تفسیر کوثر - تفسیر سورۀ فاتحه و بقره

فهرست کتاب

حکمت در اینگونه ازدواج

حکمت در اینگونه ازدواج

وقتی مرد بداند، که بعد از سه طلاقه دادن زنش دیگر برای او حلال نیست‌، مگر اینکه با مردی دیگر ازدواج کند، از طلاق خودداری می‌کند، چون غیرت و شهامت مردان این‌ کار را قبول نمی‌کند، به ویژه اگر شوهر دوم دشمن یا رقیب شوهر اول باشد. صاحب تفسیرالمنار بر این افزوده و گفته است‌: مردی‌ که زنش را طلاق می‌دهد، سپس احساس می‌کند که از او بی‌نیاز نیست و پشیمان می‌شود و به او مراجعه می‌کند، سپس بعد از آن از معاشرت با وی عاجز و خشمگین می‌گردد و دوباره او را طلاق می‌دهد، سپس باز پشیمان می‌شود و بار دوم نیز به وی مراجعه می‌کند و پیوند را برقرار می‌سازد، دیگر آزمایش و امتحان او کامل شده است‌، چون ممکن است‌که طلاق اول بدون تأمل و شناخت کامل و عدم آگاهی از نیاز او به وی‌، صورت گرفته باشد. ولی طلاق دوم چنین نیست چون بعد از پشیمان شدن از طلاق اول و درک اشتباه بودن آن‌، صورت‌گرفته است‌، لذا گفتیم‌که آزمایش‌کامل می‌شود، پس اگر بعد از آن‌ (بعد از طلاق دوم)، به وی مراجعه‌کرد، به این معنی است‌ که نگاه داشتن او را بر رها ساختنش‌، ترجیح می‌دهد. دیگر بعید به نظر می‌رسد که پس از طلاق سوم بتوانند با هم زندگی‌ کنند و طلاق سوم به این معنی است‌، که مراجعت بار دوم و ترجیح دادن نگاه داشتن او بر رها ساختنش‌، اشتباه بوده است و رها ساختن بهتر و مرجح است و او از عقل و ادب نیکو برخوردار نبوده است‌که بدان‌کار مبادرت‌کرده است‌، پس شایسته نیست که زن همچون توپ فوتبال در اختیار او باشد و به هر جا که دلش خواست پرتابش‌ کند و هر وقت خواست‌، به وی مراجعه‌کند و بسوی خویش برگرداند، بلکه‌ کار درست و صحیح آن است‌، که برای همیشه از او جدا شود و دیگر اختیار آن زن از دست او بیرون آید. چون معلوم شده است ‌که با هم سازگاری ندارند و نمی‌توانند حدود و مقررات الهی را مراعات‌ کنند. اگر پس از آن چنان اتفاق افتاد که این زن از روی رغبت با مردی دیگر ازدواج‌ کرد، و اتفاق افتاد که از او نیز طلاق گرفت یا شوهر اولی‌، دوباره علاقمند شد و دوست داشت که با آن زن ازدواج ‌کند و می‌داند که در بستر دیگری خوابیده است و زن نیز به بازگشت به نزد او رضایت داد و احتمال می‌داد که با هم سازگاری پیدا کنند و حدود و مقررات الله را مراعات نمایند، در این صورت پس از انقضای عده ازدواج مجدد، اشکالی ندارد[٢٨٧].

از فواید این آیه:

١- اگر مردی با زن مطلقه به نیت حلال کردنش برای شوهر اولی‌اش، ازدواج کند این نکاح درست نبوده و به شوهر اولی حلال نمی‌شود، باید ازدواج مرد با زن مطلقه با عقد صحیح صورت گیرد و با زن رابطه زناشویی نیز برقرار گردد سپس اگر در آینده از شوهر دومی جدا شد و یا شوهر دومی وفات کرد، در آن زمان می‌تواند به شوهر اولی‌اش بعد از سپری کردن عده برگردد.

٢- در صورت برگشت زوجین به یکدیگر، اگر به گمان اغلب از برپایی حدود الهی در رابطه با معاشرت و زندگی مشترکشان متأکد بودند، جایز است که زندگی مشترک را دوباره آغاز کنند ولی در غیر آن جایز نیست.

