فضایل سورۀ البقره
در بارۀ فضیلت این سوره چندین حدیث روایت شده است که از آن جمله:
١- از ابوهریره س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «لَا تَجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ مَقَابِرَ، إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْفِرُ مِنَ الْبَيْتِ الَّذِي تُقْرَأُ فِيهِ سُورَةُ الْبَقَرَةِ»[٢٨].
«خانههایتان را به قبرستان تبدیل نکنید؛ همانا شیطان از خانهای که در آن، سورۀ البقره خوانده میشود فرار میکند».
٢- از ابوهریره س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «لِكُلِّ شَيْءٍ سَنَامٌ، وَإِنَّ سَنَامَ القُرْآنِ سُورَةُ البَقَرَةِ»[٢٩].
«هر چیز، کوهانی (بلندی و قلهای) دارد؛ همانا قلۀ قرآن کریم سورۀ البقره میباشد».
٣- ابوأمامه باهلی س میگوید: شنیدم که رسول اکرم ج میفرمود: «اقْرَءُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ يَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ شَفِيعًا لِأَصْحَابِهِ، اقْرَءُوا الزَّهْرَاوَيْنِ الْبَقَرَةَ، وَسُورَةَ آلِ عِمْرَانَ، فَإِنَّهُمَا تَأْتِيَانِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَأَنَّهُمَا غَمَامَتَانِ، أَوْ كَأَنَّهُمَا غَيَايَتَانِ، أَوْ كَأَنَّهُمَا فِرْقَانِ مِنْ طَيْرٍ صَوَافَّ، تُحَاجَّانِ عَنْ أَصْحَابِهِمَا، اقْرَءُوا سُورَةَ الْبَقَرَةِ، فَإِنَّ أَخْذَهَا بَرَكَةٌ، وَتَرْكَهَا حَسْرَةٌ، وَلَا تَسْتَطِيعُهَا الْبَطَلَةُ». قَالَ مُعَاوِيَةُ: بَلَغَنِي أَنَّ الْبَطَلَةَ: السَّحَرَةُ،[٣٠].
«قرآن بخوانید؛ زیرا قرآن روز قیامت برای صاحبانش، شفاعت میکند. دو سوره نورانی البقره و آل عمران را بخوانید؛ زیرا آن دو روز قیامت به شکل دو ابر یا دو سایبان یا دو گروه پرنده که بال گشودهاند، میآیند و از صاحبانشان، دفاع میکنند. سوره البقره را بخوانید؛ زیرا یاد گرفتن آن برکت است و ترک کردن آن باعث حسرت میشود و ساحران تاب و تحمل آن را ندارند».
ابو أمامه باهلی س میگوید: رسول الله ج فرمود: «اسْمُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ الَّذِي إِذَا دُعِيَ بِهِ أَجَابَ فِي سُوَرٍ ثَلَاثٍ: الْبَقَرَةِ، وَآلِ عِمْرَانَ، وَطه»[٣١].
«اسم اعظم الله که هرگاه با آن دعا شود، اجابت میکند در سه سوره البقره، آل عمران و طه وجود دارد».
٤- فضایل آیۀ الکرسی: ابی بن کعب س میگوید: رسول اکرم ج خطاب به من فرمود: «يَا أَبَا الْمُنْذِرِ، أَتَدْرِي أَيُّ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللهِ مَعَكَ أَعْظَمُ؟» قَالَ: قُلْتُ: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: «يَا أَبَا الْمُنْذِرِ أَتَدْرِي أَيُّ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللهِ مَعَكَ أَعْظَمُ؟» قَالَ: قُلْتُ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ﴾[البقرة: ٢٥٥]. قَالَ: فَضَرَبَ فِي صَدْرِي، وَقَالَ: «وَاللهِ لِيَهْنِكَ الْعِلْمُ أَبَا الْمُنْذِرِ»[٣٢].
«ای ابوالمنذر! آیا میدانی کدام آیه قرآن کریم، بزرگتر است؟» گفتم: الله و رسولش بهتر میدانند. رسول اکرم ج دوباره سوالش را تکرار نمود. گفتم: آیة الکرسی است. رسول الله ج به سینهام زد و فرمود: «ای ابوالمنذر! سوگند به الله، خوشا به حالت با این علم».
فضایل بیشتر آیة الکرسی در تفسیر این آیه ذکر خواهد شد.
٥- فضایل دو آیهی آخر سورۀ البقره: در حدیثی که از ابن عباس ب روایت گردید، آمده است که مَلَک به رسول اکرم ج گفت: «أَبْشِرْ بِنُورَيْنِ أُوتِيتَهُمَا لَمْ يُؤْتَهُمَا نَبِيٌّ قَبْلَكَ: فَاتِحَةُ الْكِتَابِ، وَخَوَاتِيمُ سُورَةِ الْبَقَرَةِ، لَنْ تَقْرَأَ بِحَرْفٍ مِنْهُمَا إِلَّا أُعْطِيتَهُ»[٣٣].
«تو را به دو نور مژده میدهم که به تو عنایت شدهاند و به هیچ پیامبری قبل از تو عنایت نشدهاند؛ آنها سوره الفاتحه و آیات پایانی سوره البقره (دو آیه آخر) هستند؛ هر حرفی از آنها را که بخوانی، دعایت اجابت میشود».
فضایل بیشتر دو آیهی آخر سوره البقره را در تفسیر آن ذکر خواهیم کرد.
﴿١﴾ (الم) قرطبی در تفسیرش مینگارد: حروف مقطعه که در اوایل برخی از سورهها آمده است؛ سری از اسرار الهی میباشد. سپس میافزاید: جمع بزرگی از علما گفتهاند که ما دوست داریم دربارۀ این حروف سخن بگوییم و فواید و معانی که در آن نهفته است دریافته بیان نماییم. سپس در تفسیر و تأویل این حروف نظریات مختلفی را ارائه کردهاند از جمله: چون عربها در فصاحت و بلاغت دست بالایی داشتند و در عین زمان کلام معجز الهی را تکذیب نمودند؛ الله متعال با این حروف ایشان را تحدی داد و به مبارزه فراخواند، زیرا این همان حروفی است که ایشان به وسیلۀ آن سخن میگویند و بنای سخنانشان به آن متکی بوده و از دایرۀ سخنانشان خارج نیست. الله متعال از ایشان خواست تا همانند آن را بیاورند، لیکن در مبارزه با قرآن عاجز آمدند و عجز و ناتوانی شان آشکار گردید و حجت بر آنان ثابت گردید که قرآن کریم حق و آورندۀ آن نیز برحق است.
﴿٢﴾ آن کتاب والا مقام الهی است که هیچ شک و شبههای در حقانیت آن وجود ندارد و اینکه از جانب الله بزرگوار برای هدایت و راهنمایی مردم فرستاده شده است (هدایت) یعنی: هدایت توفیق و عمل برای رسیدن به منزل مقصود. ابن عباس ب در تفسیر ﴿هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ﴾ چنین میفرماید: متقین یا پرهیزگاران کسانی اند که با چنگ زدن به هدایات و اوامر الهی خویشتن را از عقوبت الهی نگاه داشتهاند و با تصدیق نمودن آنچه از جانب الله متعال آمده است امیدوار رحمت بیکران اوتعالی اند. از ابوهریره س روایت است که شخصی به او گفت: تقوی چیست؟ ابوهریره س از او پرسید: آیا راهی پر از خار را دیدهای؟ آن شخص گفت: بلی! ابوهریره س فرمود: پس در آن راه چه کردی؟ شخص گفت: چون خار را دیدم از آن دوری جستم یا از رفتن به آن راه منصرف شدم. ابوهریره س فرمود: تقوی نیز همین طور است[٣٤].
از فواید این آیه:
١- الله متعال در سوره الفاتحه بطور مختصر مردم را به سه گروه صنف بندی نمود: هدایت یافتگان، خیره سران و گمراهان. و در سورۀ البقره با تفصیل بیشتر سه گروه را معرفی مینماید که عبارتند از: پرهیزگاران، کافران و منافقان.
٢- بیان بلندی و مقام والای قرآن کریم. زیرا (ذلک) اشاره به دور است و اشاره به چیز دور افاده بلندی مرتبۀ آن را میکند، پس وقتی قرآن از مقام و منزلت والا برخوردار است واضح است که مقام عالی و رفعت به کسانی برمیگردد که به آن تمسک میجویند طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ﴾[التوبة: ٣٣] «تا آن را بر همۀ ادیان پیروز بگرداند».
٣- از رفعت و بلندی قرآن کریم این است که آن کتابی مکتوبی است که در سه جای قرار دارد: ١) مکتوب در لوح محفوظ. ٢) مکتوب در صحیفههای که نزد ملائکه. ٣) و مکتوب در صحیفههای که نزد انسانها قرار دارد.
٤- کسانی که به قرآن هدایت یافتهاند همانا پرهیزگاراناند و هرکس از الله متعال ترس و پروای بیشتر داشته باشد به همان اندازه به قرآن راه یافتهتر میباشد.
٥- بیان فضیلت تقوا و پرهیزگاری و پروا از الله تعالی در همه احوال، زیرا تقوا سبب هدایت و راه یابی بنده میشود و راه یابی با قرآن مشتمل بر هدایت علمی و عملی است.
٦- در میزان قرآن، اهل هدایت و تقوا قدوه و سرمشق دیگرانند.
٧- تربیت مردم بر راه و روش هدایت از چند طریق انجام میپذیرد: در رشد و ارتقا دادن عقل و احساس آنها. در راهنمایی آنها به آنچه که ایشان را به صلاح میکشاند. در حمایت جوارح آنها در عملی نمودن آنچه بسود ایشان است. و در تقویت و ارقای روحی آنها بوسیلۀ یقین و احسان.
﴿٣﴾ ایمان در لغت به معنای تصدیق جازم با عمل است و در اصطلاح عبارت از: اعتقاد درونی، تلفظ زبانی و عمل به ارکان و مسلتزمات آن، میباشد. اما «غیب» عبارت از اموری است قرآن و سنت از وجود و حدوث آن خبر داده است و عقلها به آن پی برده نمیتوانند، مانند علامات قیامت، عذاب قبر؛ نشر و حشر، صراط، میزان، جنت و دوزخ و غیره امور غیبی. و این صفت اولی پرهیزگاران است. امام مسلم در صحیح خود از عمر س روایت میکند که رسول اکرم ج در جواب به سوال جبریل ÷ از ایمان فرمود: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللهِ، وَمَلَائِكَتِهِ، وَكُتُبِهِ، وَرُسُلِهِ، وَالْيَوْمِ الْآخِرِ، وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ»[٣٥].
«ایمان آنست که به الله، فرشتگان، کتابها و پیامبرانش و روز آخرت ایمان بیاوری، و همچنین به قدر اعم از خیر و شر آن ایمان داشته باشی».
صفت دومی پرهیزگاران برپا نمودن نماز است. برپاداشتن نماز عبارت از ادا کردن نماز در اوقات تعیین شدۀ آن با رعایت نمودن ارکان و واجبات، سنن و رسم و روش و آدابی که رسول اکرم ج ادا نموده میباشد. ابن عباس ب در تفسیر (یقیمون الصلاة) میفرماید: یعنی نمازهای پنجگانه را برپا میدارند.
صفت سومی پرهیزگاران این است که زکات اموال شان را ادا میکنند. ابن جریر طبری به این نظر است که آیه عام است و هر نفقه را در بر میگیرد چه این نفقه زکات فرضی باشد یا صدقات نفلی، بدون تفاوت گذاشتن در پرداخت صدقۀ فرضی و نفلی، بر اقارب و غیر آنان. و این رأی درست و صحیح است.
﴿٤﴾ صفت چهارمی پرهیزگاران این است که پیامبر ج را در آنچه که از سوی الله أ برای ایشان آورده است و نیز آنچه را پیامبران پیش از او برای امتهایشان آورده بودند تصدیق میکنند و میان پیامبران الهی تفاوتی قایل نمیشوند و آنچه را که ایشان از جانب الله أ با خودآوردهاند، انکار نمیکنند. و به روز آخرت یقین دارند. به این معنا که آن پرهیزگاران بدون هیچ شک و شبهه و تردیدی به زنده شدن پس از مرگ و حشر و نشر و سایر امور مربوط به آخرت مثل قیامت، صراط، میزان، جنت و دوزخ ایمان و باور دارند. نه کسانی که ادعا دارند که به پیامبران و کتابهای آسمانی پیشین ایمان آوردهاند، در حالیکه به آنچه که پیامبر آخر زمان ج با خود آورده است، کفر میورزند.
﴿٥﴾ یعنی: حال کسانی که تقوی و باور به امور غیبی و آخرت و انجام فرایض را با هم جمع نمودهاند چنین است که الله متعال نور و برهان و پایداری و صلاح را بر ایشان ارزانی داشته و آنان را بر این امور توفیق میدهد. و این مردمان اند که در دنیا و آخرت رستگاران اند. زیرا ایشان به وسیلۀ ایمان داشتن به اوتعالی، فرشتگان، کتابها و پیامبران و انجام دادن کردار نیک و گفتار شایسته؛ هر آنچه را که از الله أ خواستهاند، دریافت نمودهاند.
از فواید آیات ٣-٤-٥:
١- از اوصاف پرهیزگاران این است که به امور غیبی ایمان میآورند زیرا ایمان به امور محسوس و قابل دید ایمان گفته نمیشود چون انکار آن امکان ندارد. و این عظمت و بزرگی ایمان به غیب را میرساند؛ طوریکه روایت است که ابو عبیده ابن الجراح س به رسول الله ج گفت: ای رسول الله! کسی از ما هم بهتر خواهد بود؟ اسلام آوردیم و با شما جهاد کردیم. رسول اکرم ج فرمود: بلی، مردمانی بعد از شما هستند که به من ایمان میآورند در حالی که مرا ندیدهاند»[٣٦].
٢- همچنان از اوصاف پرهیزگاران برپا داشتن نماز است چه فرض باشد و چه نفل، با مراعات همه ارکان، واجبات، سنن، مستحبات و آداب آن.
٣- همچنان از اوصاف پرهیزگاران انفاق نمودن از آنچه که الله تعالی به ایشان روزی داده است میباشد و مشتمل بر انفاق واجب مانند زکات، و انفاق داوطلبانه مانند صدقات، و انفاق در سایر راههای خیر است.
٤- انفاق و صدقه از مال غصب شده باطل و غیر مقبول است زیرا غاصب در اصل مالک آن مال نیست بلکه به ناحق مال دیگران را غصب نموده است.
٥- این آیت زشتی بخل را میرساند زیرا انفاق کنندگان را مورد مدح قرار داده است. بدون شک بخل ورزیدن از صفات بدی است که قرآن کریم در چندین موضع از آن برحذر نموده است.
٦- از صفات پرهیزگاران ایمان به آنچه بر پیامبر اکرم خاتم الانبیاء ج و آنچه بر سایر پیامبران پیشین نازل گردیده؛ است.
٧- همچنان پرهیزگاران به روز آخرت ایمان دارند. این آیه اهمیت ایمان داشتن به روز آخرت را بیان میدارد، بخاطر اینکه باور داشتن به روز آخرت انسان را به عمل نیک وامیدارد، برعکس کسانی که به آخرت ایمان ندارند انگیزه عمل در آنها وجود ندارد و تنها بخاطر دنیای خویش تلاش میورزند چرا که هدف دنیوی هر وسیلهای را برایشان توجیه میکند لذا بخاطر حصول آن دست به هر عمل زشت میزنند.
٨- فلاح و رستگاری بنده مرتبط به موصوف بودن وی به صفات فوق است. و هرقدر در این صفات خلل ایجاد شود به همان اندازه از رستگاری وی کاسته میشود، چون به عقیدۀ اهل سنت ایمان زیاد و کم میشود. به همین خاطر درجات اهل بهشت نظر به ایمانداری آنها متفاوت است، طوریکه در حدیث آمده است که: «همانا بهشتیان، صاحبان غرفههایی را که بالاتر از آنان قرار دارند، مانند ستارۀ درخشان ودوری میبینند که در گوشهای از شرق یا غرب آسمان به چشم میخورد. و این، بخاطر تفاضلی است که میان آنان وجود دارد». صحابه گفتند: ای رسول الله! اینها منازل انبیاست که دیگران به آن دست نخواهند یافت؟ پیامبر اکرم ج فرمود: «بلی، اما سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، کسانی که به الله ایمان بیاورند و پیامبران را تصدیق کنند» (به این منازل دست خواهند یافت)[٣٧].
﴿٦﴾ یعنی: ای پبامبر! آنان که بر انکار رسالت تو و انکار آیات روشن و آشکاری که با خود آوردهای، اصرار ورزیدند؛ باوجود آن که حق برایشان واضح و روشن گشته است چنانکه هیچ گونه شک و شبههای در حقانیت آن باقی نمانده و به یقین کامل دریافتهاند که تو راستگو و صادق هستی، این گروه از بیم دادن تو فایدهای حاصل نمیکنند، زیرا ایشان تنها از خواهشات نفس خویش پیروی میکنند.
﴿٧﴾ یعنی ایشان اصلا نمیاندیشند، بنابراین، نور هدایت را نمیبینند و آنچه را که به نفع شان است نمیشنوند، زیرا حق را نپسندیدند و باکسی که آن را آورده ستیزه نمودند. پس بر دلهایشان پرده و قفلی نهاده شد که قادر به دیدن نور ایمان و اسلام نیستند. ابنجریر طبری / میفرماید: «وقتی گناهان بر دلها پیاپی فرود آید دلها را چنان میپوشاند که دیگر نور هدایت به سوی آن راهی پیدا کرده نمیتواند و کفر چنان دامنگیر آن میشود که هیچگاه از آن رهایی نمییابد».
گفتنی است که عبارت ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ... ﴾ در اینجا گرچه عام بوده و شامل همۀ کافران است؛ لیکن مقصود آیه عموم کافران نیست، بلکه آن عده از کافران است که الله تعالی به علم ازلی خویش دانسته است که ایمان نمیآورند و بر کفر میمیرند، پس در ازل نوشته است که ایمان نمیآورند. و در این دو آیه از حال آنان خبر داده است که هر گونه حرص و کوشش در راه هدایت و اصلاح آنان نفعی ندارد. اما کسانی که الله تعالی بر آنان مهر کفر نه نهاده است، البته دعوت و راهنمایی آنان سودمند خواهد بود.
غرض از این دو آیه تسلی بخشیدن به رسول الله ج است آنگاه که کافران دعوت ایشان را رد کرده و نپذیرفتند، نه اینکه رسول الله ج را از ایمان آوردن سایر کافران ناامید سازد.
همچنان در این آیه بیان عذری برای کافران نیست، بلکه ایشان به سبب عناد و سرکشی و پافشاری بر کفر و باطل؛ مستحق آن بودهاند که بر دلها و گوشهایشان مهر زده، و چشمهایشان با پرده پوشانده شود.
از فواید دو آیت ٦-٧:
١- تسلی بخشیدن به پیامبر اکرم ج آنگاه که کفار دعوت ایشان را رد کرده و نپذیرفتند.
٢- آنان که وعده عذاب بر ایشان تحقق یافته ایمان نمىآورند، هرچند مژده و یا بیم داده شوند زیرا الله تعالی بر دلهایشان مهر نهاده است طوریکه میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ حَقَّتۡ عَلَيۡهِمۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ٩٦ وَلَوۡ جَآءَتۡهُمۡ كُلُّ ءَايَةٍ حَتَّىٰ يَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ٩٧﴾[یونس: ٩٦-٩٧] «به راستى آنان که حکم پروردگارت بر آنان تحقق یافته است ایمان نمىآورند * و لو هر نشانهاى برایشان بیاید. تا آنکه عذاب دردناک را بنگرند».
ومیفرماید: ﴿أَفَمَنۡ حَقَّ عَلَيۡهِ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي ٱلنَّارِ١٩﴾[الزمر: ١٩] «آیا کسى که وعده عذاب بر او تحقق یافته، تو [مىتوانى] کسى را که در آتش خواهد بود، نجات دهى؟». یعنی سرنوشت آنها آتش است و تو نمیتوانی آنها را نجات دهی.
٣- هرگاه انسان با موعظه و پند دادن؛ ترس و بیمی از عذاب الهی در دلش راه نیافت وی شباهت به کفار دارد چون کفار از موعظه پند و عبرت نمیگیرند و اگر بسوی الله متعال دعوت شوند ایمان نمیآورند.
٤- محل آگاهی در وجود انسان قلب است نه ذهن و ذاکره.
٥- راه هدایت یافتن گاهی سمعی میباشد و گاهی بصری؛ زیرا با سمع گفتهها را میشنود و با بصر اشیا را مشاهده میکند، به این خاطر آیه و نشانههای الهی گاهی سمع را مخاطب قرار میدهد و گاهی هم بصر را.
مسأله: اگر گفته شود: آیا سبب مهر خوردن دلها خودشان است یا امتحانی از جانب الله متعال است؟ در جواب باید گفت که الله تعالی سبب آن را در این آیه ذکر نموده است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ﴾[الصف: ٥]، «پس هنگامى که به انحراف گرایش یافتند، الله دلهایشان را منحرف ساخت». و در موضع دیگر میفرماید: ﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ لَعَنَّٰهُمۡ وَجَعَلۡنَا قُلُوبَهُمۡ قَٰسِيَةٗۖ﴾[المائدة: ١٣] «پس به [سزاى] پیمان شکنىشان آنان را از رحمت خویش دور داشتیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم».
آری! پند و اندرز اثر مفیدی در دلهایشان برجای نمیگذاشت و آیات و تهدیدات سودی به آنان نمیبخشید و هیچ تشویقی آنها را به انجام کارهای نیک وادار نمیکرد. و هیچ ترس و تهدیدی آنها را از انجام کارهای زشت باز نمیداشت. و بزرگترین سزا برای بنده اینچنینی این است که قلبش اینگونه باشد، زیرا خود را از هدایت و خیر محروم ساخته و به شر و بدی نایل آمده است.
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِينَ٨
يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ٩
فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمُۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ١٠
وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ قَالُوٓاْ إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ١١
أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَ وَلَٰكِن لَّا يَشۡعُرُونَ١٢
وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ كَمَآ ءَامَنَ ٱلنَّاسُ قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ كَمَآ ءَامَنَ ٱلسُّفَهَآءُۗ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلسُّفَهَآءُ وَلَٰكِن لَّا يَعۡلَمُونَ١٣
وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَيَٰطِينِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَكُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ١٤﴾
و از میان مردم هستند کسانیکه میگویند: ما به الله و روز قیامت ایمان آوردهایم اما آنها مؤمن نیستند. ﴿٨﴾
اینان الله و کسانی را که ایمان آوردهاند فریب میدهند و در حقیقت آنها فریب نمیدهند مگر خودشان را ولی نمیفهمند. ﴿٩﴾.
در دلهایشان بیماری(نفاق) است پس الله، بر بیماریشان افزود و برای آنها به سبب دروغی که میگفتند عذابی دردناک است. ﴿١٠﴾.
و هرگاه به آنان گفته شود در زمین فساد نکنید، گویند: همانا ما اصلاحگر هستیم ﴿١١﴾.
هان! (بدانید) آنان فساد کنندگانند ولی نمیفهمند. ﴿١٢﴾.
و چون به آنان گفته شود: ایمان بیاورید همانگونه که مردم ایمان آوردهاند، گویند: آیا ایمان آوریم همانگونه که بیخردان ایمان آوردهاند؟! هان،(بدانید) ایشان بیخردانند ولی نمیدانند. ﴿١٣﴾.
و هرگاه با کسانی که ایمان آوردهاند روبرو شوند، میگویند: ما ایمان آوردهایم، و چون با شیطانهای خود تنها شوند، میگویند: ما با شما هستیم، و تنها ما(مؤمنان را) مسخرهکنندگان هستیم. ﴿١٤﴾.
﴿٨﴾ الله متعال در این سوره ابتدا از مؤمنان واقعی سپس از کافران واقعی یاد نمود، سپس سخن از گروه دیگری به میان آورد که همانا منافقان یا دورویانند. این گروه از دو گروه اولی نبوده بلکه به شکل گروه سومی پا به عرصه گذاشتهاند. زیرا آنان در ظاهر با گروه اول و در باطن با گروه دوم موافقت دارند، ولی با آن همه حیله گری و نیرنگهایی که بکار میبندند از اهل دوزخ اند بلکه در پایینترین طبقۀ آن قرار دارند. منافقان بدتر و خطرناکتر از کافران بوده و الله أ چنان عذاب دردناکی را برایشان در نظر گرفته که هیچ کس دیگر را دچار چنین سرنوشتی نخواهد کرد. الله تعالی در این سوره برای بیان اوصاف مؤمنان واقعی چهار آیه، و برای بیان اوصاف کافران دو آیه را نازل فرمود، اما برای بیان اوصاف منافقان سیزده آیه را نازل فرمود که این خود نشانگر خطرناک بودن این گروه میباشد.
نفاق و دورویی در یک تقسیم بندی کلی به دو دسته تقسیم میگردد: نفاق اعتقادی و نفاق عملی:
١- نفاق اعتقادی: این نوع نفاق انسان را از دایره دین بیرون رانده و باعث ماندگاری در آتش سوزان دوزخ و محرومیت از بهشت میگردد. این نوع منافقان که به ظاهر مؤمن و در درون کافر و بدخواهند، برای اسلام و مسلمانان خطرناکتر از کافران اصلی بوده و همواره در فکر گسترش منکرات و متزلزل ساختن صفوف به هم فشرده مؤمنان میباشند، ولی غافل از اینکه الله توانا پرده از روی شخصیت خیانتکارانه شان برداشته و آنها را خوار و ذلیل خواهد نمود. و منافقانی که در اینجا از آنان یاد شده از همین قبیل اند.
٢- نفاق عملی: این نوع نفاق که عبارت از متصف شدن به برخی از صفات و ویژگیهای - غیر متضاد با اصل ایمان – منافقان است، مانند: دروغ گویی، پیمان شکنی، تجاوز در دشمنی، خیانت در امانت و امثال آنها باعث خروج از دایره دین نشده و چنین کسانی همچنان مؤمن به حساب میآیند، زیرا گاهی برخی از صفات نیک و بد در انسان گرد آمده و به حسب کردار و صفاتش پاداش گرفته و مورد حساب و کتاب قرار خواهد گرفت.
یاران رسول اکرم ج از وقوع در منجلاب نفاق بیم داشته و همواره با حذر و احتیاط پیش میرفتند، ابن ابی ملیکه / میگوید: «خدمت سی تن از یاران پیامبر بزرگوار ج رسیدهام که همه ایشان از گرفتار شدن در دام نفاق بیمناک بودند».
نکتۀ مهم: بیمناک بودن برخی از یاران رسول اکرم ج از دچار شدن به نفاق حاوی نکات مهم و درخور توجه است که برخی از آنها را یادآور میشویم:
١- اهتمام جدی ایشان به حفظ بنیان ایمان یکتاپرستانه که مبادا رسوبات شرک پاکی و زلالیاش را آلوده نماید.
٢- فروتنی آنان – ش – و مغرور نشدن به کردارهایشان.
٣- حریص بودن ایشان بر ایجاد توازن میان دو صفت بنیادی بیم و امید و پرواز به وسیلۀ آن به سوی پروردگار حسابرس و مهربان.
از فواید این آیه:
١- اثبات بلاغت و فصاحت قرآن کریم در دسته بندی؛ چون نخست سورۀ البقره با صفات مؤمنان خالص آغاز گردید سپس صفات کافران خالص را یادآور شد و پس از آنها صفات منافقان را بیان نمود.
٢- تنها ادعای محض با زبان برای انسان سودی نمیبخشد طوریکه فرمود: «و از مردم هستند کسانیکه میگویند: ما به الله و روز قیامت ایمان آوردهایم اما آنها مؤمن نیستند».
٣- منافقان ایمان ندارند و مؤمن گفته نمیشوند هرچند خودشان ادعای ایمان کنند، پس آیا آنها را میتوان مسلمان نامید؟ جواب: اگر مقصد از مسلمان خواندن آنها تسلیم شدن ظاهری شان به اسلام باشد پس میتوان آنها را مسلمان نامید، اما اگر هدف از مسلمان خواندن آنها اسلام قلبی و بدنی باشد پس در این صورت آنها مسلمان هم گفته نمیشوند.
٤- ایمان حقیقی آن است که قلب و زبان با آن مطابقت داشته باشد زیرا در آیهی؛ آنها گفتند: ایمان آوردیم -با زبانها نه با قلبها- لذا ایمان از آنها نفی شده است چون تنها اقرار به زبان ایمان گفته نمیشود بلکه قلب آن را تصدیق کند تا اثر آن در اعضا ظاهر گردد.
﴿٩﴾ منافقان به گمان خود الله أ را میفریبند؛ ولی در واقع ایشان خود را فریب میدهند البته حیله و نیرنگ با ذاتی که فریب نمیخورد در حقیقت خود را فریب دادن است زیرا حیله گری با آن کسی ممکن است که از رازهای نهانی دیگران باخبر نباشد اما منافقان این حقیقت را درک نکردند که الله أ از ظاهر و باطن آنان آگاه است. و این چنین هر حیله گری زشت پیامدهای بدی داشته به زیان صاحبش میانجامد، چنانکه الله تعالی میفرماید: ﴿وَلَا يَحِيقُ ٱلۡمَكۡرُ ٱلسَّيِّئُ إِلَّا بِأَهۡلِهِۦۚ﴾[فاطر: ٤٣] «وحیله گری زشت جز گریبانگیر خود حیله گران نمیگردد».
از فواید این آیه:
١- بیان صفت ویژۀ منافقان و آن اینکه همواره با مسلمانان از مکر و فریب و دروغ استفاده میکنند. به همین خاطر الله متعال در سورۀ المنافقون پیامبر ج و امت اسلامی را از این گروه خطرناک برحذر داشته و دشمن خوانده است: ﴿هُمُ ٱلۡعَدُوُّ فَٱحۡذَرۡهُمۡۚ﴾[المنافقون: ٤] «آنان دشمناند. پس از آنان برحذر باش!». (هم العدو) دلالت بر حصر میکند؛ یعنی ای مسلمانان یک دشمن بیشتر ندارید و آن هم منافقین هستند. دشمن همین است و بس. پس نسبت به آنها کمال احتیاط را داشته باشید.
٢- لزوم احتیاط از منافقان، چون وقتی کسی به شما بگوید: فلان شخص فریبکار است بدون شک با آن شخص محتاطانه تعامل میکنید. اگر کسی بگوید: چگونه میتوان منافق را شناخت؟ در جواب باید گفت که بارزترین صفت منافقین دورویی آنها میباشد و رفتار ظاهری آنها با آنچه در باطنشان میگذرد متفاوت است. مثلا در پیش روی مسلمان داد از اخلاص و دین دوستی و محبت با اسلام و مسلمانان میزند، ولی در پشت سر، علیه اسلام و مسلمانان صحبت میکند، به دین تمسخر میکند و برنامههای دشمنان اسلام را تأیید و از آن ابراز رضایت میکند.
٣- نیرنگهای زشت جز دامنگیر اهلش نمیگردد، منافقان به گمان خود الله تعالی را فریب میدهند، در حالیکه ضرر فریبکاریهایشان به خودشان برمیگردد و نمیتوانند به مسلمانان آسیبی برسانند.
٤- کردار بد بصیرت و فراست و هوشیاری انسان را از بین میبرد، لذا منافقان امور ظاهری را نمیتوانند درک کنند و نمیفهمند که در حقیقت خود را میفریبند نه الله و مؤمنان را.
﴿١٠﴾ مراد از بیماری در اینجا فساد در عقاید و باورهای منافقان است که با شک و دورویی یا با انکار و تکذیب، دلهایشان از قبول حق عاجز مانده است. وقتی منافقان نعمتها و احسانهای دنیوی و اخروی پی درپی و متداوم الله متعال بر رسول اکرم ج را میدیدند بر بیماریشان افزوده میشد به گونهای که به مرض شک و تردد بیش از پیش گرفتار شده و حسرت و رنج و اندوه مستمر و نفاق شدید ایشان را فرا میگرفت. پس به سبب ادعای دروغین ایمان، به عذاب دردناکی گرفتار شدند.
در کلمۀ (یکذبون) دو قرائت وارد شده است:
اول: «یَکذِبُون» که معنایش این است: در دعوای ایمان به الله تعالی و روز آخرت دروغ میگویند.
دوم: «یُکَذِّبُون» و معنایش این است: الله تعالی و رسول او را در آنچه خبر دادهاند تکذیب میکنند. و البته هر دوی این صفات در منافقان موجود است.
آری! منافقان از رسیدن کمترین خیری به مسلمانان ناراحت میگردند و در رسیدن بدی و بلا به مسلمانان چنیناند که تا زمانی مصیبت بر ایشان کاملا فراگیر و همه جانبه نباشد، و به اصطلاح، کارد به استخوان نرسد، خوشحال نمیشوند. و بنابر عداوت و دشمنی شدیدی که منافقان با مسلمانان در درونشان دارند، آثار آن در کردار و صفات شان ظاهر میگردد، ایشان کافران را دوست خود میگیرند، و از دوستی با مسلمانان فاصله میگیرند، اسرار مسلمانان را به کفار میرسانند، و با آنها همدست و همرزم شده آنان را تشویق میکنند تا برضد مسلمانان به جنگ برخیزند، و مسلمانان را نابود ساخته یا حداقل بر آنان مسلط گردند، و در این راه از هیچ وسیلهای دریغ نمیکنند.
از فواید این آیه:
١- اگر بنده بسوی حق گرایش نداشته باشد قلب وی بیمار است و با زیادت مرض کیفر داده میشود و قلبهای منافقان همین گونه است و بیماری قلبی آنها بر دو نوع است: شبهات و شهوات؛ برخی از این گروه حق را میداند لیکن ارادۀ قبول آن را ندارد و برخی هم حق بر وی مشتبه میگردد. الله تعالی در مورد این گروه میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا لَّمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ سَبِيلَۢا١٣٧﴾[النساء: ١٣٧] «یقینا الله آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند و باز ایمان آوردند، سپس کافر شدند و به کفر خویش افزودند نخواهد آمرزید و به راه راست هدایت نخواهد کرد». و در سورۀ المنافقون میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَفۡقَهُونَ٣﴾[المنافقون: ٣] «این به آن خاطر است که ایمان آوردند سپس کفر ورزیدند پس بر دلهایشان مهر نهاده شد و آنان درنمییابند».
٢- سبب گمراهی بنده خود بنده است طوریکه فرمود: (در دلهایشان بیماری است و الله بیماری آنان را افزون میگرداند) و در موضع دیگر میفرماید: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ﴾[الصف: ٥] «پس هنگامیکه به انحراف گرایش یافتند الله دلهایشان را منحرف ساخت». و در موضع دیگر: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفِۡٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾[الأنعام: ١١٠] «و دلها و چشمهایشان را دگرگون میسازیم، آنگونه که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند».
٣- گناهان، نافرمانی، فسق و فجور نیز مانند ایمان زیاد و کم میشوند طوریکه در این آیه فرمود: (پس الله بر بیماریشان افزود) و هر زیادتی، نقصان و کمی را میپذیرد.
٤- هشدار و تهدید شدید برای منافقان چون در آخرت عذاب دردناکی در انتظار دارند.
٥- سزاها و کیفرها از خود اسبابی دارند و در قانون الهی هیچ کس بدون سبب سزا داده نمیشود طوریکه در این آیه فرمود: (به سبب دروغی که میگفتند).
٦- منافقان دو صفت زشت را در خود جمع کردهاند: یکی دروغ و دیگری انکار حق و تکذیب آن.
٧- بیان زشتی و بدی دروغ، زیرا سببِ عقوبتِ الهی میگردد. پیامبر اکرم ج دروغ را از خصلتهای منافقان دانسته و میفرماید: «نشانۀ منافق سه چیز است: وقتی سخن گوید دروغ میگوید...»[٣٨].
اگر کسی بپرسد چگونه منافقان الله تعالی را فریب میدهند در حالی که الله متعال از درون قلبهایشان آگاه است؟ جواب این است که وقتی منافق به اسلام تظاهر میکند به گمان خویش الله تعالی را فریب داده است!! و مسلمانان نیز نظر به ظاهر حالش به صفت یک مسلمانی با وی معامله میکنند و احکام مسلمان بر وی جاری میگردد و به این صورت به حکم اسلام پناه میبرند. چون شریعت به ظاهر حال شخص حکم میکند و الله تعالی بر اسرار همه مطلع است. لذا جان و مال منافقان با وجود عداوت شدید درونیشان با اسلام و مسلمانان، در امان میماند.
﴿١١﴾ و چون به منافقان گفته شود با نفاق و دوستی با کفار و متفرق و متنفر ساختن مردم از ایمان آوردن به پیغمبر ج و قرآن کریم فساد را برپا نکنید زیرا با همچو اعمال فساد انگیزتان در زمین فساد و تباهی رخ میدهد و باعث هلاکت مردم و ویرانی شهر و دیار آنان میگردد، میگویند: ما مصلحانیم و جز خیر و صلاح مردم چیز دیگری را نمیخواهیم.
آری! منافقان همیشه زیر نام اصلاح و خیرخواهی، مانع دعوت بسوی الله أ و جهاد در راه او و امر به معروف و نهی از منکر میشوند و مردم را از اسلام و تعالیم والای آن با مکر وحیلۀ شیطانیشان متنفر میسازند، ایشان با برقرار کردن پیوند دوستی با کفار، مردم را از قرآن کریم و تعالیم والای آن متفرق میسازند، سپس کارهای زشت و فساد افروزیِ خود را اصلاح مینامند! و ادعا دارند که ما مردمانی مصلحیم! و در جهت خیر و صلاح و اصلاح میکوشیم! و این روش منافقان در هر زمان و مکان است که فسادشان را در قالب صلاح معرفی میکنند و مؤمنان را به جهل و نادانی و نافهمی و کم علمی متهم میکنند.
﴿١٢﴾ اما الله أ ادعاهای دروغین ایشان را با شیوۀ رسا و بلیغ رد نموده آنان را در صف مفسدان قرار میدهد و ایشان را به صفت فسادگری در زمین که خاصیت حقیقی آنان است معرفی میکند و میفرماید: (هان! (بدانید) آنان فساد کنندگانند ولی نمیفهمند). منافقان نمیدانند که خود در حقیقت فسادکارانند زیرا با مؤمنان و رهروان راه حق دشمنی ورزیده مانع ایمان آوردن مردم به الله أ و رسول او ج و کتاب باعظمتش میگردند که این خود فسادکاری آشکار در زمین است.
از فواید این دو آیه(١١-١٢):
١- نفاق و منافقت که همانا اظهار نمودن اسلام و پنهان داشتن کفر است از بزرگترین فسادها در روی زمین است.
٢- بزرگترین مصیب این است که فساد برای انسان چنان مزین شود که حتی خود را مصلح و عمل خود را اصلاح بداند.
٣- غیر از مؤمن نظر قاصر و کوتاه دارد زیرا اصلاح را تنها در امور زندگانی میبیند، در حالیکه حقیقت اصلاح این است که وفق منهج شریعت گام بردارد.
٤- هرکس چیزی را ادعا کند ادعایش قابل پذیرش نیست و صادق شمرده نمیشود طوریکه منافقان ادعا کردند که ما مصلحان هستیم!! لیکن الله تعالی این ادعای کاذبشان را تکذیب نموده فرمود: «هان! (بدانید) آنان فساد کنندگانند».
٥- امکان دارد انسان به فساد و تباهی در روی زمین مبتلا شود ولی به فسادکاری خود پی نمیبرد، طوریکه آیه میفرماید: (ولی نمیفهمند). بلکه خود را از بهترین افراد جامعه قلمداد میکند!!
٦- رد الله متعال در این آیه بر ادعای کاذب منافقان بسیار قوی است، زیرا فساد آنها را با سه ابزار توکیدی تأکید نمود: {ألا} و {إن} و {هم}.
﴿١٣﴾ وقتی به منافقان گفته شود ایمان بیاورید همانطور که یاران رسول اکرم ج ایمان آوردند، از روی استهزاء و توهین و تحقیر به مؤمنان میگویند: آیا مانند نادانان و ابلهان و کم خردان ایمان بیاوریم؟! اما الله متعال این صفت نادانی و بیخردی و ابلهی را به خودشان نسبت داده و آن را منحصر به خودشان گردانید و فرمود: (هان،(بدانید) ایشان بیخردانند ولی نمیدانند).
از فواید این آیه:
١- دعوت دادن منافق بسوی خیر سودی ندارد، زیرا عمق عداوت و دشمنی که با اسلام و مسلمانان دارد به او اجازه نمیدهد که حق را بپذیرد و ایمان بیاورد؛ بلکه مؤمنان را به تمسخر گرفته میگوید: «آیا مانند نادانان و کم خردان ایمان بیاوریم».
٢- منافقان در هر زمان و مکان خودپسند و مغرور و متکبر هستند از این رو قرآن سخن تحقیر آمیز آنان نسبت به مؤمنان را بیان نمود: «آیا مانند نادانان و کم خردان ایمان بیاوریم».
٣- بیان شدت طغیان و سرکشی منافقان آنگاه که گفتند: «آیا ایمان بیاوریم». و این نشان دهندۀ نهایت طغیان این گروه است به این خاطر الله متعال در آیه بعدی فرمود: «در سرکشی خویش سرگردان میمانند».
٤- دشمنان الله متعال، دوستان الله را با صفاتی توصیف میکنند که سبب تنفر دیگران از ایشان گردد، مثلا پیامبر اکرم ج را دیوانه و ساحر و شاعر گفتند تا مردم از حقیقت دعوت آن جناب دور باشند. همچنان منافقان زمان پیامبر ج مسلمانان را بیخرد و نادان خواندند تا آنها را در جامعه بیارزش جلوه دهند. به این ترتیب ورثه انبیاء یعنی علما نیز آماج این اتهامات قرار میگیرند. ولی اگر الله تعالی هدایت کسی را بخواهد دسایس دشمنان نمیتواند مانع هدایت کسی شود چون دشمنان اسلام برای ممانعت از راه الله تعالی دو راه را در پیش میگیرند: یکی تبلیغات سوء و دیگری مقابله با زور و سلاح طوریکه میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّٗا مِّنَ ٱلۡمُجۡرِمِينَۗ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ هَادِيٗا وَنَصِيرٗا٣١﴾[الفرقان: ٣١] «و اینگونه برای هر پیامبری دشمنانی از مجرمان قرار دادیم، و همین بس که پروردگار تو راهنما (در مقابل تبلیغات سوء دشمنان) و یاور (در مقابل زورگویی آنها) باشد».
٥- برعکس ادعای منافقان، آنگاه که مؤمنان را بیخِرَد خواندند؛ هرکس ایمان نیاورد خودش نادان و بیخرد است طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ﴾[البقرة: ١٣٠] «و چه کسی از آیین ابراهیم روی بر میتابد، مگر آن کس که خویشتن را (به نادانی و بیخردی انداخته و) خوار دانسته و نشناسد؟!».
٦- وعدۀ الله تعالی به مؤمنان تحقق یافتنی است طوریکه فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْۗ﴾[الحج: ٣٨] «به راستی الله از مؤمنان دفاع میکند». پس اگر با قول بر مؤمنان تعرض صورت گیرد، الله تعالی با قول از آنها دفاع میکند، مثلا در این آیه منافقان گفتند: «آیا ایمان آوریم همان گونه که بیخردان ایمان آوردهاند». الله متعال در دفاع از مؤمنان فرمود: «هان، ایشان بیخردانند ولی نمیدانند». یعنی شما منافقان بیخردید نه مؤمنان. و اگر با فعل بر مؤمنان تجاوز صورت گیرد، الله تعالی دفاع فعلی از مؤمنان میکند. این فرمودۀ الله تعالی را در دفاع از مؤمنان بنگرید: ﴿إِذۡ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمۡ فَثَبِّتُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۚ سَأُلۡقِي فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ فَٱضۡرِبُواْ فَوۡقَ ٱلۡأَعۡنَاقِ وَٱضۡرِبُواْ مِنۡهُمۡ كُلَّ بَنَانٖ١٢﴾[الأنفال: ١٢] «(و به یاد آور) هنگامیکه پروردگارت به فرشتگان وحی کرد که من با شما هستم، پس کسانی را که ایمان آوردهاند؛ ثابت قدم دارید، به زودی در دل کسانیکه کافر شدند؛ ترس و هراس میافکنم، پس بر فراز گردنها بزنید، و همۀ انگشتانشان را بزنید (و قطع کنید)». و این نصرت الهی مشروط به آن است که ما ایمان و یقین کامل و توکل صادقانه به الله تعالی داشته باشیم و غیر از اوتعالی از هیچ کسی نهرسایم.
٧- بیان جهل و نادانی منافقان، زیرا الله تعالی علم را از آنها نفی نموده است: (ولی نمیدانند) به راستی که منافقان جاهلترین مردم هستند زیرا راه فریب و دروغ را در پیش گرفتهاند و از سفاهت و بیخردی خود غافلاند. آیا این جهالت و سفاهت نیست که این گروه خط مشی خود را مشخص نمیکند و در میان هر گروهى به رنگ آن گروه در میآید و استعداد و نیروى خود را در طریق شیطنت و توطئه و تخریب به کار گیرد، و در عین حال خود را عاقل بشمارد؟!
﴿١٤﴾ منافقان هرگاه با مسلمانان روبرو شوند از روی نفاق و دروغ و ظاهر سازی میگویند: ما ایمان آوردهایم، اما وقتی با پیشوایان و بزرگان خود که همانا سازمان دهندگان شر و فساد هستند خلوت کنند میگویند: ما در کفر و نفاق خود پایدار میباشیم و موافقت ما با مسلمانان و اظهار نمودن ایمان ما تنها از روی استهزاء و تمسخر به آنان میباشد و در باطن امر نه با مؤمنان موافقیم و نه به آنان تمایلی داریم.
بدون شک نفاق و منافق، مخصوص عصر پیامبر ج نبوده است و در هر جامعهاى این گروه وجود دارند، منتهی باید بر اساس معیارهاى حساب شدهاى که قرآن براى آنها بدست مىدهد شناسائى شوند، تا نتوانند زیان و یا خطرى ایجاد کنند.
گرچه نفاق به مفهوم خاصش، صفت افراد بى ایمانى است که ظاهرا در صف مسلمانانند، اما باطنا دل در گرو کفر دارند، ولى نفاق معنى وسیعى دارد که هرگونه دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و عمل را شامل مىشود، هر چند در افراد مؤمن هم باشد که به عنوان خصلتهاى نفاق شناخته میشود.
مثلا در حدیث متفق علیه[٣٩] مىخوانیم: «چهار خصلت هست که اگر همگی در یک فرد باشند، او منافق خالص است، و هرکسی خصلتی از آنها در او باشد خصلتی از نفاق در او وجود دارد. تا این که آنها را بگذارد: هرگاه سخن بگوید، دروغ باشد وهرگاه وعده داد، وعده خلافی کند، وهرگاه کسی به او اطمینان کند و امین بشمارد، خیانت نماید وهرگاه عهد و پیمان ببندد آن را نقض کند».
﴿ٱللَّهُ يَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَيَمُدُّهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ١٥
أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا كَانُواْ مُهۡتَدِينَ١٦
مَثَلُهُمۡ كَمَثَلِ ٱلَّذِي ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَكَهُمۡ فِي ظُلُمَٰتٖ لَّا يُبۡصِرُونَ١٧
صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ فَهُمۡ لَا يَرۡجِعُونَ١٨
أَوۡ كَصَيِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَٰتٞ وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ يَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِيٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِۚ وَٱللَّهُ مُحِيطُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ١٩
يَكَادُ ٱلۡبَرۡقُ يَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡۖ كُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوۡاْ فِيهِ وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَيۡهِمۡ قَامُواْۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٠﴾
الله آنانرا مسخره مینماید و رهایشان میکند تا کورکورانه، در گمراهی و سرکشی خویش سرگردان بمانند. ﴿١٥﴾
آنان کسانیاند که گمراهی را به هدایت خریدند پس تجارت آنها سودی نداد و هدایت یافتگان نبودند.﴿١٦﴾
مثال آنها مانند مثال کسی است که آتشی برافروخته پس چون اطرافش را روشن ساخت، الله نورشان را بُرد و در تاریکیهایی که نمیبینند رهایشان کرد. ﴿١٧﴾
(در حقیقت آنان)کرانند، گنگانند، کورانند پس آنها(به راه حق) باز نمیگردند﴿١٨﴾.
یا همچون بارانی (است که) از آسمان (فرو ریزد و) در آن، تاریکیها و رعد و برق باشد، به سبب صاعقهها از ترس مرگ، انگشتان خود را در گوشهایشان فرو میبرند، و الله به کافران احاطه دارد. ﴿١٩﴾.
نزدیک است که برق (آسمان)، چشمانشان را برباید. هرگاه که اطرافشان را روشن نماید، در (روشنایی) آن راه میروند و هنگامی که اطرافشان تاریک شود، میایستند و اگر الله میخواست گوشها و چشمهایشان را از بین میبرد. همانا الله بر هرچیز توانا است﴿٢٠﴾.
﴿١٥﴾ الله متعال در برابر تمسخر و استهزای منافقان نسبت به مؤمنان، آنان را در فرصت مناسب مجازات میکند و با دفاع نمودن از مؤمنان راستین و فرود آوردن خواری و ذلت و حقارت بر منافقان، از ایشان انتقام میگیرد. زیرا منافقان مؤمنان را مورد تمسخر قرار میدادند پس الله أ هم خود ایشان را مسخره میکند و آنان را مهلت میدهد تا هرچه بیشتر در طغیان و سرکشی و کفرشان حیران و سرگردان و متردد بمانند.
از فواید این دو آیه (١٤ و ١٥):
١- بیان ذلت و حقارت منافقان، زیرا انسان منافق خائن است و خائن همواره و در هر جا خایف میباشد چنانکه این آیه میفرماید که هرگاه با مؤمنان روبرو شوند، از ترس میگویند: ما ایمان آوردهایم! ما از شما هستیم و پیرو یک مکتبیم، و از جان و دل اسلام را پذیرا گشتیم و با شما هیچ فرقى نداریم! همچنان وقتی با دوستان شیطان صفت خود به خلوتگاه مىروند از ترس آنها مىگویند: ما با شمائیم! و اگر مىبینید ما در برابر مؤمنان اظهار ایمان مىکنیم ما مسخرهشان مىکنیم! ما بر افکار و اعمالشان در دل مىخندیم، دوست ما و محرم اسرار ما و همه چیز ما شمائید.
٢- الله متعال شاید به ظالم مهلت دهد تا در طغیان خود دوام داده و فرو رود. پس انسانهای سرکش و نافرمان که به احکام الله تعالی گردن نمینهند باید بدانند نعمتهایی که در دسترس دارند شاید استدراجی از جانب الله باشد، چنانکه رسولاکرم ج میفرماید:«إِنَّ اللَّهَ لَيُمْلِي لِلظَّالِمِ حَتَّى إِذَا أَخَذَهُ لَمْ يُفْلِتْهُ»[٤٠] «الله متعال ظالم را مهلت میدهد تا آنگاه که وی را گرفتار نماید، رهایش نمیسازد» و بعد این آیه را تلاوت نمود: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ١٠٢﴾[هود: ١٠٢] «و این چنین است عذاب پروردگارت هرگاه شهرهایی را عقاب دهد که مردمانشان ظالم باشند، به راستی عذاب او دردناک و سخت است».
سوال: چگونه بدانیم که الله تعالی نعمتهای خود را بخاطر استدراج به بنده داده است؟ جواب: هرگاه انسانی را دیدید که پابند و ملتزم به شرع الهی است و نعمتهای الله تعالی از هرسو به وی رو میآورد، بدانید که این بنده بخاطر بندگیاش از این نعمتها برخوردار است. و اگر دیدید که شخص مرتکب گناه و زشتیها میشود ولی از نعمتهای فراوانی برخوردار است پس بدانید که این استدراج است. یعنی به تدریج به سوی هلاکت و نابودی در دنیا و یا آخرت نزدیک میشود.
و این بلا و مصیبت در جوامع امروزی بسیار به نظر میخورد که شخص و یا اشخاص و یا جامعهای در مظاهر مادی و نعمتهایی که یکی بعد از دیگری در اختیارشان قرار گرفته، به زیاده روی در معصیت و کفر و عناد میپردازند و به تدریج و بدون توجه به سوی هلاکت و نابودی نزدیک میشوند و از الله و نتایج کارهای خود غافل میگردند.
٣- انسان طغیانگر چون از هوی و هوس خود پیروی میکند، لذا وی از درک حق و حقیقت کور بوده حاضر به پذیرفتن آن نیست. همچنان کسانی که قول اشخاص را بر قول پیامبر ج مقدم میدانند طغیانگرانند طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ١﴾[الحجرات: ١] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! در برابر الله و رسولش پیش دستی مکنید، و از الله پروا بدارید، بیگمان الله شنوای داناست».
﴿١٦﴾ منافقان گمراهی را با هدایت مبادله و معاوضه کردند. ضلالت به معنای حیرانی و سرگردانی و انحراف از راه راست و گم کردن راه هدایت است. وقتی منافقان گمراهی را گرفتند و در مقابل آن، راه راست را دادند بدون شک که در این تجارت خسارتمند شدند زیرا خریدن کفر به جای ایمان و ترک نمودن هدایت به سوی گمراهی و ترک نمودن جماعت به سوی جدایی و ترک نمودن امنیت به سوی ترس و هراس و بالاخره ترک نمودن سنت به سوی بدعت تجارتی است که صاحب آن هرگز سودی از آن نخواهد برد.
از فواید این آیه:
١- بیان بیخردی منافقان، زیرا چنان به گمراهی متمایل شدند، همان طور که مشتری و خریدار به متاع مورد نظرش علاقهمند و دلبسته است و اموال با ارزش خود را برای بدست آوردن آن خرج میکند. این مثال، بهترین مثال است، زیرا گمراهی را به متاع، و هدایت را به پول و بها تشبیه نموده است، پس آنها هدایت را خرج کرده و در برابر آن گمراهی را بدست آوردهاند. این است تجارت شوم که بسیار تجارت بدی است.
٢- انسان گاهی گمان میکند که عمل نیکی را انجام داده است در حالیکه عمل او از بدترین اعمال است طوریکه منافقان چنین گمانی دارند.
٣- منافقان در آنچه که گمان منفعت بردن از آن را دارند خسارتمند هستند، طوریکه آیه فرمود: (پس تجارت آنها سودی نداد). مسلما این چنین بازرگانی و تجارتی سودی نخواهد داشت، بلکه در این کار بزرگترین ضرر را متحمل خواهد شد؛ ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِيهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ أَلَا ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِينُ١٥﴾[الزمر: ١٥] «بگو: همانا خسارتمندان (حقیقی) کسانی هستند که جان و اهلشان را در قیامت از دست دادهاند هان! این همان زیان و خسارت آشکار است».
٤- مدار سود و فایده پیروی از هدایت است، پس هرکس از آن پیروی کرد سود برد و هر کسی مخالفت نمود خسارتمند شد. بنابرین الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلۡعَصۡرِ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِي خُسۡرٍ٢ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ٣﴾[العصر: ١-٣]. «قسم به زمان.* که به تأکید انسان در زیانکاری است. * مگر آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و همدیگر را به شکیبایی توصیه نمودهاند».
٥- این گروهی که بر نفاق خو گرفتهاند هدایت نمیشوند چون گمان میبرند که کار نیک میکنند. لذا به حق برنمیگردند و این خصلت در هر فاسق و مبتدع وجود دارد؛ زیرا گمان میبرد که وی برحق است و دیگران بر باطل. بنابرین انسانهای عامی و ساده به مراتب از اینها بهترند.
٦- مؤمنان با کردار و گفتار سعی در پاکسازی جامعه از آلودگی و فساد و آراستن آن به خوبیها دارند، ولی منافقان در مسیری بر عکس، نهی از معروف و امر به منکر را پیشه میکنند و در پوشش اصلاح و پیراستن جامعه از آلودگیها تلاش میکنند که فساد، فراگیر و معروف و نیکی از جامعه برچیده شود تا بتوانند در چنان محیط آلودهای به اهداف شوم خود برسند.
﴿١٧﴾ حالت منافقان چنین است که نور ایمان را از مؤمنان برگرفتند و خود دارای صفت ایمان نبودند. بنابراین به طور موقت از نور آنان استفاده کردند و به اين وسیله جان و مالشان در امان ماند و به نوعی امنیت در دنیا دست یافتند. در چنین حالتی ناگهان مرگ بر آنها یورش برده و استفاده از این نور را از آنان سلب نموده اند و اندوه و غم و عذاب فراوانی آنها را فرا میگرد، و تاریکی قبر و تاریکی کفر و تاریکی نفاق و تاریکی گناهان بر آنها چیره میشود، و به دنبال این همه تاریکی، آتش جهنم که بد جایگاهی است آنها را در فراخواهد گرفت.
ابنمسعود س و جمعی دیگر از صحابه ش در تفسیر این آیه فرمودهاند: «پس از هجرت رسول اکرم ج به مدینه؛ گروهی از مردم در ظاهر اسلام را پذیرفته ولی در باطن امر نفاق را پیشه خویش ساختند، پس داستان آنان همانند داستان کسی است که گرفتار ظلمت و تاریکی شده و آتشی را برمیافروزد و این آتش پیرامون وی را روشن میسازد، به طوریکه میتواند اطرافش را ببیند تا به این وسیله از افتادن در آنچه که موجب آزار وی میشود بپرهیزد، در این اثنا آتش وی خاموش میشود و در نتیجه او حیران و مبهوت برجای خود میایستد و نمیداند که چگونه خود را از اشیای موذی پیرامونش حفظ نماید! این است حال منافقی که در ظلمت شرک به سر میبرد و همین که اسلام را پذیرفت و حلال را از حرام و خیر را از شر باز شناخت و از این نعمتها برخوردار گشت، ناگهان کافر میشود و حالش چنان واژگون میگردد که حلال را از حرام و خیر را از شر باز نمیشناسد». این روایت را ابن کثیر و فخر رازی در تفاسیرشان و ابوحفص دمشقی در«اللباب في علوم الکتاب» ذکر نمودهاند.
