زیرا با گفتن مسیحیان گویا شما اقرار نمودید که آنها مسیح ÷ را پیروی میکنند، طوریکه بگویید: «فلانی تمیمی است»؛ یعنی او از قبیله بنی تمیم است؛ و مسیح پسر مریم از دینی که حالا بر آن هستند بیزار است طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَيۡسَ لِي بِحَقٍّۚ إِن كُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَۚ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ١١٦﴾ [المائدة: ١١٦] تا این فرمودۀ متعال: ﴿مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۚ وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ١١٧﴾[المائدة: ١١٧] هر دو آیه؛ «و (بیاد بیاور) که الله میفرماید: «ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو معبود به جای الله انتخاب کنید؟» (عیسی) گوید: «تو منزهی! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست بگویم! اگر چنین سخنی را گفته باشم؛ بیگمان تو میدانی، تو از آنچه در ضمیر من است آگاهی و من از آنچه در ذات (پاک) توست؛ نمیدانم، یقیناً تو خود دانای رازهای نهانی. * من چیزی جز آنچه مرا به آن فرمان دادی به آنها نگفتم (به آنها گفتم:) الله را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست و تا زمانی که در میان آنها بودم مراقب و گواهشان بودم و چون مرا بر گرفتی تو خودت مراقب آنها بودی و تو بر هر چیز گواهی.» زیرا آنها بشارت عیسی ÷ را در مورد محمد ج رد کردند و به آن کفر ورزیدند؛ پس حالا چگونه نسبت آنها به عیسی مسیح ÷ درست باشد؟! پس حاصل سخن اینکه برای مؤمن شایسته است همیشه بیدار و بر حذر باشد تا فریب فریبکاران را نخورد که برای آنها نامها و القابی را بدهد که اصلا شایسته و مستحق آن نمیباشند.
٥- شرایع و قوانینی که پیامبران آوردهاند به دو دسته؛ اوامر و نواهی تقسیم میشوند، طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ﴾ زیرا انذار برحذر بودن از واقع شدن در نافرمانی میباشد. و بشارت برای کسی است که اوامر را انجام داده و از نواهی برحذر بوده و فرمانبردار میباشد.
٦- کتابها از نزد الله متعال نازل شده است طوریکه میفرماید: ﴿وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ﴾. «و به همراه آنان کتاب را نازل فرمود». و این خود علو و بلندمرتبه بودن الله سبحانه و تعالی را ثابت میکند؛ زیرا وقتی کتابها از نزد اوتعالی نازل میشوند بدیهی است که او بالاتر است؛ چون نزول از بالا به پایین صورت میگیرد.
٨- واجب است در هنگام نزاع به کتابهای آسمانی مراجعه شود. در غیر آن فایده کتابهای نازل شده از بین میرود؛ و هویداست کتابی که بر محمد ج نازل شده است تصدیق کنندۀ کتابهای پیشین بوده و بر آنها شاهد و نگهبان میباشد؛ پس رجوع کردن تنها به این کتاب (قرآن کریم) واجب است؛ زیرا کتابهای پیشین با نازل شدن قرآن منسوخ شدهاند.
٩- بیان رحمت الله عزوجل بر بندگان، طوریکه آنها را به عقلهایشان موکول ننموده است؛ زیرا اگر به عقلهایشان موکول میشدند زمین و آسمانها تباه میگردید، طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿وَلَوِ ٱتَّبَعَ ٱلۡحَقُّ أَهۡوَآءَهُمۡ لَفَسَدَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّۚ﴾[المؤمنون: ٧١] «و اگر حق از هوسهای آنها پیروی کند، آسمانها و زمین و هر که در آنهاست، تباه شوند»؛ چون هر انسانی میگوید: عقل نزد من است و من عقلمندم؛ و درست و صحیح نزد من است؛ و لکن الله متعال پیامبران را مبعوث گردانید، و با آنان کتاب (آسمانی) را بحق نازل کرد، تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کنند.
١٠- وقتی مردم به این کتاب نازل شده بر آنها برگردند میان آنها اجتماع و ائتلاف به وجود میآید.