٣- در امور مستقبلی به گمان اکتفا می‌شود چون یقین داشتن در انجام دادن اموری که در آینده به وقوع می‌پیوندد خارج از طاقت مکلف است.

٤- لطف و عنایت الله متعال به بندگانش در آنچه که به امور عبادی‌شان و معاملات ذات البینی‌شان تعلق می‌گیرد تا میانشان هرج و مرج و بلأخره درگیری رخ ندهد.

٥- این حدود الهی را جز افراد با علم کسی دیگر به درستی نمی‌داند و به هر اندازه که دانائی‌اش بیشتر باشد حدود برایش واضح‌تر و آشکارتر خواهد بود.

٦- تمام امور دینی واضح و روشن است و هیچ امری چه در عبادات و چه در معاملات پوشیده و غامض نیست.

٧- هر آنچه که مخالف شریعت باشد از احکام الهی نیست.

﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمۡسِكُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٖۚ وَلَا تُمۡسِكُوهُنَّ ضِرَارٗا لِّتَعۡتَدُواْۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ هُزُوٗاۚ وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَمَآ أَنزَلَ عَلَيۡكُم مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡحِكۡمَةِ يَعِظُكُم بِهِۦۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ٢٣١

وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ إِذَا تَرَٰضَوۡاْ بَيۡنَهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ ذَٰلِكَ يُوعَظُ بِهِۦ مَن كَانَ مِنكُمۡ يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ ذَٰلِكُمۡ أَزۡكَىٰ لَكُمۡ وَأَطۡهَرُۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢٣٢

وچون زنان را طلاق (رجعی) دادید و به پایان عدۀ خود رسیدند، پس یا آنها را به خوبی نگاه دارید، و یا به خوبی رها کنید، و هرگز آنان را برای زیان رساندن نگاه ندارید تا از حد تجاوز کنید، و هرکسی چنین کند قطعا بر خود ستم کرده است. و آیات الله را به تمسخر نگیرید، و نعمت‌های الله را و آنچه از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده است و شما را به آن پند می‌دهد، به یاد آورید، و از الله بترسید، و بدانید که الله به هر چیزی داناست. ﴿٢٣١

و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عدّۀ خود رسیدند، آنها را از اینکه با شوهران (قبلی) خود ازدواج کنند - چنانچه در میانشان به طرز پسندیده‌ای توافق برقرار گردید - منع نکنید، این همان چیزی است که هرکس از شما که به الله و روز آخرت ایمان داشته باشد، به آن پند داده می‌شود. آن برایتان پاکتر و بهتر است، و الله می‌داند و شما نمی‌دانید. ﴿٢٣٢.

﴿٢٣١ و چون‌ زنان‌ را طلاق‌ دادید و به‌ پایان‌ عده‌ خویش‌ نزدیک‌ شدند، آن‌گاه، یا آنان‌ را به‌ نیکی‌ نگاه‌دارید بدون‌ قصد رساندن ‌آزار و زیان‌ به‌ آنها و یا به‌ نیکی‌ رهایشان‌ کنید یعنی: آنان‌ را به‌ حال‌ خودشان ‌واگذارید تا عده‌شان‌ سپری‌ شود و آن‌گاه‌ با آزادی‌ از حیطه‌ نکاح‌ شما، زندگی‌جدیدی‌ را از سر بگیرند. در صورتی‌ که‌ نه‌ به‌ آنان‌ نیازی‌ دارید و نه‌ هم‌ محبتی، پس‌ نباید به ‌قصد طولانی ‌ساختن‌ عده‌ و مدت‌ انتظار آنان‌ - که‌ هدف‌ از آن‌ آزار و زیان ‌رساندن‌ به‌ آنهاست‌ - به‌ آنان‌ رجوع‌ کنید.