﴿١٨﴾ یعنی کسانی که این آتش را افروختند پس از خاموش شدن آن کر شدند طوریکه صدای هیچ صدا کنندهای را که به سوی راه مستقیم ایشان را فرا میخواند نمیشنوند و از دریافت نیکی و هدایت عاجزند. همچنان حال ایشان مانند گنگانی است که نمیتوانند از راهی که به منزل مقصود میرساند بپرسند. همچنان ایشان کورانند و راه هدایت را نمییابند مانند نابینایی که راه را در پیش گرفته نمیتواند و قادر به بازگشت به راه خویش نیست. اهل نفاق، کسانی که مسلمان شدند و سپس کافر گشتند نیز مانند نابینایانیاند که راه را نمییابند. آری! منافقان از بازگشت به سوی حق و راه مستقیم روی گردانند و از کجروی و گمراهی دست بردار نیستند.
از فواید این دو آیه(١٧-١٨):
١- قرآن کریم برای فهم معقولات محسوسات را مثال میآورد تا فهم و درک موضوع را به مخاطب نزدیک سازد.
٢- منافقان نوری در دل ندارند و اگر چیزی از آن را دریابند تا بوسیلۀ آن ظاهرسازی کنند به زودی زایل میگردد؛ زیرا ایمان در دلهایشان مستقر نمیگردد. طوریکه الله تعالی در سورۀ المنافقون در مورد این گروه بیان داشته: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ﴾[المنافقون: ٣] «این به آن خاطر است که ایمان آوردند سپس کفر ورزیدند پس بر دلهایشان مهر نهاده شد و آنان درنمییابند».
٣- الله تعالی منافقان را موافق آنچه از تاریکی و ظلمتی که در دل دارند کیفر میدهد یعنی نور را از دلهایشان میبرد. آن هم به سبب آنچه که خودشان بدست آوردند. طوریکه در موضع دیگر فرمود: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ﴾[الصف: ٥] «پس هنگامیکه (از حق) منحرف گشتند، الله دلهایشان را منحرف ساخت».
٤- الله متعال گوشهای منافقان را کر ساخته است که از شنیدن حق عاجزند و اگر بشنوند از آن نفع نمیبرند طوریکه الله تعالی میفرماید: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ٢١﴾[الأنفال: ٢١] «و مانند کسانی نباشید که گفتند: شنیدیم و آنها نمیشنوند».
٥- منافقان مانند گنگ نمیتوانند به حق زبان باز کنند و مانند کور نمیتوانند حق را ببینند.
٦- منافقان از گمراهی و جهالتشان برنمیگردند، زیرا گمان میبرند که خودشان برحقند و دیگران بر باطل. بنابرین این گروه تنها در ظاهر با مؤمناناند و در باطن با کافران، و آنچه را که انسان در دل دارد مشکل است که از آن برگردد.
﴿١٩﴾ الله أ در اینجا باران را برای قرآن کریم مثل آورده است. یعنی: مؤمنانی که به قرآن ایمان آوردهاند مانند گیاهان و درختانیاند که بوسیلۀ باران سیراب و بارور میشوند اما کسانی که نفاق پیشه نموده و به قرآن ایمان نیاوردهاند مانند بارانی است که تاریکیها و رعد و برق به همراه دارد و ایشان را مرعوب و بیمناک میگرداند. آری! در این قرآن آیات تکان دهندهای است که منافقان را در ترس و بیم میاندازد مانند کسی که از شدت تاریکی و بانگهای خوفناک و باران شدید احساس خطر میکند و به جایی پناه میبرد که هرگز در آن نمیتواند پناه یابد. منافقان نیز راه دیگری جز این نیافتند که گوشهایشان را از شنیدن آیات قرآن کریم ببندند. ولی الله متعال از هر سو و جهتی بر کافران احاطه دارد و بر آنان کاملا مسلط است. «احاطه» بمعنای: محاصره نمودن از تمامی جوانب است طوریکه شخص محاصره شده به هیچ وجه نمیتواند خود را از این حصار نجات دهد و فرار نماید.
﴿٢٠﴾ ﴿يَكَادُ ٱلۡبَرۡقُ يَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡ﴾(گویی چیزی نمانده که برق آسمان، چشمانشان را برباید) یعنی: نزدیک است آیات محکم قرآن کریم اسرار منافقان را برملا سازد، (و چون اطرافشان را روشن نماید، قدمی به جلو بر میدارند) یعنی: چون اموال و فرزندان شان بسیار شود، یا به غنیمت و فتح دست یابند، راه حق را پیش گرفته و میگویند: به راستی دین محمد ج راست و حق است بنابراین بر آن استقامت میورزند(و هنگامی که اطرافشان تاریک شود، میایستند) یعنی: وقتی اموال و دارایی منافقان نابود گردد یا مصیبتی بر آنان رسد، میگویند: این به سبب پیروی ما از دین محمد ج است، آنگاه مرتد شده به کفر باز میگردند. اما منافقان نمیدانند الله تعالی آنقدر توانا و قدرتمند است که اگر الله بخواهد، بدون رعد و برق و با دیگر اسباب، شنوایی و بینایی حسی و ظاهری ایشان را همچون شنوایی و بینایی باطن آنها میگیرد، چون الله تعالی بر هر چیزی تواناست. در اینجا الله متعال قدرت و تسلط خود را بر انجام هر کاری بیان میدارد تا منافقان بدانند که اوتعالی بر همه چیز حاکم و مسلط است.
دو مثلی را که الله تعالی دربارۀ منافقان آورده است با هم فرق دارد:
مثل اول: در شأن آن عده از منافقانی است که ایمان آوردند سپس به کفر برگشتند، لهذا قرآن کریم در بیان حال ایشان چنین فرمود: ﴿ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ ...﴾[البقرة: ١٧] یعنی اندکی از نور و روشنایی ایمان در دلهایشان درخشید اما ثابت و پابرجا نشد بلکه خاموش گردید و دلهایشان دوباره تاریک شد. چنانکه در سورۀ المنافقون میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَفۡقَهُونَ٣﴾[المنافقون: ٣] «این به خاطر آنست که ایمان آوردند سپس کفر ورزیدند پس بر دلهایشان مهر نهاده شد و آنان درنمییابند».
مثل دوم: در شأن منافقانی است که قطعا ایمان نیاوردهاند و از همان روز اول تاریکیها دلهای ایشان را فرا گرفته بود، لهذا الله تعالی در وصف حال ایشان فرمود: ﴿أَوۡ كَصَيِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَٰتٞ ...﴾[البقرة: ١٩] (و یا همچون کسانیاند که به باران تندی گرفتار شده باشند که از آسمان فرو ریزد و در آن، تاریکیها باشد). پس اینان هرگز طعم ایمان را نچشیدهاند و تنها به خاطر بیم از شمشیر مسلمانان خود را مسلمان معرفی کردند.
هرگاه بندۀ مؤمن این آیات را تلاوت کند بر ایمان خود میترسد، و همیشه ایمان خود را مورد بازجویی و مراجعه قرار میدهد و با کمال ذلت و خضوع از پروردگارش میخواهد تا او را بر ایمان ثابت قدم نگه دارد، چنانکه رسول کریم ج بخاطر تعلیم امت در دعای خویش میفرمود: «اللهم یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِيْ عَلَى دِیْنِكَ»[٤١] «پروردگارا! ای دگرگون کنندۀ دلها! دل مرا بر دینت پایدار نگهدار».
(القدیر) یعنی «توانا» القدیر یکی از اسمای نیک الله متعال میباشد. الله متعال دارای قدرت کامل و بزرگی است و توانایی او فراگیر میباشد که آثار و نشانههای این اسم بزرگ در همه مخلوقات آشکار است.
از جمله آثار و نشانههای قدرت الله أ، این است که زمین را خشک و پژمرده میبینی، اما وقتی او بر آن باران میفرستد، زمین، سبز و خرم میشود. و از جمله آثار قدرتش، این است که کافران و ستمگران و ملتهایی را که پیامبران و وحی را تکذیب کردند، با انواع کیفرها بگونهای هلاک نمود که تلاش و چاره اندیشی، اموال و لشکریان و قلعههایشان، نتوانستند آنها را از عذاب الهی نجات دهند و چیزی جز هلاکت و نابودی به آنها نیفزودند. الله أ، به انسانهای این زمان قدرت و توانایی وافری عنایت کرده و چیزهایی را به آنان آموخته که پیشتر نمیدانستند؛ از اینرو انسان، به اختراعات و توانمندیهای علمی زیادی دست یافته که خود، از نشانههای قدرت الهی است. البته قدرت الله أ، آنجا نمایان میشود که تواناییها و یافتههای علمی انسان، نمیتواند عذابهای ویرانگر الهی را دور نماید؛ با اینکه انسانها، نهایت تلاش خود را برای جلوگیری از آفتهای آسمانی بکار میگیرند، اما فرمان الهی، بر آنان غالب است و عناصر جهان بالا و پایین، تسلیم قدرت الله أ میباشند. از کمال قدرت، برتری و فراگیر بودن توانایی الله أ، این است که همانطور که آفریننده بندگان است، آفریننده کارها، طاعات و معاصی آنان نیز میباشد. الله أ، اینها را آفریده و بندگان، آن را انجام میدهند؛ این دو چیز، با هم تضادی ندارند؛ زیرا الله أ، آفریننده اراده و قدرت انسانهاست و آفریننده سبب تام، آفریننده مسبب است. همچنان انواع عذاب و کیفری که الله أ، به اهل جهنم میدهد و انواع نعمتهای همیشگی و پایداری که به اهل بهشت میبخشد، از آثار قدرت و رحمت اوست. پس او، با قدرت خویش، موجودات را به وجود آورده، به تدبیر آنان پرداخته و با قدرت خویش آنها را برابر و درست نموده است و آنها را با قدرت خود زنده مینماید و میمیراند و بندگان را برای پاداش و مجازات زنده میگرداند؛ به نیکوکار در برابر نیکیهایش پاداش میدهد و گناهکار را به خاطر بدیهایش مجازات میکند و با قدرت خویش، دلها را بر آنچه میخواهد، دگرگون میسازد و هرگاه چیزی بخواهد، میگوید: بشو و آن هم میشود.
از فواید این دو آیه (١٩-٢٠):
١- بیان تهدید الهی به منافقان و کفار، و اینکه اوتعالی به آنها احاطه دارد.
٢- برق آسمانی چشمها را میرباید لذا در وقت روشنی نباید بطرف آن نگاه کرد.
٣- مسلمان باید به الله تعالی پناه ببرد و صحت و عافیت را در گوش و چشم و سایر بدن از او تعالی بخواهد. و در دعایی پیامبر اکرم ج به امت تعلیم میدهند که بگویند: «مَتِّعْنَا بِأَسْمَاعِنَا، وَأَبْصَارِنَا، وَقُوَّتِنَا مَا أَحْيَيْتَنَا»[٤٢]. یعنی: (پروردگارا! ما را از شنوائیها و بینائیها و نیروی ما بهرهمند کن تا زمانی که ما را زنده میداری) و در حدیث دیگر میفرماید: «اللَّهُمَّ عافِني في بَدَنِي، اللهم عافِنِي في سَمْعِي، اللَّهُمَّ عافني في بَصَرِيْ، لا إلهَ إلاَّ أَنْتَ»[٤٣]. سه بار، یعنی: «پروردگارا! بدنم و گوشم و چشمم را سلامتی عطا کن. بجز تو معبود بحقی نیست».
٤- بیان قدرت کامل و فراگیر الله تعالی بر هر چیز. چون اوتعالی قادر بر ایجاد معدوم و اعدام موجود و تغیر دادن صالح به فاسد و تغیر دادن فاسد به صالح و غیره است.
٥- منافقان هرگاه روشنى و روشنگرىِ دعوت توحیدى پیامبر ج و قرآن متوجه آنان مىشد، اندکى پیش مىآمدند و اظهار ایمان مىکردند، امّا به مجرّد پدیدارشدن مشکلى براى جامعه توحیدی به دلیل کفر درونى خویش، سرگردان مىشدند و وا مىماندند؛ درست بسان آنان که در تاریکیهاى صحرا سرگردان مىشدند.
٦- الله تعالی آن قدر مهربان است که حقایق را برای فهم ما افراد بشر به زبان بسیار ساده و با مثالهای لمسی و عینی بیان فرموده و ما را از صفات افراد منافق آگاه میسازد.
٧- یکی از نشانههای افراد منافق این است که حقیقت برایشان ناگوارا و تلخ است و برای زیر بار نرفتن آن و بدتر از آن حتی برای نشنیدن آن، خود را به آن نزدیک نمیکنند و حتی حاضر به شنیدن آن نیستند.
٨- همه باید بدانیم که اگر حقیقتها را به خاطر منافع شخصی پوشاندیم، اگر مشیئت الله تعالی بر این قرار گیرد که کارها و اسرار ما را ظاهر سازد، این کار را خواهد نمود.
* نكته: قرآن کریم در همان ابتدای سوره البقره انسانها را در ارتباط با اعتقاد به الله تعالى به سه دسته؛ مؤمنان، کافران و منافقان تقسیم کرده و روحیات، رفتارها و خصوصیات هر یک را بیان کرده است. در این میان درباره منافقان علاوه بر اختصاص سورهای به آنان (سوره المنافقین) در بیشتر سورههای مدنی از آنان سخن به میان آمده است اما جامعترین سوره درباره منافقان، سوره التوبه است که به بیان ویژگیها و رفتار آنان پرداخته شده است. چون خطرهای این گروه نسبت به هر گروه دیگر جامعه اسلامی را تهدید میکند. و قرآن هم، دشمنان را، خصوصا منافقان را با خصوصیاتشان به مسلمانان معرفی میکند؛ چون نفاق شناسی گامی در راستای افزایش بصیرت جامعه است. و نفاق یکی از کانونهای فتنه است و شناخت چهره نفاق و آگاهی از نشانههای منافقان سبب میشود تا فتنه انگیزیها و توطئههای آنان خنثی شود و جامعه اسلامی فریب آنها را نخورد و در دام توطئهها نیفتد. چون این دانه سرطانی از همان ابتدای هجرت پیامبر ج به مدینه عرض وجود نمود.
آری! هنگامی که پیامبر ج به مدینه هجرت کرد و پایههای جامعه و حکومت نبوی را گذاشت، مشرکان مکه و منافقان مدینه بیشترین گروه مخالفان حکومت نبوی را تشکیل میدادند و با توطئهها و ترفندهای مختلف، سعی در ایجاد اخلال در برنامههای پیامبراکرم ج داشتند. منافقان مدینه توطئههای خود را به حدی رساندند که تصمیم به ترور پیامبر ج گرفتند. اما الله متعال پیامبر ج را از تصمیم شوم آنها با خبر کرد و آنان را ناکام گذاشت.
با نگاهی به آیات متعدد مربوط به منافقان، درمییابیم که هجوم بر ضد پیامبر ج در ابعاد مختلف مهمترین محور فتنه انگیزیهای منافقان بود و آنان به انحاء مختلف نسبت به برنامههای پیامبر ج کارشکنی میکردند و میخواستند با ایجاد یأس و بدبینی، مردم را از گرد آن جناب ج پراکنده کنند، از این رو میگفتند: به اطرافیان پیامبر ج چیزی ندهید تا از دور او پراکنده شوند، و از دستور آن جناب ج مبنی بر جهاد، سرپیچی میکردند و از این کار خود نیز خرسند بودند و حتی دیگران را تشویق به نرفتن میکردند و میگفتند هوا گرم است به جبهه نروید. همچنان در برابر مسجد پیامبر ج که مرکز عبادت و سیاست حکومت نبوی بود، مسجدی ساختند که قرآن آن را «مسجد ضرار» نامید. عدالت پیامبر ج را قبول نداشتند و در تقسیم زکات توسط آن جناب که حاکم مسلمانان به شمار میرفت، خرده میگرفتند و به شیوه حکومتداری پیامبر ج ایراد میگرفتند و آن جناب ج را «اُذُن» یعنی ساده و دهنبین مینامیدند که به حرف هر کس گوش میدهد و هر حرفی را میپذیرد. این آیات و مانند آن به روشنی نشان میدهد که منافقان به صورت یک جریان در مقابل پیامبر ج عمل میکردند و سعی در کارشکنی در امر حکومت داشتند و از دستورهای آن جناب ج سرپیچی میکردند.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ٢١
ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّكُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢
وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٢٣
فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ٢٤
وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَةٖ رِّزۡقٗا قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِي رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗاۖ وَلَهُمۡ فِيهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَهُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢٥﴾
ای مردم! پروردگارتان را پرستش کنید همان ذاتی که شما و کسانی را که پیش از شما بودهاند آفریده است، باشد که پرهیزگار شوید ﴿٢١﴾.
پروردگارتان ذاتی است که زمین را برایتان گستراند و آسمان را سقفی قرار داد واز آسمان آبی فرو فرستاد و با آن انواع میوهها را بوجود آورد تا روزیتان باشد، پس برای الله همتایانی قرار ندهید درحالیکه شما میدانید. ﴿٢٢﴾
واگر در آنچه بر بندۀ خود نازل کردهایم شک دارید پس سورهای همانند آن بیاورید و گواهانتان را بجز الله فرا بخوانید اگر راستگو هستید. ﴿٢٣﴾
پس اگر چنین نکردید و هرگز نمیتوانید کرد پس بپرهیزید از آتشی که آتش افروز آن (هیزمش) مردم و سنگها هستند که آماده شده است برای کافران. ﴿٢٤﴾
و مژده بده کسانی را که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام دادند اینکه برای آنها باغهایی است که از زیر آن رودهایی روان است، هرگاه به آنها از آن باغها میوهای روزی داده شود، گویند: این همان است که پیشاز این (در دنیا) به ما داده شده بود، و همانند آن برای آنها آورده شود، و برای آنها در بهشت زنان پاک شدهای است و آنها در آن برای همیشه خواهند ماند. ﴿٢٥﴾
﴿٢١﴾ پس از آن که الله أ سه گروه مؤمن، کافر و منافق را معرفی کرد و مشخصات هر یکی را توضیح داد و ضرب المثلها را در مورد آنان آورد و راههای هدایت و گمراهی را روشن ساخت، به ذکر دلایل وحدانیت و یگانگی خود میپردازد و همه فرزندان آدم ÷ را مورد خطاب قرار داده نعمتهای بلاحصر خود را به آنان معرفی میکند تا در مقابل آن سپاسگزار باشند؛ زیرا الله أ منت خلق و رزق بر همه بندگان چه کافر و چه مسلمان دارد.
الله أ در این آیه نعمت خلق را بطور مخصوص بخاطر این یاد نمود و با ذکر آن بر بندگان خویش منت نهاد که کلیه نعمتها مرتب بر نعمت خلق است و این نعمت اساس همه نعمتهاست که بدون آن هیچ نعمت دیگری نمیتواند عرض وجود پیدا کند. از جهت دیگر چون کفار و مشرکین به خالق بودن الله أ معتقد بودند، چنانکه الله متعال میفرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ﴾[الزخرف: ٨٧] «واگر از آنان بپرسی چه کسی آنانرا آفریده است؟ به یقین میگویند: الله!». لذا الله أ بوسیلۀ چیزی بر آنان منت نهاد که به آن اعتراف دارند و انکارش نمیکنند، پس آنان را با این منت ملزم به عبادت خود نمود.
الله أ در این آیه بندگان خود را از قدرت و یگانگی خود در خلقت آگاه کرد تا نعمتهای ارزشمند و بزرگ الله را به یاد آورند و تنها اوتعالی را پرستش کنند و سپاسگزار و فرمان بردار او باشند تا در زمرۀ پرهیزگاران درآیند.
از فواید این آیه:
١- بیان اهمیت توحید و پرستش الله تعالی به یگانگی، چون این اولین ندا و نخستین دستور از نداها و دستورات قرآن کریم در مصحف شریف است که عموم مردم را ندا و دستور داده شده که تنها و تنها الله تعالی را بپرستند نه کس دیگری را.
٢- بیان دلیل توحید و برهان یکتاپرستی که همانا خلق و آفرینش است، یعنی الله تعالی تنها ذاتی است که سزاوار عبادت است؛ زیرا اوتعالی یگانه ذاتی است که به تنهایی و بدون شریکی همه انسانهای حاضر و پیشین و پسین را بلکه همه چیزها را آفریده و از نیستی به هستی آورده است و این خود بسا دلیل محکم و بزرگی است بر وحدانیت الله تعالی و اختصاص اوتعالی به عبادت. معبود فقط همان کسی باید باشد که خالق است، و مخلوق هرگز نمیتواند معبود شود، خواه ماه باشد یا خورشید باشد، و یا ملائکه و یا انسان و یا جن و یا ولی و امام و....
٣- بیان یکی از روشهای قرآنی در اثبات توحید که عبارت از استدلال به توحید ربوبیت بر توحید الوهیت است: ﴿ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ﴾ توحید الوهیت و ﴿ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ﴾ توحید ربوبیت و این روش در چندین موضع قرآن کریم یاد شده است بطور مثال آیات (٦٠-٦٤) سورۀ النمل.
٤- بیان آنکه مردم به توحید ربوبیت –بطور عام- اقرار دارند ولی مشکل ایشان در توحید الوهیت است، از اینجاست که الله تعالی پیامبران را فرستاد و کتابها را فرود آورد تا مردم را بسوی توحید الوهیت دعوت دهند و لهذا الله تعالی اقرار آنها به ربوبیت را دلیلی بر وجوب ایمان به توحید الوهیت قرار داد، و اگر آنان به ربوبیت معترف نمیبودند؛ این دلیل بیاثر و نادرست میبود.
٥- بیان آنکه تنها اقرار نمودن به توحید ربوبیت در داخل شدن دین اسلام کفایت نمیکند، به این معنی که بنده به مجرد اقرار به اینکه الله تعالی خالق و رازق و مالک و متصرف است؛ در اسلام داخل نمیگردد و خون و مال او نیز مصون نمیگردد تا آنکه به توحید الوهیت یا توحید عبادت ایمان بیاورد. و لهذا الله تعالی در این آیه همه مردم جهان را به توحید عبادت فراخواند و به اقرار آنان به توحید ربوبیت اکتفا نکرد، و پیامبر اکرم ج با مشرکین عرب جنگها کرد و خون و مال ایشان را هدر دانست با وجود آنکه آنها میگفتند: خالق و رازق و مالک و متصرف الله است، الله تعالی در این مورد میفرماید: ﴿قُلۡ مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن يَمۡلِكُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَيَقُولُونَ ٱللَّهُۚ فَقُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٣١﴾[یونس: ٣١]
«بگو: چه کسی از آسمان و زمین به شما روزی میدهد؟ یا چه کسی مالک گوش و چشمها است؟ و چه کسی زنده را از مرده بیرون میآورد، و چه کسی مرده را از زنده بیرون میآورد؟ و چه کسی امور (هستی) را تدبیر میکند؟ خواهند گفت: «الله»، پس بگو: آیا نمیترسید و پرهیزگار نمیشوید؟!».
٦- بیان آنکه یگانه راه تقوی و پرهیزگاری همان پرستش الله به وحدانیت است، چون بدون توحید همه اعمال بنده تباه و بر باد بوده نزد الله تعالی ارزشی ندارد. پس بدانیم آنانی که بنام اولیاء الله معرفی میشوند ولی به جای الله متعال پرستش میشوند و انواعی از عبادات که شایستۀ ذات الله است به ایشان برگردانده میشود؛ اولیاء الله نبوده بلکه اعداء اللهاند، زیرا بدست آوردن مرتبۀ ولایت بدون توحید امکان ندارد.
٧- عبادتی که الله تعالی به آن دستور فرموده است عبارت از نهایت ذلت و خضوع با کمال محبت و تعظیم است که تنها و تنها الله تعالی لایق آن است و باید در پیشگاه اوتعالی صورت گیرد، و اگر این حالات در پیشگاه غیر الله صورت گیرد، فاعل آن در شرک واقع میشود. پس وای بر حال امام و پیر پرستان!
نکته: عبادت چیست؟ عبادت به معنی عملی نمودن اوامر الهی و اجتناب از نواهی اوتعالی، پس چنانکه نماز عبادت است، دوری جستن از شرک و ریا نیز عبادت است. بناءً؛ عبادت اسم جامعی است که تمام اقوال و اعمال ظاهری و باطنی را که الله تعالى آن را دوست داشته و میپسندد شامل آن است.
عبادت بنده هرگز قبول نمیشود تا در آن دو شرط فراهم گردد:
١- اخلاص، که آن عبادت را فقط بخاطر رضای الله تعالی انجام دهد، و این شرط دو چیز را دفع میکند: یکی شرک اکبر و دومی ریاء.
٢- موافقت روش پیامبر اکرم ج در آن عبادت، و این شرط بدعت را دفع میکند. پس شرط اول مقتضای «لا إله إلا الله» است و شرط دوم مقتضای «محمد رسول الله» میباشد.
﴿٢٢﴾ یعنی: پروردگاری را بپرستید که زمین را برای شما گسترده و هموار ساخت تا بر آن آرام و استقرار حاصل نمایید و آسمان را چون گنبد و سقف خانۀ مسکونی بر فراز شما برافراشته است، سپس نعمت آب را بر آنان منت نهاد که از آسمان فرود میآید و بوسیلۀ آن انواع و اقسام میوهها و نباتات را برای آنها میرویاند تا در زمان معین از آن بهره گیرید. پس برای او شریکانی قرار ندهید و آنها را همانند الله أ پرستش نکنید در حالیکه شما میدانید که چنین نعمتها را جز الله أ کس دیگری نمیتواند برایتان مهیا کند و آن همتایانی که با الله أ شریک قرار داده میشوند نه شمارا آفریده میتوانند و نه زمین را برایتان هموار کرده میتوانند و نه آسمان را چون سقفی برایتان برافراشته میتوانند و نه میوهها و نباتات گوناگون را برایتان رویانده میتوانند. پس بدانید که تنها الله واحد و بیهمتا سزاوار عبادت است و تنها او را پرستش کنید و هیچ کسی را شریک او قرار ندهید.
در این آیه کریمه دلایل بیشتری بر وحدانیت الله تعالی یاد شده است زیرا اموری در آن ذکر شده که همه افعالی است که به الله واحد اختصاص داشته جز الله تعالی هیچ کسی قادر بر انجام آن نیست، پس باید عبادت نیز به اوتعالی تعلق داشته و اختصاص گیرد. و لهذا در پایان آیه میفرماید: ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾ (انداد) جمع نِد است و مراد از آن هر آن چیزی است که با الله تعالی شریک ساخته شود چه در افعالش و چه در اسما و صفاتش و چه در عبادتش، برابر است به شکل بتها باشد و یا به شکل انسانهای زنده یا مرده، و یا به شکل زیارتها و قبرها و غیره.
﴿٢٣﴾ پس از آنکه الله قادر و توانا دلایل وحدانیت خود را بیان و شرک را نفی کرد، نبوت رسول اکرم خود ج را اثبات نموده حجت و برهان را بر حقانیت او ج و حقانیت قرآن کریم اعلام میکند و میفرماید: اگر در حقانیت قرآن کریم که آن را بر بندۀ خود محمد ج بطور متفرق و جدا جدا نازل کردیم شک دارید پس یک سورۀ همانند آن را بیاورید هرچند کوچک هم باشد. این چلنجی(تحدی) است از جانب الله متعال به کفار و مشرکین مکه که در فصاحت و بلاغت چیره دست بودند، بلکه گواهانشان را نیز به حضور میخواهد تا گواهی دهند که آنچه شما میآورید همانند قرآن کریم است. یا اینکه معبودان باطلتان را برای پشتیبانیتان در این امر بخواهید.
از فواید این دو این آیه (٢٢-٢٣)
١- در دو آیهی قبلی اولش مضمون «لاإله إلا الله» را بیان نمود که همانا توحید عبادت است، و این آیه و آیه بعدیاش مضمون «محمد رسول الله» را بیان میکند که همانا توحید الهی در پیروی پیامبرش ج است.
٢- دفاع و پشتیبانی الله تعالی از پیامبر اکرم ج، چون بخاطر اثبات صدق نبوت آن جناب، این چلنج و تحدی را برپا نمود و نتیجۀ آن را پیشاپیش اعلان کرد چنانکه در آیه بعدی میخوانیم.
٣- بیان یکی از والاترین اوصاف پیامبر ج که همانا وصف عبودیت و بندگی است، به همین خاطر الله تعالی در بزرگترین مقامها پیامبر خویش را به این صفت وصف نموده است: در مقام نزول قرآن بروی ﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ﴾[الفرقان: ١] و در مقام اسرا و معراج ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ﴾[الإسراء: ١] «پر برکت و بزرگوار است کسیکه فرقان (= قرآن) را بر بندهاش نازل کرد» و در مقام دفاع از وی چنانکه در این آیه آمده است، و این صفت غلو و حد گذری در حق آن جناب ج را دفع میکند.
٤- در این آیه کلمۀ «ریب» بکار برده شده که معنای آن مجرد شک نیست، بلکه آن شکی است توأم با حیرت و پریشانی، پس آیه میرساند که ایمان نداشتن به قرآن کریم حیرت و پریشانی در پی دارد.
٥- اثبات علو و بلند بودن الله تعالی زیرا فرموده است: ﴿نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا﴾ و نزول یعنی فرود آوردن از بالا جایی که الله تعالی قرار دارد.
٦- اثبات اینکه قرآن مجید از نزد الله تعالی فرو فرستاده شده است پس قرآن کلام الله است نه کلام بشر، چون کلام صفت متکلم است.
٧- چلنج به یک سوره داده شده گرچه کوتاه هم باشد، زیرا سوره دارای ابتدا و انتها است و موضوعی را معالجه میکند. قابل ذکر است که چلنج بر چند مراحل بوده، در ابتدا از آنها خواسته شد که همچون قرآن سخنی بیاورند اما عاجز ماندند: ﴿أَمۡ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥۚ بَل لَّا يُؤۡمِنُونَ٣٣ فَلۡيَأۡتُواْ بِحَدِيثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن كَانُواْ صَٰدِقِينَ٣٤﴾[الطور: ٣٣-٣٤] «آیا میگویند: قرآن را از پیش خود ساخته است؟ (هرگز نه) بلکه آنان ایمان نمیآورند.* پس اگر راست میگویند، سخنی مانند آن بیاورند».
در مرحلۀ دوم از آنها خواسته شد تا ده سوره همچون سورههای قرآن بیاورند ولی باز هم عاجر ماندند: ﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَيَٰتٖ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٣﴾[هود: ١٣] «یا میگویند: آن را خودش ساخته است، و به دروغ به الله نسبت میدهد. بگو: اگر راستگو هستید ده سورۀ دروغین همانند آن را بیاورید و غیر از الله هرکس را که میتوانید به یاری فراخوانید».
آنگاه از آنها خواسته شد که همچون یک سوره از سورههای قرآن بیاورند ولی بازهم نتوانستند: ﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٣٨﴾[یونس: ٣٨] «آیا میگویند: پیامبر آن را به دروغ به الله نسبت داده است؟ بگو: اگر راست میگویید سورهای مانند آن بیاورید و در این کار هرکس را که میتوانید به جز الله به کمک بخوانید» این سه مراحل در عهد مکی بود سپس در سورۀ (اسراء: ٨٨) عجز و ناتوانی آنها را اعلان کرده فرمود: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا٨٨﴾[الإسراء: ٨٨] «بگو: اگر انس و جن جمع شوند و متفق شوند بر اینکه مانند این قرآن را بیاورند هرگز نمیتوانند مانند آن را بیاورند، هرچند برخی از ایشان پشتیبان و مددکار برخی دیگر شوند». باز در مرحلۀ چهارم در عهد مدنی این تحدی را بار دیگر در یک سورهای از قرآن تکرار کرده و عجز و ناتوانی آنها را اعلان کرد که این آیهی سورۀ البقره از آن خبر میدهد.
٨- این آیه کریمه هم عجز مشرکین و هم عجز معبودان باطل ایشان را که بجز الله میپرستیدند بیان نمود.
٩- این آیه بیان داشت که هر کس گوید این قرآن از نزد الله تعالی نیست دروغگو است، و اگر راست میگوید پس صدق دعوای خود را ثابت کند و سورهای همچون سورههای قرآن بیاورد.
﴿٢٤﴾ پس ای مشرکان فصیح و بلیغ عرب! اگر توان آوردن آن را ندارید و عجز و ضعفتان از آوردن حتی یک سورۀ کوچک برایتان آشکار شد و هرگز اینکار را کرده نخواهید توانست. وقتی چنین است پس بیایید با ایمان آوردن به الله أ و کتابها و پیغمبران او و ادا نمودن فرائض و واجبات و دوری جستن از نواهی او و ترک لجاجت و عناد در برابر حق، از آتشی بپرهیزید که هیزم آن مردمان و سنگهاست. این یکی از معجزههای قرآن کریم است که از اخبار غیبی قبل از واقع شدن آن اطلاع میدهد، زیرا چنین چیزی توسط کفار در عهد نبوت تحقق نیافت و در آینده نیز هیچ کسی نمیتواند چنین چیزی را محقق سازد. و هرکسی که تا بحال سعی نموده تا چیزی همانند قرآن کریم بیاورد و بوسیلۀ آن با کتاب باعظمت الله أ معارضه نماید جز این نبوده که خردمندان را به خنده آورده است، چنانکه مسیلمۀ کذاب و هم کیشان او خود را در معرض تمسخر مردم قرار دادند.
آتش افروز و هیزم جهنم مردمان و سنگهاست. به این معنی: آن چیزی که باید سوختانده شود خود مورد اشتعال آتش جهنم قرار میگیرد. امام بخاری و امام مسلم از ابوهریره س روایت میکنند که رسول اکرم ج فرمود: «مَا مِنَ الأَنْبِيَاءِ نَبِيٌّ إِلَّا أُعْطِيَ مَا مِثْلهُ آمَنَ عَلَيْهِ البَشَرُ، وَإِنَّمَا كَانَ الَّذِي أُوتِيتُ وَحْيًا أَوْحَاهُ اللَّهُ إِلَيَّ، فَأَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَكْثَرَهُمْ تَابِعًا يَوْمَ القِيَامَةِ».
«هیچ نبی از انبیاء نیست مگر اینکه(به تناسب زمان) به وی معجزههایی داده شده که مردم در برابر آنها تسلیم شده و ایمان آورده اند(معجزاتشان حسی و موقتی بود و خاص کسانی بود که آن را مشاهده کردهاند) اما آنچه به من داده شده، وحی الهی است که الله تعالی آن را بر من نازل کرده است(و معجزۀ دائمی است که از لحاظ فصاحت و بلاغت و.....ادبا و فصحا را به مبارزه طلبیده است اما همگی به ناتوانی خود اعتراف کردهاند)، پس امیدوارم که در روز قیامت پیروان من بیشتر از پیروان سایر انبیاء باشد».
بر اساس آیات و احادیث رسول اکرم ج بهشت و دوزخ هم اکنون وجود دارند. بهشت با تمام امکانات و نعمتهایش درست شده و شب و روز با شوق و علاقه چشم به راه مؤمنان و بندگان برگزیدۀ پروردگار است. همچنین دوزخ با عقوبتها و عذابهای گوناگونش شب و روز در انتظار کفار و مشرکان و گنهکاران است و خود را برای استقبال ایشان آماده میکند.
﴿٢٥﴾ بشارت یا مژده بمعنای خبردادن از چیزی میباشد که اثر فرح بخش آن بر چهرۀ و پوست انسان آشکار میشود. یعنی: مژده و بشارت بده کسانی را که به الله و ملائکه و پیامبران و کتابهای وی و به روز آخرت و قضا و قدر الهی ایمان آورده و اعمال صالح و درستی را انجام دادهاند که الله متعال از ایشان خواسته و بر ایشان فرض گردانیده و بر انجام دادن داوطلبانه آن ایشان را تشویق نموده است زیرا بهشتی که الله متعال به بندگان صالح و نیکوکار خود وعده داده است جز با رحمت اوتعالی سپس با ایمان و عمل نیکو بدست نمیآید.
«جنات» به معنای باغها و بستانها است که مفرد آن «جنت» است. جنت نام بهشت جاودان و سرای اجر و پاداش است که الله متعال بندگان نیکوکار خود را در آن داخل میکند مشتمل بر باغهای متعددی است که از زیر درختان و کاخهای آن جویها روان است. در این بهشت انواع و اقسام میوهها وجود دارد که وقتی بهشتیان از آن بخورند میگویند: این همان روزیی است که قبلا به ما داده شده بود! یعنی این میوه شبیه و همانند و همجنس همان میوه است. این سخن را بهشتیان بخاطر این میگویند که رنگ میوههای بهشت شبیه یکدیگر است، هرچند که در حجم و لذت و بوی مختلف است ولی وقتی از آن میخورند لذت و گوارایی آن را متفاوت با لذت و گوارایی میوۀ قبلی مییابند و به ایشان میوههایی داده میشود که در رنگ و نمای ظاهری با هم شبیه و در نیکویی و طعم شباهتی ندارند و در عین حال پست و بیارزش نیست.
همچنان بهشتیان در سرای جاودانۀشان همسرانی پاکیزه از حور عین و زنان دنیایی دارند که آنچه به زنان دنیا از حیض و نفاس میرسد، به آنان نمیرسد. و از کمال نیکبختیِ بهشتیان این است که در آنجا برای همیشه میمانند. «خلود» یعنی بقای همیشگی که هرگز انتها و انقطاع ندارد.
از فوائد این آیه:
١- مشروعیت مژده دادن مسلمان به آنچه باعث سرور و خوشی وی میگردد چون الله تعالی فرمود: ﴿وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ و این خطاب یا برای پیامبر ج است که باید از ایشان پیروی کنیم، و یا برای عموم مسلمانان.
٢- بهشت تنها برای کسی است که دو صفت را در خود داشته باشد: یکی ایمان و دومی عمل صالح. و سایر اوصاف اهل بهشت که در قرآن و سنت وارد شده است زیر این دو صفت داخل میگردند.
٣- بهشتیان در بهشت همسرانی دارند که از هرگونه پلیدیهای ظاهری و باطنی پاک اند، حال، چه از حور العین باشند یا از زنان دنیا. و این طهارت و پاکیزگی تنها به همسران ایشان تعلق ندارد بلکه خودشان نیز از هر بدی و زشتی و پلیدی پاک و پاکیزهاند چنانکه پیامبر اکرم ج میفرماید: «اولین گروهی که وارد بهشت میشوند، چهرههایشان مانند ماه شب چهارده است. در آنجا، آب دهان و بینی نمیاندازند و ادرار و غائطی نیز وجود ندارد. ظروفشان از طلا، شانۀ موهایشان از طلا و نقره، و آتشدانهایشان از عود، ساخته شده است. عرقشان، مشک است. هر یک از آنان دو همسر دارد که از شدت زیبایی، مغز ساقهایشان از پشت گوشت، دیده میشود. آنان، هیچگونه اختلاف و بغض و کینهای به یکدیگر ندارند. قلوبشان، قلبی واحد است و صبح و شام، الله متعال را تسبیح میگویند»[٤٤].
٤- نعیم بهشت و بود و باش بهشتیان در آن همیشگی و دائمی است.
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَسۡتَحۡيِۦٓ أَن يَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَيَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۖ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۘ يُضِلُّ بِهِۦ كَثِيرٗا وَيَهۡدِي بِهِۦ كَثِيرٗاۚ وَمَا يُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِينَ٢٦
ٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٢٧
كَيۡفَ تَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَكُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡيَٰكُمۡۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٨
هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ٢٩﴾
همانا الله حیا نمیکند از اینکه به پشهای یا بالاتر از آن مثال بزند (برای هدایت و آگاهی بندگانش)، پس اما کسانی که ایمان آوردهاند میدانند که آن مثَل حق است از جانب پروردگارشان. و اما کسانیکه کفر ورزیدهاند پس میگویند: الله به این مثال زده شده چه خواسته است؟، (الله) با آن بسیاری را گمراه میکند و با آن بسیاری را هدایت مینماید و جز فاسقان را با آن گمراه نمیکند. ﴿٢٦﴾
آن کسانیکه عهد الله را بعد از بستن آن میشکنند و آنچه را الله دستور به وصل کردن آن داده است قطع کرده و در زمین فساد میکنند، ایشان همان زیانکارانند. ﴿٢٧﴾
چگونه به الله کفر میورزید در حالیکه شما مرده بودید پس شما را زنده گرداند، سپس شما را میمیراند (و) باز شما را زنده میکند و سپس بهسوی او برگردانده میشوید؟!. ﴿٢٨﴾
اوست آن ذاتی که تمامی آنچه را که در زمین وجود دارد برایتان آفرید، سپس به سوی آسمان قصد نمود پس آنها را هفت آسمان محکم و استوار (مرتب ومنظم) کرد؛ و او به هر چیزی دانا است. ﴿٢٩﴾
﴿٢٦﴾ الله أ این آیه را در رد بر سخنان کفار و منافقان نازل فرمود هنگامی که گفتند: الله أ والاتر و بزرگتر از آن است که این چنین مثلها را بیاورد. همچنین گفتند: در قرآن زنبور عسل و عنکبوت و مورچه ذکر شده است و ذکر این اشیاء شایسته نیست که در کلام فصحاء و ادباء بیاید چه رسد به کلام پروردگار جهانیان! الله أ در جواب چنین شبهه فرمود که من هر مثلی میزنم؛ پشه باشد یا بالاتر از آن (در حقارت و پستی و کوچکی) مانند بال پشه را. و چه بسا جاندارنی در جهان زیست دارند که با چشم دیده نمیشدند ولی هنگامیکه وسایل پیشرفته چون میکروسکوب اختراع گردید این جانداران با چشم دیده شدند. پس پاک است الله أ آفرینندۀ دانا.
اما اهل ایمان میدانند که این مثلها از جانب الله أ ثابت و حق است و آنچه کفار و منافقان میگویند باطل است و این مثلها بخاطر بطلان ادعاهای باطل گرایان زده شده است. اما کفار و بیماردلان با تعجب میگویند: الله متعال از آوردن چنین امثال ناچیز و بیارزش چه مقصدی دارد؟ الله أ در جواب یاوهگوییهای کفار فرمود که قصد الله متعال از این مثلها این است که بوسیلۀ آن بسیاری -چون منافقان- را گمراه سازد و بسیاری -چون مؤمنان- را هدایت نماید.
آری! جز کسانی که از فرمان الهی سر باز زدند و از جادۀ حق منحرف گشتند و سخنان الله متعال را سبک شمردند، کسی دیگر از راه حق گمراه نمیشود. پس وقتی ایشان با سبک شمردن سخنان الله أ فاسق شدند، الله متعال به سبب این فسقشان، آنان را گمراه نمود. «فسق» در اصطلاح شرعی به معنای خروج از طاعت پروردگار میباشد چه این خروج به سبب کفر باشد یا به سبب گناه. بنابراین کلمۀ فسق بر کافر و مؤمن گنهکار اطلاق میگردد و مراد از فاسق در این آیه کافران است.
از فواید این آیه:
١- اثبات صفت حیا برای الله تعالی چنانکه پیامبر ج فرمودهاند: «إِنَّ رَبَّكُمْ حَيِيٌّ كَرِيمٌ، يَسْتَحْيِي مِنْ عَبْدِهِ أَنْ يَرْفَعَ إِلَيْهِ يَدَيْهِ، فَيَرُدَّهُمَا صِفْرًا»[٤٥].
«بدانید که پروردگار شما بسیار باحیا و بخشنده است، حیا میکند از اینکه بندهاش دست به سوی او بلند نماید و اوتعالی آنها را تهی و خالی به وی بازگرداند». و صفت حیا که الله تعالی برای ذات پاک خود ثابت نموده لایق و سزاوار خودش بوده و به حیای مخلوق مشابهت ندارد.
٢- الله تعالی برای روشن ساختن برخی از مسایل مثالهایی را میآورد و این از کمال علم اوتعالی است.
٣- بیان فضیلت ایمان و اینکه ایمان صاحب خود را از لغزش در جاهایی که قدمها میلغزد؛ مصون میدارد، پس بندۀ مؤمن هرگز باعقل خود چیزی را که الله تعالی فرموده است رد نمیکند و ایمانش او را وادار میکند که هر چه الله فرموده حق و راست است و مبنی بر حکمت بزرگی است.
٤- مثلهای قرانی باعث هدایت مؤمنان و گمراهی منافقان میگردد.
٥- گمراه نمودن گمراهان تنها بخاطر مشیئت الهی نیست، بلکه علاوه برآن بخاطر وجود علتی است که الله تعالی به سبب آن بنده را گمراه میکند چنانکه در پایان آیه فرمود: ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾. «وجز فاسقان را به وسیلهی آن گمراه نمیسازد».
٧- همچنان در این آیه رد بر طائفه قدریه است که میگویند: عمل بنده جدا از مشیئت الله بوده و هیچ ربطی به ارادۀ الله تعالی ندارد.
﴿٢٧﴾ نقض به معنای شکستن و از هم گسستن چیزی است که محکم منعقد و بسته شده باشد، اعم از بنا یا ریسمان یا عهد. عهد و پیمان الله متعال اموری است که در قرآن کریم به بندگان دستور داده شده است مانند فرمانبرداری از اوامر اوتعالی و خودداری از نواهی وی. آنان در ابتدا به عهد الله متعال اعتراف نمودند و به اطاعت و پیروی از آن گردن نهادند، سپس کفر ورزیدند و عهد و پیمان خویش را شکستند. این عهد شکنان آنانیاند که آنچه را الله متعال دستور به وصل کردن آن داده است قطع کرده و در زمین فساد میکنند. یعنی پیوند قرابت و خویشاوندی را قطع میکنند و دست به گناه و معصیت پروردگار میزنند پس ایشان زیانکاران حقیقی و اهل جهنماند. و آنطور نیست که ایشان میپندارند که با شکستن پیمان الهی به مصالح و منافع دنیویشان میرسند زیرا پایبندی و وفاداری به عهد و پیمان الله أ از همه چیز پرمنفعتتر و برتر است ولی ایشان این چنین منفعت را در برابر منافع مورد نظر خویش از دست دادند و هدایت را به گمراهی معاوضه نمودند.
﴿٢٨﴾ یعنی: چگونه به الله أ کفر میورزید در حالیکه قبل از آفرینش چیزی معدوم بودید و الله متعال شما را از عدم خلق نمود و در شما روح دمید و وقتی اجلتان فرا رسد شما را میمیراند و روز قیامت دوباره شما را زنده میکند و در عرصه محشر با شما محاسبه خواهد کرد سپس هر که را نظر به عملکردش جزا و پاداش میدهد.
از فواید این آیه:
١- کفر به الله تعالی مخالف عقل و فطرت بوده و سبب انکار و تعجب میشود؛ از این رو، الله تعالی بخاطر انکار بر کافران این سوال تعجب انگیز را کرد: ﴿كَيۡفَ تَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ ...﴾. «چگونه به الله کفر میورزید».
٢- همین که الله تعالی انسان را از نیستی به هستی آورده و باز او را میرانده و سپس زنده میکند؛ خود دلیلی است بر وحدانیت اوتعالی هم در ربوبیت و هم در الوهیت.
٣- اثبات بعث یعنی زنده شدن پس از مرگ، و اینکه رجوع و بازگشت همه بسوی الله تعالی است.
﴿٢٩﴾ الله أ آنچه را که در زمین است بخاطر تکریم شما آفرید تا از آن به عنوان توشه و منفعت تا زمان معین بهره بگیرید. الله أ پس از آفرینش زمین به سوی آسمان قصد کرد و هفت آسمان را آفرید و آفرینش آنها را استوار و برابر کرد.
«استواء» به معنای ارتفاع و قرار گرفتن بر چیزی است. و در اینجا بمعنای قصد و اراده و توجه است. میگویند: «استوی الیه» یعنی به سوی آن قصد نمود و «استوی علیه» بر آن قرار گرفت. چنانکه الله متعال میفرماید: ﴿فَإِذَا ٱسۡتَوَيۡتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى ٱلۡفُلۡكِ﴾[المؤمنون: ٢٨] «پس چون تو و همراهانت بر کشتی (سوار شدید) و استقرار یافتید».
اهل سنت درباره کلمۀ «استوی» در این آیه دو تفسیر دارند:
اول: کلمه «استوی» به معنای «ارتفع إلى السماء» است، و ابن جریر در تفسیر خود پس از ذکر اختلافی که مفسران در این مورد دارند، این معنی را ترجیح داده و میگوید: اولیترین معنای آیه چنین است: «علا عليهن، وارتفع فدبرهن بقدرته وخلقهن سبع سموات» «بر آسمانها بلند و بالا شد و با قدرت خود به تدبیر آنها پرداخت و آنها را هفت آسمان آفرید».
و بغوی نیز در تفسیر خود از ابن عباس و اکثر مفسران سلف این معنی را نقل کرده مبنی بر این که به ظاهر لفظ (استوی) تمسک جسته و آگاهی از کیفیت استوا را به الله متعال حواله کردهاند.
دوم: کلمه (استوی) به معنی قصد تام است. ابن کثیر در تفسیر سوره البقره و بغوی در تفسیر سوره فصلت بر این رأی هستند. ابن کثیر گوید: یعنی الله أ قصد آسمان کرد. استوا در اینجا متضمن معنی قصد است. چون با «الی» متعدی شده است. بغوی میگوید: «به سوی آسمان قصد کرد». این قول به معنی صرف کلام از ظاهر آن نیست، زیرا فعل (استوی) مقارن با حرفی است که بر انتها و غایت دلالت دارد.
برخی از شبهات نفی کنندگان صفات الله أ و پاسخ به آن:
نفی کنندگان صفات الله أ گمان میکنند که هدفشان از این کار (نفی صفات) تنزیه و تقدیس الله متعال است و مدعی هستند که اثبات این صفات به معنای تشبیه پروردگار به مخلوقات میباشد. تا جایی که اهل سنت را که اثبات صفات مینمایند، مورد حملۀ شدید خویش قرار میدهند و آنها را متهم میکنند که «مشبهه» هستند و همچنین آنها را گمراه میدانند. و معتقدند که مذهب نفی صفات تنها مذهب حق و درستی است که منجر به توحید الله أ و تنزیه وی خواهد شد. همچنین آنها گمان میکنند که اثبات صفات منجر به پوشاندن صفات بشری به ذات الهی میگردد و این کار نزد آنها باعث تجسیم، ترکیب، تحیز و مشکلات دیگری از این قبیل میشود. و اینگونه مردم را هر چه بیشتر از راه و روش قرآنی و نبوی دور میکنند.
آنها شبهات متنوع و رنگارنگی را از این انحراف، ساخته و پرداخته و مطرح میکنند و معتقدند که اینها دلایلی عقلی برای نفی صفات هستند؛ اما در حقیقت، اینها جز تخمین و توهمات، چیز دیگری نیست و هرگز جزو دلایل بشمار نمیآیند.
در رد بر این شبهات، علمای اهل سنت چنین جوابهایی را ارائه نمودهاند:
اول: کسانی که صفات را نفی میکنند، هیچ دلیلی از قرآن و سنت و سلف صالح این امت ندارند. هر پژوهشگری که به دلایل آنان، نگاهی بیندازد، متوجه میشود که اگر دیدگاه آنها درست میبود، حتماً ما دلایلی در قرآن و سنت جهت تأیید آنها میدیدیم. زیرا بزرگترین قضیهای که وحی الهی به آن پرداخته، همانا معرفی الله أ به انسان است. پس چگونه راه معرفت الله أ و توحید وی، نفی صفات است، حال آنکه الله متعال این راه را به ما معرفی ننموده و در این زمینه هیچ دستوری صادر نفرموده است!
بلکه ما در قرآن کریم خلاف منهج آنها را مشاهده مینماییم همانگونه که قبلاً بیان نمودیم که الله متعال صفات خودش را برای ما بیان مینماید و به ما دستور میدهد که آنها را خوب بشناسیم و به آنها ایمان بیاوریم. علاوه بر این، چگونه نفی صفات راه درست معرفت الهی شمرده میشود حال آنکه نسل اول این امت، آن را نشناختند؟ آنگاه این تازه به دوران رسیدهها آمدهاند و مدعی هستند که ما راه و روشی را میدانیم که صحابه و تابعین (پیروان راستینشان) و ائمه بزرگوار ندانستند.
دوم: اثبات صفات، تشبیه الله تعالی نیست: چه بسا نفی کنندگان صفات، گمان کنند که دلیل شان از قرآن کریم این آیه است که الله متعال میفرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ﴾[الشورى: ١١] «هیچ چیز مانند الله متعال نیست».
آنها میگویند: اثبات صفاتی مانند سمع، بصر، استوا، ید و وجه باعث تشبیه خالق با مخلوق میگردد؛ چرا که بشر دارای این صفات است حال آنکه الله متعال میفرماید:
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ﴾[الشورى: ١١]
«هیچ چیز مانند الله متعال نیست».
باید گفت که این استدلال آنها در حقیقت، تحریف آیه قرآن کریم میباشد؛ زیرا آیهای که آنها به آن استناد کردهاند، دو صفت سمع و بصر را برای الله متعال اثبات نموده است: ﴿وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ١١﴾[الشورى: ١١]
اگر اثبات صفات باعث تشبیه میشد، الله أ این آیت را با این دو صفت بزرگ، به پایان نمیرساند. پایان آیتی که به آن استدلال کردهاند، بصورت بسیار واضح و روشن آنها را رد مینماید؛ تا جایی که گویا این آیه به بندگان میگوید: صفاتم را به بهانۀ اینکه اثبات آنها باعث تشبیه میگردد، نفی نکنید. و معنای آیه طبق دیدگاه امامان بزرگوار این است که الله أ در ذات و اسما و صفاتش با هیچ چیزی مشابهت ندارد.
پژوهشگر منصف با کمترین تأملی درمییابد که دیدگاه کسانی که به بهانۀ تشبیه، صفات را نفی میکنند، یک دیدگاه کاملاً باطل است؛ زیرا وجود الله متعال یک وجود خاص به اوست؛ همچنین اسماء و صفات الله أ خاص به او هستند و ارتباطی با مخلوقات ندارند. و باید دانست که اشتراک در یک اسم عام هنگام اطلاق شدن باعث تماثل صفات خالق و مخلوق در مسمای آن نام نمیگردد، بخصوص هنگامی که آن نام به الله أ نسبت داده شود.
و چنین منهجی را عقلا حتی در اسماء مشترک میان مخلوقات نمیپذیرند؛ به عنوان نمونه اگر کسی بگوید: عرش، ماه، فیل، مورچه، مگس و پشه وجود دارند، آیا میتوان گفت که این مخلوقات از یک وجود مساوی برخوردارند و آنها یک چیزند؟ لذا وقتی که چنین چیزی دربارۀ مخلوقات درست نیست، پس تفاوتی که میان خالق و مخلوق وجود دارد، بسیار بیشتر از تفاوت میان مخلوقات میباشد.
اگر کسی بگوید: فرشتگان بال دارند، پرندگان بال دارند، مگس نیز بال دارد، آیا میتوان گفت که این بالها همه همانند هم هستند؟ هر انسان عاقلی بطلان این سخن را میداند.
الله أ به ما خبر داده که در بهشت طعام، شراب، ازدواج و لباس وجود دارد. و ما طبق اعلان پروردگار ما میدانیم که طعام و شراب و عسل و هر آنچه که در بهشت وجود دارد، مانند چیزهایی نیست که در دنیا وجود دارد هر چند که آنها در نامهایشان با یکدیگر مشترک باشند. لذا شرابی که در بهشت وجود دارد، آنگونه که الله أ خبر داده است، انسان را نشه نمیکند، آب آنجا فاسد نمیشود، بهشتیان همیشه جوان میمانند و پیر نمیشوند، خوشحالی آنها به پایان نمیرسد، لباسهایشان کهنه و فرسوده نمیگردد و دیگر اوصافی که دلالت بر تباین نعمتهای بهشت با نعمتهای دنیا است.
روحی که در بدن مان قرار دارد، طبق فرمودۀ الله متعال در جسد دمیده میشود، از جسد بیرون میرود، صعود میکند، نزول مینماید، زنده، عالم، قادر، سمیع و بصیر است. و با وجود اینکه دارای این صفات است، با مخلوقاتی که ما مشاهده میکنیم، شباهت ندارد. لذا الله أ به طریق اولی با تمام اسماء و صفاتی که دارد، با مخلوقاتش تفاوت دارد.
پس اگر کسی صفات روح را به بهانۀ اینکه اثبات این صفات موجب تشبیه آن با دیگر مخلوقات خواهد شد، نفی کند، دچار اشتباه بزرگی شده است.
کسی که قرآن کریم را مورد مطالعه قرار دهد، متوجه خواهد شد که الله متعال نامها و صفاتی را برای خودش ذکر نموده و همچنین بعضی از بندگانش را با همین نامها مخاطب قرار داده است. به عنوان نمونه الله متعال خودش را حیّ، سمیع، بصیر، علیم، حلیم، رئوف، رحیم، عزیز، جبار، متکبر، و غیره نام نهاده است. ما باید توجه داشته باشیم که نامها و اوصافی را که الله أ برای خودش ذکر مینماید، خاص به خودش هستند و به مخلوقات تعلق نمیگیرند و مناسب جلال و عظمت او میباشند؛ اما اوصافی که بندگانش را با آنها توصیف مینماید، هر چند که حق و درست اند، اما مناسب ضعف و عجز آنها میباشند.
﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَۖ قَالَ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٠
وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ فَقَالَ أَنۢبُِٔونِي بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٣١
قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ٣٢
قَالَ يَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ غَيۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا كُنتُمۡ تَكۡتُمُونَ٣٣
وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٣٤﴾
وبه یادآر آنگاه که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینی میگمارم، (فرشتگان) گفتند: آیا در آن کسی را میگماری که در آن فساد میکند و خونها را میریزد، در حالی که ما ستایشگرانه به تنزیه و پاکی تو پرداخته و تو را تقدیس میکنیم؟! فرمود: من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید. ﴿٣٠﴾
و(الله) همۀ نامها(ی اشیاء را) به آدم آموخت سپس آن را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود: مرا از نامهای این چیزها خبر دهید اگر راستگو هستید. ﴿٣١﴾
فرشتگان گفتند: منزهی تو، ما نمیدانیم جز آنچه به ما آموختهای، همانا تو دانای حکیمی. ﴿٣٢﴾
(الله) فرمود: ای آدم! آنها را از نامهای این چیزها خبر ده. پس هنگامی که (آدم) فرشتگان را از نامهای آنها خبر داد، (الله به فرشتگان) فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمانها و زمین را میدانم و آنچه را آشکار میسازید و آنچه را پنهان میدارید، میدانم؟ ﴿٣٣﴾
و به یادآر آنگاه که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید، پس همه فرشتگان سجده کردند بجز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد. ﴿٣٤﴾
﴿٣٠﴾ در این آیه الله أ موضوع آغاز خلقت را بیان میکند و بر بندگان منت مینهد که پدرشان را اکرام کرده و او را در زمین جانشین قرار داده و به منظور تجلیل از مقامش ملائکه را به سجده نمودن به پیشگاه او دستور داده است. «خلیفه» یعنی: جانشین یا کسی که در پی دیگری بیاید که قبل از وی وجود داشته است. مراد از خلیفه در این آیه آدم ÷ است. الله أ ملائکه را نه از روی مشاوره، بلکه بخاطر بیرون آوردن آنچه در ضمیر شان بود مورد خطاب خود قرار داد. پس از آنکه الله أ ملائکه را از فرستادن آدم ÷ به زمین آگاهی داد ملائکه گفتند: آیا کسی را در زمین میفرستی که با شرک ورزیدن و ارتکاب گناهان در زمین فساد ببار میآورند؟ این سخن ملائکه به این معنی نیست که آنان امور غیبی را میدانستند و یا از فراست خودشان این سخن را گفتند؛ بلکه ایشان به وجهی از وجوه علم و آگاهی قبلی از جانب الله أ از موضوع اطلاع داشتند، یا اینکه انسان را به جنیان که قبلا در زمین سکونت داشتند و دست به فساد و خونریزی زده بودند، قیاس کردند و یا اینکه موضوع آفرینش انسان را در لوح محفوظ دیده بودند و یا اینکه از سرشت و طبیعت مادهای که انسان از آن ترکیب شده آگاهی داشتند که خیر و شر در ایشان نهفته است. و یا اینکه از واژۀ خلیفه این برداشت را کردند، چون خلیفه در میان مردم حکم و داوری میکند و در مسایل قتل و فساد و غیره فیصله میکند. همچنین سخن ملائکه از باب اعتراض به ارادۀ الله سبحان نیست بلکه بخاطر دانستن حکمت از این آفرینش، این سوال را مطرح نمودند. به این معنی که ملائکه میخواستند بدانند حکمت از فرستادن مخلوقی که در آنجا دست به فساد و خونریزی میزند چیست؟ در حالیکه ما تو را به پاکی یاد میکنیم و از هرگونه نقصی به تنزیه یاد مینماییم و آنچه که سزاوار جلال و عظمت شأن تو نیست ولی ملحدان آن را به تو نسبت میدهند و یا منکران به ساحت پاک تو افترا میبندند؛ ما به تو نسبت نمیدهیم بلکه تو را پاکیزه میداریم و تقدیست میکنیم. الله أ در جواب فرمود: من چیزهایی را میدانم که شما نمیدانید یعنی: من مصلحتهایی را در این جانشین قراردادن میدانیم که شما از آن بیخبرید و نمیدانید. از قتاده / در تفسیر این آیه روایت شده که فرمود: «در علم ازلی الله أ چنین بود که از نسل این خلیفه(آدم ÷) انبیاء و رسولان و مردمان نیک و صالح و ساکنان بهشت بوجود خواهد آمد».
از فواید این آیه:
١- اثبات صفت «قول» برای الله تعالی، و اینکه قول اوتعالی با حرف و آواز است و این همان مذهب سلف صالح از اصحاب کرام و تابعین ایشان و امامان اسلام است. و قول اوتعالی شایستۀ کمال و جلال خودش بوده هرگز به قول مخلوق مشابهت ندارد.
٢- عبودیت و بندگی ملائکه برای الله عزوجل و فروتنی ایشان در پیشگاه اوتعالی خود بیانگر آن است که یگانه ذاتی که سزاوار تعظیم مطلق و پرستش است همان ذات الله متعال است.
٣- یگانه ذاتی که همه نهان و آشکار را میداند، و هیچ چیزی بر او پنهان نیست همان الله تعالی است و هیچ کسی جز او غیب را نمیداند، نه فرشتۀ مقرب و نه پیامبر فرستاده شده و نه بندۀ نیکوکار.
﴿٣١﴾ الله أ همۀ نامهای همه اشیای موجود و حاضر در آنجا اعم از اسم و مسمّی، و کلمات و معانی آنها را به او آموخت، حتی به او آموخت که کاسه کوچک و بزرگ چه نامیده میشود. سپس برای فرشتگان فرمود: پس شما از نامهای این مخلوقات به من خبر دهید اگر در گمان خود راستگو هستید. سپس الله برای ملائکه فرمود: پس شما از نامهای این مخلوقات به من خبر دهید اگر در گمان خود راستگو هستید.
﴿٣٢﴾ وقتی ملائکه به ناتوانی خویش پی بردند، اعتراف کرده و گفتند: پاک و منزهی تو ای پروردگار، ما نمیدانیم آنچه که از ادراک مخلوقین پنهان است از آن جمله برتری دادن آدم و نسل او در علم بر ما و سایر مخلوقات. ای پروردگار! ما جز آنچه که تو به ما آموختهای، چیزی نمیدانیم و همانا تو دانا و حکیم هستی و هیچ چیز بر تو پوشیده نیست. پس الله أ هیچ چیزی را بدون حکمت نیافریده است، «حکمت» یعنی گذاشتن هر چیز در محل مناسب آن. پس فرشتگان به علم و حکمت الله أ و به قصور خود اقرار و اعتراف کردند و به فضل الله أ ، و اینکه به آنها چیزهایی آموخته است که نمیدانند اعتراف نمودند.
از فواید دو آیۀ فوق (٣١-٣٢):
١- الله تعالی بسا اوقات به بعضی از بندگانش علمی را ارزانی میفرماید که دیگر بندگانش آن را نمیدانند.
٢- اعتراف ملائکه به آن که نزد خود هیچ علمی ندارند جز آنچه که الله تعالی به ایشان آموخته، بیانگر کمال ادب ایشان در برابر پروردگار است، واین درسی برای انسان است که به چیزی که علم و آگاهی ندارد ادعای علم نکند.
«العلیم» به معنای دانا،یکی از اسماء حسنای الله متعال است که دانایی او، بر هر چیزی احاطه دارد؛ او از تمام امور بدیهی، ممکن و ناممکن باخبر است. پس الله تعالی، ذات بزرگوار و صفات مقدس و بزرگ خود را که از واجبات و بدیهیات میباشد و وجود آن قطعی است، میداند. همچنین از چیزهایی که وجود آن ممکن نیست، باخبر است و میداند که اگر به وجود بیایند، وجود آنها چه اثری خواهد داشت. همچنان اوتعالی ممکنات را میداند؛ منظور از ممکنات، چیزهایی هستند که وجود و عدم وجود آنها، امکان پذیر است؛ پس اوتعالی، دانایی است که دانایی و آگاهیش، جهان بالا و پایین را احاطه نموده و هیچ مکان و زمانی نیست که اوتعالی، به آن آگاه نباشد.
نصوص بسیاری در بیان فراگیر بودن علم و آگاهی الله أ آمده است. به اندازه ذرهای یا کوچکتر و بزرگتر از آن، در آسمان و زمین از نگاه الله تعالی پنهان نمیماند؛ الله تعالی، نه غفلت میورزد و نه فراموش میکند؛ علم و دانش گسترده و گوناگون مردم و آفریدهها، در مقایسه با علم و آگاهی الله تعالی، هیچ چیزی به نظر نمیآیند؛ همانطور که قدرت و توانایی آنها به هیچ وجه با قدرت الله متعال قابل مقایسه نیست. پس الله أ است که به انسانها چیزهایی آموخته که نمیدانستند و آنها را بر انجام کارهایی توانایی داده که بر انجام آن توانایی نداشتند. علم و آگاهی الله، به تمام آنچه در جهان بالا و پایین است، احاطه دارد؛ اوتعالی، آینده جهان را میداند و از آنچه که وجود ندارد، باخبر است. میداند که اگر پدید بیاید، چگونه خواهد بود؛ اوضاع و احوال انسانها را از زمانی که آنها را آفریده و پس از آنکه آنان را میمیراند و پس از آنکه آنها را زنده میگرداند، میداند؛ از همه کارهای خوب و بد آنان و سزا و جزای آنها در جهان آخرت بطور مفصل و با تمام جزئیات باخبر است.
خلاصه اینکه الله جل جلاله، ذاتی است که به درون و برون و به آشکار و پنهان و به واجبات و محالات و ممکنات و به جهان بالا و پایین و به گذشته و حال و آینده بطور کامل آگاه است و از آن خبر دارد. پس هیچ چیزی بر اوتعالی پوشیده و پنهان نیست. الله اکبر.
﴿٣٣﴾ الله متعال به آدم فرمود: ای آدم! اسمهایی را که ملائکه از دانستن آن عاجز اند به آنها بگو. آدم ÷ هم در اجابت دستور رب العزت به توضیح دادن نامهای اشیاء شروع کرد، وقتی نامهای هر چیز را به نام خودش ذکر کرد، آنگاه الله أ خطاب به ملائکه فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمانها و زمین را میدانم و آنچه را آشکار میسازید و آنچه را پنهان میدارید، میدانم؟ از ابن مسعود س روایت است که در مورد این فرمودۀ الله أ «و آنچه را آشکار میسازید میدانم» فرمود: مراد از آن سخن ملائکه به الله أ است هنگامی که گفتند: «آیا در آن کسی را میگماری که در آن فساد میکند و خونها را میریزد؟» و فرمودۀ الله أ «و آنچه را پنهان میدارید، میدانم؟» یعنی: آنچه را که ابلیس در ضمیر خود از کبر و خودخواهی پنهان مینمود، میدانم. والله اعلم.
از فواید این آیه:
١- اثبات عمومیت و احاطه بودن علم الله تعالی، طوری که همه پوشیده و آشکار را در بر گرفته است.
٢- اثبات عقل و اراده برای ملائکه، یعنی آنها مخلوقات عاقل و دارای اراده و قصد هستند.
﴿٣٤﴾ سجده در کلام عرب به معنای اظهار ذلت و فروتنی است. و نهایت مرتبۀ ذلت و فروتنی گذاشتن چهره یا پیشانی بر زمین است. به گفتۀ ابو عمرو: سجده کرد یعنی: سر خود را خم نمود. و این آیه بیانگر فضیلت آدم ÷ است چون الله متعال ملائکه را دستور داد تا به او سجده نمایند. تذکر باید داد که سجده نمودن در شریعت اسلام برای غیر الله حرام مطلق است و رسول اکرم ج امتش را از سجده بردن به غیر الله أ منع نموده است. رسول اکرم ج در حدیث شریف فرموده است: «لَوْ كُنْتُ آمِرًا أَحَدًا أَنْ يَسْجُدَ لِأَحَدٍ لَأَمَرْتُ المَرْأَةَ أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجِهَا»[٤٦]. «اگر کسی را دستور میدادم تا به دیگری سجده نماید، زن را دستور میدادم تا به شوهرش سجده کند».
سجده نمودن در شرایع گذشته برای غیر الله أ از باب قدر دادن و تحیت بود، مانند سجده نمودن برادران یوسف ÷ به وی.
وقتی همه ملائکه به سجده افتادند، ابلیس از سجده نمودن به آدم ÷ سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد. ابلیس از جنیان بود که در میان ملائکه میزیست، هنگامی که الله أ ملائکه را به سجده نمودن به آدم ÷ دستور داد ابلیس نیز مورد خطاب قرار گرفت و مأمور به سجده نمودن شد. ابن عباس ب میفرماید: نام ابلیس «عزازیل» بود و اصل کلمۀ ابلیس به معنای نا امید است. ابلیس در ابتدا از اشراف در میان ملائکه بود، اما هنگامی که سرکشی و عصیان نمود ابلیس نامیده شد، یعنی نا امید از همه خیر. زیرا الله أ او را در بدل عصیانش از فرمان او؛ از همۀ خیرها ناامید گردانید. ابلیس از سجده کردن برای آدم ÷ سرباز زد و گرفتار آفت گردن فرازی و تکبر گردید و از جملۀ کافران گردید. ابلیس پیش از آن در علم ازلی الله أ از کافران بود.
از فواید این آیه:
١- فضیلت و مکان والای آدم ÷، چون الله تعالی ملائکه را دستور داد تا به او سجده کنند.
٢- سجده برای غیر الله شرک است، اما اگر الله تعالی به آن دستور دهد عبادت میگردد. پس سجدۀ ملائکه برای آدم عبادتی است برای الله تعالی؛ چون الله تعالی به آن دستور داده است، و الله تعالی هرچه بخواهد حکم میکند، و لهذا وقتی ابلیس از این کار ابا ورزید کافر شد.
٣- عبرت گرفتن از حال و وضع پدر انس و جن و بیان فضیلت آدم ÷ و برتری او بر جن و دشمنی ابلیس با او.
﴿وَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ وَكُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَيۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ٣٥
فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّيۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِۖ وَقُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ٣٦
فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَيۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ٣٧
قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِيعٗاۖ فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٣٨
وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٣٩﴾
و گفتیم: ای آدم؛ تو و همسرت در بهشت سکونت گیر(ید)، و از نعمتهای فراوان آن هر طور که میخواهید بخورید، اما به این درخت نزدیک نشوید که (اگر از میوهاش بخورید،) جزو ستمگران خواهید شد ﴿٣٥﴾.
پس شیطان، آن دو (آدم و حوا) را از آن (بهشت) لغزانید آنگاه آنان را از آنچه که در آن بودند (از نعیم بهشت) ) بیرون کرد، و ما (به آنها )گفتیم: فرود آیید(از بهشت آسمان به سوی زمین)، بعضی از شما دشمن بعضی دیگر خواهید بود، و برای شما در زمین قرارگاه و بهرهمندیای تا مدت معین است. ﴿٣٦﴾
سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود، آنگاه (الله) توبه او را پذیرفت، همانا الله بسیار توبهپذیرِ مهربان است. ﴿٣٧﴾
گفتیم: همگی از آن (بهشت) پایین روید پس اگر از جانب من به شما هدایتی میآمد، پس کسانی که از راهنمایی من پیروی کنند نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین میگردند. ﴿٣٨﴾
و کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند اینها اهل دوزخند و آنها برای همیشه در آن خواهند ماند. ﴿٣٩﴾
﴿٣٥﴾ الله أ میفرماید که ما به آدم گفتیم: تو و همسرت حواء در بهشت مسکن گزینید و از نعمتهای فراوان آن طوری که میخواهید بخورید. صیغۀ «قلنا» صیغه جمع است که دلالت بر تعظیم و بزرگداشت دارد و مراد از آن تعدد نیست، چون فاعل قلنا الله تعالی است، و این اسلوب معروف و مستعملی است در زبان عربی، و در موارد زیادی از قرآن کریم بکار برده شده است. «رغد» زندگی پر از ناز ونعمت و آسایشی را گویند که در آن هیچگونه رنج و مشقتی نباشد.
همچنان الله أ به آدم و حواء دستور داد که به درختی که برای ایشان تعین نموده بود، نزدیک نشوید. نهی نمودن الله أ از نزدیک شدن به درخت بخاطر قطع نمودن وسیله و سبب ارتکاب نافرمانی است. زیرا نزدیک شدن به درخت ممنوع شده سبب خوردن از میوۀ آن میشود. مفسرین در تفسیر این درخت اختلاف نظر دارند؛ عدهای گفتهاند که این درخت، درخت انگور بود، عدهای گفتهاند: این درخت، درخت انجیر بود و برخی گفتهاند این درخت، خوشۀ گندم بود. ولی حقیقت این است که اگر در تعیین نام و نوع این درخت مصلحتی برای ما میبود حتما الله تعالی آن را بیان میکرد و چون الله تعالی آن را نامشخص گذاشته است، پس مصلحت ما هم در عدم تعمق و تشخیص آن است. به هر حال الله أ ایشان را از خوردن میوۀ یکی از درختان بهشت منع فرمود که در صورت نافرمانی از جملۀ افرادی خواهند شد که به سبب گناه و سرکشی از دستور الهی بر خود ستم کردهاند.
در مورد این بهشت که آدم ÷ مدتی در آن به سر برده و سپس از آن بیرون آورده شد دو قول نقل شده است:
یکی اینکه مراد از بهشت همان بهشت جاودانی است که الله تعالی آن را به بندگان خود در روز آخرت وعده داده است.
دومی اینکه این بهشت، بهشت دیگری است، چون در بهشتِ جاودان تکلیف نیست و هر که وارد آن شود دیگر هرگز بیرون نمیشود. حال آنکه آدم و حوا أ در این بهشت به عدم نزدیک شدن به آن درخت مکلف شدند و بعد از نافرمانی از آن بیرون رانده شدند، وهمچنان شیطان به سوی آن راه یافته و در آن گناه صورت گرفته است و این امور هرگز در بهشت جاودانی نمیباشد. ولی قول راجح همان قول اول است، و احکامی که برای بهشت جاودانی یاد شده، همه در هنگامی میباشد که مؤمنان پس از مرگ وارد آن میشوند؛ اما پیش از آن، مانعی وجود ندارد که تکالیفی بر ساکنان آن مقرر شده باشد. و ظاهر نصوص قرآن کریم و سنت مطهر نیز همین رأی را تأیید میکند.
﴿٣٦﴾ شیطان، آدم و حواء را به سبب خوردن شان از درخت ممنوع شده لغزانید. «زله» به معنای خطا و گناه است. یعنی: شیطان با حیله و نیرنگ آن دو را به انجام عملی که حق نبود آن را انجام دهند، دچار نمود و از بهشت دورشان ساخت و از نعمتهای جاودانۀ بهشت و از عزت و کرامت، ایشان را بیرون آورد. بیرون آوردن آدم و حواء از بهشت بخاطر این به شیطان نسبت داده شده که او آن دو را فریب داد و بر ایشان وسوسهای انداخت و گفت که این درخت جاودانگی و ملک همیشگی است؛ پس از آن بخورید. همان بود که الله أ به ایشان دستور داد تا از بهشت بیرون شوند. این دستور الهی تنها مربوط به بیرون آمدن آدم و حواء از بهشت برین به سوی زمین نیست؛ بلکه نسل آندو را نیز شامل میشود. پس از فرودآمدنتان به زمین، نسلتان با یکدیگر دشمنی و عداوت خواهند ورزید و تا به هنگام مرگ و یا تا به هنگام برپا شدن قیامت، زمین قرارگاه ایشان است و از نعمتهای آن، اعم از خوردنیها و نوشیدنیها و پوشیدنیها و غیره بهره میگیرند.
از فرمودۀ اوتعالی ﴿وَلَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ﴾ چنین فهمیده میشود که بنی آدم بجز در زمین در جای دیگری نمیتواند زندگی کنند، و در تأیید این مفهوم آیه (٢٥) سورۀ اعراف تأکید میکند: ﴿فِيهَا تَحۡيَوۡنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنۡهَا تُخۡرَجُونَ٢٥﴾ یعنی: «در آن زنده میشوید، و در آن میمیرید، و از آن بیرون آورده میشوید». پس از اینجا میدانیم که تلاشهای بشر در این عصر بخاطر زیستن در غیر زمین چه ماه و چه مریخ و یا هر کوکبی آسمانی دیگر، تلاشی است بینتیجه و ناممکن.
﴿٣٧﴾ آدم ÷ از جانب پروردگارش کلماتی را به طریق الهام دریافت کرد و این کلمات همانا دعایی بود که آدم و حواء هردو آن را به پیشگاه رب العزت خواندند که در سورۀ الاعراف بیان شده است: ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٢٣﴾[الأعراف: ٢٣]
«پروردگارا! ما بر خود ستم کردیم، و اگر ما را نیامرزی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود». همان بود که الله أ توبۀ ایشان را پذیرفت و با رحمت خویش به ایشان بازگشت، زیرا که الله أ بسیار توبهپذیر و نهایت با رحم است و نسبت به بندگان، خصوصا توبه کنندگان حقیقی، مهر و محبت و عطوفت و رحمت دارد.
«التواب»: یکی از اسمای نیکوی الله أ «التواب» است؛ یعنی ذاتی که همواره توبۀ توبه کنندگان را میپذیرد و گناهان بازگشتگان به سوی خود را میآمرزد. الله أ، پس از آنکه بندگانش توبه میکنند، توبه آنها را میپذیرد و با بخشش گناهانشان به سوی آنان میآید.
از این رو الله أ، به دو صورت توبه بندگانش را میپذیرد: یکی اینکه به بنده توفیق میدهد تا توبه نماید و به سوی پروردگار باز گردد. و در بیان این نوع توبه الله تعالی فرموده است: ﴿ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْۚ﴾[التوبة: ١١٨] یعنی ایشان را به توبه کردن موفق کرد تا توبه کنند. البته توبه شرایطی دارد که عبارتند از: دست کشیدن از گناه، پشیمان شدن بر انجام دادن آن، و تصمیم گرفتن بر اینکه دوباره آن را انجام ندهد و به جای آن، کار شایسته انجام دادن و مسترد نمودن حقوق مردم به آنان و کسب رضایت شان.
دوم اینکه: الله أ با پذیرفتن توبه بنده و محو گناهانش بوسیله توبه، توبه او را میپذیرد؛ زیرا توبه راستین، گناهان پیش از خود را از بین میبرد.
«الرحیم»، همچنان یکی از نامهای نیکوی الله أ است بر متصف بودن الله أ به مهربانی و نیکوکاری و بخشش و بزرگواری و نیز بر گستردگی رحمت و بخشش او دلالت مینمایند؛ رحمت و بخششی که تمام هستی را به مقتضای حکمت پروردگار در برگرفته است و مؤمنان، از این رحمت و بخشش، بهره بیشتر و کاملتری دارند. الله متعال میفرماید: ﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖۚ فَسَأَكۡتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾[الأعراف: ١٥٦] «و رحمت من، همه چیز را در برگرفته؛ آن را برای کسانی مقرر خواهم داشت که پرهیزگاری کنند».
نعمتها و احسانهای الهی، همه از آثار مهربانی و بخشش و کرم اوتعالى میباشند و خوبیهای دنیا و آخرت، همه، از نشانههای رحمت او هستند.
﴿٣٨﴾ الله أ فرود آمدن آدم و حواء به زمین را تکرار نمود تا بر این مطلب تأکید کند که اقامتگاه و محل استقرار آدم و نسل او تا قیام قیامت در زمین است نه در بهشت. و میفرماید: هرگاه هدایتی را که از جانب من برایتان میرسد قبول نموده و به آن عمل نمایید، پس بر شما هیچ ترس و بیمی نخواهد بود و نه با اندوه مواجه میشوید. چنانکه در آیه ای دیگر میفرماید: ﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ﴾ [طه: ١٢٣] «و هرکس از رهنمود من پیروی کند نه گمراه میشود و نه بدبخت میگردد». پس بر اساس پیروی از هدایت الهى چهار چیز مترتب میگردد: امنیت و هدایت و سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت. و هر امر ناگواری از قبیل ترس و اندوه و گمراهی و بدبختی از او دور میشود پس به اهداف دلخواه خود میرسد و ناگواریها از او دور میشود. ترس و اندوه از آدمی رخت بر میبندد.
مراد از «هدایت» در اینجا قرآن کریم و عموم وحی الهی به همه انبیاء علیهم السلام است چون این خطاب به عموم بنی آدم است نه تنها امت محمد مصطفی ج. و «خوف» هر امر ناخوشآیندی را گویند که در آینده واقع میگردد، و «حزن» ضد سرور و خوشی و غمخوردن بر امور گذشته است.
از فواید این آیه:
١- اثبات وجود بهشتی که آدم و همسرش در آن سکونت داشتند در آسمان بود، زیرا پس از نافرمانی امر شد تا از آنجا پائین آید؛ و پائین آمدن از جای بلند میباشد.
٢- هدایت از جانب الله تعالی است، پس باید از اوتعالی هدایت خواسته شود نه از کسی دیگر.
٣- هر که از هدایت الهی پیروی کند، پاداشش امنیت در آینده و اطمئنان بر گذشته میباشد بگونهای که در آینده ترسی بر وی نخواهد بود و بر گذشته خویش نیز غم نمیخورد.
٤- عبادت الله متعال و نزدیکی جستن به اوتعالی تنها و تنها به آنچه میسر است که برای بندگانش توسط رسول کریم خود ج راهنمایی نموده است؛ اما تقرب جستن به وسیلۀ امور نوپیدایی که در دین الله اساس ندارد؛ گمراهی و بدعت میباشد.
﴿٣٩﴾ ولی کسانی که به الله أ کفر ورزیدند و هدایتش را نپذیرفتند و به کتابهای نازل شدۀ اوتعالی عمل نکردند و آن را انکار و تکذیب کردند، ایشان یاران دروزخ اند که پیوسته و برای همیشه در آنجا میباشند و از آن جدایی ندارند. همان گونه که دوست همواره همراه دوستش است، و همان طور که طلبکار به دنبال بدهکار میباشد.
در این آیات و آیات مشابه، مخلوقات از قبیل انسان و جن به دو گروه تقسیم شده اند؛ اهل سعادت و اهل شقاوت؛ و در این آیات صفات هر دو گروه و اعمالی که موجب سعادت یا شقاوت میشود، بیان شده است. نیز بیان شده است که جن در استحقاق برخورداری از پاداش یا عذاب مانند انسان هستند، همانطور که در امر و نهی نیز مانند او میباشند.
﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِيٓ أُوفِ بِعَهۡدِكُمۡ وَإِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ٤٠
وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُمۡ وَلَا تَكُونُوٓاْ أَوَّلَ كَافِرِۢ بِهِۦۖ وَلَا تَشۡتَرُواْ بَِٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗا وَإِيَّٰيَ فَٱتَّقُونِ٤١
وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٤٢
وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ٤٣
۞أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَكُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٤٤
وَٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِينَ٤٥
ٱلَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ٤٦
يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَنِّي فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٤٧﴾
ای بنیاسراییل! به یاد آورید نعمت من را که بر شما ارزانی داشتم، و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم، و تنها از من بترسید. ﴿٤٠﴾
و به آنچه که من نازل کردهام و تصدیق کنندۀ چیزی است که با شما است، ایمان بیاورید، و نخستین کافر به آن نباشید، و آیات مرا به بهای اندکی نفروشید، و تنها از من بترسید. ﴿٤١﴾
و حق را با باطل نیامیزید و حق را کتمان نکنید در حالی که شما میدانید. ﴿٤٢﴾
و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و با نمازگزاران نماز بخوانید. ﴿٤٣﴾
آیا مردم را به نیکوکاری امر کرده و خودتان را فراموش میکنید حال آنکه شما کتاب را میخوانید؟! آیا نمیاندیشید؟!. ﴿٤٤﴾
و از صبر و نماز یاری بجویید و به راستی که نماز گران و دشوار است جز بر فروتنان. ﴿٤٥﴾
آن کسانی که یقین دارند به اینکه پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد و اینکه یقین دارند بهسوی او باز میگردند. ﴿٤٦﴾
ای بنیاسرائیل! بیاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم و نیز اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم. ﴿٤٧﴾
﴿٤٠﴾ این آیه آغاز داستان یهود است که در حدود یک جزء را در بر میگیرد. الله أ میخواهد مؤمنان را از حقیقت و کردار زشت و فتنه انگیزیهای یهود آگاه سازد، تا مسلمانان از مکر و حیله و دسیسههای آنان بر حذر باشند. زیرا این دستۀ اهل کتاب از سختترین دشمنان اسلام و مسلماناناند که قرآن کریم و وقایع تاریخی قدیم و جدید آن را به اثبات میرساند.
«اسرائیل» لقب یعقوب ÷ است و یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم خلیل علیهم السلام است و اسرائیل کلمۀ عبرانی به معنای عبد الله یا بندۀ الله است و بنو اسرائیل یعنی پسران اسرائیل که همانا قوم یهودند. الله متعال بر بنی اسرائیل نعمتهای گوناگونی را ارزانی داشته بود که کمی از امتهای پیشین از آن برخوردار بودند، لذا الله أ در اینجا به بنیاسرائیل تذکر میدهد که آن عده نعمتهایی را که من بر شما ارزانی نموده بودم به یاد آورید که عبارت از فرستادن پیامبران و نازل نمودن کتابها و نجات از فرعون و دیگر نعمتها است و در مقابل آن شکر مرا بجا آورید و به عهدی که با من بسته بودید وفا کنید. عهدی که بنی اسرائیل با الله متعال بسته بودند در تورات بود و آن این بود که از پیامبر آخر زمان ج پیروی کنند و در ادای فرائض پابند باشند. و الله أ وفاداری به عهد خود را به یهود بازگو میکند که اگر شما به عهدی که با من بسته بودید وفا کنید من هم در عهدم وفادارم و به شما اجر و پاداشتان را که قبلا برای شما تضمین نموده بودم میدهم. خطاب در اینجا به یهود و نصارایی است که در زمان پیامبر ج میزیستند، چون این سوره مدنی است و در مدینه سه قبیله از بنیاسرائیل زندگی میکردند: بنو قینقاع و بنو نضیر و بنو قریظه. ایشان در کتابهای خود خوانده بودند که پیامبری در آخر زمان مبعوث خواهد شد و در سرزمین دارای نخلستان هجرت خواهد کرد؛ لذا یهود در منطقهی نخلستانی سکونت گزیدند و مواظب تشریف آوری پیامبر آخر زمان آنهم از میان قبایل یهود بودند، ولی هنگامی که پیامبر عربی ج به مدینه تشریف آورد یهود آن جناب را خوب شناختند که پیامبر آخر زمان است اما به او کفر ورزیدند و تکذیبش کردند.
و به ايشان دستور مىدهد كه تنها ترس مرا در دلهایتان جا دهید و غیر از من از هیچ کس دیگری نترسید. «رهبه» به معنای شدت بیم و ترس است.
﴿٤١﴾ خطاب در این آیت نیز به همان عده از بنیاسرائیل است که در زمان رسول الله ج میزیستند، و الله تعالی به ایشان فرمود به آنچه نازل کردهام یعنی به قرآن کریم ایمان بیاورید که تأیید کنندۀ آنچه که با شماست میباشد. آری! قرآن کریم موافق با تورات، کتاب آسمانی و اخبار انبیاء و آنچه از حق در آن است میباشد و با آن مطابقت دارد و آن را تصدیق میکند. وقتی که چنین است پس ای معشر یهود اولین کسانی از اهل کتاب نباشید که منکر قرآن کریم و حقایق و واقعیتهای آن گشتهاند، بلکه شایسته شما این است که آن را قبل از دیگران تصدیق کنید و به آن ایمان بیاورید زیرا حق بودن آن مانند خورشید به شما ثابت گشته است. و آیات مرا که عبارت از اوامر و نواهی من است به بهای بیارزش و ناچیز دنیوی اعم از ریاست و زعامت و زیب و زینت و شهوترانی کوتاه مدت نفروشید و تنها از من بترسید و ترس و بیم مخلوق را در دل جای ندهید و عهد شکنی نکنید.
از فواید این آیه:
١- بر بنی اسرائیل –یهود و نصارا- واجب است که به آنچه بر پیامبر اسلام ج نازل شده است ایمان بیاورند؛ زیرا هیچ دین آسمانی معتبری بعد از بعثت محمد ج جز دین اسلام نیست و بر تمام اتباع ادیان دیگر لازم است که به دین اسلام گردن نهند، الله تعالی میفرماید: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥﴾[آل عمران: ٨٥]. «و هرکس دینی غیر از اسلام را بجوید، از او پذیرفته نمیشود و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود».
و پیامبراکرم ج میفرماید: «وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَا يَسْمَعُ بِي أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَهُودِيٌّ، وَلَا نَصْرَانِيٌّ، ثُمَّ يَمُوتُ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ، إِلَّا كَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»[٤٧].
«قسم به ذاتی که جان محمد در دست او قرار دارد، هیچ فردی از این امت، یهودی باشد یا نصرانی در حالی بمیرد که اسم مرا (به عنوان پیامبر) بشنود و به آنچه من به آن فرستاده شدهام ایمان نیاورد، مگر اینکه از دوزخیان خواهد بود».
٢- قرآن کریم تصدیق کنندۀ کتابهای آسمانی پیشین است چون همه از جانب الله تعالی بر پیامبران پیشین نازل شده است.
٣- هرکه حق را بشناسد باید بیدرنگ آن را تصدیق و از آن پیروی کند و گرنه صفت یهود در وی وجود داشته و از مغضوب علیهم خواهد بود.
٤- از صفات یهود این است که خود را به بهای اندک میفروشند و هر کس بندۀ مال و متاع دنیا گردد، همچون یهود غضب الهی را بخود جلب نموده است.
﴿٤٢﴾ ای یهودیان! حقی که از جانب الله متعال نازل شده است با باطلِ ساخته و بافتۀ خودتان مخلوط ننموده و مطالب روشن تورات را تحریف نکنید تا بوسیلۀ آن اذهان مردم را آشفته و دین سماوی را تباه و دگرگون سازید. و حق و حقیقت را پنهان نکنید. مراد از «حق» در اینجا حجت و براهین الله أ است که تبلیغ آن را بر اهل کتاب واجب گردانیده بود و در این مورد از ایشان پیمان محکم گرفته بود که آن را کتمان نکنند، از آن جمله مژدهها و علاماتی است که در مورد بعثت رسول اکرم ج در کتابهایشان ذکر شده است. در حالی که شما حقیقت را میدانید که محمد ج رسول و فرستادۀ الله متعال است و از اوصاف و علامات او که در کتابهایتان ذکر شده باخبرید، پس چرا حق را میپوشانید و از بیان آن خودداری میکنید؟!
از فواید این آیه:
١- بنده مکلف است در شناخت و تمیز حق از باطل بکوشد تا در چنگ باطل گرایان نیفتد زیرا ایشان باطل خود را با چیزی از حق میآمیزند و به مردم تقدیم میکنند، اهل بدعت امروز نیز از همین قبیل مردماند؛ بطور مثال قبرپرستان بخاطر فریب مردم نادان زیر پردۀ محبت با صالحین و اولیا و احترام آنها بدعتشان رواج میدهند. درست است که صالحین و اولیای الله تعالی مردمان قابل قدرند، لیکن پرستش قبرهایشان شرک اکبر است.
٢- دو راه وجود دارد یا حق و یا باطل، و راهی سوم میان آن دو وجود ندارد پس بندۀ مسلمان (باید) با عقل و ارادهای که الله تعالی به وی ارزانی نموده آن دو را تفکیک نماید و بخاطر دریافت حق و شناخت باطل از سوال کردن شرم نکند.
٣- کتمان نمودن حق حرام است، و این صفت یکی از صفات زشت یهود است، پس بر مسلمان واجب است از گفتن و اظهار حق هیچگاه ابا نورزد خصوصا در وقتی که کتمان حق سبب گمراهی مردم و ظهور باطل و باطل گرایان میگردد.
﴿٤٣﴾ یعنی: ای مردم یهود! مسلمان شوید و نماز را به طریقت و سنت رسول اکرم ج که به مردم بیان نموده، برپا دارید و با جماعت مسلمانان در نماز حضور یابید و زکات اموالتان را مانند سایر مسلمانان بپردازید. و با رکوع کنندگان رکوع کنید. الله متعال به یهود دستور میدهد تا نماز را با نمازگزاران برپا دارند. چنانکه این آیه به مسلمانان ارشاد میکند که نماز را با جماعت در مساجد بخوانند.
حکم نماز جماعت: رسـول اکرم ج نماز جماعت را بر امت خود در مساجـد واجب فرموده است، نماز جماعت بر مردان در حال سفر و حضر (مقیم بودن)، داشتن امنیت و در حال ترس و خطر، در همۀ این حالتها واجب است[٤٨].
از نماز جماعت بجز منافقى که نفاق او معلوم و آشکار است کسى دیگر تخلف نمىکند و سختترین و سنگینترین نمازها بر منافقین نماز صبح و نماز عشاء (خفتن) است. دلایل بیشماری بر واجب بودن نماز جماعت در مسجد وجود دارد از آن جمله فرمودۀ رسول اکرم ج: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ، فَيُحْطَبَ، ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلاَةِ، فَيُؤَذَّنَ لَهَا، ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَيَؤُمَّ النَّاسَ، ثُمَّ أُخَالِفَ إِلَى رِجَالٍ، فَأُحَرِّقَ عَلَيْهِمْ بُيُوتَهُمْ»[٤٩].
«قسم به ذاتی که جان من در دست اوست تصمیم گرفتم هیزم جمع کرده، سپس دستور دهم تا اینکه اذان بگویند، سپس مردى را به امامت واگذارم و بطرف مردانى روم که به جماعت حاضر نشدهاند، و خانههایشان را بر آنان آتش زنم».
«همچنان مرد نابینائى نزد رسول اکرم ج آمد و گفت: کسى ندارم که مرا به مسجد برساند و از آن جناب ج اجازه خواست تا در خانهاش نماز بخواند، آن جناب ج به او اجازه داد و وقتى آن مرد از آنجا دور شد و رفت او را صدا کرد و فرمود: آیا اذان را مىشنوى؟ جواب داد: بلى، فـرمود: پس جواب اذان را بده، یعنى نماز را با جماعت ادا کن».
از عبد الله بن مسعود س روایت است که فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَلْقَى اللهَ غَدًا مُسْلِمًا، فَلْيُحَافِظْ عَلَى هَؤُلَاءِ الصَّلَوَاتِ حَيْثُ يُنَادَى بِهِنَّ، فَإِنَّ اللهَ شَرَعَ لِنَبِيِّكُمْ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سُنَنَ الْهُدَى، وَإِنَّهُنَّ مِنْ سُنَنِ الْهُدَى، وَلَوْ أَنَّكُمْ صَلَّيْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ كَمَا يُصَلِّي هَذَا الْمُتَخَلِّفُ فِي بَيْتِهِ، لَتَرَكْتُمْ سُنَّةَ نَبِيِّكُمْ، وَلَوْ تَرَكْتُمْ سُنَّةَ نَبِيِّكُمْ لَضَلَلْتُمْ، وَمَا مِنْ رَجُلٍ يَتَطَهَّرُ فَيُحْسِنُ الطُّهُورَ، ثُمَّ يَعْمِدُ إِلَى مَسْجِدٍ مِنْ هَذِهِ الْمَسَاجِدِ، إِلَّا كَتَبَ اللهُ لَهُ بِكُلِّ خَطْوَةٍ يَخْطُوهَا حَسَنَةً، وَيَرْفَعُهُ بِهَا دَرَجَةً، وَيَحُطُّ عَنْهُ بِهَا سَيِّئَةً، وَلَقَدْ رَأَيْتُنَا وَمَا يَتَخَلَّفُ عَنْهَا إِلَّا مُنَافِقٌ مَعْلُومُ النِّفَاقِ، وَلَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ يُؤْتَى بِهِ يُهَادَى بَيْنَ الرَّجُلَيْنِ حَتَّى يُقَامَ فِي الصَّفِّ»[٥٠].
«کسی که مىخواهد فردا –روز قیامت- الله أ را در حالی ملاقات کند که مسلمان باشد، پس در همان زمان و مکانی که به سوی نمازها خوانده میشود بر آنها محافظت کند، زیرا الله أ براى پیامبر شما سنتهائى که مردم را به راه مستقیم هدایت کند تشریع و قانونگذارى کرده، و این نمازها جزو این سنتهاست، و اگر نمازها را در خانههایتان خواندید، همچنانکه این متخلف از نماز در خانهاش نماز مىخواند، سنت پیامبرتان را ترک کردهاید، و اگر سنت پیامبرتان را ترک کنید گمراه خواهید شد و مردى که وضو را بطور کامل گرفته سپس به طرف مسجدى از این مساجد به حرکت درآید، الله متعال براى او در برابر هر گامى که بر مىدارد یک نیکى نوشته و او را به وسیلهی آن یک درجه بالا برده و بخاطر آن از او یک گناه میکاهد، و البته در زمان رسول اکرم ج چنین بودیم که هیچ کس از نماز جماعت تخلف نمىکرد مگر منافقى که نفاق او ظاهر و آشکار بود و در آن زمان یک مرد بیمار به مسجد آورده میشد و دو طرف مرد بیمار را مىگرفتند تا او را در صف نماز قرار دهند و با جماعت نماز بخواند».
به این ترتیب شریعت اسلامی مسلمانان را بر ادای نماز در جماعت ترغیب نموده است زیرا حضور یافتن در مساجد و نماز خواندن با جماعتِ مسلمانان، بسا مصالح دینی و دنیوی فرد و جامعه را تضمین میکند.
از فواید این آیه:
١- نماز بر امتهای گذشته نیز فرض بود طوری که الله تعالی به مریم دستور داد که: ﴿يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ٤٣﴾[آل عمران: ٤٣].
٢- زکات نیز بر امتهای سابقه فرض بود زیرا الله تعالی انسانها را بوسیلۀ آن امتحان میکند تا بخیل را از سخاوتمند متمایز سازد. از همین جهت زکات صدقه نامیده شده چون دادن صدقه بر صدق ایمان صدقه دهنده دلالت میکند.
﴿٤٤﴾ ای بنی اسرائیل! آیا شما مردم را به ایمان به الله متعال و پیغمبرانش و وفا به عهد الله و برپا نمودن نماز و دادن زکات و دیگر اعمال نیک فرا میخوانید و خود آن را ترک میکنید و خودتان ایمان نمیآورید و کارهای شایسته انجام نمیدهید؟ در حالیکه شما تورات را میخوانید. آیا نمیفهمید که این چنین کار بسیار زشت است! اگر شما از آگاهان نبودید و بر کتب الهی واقف نبودید و حمل کنندگان حجت هم نبودید؛ باید عقلهایتان شما را از چنین عمل زشتی باز میداشت. پس چگونه در برابر چیزی که عقل و علم آن را تقاضا میکند بیپروایی نموده اهمیتی به آن قایل نمیشوید؟
از فواید این آیه:
١- این آیه هشدار به مؤمنان به طور عام و به خصوص مؤمنان دعوتگر درباره ضرورت یکی بودن قول و عمل است، تا اینکه گفتهیشان چیزی و کردارشان چیزی دیگر نباشد، زیرا بهترین علم، علمی است که عمل انسان تابع آن باشد، و اقتداء عملی رساتر از اقتدای قولی است.
٢- کسی که دیگران را به خیری فرا میخواند باید خود بهتر از تمام مردم به سوی آن بشتابد زیرا در حدیث صحیح است که رسول اکرم ج «کان خلقه القرآن»[٥١]. «اخلاقش ج (عین) قرآن بود». یعنی رفتار آن جناب و کردارشان درست مطابق چیزی بود که قرآن آورده و به آن دستور فرموده است.
٣- عمل نتیجه علم است، و علمی که در آن عملی نباشد، بیثمر است.
٤- بیان جهل و حماقت بنی اسرائیل. و هر کسی از این امت اگر عملش با قولش تضاد داشت شباهتی به یهود داشته و خالی از جهل و حماقت نیست.
﴿٤٥﴾ پس در بازداشتن نفسهایتان از شهوات و وادار نمودن آن بر طاعات، از صبر یاری بجویید و به وسیلۀ روی آوردن و رغبت قلبی به نماز؛ نفسهایتان را بر ایمان آوردن به محمد ج وا دارید، اگرچه نفسهایتان از این کار ابا میورزد.
به تحقیق نماز بر کسانی که به الله أ ایمان ندارند و از طاعت اوتعالی سرپیچی میکنند، سخت و سنگین تمام میشود. مگر بر متواضعانی که نفسهایشان در برابر عظمت و بزرگی الله متعال فروتن گشته و در نهادشان احساس آرامش میکنند.
از فواید این آیه:
١- ارشاد الهی به دو امر بزرگ؛ صبر و نماز در وقت سختیها و شداید.
٢- بر عکس آنچه بعضى تصور مىکنند، صبر هرگز به معنى تحمل بدبختیها و تن دادن ذلت و تسلیم در برابر عوامل شکست نیست، بلکه صبر و شکیبایى به معنى پایدارى و استقامت در برابر هر مشکل و هر حادثه است. لذا علما براى صبر سه شاخه ذکر کردهاند:
١. صبر بر اطاعت، یعنی مقاومت در برابر مشکلاتى که در راه طاعت وجود دارد.
٢. صبر بر معصیت، یعنی ایستادگى در برابر انگیزههاى گناه و شهوات سرکش و طغیانگر.
٣. و صبر بر مصیبت یعنی پایدارى در برابر حوادث ناگوار و عدم خود باختگى و شکست روحى و ترک جزع و فزع[٥٢].
٣- جواز کمک و استعانه جستن از مخلوق در آن چیزی که در توان او میباشد. اما کمک خواستن از بنده که خارج از ساحت قدرت و توان اوست حماقت و سفاهت و گمراهی بیش نیست. چه رسد به اینکه از مردهها استعانت جسته شود!!
٤- انسان باید خود را بر صبر و شکیبایی در برابر مصایب و مشکلات تربیت نماید و انسان باصبر به هدف خویش میرسد طوریکه گفتهاند: صبر تلخ است ولی بهرهی شیرین دارد. و رسول کریم ج ارشاد میفرماید که در برابر سختیها و ناملایمتهای دنیوی خود را از دست نداده سست نشوید: «در هر امری که به خیر و منفعت توست حریص باش و از الله طلب استعانت و یاری کن وعجز و سستی را از خود نشان مده»[٥٣].
٥- بیان فضیلت نماز، زیرا نماز تقویت دهنده روحیات و آرام دهنده قلبهاست. و رسول اکرم ج به بلال میفرمود: «اى بلال ما را به بانگ نماز آسایش بده»[٥٤].
﴿٤٦﴾ این متواضعان و آرامش یافتگان کسانی هستند که یقین دارند که روز قیامت در پیشگاه الله متعال قرار خواهند گرفت و او تعالی اجر و پاداششان را کامل خواهد داد بلکه از فضل و کرم خود نیز بر آن خواهد افزود. در این آیه اثبات ملاقات بندگان با الله تعالی است و اینکه بازگشت همه به سوی اوتعالی خواهد بود و البته ایمان داشتن به این مسألۀ بزرگ باعث میگردد که انسان از پروردگار خود بترسد و او را مراقب همه احوال خود بداند و در پنهان و آشکار از اوتعالی حیا داشته باشد.
از فواید این آیه:
١- اثبات ملاقات مؤمنان با الله تعالی، زیرا الله تعالی کسانی را که به این ملاقات باور و یقین دارند مورد مدح و ثنا قرار داده است.
٢- اثبات دیدن الله عزوجل، زیرا دیدن امکان ندارد مگر با ملاقات، غیر از این، دلایل بسیاری بر اثبات دیدن الله تعالی وجود دارد. از جمله اين حديث شريف متفق عليه: ابوهريره میگويد: أَنَّ النَّاسَ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ قَالَ: «هَلْ تُمَارُونَ فِي الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ لَيْسَ دُونَهُ سَحَابٌ»؟ قَالُوا: لا يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: «فَهَلْ تُمَارُونَ فِي الشَّمْسِ لَيْسَ دُونَهَا سَحَابٌ»؟ قَالُوا: لا. قَالَ: «فَإِنَّكُمْ تَرَوْنَهُ كَذَلِكَ..» «مردم از رسول الله ج پرسيدند: آيا ما روز قيامت، پروردگار خویش را خواهيم ديد؟ آنجناب ج فرمود: «مگر شما در رؤيت ماه شب چهارده در هوای غير ابری، شک داريد»؟ گفتند: نخير، ای رسول الله! باز فرمود: «آيا شما در رؤيت خورشيد در هوای غير ابری، شك داريد»؟ گفتند: نخير. آنجناب ج فرمود: «شما پروردگارتان را در روز قيامت به همين صورت خواهيد ديد..».
٣- کسانی که به ملاقات الله تعالی یقین و ایمان دارند از چند صفت نیک برخودار میشوند: ترس از الله تعالی در قلب، مراقب دانستنِ اوتعالی بر اعمال و جوارح، و حیا از ذات بزرگ الله متعال در آشکار و پنهان.
﴿٤٧﴾ ای بنی اسرائیل! نعمتهای مرا که به شما دادم بیاد آورید. این نعمتها در آیت «٤٩ تا ٦٠» سورۀ البقره و آیت «٢٠ و ٢١» سورۀ المائده و آیت «١٤١» سورۀ الانعام و آیت «١٦٠» همین سوره و آیت «٦» سورۀ ابراهیم و آیت «٨١» سورۀ طه بیان شده است. و حق این نعمتها را به طور شایسته ادا کنید و به کسی ایمان بیاورید که پروردگار منعم او را فرستاده است. و به یاد آورید که من شما را بر جهانیان برتری دادم. مراد از «العالمین» به قولی جهانیان زمانشان است و به قول دیگر؛ بنی اسرائیل بر تمام جهانیان برتری داده شدهاند؛ زیرا الله أ پیغمبران بسیار در میانشان فرستاد. ولی باید دانست که این برتری در زمانی بود که ایشان به تمام پیغمبران ایمان داشتند اما پس از آنکه از ایمان آوردن به رسول اکرم ج سرباز زدند این برتریت را از دست دادند و امت محمد ج به دلیل این فرمودۀ الله متعال بهترین امتها گشتند: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾[آل عمران: ١١٠] «شما بهترین امتی هستید که برای (سود) مردم آفریده شدهاید».
آری! هر کسی به اسلام نگراید و به رسول این امت ایمان نیاورد، پدران و نیاکان و نسل و نسب او به وی سودی نخواهد بخشید. زیرا رسول اکرم ج میفرماید: «وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَا يَسْمَعُ بِي أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَهُودِيٌّ، وَلَا نَصْرَانِيٌّ، ثُمَّ يَمُوتُ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ، إِلَّا كَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»[٥٥].
«قسم به ذاتی که جان محمد در دست او قرار دارد هیچ فردی از این امت، یهودی باشد یا نصرانی آوازۀ مرا بشنود سپس در حالی بمیرد که به آنچه من به آن فرستاده شدهام ایمان نیاورد مگر اینکه از دوزخیان خواهد بود».
از فواید این آیه:
١- بر یهود یا بنی اسرائیل واجب بود که نعمت الله را بر خود یادآور شده و شکر نعمتش را بجا آورند و آن هنگامی که پیامبر آخر زمان ج را دیدند و شناختند، پس با ایمان آوردن به آن جناب ج باید شکر الله تعالی را بجای میآوردند.
٢- این نعمت الهی نه از کسب دست شان بود و نه دست آورد سعی و تلاششان و نه میراث آبایی شان بود بلکه نعمتی از جانب الله متعال بر ایشان بود.
٣- منظور از برتری یهود بر سایر امتها، برتری ایشان بر مردم هم عصر و زمان خودشان بوده است آن هم وقتی که مردمان صالح بودند، اما وقتی از دین الله روی گردان شده و دور گشتند، الله تعالی آنها را خوار و ذلیل گرداند، طوریکه میفرماید: ﴿ضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ أَيۡنَ مَا ثُقِفُوٓاْ إِلَّا بِحَبۡلٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَحَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ﴾[آل عمران: ١١٢] «آنان هر کجا یافت شوند، مهر ذلت بر آنها زده شده است، مگر با پیمان الله و پیمان مردم، و سزاوار خشم الهی گشتهاند». سپس الله متعال امت محمدی را جانشین آنها قرار داده و سبب آن را نیز فرمود: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ وَلَوۡ ءَامَنَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۚ﴾[آل عمران: ١١٠] «شما بهترین امتی هستید که برای (سود) مردم آفریده شدهاید، امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به الله ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان میآوردند برایشان بهتر بود».
٤- هرگاه الله تعالی نعمت علم و جاه و مقام و ثروت و ..... را به کسی داد، این شخص در حقیقت از نعمت بزرگ الهی برخوردار شده که باید شکر آن را بجا آورده و کفران نکند.
٥- مردم در نعمتهای الهی با هم برابر نیستند؛ طوریکه پیامبران الهی اگر چه در مقام رسالت باهم برابرند، لیکن در برخی امور بر یکدیگر برتری دارند.
﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ٤٨
وَإِذۡ نَجَّيۡنَٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ يَسُومُونَكُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡۚ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَظِيمٞ٤٩
وَإِذۡ فَرَقۡنَا بِكُمُ ٱلۡبَحۡرَ فَأَنجَيۡنَٰكُمۡ وَأَغۡرَقۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٠
وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِينَ لَيۡلَةٗ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٥١
ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٥٢
وَإِذۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ٥٣
وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ يَٰقَوۡمِ إِنَّكُمۡ ظَلَمۡتُمۡ أَنفُسَكُم بِٱتِّخَاذِكُمُ ٱلۡعِجۡلَ فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِكُمۡ فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ عِندَ بَارِئِكُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ٥٤﴾
و بترسید از روزی که کسی نمیتواند برای کسی کاری را انجام دهد، و از کسی شفاعتی پذیرفته نمیشود، و نه به جای او عوضی پذیرفته میشود، و نه ایشان یاری میشوند. ﴿٤٨﴾
و به یاد آورید هنگامی را که شما را از آل فرعون نجات دادیم که به شما عذابی سخت را میچشاندند، پسرانتان را میکشتند و زنانتان را زنده نگاه میداشتند و در این(رویداد) آزمایشی بزرگ از جانب پروردگارتان بود. ﴿٤٩﴾
و به یاد آورید هنگامی که دریا را برایتان شکافتیم و آل فرعون را غرق کردیم در حالیکه شما نگاه میکردید. ﴿٥٠﴾
و(یاد آورید) هنگامیکه با موسی چهل شب وعده گذاشتیم سپس بعد از او گوساله را (به عبادت) گرفتید در حالی که شما ستمکار بودید. ﴿٥١﴾
بعد از آن از شما درگذشتیم تا شکرگزاری کنید. ﴿٥٢﴾
و به یاد آورید آنگاه را که به موسی کتاب آسمانی و فرقان (جداکنندۀ حق از باطل) دادیم تا هدایت شوید. ﴿٥٣﴾
و هنگامیکه موسی به قومش گفت: ای قوم من! شما با پرستش گوساله بر خود ستم کردهاید، بنابراین به درگاه آفریدگارتان توبه کنید، پس خودتان را بکشید، این نزد آفریدگارتان برایتان بهتر است، پس (الله) توبه شما را پذیرفت همانا او توبهپذیرِ مهربان است. ﴿٥٤﴾
﴿٤٨﴾ و از عذاب هولناک روز قیامت بترسید که در آن روز هیچ کس حقی را به عوض دیگری ادا نمیکند و اگر انسانی کافر یا گنهگار کسی را به عنوان شفاعتگر نزد الله أ بیاورد، شفاعت او پذیرفته نمیشود و از کفار و گنهکاران عوضی اعم از مال و اهل و فرزندان گرفته نخواهد شد. یعنی هیچ کسی نمیتواند به آنان کمکی کند و ایشان را از عذاب الله أ نجات دهد.
از فواید این آیت:
١- روز قیامت حق و آمدنی است و در آن امور هولناکی خواهد بود که باید انسان از آن هراس داشته باشد و از اسباب خواری آن روز بپرهیزد.
٢- در روز قیامت هر انسانی به خود مشغول بوده هیچ کسی نمیتواند از کسی دیگر چیزی را دفع کند، و تنها عمل انسان است که بعد از فضل و کرم الله أ به وی سود میبخشد.
٣- شفاعت یا میانجیگری از مسایل بزرگ عقیده است که مردم در مورد آن به سه دسته تقسیم شدهاند: منکر، تجاوزگر و میانه رو. برخی از مردم مانند خوارج و معتزله آن را انکار کردهاند؛ چون اثبات آن با عقیدۀ ایشان در مورد مرتکب کبیره در تضاد است، زیرا این دو گروه مرتکب کبیره را خارج از اسلام شمرده و جاودان در دوزخ میپندارند، و شفاعت در حق مرتکب کبیره را درست نمیدانند. و آنها به آیاتی همچون این آیه که در آن نفی شفاعت است تکیه کردهاند و دیگر آیات و احادیثی که شفاعت را ثابت میکند، نادیده میگیرند.
و برخی دیگری از مردم در اثبات شفاعت غلو و افراط کردهاند تا جایی که آنها شفاعت را برای هر کس و در حق هر کس جایز دانستهاند مانند صوفیهای غالی.
اما کسانی که در این مورد میانهروند و به همه نصوص شرعی وارد شده ایمان دارند همانا اهل سنت و جماعتاند که عقیدۀ ایشان در مورد شفاعت، در نکات ذیل خلاصه میگردد:
١- صاحب شفاعت تنها الله تعالی است و هیچ کسی نمیتواند بدون اجازۀ اوتعالی شفاعت کسی را کند. همچنان شفاعت تنها از مالک و صاحبش که همانا الله تعالی است خواسته میشود نه از کسی دیگری چه پیامبر فرستاده شده باشد یا ملَک مقرب یا ولی و دوست الله تعالی. الله تعالی میفرماید: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ٤٣ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤﴾[الزمر: ٤٣-٤٤] «آیا بهجای الله شفیعانی گرفتهاند؟ بگو: گرچه مالک چیزی نباشند (وهیچ کاری نتوانند انجام دهند) و خرد نورزند (باز آنانرا شفیعان خود میگیرید)؟! * بگو: شفاعت، سراسر از آنِ الله است، فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ اوست، سپس بهسوی الله برگردانده میشوید».
٢- شفاعت در کتاب و سنت بر دو بخش تقسیم میشود:
أ : شفاعت نفی شده. ب: شفاعت ثابت شده:
أ- شفاعت نفی شده شفاعتی است که الله تعالی آن را نفی کرده و به بطلان آن حکم کرده است- همچون شفاعتی که در این آیه یاد شده است، و نیز در آیهی (٢٥٤) سورۀ البقره. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٥٤﴾[البقرة: ٢٥٤]
«ای کسانیکه ایمان آوردهاید! از آنچه به شما روزی دادهایم انفاق کنید قبل از اینکه روزی بیاید که در آن نه خرید و فروشی هست، و نه دوستی و نه شفاعتی، وکافران ایشان ستمکارانند».