١١- نزاع و اختلاف میان مردم ناگزیر واقع شدنی است و امکان گریز از آن نیست؛ طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ﴾؛ «تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کنند» و همچنان این فرمودۀ الله متعال بر آن دلالت دارد: ﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ ٱلنَّاسَ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗۖ وَلَا يَزَالُونَ مُخۡتَلِفِينَ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَۚ وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمۡۗ وَتَمَّتۡ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ١١٩﴾[هود: ١١٨-١١٩] «و اگر پروردگارت میخواست مردم را امت واحدی قرار میداد ولی همواره مختلف اند. * مگر کسیکه پروردگارت (بر او) رحم کند، و برای همین آنها را آفریده است، و سخن پروردگار تو محقق شد که: مسلماً جهنم را از همۀ (عاصیان و مجرمان) جن و انس پر خواهم کرد». و این فرمودۀ او تعالی: ﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ فَمِنكُمۡ كَافِرٞ وَمِنكُم مُّؤۡمِنٞۚ﴾[التغابن: ٢] «او ذاتی است که شما را آفرید، پس (گروهی) از شما کافرند و (گروهی) از شما مؤمن هستند». اگر این نبود نه دنیا برپا میشد و نه هم دین و نه جهاد و نه امر به معروف و نه نهی از منکر و نه آزمایش راستگو از دروغگو.
١٢- آنهایی که در شریعت اختلاف ورزیدند کسانی بودند که به ایشان کتاب داده شده بود؛ و پس از آنکه نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به خاطر ستم و حسادتی که در میانشان بود، در آن اختلاف کردند. پس حجت بر آنها برپا شده بود.
١٣- نهایت سرزنش و ملامتی بر اهل کتاب است، زیرا برای آنها واجب و سزاوارتر بودکه وقتی کتاب به ایشان داده شده بود در آن اختلاف نمیکردند؛ بلکه بر آن اتفاق میکردند؛ لکن با وجود لطف الهی که بر آنان بود اختلاف ورزیدند طوریکه الله متعال میفرماید: «و تنها کسانیکه (کتاب) به آنان داده شده بود در آن اختلاف کردند».
١٤- بیان ضعف حدیثی است که از پیامبر ج روایت شده است که گویا فرمودهاند: «اختلاف امت من رحمت است»؛ اختلاف رحمت نیست، لذا الله متعال فرموده است: ﴿وَلَا يَزَالُونَ مُخۡتَلِفِينَ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ﴾[هود: ١١٨-١١٩]، «همواره مختلف اند. * مگر کسیکه پروردگارت (بر او) رحم کند»؛ بلی، اگر اختلاف به سبب اجتهاد باشد پس اختلاف کنندگان مشمول عفو الهی قرار میگیرند، چون الله متعال اشتباه کننده را مجازات نمیکند؛ و اختلاف کنندگان اگر اجتهاد کنند و در آن به اشتباه بروند مشمول رحمت الهی هستند؛ زیرا کسی که اجتهادش درست بود دو اجر دارد؛ و کسی که اشتباه نمود یک اجر؛ اما اینکه بگوییم: «اختلاف میان امت رحمت است» نخیر، این درست نیست.
١٥- عملکرد کسانی که اختلاف ورزیدند پس از آنکه دلایل و نشانههای روشن به آنها رسیده بود فقط به خاطر ستم و حسادت آنها بوده است؛ طوریکه الله متعال میفرماید: «از روی (ستم و) حسادتی که در میانشان بود»، پس کسانی که در مورد محمد ج از یهود و نصارا اختلاف کردند تنها اختلاف آنها به خاطر حسادت و ستیزهجویی و خصومتشان بود؛ زیرا آنها محمد ج را مانند فرزندان خودشان میشناختند، و همچنین کسانی از قریش که در مورد محمد ج اختلاف کردند به سبب کفر و ستم و حسادت و خصومت و ستیزهجویی آنان بود.
١٦- هرکس بعد از اینکه حق برایش بیان گردید سپس با آن مخالفت کرد، باغی و گمراه است، هرچند بگوید: من بغاوت و تجاوز را خواستار نیستم.