در جاهلیت‌ رسم‌ بر آن‌ بود که‌ مردان ‌به‌ قصد آزار رساندن‌ و بلاتکلیف‌ نگاه‌داشتن‌ زنان، آنان‌ را طلاق‌ داده‌ و در پایان ‌عده‌ به‌ آنان‌ رجوع‌ می‌کردند و تا نزدیک‌ بود که‌ عده‌شان‌ به ‌سرآید، باز مجددا همین‌ کار را تکرار می‌کردند، پس‌ نه‌ با آنان‌ به‌ نیکی‌ معاشرت‌ می‌کردند و نه‌ رهایشان‌ می‌ساختند تا زندگی‌ جدیدی‌ را از سر بگیرند و هر کس‌ چنین‌ کند، البته بر خود ستم‌ نموده است؛‌ زیرا خود را در معرض‌ عذاب‌ الهی‌ قرار داده‌ است.‌ و آیات‌ الله تعالی را به‌ تمسخر نگیرید زیرا همه‌ آیات‌ الهی‌ جدی‌ است‌ و هر کس‌ در آنها به‌ شوخی‌ برخورد کند، حکم‌ آنها قطعا بر وی‌ لازم‌ می‌شود، لذا از اعمال‌ رایج‌ در جاهلیت‌ بپرهیزید.

همچنان در جاهلیت‌ رسم‌ بر آن‌ بود که‌ مرد زنش‌ را طلاق‌ می‌داد، یا زنی‌ را به‌ نکاح‌ می‌گرفت، یا برده‌اش‌ را آزاد می‌ساخت، سپس‌ می‌گفت: من‌ شوخی‌ کردم‌! پس‌ اسلام‌، شوخی‌ با احکام‌ شرعی‌ را مردود اعلام‌ کرد. بنابراین، اگر مردی‌ زنش‌ را طلاق‌ داد و گفت: شوخی‌کردم‌؛ مسلما طلاق‌ واقع‌ می‌شود، چنانکه‌ پیامبر  ج فرموده است: «ثَلَاثٌ جِدُّهُنَّ جِدٌّ، وَهَزْلُهُنَّ جِدٌّ: النِّكَاحُ وَالطَّلَاقُ وَالرَّجْعَةُ»[٢٨٨].

«سه‌ چیزاست‌ که‌ جدی‌ گرفتن‌ آنها جدی‌ و شوخی‌کردن‌ در آنها هم‌ جدی‌ است، نکاح‌، طلاق‌ و رجعت».

‌و نعمت‌ الله را بر خود به ‌یاد آورید که‌ عبارت‌ از اسلام‌ و قوانین‌ و برنامه‌های‌ آن‌ است، پس‌ از آن‌ که‌ در جاهلیتی‌ کور و تاریکی‌های‌ پیِ هم قرار داشتید، همچنان به‌یاد آورید که الله‌ تعالی‌ قرآن‌ و حکمت‌ یعنی: سنت‌ نبوی بر شما نازل‌ کرده‌ و بوسیلۀ آن شما را تعلیم‌ و بیم داده و بیدار و هوشیارتان‌ می‌گرداند، پس‌نعمت‌های‌ عُظمای‌ کتاب‌ و سنت‌ را - با عمل‌ به‌ آنها - شکر گزارید و از الله بترسید و بدانید که‌ الله تعالی به‌ هرچیزی‌ داناست‌ و از جمله‌ به‌ چگونگی‌ عملکرد شما در قبال‌ اوامر و حدود مقرر خویش، پس‌ یقینا شما را در برابر اعمالتان‌ پاداش می‌دهد.

از فواید این آیه:

١- زن یا به شایستگی نگه داشته شود یا به نیکی و خوبی رها گردد.

٢- بر مرد واجب است با همسرش به نیکی معاشرت داشته باشد حتی بعد از طلاق نباید با او در هنگام تصفیۀ حسابات به زشتی برخورد کند و مطالبۀ چیزهایی را کند که از نظر شرع و عرف نامناسب است.

٣- از عنایت پروردگار به بندگان است که آنها را به معاملۀ نیکو میان یکدیگر در همه اوقات و حالات فرا می‌خواند و اینگونه است که وحدت امت حفظ می‌شود. طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا[آل عمران: ١٠٣]. «و نعمت الله بر خود را یاد کنید، آنگاه که دشمنان (یکدیگر) بودید، پس میان دل‌های شما الفت داد، آنگاه به (فضل) نعمت او برادر (یکدیگر) شدید».