شفاعتی که الله تعالی آن را نفی کرده است بر سه قسم است:
١- شفاعتی که از غیر الله خواسته میشود، مانند شفاعت خواهی مشرکین از معبودانشان، و یا شفاعت خواهی امام پرستان از امامشان و پیر پرستان از پیرشان، و دلیل بطلان این نوع شفاعت همان آیات (٤٣ و ٤٤) سورۀ الزمر است که در بالا ذکر شد. همچنان فرمودۀ الله تعالی: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨﴾[یونس: ١٨] «و ایشان غیر از الله چیزهایی را میپرستند که به آنان زیانی نمیرسانند و سودی به آنان نمیبخشند، و میگویند: اینها میانجیهای ما نزد الله هستند. بگو: آیا الله را به آنچه که در آسمانها و زمین نمیداند، خبر میدهید؟ او پاک و بالاتر است از چیزهایی که با وی شریک میسازند».
٢- شفاعتی بدون اجازۀ الله، الله تعالی میفرماید: ﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ﴾[البقرة: ٢٥٥] «کیست که نزد او شفاعت کند مگر باذن او؟» و میفرماید: ﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ﴾[سبأ: ٢٣] «و شفاعت به نزد او سود نبخشد مگر شفاعت برای کسیکه الله به سود او اجازه دهد».
٣- شفاعت در حق کسی که الله تعالی قول و عمل وی را نپسندیده و از او راضی نباشد. الله تعالی میفرماید: ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا١٠٩﴾[طه: ١٠٩] «در آن روز شفاعت (هیچ کسی) سودی نمیبخشد مگر کسی که الله مهربان به او اجازه داده است و گفتارش را بپسندد». و میفرماید: ﴿۞وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ﴾[النجم: ٢٦]
«و چه بسیار فرشتگان در آسمانها هستند که شفاعتشان سودی نمیبخشد مگر بعد از آنکه الله برای هرکس که بخواهد و بپسندد اجازه دهد».
و در صحیح بخاری، از حدیث ابو هریره س روایت است که از رسول الله ج پرسیدم: چه کسی در روز قیامت به شفاعت تو خوشبخت خواهد بود؟ فرمود: «من قال لا إله إلا الله خالصًا من قلبه». «کسی که خالصانه و از ته دل لا اله الا الله گوید» پس کسی که دچار شرک میشود و بر آن میمیرد در حق وی شفاعت شفاعتگران سودی نمیبخشد.
ب: شفاعت ثابت شده شفاعتی است که الله تعالی آن را اثبات نموده و سودمند معرفی کرده است. و این شفاعت دارای دو شرط میباشد: یکی اذن الله تعالی برای شفاعتگر تا شفاعت کند. دوم خشنودی الله تعالی از کسی که در حق وی شفاعت میشود. چنانکه آیات فوق در باب شفاعت آن را ثابت و بیان نمود.
﴿٤٩﴾ و ای بنی اسرائیل! به یاد آورید آن نعمت ما را بر خویش هنگامی که شما را از چنگ فرعونیان نجات دادیم. برخی گفته اند«فرعون» نام همان پادشاهی است که در زمان موسی ÷ بر مصر حکمفرما بود و نام او ولید بن مصعب بن ریان بود و برخی گفتهاند «فرعون» لقب شاهان مصر قدیم بود چنانکه «قیصر» لقب شاهان روم و «کسری» لقب شاهان فارس بود.
فرعونیان، عذاب سخت و دردناکی را به شما میچشانیدند. این عذاب و شکنجه عبارت از کشتن پسران و زنده گذاشتن زنهایتان بود تا آنان را به کنیزی گرفته و خوار و ذلیلشان گردانند. سبب این شکنجۀ خفت بار این بود که کاهنان به فرعون گفتند: از بنی اسرائیل پسری به دنیا خواهد آمد که سلطنت تو به دست وی سرنگون میشود؛ از این رو به انجام چنین جنایتی ننگین علیه بنی اسرائیل دستور داد.
و در عذاب و شکنجه شدنتان توسط فرعون و لشکریان او و در نعمتهایی که الله أ پس از آن به شما ارزانی داشت از جمله رهانیدنتان از شر فرعون، آزمایشی بس بزرگ از جانب پروردگارتان بود تا اندازۀ ثبات و استقامت تان در شکرگزاری و اطاعت و مقدار ایمانتان به الله أ و پیغمبر او آشکار گردد.
﴿٥٠﴾ و ای بنی اسرائیل! یاد کنید نعمت دیگر مرا هنگامی که دریا را برایتان شکافتیم تا آنکه زمین خشک کف دریا برای گذشتن شما نمایان گشت و شما بر آن روان شدید. این دریا دریای قلزم یا بحر احمر[٥٦] است که نزدیک به کانال سویس میباشد. و شما را از غرق شدن نجات دادیم و فرعونیان را غرق نمودیم. به گونهای که ایشان حالت نجات یافتن خود و غرق شدن فرعون و لشکر او را تماشا مینمودند.
در روایات صحیح ثابت است که این روز عاشورا بود. آری! روز عاشورا روز مبارک، با عظمت و دارای فضیلتهای بیشماری است که حتی اهل کتاب هم به فضیلت آن قایلند. البته موسی ÷ این روز را روزه گرفته است تا شکر الله متعال را بخاطر نجات یافتن از فرعون و قومش بجا آورد، چنانکه یهود این روز را روزه میگیرند و نصاری این روز را باعظمت میشمارند، قریش نیز احترامی ویژه به این روز داشتند لذا پوشش کعبه در روز عاشورا صورت میگرفت و این روز را روزه نیز میگرفتند، به همین منظور رسولاکرم ج روز عاشورا را گرامی میداشت و در انتظار رسیدن این روز میمون میبود. از ابنعباس ب روایت است که فرمود: «مَا رَأَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَتَحَرَّى صِيَامَ يَوْمٍ فَضَّلَهُ عَلَى غَيْرِهِ إِلَّا هَذَا اليَوْمَ، يَوْمَ عَاشُورَاءَ، وَهَذَا الشَّهْرَ يَعْنِي شَهْرَ رَمَضَانَ»[٥٧].
«من رسول اکرم ج را ندیدم که روزۀ روزی را بر دیگر روزها بهتر بشمارد و در جستجوی آن باشد، مگر این روز یعنی روز عاشورا و این ماه: یعنی ماه رمضان».
به این معنی احادیث زیادی روایت شده است که همه دلالت بر فضیلت روزه گرفتن عاشورا بعد از ماه رمضان میکند، لذا رسول اکرم ج به روزه گرفتن عاشورا مداومت داشتند، روزۀ روز عاشورا گناهان سال گذشته را محو میکند چنانکه از ابی قتاده روایت است که از رسول اکرم ج در مورد روزۀ عاشورا پرسیده شد. ایشان در جواب فرمودند: «گناهان سال گذشته را محو میکند»[٥٨]. و مراد از محوگناهان، گناهان صغیره است، اگر گناه صغیره نداشته باشد پس امید است از گناهان کبیرهاش کاسته شود، اگر گناه کبیره نداشت پس مرتبه و مقام این مؤمن بیشتر ارتقا مییابد.
متأسفانه در این روز با عظمت و مبارک برخی مردم بدعتهایی را اختراع نموده و مرتکب اعمال زشت و ناپسند میشوند، شیطان پس از شهادت حسین س توانست بدعتهایی را طی آن ایجاد نماید از جمله بدعت ماتم و عزاداری و زدن به سر و صورت وگریه و فغان و تشنگی کشیدن و مداحی و نوحه سرایی که طی آن بزرگان صدر اسلام مورد لعن و طعن قرار میگیرند، حتی کسانی که در جرم شهادت حضرت حسین س دست نداشتند مورد لعن و دشنام قرار میگیرند و قصهها وحکایتهای کاذب و دروغینی را ساختهاند تا احساسات مردم بیخبر را برانگیزند، و این اعمال باعث گردید تا در میان مسلمانان اختلاف و تفرقه ایجاد گردد.
﴿٥١﴾ ای بنی اسرائیل! یاد کنید نعمت دیگر مرا هنگامی که از جانب خود با موسی وعده گذاشتم، و موسی ÷ در میعادگاه حضور یافت. الله أ پس از نجات دادن موسی و قومش از چنگ فرعون، با موسی ÷ وعده گذاشت که به کوه طور بیاید و پس از سپری شدن چهل روز با وی سخن بگوید و به او تورات را وحی کند. ولی شما در غیاب او گوساله را معبود خویش قرار داده و آن را پرستیدید و با شرک آوردن به الله تعالى بر خود ظلم روا داشتید. چون عبادت را در غیر جایگاه درستش قرار دادید و به معبود باطل روی آوردید. این آیه معنی آیۀ سورۀ لقمان را تأیید میکند: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣﴾[لقمان: ١٣] «به راستی که شرک ظلمی بس بزرگ است».
﴿٥٢﴾ سپس ما، بعد از آنکه گوساله را پرستیدید باز توبه نمودید، به فضل و کرم و منت خویش شما را مورد عفو قرار دادیم و از این گناه بزرگی که شما مرتکب آن شدید درگذشتیم تا شکر نعمتهای الله متعال را بجای آورید و به عبادت و اطاعت او ادامه دهید.
در سه آیۀ گذشته فوایدی است از جمله:
١- همه افعال و تقدیرات الهی مبنی بر حکمت بزرگی است که بسا اوقات بنده آن را نمیداند و نمیتواند درک نماید. الله تعالی با موسی ÷ چهل شب وعده گذاشت تا در خلال آن تورات را بر وی نازل فرماید، در حالی که الله متعال میتوانست آن را در یک لحظه نازل کند.
٢- بیان جهل بنی اسرائیل، که گوساله را با دستان خویش از زیورآلاتی که در نزدشان بود ساختند؛ باز آن را معبود خود قرار دادند!! بلکه گفتند: این گوساله معبود شما و معبود موسی است که آن را فراموش کرده و به سراغ آن رفته است.
٣- بیان صبر و بردباری الله تعالی در برابر جرأت و سرکشی و نافرمانی بنی اسرائیل، با وجود آن هم ایشان را به توبه کردن فراخواند و برخی از آنها را مورد عفو خود قرار داد.
﴿٥٣﴾ و ای بنی اسرائیل! یاد کنید نعمت مرا بر خویش هنگامی که به موسی کتاب تورات را دادیم که در آن حجت و بیان و براهین است و با آن معجزههایی چون عصا و دست سفید و غیره را دادیم که حق و باطل را از هم جدا میکند. تا باشد که شما هدایت یافته و راهیاب گردید.
پس هر کس طلبکار هدایت است، آن را در کتاب الهی جستجو کند، نه در افسانههای ساختگی و بافتگی.
﴿٥٤﴾ ای بنی اسرائیل! به یاد آورید هنگامی که موسی ÷ مردان و زنان شما را که گوساله را عبادت کردند مورد خطاب قرار داد و فرمود: ای قوم من! شما به خود ظلم کردید وقتی به پرستش گوساله پرداختید، پس به پیشگاه کسی روی آورده و توبه نمایید که شما را آفریده است در حالیکه شما با اوتعالی کسی دیگر را شریک ساخته و به عبادت او پرداختید. پس بخاطر توبه و کفارۀ این گناه بزرگ یکدیگر را بکشید. زیرا راضی شدن به حکم پروردگار و انجام دادن فرمان او برای شما در نزد الله متعال بهتر است. از علی بن ابی طالب س روایت است که فرمود: «بنی اسرائیل از موسی ÷ پرسیدند: توبۀ گوساله پرستی ما چیست؟ موسی ÷ فرمود: توبۀ شما این است که برخی از شما برخی دیگر را بکشد. پس کاردها را گرفتند و به کشتن یکدیگر پرداختند تا جایی که شخص، برادر و پدر و فرزند خود را میکشت و پروایی نداشت که چه کسی را کشته است، تا اینکه هفتاد هزار تن از آنان کشته شد، در این هنگام الله أ به موسی ÷ وحی کرد که به ایشان دستور دهد تا از کشتن یکدیگر دست بردارند، بدون شک کشته شدگان شان بخشیده شدند و توبۀ باقی ماندگان نیز پذیرفته شد»[٥٩]. همان بود که الله متعال پس از کشته شدن برخی از ایشان، باقی ماندگان شان را نیز مورد عفو قرار داد چرا که اوتعالی بر کسانی که به حکم او راضی شده و دستورش را عملی نمایند و از اعمال ناشایست دست برداشته و توبه کنند، بخشش و کرم فراوان دارد.
از فوائد دو آيۀ ٣-٥٤:
١- تأکید بر خطورت شرک و عبادت غیر الله است، چون شرک ظلم بزرگی است که توبه از آن واجب است، و باید انسان پیش از مرگ خود را از جرم و پلیدی شرک پاک کند تا برای همیشه در دوزخ نماند.
٢- اشاره بر سختیها و دشواریهای که بر امتهای گذشته نهاده شده بود، و آسانگیری و عدم سختگیری بر امت محمدی.
٣- گنهکاران و گوسالهپرستان بنی اسرائیل بخاطر اینکه توبۀ شان پذیرفته شود باید خود را میکشتند. اما در امت محمدی برای بنده کفایت میکند که کلمۀ توحید را از عمق قلب گفته و به مضمون آن معتقد باشد و از عبادت غیر الله دست برداشته و اعلان بیزاری کند.
﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ يَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡكُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٥
ثُمَّ بَعَثۡنَٰكُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٥٦
وَظَلَّلۡنَا عَلَيۡكُمُ ٱلۡغَمَامَ وَأَنزَلۡنَا عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ٥٧
وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةَ فَكُلُواْ مِنۡهَا حَيۡثُ شِئۡتُمۡ رَغَدٗا وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ نَّغۡفِرۡ لَكُمۡ خَطَٰيَٰكُمۡۚ وَسَنَزِيدُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٥٨
فَبَدَّلَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوۡلًا غَيۡرَ ٱلَّذِي قِيلَ لَهُمۡ فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ٥٩
۞وَإِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ فَقُلۡنَا ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنفَجَرَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَيۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۖ كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ مِن رِّزۡقِ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ٦٠﴾
و هنگامیکه شما گفتید: ای موسی! تا الله را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، پس صاعقه شما را فرا گرفت در حالیکه شما نگاه میکردید. ﴿٥٥﴾
سپس بعد از مرگتان شما را برانگیختیم تا سپاسگزار باشید. ﴿٥٦﴾
و ابر را چون سایهبانی بالای سرتان نگاه داشتیم و برایتان «مَنّ» و «سلوا» فرو فرستادیم، از خوراکیهای پاکیزهای که به شما روزی دادهایم، بخورید، و بر ما ستم نکردند بلکه آنها بر خود ستم میکردند ﴿٥٧﴾.
و به یاد آورید هنگامی را که گفتیم: وارد این شهر شوید و از هرکجای آن خواستید به خوشی و فراوانی بخورید و از دروازۀ آن سجده کنان وارد شوید و بگویید: حِطَّةٞ یعنی «پروردگارا!» گناهان ما را بیامرز، تا گناهان شما را بیامرزیم و پاداش نیکوکاران را خواهیم افزود. ﴿٥٨﴾
پس کسانی که ستم کرده بودند آن سخن را به سخن دیگری غیر از آنچه به آنان گفته شده بود تبدیل کردند. پس بر کسانیکه ستم نمودند به سبب سرپیچیشان عذابی از آسمان فرو فرستادیم.﴿٥٩﴾
و یاد کنید هنگامی را که موسی برای قومش آب خواست، پس ما گفتیم: با عصایت به آن سنگ بزن، آنگاه از آن دوازده چشمه روان شد بهگونهای که هر قبیلهای چشمۀ مخصوص خود را میشناخت. (به آنان گفتیم:). بخورید و بیاشامید از روزی الله، و در زمین به فساد و تبهکاری نپردازید.﴿٦٠﴾
﴿٥٥﴾ ای بنی اسرائیل! یاد کنید هنگامی که به موسی ÷ گفتید: که به تو ایمان نمیآوریم تا الله أ را آشکارا و با چشم سر نبینیم. گویندگان این سخن بنا به قولی هفتاد نفری بودند که موسی ÷ ایشان را انتخاب نمود و با خود به کوه طور برد بخاطر میقات پروردگارش، و چون آنجا با پروردگارش گفتگو کرد، این هفتاد نفر گفتند: ای موسی! به تو ایمان نمیآوریم تا الله را آشکارا به چشم نبینیم. با این طلب نخبگان بنی اسرائیل، الله متعال صاعقه یا آتشی را از آسمان فرو فرستاد و همۀ شان مردند در حالیکه این ماجرا را عیان میدیدند. بنا به قول دیگر این واقعه هنگامی بود که موسی ÷ از میقاتگاه پروردگارش برگشت و تورات بر وی نازل شد، و تورات را برایشان آورد، آنها گفتند: این کتاب از جانب الله متعال نیست، بناءً ایمان نمیآوریم تا الله را به چشم نبینیم. سیاق آیات در این سوره قول دوم را تأیید میکند، چون الله تعالی فرمود: ﴿وَإِذۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ٥٣﴾[البقرة: ٥٣]. «و به یاد آورید که موسی را کتاب آسمانی و فرقان (جداکنندۀ حق از باطل) دادیم تا هدایت شوید».
سپس قصه گوساله را یاد کرد که بعد از بازگشت موسی ÷ صورت گرفت، بعدا فرمود: ﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ يَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ﴾[البقرة: ٥٥] «و هنگامیکه شما گفتید: ای موسی! تا الله را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد». همچنان عقوبتی که در حق هفتاد نفر انتخاب شده به وقوع پیوست عبارت از «رجفه» یعنی لرزش کوه بود. برخلاف عقوبت این مردم که عبارت از «صاعقه» بود.
﴿٥٦﴾ پس از آنکه مردید شما را زنده کردیم تا باشد در مقابل زنده شدن پس از مرگ الله أ را سپاس گذارید. سبب فروآمدن عذاب الهی برایشان این بود که آنان چیزی را از پیغمبرشان درخواست کردند که الله متعال در دنیا آن را به هیچ کسی اجازه نمیدهد. اما در مورد دیدن پروردگار در آخرت، آیات در کتاب الله و احادیثی متواتر از رسول الله ج وجود دارد که مؤمنان پروردگارشان را در بهشت خواهند دید و این بزرگترین نعمتی است که الله متعال بر اهل بهشت منت میگذارد. آیاتی که بر این مسأله دلالت میکند؛ فرمودۀ الله تعالی است: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾[القیامة: ٢٢-٢٣] «در آن روز بعضی چهرهها تازه (و شاداب) هستند* به سوی پروردگار خود مینگرند» و احادیث وارد شده در این باب دلالت قطعی دارد از جمله آنچه در صحیحین از ابوسعید خدری س آمده است: «أَنَّ أُنَاسًا فِي زَمَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ القِيَامَةِ؟ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «نَعَمْ، هَلْ تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ الشَّمْسِ بِالظَّهِيرَةِ ضَوْءٌ لَيْسَ فِيهَا سَحَابٌ»، قَالُوا: لاَ، قَالَ «وَهَلْ تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ القَمَرِ لَيْلَةَ البَدْرِ ضَوْءٌ لَيْسَ فِيهَا سَحَابٌ؟» قَالُوا: لاَ، قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَا تُضَارُونَ فِي رُؤْيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ يَوْمَ القِيَامَةِ، إِلَّا كَمَا تُضَارُونَ فِي رُؤْيَةِ أَحَدِهِمَا»[٦٠].
«همانا مردمی در زمان رسول اکرم ج پرسیدند: آیا پروردگار خود را روز قیامت میبینیم؟ رسول اکرم ج فرمود: بلی، آیا در دیدن خورشید هنگام نیمروز وقتی که روشن بوده و ابری وجود ندارد، دچار مشکلی میشوید؟ وآیا در دیدن ماه هنگام شب بدر وقتی ابری وجود ندارد، دچار مشکلی میشوید؟ گفتند: نه خیر، یا رسول الله. فرمود: در دیدن الله تبارک وتعالی در روز قیامت دچار مشکلی نمیشوید همانگونه که در دیدن یکی آن دو دچار مشکلی نمیشوید».
از فواید این دو آیه:
١- اختلاف زیاد با پیامبران و سوالهای بیمورد از ایشان و خواستن چیزهای ناممکن باعث عقوبت الهی گردید. چنانکه بنی اسرائیل با پیامبران خود رفتار میکردند و در نتیجه دچار عقوبتهای الهی شدند، از اینجاست که پیامبر گرامی ما ج فرمود: «ذَرُونِي مَا تَرَكْتُكُمْ، فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِكَثْرَةِ سُؤَالِهِمْ وَاخْتِلَافِهِمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِمْ، فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ، وَإِذَا نَهَيْتُكُمْ عَنْ شَيْءٍ فَدَعُوهُ»[٦١].
«در آنچه شما را بر آن گذاشتهام مرا رها کنید؛ زیرا کسانی قبل از شما را سؤالات زیاد و اختلاف با پیامبرانشان هلاک گردانید، پس هرگاه شما را به کاری امر کردم در حد توانتان آن را انجام دهید و هرگاه شما را از چیزی نهی کردم از آن دست بردارید».
٢- میان قول بنی اسرائیل: ﴿لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ﴾ و قول موسی ÷: ﴿رَبِّ أَرِنِيٓ أَنظُرۡ إِلَيۡكَۚ﴾ فرق بزرگی است، چون قول آنها مبنی بر تشکیک و شبهه اندازی بوده و قول موسی ÷ مبنی بر شوق دیدار و لذت بردن به آن بود.
٣- بیان قدرت والای الله تعالی، چون این مردم را پس از مرگ زنده کرد. البته سنت الهی این است که بشر در دنیا بمیرند و در آخرت زنده شوند، لیکن بخاطر اثبات و امکانیت زنده شدن پس از مرگ؛ چند نمونه در دنیا هم بحیث آیه و معجزه آورد که الله تعالی در سورۀ بقره پنج نمونه از آن را یاد کرده است، این واقعه نمونه اول آنها است، دوم قصه مردی است که با زدن به عضوی از گاو زنده شد، سوم داستان کسانی که از ترس مرگ خانههایشان را ترک کرده برآمدند پس الله تعالی به ایشان فرمود: بمیرید سپس دوباره ایشان را زنده کرد. چهارم داستان شخصی که الله تعالی وی را صد سال میراند سپس او را زنده کرد. پنجم داستان ابراهیم ÷ هنگامی که از پروردگارش خواست تا برایشان چگونگی زنده نمودن مردهها پس از مرگ را نشان دهد.
﴿٥٧﴾ الله متعال ابری را مانند چتری سایبان بر بنی اسرائیل قرار داد و هر جایی که میرفتند ابر نیز بر فراز شان حرکت میکرد تا ایشان را از شدت گرمی آفتاب در صحرای سینا که میان شام و مصر قرار دارد محافظت نماید. این واقعه هنگامی رخ داد که الله متعال بنی اسرائیل را به وارد شدن به شهر ستمگران و جهاد علیه آنان امر فرمود، لیکن ایشان از این کار امتناع ورزیدند. و در نتیجه چهل سال را در سرگردانی بیابان بسر بردند. همچنان الله أ نعمتی دیگر را که بر بنی اسرائیل عطا فرموده بود یاد میکند که آن «من و سلوی» است.
«مَن» شبنمی بود که از آسمان بر درختان و سنگها فرود میآمد و شیرین گشته به عسل گوارا تبدیل میشد و همانند صمغ یا شیرۀ درخت، خشک میشد. در حدیث شریف رسول اکرم ج فرمود: «الْكَمْأَةُ مِنَ الْمَنِّ الَّذِي أَنْزَلَ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ، وَمَاؤُهَا شِفَاءٌ لِلْعَيْنِ»[٦٢].
«سماروغ (قارچ) از مَنّ است که الله أ آن را برای بنی اسرائیل نازل فرمود و آب آن برای چشم شفا است».
«سلوی» به قولی پرندۀ بودنه (بلدرچین) است که آن را ذبح نموده میخوردند و به قولی عسل است. الله متعال به ایشان فرمود که از نعمتهای پاک و لذیذی که به شما عطا نمودیم بخورید. اما بنی اسرائیل طبق معمول نعمتهای الله أ را ناسپاسی کردند. الله متعال فرمود که ایشان با این ناسپاسیهایشان بر ما ستم نکردهاند بلکه در حقیقت بر خود ستم روا داشتهاند و ما بزرگتر و قویتر و توانمندتر از آن هستیم که مورد ستم مخلوق ضعیف خود قرار بگیریم.
﴿٥٨﴾ و نیز به یاد آورید ای بنی اسرائیل هنگامی را که به شما دستور دادیم که به شهر بیت المقدس داخل گردید و از نعمتهای آن به خوشی دلتان و فراوانی بخورید و سجده کنان وارد دروازۀ شهر بیت المقدس شوید. «سجده» در اینجا به معنای خم شدن است و به قول بعضی از مفسرین تواضع و فروتنی و شکسته نفسی است. و حطه بگویید یعنی: ای پروردگار! گناهان ما را بگذار و از آن درگذر و بر ما ببخشای.
الله متعال به ایشان دستور داد تا کلمۀ حطه را بگویند که بر توبه و خضوع و فروتنی شان در برابر نعمتهای اوتعالی دلالت کند و به فضل و کرم پروردگار بر خویش اعتراف نمایند که وارد شدن به بیت المقدس است و فتح آن را بر ایشان آسان گردانید
و تا الله أ گناهانتان را بیامرزد و به کسانی که عمل نیک انجام میدهند پاداش بزرگ بدهد بلکه از فضل خود بر پاداششان بیافزاید.
﴿٥٩﴾ اما ستمکاران فرمان الهی را تغیر دادند و به جای آن سخن، سخنی دیگر را گفتند. در صحیحین روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «قِيلَ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ: ﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ﴾ فَبَدَّلُوا، فَدَخَلُوا يَزْحَفُونَ عَلَى أَسْتَاهِهِمْ، وَقَالُوا: حَبَّةٌ فِي شَعْرَةٍ»[٦٣].
«به بنی اسرائیل گفته شد: سجده کنان وارد دروازه شوید و حطه بگویید، پس سخن را تغیر دادند و چون از در وارد شدند در حالیکه بر مقعدهایشان میخزیدند میگفتند: گندم در جو». این کلمۀ بیمعنا را از روی استهزاء گفتند و فرمان الهی را به مسخره گرفتند.
در نتیجۀ بیپروایی و تمسخرشان به فرمان الله أ ،عذاب و بلایی از آسمان بر ستمکارانشان فرود آمد، زیرا دست از طاعت کشیدند و فاسقانه دستور الله متعال را سبک شمردند. برخی از مفسرین فرمودهاند که این عذاب مرض طاعون بود که در یک روز هفتاد هزار نفر از بنی اسرائیل را هلاک نمود.
از فواید سه آیه فوق:
١- اثبات صفت «قول» برای الله متعال، و اینکه قول اوتعالی حقیقی با صدا و حرف است، و لایق ذات خودش بوده و با اقوال مخلوقین مماثل نیست.
٢- تحریم تحریف سخنها چه از نگاه لفظ و چه از نگاه معنی، و بیان قبح تبدیل کلمات الهی، و اینکه این کار ظلم و ستم است. و تحریف و تبدیل بنی اسرائیل از این قرار بود که به جای لفظ «حطه»، «حنطه» گفتند. پس کسانیکه صفات الله تعالی را تحریف و تبدیل میکنند همان کار زشت یهود را مرتکب شدهاند.
٣- رد بر فرقه «جبریه» که میگویند: الله متعال بنده را بر افعالش مجبور میکند. چون الله متعال در آیه، فسق را به خود ایشان نسبت داد ﴿بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ﴾ و فسق عبارت از بیرون شدن از طاعت الله است. پس اگر ایشان بر اعمال خویش مجبور بودند، عذاب کردن آنها ظلم خواهد بود، و الله متعال از ظلم منزه است.
﴿٦٠﴾ و نیز یاد کنید ای بنی اسرائیل آن هنگامی را که موسی ÷ در دشت تیه از الله أ برایتان آب طلب کرد. استسقاء طلب باران در موقع کمبود و یا نبودن آب یا نباریدن باران است.
الله متعال دعای موسی ÷ را پذیرفت و به وی دستور داد تا با عصای خود بر سنگ بزند و موسی ÷ هم دستور الهی را عملی نمود آنگاه از آن سنگ دوازده چشمه جاری شد و این معجزه از جانب الله أ به موسی بود چون از سنگ خارا آب زلال برای نوشیدن منفجر گردید که این خود نعمت بزرگ الهی برای بنی اسرائیل بود. سنگی که موسی ÷ با عصایش بر آن زد سنگ مربع شکل بود که از هر جانب آن سه چشمه جاری میشد و هنگامی که به آب نیاز داشتند موسی ÷ با عصایش بر آن میزد و چشمهها جاری میگردید و چون سیراب میشدند، چشمهها خشک میشد. مشرب: جای و زمان نوشیدن آب است یعنی الله تعالی برای هر یک از اسباط بنی اسرائیل مکان و زمان آب نوشیدنشان را مشخص کرد تا در هنگام آب نوشیدن بر یکدیگر مزاحم نشوند. برخی از مفسران گفتهاند: هر سبط یا نسل یا قبیلهای از فرزندان یعقوب ÷ چشمۀ معینی داشتند که مخصوص آنان بود و یک قبیله به چشمۀ قبیلۀ دیگر رجوع نمیکرد. الله متعال به ایشان دستور داد که از نعمت من و سلوی بخورید و از آبی که از سنگ خارا جاری شده بنوشید و در زمین فتنه و فساد و طغیانگری نکنید و از سردمداران مفسدین در روی زمین مگردید که در آنصورت، الله متعال نعمتهایش را از شما سلب خواهد کرد.
از فواید این آیه:
١- پناهگاه و بازگشت انسانها و مخلوقات در هنگام سختیها به سوی الله تعالی میباشد، چون او تعالی نجات دهنده و فریادرس و مشکلگشا است. و جز الله همه مخلوقات ضعیف ناتوان و بیچاره هستند. حتی پیامبران اولو العزم همچون موسی ÷.
٢- اثبات یکی از معجزات موسی ÷ در عصایی که باخود داشت. الله تعالی در این عصا چهار معجزه را یاد کرده است:
یکی اینکه با آن سنگ را زد پس دوازده چشمه جاری شد.
دوم: با آن دریا را زد پس دریا دو فلق شد هر فلق همچون کوه بزرگی.
سوم: چون آن را میافکند ماری میشد که به هرسو میدوید، و چون آن را میگرفت به حالت اولیش برمیگشت.
چهارم: در هنگام مبارزه با ساحران، وقتی آن را افکند، اژدههایی شد که آنچه را به دروغ برساخته بودند، بلعید. و این معجزه دلالت بر قدرت الله تعالی و بر صدق نبوت موسی ÷ میکند.
﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ يَٰمُوسَىٰ لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖ فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاۖ قَالَ أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِي هُوَ أَدۡنَىٰ بِٱلَّذِي هُوَ خَيۡرٌۚ ٱهۡبِطُواْ مِصۡرٗا فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلۡتُمۡۗ وَضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡكَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ يَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَيَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِيِّۧنَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ٦١
إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلصَّٰبِِٔينَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦٢
وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَكُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ٦٣﴾
و یاد کنید هنگامی را که گفتید: ای موسی! هرگز ما بر یک غذا و خوراک تاب نیاوریم، پس، از پروردگارت بخواه تا از آنچه زمین میرویاند از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیازش برای ما بیرون بیاورد. گفت: «آیا چیزی را که پستتر است به جای چیز بهتر جایگزین میکنید؟» به شهری فرود آیید که آنچه میخواهید در آنجا برایتان فراهم است. و مُهرخواری و فقر بر آنها زده شد و به خشم و غضب الله برگشتند. این به آن علت بود که آنها به آیات الله کفر میورزیدند، و پیامبران را به ناحق میکشتند، این به آن خاطر بود که آنها سرپیچی میکردند، و دست به تجاوز و تعدی میزدند. ﴿٦١﴾
بیگمان کسانیکه ایمان آوردهاند «مسلمین» و کسانیکه یهودی شدند و نصاری و صابئان (بیدینان) هر کس که به الله و روز قیامت ایمان داشته و کردار شایسته انجام داده است پس اجرشان نزد پروردگارشان است، ونه ترسی بر آنها است و نه غمگین میگردند. ﴿٦٢﴾
و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان محکم گرفتیم و کوه طور را بالای سرتان قرار دادیم،(و به شما گفتیم) آنچه را که به شما دادهایم با جدیت و عزم محکم بگیرید و آنچه را در آنست، همواره مد نظر قرار دهید تا پرهیزگار شوید. ﴿٦٣﴾
﴿٦١﴾ و ای بنی اسرائیل! به یاد آورید نعمتهایم را هنگامی که در دشت بودید و نعمت من و سلوی و آب زلال جاری را برایتان مهیا نمودیم، ولی شما به سبب یکنواخت بودن این نعمتها و زندگی گوارایی که داشتید از آن دلتنگ شدید و آرزومند زندگی سخت و پر مشقت گشتید که قبلا بر آن عادت کرده بودید. و گفتید ما همه روزه و بطور مکرر بر یک نوع خوراک و عدم وجود خوراک دیگر نمیتوانیم صبر و تحمل کنیم، پس از پروردگارت بخواه از آنچه که زمین از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز میرویاند برای ما آماده نماید. مراد از «بقل» هر گیاهی بیساق و مراد از «شجر» هر نباتی است که ساق دار باشد، مانند نعناع و گشنیز و گندنه و تره و امثال آن. «قثا» تره یا خیار را گویند. «فوم» سیر و به قولی گندم را گویند. «عدس» دال و «بصل» پیاز را گویند.
موسی ÷ اعتراض کنان به قوم خود فرمود: وای برشما! آیا میخواهید چیزهای پست و بیارزش را با من و سلوی عوض کنید که از هر نگاه نسبت به آنها فضیلت دارد؟! دو نعمت لذتمندی که از جانب الله متعال بدون واسطۀ کسی فرود آمده و در پاکیزگی و حلال بودن آن هیچ گونه شک و شبههای وجود ندارد و بدون رنج و مشقت در دسترستان قرار گرفته و بر سایر خوراکها فضیلت دارد، با این امتیازاتی که این دو نعمت دارد، آیا درست است که انسان با خِرَد همچو نعمت با ارزش و نفیس را عوض به چیزهای کم ارزش و ناچیز کند؟! وقتی شما قدر چنین نعمتهایی را نمیدانید پس وارد شهری شوید که آنچه از سبزی و سیر و تره و عدس و پیاز و دیگر چیزهای کم ارزشی که خواستهاید در آن جا برای شما مهیا است. و به قولی این امر برای عاجز ساختن بنی اسرائیل است. آری! شما چیزهایی را که خواستهاید خواهید یافت ولی همراه با ذلت و خواری و بیم و قتل و قتال. الله متعال به خاطر آشکار ساختن فساد و گمراهی و سرکشی یهود میفرماید که نشانۀ خواری و ناداری بر پیشانی ایشان زده شده و مستحق خشم الهی شدند. به همین جهت است که یهود در طول تاریخ خوار و ذلیل و پراکنده در روی زمیناند و اگر در سرزمین اسلام هم به سر ببرند باید ذلیلانه جزیه بپردازند. چون مهر ذلت و مسکنت الهی بر دلهایشان زده شده ایشان همیشه احساس فقر و تنگدستی میکنند لذا نسبت به همه مردم در جمع آوری مال و ثروت حریصند.
این همه ذلت و خواری و دچار شدن یهود به قهر و غضب الهی به آن سبب بود که ایشان به آیات الهی کفر ورزیدند و پیغمبران را به ناحق کشتند؛ چنانکه زکریا و یحیی أ از قربانیان طغیان و سرکشی ایشانند! آنان میدانند که کشتن این دو پیغمبر ظالمانه بود. یهود توطئۀ کشتن عیسی ÷ را نیز چیدند ولی الله متعال او را از مکر و نیرنگ ایشان بسوی خود نجات داد.
از فواید این آیه:
١- بیان برخی از اوصاف زشت بنی اسرائیل (یهود) که چیزهای پست و بیارزش را بر چیزهای والا و پرارزش ترجیح دادند، و همیشه در مقابل نعمتهای الهی ناسپاس بودند، و نسبت به الله تعالی و پیامبرانش جفاکار و بیادب بودند، در اینجا به موسی ÷ گفتند: «ادْعُ لَـنَا رَبَّكَ»: از پروردگارت برای ما بخواه. گویا باور ندارند که الله متعال پروردگار همگان است.
٢- اثبات مهر ذلت و خواری بر بنی اسرائیل (یهود) که همیشه خوار و ذلیل خواهند بود مگر به سببی از جانب الله که آنها را هدایت ببخشد و به دین اسلام مشرف گردند، یا به سببی از جانب مردم که عبارت از کمکهای خارجی است، و ما امروز میبینیم که سبب سرکشی و طغیانگری یهود همانا بوسیله کمکهای خارجی به ایشان است.
٣- اثبات مهر فقر و ناداری و تنگدستی بر بنی اسرائیل که همیشه و در هرجا فقیر و تنگدست خواهند بود. و این فقر شامل فقر چشم و نفسهای ایشان است زیرا با وجود مالهای زیادی که در اختیار دارند باز هم ایشان احساس نیاز به مال و دارایی میکنند و سخت طمع به مال دارند که هرگز سیر نخواهند شد.
٤- اثبات صفت «غضب» برای الله متعال، که از صفات فعلی اوتعالی بوده و مربوط به مشیئت او تعالی است. و غضب الله جل جلاله شایسته ذات اقدسش است و به غضب مخلوق مشابهت ندارد بلکه دلالت بر کمال عظمت و سلطان او تعالی میکند. و تفسیر آن به انتقام گرفتن و یا اراده انتقام گرفتن، از تحریف منحرفان بوده و خلاف مذهب سلف صالح است.
﴿٦٢﴾ کسانی که ایمان آوردند و رسالت رسول اکرم ج را تصدیق کردند و از پیروان ایشان شدند و کسانی که یهودی شدند«هادوا» به معنای «تابوا» یعنی: آنانی که از پرستش گوساله توبه کردند و نصاری، این نسبت به سوی قریۀ ناصره در فلسطین است که عیسی ÷ از آن قریه بوده و اهل آن ادعا دارند که ما از دین مسیح ÷ پیروی میکنیم و یا از آن جهت نصاری نامیده شدهاند که عیسای مسیح ÷ را نصرت دادند. و صابئین، مردمانیاند که از دین یهود و نصاری خارج شدند و به عبادت ملائکه روآوردند و بقایایشان تا هنوز هم در عراق وجود دارد. و قول راجحتر آنست که ایشان کسانی اند که به هیچ دینی پایبند نبوده و گرایش ندارند بلکه بر فطرت خود باقی ماندهاند. از این طوایف چهارگانۀ مذکور هر که در زمان رسول اکرم ج به الله متعال و روز آخرت ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند اجر و پاداششان نزد الله أ محفوظ است و ذرهای از آن ضایع نمیگردد و این گروه مؤمن در روز آخرت نه بیمی دارند و نه غمگین میشوند. از ابنعباس ب روایت است که فرمود: الله أ پس از آن، این آیه را نازل فرمود: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥﴾[آل عمران: ٨٥].
«و هرکس دینی غیر از اسلام را بجوید، از او پذیرفته نمیشود و او در آخرت از زیانکاران است».
لذا پس از بعثت رسول اکرم ج هیچ دینی از هیچ کسی به جز دین محمد ج پذیرفته نمیشود. چنانکه رسول اکرم ج میفرماید: «وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَا يَسْمَعُ بِي أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَهُودِيٌّ، وَلَا نَصْرَانِيٌّ، ثُمَّ يَمُوتُ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ، إِلَّا كَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»[٦٤].
«قسم به ذاتی که جان محمد در دست او قرار دارد هیچ فردی از این امت، یهودی باشد یا نصرانی آوازۀ مرا بشنود (از نبوت من باخبر شود) سپس در حالی بمیرد که به آنچه من با آن فرستاده شدهام ایمان نیاورد مگر اینکه از دوزخیان خواهد بود».
از فواید این آیه:
١- هیچ کسی نزد الله متعال به اندازه ذرهای مورد ظلم قرار نخواهد گرفت، بلکه هرکه به الله و روز آخرت ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد؛ پاداش خویش را کاملا خواهد گرفت، حال از هر صنف و طایفهای که باشد. گرچه مؤمنان این امت محمدی بر مؤمنان امتان گذشته – به شکل عام – امتیازاتی دارند، و پاداششان بزرگتر خواهد بود.
٢- بیان ثمرۀ ایمان به الله و روز آخرت و عمل صالح، که عبارت از دست یافتن به اجر و ثواب، و ایمن بودن از ترس درآینده و عدم غمگینی بر گذشته است.
﴿٦٣﴾ ای یهودیان! به یاد آورید آن هنگامی را که الله متعال از شما عهد و پیمان محکم گرفت که به آنچه در تورات بر شما مقرر نمودیم عمل کنید و به پیغمبران ما ایمان بیاورید و نیز به یاد آورید وقتی کوه طور را بر فراز شما افراشتیم که باید دستورات ما را عملی نمایید. «طور» نام کوهی است که الله متعال در آن با موسی ÷ سخن فرمود. بسیاری از مفسران فرمودهاند که وقتی موسی ÷ از کوه طور با الواحی که تورات در آن بود برگشت، به بنی اسرائیل فرمود: الواح را بگیرید و به آنچه در آن است عمل کنید. اما آنان گفتند: نه، ما به آن عمل نمیکنیم تا آنکه الله متعال در مورد آن با ما سخن نگوید چنانکه با تو سخن گفت! الله متعال به ملائکه دستور فرمود تا کوهی را از زمین برکنند و مانند سایبانی بر فرازشان قرار دهند سپس به ایشان گفته شود: آنچه به شما دادهایم با جدیت و اهتمام و عزم راسخ بگیرید و تعهد نمایید که آن را دور نیفکنید، در غیر آن؛ کوه بر سر شما فرود میآید. همان بود که بنی اسرائیل به الله أ توبه کرده و به سجده افتادند و تورات را با این تعهد گرفتند. و به ایشان گفته شد آنچه را که در آنست، همواره به خاطر بسپارید و فراموش نکنید و به آن عمل کنید تا با عملی نمودن آنچه در این الواح «تورات» است، پرهیزگار شوید و از عذاب الهی در دنیا و آخرت مصون بمانید.
از فواید این آیه:
١- سرکشی بنی اسرائیل و اینکه ایمانشان همه از روی اکراه بوده نه اختیاری، یعنی از ترس آنکه کوه بر ایشان افکنده شود، ایمان آوردند.
٢- بیان قدرت والای الله متعال که کوه طور را با بزرگیاش بر فراز بنیاسرائیل قرار داد.
﴿ثُمَّ تَوَلَّيۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۖ فَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَكُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٦٤
وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِينَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنكُمۡ فِي ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِِٔينَ٦٥
فَجَعَلۡنَٰهَا نَكَٰلٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهَا وَمَا خَلۡفَهَا وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ٦٦
وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗاۖ قَالَ أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ٦٧
قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَۚ قَالَ إِنَّهُۥ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞ وَلَا بِكۡرٌ عَوَانُۢ بَيۡنَ ذَٰلِكَۖ فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ٦٨
قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَا تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِينَ٦٩﴾
سپس بعد از این (پیمان نیز) رویگردانی کردید، پس اگر فضل الله بر شما و رحمتش نبود حتما از زیانکاران بودید. ﴿٦٤﴾
و شما حتماً سرگذشت آن دسته از گذشتگانتان را دانستید که در روز شنبه (از حدود الهی و ممنوعیت صید ماهی در این روز) تجاوز کردند، پس ما به آنها گفتیم: بوزینگانِ خوار باشید ﴿٦٥﴾.
پس آن (قریه و یا عقوبت) را عبرتی برای حاضران و آیندگان و پندی برای پرهیزگاران قرار دادیم. ﴿٦٦﴾
و به یاد آورید هنگامی که(قتلی در بنیاسرائیل رخ داد و) موسی به قومش گفت: همانا الله به شما دستور میدهد تا گاوی (برای آشکار شدن راز قتل) ذبح کنید، گفتند: آیا ما را مسخره میکنی؟ گفت: پناه میبرم به الله از اینکه از نادانان باشم. ﴿٦٧﴾
گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند آن (گاو) چگونه است؟، گفت: او میگوید آن گاوی است نه پیر و نه جوان بلکه میان آن دو است. پس آنچه به شما فرمان داده میشود، انجام دهید. ﴿٦٨﴾
گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند رنگ آن(گاو) چگونه است؟،گفت: او میفرماید: آن گاو زرد است پُررنگ؛ که نگاه کنندگان را شاد میکند. ﴿٦٩﴾
﴿٦٤﴾ سپس شما ای یهودیان بعد از پیمان بستن محکم و قرار گرفتن کوه مانند سایبان بر فرازتان روی گرداندید. و اگر لطف و مرحمت الله أ بر شما نبود توبه نمیکردید و لغزشها و اشتباهاتتان را مورد عفو قرار نمیداد و البته از جملۀ زیانکارانی میبودید که سعادت دنیا و آخرت را از دست دادهاید.
این آیه بیانگر آن است که انسان هرگز به ذات خود و بدون فضل و رحمت الهی راه نجات و کامیابی را نمیتواند به دست آورد، تنها و تنها فضل و رحمت الله تعالی است که انسان را بسوی رستگاری میبرد.
﴿٦٥﴾ ای یهودیان! شما کسانی را که در روز شنبه از فرمان ما تجاوز کردند شناختید. این تجاوزکاران، یهودیان قریۀ «ایله» بودند که در کنار دریا میزیستند و با حیله و نیرنگ به مخالفت دستور الهی برخواستند. شریعت موسی ÷ یهودیان را مأمور ساخته بود که در روز شنبه کار نکنند از جمله به صید ماهی نزدیک نشوند، اما برای گریز از این دستور الهی حیله و نیرنگها را طرح کردند و به صید ماهی پرداختند. این داستان در سورۀ الاعراف آیات(١٦٢-١٦٦) به تفصیل میآید.
پس به سبب این مخالفت و سرکشی؛ به آنان گفتیم که میمونهای رانده شده و منفور و خوار و ذلیل و مسخ شوید.
در این امت نیز بعید نیست که به سبب ارتکاب علنی گناهها و احداث در دین و ترک نمودن سنت و طریقت رسول اکرم ج، انواع بلاها چون مسخ شدن و فرو رفتن به زمین و سنگباران شدن و غیره برآنان فرود آید. روایت است که شخصی نزد ابن عمر ب آمد و گفت: فلان شخص بر تو سلام میگوید: ابن عمر ب فرمود: به من خبر رسیده که او در دین بدعت ایجاد نموده، اگر این سخن درست باشد پس سلام مرا بر او مگو، زیرا من از رسول اکرم ج شنیدم که میفرمود: «يَكُونُ فِي هَذِهِ الأُمَّةِ أَوْ فِي أُمَّتِي - الشَّكُّ مِنْهُ - خَسْفٌ أَوْ مَسْخٌ أَوْ قَذْفٌ فِي أَهْلِ القَدَرِ».
«در این امت یا در امت من (شک از طرف راوی است)، فرو رفتن (شهرها یا قریهها) در زمین، یا مسخ شدن، یا سنگباران، بر مردمانی واقع خواهد شد که قدر را انکار میکنند»[٦٥].
همچنان ترمذی از عایشه ل چنین روایت میکند: «يَكُونُ فِي آخِرِ هَذِهِ الْأُمَّةِ خَسْفٌ وَمَسْخٌ وَقَذْفٌ»، قَالَتْ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَهْلِكُ وَفِينَا الصَّالِحُونَ؟ قَالَ: «نَعَمْ إِذَا ظَهَرَ الخُبَثُ»[٦٦].
«در این امت خسف، قذف (سنگباران) و مسخ رخ خواهد داد. عایشه ل میفرماید: عرض کردم، ای رسول الله ج ما هلاک میشویم حال آنکه میان ما انسانهای صالحی وجود دارند؟ رسولاکرم ج فرمود: آری، هرگاه خباثت و فسق و فجور زیاد شوند».
﴿٦٦﴾ ما ماجرای قریۀ ایله را که از فرمان الله أ تجاوز کردند و به میمونها مسخ شدند، عبرت و هشداری برای مردمان زمان خودشان و مردمانی که در آینده تا روز قیامت میآیند قرار دادیم تا عذاب و عقوبت این قریه را بیاد آورند و از مخالفت و بدعت و نیرنگ بازی در دین الله أ دست بکشند و تا این ماجرا موعظه و پندی برای مردمان صالح و پرهیزگار باشد، زیرا ایشان از پند دادن و موعظه سود میبرند.
از دو آیه گذشته چنین برداشت میشود که در داستان پیشینیانی که الله تعالی آنان را در نتیجه کفر و تجاوزگریشان به عقوبتهای سخت و سنگین گرفتار کرد؛ عبرتی است برای کسانی که پس از ایشان آمدهاند و از گذشته آنها باخبر شدند. و همچنین در این دو آیه دلیلی است بر آنکه جزای ستمگران از جنس اعمالشان میباشد، چون کردار یهود در روز شنبه ظاهرا مشابه به حق بوده و در باطن مخالف با آن. الله تعالی هم جزا و کیفرشان را چنان داد که به میمونها تبدیل شدند و میمونها در ظاهر مشابه به انسان بوده و در حقیقت انسان نیستند.
﴿٦٧﴾ ای بنی اسرائیل! این نعمت ما را نیز بر خویش به یاد آورید هنگامیکه موسی ÷ به شما فرمود که الله متعال به شما دستور میدهد که گاوی را ذبح کنید تا حقیقت مسألۀ قتلی که در بینتان صورت گرفته روشن شده و هویت قاتل معلوم گردد.
وقتی قضیۀ قتل در میان بنی اسرائیل رخ داد و قاتل آن شناخته نشد نزدیک بود جنگ میانشان رخ دهد، ولی مردمان خردمند شان گفتند: چرا بر روی یکدیگر اسلحه میکشید در حالی که پیغمبر الله در بین شما موجود است؟! پس دو طرف نزاع پیش موسی ÷ برای داوری رفتند. موسی ÷ فرمود: بخاطر روشن شدن حقیقت، گاوی را ذبح کنید. اما آنان به موسی ÷ گفتند: آیا ما را مسخره میکنی؟ موسی ÷ در جواب این اعتراض شان فرمود: من به الله أ پناه میبرم از اینکه از جملۀ مسخره کنندگان جاهل باشم. یعنی چگونه کار و سخنی را به الله أ نسبت دهم که او به آن دستور نداده است؟ زیرا چنین کاری را تنها مردمان جاهل مرتکب میشوند، و این چنین یاوهگویی از انسان عاقل و خردمند سر نمیزند.
﴿٦٨﴾ بنی اسرائیل گفتند: ای موسی! از پروردگارت بخواه برای ما بیان نماید که آن گاو چگونه است و چه وصف و شکلی دارد؟ ایشان دستور الله متعال را عملی نکرده و به ذبح نمودن هیچ نوع گاوی مبادرت نورزیدند، بلکه عناد و سرکشی در پیش گرفته خواستار تعیین نوعیت گاو شدند، در حالیکه هیچ نیازی به آن نداشتند. موسی ÷ در پاسخ سوال آنان فرمود: الله أ میفرماید: آن گاوی است نه پیر و نه خوردسال که هنوز حمل بر نداشته است بلکه میانه بین پیری و جوانی است که شاید یکی یا دوبار زائیده باشد، پس انجام دهید آنچه به شما دستور داده شده است. تکرار دستور در اینجا به منظور سرزنش در برابر سرسختی و عنادشان بود و اگر در آغاز دستور الله أ را عملی میکردند و هر گاوی را ذبح میکردند، الله أ از ایشان میپذیرفت اما وقتی بر خود سخت گرفتند، الله أ هم بر ایشان سخت گرفت.
﴿٦٩﴾ بار دیگر گفتند: ای موسی از پروردگارت بخواه که برای ما معلوم کند که رنگ آن گاو چگونه است؟ طرح این سوال برای بار دوم نشان دهندۀ بازگشتشان به عادت همیشگی شان که عبارت از سرکشی و عناد و سخت گرفتن برخود است میباشد. دیده میشود که الله متعال در جواب سوالشان نفرمود که نیازی به طرح این سوال نیست، بروید و گاوی را ذبح کنید، بلکه شرط دیگری را بر ایشان الزام کرد که دست یافتن به گاو مطلوب را برایشان سختتر ساخت و این شرط در واقع جزا و عقوبتی بود در برابر سختگیری و سرکشیشان. وقتی چنین طلبی نمودند موسی ÷ فرمود: الله أ میفرماید: آن ماده گاوی است که رنگ زرد خالص و شدید دارد که هیچ رنگی دیگری با آن آمیخته نیست و در عین زمان رنگ آن، نگاه کننده گان را در شگفت انداخته از دیدن آن لذت میبرند و شاد و مسرور میشوند.
﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَيۡنَا وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَ٧٠
قَالَ إِنَّهُۥ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞ تُثِيرُ ٱلۡأَرۡضَ وَلَا تَسۡقِي ٱلۡحَرۡثَ مُسَلَّمَةٞ لَّا شِيَةَ فِيهَاۚ قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفۡعَلُونَ٧١
وَإِذۡ قَتَلۡتُمۡ نَفۡسٗا فَٱدَّٰرَٰٔتُمۡ فِيهَاۖ وَٱللَّهُ مُخۡرِجٞ مَّا كُنتُمۡ تَكۡتُمُونَ٧٢
فَقُلۡنَا ٱضۡرِبُوهُ بِبَعۡضِهَاۚ كَذَٰلِكَ يُحۡيِ ٱللَّهُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَيُرِيكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ٧٣
ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٧٤﴾
گفتند: پروردگارت را برای ما فراخوان تا برای ما بیان کند که آن چگونه گاوی است، همانا گاو بر ما مشتبه شده است و اگر الله بخواهد البته ما از راه یافتگان خواهیم بود. ﴿٧٠﴾
گفت: او میفرماید: آن گاوی است که هنوز به کار گرفته نشده؛ نه برای شخم زدن زمین و نه برای آبیاری کشتزار؛ بینقص و یک رنگ است. گفتند: اکنون حقیقت را بیان داشتی، پس آن را ذبح کردند و نزدیک بود این کار را نکنند. ﴿٧١﴾
و به یاد آورید هنگامیکه کسی را کشتید و در آن اختلاف کردید و الله بیرون آورنده است آنچه را پنهان میکردید. ﴿٧٢﴾
پس گفتیم: با پارهای از آن (ماده گاو) به آن (کشته) بزنید. بدینسان الله مردگان را زنده میگرداند و نشانههای قدرتش را به شما نشان میدهد؛ باشد که بیندیشید. ﴿٧٣﴾
پس از آن، دلهای شما سخت شد، پس آنها همچون سنگ یا سختتر (از سنگ) است. وبرخی از سنگهاست که از آن نهرها میجوشد، و برخی از آنها است که میشکافد و آب از آن بیرون میآید، و برخی از آنها است که از ترس الله(از بالای کوهها) فرو میریزد، و الله از آنچه میکنید غافل نیست ﴿٧٤﴾.
﴿٧٠﴾ ولی آنان بار دیگر بر خود سخت گرفتند و طبق عادت قبلی از عناد و سرکشی دست برنداشته و گفتند: ای موسی! از پروردگارت بخواه که برای ما معلوم کند که رنگ آن گاو چگونه است؟ البته گاو بر ما مشتبه شده و ما نمیدانیم کدام گاوی مورد نظر پروردگار است تا آن را ذبح کنیم زیرا گاو میانه سالی که دارای رنگ زرد خالص باشد بسیار است. و این بار ما ان شاء الله حتما راهیاب خواهیم شد اگر در این مورد توضیح بیشتر به ما داده شود.
﴿٧١﴾ موسی ÷ در پاسخ فرمود: الله متعال میفرماید: این ماده گاوی است که کار آن را ضعیف و ناتوان نگردانیده و برای شیار و آبیاری کشتزار رام نیست و سالم از هر نوع عیبی بوده و تندرست میباشد و جز رنگ زرد، هیچ رنگ و لکهای از رنگ دیگر در آن وجود ندارد. گفتند: حالا سخن راست و درست آوردی و اوصاف آن را به طور کافی برای ما بیان کردی که لازم است در برابر آن حد بایستیم. پس گاو موصوف را با همان صفات به دست آوردند و با ذبح کردن آن دستور الهی را که در اصل آسان و بدون هیچ مشکلی بود اجرا نمودند در حالیکه خودشان امر را بر خویشتن سخت و تنگ ساختند.
این هم نمونهای از عناد و سرکشی بنی اسرائیل از دستورات الهی بود که گفتند: حالا سخن راست و درست آوردی! در حالیکه موسی ÷ از ابتدا سخن حق و درست و آشکار مانند روشنی آفتاب را از جانب پروردگار برایشان آورده بود. و نزدیک بود این کار را به دلیل گرانی قیمت گاو و یا از ترس افشا شدن قاتل نکنند. پیامبر ج در بیان پیامد زشت سختگیری برخود میفرماید: «إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِالتَّشْدِيدِ، شَدَّدُوا عَلَى أَنْفُسِهُمْ؛ فَشَدَّدَ اللهُ عَلَيْهِمْ، فَأُولَئِكَ بَقَايَاهُمْ فِي الدِّيَارِ وَالصَّوَامِعِ »[٦٧].
«همانا پیشینیان شما به خاطر سخت گیری بر خود، هلاک شدند، بر خودشان سخت گرفتند، پس الله متعال نیز بر آنان سخت گرفت. پس اینک بقایای آنان در دیرهها وصومعهها وجود دارد».
سپس الله أ در مورد سبب امر به ذبح گاو میفرماید:
﴿٧٢﴾ ای یهودیان! به یاد آورید وقتی که شخصی را کشتید و دربارۀ او به جنگ ونزاع پرداختید و هر گروه از شما جنایت قتل را از خود دور میکرد و آن را به دیگری نسبت میداد که قاتل در میان آنان است نه در میان ما، و الله أ هر چیزی را که پنهان کنید آشکار میکند چه در مورد شخص قاتل و یا در هر امری از امور نهان.