١٧- به مجرد اینکه حق روشن میشود پیروی از آن واجب میگردد هرچند انسان قبلا بر خلاف آن سخن گفته باشد؛ به هر سو که حق بود به آن سمت باید برود.
١٨- ایمان سبب هدایت و راهیابی به سوی حق میباشد.
١٩- به هر اندازه که ایمان بنده قوی گردد به حق نزدیکتر میشود، زیرا الله متعال هدایت را بر ایمان معلق گردانیده است؛ از این رو صحابه ش نسبت به کسانی که بعد از آنها ظهور کردند به حق نزدیکتر بودند لذا ایمان آنها از همه قویتر بوده است طوریکه پیامبر ج فرمودند: «خَيْرُكُمْ قَرنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يلوُنَهم، ثُمَّ الَّذِينَ يلُونَهُم»[٢١٧]. «بهترین شما کسانی هستند که در قرن من هستند، سپس کسانی که بعد از آنان میآیند، سپس کسانی که بعد از آنان میآیند».
٢٠- انسانی که الله متعال او را به هدایت مشرف ساخته نباید بخود تعجب کند، و گمان نبرد که این هدایت بر اثر تلاش او به بار آمده است چون هدایت را الله متعال عنایت میفرماید و یک امر قدری میباشد که اگر لطف الهی بر وی نبود مانند سایر کسانی میبود که حق را بخاطر ستم و حسادت رد کردند. پس شایسته است انسان هدایت را از الله متعال بداند و از او استدعای هدایت کند.
٢١- افعال بندگان به ارادۀ الله متعال رخ میدهد و اوتعالی خالق افعال بندگان میباشد.
٢٢- هر راه جز راه شریعت گمراهی است.
٢٣- در شریعت اسلام تنگی، کجی، دگرگونی و خستگی وجود ندارد چون راه وسیع و مستقیم است.
٢٤- راههای سه گانه را که الله متعال در سوره فاتحه ذکر کرده است عبارتند از: راه کسانی که الله متعال بر آنان نعمت داده است؛ و راه خشم گرفتگان، و راه گمراهان؛ کسانی که به آنها نعمت داده شده است پیامبران و پیروان آنها هستند، و خشم گرفتگان یهود و همانند آنهاست و گمراهان نصارا و امثال آنهاست. لازم به یاد آوری است که حال نصارا قبل از بعثت پیامبر ج چنین بوده است، اما پس از بعثت وقتی پیامبر ج را تکذیب کردند از جمله خشم گرفتگان مانند یهود شدند، چنانکه یهود نخست مغضوب علیهم بودند وقتی عیسی ÷ مبعوث گردید با وجود اینکه حق را شناختند اما او را تکذیب کردند. و هکذا نصارا وقتی عیسی ÷ مبعوث شد او را پیروی کردند سپس در دینشان بدعتها ایجاد کردند و گمراه گشتند؛ لکن هنگامی که پیامبر ج مبعوث گردید او را تکذیب کردند پس از جمله مغضوب علیهم شدند، زیرا با وجود اینکه حق را شناختند آن را انکار کردند و مخالفت ورزیدند.
﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَأۡتِكُم مَّثَلُ ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِكُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ يَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ٢١٤
يَسَۡٔلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَۖ قُلۡ مَآ أَنفَقۡتُم مِّنۡ خَيۡرٖ فَلِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٞ٢١٥
كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ كُرۡهٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢١٦
يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِيهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِيهِ كَبِيرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَكُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَكۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَكۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۗ وَلَا يَزَالُونَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمۡ عَن دِينِكُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن يَرۡتَدِدۡ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَيَمُتۡ وَهُوَ كَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢١٧﴾
آیا گمان بردهاید که وارد بهشت شوید و هنوز آنچه بر سر کسانی که پیش از شما گذشتهاند آمده بود، بر سر شما نیامده است؟ آنان دچار سختی و زیان شدند و تکان داده شدند تا آنجا که پیامبر و کسانی که همراه او بودند، گفتند: یاری الله کی خواهد رسید؟ بدانید که یاری الله نزدیک است. ﴿٢١٤﴾
از تو میپرسند: چه چیزی را انفاق کنند؟ بگو: آنچه از خیرانفاق میکنید برای پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است، و هرگونه نیکی که انجام دهید الله به آن داناست. ﴿٢١٥﴾
جنگ (با دشمنان الله) بر شما فرض شده است در حالیکه آن برایتان ناگوار است، و بسا چیزی را شما نمیپسندید در حالی که آن به نفع شماست، و بسا چیزی را دوست میدارید در حالی که آن به زیانتان است، و الله میداند وشما نمیدانید. ﴿٢١٦﴾
تو را دربارۀ ماه حرام میپرسند که جنگ در آن (چه حکمی دارد؟) بگو: جنگ در ماه حرام گناه بزرگی است. اما بازداشتن از راه الله و کفرورزیدن به وی و (بازداشتن از) مسجدالحرام، و بیرون راندن اهلش از آن، از جنگ در ماه حرام نزد الله (گناه) بزرگتری است، و فتنه (شرک و شکنجه کردن مسلمانان) از کشتن بزرگتر است، و آنان همواره با شما خواهند جنگید تا -اگر بتوانند- شما را از دینتان برگردانند، و هرکس از شما که از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، اعمالشان در دنیا و آخرت تباه گردد و ایشانند اهل آتش (دوزخ) که در آن برای همیشه خواهند ماند﴿٢١٧﴾.
﴿٢١٤﴾ ای امت محمد ج بلکه پنداشتید که داخل بهشت میشوید؟ در حالیکه شما همانند امتهای پیشین مورد امتحان ما قرار نگرفتهاید تا چنانکه آنان شکیبایی پیشه کردند،صبر و پایداری ورزید، آنان دچار سختی و زیان شدند یعنی: فقری بسیار سخت را تحمل کرده و بیماریها و زخمها در راه الله تعالی برداشتند. بأساء: فقر وتنگدستی شدید و همه رنجهایی است که به انسان در غیر بدن وی میرسد؛ چون گرفتن مال، طردکردن وی از خانه و وطن و تهدید امنیت و آسایش وی. اما ضراء: بیماری و هر آن چیزی است که به انسان در بدنش میرسد، چون زخم و قتل... ایشان تکانها خوردند و با بیم و هراسها و این حالت استمرار یافت؛ تا جایی که پیامبر و کسانی که با وی ایمان آورده بودند، گفتند: پس نصرت الهی کی فرا میرسد؟ این سخن را در طلب نصرت الهی و احساس دیر و طولانی شدن زمان آن بر زبان آوردند. سپس الله تعالی ایشان را با این فرمودۀ خویش بشارت داد که بدانید که نصرت الهی نزدیک است. از خباب س روایت است که فرمود: «شَكَوْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَهُوَ مُتَوَسِّدٌ بُرْدَةً لَهُ فِي ظِلِّ الكَعْبَةِ، قُلْنَا لَهُ: أَلاَ تَسْتَنْصِرُ لَنَا، أَلاَ تَدْعُو اللَّهَ لَنَا؟ قَالَ: «كَانَ الرَّجُلُ فِيمَنْ قَبْلَكُمْ يُحْفَرُ لَهُ فِي الأَرْضِ، فَيُجْعَلُ فِيهِ، فَيُجَاءُ بِالْمِنْشَارِ فَيُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ فَيُشَقُّ بِاثْنَتَيْنِ، وَمَا يَصُدُّهُ ذَلِكَ عَنْ دِينِهِ، وَيُمْشَطُ بِأَمْشَاطِ الحَدِيدِ مَا دُونَ لَحْمِهِ مِنْ عَظْمٍ أَوْ عَصَبٍ، وَمَا يَصُدُّهُ ذَلِكَ عَنْ دِينِهِ، وَاللَّهِ لَيُتِمَّنَّ هَذَا الأَمْرَ، حَتَّى يَسِيرَ الرَّاكِبُ مِنْ صَنْعَاءَ إِلَى حَضْرَمَوْتَ، لاَ يَخَافُ إِلَّا اللَّهَ، أَوِ الذِّئْبَ عَلَى غَنَمِهِ، وَلَكِنَّكُمْ تَسْتَعْجِلُونَ»[٢١٨].