٤- نگه داشتن زن -رجعت دادن- به خاطر زیان رساندن و تعدی و تجاوز به او حرام است.

٥- هر کس با برادرش زیان رسانی کرد متجاوز شمرده می‌شود؛ و برای هیچ کس جایز نیست که با برادر مسلمانش بر اساس زیان رسانی برخورد کند.

٦- ظلم به نفس مانند ظلم به دیگران، حرام است، زیرا الله متعال از این رفتار‌ها نهی فرموده است.

٧- ارتکاب گناهان همان ظلم بر نفس است؛ و کسی نگوید: «من آزاد هستم آنچه خواستم انجام می‌دهم و بر عذاب صبر می‌کنم»؛ این درست نیست؛ چون برای انسان جایز نیست بر نفس خود ظلم کند، زیرا همان گونه که ظلم به دیگران تجاوز بوده و حرام است بر نفس نیز تجاوز می‌باشد و حرام است؛ به طوری که در حدیثی آمده است: «...ولنفسك عليك حقاً...»[٢٨٩] «و نفست بر تو حقی دارد».

٨- کسی که به دیگری ظلم روا می‌دارد در حقیقت بر نفس خود ظلم کرده است؛ زیرا مظلوم اگر نتواند در دنیا دادخواهی کند در آخرت از نیکی‌های ظالم گرفته می‌شود و به حسنات مظلوم اضافه می‌گردد و هنگامی که نیکی‌های ظالم خلاص شد از خطاهای مظلوم گرفته می‌شود و به میزان ظالم انداخته می‌شود. از این لحاظ الله متعال نگهداشتن زن را به قصد زیان رساندن به او چنین بیان نموده است: «به تحقیق بر نفس خود ظلم کرده است» در حالی که ظاهرا او بر زن ظلم می‌کند ولی در حقیقت او هم بر نفس خود و هم بر زوجۀ خود ظلم روا داشته است.

٩- وادار نمودن مخاطب تا از ظلم اجتناب ورزد؛ زیرا ظالم شاید گمان ببرد که بر مظلوم پیروز شده است؛ اما اگر بداند که بر نفس خود ظلم می‌کند از این حالت می‌ترسد، و بر عدل رو می‌آورد.

١٠- آیات الهی به دو بخش تقسیم می‌شوند: آیات شرعی؛ که به وسیله پیامبران آورده شده‌اند و بشر مانند آن را نمی‌تواند بیاورد؛ و آیات کَونی؛ که عبارت است از همین موجودات که به چشم دیده می‌شوند مانند آسمان‌ها و زمین و آفتاب و ماه که بشر نمی‌تواند مانند آن را خلق کند. الله متعال می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن يَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ وَإِن يَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَيۡ‍ٔٗا لَّا يَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُۚ ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ وَٱلۡمَطۡلُوبُ٧٣[الحج: ٧٣]. «ای مردم! مثلی زده شده است، پس به آن گوش فرا دهید: بی‌گمان کسانی را که به جای الله می‌خوانید؛ هرگز نمی‌توانند مگسی را بیافرینند، اگر چه (همگی) برای این (کار) گرد آیند، و اگر مگس چیزی را از آنها برباید، نمی‌توانند از آن باز پس گیرند، (آری) طالب و مطلوب (عابد و معبود) ناتوانند». پس این مخلوقات با نظم و زیبایی که دارند همۀ آنها دلالت بر این دارند که به تحقیق الله متعال آفریدگار است و او تعالی احد است و دارای کمال قدرت و حکمت می‌باشد.

١١- به مسخره گرفتن آیات الهی، شرعی و کونی، خواه تمام آن یا برخی از آن باشد حرام است.

١٢- مخالفت نوعی از استهزا است؛ زیرا وقتی انسان به الله عزوجل ایمان می‌آورد که او پروردگار با عظمت است و فرمانروایی تنها از آن اوست و به سوی او دادخواهی صورت می‌گیرد سپس گناه و نافرمانی او تعالی را می‌کند مثل این است که با این عظمت الهی استهزا می‌کند؛ گفتنی است که معصیت و گناه نوعی از استهزاء شمرده می‌شود اما انسان را از دایره اسلام خارج نمی‌سازد.