﴿٧٣﴾ پس ما گفتیم: مقتول را با برخی از بدن آن گاوی که کشتید بزنید، پس با این کار مقتول زنده شده و قاتل خود را به شما معرفی میکند. آری! الله متعال این چنین مردگان را زنده میکند و الله أ این چنین دلائل و نشانههای قدرت خود را به شما ارائه میکند چنانکه با چشم سر دیدید که چگونه مرده را زنده کرد و به سخن گفتن پرداخت و گفت که فلان شخص مرا به قتل رسانیده است، تا باندیشید و بدانید که الله أ بر انجام دادن هر کاری قادر و تواناست. پس از این، الله أ از سنگدلی یهود خبر میدهد و میفرماید:
﴿٧٤﴾ ای یهودیان! پس از زنده ساختن مرده چنان سنگدل شدید که پند و اندرز بر شما تأثیر نکرده و دلهایتان از رجوع به سوی الله أ و تسلیم شدن در برابر آیات و معجزات او خالی گشته است در حالی که واقعۀ زنده شدن مرده در مقابل چشمانتان و سخن گفتن او سپس معرفی نمودن قاتل خویش ایجاب میکرد که شما به الله رجوع کنید و دلهایتان در برابر همچو معجزههایی نرم شده و آرام میگرفت، ولی برعکس آنچه از شما انتظار میرفت عمل نمودید و دلهایتان سخت شد؛ چنان سخت شد که همانند سنگ یا سختتر از آن، چرا که برخی از سنگها هستند که آب از آن فواره میزند و برخی دیگری از سنگها میشکافند و آب از آن بیرون آمده و چشمهها از آن سرازیر میشود و برخی هم از ترس الله أ از قلههای کوه پایین میافتند چنانکه در بسیاری از منطقههای جهان سقوط سنگها از کوهها مشاهده شده و میشود. بلکه کوههای بزرگ و استوار از ترس الله متعال خاک شده و از هم پاشیده میشود چنانکه الله تعالی از قصه موسی ÷ خبر داد که خطاب به پروردگارش گفت: ﴿رَبِّ أَرِنِيٓ أَنظُرۡ إِلَيۡكَۚ﴾ یعنی «پروردگارا! خودت را به من نشان بده تا به تو نظر کنم» الله تعالی در پاسخ به او فرمود: ﴿لَن تَرَىٰنِي وَلَٰكِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَكَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِيۚ﴾[الأعراف: ١٤٣] یعنی «هرگز مرا دیده نمیتوانی. ولی به کوه نگاه کن، اگر در جایش استوار ماند تو هم مرا خواهی دید». سپس فرمود: ﴿فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗاۚ﴾[الأعراف: ١٤٣] «وقتی پروردگارش به کوه تجلی نمود آن را درهم کوبید و موسی بیهوش به زمین افتاد».
و در جای دیگری میفرماید: ﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ لَّرَأَيۡتَهُۥ خَٰشِعٗا مُّتَصَدِّعٗا مِّنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۚ﴾[الحشر: ٢١] «اگر این قرآن را بر کوهی نازل میکردیم همانا آن را از ترس الله خاشع و از هم پاشیده میدیدی».
اما شما ای یهودیان آنقدر سنگدلید که این سنگها با وجود همه سختی و صلابت خود، نسبت به دلهای شما نرمتر است زیرا شما با براهین و دلایل آشکار به سوی حق دعوت میشوید ولی از پذیرش آن روی میگردانید. اما بدانید که الله أ از آنچه میکنید غافل نیست بلکه مراقب کردار و گفتار شماست و هیچ چیز بر او پوشیده نیست.
از فواید این آیه:
١- اثبات بلاغت قرآن کریم، که چیز معقول را با چیزی محوس شباهت داد تا معنی ومفهوم آن هویدا گردد. سخت شدن دلها را که امر معقول است، به سختی سنگها شباهت داد که امر محوس است.
٢- بیان قدرت الله سبحانه و تعالی که این سنگ سخت را چنان قرار داد که از آن چشمهها و جویبارها جاری میشود.
٣- بیان اینکه جمادات هم الله متعال را میشناسند و از اوتعالی میترسند. ﴿وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۗ﴾[البقرة: ٧٤] «و برخی از آنها است که از ترس الله پائین میافتد». چنانکه در آیات دیگری بیان شده است: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّۚ وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡۚ﴾[الإسراء: ٤٤] «آسمانهای هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند او را به پاکی یاد میکنند و هیچ موجودی نیست مگر اینکه حمد و ثنای وی را میگوید ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید». و میفرماید: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ١١﴾[فصلت: ١١] «سپس قصد آفرینش آسمان را کرد در حالی که دود بود و به آسمان و زمین فرمود: خواسته یا ناخواسته (پیش) آیید. گفتند: به دلخواه آمدهایم». یعنی: دستور الله متعال را فهمیدند و از آن اطاعت کردند.
﴿۞أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٧٥
وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ قَالُوٓاْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ لِيُحَآجُّوكُم بِهِۦ عِندَ رَبِّكُمۡۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٧٦
أَوَ لَا يَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعۡلِنُونَ٧٧
وَمِنۡهُمۡ أُمِّيُّونَ لَا يَعۡلَمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِيَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ٧٨
فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ يَكۡتُبُونَ ٱلۡكِتَٰبَ بِأَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِيَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا يَكۡسِبُونَ٧٩﴾
پس آیا امید میدارید که یهودیان به شما ایمان آورند حال آنکه گروهی از ایشان کلام الله را میشنیدند. سپس آن را پس از آنکه فهمیدند، آگاهانه دگرگون (تحریف) میکردند؟!. ﴿٧٥﴾
وهرگاه با مؤمنان روبرو شوند، گویند: ایمان آوردهایم وچون باهم تنها شوند، (در اعتراض بر همدیگر)گویند: آیا آنچه را الله برایتان(درباره صفات محمد) آشکار کرده است با آنان در میان میگذارید تا در پیشگاه الله با آن بر شما حجت آورند، آیا نمیاندیشید؟!﴿٧٦﴾.
آیا نمیدانند که الله، آنچه را پنهان میکنند و آنچه را آشکار میسازند، میداند؟. ﴿٧٧﴾
و دستهای از آنان(یهودیان) افراد بیسوادی هستند که از کتاب (تورات)، چیزی جز آرزوهای باطل(و دروغهای به هم بافتۀ احبارشان) را نمیدانند و ایشان فقط گمان میکنند. ﴿٧٨﴾
پس وای برکسانی که کتاب را با دستهای خود مینویسند سپس میگویند: این از جانب الله است، تا آن را به بهای اندکی بفروشند، پس وای برآنها از آنچه دستهایشان نوشته، و وای بر آنان از آنچه (از این راه) بدست میآورند. ﴿٧٩﴾
﴿٧٥﴾ پس از این که الله متعال سرکشی و نافرمانی و لجاجت و خود خواهی یهود و بیادبی و یاوهگوییهای ایشان در مقابل پیغمبرشان و اعمال ناشایستی که مرتکب آن شدند را بیان داشت، به مسلمانان گوشزد میکند که انتظار ایمان را از یهود نداشته باشید زیرا کجروی و گمراهی و لجاجت و سرپیچی و دشمنی، با سرشتشان آمیخته است و هرگز آن را ترک نمیکنند. چنانکه فرمود: ای مؤمنان! آیا طمع دارید و امیدوارید که یهودیان ایمان بیاورند و شما را تصدیق نموده و دعوت شما را بپذیرند؟! با آنکه گروهی از یهود کلام الله أ را در تورات میشنیدند سپس بعد از آنکه احکام و دستورات آن را دانستند و فهمیدند دست به تغییر و تبدیل آن میزدند. تحریف به معنای تغییر و تبدیل است و از جمله تحریفات یهود در تورات زیاد کردن و یا کم کردن الفاظی از آن و یا تبدیل کردن و تغییر دادن آن به غیر از آنچه الله أ فرموده است، یا حلال ساختن حرام و یا حرام ساختن حلال است، تا بتوانند احکام الهی را مطابق هوا و هوسهای خویش برگردانند. همچنان از تحریفهای یهود در تورات، تغییر دادن اوصاف رسول اکرم، پیغمبر آخر زمان ج بود که ایشان باید بعد از دیدن آن اوصاف در شخصیت رسول اکرم ج به او ایمان میآوردند. همچنان یهود حدود الهی راکه در تورات آمده بود تعطیل و اجرای آن را ساقط مینمودند تا در حق طبقۀ اشراف تنفیذ نگردد. یهود همه خلاف ورزیها و تحریف نمودن احکام الهی را دانسته و فهمیده مرتکب میشدند و از آن دست بردار نشدند. پس شما ای مسلمانان! وقتی ایشان را با چنین سنگدلی و بیپروایی در برابر شعایر دینی میبینید و میدانید که ایمان به الله أ و ترس از عقوبت او مانع گناه و جنایت ایشان نمیشود، پس چرا به مسلمان شدن آنان طمع دارید و میخواهید با همچو اعمال شنیع در دین شما داخل گردند؟!
از فواید این آیه:
١- هر که به آنچه ظاهر وآشکار و هویدا است ایمان نیاورد؛ پس ایمان آوردن او به چیزی که خفی و نهان است دور خواهد بود، چون کسی که سخن الله جل جلاله را میشنود و مفهوم و مدلول آن را درک میکند اما ایمان نمیآورد؛ او از قبول کردن حق دورتر است نسبت به کسی که اصلاً کلام الله را نشنیده است.
٢- اثبات صفت «کلام» برای الله متعال، وآنکه اوتعالی سخن میگوید، و سخن اوتعالی با حرف و صدا بوده و شنیده میشود، و «کلام الله» صفت حقیقی است که شامل لفظ و معنی میباشد، پس در این آیه ردی است بر اشاعره که میگویند: «کلام الله» کلام نفسی بوده و بدون حرف و صدا است و این حروفی که به آن نوشته شده و این صدایی که به آن شنیده شده؛ فقط برای تعبیر از کلام الله است، الله متعال آن را آفریده تا از آنچه در نفس خویش دارد تعبیر کند. و شکی نیست که این قول باطل است. چون الله متعال فرمود: ﴿يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ﴾ «کلام الله را میشنوند» و نفرمود: «یسمعون ما یعبر به عن کلام الله»[٦٨].
٣- اثبات تحریف تورات توسط یهود.
٤- البته تحریف یهود از بدترین انواع تحریف بوده، چون بعد از فهمیدن و درک کردن معنی و مدلول آن صورت گرفته است.
٥- تحریف نمودن کلام الله از کارهای زشت و از صفات یهود است.
﴿٧٦﴾ وقتی منافقانِ یهود با مؤمنان روبرو میشدند میگفتند: ما ایمان آوردهایم و شما برحقید و این محمد أ است که اوصافش در تورات ذکر شده است. اما وقتی که منافقان یهود با کسانی از ایشان که نفاق پیشه نبودند روبرو میشدند، منافقان را مورد عتاب و سرزنش قرار داده میگفتند: آیا در مورد عذاب و عقوبتی که الله بر شما آورده بود با مسلمانان صحبت میکنید؟. زیراگروهی از یهود مسلمان شده سپس نفاق پیشه کردند، ایشان قبل از مرتد شدنشان، مسلمانان عرب را از اسباب عقوبتهای الهی که بر پدران شان فرود آمده بود آگاه میساختند. از این رو به منافقان میگفتند: اصحاب محمد ج را از وقایع گذشته و عقوبات الهی بر نیاکان خویش آگاه نسازید چرا که این کار حجتی برای آنان علیه شما خواهد بود. آیا شما نمیدانید که این چنین سخنان چه زیانی برای شما به بار میآورد؟
﴿٧٧﴾ آیا یهودیان نمیدانند که الله أ آنچه از کفر به محمد ج و تکذیب وی را در دل و در میان خود پنهان میکنند میداند و از سخنانشان در هنگام ملاقات با مؤمنان که میگفتند شما برحقید و اوصاف محمد أ در تورات ذکر شده، آگاه است؟
از فواید دو آیهی فوق:
١- در میان یهودیان هم منافقان وجود دارند. چنانکه از فرموده اوتعالی: ﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا ...﴾[البقرة: ١٤] برگرفته میشود.
٢- از صفات یهود این است که یکدیگر را بخاطر بیان حق و حقیقت ملامت میکنند. یعنی ایشان همیشه باید حق را کتمان کنند.
٣- مؤمن و کافر با یکدیگر در روز قیامت در پیشگاه الله متعال کشمکش و مخاصمه میکنند. چنانکه در اینجا فرموده است: ﴿لِيُحَآجُّوكُم بِهِۦ عِندَ رَبِّكُمۡۚ﴾ و در جای دیگری فرموده است: ﴿ثُمَّ إِنَّكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عِندَ رَبِّكُمۡ تَخۡتَصِمُونَ٣١﴾[الزمر: ٣١].
٤- کفر یهودیان به پیامبرما محمد ج بعد از علم و یقین به نبوت و پیامبری ایشان و شناخت اوصافش بود، و لهذا مستحق خشم و غضب الله شدند.
﴿٧٨﴾ پس از آنکه الله أ مسلمانان را از کردار علما و دانشمندان یهود آگاه ساخت که به تحریف و تبدیل کتاب آسمانی پرداختند، گروه دیگری از آنها را که همانا عوام یهود است به مسلمانان معرفی میکند که ایشان از علمای خود تقلید کورکورانه کردند بناءً هردو گروه در گمراهی و سرکشی برابر و یکسان اند.
از یهودیان گروه بیسوادی هستند که نوشتن و خواندن را نمیدانند و از حقیقت کتاب آسمانی چیزی نمیدانند جز آرزوهای باطل و بیاساس. زیرا یهودیان با گمانهای باطل و آرزوهای خیالی که در دل میپرورانیدند خود را مردمان آمرزیده شده و وارثان بهشت میدانستند چون بر این گمان بودند که ایشان اعمال نیک انجام میدهند و یا اینکه پیشینیان شان مردمان صالح و نیکوکار بودند لذا ایشان آمرزیده میشوند. برخی از مفسران فرمودهاند: «امانی» به معنای تلاوت است، یعنی ایشان از تورات چیزی نمیدانند و نمیفهمند جز اینکه آن را مانند طوطی بخوانند و این باورهایشان جز بر گمان، بر چیزی دیگر اتکا ندارد و تنها از پیشنیان خود تقلید میکنند مانند کور و نادانی که از دیگری پیروی میکند. این آیه به مسلمانان میفهماند که شما مانند یهودیان عقایدتان را بدون دلیل و برهان از علما دریافت نکنید و از تقلید کورکورانه ایشان اجتناب ورزید. بنابراین قول واژه «امی» بر دو صنف از مردم اطلاق میشود:
١- کسی که اصلا نمیتواند بخواند.
٢- کسیکه میتواند بخواند اما آنچه را میخواند نمیفهمد.
از فواید این آیه:
١- مذمت و سرزنش کسی که کتاب الله را میخواند اما در فهم آن نمیکوشد.
٢- از پیامدهای بد نافهمیدن معانی کتاب الله این است که انسان جاهلانه و فقط از روی تخمین وگمان حرف میزند، پس افساد چنین اشخاصی بیشتر از اصلاحشان میباشد.
٣- مقلد، نمیتواند عالم شود. چون مقلد در واقع کسی است که معانی را نمیفهمد. و لهذا امام ابن عبدالبر / فرموده است: «إن العلماء أجمعوا ان المقلد لیس بعالم». «علما اجماع دارند که مقلد عالم نیست».
﴿٧٩﴾ پس هلاکت و تباهی بر کسانی باد که کتاب (تورات) را مطابق آنچه که هوا و هوسهایشان به آنان القا میکند با دستهای خود مینویسند سپس در حالی که خوب میدانند که این کتاب دست نوشتۀ خودشان است؛ میگویند: این کتاب از جانب الله أ است. این نویسندگان به تحریف و تغییر احکام الهی اکتفا نکردند بلکه پا از مرزهای وضع شده بیرون گذاشتند و در محافل ندا کردند که این کتاب از جانب الله أ است! تا با این جرم عظیم و متکرر، به متاع ناچیز و بیارزش دنیا نایل آیند. پس وای بر آنان که از طریق تغییر احکام الهی و تحریف حقایق، مال و متاع بیارزش و فانی دنیا را بدست میآورند.
از فواید این آیه:
دنیا باهمه اموال و ریاست و جاه و مکانتش نسبت به آخرت متاع اندک و بیارزشی است. و اینکه هر مال و متاعی که انسان آن را از راه حرام بدست میآورد سبب هلاکت و تباهی او در دنیا وآخرت خواهد بود.
﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ قُلۡ أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗا فَلَن يُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓۖ أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٨٠
بَلَىٰۚ مَن كَسَبَ سَيِّئَةٗ وَأَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِيَٓٔتُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٨١
وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٨٢
وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ لَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَانٗا وَذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ ثُمَّ تَوَلَّيۡتُمۡ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنكُمۡ وَأَنتُم مُّعۡرِضُونَ٨٣
وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ لَا تَسۡفِكُونَ دِمَآءَكُمۡ وَلَا تُخۡرِجُونَ أَنفُسَكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ ثُمَّ أَقۡرَرۡتُمۡ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ٨٤﴾
وگویند: آتش جهنم جز چند روز معدود و شمرده شدهای به ما نمیرسد. بگو: آیا نزد الله پیمانی گرفتهاید پس الله هرگز وعده خود را خلاف نخواهدکرد بلکه به الله چیزهایی را نسبت میدهیدکه نمیدانید؟. ﴿٨٠﴾
آری! هرکس کار بدی انجام دهد و گناهش او را احاطه کند پس آنانند اهل دوزخ که در آن جاودانه خواهند بود. ﴿٨١﴾
و کسانیکه ایمان آوردند و کار شایسته انجام دادند ایشان اهل بهشتاند و در آن برای همیشه خواهند بود. ﴿٨٢﴾
و به یاد آورید هنگامی را که از بنیاسرائیل پیمان گرفتیم که جز الله کسی را نپرستید و با پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان به نیکی رفتار کنید و به مردم سخن نیک بگویید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید، سپس همه شما جز عده اندکی در حالی که رویگردان بودید، سرپیچی کردید.﴿٨٣﴾
و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید ویکدیگر را از سر زمینتان بیرون نکنید سپس اقرار کردید، و خود گواهید. ﴿٨٤﴾
﴿٨٠﴾ یهودیان گفتند: ما جز ایام کم و ناچیز وارد آتش دوزخ نمیشویم. ای محمد! به وجه اعتراض به ایشان بگو: آیا در این باره، عهد و پیمانی از الله متعال گرفتهاید؟ اگر وعدهای به شما داده است پس الله در وعدۀ خود خلاف ورزی نمیکند. اما چنین نیست که شما ادعا دارید، بلکه حقیقت امر این است که شما دروغ را به الله أ نسبت میدهید و چیزی را که اصلا شما از آن اطلاع ندارید بر زبان جاری میکنید.
﴿٨١﴾ بلی، هرکه مرتکب کارهای بد مانند شرک و گناهان کبیره شود و به الله توبه نکند و گناهان او را از هر جهت فراگیرد و مانند کردار زشت شما یهودیان عمل کند و به مانند کفر شما کفر ورزد تا جایی که کفر وی بر حسناتش غالب آمده و او را از هر سو احاطه کند و چیزی از اعمال نیک برایش باقی نماند، پس چنین کسانی اهل دوزخ اند که هرگز از آن بیرون نخواهند شد و جاودانه در آن باقی میمانند.
﴿٨٢﴾ و کسانی که ایمان آوردند به آنچه که شما یهودیان به آن کفر ورزیدید و عمل کردند به آنچه که شما آن را ترک کردید از دستورات دین الله أ، برای ایشان بهشت جاودان است و از آن هرگز خارج نمیشوند.
از فواید آیات گذشته:
١- یهودیان به روز آخرت و جنت و دوزخ و نعیم و عذاب اقرار دارند، اما این اقرار هیچ سودی به ایشان نمیبخشد، چون به نبوت پیامبر اسلام ج ایمان نیاوردند و از او پیروی نکردند، یعنی مؤمن نیستند.
٢- این که یهودیان گفتهاند: «ما جز روزهای اندک در آتش نخواهیم ماند» قول باطل و دروغی است که به الله تعالی نسبت دادهاند، و در مورد این ادعا هیچ دلیلی ندارند.
٣- هیچ کسی حق ندارند که برای خود و یا برای شخص معینی دعوای جنت و یا نجات از دوزخ کند مگر در صورتی که از الله تعالی عهد و پیمانی داشته باشد، و آن عبارت از ایمان آوردن به الله متعال و پیامبرانش و پیروی از ایشان است.
٤- بیان قاعدۀ عام در مورد دوزخیان و بهشتیان؛ دوزخی کسی است که مرتکب کارهای زشت وگناهی شده است که او را از هر سو احاطه کرده و همه اعمال او را باطل ساخته است، که عبارت از کفر و شرک اکبر است. و جنتی کسی است که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده است.
٥- کسی مرتکب گناهی شود که او را احاطه نکند و همه اعمال او را باطل و نابود نسازد یعنی پائینتر از کفر و شرک باشد؛ پس او از اصحاب دوزخ – که همیشه در آن میمانند– نخواهد بود، بلکه طبق آیات دیگر زیر مشیئت الله تعالی قرار داد، اگر بخواهد او را میبخشد، و اگر بخواهد به اندازۀ گناهش او را عذاب میدهد.
٦- ثواب و عقاب در روز قیامت طبق عمل انسان میباشد نه بر حسب نسب و نژاد و وابستگی وی. پس هر که عمل اهل دوزخ را مرتکب شد– اگر پدر و یا پسر و یا همسر پیامبر هم باشد – به دوزخ میرود، و هر که عمل اهل جنت را انجام دهد – اگر پدر و یا پسر و یا همسر دشمن الله هم باشد، به بهشت میرود.
٧- ایمان بدون عمل، و همچنان عمل بدون ایمان بدرد انسان نمیخورد و برای نجات از دوزخ و به دست آوردن جنت کافی نمیباشد.
﴿٨٣﴾ و به یاد آورید ای یهودیان هنگامی که از فرزندان اسرائیل(یعقوب) پیمان محکم گرفتیم. مراد از میثاق؛ پیمانی مؤکد است که الله متعال در حیاتشان بر زبان پیامبران خویش از آنان گرفت که الله أ را به یگانگی بپرستید و به پدر و مادر احسان و نیکی کنید. یعنی به طریقه نیکو و پسندیده با ایشان رفتار و معاشرت نموده و در برابر ایشان فروتن و متواضع باشید و اوامر ایشان را بجا آورید مگر اینکه به نافرمانی الله متعال دستور دهند که در این صورت طاعتشان بر شما لازم نیست. همچنان به نزدیکان و خویشاوندان نیکی نموده صلۀ رحم را پیوسته دارید و در وقت حاجت به ایشان کمک نموده و در رفع نمودن نیازمندیهایشان تاحد توان بشتابید. و به یتیمان، کسانی که پدرشان را از دست دادهاند و به حیواناتی که مادر را از دست دادهاند احسان و خوبی کنید. و به مساکین کمک و همکاری کنید. «مسکین» به کسی گفته میشود که فقر و تنگ دستی او را خوار و بیچاره ساخته باشد. بسیاری اهل لغت و فقها بر این نظرند که مسکین نسبت به فقیر نادارتر است. اما امام شافعی / به این نظر است که فقیر نسبت به مسکین نادارتر و بدحالتر میباشد. و با مردم با شیوه و سخن نیک رفتار نمایید. پس هر آنچه را که شریعت اسلامی سخن نیک شمرده است زیر این آیه داخل میگردد. و نماز را در وقت آن ادا نمایید و زکات اموالتان را بپردازید. ابن عطیه / فرموده: ادای زکات یهودیان چنان بود که مال زکات را در جایی میگذاشتند و آنچه که پذیرفته میشد آتشی از آسمان بر آن فرود میآمد و از بین میرفت و اما زکاتی که مورد قبول قرار نمیگرفت آتش بر آن نازل نمیگشت.
پس شما ای یهودیان از عهدی که با پروردگارتان بسته بودید رویگردان شدید و به موجب آن عمل نکردید، تنها تعداد اندکی از شما بر آن پایدار ماندند مانند عبد الله بن سلام س و یاران او که به رسول اکرم ج ایمان آوردند.
از فواید این آیه:
١- توحید و یکتا پرستی الله متعال بزرگترین عهد و پیمانی است که الله عزوجل آن را از بندگانش گرفته است.
٢- عبادت تنها برای الله است، و به جز اوتعالی هیچ کسی سزاوار عبادت نیست، نه فرشتۀ مقربی، و نه پیامبر فرستاده شدهای، و نه ولی و نه پیر و نه امامی.
٣- توحید شرط قبول همه اعمال انسان است چون همین توحید بنیاد و اساسی است که دیگر اعمال برآن استوار میباشد، از اینجاست که در قدم اول توحید را یادکرد سپس دیگر اعمال نیک را از قبیل: احسان به والدین، نیکی به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان، وسخنان نیک با مردم، و نماز برپاداشتن و زکات دادن.
﴿٨٤﴾ و به یاد آورید ای یهودیان! آنگاه که از شما پیمان محکم گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و یکدیگر را از خانه و کاشانهتان بیرون نرانید سپس به آن پیمان و وجوب رعایت و حفظ آن اقرار و اعتراف کردید و خودتان بر این امر گواهید. الله أ در تورات از بنی اسرائیل پیمان گرفته بود که یکدیگر را نکشید و بر یکدیگر تجاوز نکنید و به ناروا همدیگر را به ترک وطن ناچار نساخته و تبعید نکنید و یکدیگر را به بردگی نگیرید.
﴿ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَكُمۡ وَتُخۡرِجُونَ فَرِيقٗا مِّنكُم مِّن دِيَٰرِهِمۡ تَظَٰهَرُونَ عَلَيۡهِم بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَإِن يَأۡتُوكُمۡ أُسَٰرَىٰ تُفَٰدُوهُمۡ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيۡكُمۡ إِخۡرَاجُهُمۡۚ أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفۡعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ إِلَّا خِزۡيٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٨٥
أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِۖ فَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ٨٦
وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَقَفَّيۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَيۡنَا عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَيَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَكُلَّمَا جَآءَكُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُكُمُ ٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡ فَفَرِيقٗا كَذَّبۡتُمۡ وَفَرِيقٗا تَقۡتُلُونَ٨٧﴾
سپس این شما هستید که یکدیگر را میکشید و گروهی از خودتان را از سرزمین وخانههایشان بیرون میکنید و علیه آنها به گناه و دشمنی همدست میشوید. واگر به اسارت پیش شما بیایند فدیه (آزادیشان را) میدهید حال آنکه (به حکم تورات) بیرون کردن (وکشتن)آنها نیز بر شما حرام است. پس آیا به بخشی از کتاب(آسمانی) ایمان میآورید وبه بخشی کفر میورزید؟ پس سزای کسی از شما که در دنیا چنین کند جز خواری و رسوایی نیست و روز قیامت به سختترین شکنجه و عذاب برگردانده میشوند، و الله از آنچه انجام میدهید غافل نیست. ﴿٨٥﴾
اینان همان کسانی هستند که زندگی دنیا را به بهای آخرت خریدند پس عذاب از آنان تخفیف نمییابد و یاری نخواهند شد. ﴿٨٦﴾
و بیگمان به موسی کتاب را دادیم و در پی او پیامبرانی را فرستادیم، و به عیسی پسر مریم معجزات و دلایل روشنی دادیم و او را به وسیلۀ روح القدس(جبرئیل) نیرو بخشیدیم، پس آیا (غیر از اینست که) هرگاه پیامبری پیش شما (احکامی) به خلاف میل و آرزویتان آورد سرکشی کردید، آنگاه گروهی را تکذیب و دروغگو قرار دادید و گروهی را میکشتید؟. ﴿٨٧﴾
﴿٨٥﴾ سپس شما ای یهودیان هم عصر رسول اکرم ج همانید که با پیمانی که در تورات از شما گرفته شده بود مخالفت ورزیدید و یکدیگر را میکشید و از خانه و کاشانههایتان بیرون میرانید و بدون هیچ دلیلی گروهی را مورد تجاوز قرار داده و در برابر آنان همدست میشوید. و اگر کسانی از شما به اسارت درآیند بر اساس حکم تورات برای رهایی آنان فدیه میدهید در حالیکه نه تنها کشتن، بلکه بیرون کردنشان از دیارشان بر شما حرام قرار داده شده بود. آیا به بخشی از کتاب تورات ایمان میآورید و به بخشی دیگر کفر میورزید؟ قبل از هجرت رسول اکرم به مدینه میان قبیلۀ اوس و خزرج جنگهایی رخ میداد یهودیان مدینه نیز به دو گروه تقسیم شده بودند، یهود بنی قینقاع با خزرج و یهود بنی نضیر و بنی قریظه با اوس هم پیمان بودند در وقت درگیری میان اوس و خزرج هم پیمانان یهودیشان نیز علیه برادران یهودی خویش به جنگ میپرداختند و در نتیجه یک گروه یهود، دیگر گروهِ یهود را میکشت و آواره میکرد و یا به اسارت خویش در میآورد. ولی پس از آن که آتش جنگ فرو مینشست اسیران خود را مطابق حکم تورات با مال مبادله میکردند در حالی که تورات به ایشان دستور داده و از ایشان عهد گرفته شده بود که یکدیگر را نکشته و آواره نکنند و در ظلم و تجاوز همدست نشوند اما یهودیان عصر رسول اکرم ج سه حکم تورات را نادیده گرفتند و تنها یک حکم آن را عملی نمودند آن که عبارت از مبادلۀ اسیران است.
پس هر کسی احکام الهی را عملی نکند در دنیا به عذاب خفت بار و خواری دچار شده و در آخرت نیز به خاطر بازی با کتاب آسمانی، سختترین عذاب در انتظار او میباشد و الله متعال از اعمال بندگان غافل نیست.
و از فواید این آیه:
کفر ورزیدن به برخی از شریعت به مانند کفر ورزیدن به همۀ شریعت میباشد همان گونه که کفر به برخی از انبیاء علیهم السلام مانند کفر به همۀ انبیاء علیهم السلام است، و هر که چنین جرمی را مرتکب شود؛ در دنیا خوار و رسوا شده و در آخرت نیز دچار سختترین عذاب میشود.
﴿٨٦﴾ آنانی که به این صفات زشت موصوفند زندگانی کم و ناچیز دنیا را بر زندگانی ارزشمند آخرت ترجیح دادند، پس عذاب جهنم از ایشان کاسته نمیشود و پشتیبانی هم ندارند که ایشان را از عذاب همیشگی نجات دهد.
از فواید این آیت:
کافران در دوزخ برای همیشه و دایم میمانند. و نه تنها اینکه از دوزخ بیرون نمیشوند؛ بلکه یک لحظه هم عذاب دوزخ از آنها کاسته نمیشود. پس در این آیه ردی است برکسانی که گفتهاند: دوزخ پس از مدتهای طولانی فنا میشود، و فقط جنت پایدار میماند.
﴿٨٧﴾ پس از آنکه الله متعال نعمتهای فراوان خود بر بنی اسرائیل را یاد آور شد، از سرکشی و مخالفت ایشان با پیغمبران الهی و پیروی ایشان از هوا و هوس سخن به میان آورده میفرماید: که ما به موسی ÷ کتاب تورات را دادیم و به تعقیب او پیغمبرانی را پشت سرهم فرستادیم که همان پیغمبرانیاند که از شریعت موسی ÷ پیروی میکردند. و الله متعال به عیسی پسر مریم ÷ معجزات روشن داد و آنها را توسط او برای مردم آشکار ساخت که در سورههای «آل عمران» و «المائده» از آنها یاد آوری نموده است مانند زنده کردن مردهها، ساختن شکل پرنده از گِل و دمیدن در آن و سپس تبدیل شدن آن به پرندۀ جاندار به خواست الله متعال، و بهبود بخشیدن بیماران مبتلا به مرض برص یا پیس و جزام و خبر دادن مردم از امور غیبی و فرود آمدن مائده برای بنی اسرائیل از آسمان و نازل شدن انجیل بر او. همچنان الله متعال عیسی ÷ را با روح مقدس تأیید و تقویت بخشید. به قولی روح مقدس جبرئیل ÷ است که الله متعال بوسیلۀ او عیسی ÷ را تأیید نمود. و به قولی مراد از روح مقدس، روح دمیده شده در بدن عیسی ÷ است که الله متعال بوسیلۀ آن روحی که دارای قوت و نیرو بود عیسی ÷ را تأیید و تقویت کرد. سپس الله متعال ناسپاسی و سرکشی بنی اسرائیل در برابر نعمتهایش را بیان نموده میفرماید که چرا هرگاه پیغمبری احکام و قوانینی بر خلاف میل و هوا و هوسهای شما را برایتان میآوَرَد تکبر ورزیده و از پیروی او سرباز میزنید؟ نه تنها این، بلکه پیغمبر الله را مورد تمسخر قرار داده رسالت الهی را سبک میشمارید و به آن اعتنایی قایل نمیشوید و از احکام و فرامین آن سرباز میزنید. آری! گروهی از پیغمبران الهی مانند عیسی ÷ و محمد ج را دروغگو خواندید و گروه دیگر مانند یحیی و زکریا علیهماالسلام را کشتید. همچنان در صدد کشتن عیسی و محمد أ بودید لیکن الله متعال ایشان را از مکر و دسیسههایتان حفظ نمود.
از فواید این آیت:
١- اثبات نبوت و رسالت هر یک از موسی و عیسی أ.
٢- اثبات وجود پیامبرانی که بعد از موسی ÷ پیاپی فرستاده شدهاند و از او پیروی میکردند.
٣- بیان صفت زشت بنی اسرائیل نسبت به شرائع آسمانی که از آن چیزی را میپذیرفتند که مطابق هوی و هوس ایشان میبود. و نسبت به انبیاء نیز؛ برخی از آنها را تکذیب نموده و برخی دیگر را کشتند.
٤- هر که از قبول حق تکبر ورزد، در او صفتی از صفات یهود میباشد.
﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَقَلِيلٗا مَّا يُؤۡمِنُونَ٨٨
وَلَمَّا جَآءَهُمۡ كِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَكَانُواْ مِن قَبۡلُ يَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٨٩
بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡ أَن يَكۡفُرُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بَغۡيًا أَن يُنَزِّلَ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَىٰ غَضَبٖۚ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٞ مُّهِينٞ٩٠
وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا وَيَكۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُۥ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡۗ قُلۡ فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِيَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٩١﴾
(یهودیان، پیامبر خاتم را تکذیب کردند) و گفتند: دلهای ما در پرده است(و دعوت محمد، بدان راه ندارد)، بلکه الله آنها را به سبب کفرشان لعنت کرده است، پس بسیار کم ایمان میآورند ﴿٨٨﴾
و هنگامی که از سوی پروردگار کتابی (قرآن) به آنان رسید که تصدیق کنندۀ کتابی بود که با خود داشتند(تورات) وحال آنکه پیش از آن بر کافران یاری میجستند، پس وقتی پیش آنها آمد، آنچه که از قبل شناخته بودند (انکارش کردند و) به او کفر ورزیدند پس لعنت الله بر کافران باد. ﴿٨٩﴾
خود را به چه بد چیزی فروختند، که به آنچه الله فرو فرستاده بود از روی حسد کفر ورزیدند (و انگیزۀ کفرشان در این بود) که الله از فضل خود بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل میکند، پس سزاوار خشمی بر خشمی دیگر شدند و برای کافران عذاب خوار کنندهای است. ﴿٩٠﴾
و هنگامیکه به آنها گفته شود: به آنچه الله فرو فرستاده است ایمان بیاورید، میگویند: به آنچه بر ما فرو فرستاده شده است ایمان میآوریم، و(بدین ترتیب) به غیر آن کفر میورزند، حال آنکه آن (چه الله بر پیامبر اسلام نازل کرده است) حق، و تصدیق کنندۀ چیزی است که با خود دارند(تورات). بگو: پس چرا پیش از این پیامبران الله را میکشتید، اگر مومن هستید؟!. ﴿٩١﴾
﴿٨٨﴾ یهودیان عصر رسول اکرم ج گفتند: دلهای ما غلف است. غلف، جمع کلمۀ اغلف است که عبارت از پرده و پوششی است که بر قلب قرار میگیرد و مانع رسیدن معنی و مفهوم کلام میشود. یهودیان عصر رسول اکرم ج بخاطر فرار از دعوت پیغمبر ج چنین وانمود کردند که بر دلهای ما پوششی است که مانع رسیدن کلام تو به آن میشود و ما سخنان تو را نمیفهمیم!! تا با این مکر و حیلۀ شیطانی رسول اکرم ج را از ایمان آوردن خود مأیوس سازند تا دیگر به سراغشان نرود و از دعوتشان به اسلام دست بردارد.
ولی چنین نیست که ایشان ادعا دارند، بلکه الله متعال به سبب گریز از ایمان آوردن به محمد ج ایشان را مورد لعنت خویش قرار داده و از رحمت خود بدور نموده است. و در حقیقت هم سبب کفرشان همین است که از ایمان آوردن به محمد ج و قرآن کریم فرار میکردند نه اینکه میگفتند: سخنان تو به دلهای ما نمیرسد. «لعن» به معنای طرد و دور ساختن است. یعنی: الله أ یهود را به سبب کفرشان و عدم ایمان آوردنشان به محمد ج از رحمت خود طرد نموده است و تا روز قیامت، بدبختی، خواری و ذلت گریبانگیرشان میباشد.
و تعدادی ناچیز از آنان ایمان میآورند. یا اینکه ایمان اندک و ناچیز میآورند. و حقا اینچنین است، زیرا اگر به تاریخ یهود نظری بیافکنیم میبینیم که ایشان از ناز و نعمت و آسایش و زندگانی مرفهی برخوردار بودهاند و خواستههایشان توسط انبیاء علیهم السلام برآورده میشد. لیکن آنان قدر و ارزش نعمتهای الهی را ندانستند و احسان و نیکی را با زشتی و ناسپاسی جواب دادند.
وقتی قرآن کریم داستان زندگی بنی اسرائیل و نعمتهای گوناگون الهی را که همواره از آن مستفید میشدند برای ما بیان میکند، میبینیم که ایمان ایشان در برابر آن نعمات الهی بسیار کم و اندک است. همچنان ایمان یهود به کتاب نازل شده بسوی خودشان هم ناچیز و اندک است، زیرا آنان به بخشی از کتاب تورات ایمان آورده و به بخشی دیگر کفر میورزند و یا آن را تحریف و تغییر میدادند.
از فواید این آیت:
١- یهودیان از روی جهل و نادانی کفر نورزیدند، بلکه بعد از شناخت حق به آن کفر ورزیدند، از اینجاست که «مغضوب علیهم» شده، و سزاوار لعنت و نفرین الهی گردیدند. بناء هر که حق را بشناسد سپس آن را رد کند؛ در او شباهتی از یهود میباشد.
٢- کفر به الله و به پیامبران و کتابهایش بزرگترین سبب از اسباب لعنت و نفرین الهی است.
﴿٨٩﴾ قرآن کریم از جانب الله أ برای یهودیان آمد که تأیید کنندۀ تورات و انجیل است زیرا قرآن کریم از اموری که در کتابهایشان است خبر میدهد و هر دو کتاب آسمانی را تأیید میکند و با آنها مخالف نیست و پیش از بعثت رسول اکرم ج یهودیان با مبعوث شدن پیامبر آخر زمان از الله أ علیه دشمنان خود -که مشرکان اوس و خزرج بودند- طلب نصرت و پیروزی میکردند همان پیغمبری که صفات و خصوصیات او را در تورات میخواندند و در انتظار ظهور او بودند. اما وقتی که رسول اکرم ج مبعوث گردید و با همان صفاتی آمد که در کتابهایشان ذکر شده بود، انکارش کردند و به رسالتش کافر شدند.
ابناسحاق از چند تن از بزرگان انصار روایت کرده است که فرمودند: «هیچ طایفهای از اعراب در مورد بعثت رسول اکرم ج چونطایفه ما آگاهی نداشتند زیرا یهودیان در جوار ما در مدینه زندگی میکردند و آنان اهل کتاب بودند و ما بتپرست، و چون از سوی ما به آنان بدی و آزاری میرسید، میگفتند: در این روزگار نزدیک پیغمبری برانگیخته میشود و زمان بعثتش نزدیک است، در آن هنگام ما از او پیروی کرده و همراه با او، شما را چون کشتار عاد و ارم، یکسره میکشیم! اما وقتیرسول اکرم ج به رسالت مبعوث شد، ما (انصار) از ایشان پیروی کردیم، ولیآنان (یهود) به رسول اکرم ج کفر ورزیدند»[٦٩].
پس لعنت الله بر یهودیان باد که به رسالت خاتم الانبیاء کافر شدند در حالیکه قرنها انتظارش را میکشیدند!
﴿٩٠﴾ یهودیان به چه بهایی بیارزش خود را فروختند و جز کفر به کتاب آسمانی هیچ عوضی به دست نیاوردند و به آسانی خود را در آتش دوزخ افکندند! پس چه بد معاملهای را انجام دادند. سبب و انگیزۀ کفر یهودیان به قرآن و رسول اکرم ج همانا حسد و رقابت بود، زیرا ایشان بر اعراب حسد میورزیدند که چرا پیغمبر آخر زمان از میان ایشان مبعوث گردید در حالیکه باید میدانستند که نبوت فضل الهی است که آن را به هرکسی که بخواهد میبخشد و این فضل و مکرمت الهی منحصر به بنی اسرائیل نیست که همواره پیغمبر از ایشان و به ایشان اختصاص داشته باشد. با این کارشان مستحق آن شدند که با خشم و غضب پی در پی مواجه شوند. خشم اول، کفرشان به عیسی ÷ و خشم دوم، کفر شان به رسول اکرم ج، و به قولی: خشم وغضب اول، کفر ورزیدن شان به رسول اکرم ج و خشم و غضب دوم، سرکشی و تجاوز شان علیه ایشان ج است. و واقعیت این است که برآنها بار بار خشم وغضب واقع شده است که نمیتوان آن را در دو یا سه خشم منحصر کرد. چون علت کفر یهودیان تکبر و حسادت است، لذا به عذاب شدید و ذلت بار و توهین آمیز مواجه میشوند.
﴿٩١﴾ و چون به یهود و سایر اهل کتاب گفته شود که به قرآن و یا هر آنچه که از جانب الله أ نازل شده ایمان بیاورید و آن را تصدیق کنید، میگویند: ما به آنچه که بر پیغمبر ما نازل شده (تورات) ایمان میآوریم و همان را تصدیق میکنیم و به غیر آن که عبارت از انجیل و قرآن است کافر میشوند در حالیکه قرآن کریم تأیید کنندۀ همان چیزی است که نزد آنان(تورات) میباشد. به این معنی که یهودیان در تصدیق نمودن دو چیز متساوی و با هم برابر از نگاه حقانیت فرق گذاشتند در حالی که هردو کتاب آسمانی(تورات و قرآن کریم) تصدیق کننده و تأیید کنندۀ یکدیگر است. پس این فرق گذاری میان دو کتاب آسمانی جز حیله و مکر و فرار از ایمان آوردن به خاتم انبیاء و کتاب دست داشتۀ او نیست؟
پس ای محمد ج! به یهودیان بگو: اگر شما در ادعای تان صادق هستید که میگویید: ما به آنچه بر ما نازل شده مؤمن بودیم و هستیم پس چرا پیغمبران الهی را میکشتید در حالی که کتاب نازل شده به سوی خودتان شما را از این کار نهی نموده است. این خطاب الهی متوجه یهودیان عصر رسول اکرم ج است اما مراد از این آیه پیشینیان یهود میباشد زیرا یهودیانِ هم عصر رسول اکرم ج از اعمال زشت گذشتگانشان کاملا راضی بودند و در کفر و سرکشی و تجاوز و لجاجت و دشمنی با انبیاء و تکذیب ایشان از آنان پیروی میکردند و همانند آنان بودند، به این خاطر جریمۀ قتل به ایشان نسبت داده شده است.
از فواید آیات گذشته:
١- بیان فضیلت و برتری قرآن کریم، چون کتابهای آسمانی پیشین را تصدیق وتأیید میکند. بنابرین کفر به قرآن یعنی کفر به تمام کتابهای آسمانی میباشد.
٢- بیان اینکه سبب کفر یهودیان به قرآن کریم این بود که این کتاب بر پیامبری از عرب نازل شده است، ویهودیان ادعا میکنند که ما فقط به آنچه ایمان میآوریم که بر پیامبرمان نازل شده است. بناءً هر که حق را رد کند به این خاطر که توسط فلان شخص -که مورد نظر شخص خودش نیست- آمده است؛ مشابهت به یهود کرده است. باید حق را بخاطر حق بودنش پذیرفت، نه بخاطر این که از جانب فلان شخص آورده شده است.
٣- یهودیان حتی به کتاب خودشان ایمان نداشتند بدلیل اینکه پیامبران الله را میکشتند.
٤- اثبات صفت مشیئت برای الله متعال که همیشه توأم با علم و حکمت میباشد. و مشیئت الله تعالی عام و شامل است که هیچ چیزی بیرون از آن نمیباشد. چه طاعت باشد و چه معصیت.
٥- الله متعال فضل وکرم خود را به هرکه بخواهد ارزانی میکند، و هیچ کس حق این ادعا را ندارد که بگوید فضل وکرم او تعالی، مخصوص اوست.
٦- اثبات علو و بلند و بالا بودن الله متعال از خلقش، چون قرآن کریم وکتابهای آسمانی از نزد او تعالی نازل شدهاند، و نزول از جای بلند و عالی صورت میگیرد.
﴿۞وَلَقَدۡ جَآءَكُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٩٢
وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَكُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةٖ وَٱسۡمَعُواْۖ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا وَأُشۡرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَ بِكُفۡرِهِمۡۚ قُلۡ بِئۡسَمَا يَأۡمُرُكُم بِهِۦٓ إِيمَٰنُكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٩٣
قُلۡ إِن كَانَتۡ لَكُمُ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَةٗ مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٩٤
وَلَن يَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ٩٥
وَلَتَجِدَنَّهُمۡ أَحۡرَصَ ٱلنَّاسِ عَلَىٰ حَيَوٰةٖ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۚ يَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ يُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖ وَمَا هُوَ بِمُزَحۡزِحِهِۦ مِنَ ٱلۡعَذَابِ أَن يُعَمَّرَۗ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ٩٦﴾
و همانا موسی نشانههای روشن برایتان آورد، سپس بعد از او (وقتی به میقات رفت) گوساله را (به پرستش) گرفتید، در حالی که ستمکار بودید. ﴿٩٢﴾
و به یاد آورید هنگامی را که پیمانتان را گرفتیم و کوه طور را بر بالای سرتان بر افراشتیم (و گفتیم) آنچه را به شما دادهایم محکم بگیرید و گوش فرا دهید. گفتند: شنیدیم و نافرمانی کردیم و در دلهایشان، بر اثر کفرشان، محبت گوسالهپرستی جای گرفت. بگو: چه بد چیزی است آنچه ایمانتان شما را به آن امر میکند، اگر مؤمن هستید. ﴿٩٣﴾
بگو: اگر سرای آخرت (بهشت) نزد الله تنها مخصوص شما است نه دیگر مردمان، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست گویانید. ﴿٩٤﴾
ولی آنان به سبب آنچه پیش از خود فرستادهاند هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد، و الله به حال ستمکاران دانا است. ﴿٩٥﴾
و بیگمان آنها را حریصترین مردم بر زندگانی (گرچه حقیر و اندک باشد) خواهی یافت، حتی حریصتر از مشرکین، هر یک از آنان دوست دارد که هزار سال عمر کند، با اینکه اگر چنین عمری به وی هم داده شود او را از عذاب نجات نمیدهد و الله به آنچه میکنند بینا است. ﴿٩٦﴾
﴿٩٢﴾ همانا موسی ÷ با دلایل و براهین محکم و روشن نزد شما آمد. مراد از بینات: تورات یا معجزات نه گانهای است که الله متعال در سورۀ الاسراء آیت (١٠١) اشاره نموده است ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَىٰ تِسۡعَ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖۖ﴾ «و همانا به موسی نُه نشانهی روشن دادیم». سپس بعد از این که موسی ÷ به کوه طور رفت شما گوساله را پرستیدید و آن را معبودتان قرار دادید و با این کار زشت، ظلم و ستم را بر خویش روا داشتید.
از فواید این آیه:
١- اثبات غباوت و بیخردی یهودیان، چون با دست خود گوساله را ساختند سپس آن را معبود خود قرار دادند!!
٢- گوساله پرستی یهود از روی ظلم و ستم بوده نه از روی جهل و نادانی، چون الله با فرستادن موسی ÷ حجت را بر ایشان برپا داشت.
﴿٩٣﴾ داستان نگاه داشتن کوه طور بر بالای سر بنی اسرائیل در آیت(٦٣) گذشت. الله متعال یهود را تذکر میدهد که از پیشینیانتان عهد محکم گرفتیم که احکام تورات را پس از آنکه شنیدید و پذیرفتید عملی کنید ولی آنها در جواب گفتند: ما سخن تو را با حس شنوایی خویش شنیدیم ولی امر تو را قبول نداشته و نمیپذیریم. و مهر و محبت گوساله در دلهایشان چنان جای گرفت که گویی دلهایشان آن را مینوشد مانند آب که با نوشیدن، در اعماق وجود انسان نفوذ میکند. البته مهر و محبت گوساله که با این قوت در دلهایشان جاگرفته بود، به سبب کفرشان بود. در واقع این چنین مهر ورزیدن، عقوبت و ذلتی بود که از جانب الله بر ایشان فرود آمده بود.
آری! دروغگویی و ادعای ایمان کاذب یهود وقتی ثابت میگردد که گفتند: ما تنها به کتاب خود ما ایمان میآوریم و به دیگر کتابها کافریم! سپس گفتند: (شنیدیم و نافرمانی کردیم) زیرا این سخن خود، دروغ و عدم صدق ایشان را در ادعای ایمانشان ثابت میکند. پس این چنین سخنان ضد و نقیض ثابت میکند که شما یهودیان نه به تورات ایمان دارید و نه به قرآن کریم.
از فواید این آیه:
١- بنی اسرائیل به رغبت و اختیار خودشان ایمان نیاوردند و عهد و پیمان ندادند، بلکه ایمان مؤقتشان از روی مجبوری و ناچاری بود آنگاه که کوه طور برفرازشان برافراشته شد.
٢- بیان قدرت نا مثیل الله متعال که کوه طور را با همه گرانیاش به آسمان بلند کرد.
٣- فرامین الله و احکام شریعت او باید به جدیت و قوت گرفته شود.
٤- ایمان راست و درست صاحب خود را از کفر و شرک وگناهان باز میدارد.
﴿٩٤﴾ ای محمد! به یهودیان بگو: اگر راست میگویید که بهشت تنها از شما است و دیگران با شما در این نعمت جاودانه مشارکت ندارد، پس آرزوی مرگ کنید. زیرا کسی که به بهشتی بودن خود متیقن باشد بدون شک مرگ را بر زندگانی پر از رنج و مشقت دنیا ترجیح میدهد و دل از دنیا و ملذات آن میبُرد. روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «لَوْ أَنَّ الْيَهُودَ تَمَنَّوْا الْمَوْتَ، لَمَاتُوا، وَرَأَوْا مَقَاعِدَهُمْ مِنَ النَّارِ»[٧٠].
«اگر یهودیان مرگ را آرزو میکردند، حتما میمردند و جایگاه خود را در دوزخ میدیدند».
﴿٩٥﴾ ولی هرگز مرگ را آرزو نمیکنند به سبب گناهانی که انجام دادهاند. البته کسی که مرتکب گناه شود از عذاب الهی ایمن نمیباشد؛ بلکه اصلا از رسیدن به بهشت ناامید میباشد چه رسد به این که بهشت را مخصوص خود بداند. الله متعال جرم و جنایات ایشان را در دیوان ستمگران نوشته است و چون که آنان از حق دوری جستهاند، به سبب آن مجازات خواهند شد.
﴿٩٦﴾ چون یهودیان به خاطر گناهانشان یقین دارند که حتما به جهنم میروند، بناءً حریصترین مردم بر حقیرترین زندگانی و کمترین بقا در دنیا هستند، چه رسد به زندگانی طولانی! حتی نسبت به مشرکانی که به زنده شدن پس از مرگ و روز آخرت ایمان ندارند بر زندگی دنیا حریصترند. و باید چنین باشد؛ زیرا یهودیان خوب میدانند که عذاب آخرت در انتظارشان است لذا هر یکی از آنان آرزو دارد که هزار سال زندگی کند و اگر هزار سال یا بیشتر از آن هم عمر داده شوند از عذاب روز آخرت نجات نخواهند یافت چرا که الله متعال به کردار و گفتار بندگان خود بیناست و هر کس را مطابق عمل و اندیشهاش پاداش و جزای مناسب میدهد.
از فواید آیات گذشته:
١- اثبات دروغگویی یهودیان در دعوایشان که بهشت تنها از آن ایشان است، چون هرگز تمنای مرگ نمیکنند و بر زندگانی حقیر و ناچیز دنیا از همه مردم حریصترند.
٢- کفار بشکل عام و یهود بشکل خاص مرگ و رفتن بسوی الله تعالی برایشان سخت ناخوش آیند است، چون آینده و مصیر ناگوار خود را میدانند.
٣- بیان علم وآگاهی الله متعال از اموری که در آینده واقع میشود، الله متعال از حال یهود خبر داد که هرگز تمنای مرگ را نمیکنند، و چنین هم شد.
٤- عمر طولانی، انسان را از مرگ نجات نمیدهد، و برای او سودی هم نمیبخشد در حالی که برگناه استمرار و پافشاری داشته باشد. و لهذا سلف صالح دوست نداشتند که کسی برای ایشان عمر طولانی را از الله بخواهد، مگر اینکه آن را مقید به طاعت الله کند. یعنی گفته شود: الله تعالی عمرت را در طاعت خود طولانی کند.
﴿قُلۡ مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِيلَ فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِكَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ٩٧
مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ٩٨
وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖۖ وَمَا يَكۡفُرُ بِهَآ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقُونَ٩٩
أَوَ كُلَّمَا عَٰهَدُواْ عَهۡدٗا نَّبَذَهُۥ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ١٠٠
وَلَمَّا جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ نَبَذَ فَرِيقٞ مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ كِتَٰبَ ٱللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ كَأَنَّهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ١٠١﴾
بگو: هرکس که دشمن جبرئیل باشد، همانا او قرآن را به اذن الله بر قلب تو نازل کرده است، که تصدیق کنندۀ کتابهای آسمانی پیشین است و هدایت و بشارتی برای مؤمنان. ﴿٩٧﴾
هرکس که دشمن الله و فرشتگان و پیامبران و جبرئیل و میکائیل باشد پس همانا الله دشمن کافران است. ﴿٩٨﴾
و به راستی آیات روشنی را بهسوی تو فرو فرستادیم و جز فاسقان کسی به آن کفر نمیورزد. ﴿٩٩﴾
و آیا هرگاه پیمانی بستند گروهی از آنان را دور انداختند؟ بلکه بیشتر آنها ایمان نمیآورند. ﴿١٠٠﴾
و زمانی که پیامبری از جانب الله نزد آنها آمد که تصدیقکنندۀ چیزی بود که با خود داشتند، گروهی از اهل کتاب، کتاب الله را پشت سرشان انداختند گویی (از آن هیچ) نمیدانند. ﴿١٠١﴾
﴿٩٧﴾ یهودیان به این گمان بودند که جبرئیل دشمن آنهاست و میکائیل دوستشان است. و سبب اظهار نمودن این باور باطلشان، مناظرهای بود که میان یهودیان مدینه و رسول اکرم ج دربارۀ نبوت ایشان بوقوع پیوست. یهودیان مدینه به رسول اکرم ج گفتند: اگر دوست تو فرشتۀ دیگری غیر از جبرئیل میبود، ما حتما از تو پیروی نموده و رسالتت را تصدیق میکردیم. رسول اکرم ج از ایشان پرسید: چه چیزی شما را از تصدیق جبرئیل باز میدارد؟ گفتند: جبرئیل دشمن ماست! همان بود که الله متعال رد بر این گمان باطل شان فرمود: که هرکس دشمن جبرئیل باشد پس جبرئیل بود که قرآن را پی در پی به فرمان الله متعال بر قلب رسول اکرم ج نازل کرده است تا قلب آن حضرت ج را استوار ساخته و تقویت بخشد و این خود، دلیل شرف و بلندی مقام وی در نزد الله متعال است. و یهودیان در دشمنیشان با جبرئیل هیچگونه دلیل قابل توجیهی ندارند زیرا از او جز آنچه که موجب دوستی و محبت است چیزی دیگری صادر نشده و او است که قرآن پاک را بر قلب پاک رسول اکرم ج به دستور الله پاک نازل کرده است و جرمی را مرتکب نشده است بلکه این قرآن را از جانب الله متعال آورده که تأیید کنندۀ کتابی است که در دسترس یهود قرار دارد و در عین حال راهنما و مژده دهنده برای مؤمنان میباشد.
﴿٩٨﴾ الله متعال جبرئیل و میکائیل را از میان سایر ملائکه بطور خاص ذکر نموده است که هدف از این تخصیص بزرگداشت آن دو فرشته است هرچند این دو از جملۀ فرشتگانند ولی بخاطر امتیاز خاصی که دارند به منزلت جنس دیگری گردیدهاند که شرف و مقام آن دو نسبت به عامۀ ملائکه والاتر و گرامیتر است. پس ای یهودیان! بدانید که شما با این گمان باطل و کفر گوییهایتان در حقیقت باب دشمنی با الله متعال را باز نمودهاید و بدون شک الله متعال دشمن شما و هر کافری است زیرا هرکس با اولیای الله و لشکریانش دشمنی ورزد، البته با الله متعال دشمنی کرده و به او کفر ورزیده است و الله متعال هم دشمن اوست و اگر این گونه دشمنی از هر کسی صادر گردد در واقع کافر شده است.
از فواید دو آیه گذشته:
١- اثبات وجود ملائکه، که عبارت از عالم غیبیاند که الله متعال آنها را از نور و برای عبادت خود آفریده است، آنها شب و روز الله متعال را به پاکی یاد میکند، و یک لحظه هم غافل نمیشوند، و هرگز نافرمانی اوتعالی را نمیکنند.
٢- وجوب ایمان به ملائکه الهی، و وجوب احترام و دوست داشتن ایشان، و هرکس با ایشان دشمنی کند؛ او در حقیقت دشمن الله جل جلاله بوده و کافر است.
٣- عداوت و دشمنی به یکی از ملائکه مستلزم دشمنی و کفر به همۀ ایشان میباشد.
٤- اثبات نام دو تن از سرداران ملائکه: جبرئیل و میکائیل أ.