خباب بن ارت س فرمود: نزد رسول الله ج که چادرشان را در سایۀ کعبه، بالش قرار داده بود (و تکیه زده بود) شکایت کردیم و گفتیم: آیا برای ما طلب پیروزی نمیکنید؟ آیا نزد الله تعالی برای ما دعا نمیکنید؟ فرمود: «برای افرادی از امتهای گذشته، حفرهای در زمین، حفر میکردند و او را در آن قرار میدادند. سپس اره میآوردند و بر سرش مینهادند و او را از وسط، دو نیم میکردند. ولی این کار او را از دینش باز نمیداشت. و شانههای آهنی را در گوشت آنان فرو میبردند تا جایی که به استخوان و عصب آنها میرسید و این کار هم آنان را از دینشان باز نمیداشت. سوگند به الله که این دین، کامل خواهد شد تا جایی که سواری از صنعاء تا حضرموت برود و جز الله و یا گرگ بر گوسفندانش، از چیزی دیگر، نترسد. اما شما عجله دارید».
اما اسباب و دلایل به تأخیر افتادن پیروزی و نصرت الهی چیست؟
گاهی اوقات نصرت الهی به تأخیر میافتد که البته خالی از حکمتها نیست.
گاهی پیروزی دیر فرا میرسد، چرا که امت اسلامی به آن کمال و پختگی کامل نرسیده و شخصیت ایمانی آنان تکمیل نگشته و از تمامی نیرو و انرژی خویش بهره نگرفتهاند. آنان هنوز استعداد و تواناییهای بالقوه خویش را نشناخته و از آن به خوبی بهره برداری نکردهاند، و چنانچه به پیروزی برسند، بسیار زود آن را از دست خواهند داد، چرا که توانایی آن را ندارند که برای مدتهای مدیدی از آن پاسداری نمایند. و گاهی اوقات نیز، فرا رسیدن فتح و ظفر الهی به تأخیر میافتد تا امت اسلامی آنچه از نیرو و توان که در اختیار دارد، به کار گیرد و هر چیز ارزشمند و محبوبی را در راه الله تعالی فدا کند.
و گاهی فتح و ظفر الهی دیر فرا میرسد تا مسلمانان پس از آنکه آخرین توان خود را به کار گرفتند، متوجه شوند قدرت و توانایی، بدون اراده الله، هیچ پیروزیای را به دنبال ندارد، بلکه پیروزی تنها در دست الله است و آن زمانی فرا میرسد که مسلمانان از نهایت توانایی خود بهره بگیرند و آن گاه امور خود و سرانجام آن را به الله محّول نمایند و ارتباط و پیوند خود را با الله تعالی بیشتر کنند و با آغوشی باز رنجها و مشقتها را بپذیرند و تنها الله تعالی را ملجا و پناهگاه خود بدانند و در تنگناها و مواقع دشوار، تنها به او روی آورند.
و گاهی یاری و مدد الله تعالی به تأخیر میافتد، چرا که مسلمانان در مبارزه خویش خود را از ناپاکیها خالص نکردهاند و در راه دعوت و ابلاغ پیام دین هنوز اغراض و مقاصدی ناپاک در نهاد آنان وجود دارد. هنوز در میان آنان کسانی وجود دارند که منافع مادی، خود پسندی و ابراز وجود، آنان را به میدان آورده است، حال آن که الله تعالی از مسلمانان میخواهد که تنها برای رضا و خشنودی او پا در عرصه جهاد و مبارزه نهند.
و گاهی هم مساعدت و کمک الله به تأخیر میافتد، چرا که هنوز در میان لشکریان ظلمت و تاریکی، کسانی وجود دارند که نوری کم سو در درون آنها چشمک میزند و هنوز چراغ قلب آنها به خاموشی نگراییده است و الله مهلت میدهد تا این گونه افراد نیز به تدریج به صفوف بندگان مؤمن بپیوندند. و کافران و سیاه دلان به تنهایی نابود گردند و هیچ خیر و فضیلتی همراه با آنان از میان نرود.