١٣- یاد از نعمت‌های الهی واجب است؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: «و نعمت الله را بر خود یاد کنید» و یاد کردن با قلب، زبان و اعضای بدن صورت می‌گیرد؛ بطور مثال به زبان بگویید: الله متعال این نعمت را به من عنایت فرمود، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثۡ١١[الضحى: ١١] «و نعمت‌های پروردگارت را باز گوکن (و سپاس گذار)» و حمد و شکر الله متعال را بر نعمت‌ها بجا آورید و نعمت‌های الهی را در قلب استحضار نموده و با انجام طاعات و عبادات شکر عملی این نعمت‌ها را به جای آورید تا اثر این نعمت‌ها در شما دیده شود.

١٤- نزول قرآن کریم از بزرگترین احسان‌های الهی بر بندگان است. و هر آنچه که در قرآن کریم آمده است همگی پند برای بندگان است.

١٥- اثبات صفت رحمت برای الله  ، اینکه او تعالی دارای رحمت گسترده است.

١٦- آراسته بودن به تقوای الهی واجب است؛ طوریکه می‌فرماید: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ.

١٧- بر حذر داشتن انسان از مخالفت؛ زیرا وقتی انسان دانست که الله متعال به همه چیز داناست از مخالفت اوامر او حذر می‌کند از این رو بعد از امر به تقوا، الله متعال چنین فرموده است: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ «بدانید که الله بر همه چیز داناست».

﴿٢٣٢ بخاری، ابوداود، ترمذی و برخی دیگر، از مَعقِل بن یَسار  س روایت کرده‌اند: او خواهر خود را به نکاح یکی از مسلمانان درآورد و این زن مدتی با شوهرش زندگی می‌کردند. پس شوهرش او را طلاق داد و تا انقضای عده رجوع نکرد، اما باز به یکدیگر تمایل پیدا کردند. سپس آن مرد با جمعی نزد معقل آمد و همسر سابقش را خواستگاری کرد، معقل در جوابش گفت: ای ناکس نادان گرامیت داشتم و خواهر خود را به عقد تو درآوردم، اما تو او را طلاق دادی، به الله سوگند! او دیگر هیچ وقت نزد تو برنمی‌گردد. الله عزوجل چون نیازمندی این دو را به یکدیگر به علم قدیم خود می‌دانست و آیۀ ﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ إِذَا تَرَٰضَوۡاْ بَيۡنَهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ «و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عدّۀ خود رسیدند، آنها را از اینکه با شوهران (قبلی) خود ازدواج کنند - چنانچه در میانشان به طرز پسندیده‌ای توافق برقرار گردید - منع نکنید» را نازل فرمود. چون معقل این آیه را شنید گفت: «پروردگار خویش را فرمانبردارم و از دستورات او اطاعت می‌کنم. سپس آن مرد را دعوت کرد و گفت: اینک خواهرم را دوباره به عقد تو درمی‌آورم»[٢٩٠].

حافظ ابن حجر در‌ ‌فتح الباری ‌گفته است‌که سبب نزول این آیه نیرومندترین حجت و صریحترین دلیل است بر معتبربودن ولی در نکاح‌. زیرا اگر ولی معتبر نمی‌بود منع او در این مورد، معنی نداشت و اگر زن می‌توانست‌، خود را نکاح ‌کند، نیازی به اجازه برادرش نبود، چون کسی‌که اختیارش در دست خودش باشد، نمی‌گویند دیگری او را از آن ‌کار منع‌ کرد.

[٢٨٧]- نگا: تفسیر المنار:٢/٣١٠.

[٢٨٨]- سنن ابن ماجه (٢٠٣٩) سنن ترمذی (١١٨٤) سنن ابوداود (٢١٩٤) سنن بیهقی (٢٦٦٩) با تحسین البانی در صحیح ابو داود (١٩٠٤).

[٢٨٩]- بخاری(١٩٦٨).

[٢٩٠]- صحیح بخاری (٤٥٢٩)،سنن ابوداود (٢٠٧٨) سنن ترمذی (١٩٨١) با تصحیح البانی در ارواء الغلیل (١٨٤٣).