٥- بیان وظیفۀ جبریل ÷ که فرود آوردن وحی بر دلهای انبیاء علیهم السلام است.
٦- اثبات نزول قرآن توسط جبریل علیه السلام بر دل محمد ج وآن به اذن الله أ.
٧- بیان فضیلت هر یک از جبرئیل ومیکائیل أ.
٨- بیان فضیلت قرآن کریم وآنکه تصدیق کنندۀ کتابهای آسمانی پیشین، و راهنما و مژده برای مؤمنان است.
٩- دشمنی با الله و فرشتگان و پیامبرانش کفر است.
١٠- اثبات صفت دشمنی از جانب الله تعالی با دشمنانش. و این از صفات فعلی اوتعالی بوده، و لایق و شایسته عظمت اوتعالی است.
﴿٩٩﴾ آن آیات گذشته که در مورد یهود بر تو نازل گردید نشانههای واضح و آشکاری است که دلیل بر نبوت تو است و این نشانهها به اندازهای روشن و آشکار است که تنها کسانی به آن کفر میورزند که مانند یهودیان بوده و از فرمان الله سرباز زده و از هوی و خواهشات نفسانی خود پیروی کردهاند، نه کسانی که جویا و پیرو حق هستند.
از فواید این آیه:
١- اثبات نزول قرآن کریم و وصف آن به نشانههای روشن.
٢- اثبات صفت علو و بلندی ذات الله تعالی، چون قرآن کریم از جانب اوتعالی نازل شده است، و نازل شدن از جای عالی و بلند میباشد.
٣- بیان حکم کسی که به قرآن کفر میورزد و اینکه وی فاسق است. و مراد از فسق در اینجا فسق اکبر است که انسان را از ملت اسلام بیرون میسازد.
﴿١٠٠﴾ آری! هرگاه یهودیان پیمانی بستهاند گروهی از ایشان آن پیمان را شکسته و دور افکنده است در حالی که پایبندی و وفا به عهد از صفات مؤمنان صادق میباشد.
﴿١٠١﴾ وقتی رسول اکرم ج از سوی الله متعال به نزد یهودیان آمد، در حالی که الله أ به ایشان کتاب(تورات) داده بود و به وسیلۀ آن ایشان را عزت داد، لیکن کتاب الله را پشت سر خود افکندند. زیرا وقتی به رسول اکرم ج و قرآن کریم کفر ورزیدند در حقیقت تورات را رد و انکار کردند چون الله أ در تورات از ایشان عهد گرفته بود که پیغمبر آخر زمان را تصدیق نموده به او ایمان بیاورید و از او پیروی کنید، تا جاییکه اوصاف رسول اکرم ج را نیز برایشان بیان نموده بود، لیکن یهودیان با پیغمبر ج چنان رفتاری در پیش گرفتند گویی که ایشان را اصلا نمیشناسند و از هیچ چیزی باخبر نیستند!
از فواید دو آیهی فوق:
١- یهودیان هیچگاه به عهد و پیمان خویش وفایی نکردهاند و نمیکنند، چون هرگاه پیمانی ببندند حتما گروهی از ایشان آن را میشکنند.
٢- هرگاه گروهی از ملتی عهد شکنی کند؛ همۀ ملت ملامت خواهند شد مگر در صورتی که از آن گروه اعلان بیزاری کنند، از اینجاست که الله متعال در اینجا همه بنی اسرائیل را بخاطر عهد شکنی گروهی از ایشان سرزنش کرد.
٣- تحذیر این امت از مشابهت به یهودیان، و اینکه عهد شکنی از اوصاف زشت یهودیان است.
٤- اثبات حقانیت رسالت پیامبر گرامی ما محمد ج، چون رسالت او از جانب الله جل جلاله بوده، و در کتابهای آسمانی یاد شده، بلکه آنها را تصدیق میکند.
٥- اثبات حقانیت قرآن کریم چون آن را به «کتاب الله» وصف نموده است.
٦- قباحت یهودیان و برخورد زشت ایشان باکتاب الهی، با اینکه حقانیت پیامبر ج و قرآن کریم را خوب میدانستند؛ ولی کتاب الله را پشت سرخویش انداختند، و با آن چنان معامله کردند گویی حقیقت را نمیدانند.
﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّيَٰطِينُ عَلَىٰ مُلۡكِ سُلَيۡمَٰنَۖ وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَكَيۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ١٠٢
وَلَوۡ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَمَثُوبَةٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ خَيۡرٞۚ لَّوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ١٠٣﴾
و (یهودیان) از آنچه شیاطین، در دوران پادشاهی سلیمان (به هم میبافتند و برای مردم) میخواندند، پیروی کردند؛ در حالی که سلیمان هیچگاه کفر نورزید. بلکه این شیاطین بودند که کفر ورزیدند که به مردم سحر تعلیم میدادند و نیز آنچه را (تعلیم میدادند)که بر دو فرشته: هاروت و ماروت که در سرزمین بابل نازل شده است. (آن دو فرشته، که طریقه سحر کردن را برای آشنایی به طرز باطل کردن سحر به مردم آموزش میدادند) و به هیچکس چیزی یاد نمیدادند مگر اینکه (ابتدا) به او میگفتند: ما وسیلهی آزمایشیم؛ مبادا کافر شوی. ولی آنها از آن دو مطالبی میآموختند که بتوانند به وسیلۀ آن، میان مرد و همسرش جدایی بیندازند. ولی جز به اجازه و خواست الله نمیتوانند توسط آن به کسی زیانی برسانند. وآنها، چیزهایی میآموختند که برایشان ضرر داشت، نه فایده؛ و قطعاً میدانستند که هر کس، خریدار چنین متاعی باشد، هیچ بهرهای در آخرت نخواهد داشت. و چه بد چیزی را به جان خریدهاند اگر میدانستند.﴿١٠٢﴾
و اگر ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، بیگمان پاداشی که نزد الله است، برایشان بهتر بود؛ اگر میدانستند. ﴿١٠٣﴾
﴿١٠٢﴾ یهودیان از سحری که شیاطین در عهد سلطنت سلیمان ÷ بازگو میکرد پیروی کردند. زیرا یهودیان به این گمان بودند که علم سلیمان ÷ سحر بود و او سحر و جادو را اجازه داده و با آن موافق بود. اما الله أ این گمان باطلشان را رد کرد و فرمود: سلیمان کفر نورزیده و به فراگیری سحر نپرداخته است. این فرموده الهی صراحتا اعلام میدارد که سلیمان ÷ از عمل سحر پاک و مبرا است، همچنان اتهام یهود را در مورد او رد میکند که میگفتند: سلیمان ÷ به بتها سجده کرده است(العیاذ بالله). بلکه شیاطین کفر ورزیدند که به مردم سحر میآموختند، همچنان شیاطین آنچه را که بر دو فرشته در بابل عراق نازل شده بود به مردم تعلیم میدادند.
این یکی از دو وجه در بیان معنای «وما أنزل علی الملکین..» است که بنابرآن، جملۀ «ما أنزل علی الملکین» معطوف بر «السحر» میباشد، یعنی یهودیان به مردم دو نوع سحر را یاد میدانند، سحری که شیطانها ساخته و بافته بودند، و سحری که بر دو فرشته «هاروت و ماروت» نازل شده بود. وجه دوم اینست که جملۀ «ما أنزل علی الملکین» معطوف بر جملۀ «ما تتلوا الشیاطین» است، یعنی یهودیان چون کتاب الله را پشت سرخود افکندند؛ مبتلا به پیروی از دو چیز شدند پیروی از آنچه شیطانها در دوران سلیمان بازگو میکردند، و پیروی از آنچه بر دو فرشته نازل شده بود.
به قولی الله متعال آن دو فرشته را بخاطر آزمایش مردم نازل فرمود. اما ابن کثیر / در این مورد چنین میفرماید: «آنچه بیشتر مفسران در ارتباط به داستان هاروت و ماروت نقل کردهاند، حاصل همۀ روایات، به اخبار بنی اسرائیل(اسرائیلیات) بر میگردد و ما در مورد داستان هاروت و ماروت حدیث مرفوع و صحیحی که اسناد متصل داشته باشد، نداریم و ظاهرآیات قرآن کریم هم به بیان اجمالی داستان ایشان اکتفا نموده است، بنابرین به آنچه که در قرآن وارد شده ایمان داریم و به همان قدر اکتفا میکنیم و الله متعال خود به احوالشان داناتر است».
طریقۀ تعلیم دادن آن دو فرشته با هشدار و بیم دادن بود نه با فراخوانی به سوی سحر، به هیچ کسی چیزی نمیآموختند مگر اینکه میگفتند: ما از جانب الله متعال وسیلۀ امتحان برای شما هستیم پس این کار را نکنید و کافر نشوید. اما مردم از آنها چیزهایی را میآموختند که به وسیلۀ آن میان مرد و همسرش جدایی میافکندند. به قولی سحر در افکندن حب و بغض در دلها و یکجا کردن و از هم جدا کردن و نزدیک ساختن و دور کردن تأثیر دارد. به قولی ساحران قادر بر کاری نیستند مگر اینکه با تخیل و شعبده بازی و چشم بندی و فریب و وهم جانب مقابل را تحت تأثیر خود قرار میدهند؛ مانند ساحران زمان فرعون. لذا ساحران بدون فرمان الله أ نمیتوانند به کسی ضرر برسانند، هرچند سحر در حد خود دارای تأثیر است لیکن تنها به کسی ضرر آن میرسد که الله متعال به تأثیر آن در وی فرمان داده باشد. علما با هم اتفاق نظر دارند که سحر در ذات خود تأثیر میگذارد و دارای حقیقت ذاتی است و در این مسأله معتزله و برخی از علمای احناف با جمهور علما مخالفند.
مردم از آن دو فرشته چیزهایی را میآموختند که به آنان ضرر میرساند و هیچگونه سودی برایشان نداشت. پس باید دانست که سحر زیان و خسران محض است و سودی را برای صاحب خود جلب نمیکند.
و به راستی هرکسی که خریدار سحر باشد در واقع اعمال شیطانی را با کتاب الله أ عوض کرده است و در آخرت بهره و نصیبی از خیر ندارد. آری! اگر علمای یهود واقعا دارای عقل و درک و فهم میبودند البته میدانستند که خود را به چیزی زشت فروختهاند. ولی ندانستند و به علم خود عمل نکردند از این رو قرآن کریم ایشان را نادان و بیخرد خوانده است.
علما در مورد کافر بودن کسی که سحر را میآموزد و به دیگران تعلیم میدهد و کسی که با سحر سروکار دارد، اختلاف نظر دارند. و درست آن است که سحر و اعمال سحری صورت نمیگیرد و محقق نمیگردد مگر با شرک اکبر و کفر ورزیدن، از جمله کمک خواستن از شیطانها و تقرب جستن به آنها به وسیله ذبح کردن و نذر گرفتن، و سبک شمردن اموری که الله متعال به تعظیم و توقیر آن دستور فرموده است، و اهل علم در کافر بودن کسی که چنین اعمالی را انجام میدهد، هیچ اختلافی ندارند.
لیکن بعضی از علما حیله و نیرنگهای پنهانی و چشم بندی را نیز سحر مینامند، و برخی از علما نیرنگها و حیله گریهایی که بواسطه بعضی از دواهایی که بر عقل و هوش و حس و جان انسان تأثیر میافکند را نیز سحر خواندهاند. به این خاطر آن عده علما همه ساحران را مطلقا تکفیر نمیکنند تا آنکه از کیفیت سحرشان متیقن شوند، اگر سحر او از راه شیاطین و کمک خواستن و تقرب جستن به آنها بود، او را کافر میشمارند، و اگر سحر او از راهی دیگری بود؛ حکم کردهاند که باید تعزیر و جزا داده شود تا از این کار خودداری کند، و او را کافر نمیگویند.
﴿١٠٣﴾ اگر آنان به رسول اکرم ج و قرآن کریم ایمان میآوردند و از سحر و کفری که در آن غرق شده بودند دوری میجستند، بدون شک اجر و پاداش الهی نسبت به آنچه از متاع ناچیز و بیارزش دنیا که بوسیلۀ سحر بدست میآورند برایشان بهتر بود اگر میدانستند ولی ندانستند.
از فواید دو آیه گذشته:
١- از سنن الهی این است هر که حق را دانسته و شناخته ترک کند؛ مبتلا به باطل میشود، هرکه از کتاب و سنت پیروی نکند، مبتلا به پیروی از شیاطین انس و جن میشود همانگونه که یهودیان کتاب الله را پشت سر انداختند و به پیروی از شیاطین و سحر و جادو مبتلا شدند.
٢- بیان نقش یهود در میدان سحر و جادو، اینکه آنان سحر و جادو را از شیاطین در دوران سلیمان ÷ آموختند، و همچنان از آن دو فرشته.
٣- سحر و جادو از اعمال شیاطین بوده، و سلیمان ÷ از آن بیزار و مبرا است.
٤- آموختن و تعلیم دادن سحر کفر است.
٥- گاهی الله متعال اسباب گناه را بخاطر امتحان و آزمایش بندگانش میسر میکند، تا اصحاب ایمان راستین از اصحاب دعوای پوچ نمایان گردند.
٦- اثبات تأثیر سحر، لیکن تأثیر آن مشروط به اذن الله است.
٧- بیان آنکه اسباب هر چند قوی و محکم هم باشد؛ بدون اجازۀ الله تعالی تأثیری نمیتوانند داشته باشند، و این بیانگر آن است که قدرت الله متعال بالاتر از اسباب است.
٨- آموختن سحر ضرر و زیان محض است، و در آن هیچ گونه سود و منفعتی وجود ندارد، نه منفعت دنیوی و نه منفعت آخروی، از اینجاست که جادوگران همیشه در زندگی زشت بسر میبرند.
٩- این فرمودۀ الله متعال ﴿وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ﴾ «و قطعاً میدانستند که هر کس، خریدار چنین متاعی باشد، هیچ بهرهای در آخرت نخواهد داشت.» تأیید کنندۀ قول کسانی است که گفتهاند: سحر کفر اکبر است، چون کسانی که در آخرت هیچ نصیبی ندارند همانا کفارند.
١٠- وسعت حلم و بردباری الله متعال که با وجود این کفر و اعراض از جانب یهودیان، باز هم آنها را به ایمان و پرهیزگاری میخواند.
١١- ثواب الله و پاداش نیک او در آخرت، نصیب مؤمنان پرهیزگار میباشد.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَٰعِنَا وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَا وَٱسۡمَعُواْۗ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٞ١٠٤
مَّا يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ خَيۡرٖ مِّن رَّبِّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ١٠٥
۞مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ١٠٦
أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ١٠٧
أَمۡ تُرِيدُونَ أَن تَسَۡٔلُواْ رَسُولَكُمۡ كَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۗ وَمَن يَتَبَدَّلِ ٱلۡكُفۡرَ بِٱلۡإِيمَٰنِ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ١٠٨﴾
ای کسانی که ایمان آوردهاید! مگویید؟ «رَاعِنَا» (مراعت ما را بکن که این لفظ در زبان عبری، اهانتآمیز است)؛ وبگویید: «انظُرنَا» (که به همان معناست و اهانتآمیز نیست) و گوش فرا دهید، وبرای کافران عذاب دردناکی است. ﴿١٠٤﴾
کسانی که کفر ورزیدند از اهل کتاب و مشرکین دوست ندارند که خیری از جانب پروردگارتان بر شما نازل شود، و الله هرکسی را که بخواهد به رحمت خویش اختصاص میدهد والله دارای فضل بزرگ است. ﴿١٠٥﴾
هیچ آیهای را منسوخ یا آن را (از آئینه دل مردمان) فراموش نمیگردانیم مگر اینکه بهتر از آن یا مانند آن را میآوریم؛ آیا نمیدانی که الله، بر همه چیز تواناست. ﴿١٠٦﴾
آیا نمیدانی که پادشاهی آسمانها و زمین از آنِ الله است و شما جز او یار و یاوری ندارید؟!. ﴿١٠٧﴾
آیا میخواهید از پیامبرتان سوال (و تقاضایی را) کنید همانطور که قبلا از موسی درخواست شد؟ و هرکسی کفر را جانشین ایمان گرداند به راستی که از راه راست گمراه شده است. ﴿١٠٨﴾
﴿١٠٤﴾ کلمۀ «راعنا» به معنای توجه کن یا رعایت کن یا مهلت بده. اما این کلمه در زبان یهود به معنای دشنام و فحش زشتی استعمال میشد، وقتی یهود شنیدند که اصحاب رسول اکرم ج با ایشان کلمۀ «راعنا» را استعمال میکنند به این قصدکه ای رسول الله! حال ما را رعایت کن، یعنی: در تعلیم احکام اسلام به ما از رفق و آسانی کار بگیر، یهود این فرصت را غنیمت شمردند و این کلمه که در نزد خودشان دشنامی بود، رسول اکرم ج را با آن مورد خطاب قرار میدادند. یعنی در ظاهر این کلمه را به معنای عربی آن استعمال میکردند و در باطن هدف شان معنای زشت آن میبود، الله متعال مؤمنان را از گفتن این کلمه نهی کرد تا راه دشنام دادن یهود قطع گردد و به عوض آن کلمۀ دیگری را به آنان تعلیم داد که عبارت از «انظرنا» است یعنی: بر ما روی کن یا به سوی ما بنگر. و به مؤمنان دستور داد که به فرمان رسول اکرم ج گوش فرا داده و از او در مورد آنچه به آن امر فرموده، و آنچه از آن نهی کرده است، اطاعت کنند. سپس یهودیان را تهدید نموده و فرمود که ما برای کافرانی که رسول گرامی ما را مورد تمسخر قرار میدهند، عذابی دردناک آماده نمودهایم.
از فواید این آیه:
١- از لازمۀ ایمان، رعایت ادب با الله جل جلاله و پیامبرش ج است، از اینجاست که این آیه کریمه را به «یا أیها الذین آمنوا» آغاز نمود.
٢- نهی از بکار بردن الفاظی که احتمال مدلول زشت دارد، بخصوص در حق الله جل جلاله و پیامبرش ج، گرچه گویندۀ آن غرض و نیتش درست باشد.
٣- نهی از مشابهت با کفار در اقوال و افعال و عاداتشان.
٤- اگر مردم الفاظی را بکار میبردند، و یا معاملهای میکردند که در آن محظور شرعی وجود دارد، و آنان از چنین چیزی نهی شدند؛ باید به عوض آن ایشان را به الفاظ و معاملات درست و نیک راهنمایی کرد.
چنانکه در این آیه مؤمنان را از گفتن کلمه «راعنا» نهی کرده و در عوض آن، آنان را به گفتن «انظرنا» راهنمایی کرد.
٥- وجوب گوش فرادادن به دستور الله أ و پیامبرش ج، و اطاعت از اوامر الله و رسولش.
٦- اشاره به آنکه بیادبی با الله و پیامبرش ج و نافرمانی فرامین ایشان شاید انسان را به کفر بکشاند.
﴿١٠٥﴾ کسانی که کفر ورزیدهاند از اهل کتاب و مشرکان به سبب شدت عداوتی که با شما مسلمانان دارند، دوست ندارند که خیری بر شما نازل گردد چه این خیر، وحی الهی باشد یا غیر آن. رحمت در این آیه به معنای نبوت است و به قولی معنای آن عام است. و الله أ دارای فضل و رحمت بزرگ است پس چرا دوست ندارند که الله أ هرکسی از بندگان خود را که بخواهد به رحمت و فضل و احسان خویش اختصاص دهد؟
از فواید این آیه:
١- بیان شدت عداوت و دشمنی کفار اهل کتاب؛ یهود و نصاری و همچنان مشرکان با مسلمانان. چون ایشان هرگز رواداری خیری را چه دینی و چه دنیوی باشد برای مسلمانان ندارند و هیچ خدمتی برای مسلمانان تقدیم نمیکنند مگر آنچه که مصالح خودشان در آن وجود داشته باشد.
٢- بنابر فایده گذشته برای مسلمانان جایز نیست که چیزی از سلطه و مسئولیت را به عهده کفار بگذارند یا آنها را اهل مشورت و اعتماد خویش بگردانند. چون آنها خواهان اندکترین خیری برای مسلمانان نیستند، بلکه باید همیشه از آنها باحذر بود و با ایشان به عنوان دشمن رفتار کرد، و نباید بر اساس گمان نیک با آنها معامله نمود.
٣- هیچ کسی نمیتواند خیر و برکت و فضل و کرم الله را از ما باز دارد بشرطی که ما سزاوار آن باشیم.
٤- هر که خیرخواه مسلمانان نباشد؛ در او شباهتی به یهود وجود دارد.
٥- اثبات برخی از صفات الله متعال که عبارتند از: مشیئت، رحمت، اراده، و فضل که همۀ این صفات لایق عظمت و جلال اوتعالی بوده و به صفات مخلوق مماثل نیست.
﴿١٠٦﴾ نسخ در لغت به معنای برطرف کردن و از بین بردن است و هر چیزی که جانشین چیزی دیگری شود در حقیقت آن را نسخ کرده است. چنانکه در زبان عربی گویند: آفتاب سایه را نسخ کرد و پیری جوانی را نسخ کرد. اما نسخ در اصطلاح شرعی عبارت از برداشتن حکم دلیل شرعیای و یا لفظ آن، توسط دلیل شرعی دیگری است، به این گونه که الله متعال حلال را حرام و حرام را حلال کرد و یا مباح را ممنوع و ممنوع را مباح گردانید. و این چنین تغییر و تبدیل احکام صورت نمیگیرد مگر در باب حلال و حرام و در منع و اباحت، اما در باب اخبار ناسخ و منسوخی نیست. و اصل کلمۀ نسخ از نسخ کتاب گرفته شده است، یعنی نقل مضمون آن از یک نسخه به نسخۀ دیگر. همچنان نسخ یک حکم به حکمی دیگر به معنای نقل دادن آن به غیر آن است چه این نسخ در حکم آیه صورت گیرد یا در خط و نوشتۀ آن. گفتنی است که علمای سلف و خلف اسلام بر ثبوت نسخ در کتاب الله تعالی متفقند و جز کسی که نظر او قابل اعتبار نیست کسی با جمهور مخالفت نورزیده است. یهودیان نیز نسخ را انکار میکنند تا به این وسیله بتوانند نبوت رسول اکرم ج را انکار و رد نمایند. به همین جهت گفتند: چون محمد ج برخی از احکام تورات را نسخ نموده است لذا او فرستادۀ الله أ نیست. در حالی که خودشان در این مسأله مغلوب و محکومند، زیرا در تورات نسخ وجود دارد ولی یهود از آن چشم پوشی میکردند، چون نکاح برادر با خواهر در شریعت آدم ÷ جایز بود و الله متعال آن را بر موسی ÷ و قوم او حرام قرار داد.
پس هر آیهای را که فراموشتان گردانیم تا آن را نخوانید و به یاد نیاورید، بهتر از آن یا همانندش را برایتان میآوریم. و این خیریت و بهتری تعلق به شخص مکلف دارد، و توضیح آن از این قرار است که: نسخ گاهی به چیزی گرانتر میباشد که خیریت آن در کثرت ثواب میباشد، و گاهی به چیزی سبکتر میباشد که خیریت آن در آسانی و سهولتش بر بندگان همراه با اجر تام و کامل است، وگاهی به چیزی همانند و مماثل میباشد که خیریت آن در تسلیم شدن بنده و گردن نهادنش به احکام الهی است. پس بدانید که نسخ یکی از نشانههای قدرت و توانایی الله متعال است.
از فواید این آیه:
١- ثبوت نسخ در قرآنکریم و البته از نگاه عقل جایز بوده و از حیث شرع واقع شده است.
٢- ناسخ گاهی بهتر از منسوخ بوده وگاهی همانند آن میباشد. یعنی از نگاه عمل، اما از نگاه پیامد حتما بهتر میباشد.
٣- شریعت الله متعال مبنی بر مصالح است. چون نسخ بغرض مصلحت صورت گرفته است.
٤- بیان قدرت لامنتهی الله عز وجل، کامل و شامل همه چیز است، و نسخ هم یکی از نشانههای قدرت اوتعالی است.
﴿١٠٧﴾ آیا نمیدانی ای مخاطب! که الله متعال تواناست و در تصرف و ایجاد و اختراع و تنفیذ اوامر خود در عالم شریکی ندارد و او به مصلحت بندگان خود داناتر است، لذا نسخ احکام هم یکی از جمله مصالحی است که برای بندگان خود تجویز دیده است و این مصالح گاهی نظر به اختلاف زمان تغییر مییابد. پس شما ای مردم جز الله أ هیچ دوست و مددکاری ندارید که امور شما را زیر نظر داشته باشد و شما را نصرت بدهد.
از فواید این آیه:
١- آسمانها و زمین و آنچه در آن دو وجود دارد همه ملک الله جل جلاله بوده و زیر تصرف او قرار دارد.که از جمله تصرف اوتعالی در ملکش همانا نسخ احکام است.
٢- ولایت و نصرت واقعی همان ولایت و نصرتی است که از جانب الله متعال میباشد، اما کسی که خود را دشمن الله قرار دهد، آنگاه برای او هیچ دوست و مددکاری نخواهد بود.
﴿١٠٨﴾ الله أ در این آیه مؤمنان را از کثرت سوال نهی نموده است، زیرا بنیاسرائیل قبلا از موسی ÷ خواستند که الله متعال را آشکارا به ایشان نشان دهد! و مشرکان نیز از رسول اکرم ج خواستند که الله متعال و فرشتگان را یکجا با آنان رویاروی گرداند! پس شما ای مسلمانان! با پیغمبرتان مانند اهل کتاب و مشرکان رفتار نکنید، زیرا کسی که هدایت را با گمراهی عوض نماید، در حقیقت دست از طاعت الله أ کشیده و از جادۀ حق به بیراهه رفته و به جای ایمان به کفر برگشته است. رسول اکرم ج نیز اصحاب کرام را از سوال کردن بسیار منع نمود چنانکه در حدیث فرمود: «ذَرُونِي مَا تَرَكْتُكُمْ، فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِكَثْرَةِ سُؤَالِهِمْ وَاخْتِلَافِهِمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِمْ، فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ، وَإِذَا نَهَيْتُكُمْ عَنْ شَيْءٍ فَدَعُوهُ»[٧١].
«مرا با آنچه که برای شما به جا گذاشتم رها کنید، (زیرا برایتان بس است و از من بسیار نپرسید)؛ چون امتهای پیش از شما به خاطر پرس وجوی زیادشان واختلافشان با پیامبرانشان هلاک شدند. هرگاه شما را از چیزی نهی کردم، از آن اجتناب کنید وهرگاه شما را به کاری امر کردم، در حد توان آن را انجام دهید».
از فواید این آیه:
١- مذمت کسانی از این امت که از پیامبرشان مانند سؤالهای یهودیان از موسی ÷ را میپرسند، و سؤالهای یهودیان بخاطر امور ذیل مذموم قرار داده شده:
أ- مبنی بر ضعف یقین و باورشان بود. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗا ...﴾ «الله به شما دستور میدهد که گاوی را ذبح کنید» گفتند: «آیا ما را مسخره میکنی؟».
ب- چیزهای حرام و ناجایز را میخواستند ﴿يَٰمُوسَى ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ﴾ «ای موسی برای ما معبودی(غیر از الله) قرار ده همچنان که آنان نیز معبودانی دارند».
ج- بخاطر عناد و لجاجت سؤال میکردند: ﴿لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ﴾ «به تو ایمان نمیآوریم تا خدا را آشکارا ببینیم».
د- سوالهایشان زیاد و متکرر بود.
هـ- از چیزهایی میپرسیدند که باعث سختگیری بر خود ایشان میشد مانند «قصۀ بقره».
٢- هرکه ایمان را به کفر عوض کند گمراه و گم گشته است. و این شامل کسی است که بر کفر خود پافشاری کرده و به دین اسلام داخل نمیگردد، و کسی که از دین اسلام برگشته وکافر و مرتد شده است.
٣- رد بر طایفۀ جبریه که میگویند: انسان نسبت به اعمال خود هیچ اراده و اختیاری ندارد، بلکه بر عمل خود مجبور و ناچار است. در حالیکه الله متعال در این آیه عوض کردن ایمان به کفر را به خود انسان نسبت داد.
﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٠٩
وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ١١٠
وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١١١
بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ١١٢
وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ لَيۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَهُمۡ يَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ١١٣﴾
بسیاری از اهل کتاب پس از اینکه حق برایشان روشن گردید به خاطر حسدی که در دل دارند، دوست دارند که شما را پس از ایمان آوردنتان کافر گردانند، پس گذشت و چشم پوشی کنید تا الله فرمان خود را بیاورد؛ همانا الله بر هر چیزی توانا است. ﴿١٠٩﴾
و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید، و آنچه شما از خوبی و خیر برای خودتان پیش میفرستید آن را نزد الله خواهید یافت. همانا الله به آنچه میکنید بینا است. ﴿١١٠﴾
و گفتند: هرگز وارد بهشت نمیشود مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد. این آرزوهای آنهاست. بگو: اگر راست میگویید دلیلتان را بیاورید. ﴿١١١﴾
آری! هرکس که مخلصانه روی به الله کند و نیکوکار باشد پس پاداش او نزد پروردگارش است، و نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین خواهند شد. ﴿١١٢﴾
و یهودیان گفتند: نصارا بر هیچ چیزی (از دین حق) نیستند، و نصارا گفتند: یهودیان بر هیچ چیزی (از دین حق) نیستند، در حالیکه آنها کتاب(آسمانی) را میخوانند، همچنین کسانی که نمیدانند سخنی مانند سخن آنها گفتند، پس الله روز قیامت میان آنها در آنچه اختلاف میکردند داوری میکند. ﴿١١٣﴾
﴿١٠٩﴾ بسیاری از یهود و نصاری از روی حسد و نیات ناپاکشان آرزو دارند که شما را پس از ایمانتان به کفر برگردانند. این انگیزۀ نامیمونی که در دلهایشان میجوشید وقتی ظاهر شدکه با دلایل و براهین قاطع دانستند که محمد ج رسول الله است، همان رسولی که اوصاف او را در تورات و انجیل یافتند. پس شما ای مؤمنان ایشان را ترک نموده و روی گردانید تا اینکه امر الله متعال در موردشان برسد که عبارت است از قتل گروهی از یهودیان و تبعید برخی، و تعیین جزیه بر برخی دیگر و در امان ماندن کسانی از ایشان که مسلمان شدند و بدانید که الله أ بر انجام هر کاری قادر است.
از فواید این آیه:
١- بیان شدت عداوت و دشمنی یهود و نصاری با مسلمانان چه، بسیاری از آنها از روی حقد وحسدی که در دلهای خود نسبت به مسلمانان دارند؛ دوست دارند که مسلمانان به کفر برگردانند، یعنی از دینشان که اسلام است بیرون سازند حتی اگر به یهودیت ونصرانیت هم نگرایند.
٢- کسی بعد از اسلام کفر بورزد، چنین شخصی مرتد نامیده میشود، و در حق او احکام مرتدین تطبیق میشود و به نام دینی که به آن گرویده نسبت داده نمیشود، و احکام اهل آن دین به وی تعلق نمیگیرد، پس اگر مسلمانی یهودی و یا نصرانی شود؛ او را نمیتوانیم یهودی یا نصرانی بنامیم، بلکه مرتد گفته میشود و احکام یهود و نصاری را از نگاه حلال بودن ذبائح شان و جواز ازدواج با زنان ایشان؛ نمیگیرد.
٣- بیان قباحت حسد وآنکه صفتی از صفات زشت یهود و نصاری است که آنها را از پذیرفتن حق مانع شد.
٤- بیان آنکه یهود و نصاری میدانستند که اسلام یک منقبۀ بزرگی است برای پیروانش. از اینجاست که با اسلام و مسلمانان حسد ورزیدند و سعی دارند که آنها را از این منقبۀ بزرگ خالی بسازند.
٥- وجوب برحذر بودن از یهود و نصاری، چون آنها نسبت به مسلمانان حقد و حسد و دشمنی و عداوت عمیق در دل دارند و گاهی بر زبان و عملکردشان ظاهر میگردد.
٦- بیان تدریج در احکام شریعت، چون در ابتدا مسلمانان را به گذشت و روی گرداندن در مقابل تجاوزات دشمنان شان دستور داد، تا اینکه مسلمانان از قوت و شوکت برخوردار شدند، آنگاه ایشان را به جهاد مسلحانه دستور داد.
٧- جواز صلح و مصالحه باکفار در حالیکه مسلمانان قدرت و توانائی نداشته باشند.
٨- اثبات صفت قدرت و توانائی برای الله متعال وآنکه قدرت اوتعالی شامل همه چیز است.
٩- بشارت برای مسلمانان که این حالت ضعف و ناتوانائی که ایشان را مجبور به گذشت و روی گردانی میکند؛ تغیر خواهد خورد، و ضعف ایشان مبدل به قوت، و گذشتشان مبدل به جهاد خواهد شد.
١٠- به کارگرفتن حکمت در دعوت به سوی الله و صبر کردن در برابر اذیت و آزار مردم تا اینکه نصر وکامیابی تحقق یابد.
﴿١١٠﴾ و در ادای فرایض خصوصا نماز و زکات پایبند و کوشا باشید و هر عمل خیری را که بخاطر تقرب به الله و ذخیره برای آخرت تان پیش میفرستید، اجر و پاداش آن را در نزد الله أ خواهید یافت؛ زیرا الله متعال از هیچ عملتان بیخبر و غافل نیست و هر خورد و بزرگی نزد اوتعالی ثبت است. و به آنچه میکنید بیناست.
از فواید این آیه:
١- وجوب برپاداشتن نماز و پرداختن زکات.
٢- برپاداشتن نماز و پرداختن زکات از اسباب نصرت و کامیابی علیه دشمنان است.
٣- هرکار خیری را که انسان پیش میفرستد – خورد باشد یا بزرگ – پاداش آن را روز قیامت دریافت خواهد کرد.
٤- تشویق و ترغیب در کار خیر.
٥- وسعت علم الله متعال که هر آنچه میکنیم، میبیند و میداند.
﴿١١١﴾ یهودیان گفتند: جز یهودی هیچ کس وارد بهشت نمیشود! و نصاری هم گفتند: جز نصرانی هیچ کس وارد بهشت نمیشود پس هر گروهی از اهل کتاب یگدیگر را به گمراهی متهم میکرد. لیکن این همه آرزوهای بیاساس و باطلشان بود که هیچ دلیلی در کتابهای آسمانی در مورد آن نازل نشده است. پس اگر در آرزوهای خام و بیدلیل و ادعاهای باطلتان دلیل و برهانی دارید که بوسیلۀ آن یقین بدست آید، برای ما بیاورید. ولی هرگز چنین چیزی را نمیتوانند بیاورند.
از فواید این آیه:
١- بیان خودخواهی و خودبینی و غرور یهود و نصاری به دین خویش، و تعصب هر یک برای دینش، و محصور نمودن فضل الله برای خودشان.
٢- تکذیب یهود و نصاری در دعوای پوچشان که جز یهود و نصاری کسی دیگر وارد بهشت نمیشود، و بیان آنکه این همان آرزوهای بیاساسی است که بر صدق آن هیچ دلیلی ندارند.
٣- هرکه به آرزوهای خود فریب خورده و در مراتب والا طمع کند، و حال آنکه او هیچ عملی برای رسیدن به آن مراتب را انجام نداده؛ در او شباهتی به یهود و نصاری وجود دارد.
﴿١١٢﴾ نه! این چنین نیست که شما میپندارید، بلکه کسی وارد بهشت میشود که خود را مخلصانه به الله أ تسلیم کند و اعمال نیک و شایسته مطابق اوامر الله أ و پیغمبرانش انجام دهد. این مردمان پاداششان در نزد الله أ محفوظ است که همانا بهشت میباشد و در آخرت نه بیمی بر آنان است و نه غمگین میشوند.
از فواید این آیه:
١- بیان صفت اهل جنت، آنها کسانیاند که در ایشان دو صفت هم وجود دارد:
أ- اخلاص عمل برای الله متعال که مدلول فرمودۀ اوتعالی است: ﴿مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ﴾
ب- پیروی از شریعت الهی که مدلول فرمودۀ اوتعالی است: ﴿وَهُوَ مُحۡسِنٞ﴾. و این همان دو شرط اساسی در قبول عمل و درست بودن عبادت است.
بنابراین میتوان گفت که اهل بدع در مقابل بدعتهایشان هیچ اجر و پاداش نیکی نخواهند داشت گرچه آن بدعتها را به اخلاص نیت انجام داده باشند، چون شرط دوم را که همانا پیروی از شریعت الهی است؛ پایمال نمودهاند.
٢- بیان پاداش کسی که دو شرط مذکور را در اعمال خویش تحقق میبخشد، که برای آنان سه پاداش داده میشود:
أ- اجر او نزد پروردگارش محفوظ میباشد.
ب- از آیندۀ خویش در ترس نمیباشند.
ج- برگذشته خویش غمگین نمیباشند.
﴿١١٣﴾ هر طایفهای از اهل کتاب خیر و خوبی را از دیگری نفی میکرده و آن را به خود اختصاص داده و حقی را که با گروهِ مخالف است انکار میکند، در حالی که این شیوۀ منصفانهای نیست، چرا که انسان منصف به حقی که نزد خصمش وجود دارد، اعتراف کرده و باطل او را رد میکند و بغض و عداوتی که با خصم دارد او را وادار به انکار حق نمیکند. این بیانصافی و تجاوز در حق یکدیگر در حالی از یهود و نصاری صورت میگیرد که ایشان در کتاب آسمانی تأیید جانب مقابل را میخوانند ولی به آن کفر میورزند. همچنان امتهای قبل از یهود و نصاری که چیزی از کتابهای آسمانی را نمیدانستند سخنی مانند سخن ایشان گفتند. اما بدانند که الله أ در روز قیامت در میان یهود و نصاری و سایر مردمان قضاوت عادلانه خواهد کرد و هر کسی خواهد دانست که چه کسی مستحق بهشت است و چه کسی مستحق دوزخ؟
از فواید این آیه:
١- ملتهای کفر – با اینکه همه در مقابل اسلام و مسلمانان یکدستند، و همه در دشمنی و ضربه وارد کردن بر اسلام و مسلمانان همکارند، ولی در میان خود – یکدیگر را تکفیر نموده و باهم دشمنند، چون هریک بر این باورند که دین حق همان دینی است که ایشان بر آنند، و دین گروههای دیگر را باطل میدانند.
٢- کسی که حق را شناخته و رد میکند، قبیحتر است از کسی که حق را بسبب جهل رد میکند. چون شخص دومی عذری دارد، اما شخص اول هیچ عذری ندارد.
٣- عناد و سرکشی باعث میشود که انسان عالم و دانا حرفهای جاهلانه و احمقانه بگوید.
٤- اثبات ایمان به روز قیامت که یکی از ارکان ششگانه ایمان است.
٥- اثبات حکم و فیصله کردن برای الله متعال در روز قیامت، که میان بندگانش در مورد آنچه اختلاف دارند فیصله میکند.
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن يُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ مَا كَانَ لَهُمۡ أَن يَدۡخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِينَۚ لَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٞ١١٤
وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ١١٥
وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ كُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ١١٦
بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ١١٧
وَقَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ لَوۡلَا يُكَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِينَآ ءَايَةٞۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ تَشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡۗ قَدۡ بَيَّنَّا ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يُوقِنُونَ١١٨
إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗاۖ وَلَا تُسَۡٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِيمِ١١٩﴾
و کیست ستمگرتر از کسی که نگذارد در مسجدهای الله نام او برده شود و در ویرانی آن بکوشد؟ آنان را نسزد که وارد آن شوند مگر اینکه ترسان باشند، خواری و رسوایی در دنیا برای آنها است و در آخرت عذاب بزرگی در پیش دارند. ﴿١١٤﴾
ومشرق و مغرب از آنِ الله است، پس به هر طرف که رو کنید روی الله آنجا است، همانا الله گشایشگرِ دانا است. ﴿١١٥﴾
و گفتند: الله فرزندی را برگزیده است، پاک است او، بلکه آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ اوست، و همه فرمانبردار او هستند. ﴿١١٦﴾
پدید آورندۀ آسمانها و زمین است، وهرگاه به کاری اراده کند؛ فقط به آن میگوید: «شو»، پس میشود. ﴿١١٧﴾
و کسانیکه نمیدانند، گفتند: چرا الله با ما سخن نمیگوید یا آیۀ روشنی برای ما نمیآید؟، کسانی که پیش از آنها بودند مانند سخن آنها گفتند، دلهایشان، شبیه همدیگر است. به راستی که آیات را برای قومی روشن ساختهایم که یقین دارند. ﴿١١٨﴾
همانا ما تو را به حق مژده دهنده و بیم دهنده فرستادهایم، و دربارهی دوزخیان بازخواست نخواهی شد. ﴿١١٩﴾
﴿١١٤﴾ و کسی ظالمتر از شخصی نیست که مردم را که برای ادای نماز و تلاوت و آموختن قرآن کریم و ذکر الله به مساجد میآیند منع کند، و در ویرانی بنای مساجد و یا در تعطیل ساختن طاعات و عبادات در آنها؛ مانند آموختن علم و نشستن اعتکاف کنندگان و دیگر اعمال مشروع، سعی کند. در حالیکه شایستۀشان این بود که از عظمت و کبریای الله متعال به حالت بیم و هراس وارد مساجد شوند، زیرا مساجد جای عبادت الله متعال است، پس چگونه جرأت نموده در تخریب و منع مردم از رفتن به مساجد میکوشند؟! در این آیت الله أ به مسلمانان ارشاد میکند که کفار را از وارد شدن به مساجد منع نمایند، همچنان به مؤمنان اجازه میدهد که وقتی کفار هراسان و ذلیل بودند دروازۀ مساجد را به رویشان باز بگذارند.
پس کسانی که مساجد الله را ویران میکنند و از ذکر اوتعالی در آنها جلوگیری میکنند، الله متعال ایشان را بوسیلۀ مجاهدان مؤمن خود خوار و ذلیل میکند. و در آخرت نیز عذاب دردناک و سهمگین در انتظارشان است.
از فواید این آیه:
١- منع کردن از ذکر الله در مساجد، و کوشش در خراب کردن آنها بزرگترین ظلم و ستمی است که مرتکبان آن در دنیا دچار رسوایی و درآخرت گرفتار عذاب بزرگی خواهند شد.
٢- اثبات تفاوت مردم در گناه و معصیت، و ظلم و ستم، وآنکه جرم برخی از گناهان بزرگتر از برخی دیگری است.
٣- کسانی که مرتکب چنین ظلمی میشوند نباید داخل مساجد شوند مگر ترسان و هراسان.
٤- ظلمی که ضرر آن به مردم میرسد موجب دو نوع عقوبت میشود: یکی عقوبت دنیوی تا سینههای مظلومین را شفا بخشد، و دومی عقوبت اخروی که بزرگتر خواهد بود.
٥- مسلمانان همه در مساجد الله یکسانند و همه حق عبادت در آن را دارند، و منع کسی از عبادت در خانههای الهی ظلمی است که موجب عقوبت میشود.
﴿١١٥﴾ در سبب نزول این آیه آمده است که رسول اکرم ج در مسیر حرکت از مکه به سوی مدینه به هر سمت و جهتی که شتر سواریش در حرکت بود نماز را ادا میکرد. ابنعمر ب فرمود: این آیه ﴿فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ﴾[البقرة: ١١٥] «پس به هر کجا روی آورید، روی الله آنجاست» در همین باره نازل گردیده است[٧٢].
عبدالله بن عامر بن ربیعه از پدرش روایت کردهاند: در یک شب تاریک با رسول اکرم ج در سفر بودیم و نمیدانستیم که قبله کدام سمت است، هرکس روبروی خود نماز خواند و در آن قسمت نشانه گذاشت، چون صبح شد به رسول اکرم ج یادآوری کردیم. پس الله عزوجل ﴿فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ﴾ را نازل گردانید[٧٣].
و طلوع گاه و غروبگاه آفتاب و هر آنچه که ما بین آنها قرار دارد، ملک الله أ است. و به هر جهتی که روی آورید پس همان جا روی الله متعال است. این حکم وقتی قابل تطبیق است که جهت قبله بر نماز گذار پوشیده بماند، یا وقتی که مسلمان نماز نافله را سوار بر مرکب ادا کند، چنانکه رسول اکرم ج سوار بر مرکبشان به هر سویی که حرکت میکرد نماز ادا میکرد، بیگمان الله متعال صاحب فضل و عطای بیشمار است و علم او همه چیز و همه کس را در برمیگیرد.
«العلیم» به معنای دانا،یکی از اسماء حسنای الله متعال است که دانایی او، بر هر چیزی احاطه دارد؛ او از تمام امور بدیهی، ممکن و ناممکن باخبر است. پس الله أ، ذات بزرگوار و صفات مقدس و بزرگ خود را که از واجبات و بدیهیات میباشد و وجود آن قطعی است، میداند. همچنین از چیزهایی که وجود آن ممکن نیست، باخبر است و میداند که اگر به وجود بیایند، وجود آنها چه اثری خواهد داشت. همچنان اوتعالی ممکنات را میداند؛ منظور از ممکنات، چیزهایی هستند که وجود و عدم وجود آنها، امکان پذیر است؛ پس او، دانایی است که دانایی و آگاهیش، جهان بالا و پایین را احاطه نموده و هیچ مکان و زمانی نیست که او، به آن آگاه نباشد و او، پیدا و پنهان را میداند.
نصوص بسیاری در بیان فراگیر بودن علم و آگاهی الله أ آمده است. به اندازه ذرهای یا کوچکتر و بزرگتر از آن، در آسمان و زمین از نگاه الله أ پنهان نمیماند؛ الله أ، نه غفلت میورزد و نه فراموش میکند؛ علم و دانش گسترده و گوناگون مردم و آفریدهها، در مقایسه با علم و آگاهی الله أ، هیچ چیزی به نظر نمیآیند؛ همانطور که قدرت و توانایی آنها به هیچ وجه با قدرت الله متعال قابل مقایسه نیست. پس الله است که به انسانها چیزهایی آموخته که نمیدانستند و آنها را بر انجام کارهایی توانایی داده که بر انجام آن توانایی نداشتند. علم و آگاهی الله أ، به تمام آنچه در جهان بالا و پایین است، احاطه دارد؛ او، آینده جهان را میداند و از آنچه که وجود ندارد، باخبر است. میداند که اگر پدید بیاید، چگونه خواهد بود؛ اوضاع و احوال انسانها را از زمانی که آنها را آفریده و پس از آنکه آنان را میمیراند و پس از آنکه آنها را زنده میگرداند، میداند؛ از همه کارهای خوب و بد آنان و سزا و جزای آنها در جهان آخرت بطور مفصل و با تمام جزئیات باخبر است.
خلاصه اینکه الله أ، ذاتی است که به درون و برون و به پیدا و پنهان و به واجبات و محالات و ممکنات و به جهان بالا و پایین و به گذشته و حال و آینده بطور کامل آگاه است و از آن خبر دارد. پس هیچ چیزی بر او پوشیده و پنهان نیست. الله اکبر.
از فواید این آیه:
١- بیان عمومیت و شمولیت ملک الله سبحانه و تعالی که شرق و غرب و آنچه میان آن دو است را در برگرفته است پس چیزی از ملک او خارج نیست، و این ملک مطلق و عام تنها از آنِ الله متعال است.
٢- اثبات صفت «وجه» یعنی: روی، برای الله متعال، همانگونه که لایق عظمت و بزرگی اوتعالی است.
٣- اثبات دونام از نامهای حُسنای اوتعالی: واسع (گشایش دهنده)، علیم (دانا).
﴿١١٦﴾ یهودیان گفتند: عُزیر پسر الله أ است!، و نصاری گفتند: مسیح پسر الله أ است! و کفار عرب گفتند: فرشتهها دختران الله أ اند. و الله متعال از باطل سراییهای ایشان اعلان بیزاری نموده و پندارهای باطلشان را رد کرده فرمود که ذات او از سخنان این گروهها که به وی برگزیدن فرزند را نسبت میدهند پاک و منزه است بلکه هر آنچه که در زمین و آسمانها است به شمول عزیر و عیسی أ، همه بندگان تابع و خاشع او هستند که هرگز از عبادت و نیایش او سرکشی نمیکنند، پس چگونه میتوانند فرزندان الله باشند؟ ابن عباس ب از رسول اکرم ج روایت کرده است که الله أ فرمود: «كَذَّبَنِي ابْنُ آدَمَ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ ذَلِكَ، وَشَتَمَنِي، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ ذَلِكَ، فَأَمَّا تَكْذِيبُهُ إِيَّايَ فَزَعَمَ أَنِّي لاَ أَقْدِرُ أَنْ أُعِيدَهُ كَمَا كَانَ، وَأَمَّا شَتْمُهُ إِيَّايَ، فَقَوْلُهُ لِي وَلَدٌ، فَسُبْحَانِي أَنْ أَتَّخِذَ صَاحِبَةً أَوْ وَلَدًا»[٧٤] متفق علیه.
«فرزندآدم مرا تکذیب کرد و برایش شایسته نبود که مرا تکذیب کند، و دشنامم داد و برایش شایسته نبود که مرا دشنام دهد؛ تکذیب وی مرا از این قرار بود که او پنداشته است که من قادر به بازگردانیدن خلقت او به شکل اول آن نیستم. اما دشنام دادن او در گفته اوست که میگوید: من فرزند دارم، در حالیکه من پاک و منزه هستم از آن که همسر و فرزندی داشته باشم».
آری! همه مخلوقات به بندگی الله متعال فروتنانه میایستند و برای او سر تعظیم و تسلیم فرود میآورند، پس چگونه فرزند وی میباشند؟!
﴿١١٧﴾ الله متعال آفرینش آسمانها و زمین را بدون اینکه نمونۀ قبلی داشته باشند آغاز کرده و پدید آورد. وهرگاه الله متعال ارادۀ آفریدن چیزی را داشته باشد و یا کار هستی را تدبیر کند، با گفتن کلمۀ «کن» بدون معطلی و امتناع و مهلت به وجود میآید. بنابراین قدرت کامل بدست الله أ است و فرمانش اجرا و مقصودش عملی شدنی است.
از فواید دو آیهی گذشته:
١- بیان طغیان و سرکشی انسانهایی که برای الله متعال دعوای فرزند کردند، و این دشنام بس بزرگی است که الله متعال خود را از آن منزه ساخته است.
٢- ابطال دعوای فرزند برای الله متعال بنابر ادلۀ ذیل:
أ- فرزند بخاطر دفع حاجت و نیازمندی، و بخاطر ادامۀ نسل میباشد، و الله متعال بینیاز و دائم است و نیازی به فرزند ندارد، و همچنان فرزند جزو پدرش و شبیه وی میباشد، و الله متعال شبیه و مثیل و مانندی ندارد لهذا در اینجا فرموده است: «سبحانه» یعنی: از این نقص وکمبودی پاک و منزه است.
ب- الله متعال مالک آسمانها و زمین وآنچه در آن دو است میباشد، و جز اوتعالی همه چیز مملوک است، و ممکن نیست که مملوک فرزند مالک باشد و همچنان الله خالق بوده و ما سوای اوتعالی مخلوق است، و امکان ندارد که مخلوق فرزند خالق باشد. و همچنان عموم و شمولیت ملک اوتعالی دلالت بر بینیازی او از فرزند میکند. این همه از فرموده اوتعالی ﴿بَل لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ﴾ برگرفته شده است.
ج- همه آن چیزهایی که در آسمانها و زمیناند به بندگی و تعظیم و فروتنی و ذلت برای الله متعال سر خم کردهاند یعنی همه بندگان اوتعالی هستند، و بنده فرزند پروردگار خود نمیتواند باشد. و این از فرمودۀ اوتعالی ﴿كُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ﴾ «همه فرمانبردار اویند» گرفته شده است.
د- الله متعال ذاتی است که آسمانها و زمین را بدون نمونۀ قبلی آفریده است، و ذاتی که چنین صفتی دارد؛ میتواند که انسانی را بدون پدر بیافریند. چون آفرینش آسمانها و زمین بزرگتر از آفرینش انسان است. این از فرمودۀ اوتعالی: ﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ﴾ «پدید آورندهی آسمانها و زمین» گرفته شده است.
هـ- الله متعال ذاتی است که فقط با گفتن: «کن» (بشو) آنچه بخواهد میآفریند، پس آفریدن انسانی بدون پدر برای او چه مشکلی دارد؟! ﴿إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾. «و چون به کاری اراده فرماید، تنها به آن میگوید: «باش»، پس میشود.»
٣- قنوت (فروتنی) که در این آیهی کریمه یاد شده است همانا قنوت عام است که به معنای گردن نهادن به امر و فرمان کَونی(تکوینی، وجودی) الله متعال است، و به این معنی همه مخلوقات حتی کفار برای الله تعالی خاضع و ذلیلند مثلا: در مسئله زندگی و مرگ و بیماری و فقر امثال آن همه بندگان به امر کَونی(تکوینی، وجودی) الله قانت و تسلیمند. اما قنوت خاص که عبارت از عبادت و طاعت است تنها اختصاص به مسلمانان دارد.
٤- این آیه دلالت بر تعدد آسمانها میکند و همچنان در قرآن اشاره به تعدد زمینها شده، و در احادیث صحیحه تصریح شده است. و همه مسلمانان بر آن اجماع دارند که آسمانها جرم یعنی جسم محسوس است بر خلاف قول ملحدان که گفتهاند: آنچه در بالای ما قرار دارد عبارت از فضایی است که حدود و نهایت ندارد.
٥- قدرت لا مثیل الله متعال و اینکه هیچ چیزی او را عاجز نمیکند.
٦- اثبات صفت «قول» برای الله متعال و آنکه قول اوتعالی با حرف بوده و شنیدنی است.
٧- بین فرمان کَونی(تکوینی، وجودی) الله متعال و تحقق یافتن آن هیچ درنگ و تأخیری نیست، بلکه مجرد اینکه به چیزی گفته شود: «بشو» میشود.
﴿١١٨﴾ مشرکان عرب گفتند: چرا الله أ بیواسطه باما سخن نمیگوید تا ما را از نبوت محمد ج آگاه سازد و ما بدانیم و متیقن گردیم که او فرستادۀ الله أ است؟ و چرا الله أ نشانه و معجزهای به منظور اثبات نبوت او بر ما نازل نمیکند؟ این چنین سخن را یهود و نصاری نیز پیش از ایشان گفتهاند، زیرا دلهای ایشان همانند یکدیگر است و در کفر و عرض خواستههای ناروا و پیشنهاد فرستادن معجزات از جانب الله متعال با هم اتفاق دارند. ولی الله متعال نشانههای بسیاری را برای آنان که به حق اعتراف دارند و بخاطر یقین راسخی که به الله أ دارند، به دستورات اوتعالی گردن نهاده و سرکشی نمیکنند، روشن نموده است.
از فواید این آیه:
١- مجادله و کشمکش اهل باطل همیشه مبنی بر باطل میباشد، عناد و سرکشی و خودخواهی پیشه ایشان است.
٢- کسی که حق را نمیپذیرد در حقیقت جاهل و نادان است.
٣- باور مشرکان به متصف بودن الله به صفت «کلام» و آنکه کلام اوتعالی با حرف و شنیدنی است چون گفتند: ﴿لَوۡلَا يُكَلِّمُنَا ٱللَّهُ﴾، «چرا الله با ما سخن نمیگوید؟» و در واقع مشرکان در این مورد بهتر از کسانیاند که گفتند: کلام الله عبارت از معنایی است که در نفس او میباشد، و حرف و صوتی ندارد.
٤- اقوال و دلهای اهل باطل همواره همانند یکدیگر است.
٥- تنها کسانی از آیات الله بهره میبرند که موقنون یعنی مردمان بایقین میباشد.
﴿١١٩﴾ الله متعال طلب کافران را در مورد سخن گفتن اوتعالی با ایشان و فرستادن معجزه، در مورد صحت نبوت محمد ج، به رسول اکرمش تأکید میکند که تو فرستادۀ برحق ما هستی و ما تو را مژده دهندۀ بهشت و بیم دهندۀ دوزخ فرستادیم، و وظیفۀ تو ابلاغ رسالت ما است و در مورد اینکه چرا کافران ایمان نیاوردند بازخواست نمیشوی. و بدان که سرنوشت ایشان حتما به سوی آتش دوزخ است.
از فواید این آیه:
١- رد بر منکرین نبوت محمد ج و اثبات نبوت آن جناب.
٢- اثبات آنکه محمد ج فرستادۀ برحق و مبعوث به حق است.
٣- بیان وظیفۀ پیامبر ج که همانا مژده دادن و بیم دادن است، اما مکلف به اعمال مردم نیست و از اعمال ایشان پرسان نمیشود.
﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنكَ ٱلۡيَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِي جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ١٢٠
ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ وَمَن يَكۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٢١
يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَنِّي فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ١٢٢
وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ١٢٣
۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾
ویهودیان و نصارا هرگز از تو خشنود نخواهند شد مگر اینکه از دینشان پیروی کنی. بگو: همانا هدایت الله هدایت حقیقی است. و اگر از خواستها و آرزوهایشان پیروی کنی پس از اینکه علم و آگاهی یافتهای، هیچ دوست و یاوری از جانب الله برایت نخواهد بود. ﴿١٢٠﴾
کسانیکه کتاب را به آنها دادهایم آنگونه که حق خواندنش است آن را میخوانند، ایشان به آن ایمان میآورند و هرکس به آن کفر ورزد پس آنان زیانکارانند. ﴿١٢١﴾
ای بنیاسرائیل! یاد کنید نعمت مرا که به شما ارزانی داشتم و اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم. ﴿١٢٢﴾
و از روزی بترسید که هیچ نفسی نمیتواند برای نفس دیگری، کاری انجام دهد و هیچ عوضی از آن پذیرفته نمیشود و هیچ شفاعتی برایش سودمند نیست و آنان یاری نمیشوند. ﴿١٢٣﴾
و هنگامی(را به یاد آورید) که ابراهیم را پروردگارش با کلماتی چند آزمایش کرد پس او آنها را به طور کامل انجام داد. الله فرمود: تو را پیشوای مردم قرار میدهم، گفت: و از دودمان من(نیز کسانی را پیشوا قرار بده)، فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد. ﴿١٢٤﴾
﴿١٢٠﴾ اگر تمام پیشنهادات یهود و نصاری را هم قبول کنی و آرزوهایشان را برآورده سازی، از تو راضی نمیشوند. زیرا مطلب آنها آوردن معجزاتی که به تو پیشنهاد میکنند نیست، بلکه مطلب اصلی آنها برگردانیدن تو از دین و آئینت به دین و آئین خودشان و پیروی تو از خواستههای نفسانی ایشان است. و این شیوۀ هر بدعتگذار و پیرو هوی و هوس است که جز پیروی از خواهشات نفسانی خود، چیزی دیگری را از اهل حق نمیخواهند و بدون آن از ایشان راضی نمیگردند. پس ای محمد ج به ایشان بگو: هدایت حقیقی تنها هدایت الهی است، نه آنچه که شما به آن عقیده دارید از شریعتهای منسوخ و کتابهای تحریف شده. و اگر از تحریفاتی که در کتبشان است و از بدعتهایی که در دین خود به وجود آوردهاند و از احکام و باورهای نامشروعشان پیروی کنی و با آنها سازش کنی، پس هیچ کسی تو را از عذاب الهی نمیتواند نجات دهد و یار و یاوری نخواهی داشت.