گاهی نیز دلیل به تأخیر افتادن یاری الله آن است که باطل هنوز نقاب از صورت برنداشته و چهره حقیقی خود را به نمایش نگذاشته است، پس چنانچه مسلمانان بر لشکریان باطل پیروز شوند، عدهای از انسانهای فریب خورده که هنوز به دفاع از آن برخاسته و در نتیجه ریشههای باطل در دل انسانهای پاک و شریفی که هنوز حقیقت برای آنان روشن نشده، باقی میماند. پس الله تعالی باطل را نگه میدارد تا زمانی که مردم با چهره واقعی آن آشنا شده و برای از میان رفتن آن هیچ تأسفی به دل راه ندهند.
و بلاخره گاهی پیروزی الله دیر فرا میرسد، زیرا هنوز محیط آماده پذیرش حق و خیر و عدالت نشده است و چنانچه مسلمانان پیروز شوند، جامعه به پا خواسته و شورش ایجاد میکنند و امنیت و آسایش از میان میرود. بنابراین درگیری و کشمکش همچنان ادامه خواهد یافت تا دلهای فراوانی آمادگی پذیرش حق را پیدا کرده در جامعه بستر مناسبی برای رشد و شکوفایی دین الهی مهیا گردد.
به این دلیل و به خاطر مسایلی که الله تعالی خود به آن واقف است، پیروزی و یاریاش به تأخیر میافتد و همین امر باعث میشود تا فداکاریهای بیشتری صورت گیرد و رنج و محنتهای زیادتری متوجه مؤمنان و مجاهدان راه الله گردد، این در حالی است که الله متعال از دوستان و بندگان مؤمن خویش حمایت کرده و سرانجام آنان را از مدد و یاری خویش بهرمند میسازد.
از فواید این آیه:
١- الله متعال این امت را مورد عنایت خود قرار داده از شرایط سختی که امتهای گذشته به آن دچار شده بودند اینها را تسلی داده است. وقتی یاران پیامبر ج در مکه مکرمه از احوال سختی که بر آنها آمده بود شکایت کردند آن جناب برای ثبات و پایداری آنان خبر دادند که: «در زمان گذشته چنین بوده است که حفرهای را در زمین ایجاد میکردند ومؤمن را در آن میگذاشتند و یا ارهای بر سر او مینهادند و از فرق سر به دو نصف تقسیم میکردند. اما این فاجعه ومشکل بزرگ نمیتوانست آنها را از دین برگرداند، یابا شانههای آهنین زنده زنده تنشان را شانه میکردند تا یک تکه گوشت یا یک تار رگ در بدن آنها باقی نمیماند، اما باز هم این گونه شکنجهها نتوانسته آنها را از دین منصرف سازد»[٢١٩].
٢- این آیه وجود بهشت را ثابت میکند.
٣- ایمان به آرزو و ظاهرسازی نیست، بلکه نیت نیک و صبر بر آنچه به مؤمن از اذیت و آزار در راه الله عزوجل میرسد ضروری است.
٤- حکمت الهی چنین است که مؤمن را به مصیبتهای بزرگی مبتلا میسازد تا صادق از غیر صادق آشکار شود طوریکه میفرماید: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُمۡ حَتَّىٰ نَعۡلَمَ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰبِرِينَ وَنَبۡلُوَاْ أَخۡبَارَكُمۡ٣١﴾[محمد: ٣١]. «و (همۀ) شما را قطعاً آزمایش میکنیم تا از میان شما مجاهدان و صابران را معلوم کنیم، و (اخبار و) احوال شما را بیازماییم».
٥- برای انسان شایسته است که نصرت را تنها از الله متعال درخواست کند چون تنها اوتعالی قادر بر آن است.
٦- کمال قدرت از آنِ الله تعالی است. و از حکمت الهی این است که نصرت و پیروزی را برای مدت معینی باز میدارد- با وجود اینکه نزدیک است-.
٧- صبر کردن بر بلا و مصیبت از اسباب داخل شدن به بهشت است.
٨- مژده پیروزی به مؤمنان باعث میگردد تا هرچه نیرومندتر در جهاد دوام بدهند و در انتظار نصرت و پیروزی نزدیک باشند.
٩- همچنان اشاره به حدیثی است که در قمستی از آن پیامبر ج فرموده است: «وبهشت با نا ملایمتیها احاطه شده است»[٢٢٠].
١٠- رسیدن به کمال امکان پذیر نیست جز با نوشیدن کاسۀ صبر.
﴿٢١٥﴾ از تو میپرسند، چه چیزی انفاق کنند؟ بگو: آنچه که از خیر یعنی از مال پاک وحلال انفاق کنید. چنین مالی خیر نامیده شد زیرا در راههای خیر انفاق میشود پس به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مسکینان و به در راه مانده تعلق دارد و هر نیکیای کهانجام دهید، البته الله تعالی به آن داناست و در برابر آن پاداش میدهد. تفسیر این عبارت در آیه (١٧٧) گذشت. ملاحظه میکنیم که مؤمنان از چیزی که بایدانفاق کنند پرسیدند، اما الله تعالی از نحوه مصرف صدقات به آنان پاسخ داد تا تنبیهی بر این حقیقت باشد که این امر به دانستن مقدمتر است.
این آیه برای بیان وجوه مصرف صدقه نافله است، چرا که مقدار انفاق را تعیین نکرده است، درحالی که مقدار زکات فرض به اجماع معین است. بهز بن حکیم از جدش روایت کرد که گفت: به رسول الله ج گفتم: به چه کسی احسان و نیکی کنم؟ فرمود: «أُمَّكَ، ثُمَّ أُمَّكَ، ثُمَّ أُمَّكَ، ثُمَّ أَبَاكَ، ثُمَّ الْأَقْرَبَ، فَالْأَقْرَبَ»[٢٢١].
«به مادرت، باز به مادرت، باز به مادرت، سپس به پدرت، سپس به نزدیکتر و نزدیکترت احسان و نیکی کن».
از فواید این آیه:
١- صحابه ش مشتاق بودند در مورد علم هرچه بیشتر از پیامبر ج سوال کنند و در قرآن کریم بیش از دوازده بار به سوالات صحابه از رسول الله ج اشاره شده است.
٢- شایسته است در صورت نیاز جواب مفصلتر داده شود طوریکه پیامبر ج پرسشهای صحابه را با شرح بیشتر جواب میدادند. روایت شده است که باری از او ج تنها درباره وضو با آب بحر پرسیده شد؛ ایشان در جواب فرمود: «هو الطهور ماؤه والحل ميتته»[٢٢٢]. «آبش پاک است و گوشت حیوان مردهاش حلال است».
٣- فضیلت انفاق بر والدین و نزدیکان؛ و اینکه انفاق بر آنها نسبت به فقرا و مساکین اولی است، زیرا الله متعال به آنها آغاز کرده است.
٤- یتیمها در انفاق حقدار هستند هرچند بینیاز باشند.
٥- اثبات عمومیت و وسعت علم پروردگار عزوجل.
٦- هر عمل خیر، خواه انفاق مالی باشد، یا عمل جسمی یا تعلیم علم، یا جهاد در راه الله متعال و غیره را الله متعال میداند و بر آن پاداش میدهد.
٧- برای انسان شایسته نیست کار خیری را خوار بشمارد؛ و پیامبر ج نیز فرمودهاند: «اتَّقُوا النَّارَ وَلَو بِشِقِّ تَمْرَةٍ»[٢٢٣]. «از آتش دوزخ بپرهیزید (در بین خود و آتش دوزخ، مانعی قرار دهید و خود را از آن وقایه کنید)، هرچند که به وسیلهای (بخشیدن) نصف خرمایی باشد».