این هشدار شدید الهی است که متوجه رسول اکرم ج گردید و در عین وقت مراد این آیه، امت رسول اکرم ج میباشد که هوشیار و بیدار باشند تا در دام هویها و هوسهای باطلگرایان و افکار و باورهای بیارزش آنان نیفتند و مبادا روزی رضایت و خشنودی بدعت گزاران را بجویند. و اگر کسی چنین کند، پس خواری و ذلت و تنهایی دامنگیر او خواهد شد.
از فواید این آیه:
١- بیان عناد و سرکشی یهود و نصاری که از کسی راضی نمیشوند مگر اینکه پیروی از دین و آئین آنها کند، وکسی که چنین بوده باشد حتما بخاطر گرویده ساختن دیگران به دین خویش کوششهای زیادی به خرج خواهد داد، پس باید از ایشان برحذر بود.
٢- همه گروههای کفری در مخالفت و عداوت با اسلام یک ملتند، گرچه از نگاه عقاید وآئین، ملتهای مختلف باشند، مانند یهود ونصاری و بودائیها که ملتهای مختلفند، لیکن از آنجا که همه مخالف با دین اسلامند؛ همه یک ملت یعنی کفار خوانده میشوند.
٣- یگانه هدایت حقیقی و درست همانا هدایت الله تعالی است که جز هدایت او، همه گمراهی است.
٤- حرام بودن پیروی از خواهشات یهود و نصاری و بیان عقوبت کسی که از ایشان پیروی میکند.
٥- بیان اینکه آنچه یهود و نصاری برآنند؛ دین نیست بلکه هوی و هوس و خواهشات ایشان است.
٦- بیان اینکه عقوبت و گرفت الله متعال آنقدر سخت است که کسی توانایی دفع آن را ندارد.
﴿١٢١﴾ برخی از مفسرین گفتهاند: مراد از«کسانی که به آنان کتاب دادیم» مسلمانان است. و برخی هم گفتهاند: مراد از آن، آن عدۀ از اهل کتاب است که مسلمان شدند. و در واقع معنی و مفهوم آیه عام بوده و همه کسانی را که به آنان کتاب داده شده است وآنان کتاب خویش را آنگونه که حق خواندن و پیروی آن است؛ میخوانند و پیروی میکنند مشمول این آیهاند. این گروه از کتاب الله أ پیروی کرده و به احکام آن عمل میکنند. طوریکه حلال آن را حلال، و حرام آن را حرام میشمارند و چنان که شایسته است آن را تلاوت میکنند و در آیات و احکام آن تحریف و تبدیل ایجاد نمیکنند. چون مراد از تلاوت تنها تلاوت لفظ آن نیست بلکه شامل سه نوع تلاوت است:
• تلاوت لفظ که عبارت از خواندن است.
• تلاوت معنی که عبارت از فهمیدن است.
• وتلاوت حکم که عبارت از پیروی اوامر و پرهیز از نواهی آن است.
و حق تلاوت آن نیز درست انجام دادن این سه امور مذکور است. و همین گروه به قرآن کریم ایمان میآورند. ولی کسانی که به کتاب الهی کفر ورزیدند، ایشان در دنیا و آخرت زیانمندند.
از فواید این آیه:
١- مدح و سپاس کسانی که کتاب الله را به طوری که باید تلاوت میکنند.
٢- تنها حافظ و یا قاری قرآن بودن برای انسان فضیلت نمیبخشد تا به آنچه در قرآن آمده عمل کند آنگاه فضیلت و برتری را به دست میآورد.
٣- ایمان دارای نشانه است، که همانا عمل است. پس نشانه صدق و راست بودن ایمان به کتاب الله؛ عمل به احکام آن است. و این بیانگر آن است که ایمان تنها قول نیست بلکه قول و عمل است.
٤- تلاوت قرآن بر دو قسم است:
أ- تلاوت حق و راست که شامل : خواندن الفاظ و فهمیدن معانی، و عمل به فرامین آن است.
ب- تلاوت ناقص که در یکی از امور سه گانه فوق خللی ایجاد کند.
٥- کسی که به کتاب الله کفر ورزد دچار خسارت و زیان بزرگی میگردد. پس زیاندیدۀ واقعی کسی است که از ایمان به کتاب الله محروم مانده است.
﴿١٢٢﴾ و﴿١٢٣﴾ تفسیر این دو آیت در آیات (٤٧ و ٤٨) همین سوره گذشت. بقاعی میفرماید: الله متعال داستان نعمتهایی که بر بنی اسرائیل ارزانی نموده بود و هشدار دادن ایشان از عذاب الهی را دوباره در اینجا ذکر کرد تا فهمیده شود که این خلاصۀ داستان آنها است.
﴿١٢٤﴾ ابتلا به معنای امتحان و آزمایش است. آزمایش ابراهیم ÷ با کلماتی بود که عبارت است از «من تو را امام و پیشوای مردم قرار میدهم» و ابراهیم ÷ آن کلمات را به اتمام رسانید و از الله متعال خواست تا بر مضمون آن کلمات بیافزاید و از نسل او نیز پیشوایانی قرار دهد. یا اینکه ابراهیم ÷ به بهترین وجه وظیفۀ امامت را انجام داد. کلماتی که الله متعال توسط آن، ابراهیم ÷ را آزمایش و امتحان کرد؛ بگونۀ مطلق یاد شده است، پس تقیید آن به کلمات معینی نیاز بدلیل صحیح و صریحی دارد، بناء میتوان گفت: مراد از این کلمات عموم کلمات کونی و شرعی است که الله متعال با آن خلیل خود را مورد امتحان قرار داده است، کلمات کونی تعلق به قضا و قدر دارد، و کلمات شرعی مربوط به امر و نهی است. پس هر چه الله متعال به آن، ابراهیم ÷ را امر فرموده، یا از آن نهی کرده، یا بر وی مقدر ساخته است، زیر این کلمات داخل میباشد. مثال اوامر: امر او به گذاشتن همسرش «هاجر» و پسرش «اسماعیل» در آن وادی بیآب و بیگیاه، و امر او به ذبح پسرش «اسماعیل» و امثال آن، و مثال نواهی: نهی او از آمرزش خواستن برای پدرش و مثال آنچه بر او مقدر ساخته است: ترک پدر و قوم و وطن، انداختن او درآتش و امثال آن. پس ابراهیم ÷ در همۀ این موارد کامیاب شده وآنچه باید میکرد، بطور کاملتر انجام داد. و مراد از امامت در اینجا همان امامت شرعی است که معنای پیشوا و الگو در کارهای خیر میباشد و ابراهیم ÷ به این معنی امام و پیشوای همه مردمانی بود که بعد از وی آمدهاند، حتی برای پیامبر گرامی ما محمد ج پیشوا بوده، چون پیامبرما به پیروی از ملت ابراهیم ÷ مأمورشدند ﴿ثُمَّ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ أَنِ ٱتَّبِعۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗا...﴾ «سپس به تو وحی کردیم که حق گرایانه از آئین ابراهیم پیروی کن...».
وقتی ابراهیم ÷ از پروردگارش خواست تا از نسل و دودمان او نیز پیشوایانی انتخاب کند، الله متعال فرمود: در میان نسل تو مردمان گنهکار و ستمگر نیز وجود دارد و ایشان لیاقت پیشوایی امت اسلامی را نداشته و حق آن را چنان که لازم است نمیتوانند ادا کنند، بنابرین این مقام و فضل بزرگ به ایشان نمیرسد. البته امام و پیشوای مردم باید از اهل عدل و انصاف و از کسانی باشد که قانون الهی را عملی کند و اگر از راه مستقیم منحرف شد و قانون الهی را بر خود عملی نکرد، بدون شک وی ستمگر است.
این آیه به مسلمانان دستور میدهد که نباید مسؤلیت امور دین و زمامداری مسلمانان را به شخص ستمگر بسپارند، زیرا امام کسی است که پیشوای مردم قرارداده میشود و مردم هم به کردار و گفتار او اقتدا میکنند، پس اگر ستمگر یا فاسق باشد، مقتدیان و پیروان خود را گمراه و از جادۀ راست منحرف میسازد.
از فواید این آیه:
١- الله برخی از بندگان خویش را به تکلیفاتی ویژه ابتلا و آزمایش میکند چه شرعی باشد و چه کونی – تا درجات ایشان را بالا برده و در اجر و فضل ایشان بیافزاید.
٢- بیان فضیلت و برتری ابراهیم ÷. چون او فرمودههای پروردگارش را تمام نموده و در میدانهای ابتلا و امتحان کامیاب گردید، بناء الله متعال او را برای همه مردم امام و پیشوا قرار داده است.
٣- مشروعیت دعا برای نسل و خاندان خود، و طلب فضایل و مراتب والا برایشان چه در دنیا و چه در آخرت.
٤- تنها از نسل و خاندان اهل فضل بودن؛ انسان را به امامت و پیشوایایی نمیرساند، بلکه باید اضافه برآن فرامین الهی را متحقق نموده، و از نواهی اوتعالی پرهیز کند، و لهذا در اینجا فرمود: ﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾. «پیمان و عهد من به ستمکاران نمیرسد».
٥- همانگونه که پیروی از فرمودههای الله متعال انسان را به مرتبههای عالی میرساند؛ ظلم و ستمکاری نیز انسان را به پائینترین پائین شدگان و پستترین پَستان میبرد. بناء ظالم و ستمگار هرگز شایستگی امامت را ندارد.
﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَيۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيۡتِيَ لِلطَّآئِفِينَ وَٱلۡعَٰكِفِينَ وَٱلرُّكَّعِ ٱلسُّجُودِ١٢٥
وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِيلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ١٢٦
وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١٢٧
رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٢٨﴾
و باز یاد آورید وقتی که خانه کعبه را بازگشتگاه(محل اجتماع) و مأوای امنی برای مردم قرار دادیم. و (فرمودیم) از مقام ابراهیم نمازگاهی برگیرید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانۀ مرا برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع و سجده کنندگان پاکیزه گردانید. ﴿١٢٥﴾
و چون ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهر امن بگردان و از اهلش هر آن کس را که به الله و روز آخرت ایمان آورد از میوهها (و برکات گوناگون) روزی ببخش. الله فرمود: و هرکس که کفر ورزد او را مدت اندکی بهرهمند میگردانم سپس او را به عذاب آتش ناچار میسازم و (آتش دوزخ) چه بد سرانجامی است. ﴿١٢٦﴾
و به یاد آور هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانۀ کعبه را بالا میبردند و (گفتند:) پروردگارا! از ما بپذیر، همانا تو شنوای دانا هستی. ﴿١٢٧﴾
پروردگارا! ما دو تن را مسلمان (فرمانبردار) برای خودت بگردان و از فرزندان ما ملتی فرمانبردار پدید آور و به ما طرز عبادت ما را نشان بده و توبۀ ما را بپذیر، همانا تو توبهپذیرِ مهربانی. ﴿١٢٨﴾
﴿١٢٥﴾ و ای محمد! این نعمت مرا به یاد آور وقتی خانۀ کعبه را محل بازگشت برای مردم قرار دادیم که حجاج پس از پراکنده بودنشان در نقاط مختلف عالم، در آن مرجع و محلِ تجمع باهم جمع میشوند. و حرم مکه را محل امن قرار دادیم که نباید کسی در آن احساس خوف و ترس کند حتی درختان و گیاهان حرم از بریدن ایمن بوده، و حتی حیوانات از شکار شدن در آن ایمنند بلکه کسی که بر وی حدی لازم شده است سپس به آن پناه ببرد، نزد برخی از علما حد بر وی اقامه نمیشود، بلکه راه زندگی بر وی تنگ کرده میشود تا از حرم بیرون شود یا به همان حالت بمیرد. پس هر کسی وارد آن گردد از هر نگاه به امن بوده جان و مال او محفوظ است.
در سبب نزول این آیه از عمر بن خطاب س روایت شده که فرمود: «وَافَقْتُ رَبِّي فِي ثَلاَثٍ: فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوِ اتَّخَذْنَا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى، فَنَزَلَتْ: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗىۖ﴾[البقرة: ١٢٥] وَآيَةُ الحِجَابِ، قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ نِسَاءَكَ أَنْ يَحْتَجِبْنَ، فَإِنَّهُ يُكَلِّمُهُنَّ البَرُّ وَالفَاجِرُ، فَنَزَلَتْ آيَةُ الحِجَابِ، وَاجْتَمَعَ نِسَاءُ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الغَيْرَةِ عَلَيْهِ، فَقُلْتُ لَهُنَّ: ﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَيۡرٗا مِّنكُنَّ﴾ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ»[٧٥].
«در سه مورد با پروردگارم موافقت کردم. گفتم: ای رسول الله! کاش از مقام ابراهیم محلی برای ادای نماز انتخاب میکردیم. بنابراین ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗى﴾ «و از مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود برگیرید.» نازل شد، گفتم: ای رسول الله! کاش به همسرانتان دستور میدادید که از مردان نامحرم روی بپوشانند، چرا که اشخاص صالح و نیکوکار و افرد فاسد و نابکار (به حرم پاکیزه و با عظمت شما داخل میشوند و همسرانتان را میبینند و) با آنان سخن میگویند ، پس آیۀ حجاب نازل شد، (پیشامدی روی داد که) زنان پیامبر ج به خاطر غیرت بر رسول الله ج دور هم گرد آمدند. گفتم: امید است که اگر پیامبر شما را طلاق بدهد، الله کسانی بهتر از شما را به او ارزانی فرماید. پس این چنین نازل گردید ﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَيۡرٗا مِّنكُنَّ﴾[التحریم: ٥]. «چه بسا اگر شما را طلاق دهد، پروردگارش همسرانی بهتر از شما برایش جایگزین کند».
مقام به معنای ایستادگاه بوده و مراد از مقام ابراهیم ÷ دو معنی است: یکی معنای عام که مراد از آن ایستادگاه ابراهیم ÷ برای عبادت پروردگارش است، بناءً شامل همه مواقف و مشاعر حج میباشد مانند: عرفه، مزدلفه، جمرات، صفا و مروه و غیره. و دومی معنای خاص است که مراد از آن همان سنگ معروفی است که ابراهیم ÷ برآن بالا شده بود تا پایههای کعبه معظمه را بلند سازد، و همین معنای دوم نزد مردم مشهور است، طواف کنندگان دو رکعت نماز طواف را در مقابل آن ادا میکنند.
ابراهیم ÷ برای بنای کعبه بر آن میایستاد و هنگامی که دیوار کعبه بلند شد اسماعیل ÷ آن سنگ را آورد تا پدرش بر آن بایستد. سنگ مقام بنا بر قول اکثر مؤرخین در ابتدا به دیوار کعبه چسپیده بود و اولین کسی که آن را به جای فعلی آن نقل داد عمر س بود، بخاطر مصلحت حجاج و معتمرین که گرد کعبه طواف میکردند و مردمانی که پشت مقام نماز میخواندند باعث تنگی و اذیت ایشان میشدند.
همچنان کلمۀ «مصلی» بمعنای: نماز گاه یعنی جای ادای «صلاه» میباشد. وکلمۀ «الصلاه» بر دو چیز اطلاق میگردد:
یکی: اطلاق لغوی که بمعنای «دعا» میباشد، و این معنی به معنی اول «مقام» مناسبتر است، چون همه مناسک حج جای دعا است.
دومی: اطلاق شرعی که بمعنی «نماز» میباشد، و این معنی به معنی دوم «مقام» شایستهتر است، چون در آنجا بعد از طواف دو رکعت نماز ادا میشود، و این معنی را سنت رسول الله ج تأیید میکند، زیرا پیامبر ج هنگامی که از طواف فارغ میشدند به نزد مقام ابراهیم رفته و این عبارت آیه را تلاوت میکردند: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗىۖ﴾ وآنجا دو رکعت خواندند. اما قول اول شاملتر است، و دو رکعت طواف نیز در آن داخل میشود، و مراد از تلاوت پیامبر ج بیان یکی از معنای آیه بوده و تخصیص معنی نیست و الله اعلم. سپس الله متعال میفرماید... و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانۀ مرا از بتها و کفار و پلیدیها و طواف کردن شخص جنب و حایض و از هر نجاست دیگری، برای طواف کنندگان کعبه و عاکفان و نمازگزاران مسجد الحرام پاکیزه گردانید. «عاکف» به کسی اطلاق میگردد که بخاطر ادای عبادات، مقیم یا پایبند مسجد میشود. و به قولی: عاکف کسی است در مکه مجاورت گزیده، و مقیم یا از اهالی آن نیست.
از فواید این آیه:
١- بیان فضیلت بیت الله الحرام «کعبه معظمه» که الله متعال آن را محل بازگشت مردم و جای امن و امان قرار داده است.
٢- از آنجا که الله متعال این خانه را جای بازگشت مردم قرار داده است، و مردم همیشه و با تعداد زیاد آنجا جمع میشوند؛ رعایت امن و امنیت را در آنجا واجب گردانید، قتل و قتال و هرگونه ظلم و تجاوزگری و حتی ترسانیدن مردم و حیوانات، و بریدن درختان و گیاهان را منع نموده، وهر کسی که مجرد قصد و تصمیم به الحاد و ظلم در این سرزمین میکند به عذاب دردناکی وعده نموده است. پس کسانی که در پی اذیت و ترسانیدن و ایجاد نا امنیتی میان حجاج و زائرین این خانه معظمند، چه جرمی بزرگی را مرتکب شدهاند.
٣- امر به نمازگاه گرفتن مقام ابراهیم ÷، که معنی آن مفصلا بیان شد. و این جمله نیز بیانگر یکی از فضایل و امامت ابراهیم ÷ است.
٤- واجب بودن پاکیزه نگاه داشتن بیت الله الحرام از هرگونه پلیدیهای حسی و معنوی، و درمقدمۀ آن منع از اعمال شرک آمیز وکارهای بدعتی و دخول کفار و مشرکین میباشد.
٥- طواف به نیت تعظیم و عبادت تنها گرد کعبه معظمه میباشد، بناء طواف کردن گرد چیزی دیگر جایز نیست، وکسانی که گرد قبرها و زیادتگاه طواف میکنند؛ گناه بس بزرگی را مرتکب میشوند که شاید آنها را به شرک بکشاند.
٦- اشاره به فضیلت این چهار نوع عبادت: طواف، اعتکاف، رکوع و سجود برای الله متعال.
﴿١٢٦﴾ و یادآور شو، وقتی ابراهیم گفت: ای پروردگار! مکه را شهری امن بگردان و هر کس از اهلش به الله و روز آخرت ایمان دارد، از میوهها برایش روزی بده، نه کسی را که کفر ورزیده است. سپس الله متعال به ابراهیم ÷ فرمود: من وعده میدهم که مؤمنان اهل این خانه را حتما روزی میدهم، و کافران را نیز روزی میدهم، زیرا روزی من مانند امامت نیست که خاص برای مؤمنان باشد، بلکه روزی من به مؤمنان و کافران میرسد. اما کافران را در این دنیا اندکی از نعمتهایم میدهم، سپس آنان را در آخرت طوری عذاب میدهم که دیگر راه نجات نداشته باشند. و چه سر انجام بدی دارند.
از فواید این آیه:
١- خیرخواهی ابراهیم ÷ برای مکه و اهل آن، که برای آنها دو نعمت بزرگ را از پروردگارش طلب کرد که وسیلۀ رفاه و آسایش در زندگی، و سبب خوشی وآرامش انسانها است، نعمت امن و نعمت روزی.
٢- اهمیت ایمان به الله و روز آخرت.
٣- اثبات قول برای الله متعال و آنکه اوتعالی موصوف به کلام مشتمل بر حروف و قول شنیده شدنی است.
٤- روزی الله متعال مخصوص مؤمنان نیست، بلکه همه مخلوقات روزی ایشان بر الله متعال است اعم از انسان و غیر انسان، و از مؤمن و کافر. اما این فقط در دنیا بوده، و اما در آخرت بازگشت کافران به سوی دوزخ است که بازگشت بد و زشتی میباشد.
﴿١٢٧﴾ و یاد آور شو، چون ابراهیم و اسماعیل پایههای کعبه را بر بنای قوی و استوار بلند نمودند و میگفتند: ای پروردگار! این عمل نیک و پاک را از ما بپذیر، زیرا تو دعای ما را میشنوی و از نیات ما هم باخبری.
از فواید این آیه:
١- بیان فضیلتی از فضایل ابراهیم و اسماعیل أ که عبارت از بنای کعبۀ معظمه است.
٢- بیان اهمیت قبول اعمال، و آنکه عبرت به کثرت اعمال نیست بلکه عبرت به قبول شدن عمل و پذیرفتن آن به نزد الله متعال است، و لهذا هر یک ابراهیم و اسماعیل أ پروردگار خویش را دعا کردند تا عمل ایشان را قبول فرماید.
٤- اثبات توسل به نامهای الله متعال، چون ابراهیم و اسماعیل أ به وسیله دو نام از نامهای الله تعالی که عبارت اند از: السمیع و العلیم؛ از پروردگارشان قبول عملشان را خواستند.
٥- اثبات دو نام از نامهای حسنای الله متعال: السمیع، العلیم، که اولی دلات بر صفت «سمع» شنوایی، و دومی دلالت برصفت «علم» دانایی، میکند، و با صفت اول همه آوازها را میشنود و با صفت دوم همه احوال را میداند، و ایمان به این دو صفت الهی در انسان مراقبت و ترس از الله متعال را ایجاد میکند.
٦- صفت «سمع» یعنی شنوایی که الله متعال به آن موصوف است بر دو قسم است:
أ- به معنای شنیدن آوازها که از صفات ذاتی اوتعالی است، و الله متعال در آیات زیادی از این صفت والای خود خبر داده است، که گاهی افادۀ تهدید را میکند مثل: ﴿لَّقَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ فَقِيرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِيَآءُۘ سَنَكۡتُبُ مَا قَالُواْ ...﴾[آل عمران: ١٨١]. «به راستی که الله، سخن کسانی را که گفتند: «خدا فقیر است، و ما بی نیازیم!» شنید، به زودی آنچه را گفتند خواهیم نوشت ...» و گاهی افادۀ اقرار و احاطه را میکند، مثل: ﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِي تُجَٰدِلُكَ فِي زَوۡجِهَا ...﴾[المجادلة: ١] «به راستی الله سخن زنی را که در بارة شوهرش با تو مجادله میکرد، شنید...» وگاهی افادۀ تأیید و کمک را میکند مثل: فرمودۀ اوتعالی به موسی و هارون أ: ﴿إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ٤٦﴾[طه: ٤٦]. «همانا من به همراه شمایم، میشنوم و میبینم».
ب- به معنای اجابت دعا، که از صفات فعلی اوتعالی است، چون تعلق به مشیئت دارد، یعنی دعای کسی را میپذیرد که بخواهد. و مثال آن در این آیه آمده است: ﴿إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ٣٩﴾[إبراهیم: ٣٩] «همانا قطعا پروردگارم شنوندهی دعاست» و در قول نمازگزار: «سمع الله لمن حمده». «الله، ستایش کسی که اوتعالی را میستاید، میشنود».
٧- صفت «علم» یعنی: دانایی الله متعال شامل همۀ چیزها است، بطور جملگی و تفصیلی، چه از موجودات باشد یا معدومات، از ممکنات باشد یا واجبات یا مستحیلات. و ایمان به علم الله متعال واجب بوده، و انکار آن کفر است.
﴿١٢٨﴾ ای پروردگار! ما را بر اسلام ثابت قدم گردان، یا بر اسلام ما بیافزای. مراد از اسلام، ایمان و اعمال صالح است. و از نسل ما ملت مطیع و فرمانبردار خود بساز که همانا امت محمد ج است، و به قولی: مراد از نسل عربها است، زیرا ایشان نسل ابراهیم و اسماعیل أ هستند. و ای پروردگار! مناسک حج و مواضع قربانی را به ما نشان بده.
از فواید این آیه:
١- نیازمندی انسان به هدایت، و طلب ثبات و پایداری برآن از الله متعال، چون بدون توفیق و یاری پروردگارش گمراه و هلاک خواهد شد، و همچنان وجوب اخلاص برای الله متعال.
٢- حرص انبیاء علیهم السلام بر صلاح نسل و خاندانشان و دعایشان همیشه به صلاح و نیکی آنها.
٣- عبادات توقیفی است، یعنی موقوف بر دلیل صحیح از قرآن و سنت است، و لهذا ابراهیم و اسماعیل أ از الله متعال خواستند که بر ایشان مناسک حج و سایر عبادات را نشان دهد. بناء جایز نیست که کسی الله متعال را به غیر از آنچه برایش مشروع گردانیده است عبادت کند.
٤- اهمیت توبه، و آنکه هیچ کسی از توبه بینیاز نیست، حتی انبیاء علیهم السلام، چون هیچ کس از کوتاهی خالی نیست.
٥- اثبات دو نام از نامهای حسنای الله متعال که: التواب،و الرحیم، است، تواب: بسیار توبه پذیر. رحیم: بسیار مهربان.
٦- مشروعیت توسل به نامهای الله متعال، وآنکه شخص متوسل از نامهای الله جل جلاله آنچه را انتخاب کند که مناسب طلب و خواسته او باشد، چنانکه اینجا ابراهیم و اسماعیل أ گفتند: ﴿وَتُبۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٢٨﴾[البقرة: ١٢٨].
﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١٢٩
وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٣٠
إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٣١
وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِۧمُ بَنِيهِ وَيَعۡقُوبُ يَٰبَنِيَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢
أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣﴾
ای پروردگار ما! و در میان آنها پیامبری مبعوث فرما که آیات تو را بر آنان تلاوت کند و کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد و آنان را پاکیزه نماید، بیگمان تو عزیز(توانا و شکست ناپذیر) و حکیمی(با حکمت و سنجیده کاری) ﴿١٢٩﴾.
و چه کسی از آیین ابراهیم روی بر میتابد، مگر آن کس که خویشتن را خوار دانسته و نشناسد؟! و به راستی او (ابراهیم ÷) را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت از شایستگان است. ﴿١٣٠﴾
آنگاه که پروردگارش به او فرمود: تسلیم (اوامرم) باش؛ پاسخ داد: من تسلیم (فرمانبرِ) پروردگار جهانیان شدم﴿١٣١﴾.
و ابراهیم فرزندانش را به آن (ملت و آئین) سفارش کرد و یعقوب (نیز چنان سفارش کرد و هر کدام به فرزندان خود گفتند:) ای فرزندان من! بیگمان الله دین را برایتان برگزیده است پس شما نباید بمیرید مگر در حالی که مسلمان باشید. ﴿١٣٢﴾
آیا شما حاضر بودید وقتی که مرگ یعقوب فرا رسید آنگاه که به فرزندانش گفت: پس از من چه چیزی را میپرستید؟، گفتند: معبودت را، و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را میپرستیم، معبودی یگانه را (میپرستیم)، و ما فرمانبردار او هستیم. ﴿١٣٣﴾
﴿١٢٩﴾ ای پروردگار ما! در میان اعرابی که از تبار ما(ابراهیم و اسماعیل أ) هستند پیغمبری از خودشان بفرست. الله متعال این دعای ایشان را پذیرفت و از نسل ایشان پیغمبری فرستاد که محمد رسول الله ج است. ابراهیم ÷ در ضمن دعای خویش نیز خواسته بودکه بر فرستادهات کتابی نازل فرما که خوانده شود و به مردم دین را معرفی کرده و احکام و فقه آن را به آنان بفهماند و ایشان را از شرک و سایر گناهان پاک کند. زیرا تو غالب و باحکمت هستی.
از فواید این آیه:
١- ضرورت و نیاز مردم به پیامبری که برایشان فرامین الهی را بخواند، و احکام دینش را تعلیم به آنها دهد، و ایشان را به اخلاق نیکو دستور داده، و از اخلاق زشت پاک سازد.
٢- وقتی پیامبر از میان خودِ قوم و از جنس خودشان و هم زبانشان باشد؛ به قبول و پذیرش ایشان نزدیکتر و برای اقامت حجت قویتر بوده، و از تهمتهای دروغین دورتر خواهد بود، ولهذا ابراهیم و اسماعیل أ خواستند تا پیامبری از میان خود عربها در میانشان فرستاده شود.
٣- بیان آنکه محمد ج دعوت ابراهیم ÷ و قبول شدن اجابت دعای وی بوده است.
٤- بیان وظیفه پیامبر که عبارت است از: تلاوت آیات الله به مردم، و تعلیم دین الله به ایشان، و پاک ساختن مردم از اخلاق زشت.
٥- بیان آنکه شریعت محمد ج شامل و کامل و صالح در هر زمان و مکان برای همه مردم تا روز قیامت است، چون مشتمل بر این اصول بزرگ است.
٦- اثبات دو نام از نامهای حسنی الله متعال که عبارتند از: العزیز و الحکیم، و مشروعیت توسل به نامهای الله متعال.
﴿١٣٠﴾ از ملت ابراهیم ÷ تنها کسی روی میگرداند که بیخرد بوده و به خویشتن خویش جاهل بوده و هیچگاه در منفعت و مصلحت آن فکر نکرده است، لذا خود را نابود و هلاک ساخته است. و ما ابراهیم ÷ را در دنیا به رسالت و پیامبری و خُلَّتِ[٧٦] خود برگزیدیم و بدون شک که او در آخرت نیز از نیکان است.
از فواید این آیه:
١- بیان فضیلت و برتری ملت ابراهیم ÷ که همانا ملت حنیفیت یعنی توحید و یکتاپرستی است، و اینکه پذیرفتن آن و عمل به آن، خردمندی و درست فهمی است، و روی گرداندن از آن، بیخردی و جهل و نادانی است.
٢- بیان فضیلت دیگری از فضایل ابراهیم ÷ که عبارت از برگزیدن او بر سایر انبیاء جز محمد ج است.
٣- نبوت و رسالت: اصطفاء و اختیار از جانب الله متعال است چنانکه در اینجا فرمود: ﴿وَلَقَد ٱصۡطَفَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ﴾[البقرة: ١٣٠] « و همانا ما در دنیا وی را برگزیدیم» و در جای دیگر فرموده است: ﴿ٱللَّهُ يَصۡطَفِي مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلٗا وَمِنَ ٱلنَّاسِۚ﴾[الحج: ٧٥] «الله متعال از میان فرشتگان فرستادگانی برمیگزیند و از میان مردم نیز». پس در این آیه و همانندش دلیلی است بر بطلان قول کسانی که گفتهاند: نبوت قابل کسب بوده و انسان میتواند به اجتهاد خود به آن برسد.
٤- اثبات روز قیامت: ﴿وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٣٠﴾[البقرة: ١٣٠]. «و به تأکید او در روز قیامت از زمرهی نیکوکاران است».
﴿١٣١﴾ هنگامی که الله أ به ابراهیم ÷ گفت: تسلیم شو و برای پروردگارت مخلصانه منقاد باش. فرمود: به پروردگار جهانیان تسلیم و منقاد شده و گردن نهادم.
از فواید این آیه:
١- بیان فضیلت دیگری از فضایل ابراهیم ÷ که او هرگز در بجا آوردن فرامین پروردگارش سستی و درنگ نمیکرد، به مجرد اینکه به وی گفته شد: تسلم شو؛ تسلیم شد، وگفت: ﴿أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾.«تسلیم پروردگار جهانیان شدم».
٢- ابراهیم ÷ با این فرمودۀ خود «اسلمت لرب العالمین» برای ما اعلام داشت ذاتی که باید به او کاملا تسلیم شد؛ همانا پروردگار جهانیان است.
٣- همه جهانیان مخلوق و مملوک الله متعال بوده و زیر تصرف و تدبیر او تعالی قرار داشته و نشانۀ وجود و قدرت وعلم و حکمت و رحمت اوتعالی هستند.
﴿١٣٢﴾ الله متعال بر ادعای اهل کتاب رد میکند آن هنگام که گفتند: ابراهیم و اولادۀ او نصرانی یا یهودی بودند!! زیرا ابراهیم ÷ و یعقوب ÷ فرزندانشان را به این ملت حنیفی و یکتاپرستی وصیت و سفارش کردند و به آنان ارشاد فرمودندکه همانند ما به پروردگار جهانیان تسلیم و منقاد باشید، زیرا الله أ این دین را برای شما برگزیده است. پس به آن چنگ بزنید و از آن دور نشوید؛ تا وقتی که مرگتان فرا رسد و باید در حالی بمیرید که بر دین اسلام که دین همه انبیاء علیهم السلام است ثابتقدم و پایدار باشید.
از فواید این آیه:
١- اهمیت این وصیت بزرگ که وصیت به توحید و یکتاپرستی و تسلیم شدن به ربالعالمین است، چون هر یک ابراهیم و یعقوب أ فرزندان خویش را به آن سفارش کردند.
٢- دین معتبر و درست همان دینی است که الله متعال خودش آن را برای بندگانش انتخاب کرده و برگزیده است، نه آنچه مردم از هوی و هوس خویش ساختهاند.
٣- اهمیت پایداری و ثابتقدم بودن بر دین اسلام، چون عبرت به خاتمه است، پس باید هر مسلمانی مراقب احوال خویش باشد و همیشه بر دین حق چنگ بزند تا اگر مرگ به سراغش آید آماده باشد.
﴿١٣٣﴾ الله متعال یهود و نصاری را مورد خطاب قرار داده گمان باطلشان را مردود شمرد هنگامی که گفتند: ابراهیم ÷ و فرزندان او یهودی یا نصرانی بودند. و احتمال دارد که این خطاب تنها به یهود و نصاری متوجه نبوده بلکه به همه مخاطبین متوجه باشد، و غرض از آن، بیانِ وصیتِ یعقوب ÷ در هنگام حضور مرگش است. و شاید این احتمال بهتر باشد چون احتمال اول نیاز به دلیل دارد. و فرمود: آیا شما حاضر بودید وقتی مرگ یعقوب ÷ فرا رسید؟ و آیا دانستید که وی فرزندان خود را به چه چیزی سفارش کرد؟ و آیا این سخنانتان مبنی بر علم و دانشی است؟ یا که بر او افترا میبندید؟
یعقوب ÷ به فرزندان خود فرمود: پس از مرگ من چه کسی را میپرستید؟ فرزندان وی در جواب گفتند: معبود تو و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق علیهم السلام را به یگانگی میپرستیم. اگر چه اسماعیل ÷ عموی یعقوب ÷ بود، ولی فرزندانش او را پدر نامیدند، زیرا عرب عمو را نیز پدر مینامند.
یعقوب ÷ در وقت مرگ از فرزندانش پیمان گرفت که الله متعال را به یگانگی بپرستند و با او چیزی را شریک نگردانند و ایشان به این عهد و پیمان اقرار کردند و این اعتراف و اقرار ایشان گواه بر این حقیقت است که آنان مسلمان بودند و یعقوب ÷ نیز بر اساس همین اعتراف به مسلمان بودن فرزندانش گواهی داد.
و مراد از اسلام در اینجا معنای عام آن است، چون «اسلام» بر دو معنی اطلاق میشود: یکی معنای عام که همانا توحید و یکتا پرستی و تسلیم شدن به الله متعال و گردن نهادن به فرامین اوتعالی است، و «اسلام» به این مفهوم دین همۀ انبیاء علیهم السلام است. دومی: معنای خاص که همانا دین محمد ج است با همه عقاید و شرایع و احکامش. البته بعد از بعثت محمد ج جز اسلام بمفهوم خاصش دیگر دینی از کسی پذیرفته نمیشود.
از فواید این آیه:
١- اهمیت وصیت پیش از مرگ و آنکه باید انسان فرزندان و نوادگان خویش را در قدم اول وصیت به توحید و یکتا پرستی و پایداری بر ایمان و دینداری کند.
٢- توحید همان وصیت انبیاء علیهم السلام است.
٣- مرگ حق بوده، و همه کس اعم از انبیاء و غیر انبیاء آن را خواهد چشید.
٤- از صفات بندگان نیک: اهتمام به تربیت فرزندان به توحید و ثبات و استقامت است.
٥- پیروی از آئین پدران در صورتی که آئین حق بوده باشد؛ رواست، اما اگر باطل بوده باشد پیروی از آئینشان روا نیست.
٦- دین همه انبیاء علیهم السلام از نگاه اصول و عقاید یک دین است.
٧- اثبات اینکه فرزندان یعقوب ÷ همه بر توحید و مسلمان بودند.
﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٣٤
وَقَالُواْ كُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْۗ قُلۡ بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِۧمَ حَنِيفٗاۖ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٣٥
قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٦
فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِي شِقَاقٖۖ فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١٣٧
صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ١٣٨﴾
آنها، امتی بودند که در گذشتند، برای آنها آنچه است که خود بدست آوردهاند، و برای شما آنچه است که خود بدست آوردهاید. و شما، از آنچه ایشان کردهاند پرسان نخواهید شد. ﴿١٣٤﴾
و (اهل کتاب) گفتند: یهودی یا نصرانی باشید تا هدایت یابید، بگو: بلکه آیین ابراهیم (را انتخاب میکنم) که موحد ویکتاپرست بود و از مشرکان نبود. ﴿١٣٥﴾
بگویید: ایمان آوردیم به الله و به آنچه به سوی ما نازل شده و آنچه به سوی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان یعقوب نازل گشته، و آنچه به موسی و عیسی داده شده، و به آنچه به پیامبران از جانب پروردگارشان داده شده است، و میان هیچ یک از آنان فرق نمیگذاریم و ما فرمانبردار او هستیم. ﴿١٣٦﴾
پس اگر ایمان بیاورند به مانند آنچه شما به آن ایمان آوردهاید، بیگمان هدایت شدهاند و اگر رویگردانی کنند پس همانا آنان در ستیزند، پس به زودی الله تو را در برابر(شر) آنها کفایت میکند و اوست شنوای دانا. ﴿١٣٧﴾
(قبول کردیم) رنگ الله(دین الله) را، و چه کسی از الله زیباتر است باعتبار رنگ(دین فطرت)؟ و ما پرستندگان او هستیم. ﴿١٣٨﴾
﴿١٣٤﴾ «تلک» اشاره به ابراهیم ÷ و فرزندانش و یعقوب ÷ و فرزندانش میباشد. و این اخطاری برای یهود است، زیرا آنان به این گمان که منسوب به مردمان صالح و نیکوکارند و به این تکیهگاه بیاساس مغرور شده و از پیروی رسول اکرم ج سرباز زدند.
پس همه باید بدانند که دست آورد هر گروه به نفع خودش بوده، اعمال نیک پدران هیچ سودی برای فرزندان ندارد و به دردشان نخواهد خورد. این آیه همچنین رد بر کسانی است که به کردار گذشتگان خویش اتکا کرده و به همچو آرزوهای باطل و بیاساسی دلخوشند. طوریکه در حدیث شریف آمده است: «وَمَنْ بَطَّأَ بِهِ عَمَلُهُ، لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ»[٧٧].
«هرکس عملش وی را به تأخیر اندازد، نسبش وی را به شتاب و سرعت نمیاندازد».
مقصد این است که شما از نیکیهای گذشتگان نسبتان نمیتوانید سودی ببرید ، و به گناهان ایشان مؤاخذه نشده و از اعمالشان بازخواست نمیشوید، چنانکه آنان نیز از اعمال شما مورد بازپرسی قرار نمیگیرند.
از فواید این آیه:
١- اعتماد و تکیه بر اعمال گذشتگان فایدهای ندارد، اگر آنها خوب کردند برای خود کردند، و اگر بد کردند علیه خویش کردند، و ما از کردههای ایشان پرسیده نمیشویم.
٢- پسینیان از کردههای پیشینیان هرگز پرسان نمیشوند، لیکن پیشینیان شاید از کردههای پسینیان پرسان شوند، وآن در صورتی که پیشینیان بدعتی را برای پسینیان گذاشته باشند که آنها هم از آن بدعت پیروی کنند، چنانکه در حدیث صحیح آمده است: «مَنْ سَنَّ فِي الْإِسْلَامِ سُنَّةً حَسَنَةً، فَلَهُ أَجْرُهَا، وَأَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا بَعْدَهُ، مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ، وَمَنْ سَنَّ فِي الْإِسْلَامِ سُنَّةً سَيِّئَةً، كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ، مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْءٌ»[٧٨]. «هر کس در اسلام روش خوبی را پایه گذاری کند، پاداش این کار و پاداش کسانی که به آن عمل میکنند بدون اینکه چیزی از پاداش اینان کاسته شود، به او میرسد، و هر کس روش بدی را در اسلام پایه گذاری کند، گناه این کار وگناه کسانی که به آن عمل میکنند بدون آنکه چیزی از گناه ایشان کاسته شود، به او میرسد».
و میفرماید: «لاَ تُقْتَلُ نَفْسٌ ظُلْمًا، إِلَّا كَانَ عَلَى ابْنِ آدَمَ الأَوَّلِ كِفْلٌ مِنْ دَمِهَا، لِأَنَّهُ أَوَّلُ مَنْ سَنَّ القَتْلَ»[٧٩].
«هرکس فردی را به ستم بکشد بر فرزند آدم [قابیل] جزئی از عقاب آن قتل نوشته خواهد شد زیرا او اولین کسی بود که قتل و کشتن را بنا گذاشت».
٣- بیان عدل الهی و آنکه الله متعال کسی را به آنچه نکرده و یا سبب نشده است مؤاخذه نمیکند: ﴿وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾.« و از آنچه انجام میدادند مورد سؤال قرار نمیگیرید».
﴿١٣٥﴾ یهودیان به مسلمانان گفتند: یهودی شوید و نصاری هم به مسلمانان گفتند: مسیحی شوید تا به حق برسید و حق را بدانید!(و هدایت یابید) بگو: چنین نیست که شما میپندارید، بلکه هدایت در آن است که ما بر ملت ابراهیم ÷ باشیم که از تمام ادیان باطل به سوی دین حق رو آورده بود. حنیفیت: دین و آئین توحید و یکتا پرستی است.
و ابراهیم ÷ از جملۀ مشرکان نبود. در این آیه کنایۀ به یهود و نصاری است به این معنا که ابراهیم ÷ مانند شما با الله أ چیزی را شریک قرار نداده بود، پس چگونه ادعا دارید که او بر دین یهودیت یا نصرانیت بود؟
از فواید این آیه:
١- همانگونه که انبیاء علیهم السلام و دعوتگران حق مردمان را به سوی حق میخوانند؛ اهل باطل نیز مردمان را به سوی باطل خویش دعوت کرده، در آن خیر و هدایت و رستگاری را ادعا میکنند.
٢- هنگامیکه مردم از پیروی و متابعت راه و روش باطلی نهی کرده میشوند، باید در مقابل راه حق و روش درست برایشان بیان کرده شود، تا بدیل نیک حاصل کنند.
٣- بیان فضیلت ملت ابراهیم ÷ و اینکه آن بهترین و نیکوترین ملتها است که عبارت از ملت حنیفیت یا موحد و یکتاپرست است.
٤- بیان فضیلت ابراهیم ÷ چون او از همه آئینهای باطل روگردانیده و به توحید و یکتاپرستی روی آورده، و از هرگونه شرک پاک و مبرا بوده است و لهذا به پیروی از ملت او امر شدهایم.
٥- اشاره به اینکه در یهودیت و نصرانیت تحریف شده، شرک وجود دارد، و لهذا فرموده است: ﴿وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾. « و از مشرکان نبود».
﴿١٣٦﴾ الله أ مسلمانان را مورد خطاب قرار داده و فرمود: بگویید: ایمان آوردهایم؛ به الله، و به آنچه به سوی ما نازل شده است، یعنی قرآن کریم و سنت مطهره. وآنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان (وی) نازل شده است. بر همۀ انبیاء علیهم السلام کتابی نازل شده است برخی از آنها را میدانیم چون در قرآن کریم از آنها نام برده شده است؛ مانند صحف ابراهیم، و تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود علیهم السلام. و بسیاری از آنها را نمیدانیم چون برای ما از آنها نامی برده نشده است پس به نام برده شدهها ایمان تفصیلی و به نام نابرده شدهها ایمان اجمالی داریم. همچنان به پیامبرانی که از ایشان نام برده شده بطور مفصل و به انبیایی که نامشان برده نشده است بطور مجمل ایمان داریم.
از ابوهریره س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «لا تُصَدِّقُوا أَهْلَ الكِتَابِ وَلا تُكَذِّبُوهُمْ» وَقُولُوا: ﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا﴾ «اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب، بلکه بگویید: به الله و به آنچه به سوی ما نازل شده ایمان آوردهایم»[٨٠].
اسباط جمع کلمۀ «سبط» است که نزد بنی اسرائیل به منزلۀ «قبیله» در میان اعراب است. و در مراد از اسباط در اینجا دو قول ذکر شده: یکی: مراد از آن دوازده پسر یعقوب ÷ هستندکه هر یک از ایشان فرزندانی داشتند. دومی: مراد همان انبیایی هستند که در میان اسباط (قبایل) بنی اسرائیل فرستاده شدند اما از آنها نام برده نشده است.
آری! ما مسلمانان به همۀ پیغمبران و به کتابهای آسمانی ایمان داریم و در میان هیچ یک از پیغمبران الله فرق نمیگذاریم که به برخی از آنها ایمان بیاوریم و به برخی دیگر کافر شویم، چنانکه یهود و نصاری کردند. پس بر هر فرد مسلمان لازم است که این حقائق را با صراحت اعلان نماید.
از فواید این آیه:
١- وجوب ایمان به الله جل جلاله و به همه انبیاء علیهم السلام و به تمام کتابهای آسمانی.
٢- همۀ انبیاء علیهم السلام از نگاه ایمان به رسالت و صدق ایشان یکسانند، باید به همۀ ایشان ایمان داشته و میان ایشان فرق گذاشته نشود، و اما از نگاه شرایع و احکامی که آنها آوردهاند؛ پس بر هر امتی لازم بود که از شرایع و احکام پیامبر خویش پیروی کند، و بعد از بعثت محمد ج همه شریعتها توسط شریعت او منسوخ شدند، و حالا تنها از شریعت او پیروی کرده میشود.
٣- وجوب تسلیم شدن به الله جل جلاله و اخلاص عمل برای او.
﴿١٣٧﴾ اگر اهل کتاب و سایر مردم همچون شما به همه کتابهای الهی و پیغمبرانش ایمان آورده و میان هیچ یک از آنان فرقی نگذاشتند، بدون شک که به راه مستقیم و حق هدایت شدهاند. ولی اگر رویگردان شدند پس در شقاق قرار گرفتهاند. «شقاق» مخالفت، دشمنی و عناد را گویند، الله متعال به رسول اکرم ج وعده داده است که اوتعالی بزودی کفایت مخالفت و دشمنی و ستیزهگری کسانی را خواهد کرد که از حق و حقیقت روی گرداندهاند. و چنین هم شد، زیرا یهود در حیات آن حضرت ج بدست مسلمانان به قتل رسیدند و یا خوار و ذلیل از مدینه رانده شدند، چنانکه بر نصارای نجران جزیه وضع شد. سپس شاگردان مدرسۀ نبوت، وصیت رسول اکرم ج در آخرین روزهای حیاتشان را جامه عمل پوشاندند و همه مناطق جزیرۀ عرب را از پلیدی یهود و نصاری پاک کردند.
چون الله متعال گفتارشان را میشنود و از بغض و حسد و کینهای که در دل علیه مسلمانان میپرورانند، آگاه است.
از فواید این آیه:
١- ایمان حق و راست و درست که صاحب خود را به هدایت واقعی میکشاند، همان ایمانی است که پیامبر اسلام محمد ج و پیروان راستین او به آن ایمان آوردهاند که عبارت از تصدیق و باور به همۀ انبیاء الهی و سایر کتابهای آسمانی است بدون آنکه میان هیچ یک از ایشان فرقی گذاشته شود.
٢- هرکه به مانند پیامبر اسلام ج و پیروان راستین او ایمان بیاورد، پس وی راهیاب و هدایت شده است، چون ایمان وی مبنی بر علم صحیح و عمل صالح میباشد.
٣- هرکه در باب ایمان مخالف منهج و روش رسول الله ج و پیروان راستین او باشد؛ پس او در گمراهی آشکار از راه حق قرار دارد. و در این مخالفت خود دارای اندکترین حجت جز ستیزه و مجادله به باطل نیست.
٤- بیان وقوع مخالفت و ستیزه و دشمنی میان اهل کتاب- یهود و نصاری- و مسلمانان، بناء هیچ امکان ندارد که مسلمانان و اهل کتاب از نگاه دین و ایمان متفق و یکپارچه شوند. چون یگانه راه اتفاق این است که آنان به مانند ما ایمان بیاورند یعنی مسلمان شوند. و این کاری است که آنان قبول ندارند، بناء اختلاف و دشمنی میان مسلمانان و اهل کتاب دوام دار خواهد بود، و در نتیجه قتال و درگیریها میان هر دو گروه میباشد و این چنین شده و میشود، چنانکه پیامبر ج خبر داده است که در آخر زمان درگیریهایی میان مسلمانان و اهل کتاب صورت میگیرد، حتی یهودیان پشت سنگ و درخت پناه میبرند، پس آن سنگ و یا درخت میگوید: ای مسلمان! این یهودی پشت من قرار دارد، بیا او را بکش، جز درخت غرقد که از درختان یهود است[٨١]. پس مدلول این آیه کریمه، دعوت باطلگریانی را که به سوی وحدت ادیان دعوت میکنند باطل میسازد.
٥- الله متعال نصرت دادن و مدد کردن پیامبرش ج بر دشمنان و مخالفان وی را به عهده گرفته است، وآن هم به زودترین فرصت، و این وعدۀ الهی هم در دوران آن جناب ج تحقق یافته و هم پس از وفاتشان تا روز قیامت تحقق خواهد یافت.
٦- اشاره به توکل بر الله در امور دعوت و در سایر کارها، چون اوتعالی کفایت کننده بندۀ خود است. و لهذا الله متعال فرموده است: ﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ﴾[الطلاق: ٣]. «و هر که بر الله توکل نماید، پس او برایش کافی است».
٧- اثبات دو نام از نامهای حسنای الله متعال وآنچه از صفات و معانی که در بر دارد.
﴿١٣٨﴾ آری! اسلام و ایمان و هر کردار و گفتار نیک و بالاخره همه شایستگیها و زیباییهای عالم رنگ الله است. پس ای مسلمانان! خود و خانوادههایتان را با آن رنگ بزنید.
بلی، اسلام رنگ الهی است و همانطور که یک چیز رنگ شده با رنگی، همه جوانب آن را در بر میگیرد، اسلام هم حال مسلمان واقعی را که به آن تمسک جسته کاملا تغییر میدهد.
کلمۀ رنگ الهی، اصلا در معارضه با این عمل نصاری بکار برده شده که آنها فرزندانشان را پس از ولادت در داخل آب رنگین غوطه میدادند و آن را غسل تعمید مینامیدند، به این باور که نوزاد با این غسل دادن پاک و طاهر میگردد، وقتی این کار را انجام میدادند، میگفتند: اکنون او نصرانی حقیقی گردیده است!!. لذا الله أ توسط این آیه، آن عمل باطلشان را رد نمود. سپس فرمود: کیست که رنگی بهتر از رنگ الله متعال داشته باشد؟. کیست در عالم هستی، که کسی را به رنگی بهتر از رنگ ایمان و اسلام آراسته سازد و او را از پلیدیهای کفر و شرک مانند دین و آئین اسلام پاک گرداند؟
مسلمان راستین که اسلام و ایمان در اعماق وجود او ریشه دوانده و عجین شده میگوید: نه؛ هیچ کسی و هیچ آئینی مانند آئین اسلام وجود ندارد که بنده را بوسیلۀ ایمان و عمل صالح و اخلاق نیکو، به مقام عالی بندگی ارتقا دهد. و ما با ایمان و اخلاص و انقیاد کامل تسیلم پروردگار جهانیان هستیم و تنها او را پرستش میکنیم.
از فواید این آیه:
١- بیان فضیلت دین الله سبحانه و تعالی که توسط پیامبرانش فرستاده است. و این فضیلت از چند نگاه بیان شده است:
أ- آن را به «صبغه» یعنی: رنگ نامیدن، چون دین الله بر کسی که گرویدۀ آن شده و به احکام آن چنگ میزند؛ تأثیر واضحی دارد و اثر آن بر اقوال و افعال و اخلاق وی ظاهر میگردد مانند رنگ، وقتی که اثر آن بر لباس ظاهر میگردد.
ب- اضافه نمودن آن به الله متعال: ﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ﴾ که دلالت بر حق بودن آن میکند، چون الله متعال حق بوده، و آنچه به اوتعالی اضافه میشود نیز حق است.
ج- اعلان اینکه: هیچ دینی بهتر از دین الله نیست ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ﴾ و این اسلوب استفهام انکاری است که دلالت بر نفی مقرون با تحدی میکند. پس دین الله بهترین و کاملترین و شاملترین ادیان بوده و نسبت به همه ادیان مصالح بندگان را رعایت کرده و به خاطر سعادتمندی دنیوی و اخروی آنها آمده است.
٢- وجوب پابندی و چنگ زدن به دین الله متعال، چون این فرمودۀ الله متعال: ﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ﴾ معنای: پابند بودن به دین الله را میدهد.
٣- وجوب اخلاص عبادت برای الله عزوجل که از این فرمودۀ او تعالی: ﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ١٣٨﴾ فهمیده میشود. چون معنای آن چنین است: و ما تنها و فقط عبادت کنندگان او هستیم.
﴿قُلۡ أَتُحَآجُّونَنَا فِي ٱللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡ وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُخۡلِصُونَ١٣٩
أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٠
تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٤١﴾
بگو: آیا دربارۀ الله با ما به مجادله میپردازید حال آنکه او پروردگار ما و پروردگار شما بوده و کردار ما از آنِ ما است و کردار شما از آنِ شما است؟ و ما برای او اخلاص کنندگانیم (او را با اخلاص میپرستیم). ﴿١٣٩﴾
آیا میگویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (نوادگان یعقوب) یهودی و یا نصرانی بودهاند؟ بگو: شما داناترید یا الله؟، و کیست ستمگرتر از کسی که شهادتی را که از جانب الله نزد او است کتمان کند؟، و الله از آنچه میکنید غافل نیست. ﴿١٤٠﴾
آنها، امتی بودند که درگذشتند، برای آنها آنچه است که خود بدست آوردهاند، و برای شما آنچه است که خود بدست آوردهاید، و شما دربارۀ آنچه آنها میکردند بازخواست نمیشوید. ﴿١٤١﴾.
﴿١٣٩﴾ ای پیغمبر! به اهل کتاب بگو: آیا با ما دربارۀ الله أ بحث و مناقشه و حجتآوری میکنید در حالیکه ما و شما از نگاه بندگی در پیش اوتعالی برابر هستیم، چون اوتعالی هم پروردگار ما و هم پروردگار شما است. پس چگونه دعوای برتریت کرده و میگویید: ما اهل کتاب نسبت به شما مسلمانان به الله نزدیکتریم چون ما فرزندان و دوستان الله ایم!! در حالیکه کردار ما برای ماست و کردار شما برای خودتان است و هیچ کس از عمل دیگری مورد بازپرس قرار نمیگیرد و هیچ کس مسؤولیت گناه دیگری را به دوش نمیکشد. پس چگونه ادعای برتریت بر دیگران را دارید؟! لذا این ادعایتان خیال و خوابی بیش نیست و شما هرگز به الله متعال از ما سزاوارتر نیستید. زیرا ما در عبادت پروردگار خویش مخلص و مطیع هستیم اما شما چنین نیستید، شما دین الله را تحریف نموده و تغییر دادید و عیسی و عزیر أ را پسران الله خواندید! پس میان ما و شما تفاوت بزرگی وجود دارد.
و همانا اخلاص و اطاعت معیار برتری است که بنده بوسیلۀ این خصلتها به الله أ نزدیک شده و سزاوار به خشنودی اوتعالی میگردد. پس چگونه چیزی را که ما نسبت به شما سزاوارتر و مستحقتر هستیم برای خود ادعا میکنید؟ در حالیکه شما در شرک و کفر و ادعای الوهیت برای غیر الله غرق میباشید؟.
از فواید این آیه:
١- پشتیبانی الله متعال از پیامبرش، وآموختن اوتعالی به رسول اکرمش و تلقین حجت دندان شکن برای او تا دشمنانش از مقابله با وی عاجز مانند.
٢- انکار شدید بر یهود و نصاری که در شأن الله متعال با مسلمانان کشمکش و حجت آوری میکنند با آنکه به ربوبیت و پروردگاری او تعالی بر خود و بر مسلمانان اقرار دارند، و این چه تناقض عجیبی است!!
٣- وجوب بیزاری از اعمال کفار، و مشروعیت افتخار به اعمال حق و دین حق که انسان بر آن است. و این مفهوم این جمله است : ﴿وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡ﴾. «و اعمال ما برای ما و اعمال شما برای شماست» و از اینجا تحریم مشابهت به کفار و دشمنان الله جل جلاله هویدا میگردد، چون مقتضای این آیهی کریمه همین است که باید مسلمانان با اعمال خود از کفار جدا و شناخته شده و متمایز باشند.
٤- وجوب اخلاص برای الله متعال در همه احوال.