﴿٢١٦﴾ بر شما جهاد فرض شده است و این، یکی از موارد آزمون شماست. مراد از جهاد در اینجا، جنگ مسلحانه با کفار است و آن برای شما ناخوشایند است. کُره: مشقتی است که خوشایند نفسها نیست. آری! جهاد مشقتآمیز است زیرا مستلزم صرف مال و صرف جان و جدایی از خانه و خانواده میباشد و چه بساچیزی را ناخوش داشته باشید، در حالی که آن به سود شما باشد، همانند جهاد، که چه بسا در آن پیروز و فاتح شده، هم به غنیمت میرسید و هم به اجر و پاداش الهی و کسانی هم که کشته میشوند، به فیض شهادت نایل میگردند، و چه بسا چیزی را خوش داشته باشید چون استراحت و ترک جهاد؛ در حالی که آن به زیان شما است، زیرا در آن صورت، دشمن بر شما غالب شده و مغلوبتان میکند و در درون خانه و عمق سرزمینتان، قصد جان و مال و ناموستان را کرده شما را با سختیها و مصایبی روبرو میسازد که بسیار سختتر از جهادی است که شما آن را ناخوش میدارید و این افزون بر منافع کوتاهمدت و بلندمدت دیگری است که آنها را با ترک جهاد از دست میدهید و الله تعالی میداندکه صلاح و رستگاری شما در چیست و شما نمیدانید.
ابن شهاب زهری / میفرماید: «جهاد، فریضهای برگردن همه آحاد امت است، چه آنان که در میدان جهادند و چه آنان که در منازل خود هستند، زیرا کسیکه در خانه خود نشسته است، اگر به کمک فراخواندهشد، باید کمک کند و اگر از وی فریادرسی شد، باید به فریاد برسد و اگر به او فرمان رفتن به جهاد داده شد، باید عازم جهاد شود و اگر هم به او نیازی نبود، در خانه خویش مینشیند». یعنی: حقیقت امر چنین است و چنین باید باشد. از اینجهت پیامبر اکرم ج فرمودند: «مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَغْزُ، وَلَمْ يُحَدِّثْ بِهِ نَفْسَهُ، مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ»[٢٢٤].
«کسی که بمیرد و جهاد نکند و درباره جهاد با خود زمزمه نکرده باشد (در دل قصد آن را نداشته باشد)، بر شاخهای از نفاق مرده است».
و همچنان فرمودهاند: «أَيُّهَا النَّاسُ، لاَ تَمَنَّوْا لِقَاءَ العَدُوِّ، وَسَلُوا اللَّهَ العَافِيَةَ، فَإِذَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاصْبِرُوا، وَاعْلَمُوا أَنَّ الجَنَّةَ تَحْتَ ظِلاَلِ السُّيُوفِ»[٢٢٥].
«ای مردم! رویارویی با دشمن را آرزو نکنید، و از الله تعالی عافیت بخواهید. ولی اگر با دشمن مواجه شدید، صبر کنید و بدانید که بهشت زیر سایههای شمشیرهاست».
[٢١١]- سنن ترمذی (٢٣٢٠) با تصحیح البانی در سلسلۀ احادیث صحیحه (٦٨٦).
[٢١٢]- مسند الشافعی، ج١ ص ١٢٢.
[٢١٣]- صحیح مسلم(٢٩٩٩).
[٢١٤]- مستدرک حاکم (٣٦٥٤) و فرمود: هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الْبُخَارِيِّ وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.
[٢١٥]- مصنف (٣٣٩٢٨).
[٢١٦]- متفق علیه.
[٢١٧]- متفق عليه.
[٢١٨]- صحیح بخاری (٣٦١٢).
[٢١٩]- صحیح بخاری (٦٩٤٣).
[٢٢٠]- متفق علیه.
[٢٢١]- سنن ترمذی (٥١٣٩) با تحسین البانی در مشكاة المصابيح (٤٩٢٩).
[٢٢٢]- سنن ابن ماجه (٣٨٦) و سنن ابو داود (٨٣).
[٢٢٣]- متفق عليه.
[٢٢٤]- صحیح مسلم(١٩١٠).
[٢٢٥]- متفق عليه.