﴿١٤٠﴾ ای گروه یهود و نصاری آیا شما میگویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی و نصرانی بودهاند و بر آئین شما قرار داشتند؟ آیا شما به دیانت آنان آگاهترید یا الله؟ در حالیکه الله متعال به ما خبر داده است که این پیغمبران، یهودی و نصرانی نبودند، بلکه این فقط ادعای بیاساس شماست. چون این پیامبران نام برده شده همه قبل از یهودیت و نصرانیت زیستهاند، و تورات و انجیل نازل نشده مگر بعد از ایشان پس چگونه دعوا دارید که آنها یهود و یا نصرانی بودند؟!! به آیات ذیل تأمل کنید: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمَآ أُنزِلَتِ ٱلتَّوۡرَىٰةُ وَٱلۡإِنجِيلُ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٦٥ هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ حَٰجَجۡتُمۡ فِيمَا لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَا لَيۡسَ لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٦٦ مَا كَانَ إِبۡرَٰهِيمُ يَهُودِيّٗا وَلَا نَصۡرَانِيّٗا وَلَٰكِن كَانَ حَنِيفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٦٧ إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِيمَ لَلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِيُّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۗ وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٨﴾[آل عمران: ٦٥-٦٨]. «ای اهل کتاب! چرا در مورد ابراهیم مجادله میکنید حال آنکه تورات و انجیل نازل نشده مگر بعد از او، آیا نمیفهمید؟!.* هان! شما دربارۀ آنچه که به آن علم و آگاهی داشتید به مجادله پرداختید، پس چرا در مورد آنچه که به آن علم ندارید مجادله میکنید؟ حال آنکه الله میداند و شما نمیدانید. * ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه او بر حق، و تسلیم فرمان الله بود و از مشرکان نبود. * همانا سزاوارترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی کردند، و (نیز) این پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردهاند، و الله ولی و یاور مؤمنان است». پس کیست ظالمتر از آن که دستورات کتابهای آسمانی را مخفی و پنهان کند؟ از جمله مژدۀ آمدن رسول اکرم ج؟ بدون شک کسی از همچو انسانی ظالمتر نیست.
اهل کتاب به خوبی میدانستند که انبیاء علیهم السلام نه یهودی بودند و نه نصرانی، بلکه همه پیرو آئین اسلام بودند. لذا الله متعال اهل کتاب را بوسیلۀ چندین آیات مورد سرزنش قرار داده است که چرا حقیقت را پنهان میکنند؟ نه این، بلکه کاملا خلاف آن را ادعا میکنند! در واقع ایشان با پنهان نمودن حقایق برخود ظلم رواداشتهاند. قتاده / میفرماید: این گروه ظالم و ستمکار، اهل کتاب هستند که حقانیت اسلام را کتمان کردند در حالی که درست میدانستند که اسلام دین الله أ است، و به آئین تحریف شدۀ یهودیت و نصرانیت روی آوردند. و رسالت رسول اکرم ج را کتمان کردند، در حالی که درست میدانستند که او فرستادۀ برحق الله أ است، نه فقط کتمان حقایق، بلکه رسالت رسول اکرم ج را تکذیب نمودند. پس افسوس بر حال اهل کتاب که با همه پیغمبران الهی اعلان دشمنی نمودند و رسالات آسمانی را کتمان و تکذیب کردند.
پس الله أ از اعمال ناشایست و ننگین آنان غافل نیست و حتما ایشان را در برابر این ظلم و ستم ننگین، عذاب مناسب خواهد داد.
از فواید این آیه:
١- بیان دروغ یهود و نصاری و ابطال نمودن دعوای پوچ آنها که این انبیای نام برده شده بر ملت یهودیت و یا نصرانیت بودند، و بیان اینکه همه انبیاء بر آئین اسلام بمفهوم عامش بودند و همه تسلیم شده و منقاد الله اند.
٢- در فرمودۀ الله متعال: ﴿ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ﴾ «آیا شما داناترید یا الله؟» رد محکمی است به همه کسانی که در شأن الله متعال و نامها و صفاتش بدون علم، حرف میزنند، و عقلهای ضعیف و محدود خود را در این باب داخل میسازند و میگویند: «این چیز از نگاه عقل بر الله متعال جایز است، بناء ما به آن قایل میباشیم، و این چیز از نگاه عقل بر الله متعال ممنوع است، بناء ما قایل به آن نیستیم» چنانکه فرقۀ معتزله و اشاعره همچو استدلال بیمعنی و بیمورد میکنند، پس برای همۀ آنها گفته میشود: ﴿ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ﴾ آیا شما آنچه بر الله جایز، یا ممنوع، یا واجب است میدانید یا الله متعال خودش؟! واقعا این حجت محکم و جواب دندان شکنی است بر کسانی که عقلهای خویش را در مورد ذات و اسماء و صفات الله جل جلاله حاکم مقرر میکنند.
٣- کتمان علم که در واقع کتمان شهادت است؛ جرمی بزرگ و ظلمی عظیم است. و البته این گناه یکی از اوصاف ویژۀ یهود و نصاری است که الله متعال در قرآن کریم بار بار بر آنها انکار کرده و بخاطر آن سرزنش شان نموده است.
٤- در فرمودۀ الله متعال: ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ﴾ «و الله از آنچه انجام میدهید غافل نیست» سه فایده یاد شده است:
أ- اثبات صفات منفی – یعنی صفاتی که الله متعال آن را از خود نفی نموده و ذات پاکش را از آن منزه داشته است، و صفات منفی متضمن اثبات کمال، ضد آن میباشد، یعنی وقتی از الله تعالی صفت غفلت نفی میشود، دلالت بر کمال آگاهی او تعالی میکند؛ همچنان وقتی از اوتعالی صفت ظلم نفی میشود، دلالت بر کمال عدل اوتعالی میکند.
ب- بیان معنی آگاهی الله متعال و وسعت علم اوتعالی که از هیچ گفتار وکردار و رازهای ما غافل نیست، پس باید از مخالفت و نافرمانی او برحذر بود.
ج- اضافۀ عمل به عاملش«عما تعملون» دلالت برآن میکند که انسان دارای قدرت و اختیار است، پس در این، ردی است بر طایفۀ جبریه که میگویند: هر انسانی بر عمل خود مجبور بوده و راجع به آن هیچ اختیاری ندارد.
﴿١٤١﴾ آنان امتی بودند که درگذشتند و رفتند و هیچ کس از دست آورد شخص دیگر مورد پرسش قرار نمیگیرد، بلکه هر کس جوابده و مسؤول دست آوردهای خود خواهد بود.
آری! پیامبران علیهم السلام با آن قدر و منزلتی که در نزد الله أ دارند، پاداش عمل خویش را میگیرند. و شما تکذیب کنندگان و پنهان کنندگان حق و حقیقت؛ سزاوارترید که سزای اعمال ناشایستتان را بگیرید.
﴿۞سَيَقُولُ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَ ٱلنَّاسِ مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِي كَانُواْ عَلَيۡهَاۚ قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ١٤٢
وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِي كُنتَ عَلَيۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن يَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِۚ وَإِن كَانَتۡ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٤٣
قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِكَ فِي ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَيَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا يَعۡمَلُونَ١٤٤﴾
مردمان بیخرد خواهند گفت: چه چیز ایشان را از قبلهشان که بر آن بودند برگرداند؟، بگو: مشرق و مغرب از آنِ الله است، هرکسی را که بخواهد به راه راست هدایت مینماید. ﴿١٤٢﴾.
و اینگونه امت میانه قرارتان دادیم، تا بر مردم گواه بوده و پیامبر بر شما گواه باشد، و قبلهای را که بر آن بودی قرار ندادیمجز برای اینکه بدانیم آنکه را از پیامبر پیروی میکند از آنکه بر پاشنههایش به عقب برمیگردد. و گرچه این جز بر کسانیکه الله هدایت کرده دشوارست. و الله هرگز ایمان(نماز) تان را ضایع نمیکند، همانا الله نسبت بهمردم رؤوف مهربانست. ﴿١٤٣﴾.
ما رویگرداندن تو را بهسوی آسمان میبینیم(که در انتظار تغییر قبله هستی)، پس البته تو را بهسوی قبلهای متوجه میسازیم که از آن خوشنود خواهی شد، پس بهسوی مسجدالحرام روی بگردان و هرکجا که بودید روی خود را بدان سو بگردانید و همانا کسانی که کتاب داده شدهاند، میدانند که آن حق و از جانب پروردگارشان است و الله از آنچه میکنند بیخبر نیست. ﴿١٤٤﴾.
﴿١٤٢﴾ الله أ به رسول اکرمش ج و مسلمانان خبر میدهد که در هنگام تغیر قبله از بیت المقدس به سوی مسجد الحرام، مردم کم عقل و خیره سر از یهود و منافقان این سخن را خواهند گفت: که چه چیزی مسلمانان را از قبلهای که به سوی آن نماز میخواندند به طرف مسجد الحرام برگرداند؟ الله در جواب این سخن کم خردان فرمود: مشرق و مغرب از آنِ الله است و به هر جهتی که بخواهد فرمان روی آوردن میدهد و هر که را بخواهد، به راه راست هدایت میکند و تغیر قبله از بیت المقدس به سوی مسجد الحرام نیز هدایتی از جانب الله متعال برای رسول اکرمش ج و همه مؤمنان است.
از فواید این آیه:
١- اثبات وسعت علم الله تعالی به آنچه که در آینده رخ خواهد داد چنانکه فرمود: «مردمان بیخرد خواهند گفت».
٢- هر که بر حکم الله تعالی اعتراض نماید، وی نادان و بیخرد است.
٣- تحقق یافتن و به وقوع پیوستن خبر الهی، زیرا کفار در مورد تحویل قبله بر پیامبر ج و مسلمانان اعتراض نمودند.
٤- تسلیت و دلداری پیامبر ج و یارانش، وآن هنگامی که الله تعالی خبر داد که جز انسانهای نادان و بیخرد کسی دیگر بر امر تحویل قبله اعتراض نمیکند.
٥- اثبات ملکیت و پادشاهی الله تعالی بر عموم کائنات وجهان ﴿لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُ﴾.
٦- اثبات مشیئت الله تعالی و اینکه هدایت بدست اوتعالی است. ﴿يَهۡدِي مَن يَشَآءُ﴾.
٧- الله متعال این امت را مورد ستایش قرار داد، زیرا ایشانند که بر راه مستقیم قرار دارند و ایشان بودندکه به فرمان الهی گردن نهادند و از بیت المقدس به سوی کعبه روی آوردند.
﴿١٤٣﴾ و این چنین شما را امتی وسط قرار دادیم. وسط یعنی: برگزیده و میانه رو. تا در روز قیامت برای پیغمبران پیشین علیه امتهایشان گواهی بدهید که ایشان پیام الهی را که به تبلیغ آن مأمور شده بودند، به آنها رساندهاند. و تا رسول اکرم ج برای شما امت مسلمه گواهی دهد که وی پیام الهی را به شما مسلمانان رسانده است. از ابو سعید خدری س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «يُدْعَى نُوحٌ يَوْمَ القِيَامَةِ، فَيَقُولُ: لَبَّيْكَ وَسَعْدَيْكَ يَا رَبِّ، فَيَقُولُ: هَلْ بَلَّغْتَ؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ، فَيُقَالُ لِأُمَّتِهِ: هَلْ بَلَّغَكُمْ؟ فَيَقُولُونَ: مَا أَتَانَا مِنْ نَذِيرٍ، فَيَقُولُ: مَنْ يَشْهَدُ لَكَ؟ فَيَقُولُ: مُحَمَّدٌ وَأُمَّتُهُ، فَتَشْهَدُونَ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ»[٨٢].
«نوح در روز قیامت فراخوانده میشود، و میگوید: حاضر و آمادۀ اجرای فرمان هستم ای پروردگار! پس الله متعال میفرماید: آیا پیام الهی را ابلاغ کردهای؟ میگوید: بلی، سپس به قومش گفته میشود: آیا پیام الهی را به شما رسانده؟ میگویند: نزد ما هیچ بیم دهندهای نیامده است. سپس الله متعال به نوح میگوید: چه کسی برای تو گواهی میدهد؟ میفرماید: محمد ج و امتش، پس امت محمد ج گواهی میدهند که نوح ÷ پیام الهی را ابلاغ کرده است».
و بیت المقدس را قبلۀ شما قرار ندادیم مگر برای اینکه شما را امتحان کنیم تا هرگاه(جهت قبله را) به سوی کعبه برگردانیم؛ مؤمن پیرو را از مرتد کافر و منافق شناسایی کنیم. هرچند مسألۀ تحویل قبله کار دشواری است که ایمان آوردن به آن جز بر راه یافتگان راه حق که سینههایشان به تصدیق رسول اکرم ج فراخ شده، سخت و سنگین تمام میشود.
در سبب نزول این بخش آیه بخاری و مسلم از براء س روایت نمودهاند که قبل از تحویل قبله تعدادی از مسلمانان فوت کرده و عدهای هم به شهادت رسیده بودند و ما دربارۀ نتیجۀ اعمال و عباداتشان با ابهام روبرو بودیم، پس ﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ﴾ «خداوند هرگز ایمانتان را ضایع نمیگرداند»،نازل شد.
و الله متعال هرگز ایمان یعنی اعمال شما را ضایع نمیگرداند. یا اینکه مسلمانانی که تا وقت مرگشان به سوی بیت المقدس نماز میخواندند الله متعال نمازهایشان را پذیرفته است. و یا مراد این است که الله متعال مؤمنان را پس از تحویل قبله بر ایمانشان پایدار ساخته و شک و تردید را در دلهایشان راه نداده است چنانکه مردمان شکاک و متردد با تحویل قبله، در شک افتادند و ایمانشان را ضایع کردند. و الله أ بر مردم رحمت و رأفت بسیار دارد. رؤوف یعنی: رأفت بسیار دارد. و رأفت رحمت شدید را گویند.
از فواید این آیه:
١- فضیلت امت محمدی؛ و آن هنگامی که الله تعالی ایشان را به روی آوردن بسوی کعبه، اولین خانهای که برای مردم گذاشته شد هدایت کرد. از این جهت مسلمانان مورد حسادت شدید یهود قرار گرفتند. چون خوب میدانستند که تحویل قبله به امر الله تعالی صورت گرفته است.
٢- اعلان وسطی و میانهرو بودن این امت، و این خود فضیلتی است بر سایر امتها. طوریکه در حدیث بالا ذکر شد که امت محمد ج گواهی میدهند که نوح ÷ پیام الهی را ابلاغ کرده است».
٣- عادل بودن این امت (تا بر مردم گواه باشید) وگواهی و شهادت جز از شخص عادل از کسی دیگر پذیرفته نمیشود.
٤- امت محمد در روز قیامت بر سائر امتها گواهی خواهد داد. طوریکه در حدیث متفق علیه روایت شده که از نوح ÷ سؤال میشود: چه کسی در حق تو گواهی میدهد؟ نوح میگوید: محمد ج و امت وی بر امر من گواه هستند. آنگاه آنان گواهی میدهند که او (نوح ÷) پیام الهی را ابلاغ نموده است.
٥- همچنان پیامبر اکرم ج در روز قیامت بر ما گواهی خواهد داد که این امت وسط و عادل است، یا اینکه بر ما گواه است که آن جناب دین الهی را ابلاغ نمود چنانکه در حجةالوداع فرمود: «همانا خون و مال شما و ناموس شما بر شما حرام است، همانگونه که امروز، روز حرام است، این شهر هم شهر حرام و این ماه هم ماه حرام است سپس فرمود: آیا وظیفه خود را به مردم ابلاغ نمودم؟ و دوبار این جمله را تکرار نمود»[٨٣].
٦- اثبات رسالت پیامبر اکرم ج و اینکه ایشان آخرین پیامبران است زیرا (ال) در کلمه (الرسول) در اینجا برای عهد آمده است و مقصود از رسول محمد ج است که پیامبری بعد از ایشان نیست.
٧- الله تعالی بندگانش را با احکام شرعی مورد امتحان قرار میدهد چه این امتحان در واجب شدن چیزی باشد و یا در حرام شدن و یا در منسوخ شدن حکمی.
لذا انسان باید متوجه باشد که الله متعال شاید او را در دادن مال و یا در فقر و بیچارگی امتحان کند، و یا هم با دادن علم او را امتحان کند تا معلوم گردد که آیا وی به آن عمل میکند؟ و آیا آن را به دیگران ابلاغ میکند؟ و مردم را بوسیله آن بسوی الله دعوت میدهد؟
٨- وجوب پیروی از پیامبر ج ﴿لِنَعۡلَمَ مَن يَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ﴾ «تا بدانیم چه کسی از پیامبر پیروی میکند»، طوری که صحابه کرام ش دستورات پیامبر ج را به مجرد شنیدن عملی میکردند، چنانکه در تحویل قبله بدون چون و چرا بسوی کعبه روی آوردند.
٩- الله متعال پاداش عمل کننده را هرگز ضایع نمیکند، عملی که بر اساس ایمانداری باشد چه عمل قلب باشد و چه عمل اعضاء چنانکه پیامبر ج فرموده است: «هرکس اراده نماید که کار نیکی انجام دهد ولی آن را عملی نکند، الله تعالی برای او نزد خودش، یک نیکی کامل ثبت میکند»[٨٤].
١٠- اثبات دو اسم از اسمای الله تعالی (الرؤوف) و(الرحیم) و آنچه از صفت رحمت و مهربانی را دربر دارد.
١١- رحمت الهی عام و شامل همه مردم است، کافر و مسلمان، و این همان رحمتی است که مردم جهان به وسیله آن زندگی کرده، نان و آب و لباس و خانه و غیره را بدست میآورند، اما رحمت خاص الهی تنها شامل حال مؤمنان است که توسط آن سعادت دنیوی وآخروی را بدست میآورند.
١٢- عمل در ایمان داخل است ﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ﴾ در تفسیر آن آمده که مراد از ایمان در اینجا نماز صحابه است که قبل از تغیر قبله آن را به سوی بیت المقدس خوانده بودند و این مذهب اهل سنت و جماعت است که عمل جزء ایمان است.
﴿١٤٤﴾ ما نگریستن تو را بسوی آسمان میبینیم که با شوق و علاقه انتظار نزول فرمان تغییر قبله را میکشی. و اینک روی تو را به سوی قبلهای که آن را دوست داری میگردانیم پس در نمازت به جهت مسجد الحرام روی آور. و در هر جایی از زمین که باشید روی خود را به سوی مسجد الحرام بگردانید. همانا اهل کتاب خوب میدانند که این تغییر قبله از سمت بیت المقدس بسوی کعبه به امر الله متعال انجام یافته است. گفتنی است که اهل کتاب موضوع آگاهی تغییر قبلۀ رسول اکرم ج و مسلمانان را، یا از جانب انبیایشان دریافتهاند، یا این موضوع را در کتب آسمانی که بر ایشان فرود آمده بود، یافتهاند. در صحیح بخاری و مسلم از براء س روایت شده است که فرمود: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى إِلَى بَيْتِ المَقْدِسِ سِتَّةَ عَشَرَ شَهْرًا، أَوْ سَبْعَةَ عَشَرَ شَهْرًا، وَكَانَ يُعْجِبُهُ أَنْ تَكُونَ قِبْلَتُهُ قِبَلَ البَيْتِ، وَأَنَّهُ صَلَّى، أَوْ صَلَّاهَا، صَلاَةَ العَصْرِ وَصَلَّى مَعَهُ قَوْمٌ» فَخَرَجَ رَجُلٌ مِمَّنْ كَانَ صَلَّى مَعَهُ فَمَرَّ عَلَى أَهْلِ المَسْجِدِ وَهُمْ رَاكِعُونَ، قَالَ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ، لَقَدْ صَلَّيْتُ مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قِبَلَ مَكَّةَ، فَدَارُوا كَمَا هُمْ قِبَلَ البَيْتِ، وَكَانَ الَّذِي مَاتَ عَلَى القِبْلَةِ قَبْلَ أَنْ تُحَوَّلَ قِبَلَ البَيْتِ رِجَالٌ قُتِلُوا، لَمْ نَدْرِ مَا نَقُولُ فِيهِمْ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: ﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٤٣﴾[البقرة: ١٤٣].
«رسول اکرم ج در آغاز هجرت به مدینه، به فرمان الهی شانزده یا هفده ماه به سوی بیتالمقدس نمازمیگزاردند، اما بسیار مشتاق آن بودند که کعبه قبلهشان باشد. یادآور میشویم؛ اولین نمازی که رسول اکرم ج به سویکعبه خواندند، نماز عصر بود، و گروهی نیز با وی نماز گزاردند، و مردی از آنان که با رسول اکرم ج این نماز را (درجماعت) خوانده بود، از مسجد بیرون آمد و در یکی از مساجد دیگر بر نمازگزارانی گذشت که درحال رکوع بودند، پس گفت: شهادت میدهم به الله که با رسول او ج به سوی کعبه نماز گزاردهام. در این هنگام آنها همچنانکه درحال نماز بودند، به سوی کعبه چرخیدند». (یهود از تغییر قبله در تعجب افتادند، چون رسول اکرم ج به سوی بیت المقدس، قبلۀ اهل کتاب نماز میخواند ولی هنگامی که به سمت کعبه روی گرداند، یهودیان آن را انکار کردند و به طعنه زدن آغاز نمودند). برخی از مردمانی که قبل از تحویل قبله وفات کردهاند، نمیدانستیم که در مورد آنان چه بگوییم همان بود که این آیه نازل شد: «الله هرگز ایمان شما را ضایع نمیگرداند، بیگمان که الله نسبت به مردم رؤوف و مهربان است».
نکتۀ مهم: حدیث براء س فوق الذکر دلیل واضح بر آن است که احادیث آحاد در احکام شرعی و عقاید اسلامی دلیل و حجت است.
متأسفانه بعضی معتقدند که عقیده جز بوسیله دلایل قطعی ثابت نمیگردد، خواه آیتی از آیات قرآن باشد و یا حدیث متواتری باشد که حقیقتاً به حد تواتر رسیده باشد و احتمال تأویل را نداشته باشد.
این سخن را گر چه بعضی از متقدمین علم کلام بیان کردهاند ولی بنا به دلایل متعدد مردود میباشد:
دلیل اول: این سخن یک کلام بدعی و جدید است و در شریعت اسلام هیچ اصل و مبنایی ندارد، در پرتو هدایت قرآن و توجیهات سنت اثری از آن وجود ندارد و سلف صالح آن را ندانسته و نشناختهاند و از هیچ فردی از آنها این سخن نقل نشده است بلکه حتی به ذهن آنها نیز خطور نکرده است، و از جمله مسائل معلوم و ثابت شده در این صنف این است که: هر بدعتی در دین باطل و مردود است و نباید آن را پذیرفت.
دلیل دوم: این سخن عقیدهای را در ضمن خود دارد که لازمه آن ابطال صدها حدیث صحیحی است که از رسول اکرم ج به اثبات رسیده است.
دلیل سوم: این سخن را نه تنها اصحاب نگفتهاند بلکه مخالف آن چیزی است که آنها بر آن بودهاند، ما بصورت قطعی میدانیم که آنها به هر حدیثی که توسط فردی از آنها از رسول اکرم ج روایت میشد اعتماد و یقین داشتند و هیچکدام از آنها به دیگری که حدیث را از رسول اکرم ج روایت میکرد نمیگفت خبر تو خبر واحد است و تا به مرحله تواتر نرسد فایده علمی ندارد بلکه این فلسفهبافی که بعد از آنها به تعدادی از مسلمانان سرایت نموده را اصلاً نمیدانستند که باید در بین عقاید و احکام هنگام استناد به احادیث آحاد، فرق گذاشت.
دلیل چهارم: رسول اکرم ج میفرماید: «بَلِّغُوا عَنِّي»[٨٥] «از طرف من به دیگران برسانید». و در روز عرفه در آن اجتماع بزرگ رو به اصحابش فرمود: «وَأَنْتُمْ تُسْأَلُونَ عَنِّي فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ قَالُوا نَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ وَأَدَّيْتَ وَنَصَحْتَ»[٨٦]. «شما در مورد من مورد سؤال قرار میگیرید، چه میگوئید؟ گفتند: شهادت میدهیم که شما ابلاغ کردید و وظیفه را انجام دادید و خیرخواهی و نصیحت کردید». آشکار و واضح است ابلاغ چیزی است که بوسیله آن بر مبلغ و گیرنده پیام حجت اقامه میگردد و به سبب آن علم ایجاد میشود بنابراین اگر بوسیله خبر واحد علم و آگاهی حاصل نشود تبلیغی که حجت به سبب آن بر بندگان برپا میگردد تحقق نمییابد چون حجت تنها بوسیله چیزی که سبب ایجاد علم باشد حاصل میشود حال آنکه رسول اکرم ج افرادی از اصحابش را به تنهایی برای ابلاغ پیام از جانب خویش به اطراف و اکناف ارسال میداشت و بوسیله آن حجت را بر کسانی که فرستادهاش را به نزد آنها مبعوث میداشت برپا مینمود.
دلیل پنجم: ما به صورت قطعی میدانیم که رسول اکرم ج افرادی از اصحاب را به سرزمینهای مختلف میفرستاد تا دینشان را به مردم بیاموزند چنانکه علی س و معاذ س و ابوموسی س را در نوبتهای جداگانه به یمن فرستاد؛ و به ایشان دستور داد که قبل از هر چیز عقیده توحید را به آنها ابلاغ گردانند و الله متعال را به آنها بشناسانند و آنچه را که لازم است الله به آن توصیف و یا از آن منزه گردد را به آنها تعلیم دهند، آنگاه آنچه را که الله واجب گردانیده است را به آنها ابلاغ نمایند و این همان چیزی است که به یقین معاذ س انجام داد و این جریان یک دلیل قاطع بر اثبات عقیده بوسیله خبر واحد و اقامه حجت بر مردم بوسیله آن است، چون اگر اینگونه نبود رسول اکرم ج به فرستادن معاذ س به تنهایی اکتفا نمینمود.
دلیل ششم: اکثریت مسلمانان مخصوصاً زمانی که هنوز حدیث جمعآوری و تدوین نشده بود تنها به شیوه آحاد حدیث را بیان میکردند و کسانی هم که حدیث را به طریق تواتر بیان میداشتند در هر زمان افراد اندکی بودهاند که به راههای متعدد حدیث و شمردن آن توجه میکردند و در هر مورد به عددی میرسیدند و آن را در حد تواتر قرار میدادند.
از فواید این آیه:
١- اثبات صفت دیدن برای الله تعالی، و نگاه کردن اوتعالی به مخلوقاتش.
٢- دیدن بسوی آسمان بیادبی با ذات الله متعال نیست مگر در نماز؛ جائز نیست که شخص نمازگزار بطرف آسمان نگاه کند. انس ابن مالک س میفرماید: پیامبر اکرم ج فرمود: «چرا بعضی از مردم، در نماز به طرف آسمان نگاه میکنند»؟ و در این باره، سخنان شدیدی بر زبان آورد تا جائیکه فرمود: «یا از این کار خود باز میآیند یا بیناییشان ربوده خواهد شد»[٨٧].
٣- اثبات علو و بلندی الله تعالی، زیرا پیامبر اکرم ج روی خویش را بسوی آسمان میگرداند تا وحی الهی در مورد تغییر قبله از طرف آسمان فرود آید.
٤- پیامبر اکرم ج دوست داشت که در نماز بسوی کعبه روی بگرداند، لذا بیصبرانه در انتظار امر الهی به تغیر قبله بود.
٥- وجوب روی گرداندن بسوی کعبه در نمازها، در هرکجای که مسلمان نماز میخواند، چه در بر و چه در بحر.
٦- روی یا چهره انسان نسبت به سایر اعضای بدن با شرفتر است.
٧- عظمت و حرمت این مسجد، آنگاه که حرام نامیده شد، چنان حرمت و عظمت بزرگ داردکه هرکسی داخل آن گردد در امن میباشد. و همچنان بر کسی که حج فرضی خود را ادا نکرده باشد لازم است با احرام وارد آن گردد. همچنان هر زندهجانی در این دیار آمن است، صید و بیجان ساختن حیوانات و پرندگانش جایز نیست، حتی جمادات شهر مکه مانند درخت و بته در امن قرار دارند و قطع آنها جایز نیست.
٨- دین اسلام کعبه را رمز وحدت و یکپارچگی مسلمانان قرار داده، و مسلمانان از هرگوشه و کنار جهان، در نمازهایشان به کعبه روی میآوردند.
٩- نفی غفلت از ذات پاک الهی، این آیه نه تنها نفی غفلت از ذات الله را میرساند، بلکه کمال و وسعت و احاطه علم اوتعالی را ثابت میکند.
١٠- همچنان این آیه تهدیدی است برای لجبازان اهل کتاب، زیرا آنها حق را دانستند ولی از آن پیروی نکردند. همچنان مسلمانی که حق برایش ثابت میگردد ولی از آن پیروی نمیکند و به مذهب و گرایش خود تعصب میورزد در این تهدید شامل است.
﴿وَلَئِنۡ أَتَيۡتَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ بِكُلِّ ءَايَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَكَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّكَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٤٥
ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ كَمَا يَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنۡهُمۡ لَيَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ١٤٦
ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ١٤٧
وَلِكُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَاۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ أَيۡنَ مَا تَكُونُواْ يَأۡتِ بِكُمُ ٱللَّهُ جَمِيعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٤٨
وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٩﴾
واگر برای کسانیکه کتاب به ایشان داده شده، هر دلیل و برهانی بیاوری از قبلۀ تو پیروی نمیکنند، و نه تو پیرویکننده از قبلهی آنان هستی و نه برخی از آنان تابع قبلۀ برخی دیگرند ، و اگر پس از آگاهی و علمی که به تو رسید از خواستههایشان پیروی کنی در این صورت تو از ستمکاران خواهی بود. ﴿١٤٥﴾.
آن کسانیکه کتاب را به ایشان دادهایم، او (محمد) را میشناسند همانگونه که فرزندانشان را میشناسند، و همانا قطعا گروهی از آنان حق را پنهان میکنند در حالی که میدانند. ﴿١٤٦﴾.
حق(تنها) از سوی پروردگارت است، پس هرگز از شککنندگان مباش. ﴿١٤٧﴾
و برای هریک جهتی است که به آن روی میکند، پس برای انجام خوبیها بشتابید. هرکجا که باشید الله همۀ شما را (گرد) میآورد، همانا الله بر هر چیزی توانا است. ﴿١٤٨﴾.
و از هرجا که بیرون شدی روی خود را بهسوی مسجدالحرام بگردان و همانا آن حق است از جانب پروردگارت و الله از آنچه میکنید بیخبر نیست. ﴿١٤٩﴾.
﴿١٤٥﴾ یعنی هیچ دلیل و برهان و حجت و معجزهای در آنان تأثیر نمیکند و به حق و قبلهای که رسول اکرم ج به آن روی آورده است برنمیگردند، اگر چه هرگونه حجت و برهان واضح برای ایشان آورده شود، زیرا اهل کتاب از روی دلیلی در نزدشان، یا شبههای که برای آنان پیش آمده باشد از پیروی حق سرباز نزدند؛ بلکه حق را از روی عناد و سرکشی ترک کردند در حالیکه به درستی میدانند که ایشان برحق نیستند. پس کسی که در چنین وضعی قرار داشته باشد، البته هیچ گاه از دلیل و برهان نفع نخواهد برد.
و تو ای محمد ج پیرو قبلۀ آنان نیستی. این فرموده الله متعال بخاطر دفع طمع و امیدهای اهل کتاب است که اگر رسول اکرم ج دوباره به قبلۀ سابق برگردد.
در حالی که ایشان از قبلۀ یکدیگر پیروی نمیکنند زیرا یهود در نمازشان به بیت المقدس و نصارا به طرف طلوعگاه آفتاب روی میآورند. و اگر تو از قبلۀ آنان پیروی کنی در حقیقت از هوی و هوسشان پیروی کردهای، زیرا امر به روی آوردن به سوی کعبه متوجه اهل کتاب نیز بود و باید ایشان نیز مانند مسلمانان امر الله متعال را بدون چون و چرا عملی مینمودند، ولی چنین نکردند. بناء باقی ماندنشان بر قبلۀ دیگر غیر از کعبۀ مشرفه دلیل بر پیرویشان از هوی و هوسهای نفسانیشان است نه چیز دیگر.
از فواید این آیه:
١- حرص پیامبر اکرم ج به هدایت مردم، زیرا آن جناب بخاطر هدایت مردم از هر وسیلهای کار گرفت و حقائق را به اسالیب مختلف بیان نمود، لیکن خیرهسران از آن سود نبردند.
٢-کافران اهل کتاب از قبلۀ پیامبر اکرم ج پیروی نکردند، پس وقتی چنان باشد دینش را از باب اولی نمیپذیرند زیرا روی آوردن به کعبه جزءی از دین است پس وقتی به آن کفر ورزیدند به همه دین کفر ورزیدهاند.
٣- وجوب گردن نهادن به حق، آنگاه که با دلیل و برهان ثابت گردد.
٤- یهود و نصاری از قبلۀ یکدیگر پیروی نمیکنند، و هر یکی خود را به حق و جانب مقابل را ناحق میداند، و یکدیگر را به گمراهی متهم میکنند، لیکن در برابر اسلام و مسلمانان همدست و یکدست هستند، چنانکه الله تعالی در آیهی ٥١ سورۀ المائده میفرماید: «اى مؤمنان، یهود و نصارى را دوستان [خویش] مگیرید. آنان دوستان یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست گیرد، به راستى که خود از آنان است. بىگمان الله گروه ستمکاران را هدایت نمىکند».
٥- ظلم و عدل به ذات شخص ارتباط ندارد، هرکسی در مقابل حق قرار بگیرد ظالم و غیر عادل شمرده میشود، هرچند نسب و منصب والایی داشته باشد.
٦- این آیه به مسلمانان هشدار میدهد که از هوی و هوس دشمنان اسلام پیروی نکنند، و بر علمای امت است که مسلمانان را از پیروی هوای دشمنان اسلام بر حذر دارند چونکه هوا پرستی و پیروی از هواپرستان ظلم آشکار است.
﴿١٤٦﴾ یعنی اهل کتاب محمد ج و نبوتش را درست میشناسند چنانکه فرزندانشان را میشناسند، زیرا بیشترین شناخت نسبت به انسان را والدین وی میدانند چون از کودکی تا بزرگسالی زیر نظر و رعایت آنان میباشد. و گروهی از ایشان دیده و دانسته حق را پنهان میکنند، این گروه دانشمندان گمراه اهل کتابند که از اوصاف پیامبر اکرم ج باخبرند، نه آن گروهی که به پیامبر اکرم ج ایمان آوردند مانند عبدالله بن سلام و یارانش.
از فواید این آیه:
١- اهل کتاب پیامبر اکرم ج را بسیار خوب به تمام معنی میشناختند چون در کتابهای پیشین از صفات ایشان ذکر بعمل آمده بود، طوریکه الله تعالی در سورۀ الاعراف آیۀ ١٥٧ خبر میدهد: ﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٥٧﴾ «کسانى که از رسولى پیروى مىکنند که پیامبر درس ناخواندهاى است که نام او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مىیابند. آنان را به [کارهاى] پسندیده فرمان مىدهد و آنان را از [کارهاى] ناپسند باز مىدارد. و پاکیزهها را براى آنان حلال مىگرداند و ناپاکیزهها را بر آنان حرام مىشمارد و بار گرانشان و قید [و بند] هایى را که بر [عهده] آنان بود، از [دوش] شان بر مىدارد. پس آنان که به او ایمان آوردند و او را گرامى داشتند و او را یارى دادند و از نورى که با او فرو فرستاده شده است پیروى کردند، آنانند که رستگارند».
٢- اهل کتاب بدون هیچ دلیل و برهانی رسالت پیامبر اکرم ج را انکار نمودند، لذا نزد الله تعالی هیچ گونه عذری ندارند، و حجت بر ایشان قائم گردید، زیرا صفات پیامبر اکرم ج در کتابهایشان ذکر شده و او را چنان میشناسند طوریکه فرزندان خویش را میشناسند.
٣- کتمان حق همه طوائف اهل کتاب را در بر نمیگیرد، بلکه برخی از ایشان هستند که حق را کتمان نمیکنند، مانند نجاشی از نصاری، و عبدالله بن سلام از یهود، که ایمان آوردند و از حق پیروی کردند.
٤- شدت نکوهش کتمان نمودن حق و زشتی این صفت، زیرا کسی که دانسته حق را کتمان و پنهان میکند، بدون شک وی ظالم و لجوج است و این صفت بدتر از کسی است که در دانستن حق متردد بوده و آنرا کتمان میکند.
﴿١٤٧﴾ یعنی حق همان چیزی است که از جانب پروردگارت نازل شده است، نه آنچه که اهل کتاب به تو خبر دادهاند. پس هرگز از تردید کنندگان مباش، لذا وقتی الله متعال پیامبرش را از شک و تردید در مورد قبله و غیر آن نهی میکند، دیگران به پرهیز از این شک و تردید سزاوارترند.
گفتنی است که شک و دودلی در اموری که ایمان به آنها واجب است، موجب نابودی ایمان میشود و سعى در از بین بردن آن، از واجبات است.
از فوائد این آیه:
١- هر آنچه از جانب الله متعال است حق میباشد، پس وقتی حق از جانب الله است، ایمان آوردن به آن واجب است و نباید انسان در پذیرش آن متردد و مشکوک باشد.
٢- هر آنچه خلاف اوامر الهی باشد باطل است، چنانکه در سورۀ یونس آیت ٣٢ میفرماید: ﴿فَذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ٣٢﴾«آرى، این است الله، پروردگار راستین شما. و پس از حقّ جز گمراهى [دیگر] چیست؟ پس [از حق] به کجا برگردانده مىشوید؟».
٣- این آیه تقویتی است برای پیامبر اکرم ج در برداشت رسالتی که به او سپرده شده، هر چند اهل کتاب آن را کتمان کنند، زیرا انسان بشر است و امکان میرود که با انکار مردم و کتمان حق شبههای برای او ایجاد گردد اگرچه این امر از پیامبر اکرم ج بعید است با آن هم الله تعالی فرمود: ﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ﴾. «حق از جانب پروردگار توست».
٤- عنایت الله تعالی بر پیامبر ج آنگاه که ایشان را به ربوبیت خاص خود نسبت داد ﴿مِن رَّبِّكَ﴾.
٥- شک منافی ایمان است، شاید آن جناب از چیزی نهی گردد که وقوع آن مستحیل باشد، و امکان ندارد که پیامر اکرم ج از شک کنندگان باشد.
٦- انسان باید از ح پیروی کند در هرجا و با هر کسی باشد، و نباید کثرت مخالفان وی را فریب دهد.
﴿١٤٨﴾ یعنی برای اهل هر دینی جهتی است یعنی قبلهای است چه به حق یا به باطل، یا مراد این است که ای امت محمد ج! برای هر یک از شما قبلهای است که به آن روی میآورید و نمازتان را ادا میکنید؛ از شرق یا غرب، یا شمال یا جنوب زیرا هر منطقه از نگاه جهت، قبلۀ خاصی برای خودش دارد. پس در کارهای نیک بر یکدیگر پیشی بگیرید و به سوی آنچه که الله متعال شما را امر نموده است بشتابید، از جمله روی آوردن به سوی مسجد الحرام و روی آوردن به سوی هر آن چیزی که مصداق خیر به حساب میآید و به سوی ادای نماز در اول وقت آن. و هر جایی باشید الله متعال شما را برای مکافات یا مجازات جمع خواهد کرد چنانکه نماز شما در جهتهای مختلف بطور منظم و منسق مانند این است همۀ آنها به سوی جهت واحدی است و یقینا الله متعال به همه چیز وکاری قادر است، از جمله جمع کردن شما در روز قیامت در یک عرصه.
از فواید این آیه:
١- وجوب سبقت جستن در اعمال خیر و نیک.
٢- اوامر الهی دلالت بر عملی نمودن فوری آن میکند، و سبقت جستن در خیر جز با مبادرت ورزیدن در انجام آن امکان پذیر نیست.
٣- احاطه داشتن الله تعالی بر خلق در هرجای که باشند.
٤- در این آیه اشاره به بعث و دوباره زنده شدن است، زیرا جمع کردن و گردآوردن مردم در روز قیامت میباشد.
٥- اثبات قدرت الله تعالی بر عامۀ مخلوقات، چنانکه فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾ و فرموده او تعالی در سورۀ فاطر آیت ٤٤: ﴿أَوَ لَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَيَنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَكَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعۡجِزَهُۥ مِن شَيۡءٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ كَانَ عَلِيمٗا قَدِيرٗا٤٤﴾«آیا در زمین نگشتهاند تا بنگرند که سرانجام پیشینیانشان چگونه شد، حال آنکه آنان نیرومندتر از اینان بودند. و الله [چنان] نیست که چیزى در آسمانها و در زمین او را ناتوان سازد. بى گمان او داناى تواناست».
﴿١٤٩﴾ و به هر جهت بیرون رفتی در نماز به سوی مسجد الحرام روی کن و این فرمان حق است از جانب پروردگارت و الله متعال از آنچه شما انجام میدهید غافل نیست و شما را در برابر کردارتان پاداش میدهد.
از فواید این آیه:
١- تکرار امر مهم بخاطر تثبیت و پایداری بر آن است و هرقدر امر تکرار گردد به همان اندازه دلالت بر محکم و ثابت بودن آن میکند و تغیر قبله نیز امری بزرگ و مهم و دارای شأن عظیم بود، به همین خاطر وقتی قبله تغیر کرد برخی از مردمان از ایمان محروم شدند.
٢- اثبات حرمت مسجد الحرام و تعظیم آن، نه تنها مسجد الحرام محترم و معظم است بلکه ما حول آن نیز از این فضیلت برخوردار است تا جایی که درختان بیروح و احساس نیز در امن قرار دارند. از این جهت پیامر اکرم ج از قطع درختان بلد الحرام منع نموده: «مکه جایی است که الله متعال آن را حرام قرار داده است، نه مردم. پس هر کسی که به الله و روز قیامت ایمان دارد، در آن خون ریزی نکند و درختی را قطع ننماید. اگر کسی بخود اجازه دهد و چنین کاری کند و بگوید که پیامبر ج کرده است، به او بگویید: الله تعالی فقط به پیامبرش ج آنهم در بخشی از روز، چنین اجازهای داده نه به شما. از امروز، حرمت آن، مانند دیروز میباشد. (آنچه را گفتم) حاضران باید به غائبان، ابلاغ کنند»[٨٨].
٣- اثبات کمال علم الهی و اشراف و مراقبت اوتعالی بر همه خلق.
٤- نسبت دادن عمل به خود انسان (عما تعملون) و این ردی است بر فرقۀ جبریه که ادعا دارند اینکه بنده در کارش ملزم و ناگزیر و مجبور است، و در آن هیچ خواست و قدرت و توانی ندارد، در حالی که الله تعالی میفرماید: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡ﴾ [البقرة: ٢٨٦]. «الله هیچ کس را جز [به اندازه] توانش مکلّف نمىسازد. [هر کس] آنچه [از کارهاى نیک] که انجام دهد، به سود اوست و [هر] آنچه [از گناهان که به قصد] مرتکب شود به زیان اوست». و عقل و واقعیت نیز تأیید میکند که انسان مخلوقی دارای اراده است، و هر انسانی فرق بین کارهای اختیاری را که با خواست خود آنها را انجام میدهد، مانند: خوردن، آشامیدن، فروختن، وخریدن، و نیز کارهایی که بدون خواست او انجام میپذیرد، مانند: لرزش از تب ومریضی، و پایین افتادن از پشت بام را میداند؛ پس او در کارهای نوع اول، انجام دهندهای است که با خواست خود وبدون هیچ جبری، آن کار را اختیار میکند و در کارهای نوع دوم مختار نیست، و در آنچه که بر وی روی میدهد، اراده کننده نمیباشد.
﴿وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيۡكُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِي وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِي عَلَيۡكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٠
كَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِيكُمۡ رَسُولٗا مِّنكُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِنَا وَيُزَكِّيكُمۡ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ١٥١
فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ١٥٢
يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٣
وَلَا تَقُولُواْ لِمَن يُقۡتَلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡيَآءٞ وَلَٰكِن لَّا تَشۡعُرُونَ١٥٤
وَلَنَبۡلُوَنَّكُم بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٥﴾
و از هرجا که بیرون آمدی روی خود را بهسوی مسجدالحرام کن و هرجا که بودید رویتان بهسوی آن کنید تا مردم بر شما حجتی نداشته باشند، مگر کسانی از آنان که ستمگرند پس از آنان نترسید و از من بترسید تا نعمتم را بر شما کامل گردانم، و تا هدایت شوید. ﴿١٥٠﴾
همانگونه که پیامبری از خودتان به میانتان فرستادیم تا آیاتمان را بر شما بخواند و شما را پاکیزه گرداند. و به شما کتاب و حکمت میآموزد و آنچه را که نمیدانستید به شما میآموزد. ﴿١٥١﴾.
پس مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم و شکر مرا به جا آورید و ناسپاسیام نکنید. ﴿١٥٢﴾.
ای کسانیکه ایمان آوردهاید! از شکیبایی و نماز یاری بجویید که الله با صبر کنندگان است. ﴿١٥٣﴾.
و کسانی را که در راه الله کشته میشوند مرده نخوانید. بلکه آنان زندهاند ولی شما نمیدانید. ﴿١٥٤﴾.
و قطعاً شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش مالها و جانها و میوهها آزمایش میکنیم. و مژده بده به صبرکنندگان. ﴿١٥٥﴾
﴿١٥٠﴾ در سفرها؛ یعنی در هر جا که بودی؛ در خشکی یا بحر روی خود را به سوی قبله بگردان. و تکرار امر بخاطر اهتمام و عنایت در مورد قبله است. یا اینکه هرگاه نماز خواندی روی خود را به سمت کعبه بگردان، سپس فرمود: ای جماعتهای مسلمان در سایر نقاط جهان و در مساجد مدینه و سایر مساجد جهان! هرکجا که بودید رویهایتان را به سمت کعبه بگردانید، تا یهودیان بر شما حجتی نداشته باشند، زیرا یهودیان میگفتند: محمد ج در قبلۀ ما با ما موافقت و همراهی میکند و نزدیک است که در دین ما نیز با ما موافقت نماید. حجت بمعنای محاججه یعنی مخاصمه و مجادله است. الله متعال آن را حجت نامید و سپس به فساد آن حکم کرد؛ زیرا از ظالم سر زده بود، از این جهت فرمود غیر از ظالمان و آنان مشرکان عربند که به شما احتجاج خواهند ورزید و خواهند گفت: که محمد ج در دین خود حیران و سرگردان شده و به قبلۀ ما روی نمیآورد مگر به این دلیل که ما نسبت به او راه یافتهتر هستیم و چنانکه به قبلۀ ما روی آورد، به زودی به دین ما نیز برخواهد گشت. قتاده / فرموده است: مراد از ظالمان اهل کتابند که چون الله متعال پیامبرش را بسوی کعبه برگرداند، گفتند: این مرد بسوی خانۀ پدری و دین قومش مشتاق گشته است. و سایر سخنانی که جز از بت پرست یا یهودی یا منافق صادر نمیشود. سپس میفرماید: پس از آنان نترسید یعنی از طعنهها و انتقادات آنان نترسید زیرا این طعنهها و انتقادها بیاساس و بیحاصل است و به شما زیانی نمیرساند و تنها از من بترسید زیرا من سزاوار آن هستم که از من بترسید. و قبله را بخاطر این به شما شناساندم تا نعمت خود را بر شما تمام کنم. و یقینا هدایت به سوی قبله اتمام نعمت الهی است، زیرا موجب آن میشود تا شریعت شما مستقل و کامل گردد. و تا به سوی حقی که دیگران از آن منحرف شدهاند هدایت شوید.
از فواید این آیه:
١- تکرار امر بر اهمیت مأمورٌ بِهِ دلالت میکند.
٢- نادیده گرفتن و بیاهمیت بودن ملامت ملامتکنندگان در حق.
٣- بر مسلمان لازم است در رد نمودن شبهاتی که دشمنان اسلام آن را مطرح میکنند سعی ورزد.
٤- وجوب عملی نمودن شریعت و قانون الهی در زندگی، و نباید مسلمان از بدگویی و ملامت کردن دشمنان اسلام هراسی داشته باشد.
٥- مسلمان باید تنها از الله بهراسد، زیرا تنها اوتعالی است که نفع و ضرر را در اختیار دارد.
٦- ابراز نعمتهای فراوان الهی بر این امت، و فضل و احسان او و اتمام این همه نعمتها بر ایشان.
٧- تنفیذ اوامر الهی و هراس داشتن از اوتعالی سبب هدایت بنده میگردد، و هدایت بر دو قسم است: هدایت علمی که الله تعالی درهای علم و معرفت را بر بنده میگشاید که بوسیلۀ آن در امور دنیوی و اخروی استفاده میکند. و هدایت عملی که همانا عمل کردن به علمی است که آن را آموخته است. و این همان غایت و هدف والای مسلمان است.
﴿١٥١﴾ در این جا اشاره به نعمت قبله است همانند نعمت رسالت که بر این امت ارزانی داشت. و بعضی گفتهاند: معنای کلام بنا بر تقدیم و تأخیر دو آیه (١٥١ و ١٥٢) میباشد، یعنی: پس مرا یاد کنید چنانکه پیامبری از خودتان را در میانتان فرستادم که به شما حکمت یعنی سنت مطهر و آنچه را نمیدانستید میآموزد. چون مسلمانان قبل از اسلام نادان بودند، پس به وسیله رسالت محمدی از آن حالت بیرون آمدند و از داناترین و بهترین مردم جهان گشتند.
از فواید این آیه:
١- از اتمام نعمت الله تعالی بر بندگانش فرستادن محمد ج به عنوان رسول و نبی است تا شریعت الهی را به مردم ابلاغ و بیان نماید، و بدون شک آن جناب همه امور را برای مردم بیان نمودند طوریکه ابوذر س فرمود: «پیامبر اکرم درحالی ما را گذاشته و از دنیا رحلت کردند که هیچ پرندهای در هوا پرواز نمیکرد مگر اینکه ما را در مورد آن آگاه ساخته بود»[٨٩].
٢- قریش باید از اولین کسانی میبودند که به پیامبر اکرم ایمان آوردند، چون ایشان را خوب میشناختند و از نسب و صدق و امانت داری آن جناب کاملا آگاهی داشتند.
٣- پیامبر اکرم ج همه آنچه را که الله تعالی به او وحی کرد به وجه احسن ابلاغ نمود. و معنای ﴿يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِنَا﴾ «آیات ما را بر شما تلاوت میکند». همین است که هر آنچه بر پیامبر ج نازل گردید آن را برای مردم تلاوت و تبلیغ نمود.
٤- شریعتی که پیامبر اکرم ج آن را از نزد الله آورده است همه تزکیه و پاکسازی نفوس انسانی است.
٥- وظیفۀ رسول کریم ج تعلیم دادن کتاب و حکمت به مردم است.
٦- این آیه رد بر تأویل کنندگان اسماء و صفات الهی است، چون اگر تأویل از علم و حکمت بود حتما پیامبر اکرم ج آن را به مردم ابلاغ میکرد.
٧- رسول اکرم ج همه معانی آیات قرآن را به امت فهماند، و اگر احیانا برای صحابه اشکالی پیش میآمد از پیامبر اکرم ج میپرسیدند و چنین امری کمتر واقع میشد چون که قرآن به زبان خودشان نازل گردیده است.
٨- اشتمال شریعت اسلامی بر حکمت در همه جوانب زندگی بشر.
٩- اصل در انسان جهل است تا اینکه یاد بیگیرد و بداند ﴿وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ﴾ «و به شما چیزی را که نمیدانستید میآموزد» و این خود دلالت بر نقص و کمبود انسان میکند.
١٠- از فضل و کرم الهی است که آنچه را نمیدانستیم به ما آموخت، بلکه الله متعال آنچه مورد نیاز مخلوقات است به آنها آموخته است، حتی به زندهجانها راه و روش زندگی، سیر و سفر و نقل و انتقال و طرز تهیه نمودن غذا برای خود و جوجههایشان را آموخته است.
﴿١٥٢﴾ یعنی: مرا به طاعت یاد کنید تا من شما را به پاداش و مغفرت یاد کنم. برخی از سلف فرمودهاند: کسی که مرا در حالی یاد میکند که مطیع و فرمانبردار است، پس بر من سزاوار است که او را به مغفرت خود یاد کنم. و در حدیث قدسی آمده است که الله عزوجل میفرماید: «يَا ابْنَ آدَمَ، إِنْ ذَكَرْتَنِي فِي نَفْسِكَ ذَكَرْتُكَ فِي نَفْسِي، وَإِنْ ذَكَرْتَنِي فِي مَلَإٍ ذَكَرْتُكَ فِي مَلَإٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ، أَوْ فِي مَلَإٍ خَيْرٍ مِنْهُمْ»[٩٠].
«ای بنی آدم! اگر مرا نزد خود یاد کنی، من نیز تو را نزد خود یاد میکنم و اگر مرا در محضر جماعتی یاد کنی، من تو را در حضور جماعتی از فرشتگان یا جماعتی بهتر از آنان یاد میکنم».
شکر عبارت از شناخت نعمت دهنده و سخن گفتن از آن است. و کفران در این جا پوشیدن نعمت الهی است. پیامبر ج میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبَّ أَنْ يَرَى أَثَرَ نِعْمَتِهِ عَلَى عَبْدِهِ»[٩١].
«الله متعال دوست دارد که اثر نعمتش را بر بندهاش ببیند».
تنبیه: آیا ذکر الله متعال بصورت جهری و دسته جمعی جایز است؟
این چنین ذکر خواندن (بصورت جهری و دسته جمعی) بدعت میباشد و اصلی در دین ندارد و ثابت نشده است که پیامبر ج و خلفای راشدین و دیگر اصحاب و تابعین با چنین روشی ذکر کرده باشند، پس این نوع ذکر گفتن بدعت در دین و از منکرات است. گفتن اذکار بصورت جهری و دسته جمعی در سنت مطهر وارد نشده است.
عمرو بن سلمه / نقل میکند: «ما قبل از نماز صبح بر در عبداﷲ بن مسعود س نشستیم، وقتی که بیرون میآمد، با او به مسجد میرفتیم. ابو موسی اشعری س پیش ما آمد و فرمود: آیا هنوز ابو عبدالرحمن (عبداﷲ بن مسعود س) بیرون نیامده است؟ گفتیم: نه. پس با ما نشست تا اینکه (عبداﷲ بن مسعود س)بیرون آمد. وقتی که بیرون آمد، همه ما برخواستیم و با او رفتیم. ابو موسی اشعری س فرمود: ای ابو عبدالرحمن! چند لحظهی پیش چیزی را در مسجد دیدم که آن را نپسندیدم ولی به حمد و سپاس الله چیزی جز خیر و نیکی ندیدم. ابو عبدالرحمن فرمود: آن چه بود؟ فرمود: اگر زنده بمانیم خواهید دید. فرمود: مردم را در مسجد دیدم که حلقههایی را تشکیل داده بودند و منتظر نماز بودند. در هر حلقه مردی وجود داشت که سنگریزههایی در دست داشت و می گفت: صد بار تکبیر بگویید، و مردم صد بار تکبیر میگفتند. (آن مرد) میگفت: صد بار تهلیل بگویید و مردم صد بار تهلیل میگفتند. میگفت: صد بار تسبیح بگویید، و مردم صد بار تسبیح میگفتند. (ابو عبد الرحمن س) فرمود: به آنها چه گفتی؟ (ابو موسی اشعری س) فرمود: به آنها چیزی نگفتم و منتظر نظر و دستور شما بودم. (ابو عبدالرحمن س) فرمود: چرا به آنان دستور ندادی که گناهانشان را بشمارند و چرا برایشان تضمین نکردی که حسناتشان ضایع نمیشود؟ سپس (ابو عبد الرحمن س) به راه افتاد و ما هم با او به راه افتادیم تا اینکه به یکی از این حلقهها رسید و توقف کرد و فرمود: این چه چیزی است که من میبینم شما انجام میدهید؟ گفتند: ای ابو عبد الرحمن! اینها سنگریزههایی هستند که با آنها تکبیر و تهلیل و تسبیحهای خود را میشماریم. (ابو عبد الرحمن س) فرمود: گناهانتان را بشمارید که من برایتان تضمین میکنم که هیچ یک از حسناتتان ضایع نمیشود. وای بر شما ای امت محمد! هلاک و نابودی شما چقدر سریع است. هنوز اصحاب پیامبر ج در میان شما وجود دارند و لباسهای پیامبر ج فرسوده نشده و ظرفهایشان نشکسته (که شما دست به چنین کارهایی میزنید). قسم به ذاتی که جان من در دست او است یا شما آیینی را بهتر از آیین محمد ج برگزیدهاید و یا این که دری را برای گمراهی باز کردهاید. گفتند: ای ابو عبد الرحمن! به الله قسم بجز خیر و نیکی قصد دیگری نداشتیم. (ابوعبدالرحمن س) فرمود: چه بسیارند کسانی که قصد خیر و نیکی میکنند ولی به آن نمیرسند،رسول الله ج به ما فرموده است: «أن قوماً یقروون القرآن لا یجاوز تراقیهم».
«مردمانی هستند که قرآن را میخوانند ولی از گلوگاههایشان تجاوز نمیکند».
به الله قسم میخورم که شاید بیشتر شما جزو آنان باشید. سپس (ابو عبدالرحمن س) از آنان روی گردانید و رفت. عمرو بن سلمه / گفته است: «اکثر اهل این حلقهها را دیدم که در جنگ نهروان به همراه خوارج بر علیه ما میجنگیدند»[٩٢].
از فواید این آیه:
١- وجوب ذکر الله متعال، چنانکه در این آیه امر فرموده است، و بر مسلمان است در هر مجلسی که مینشیند و یا از آن برمیخیزد، الله را یاد کند. رسول کریم ج در این مورد میفرماید: «هرکس در جایى بنشیند و آنجا، الله را یاد نکند، از طرف الله بر او زیان وارد خواهد شد، و هرکس به پهلو بخوابد و الله را یاد نکند، براى این غفلت هم از جانب الله زیان خواهد دید»[٩٣].
٢- هر کسی الله تعالی را یاد کند، او تعالی نیز او را یاد میکند، طوریکه در حدیث قدسی میفرماید: «هرکس مرا نزد خود یاد کند، من هم او را نزد خود یاد میکنم، و هرکس مرا (الله تعالی) در حضور جمع یاد کند، من هم در میان جمع بهتری از آن جمع از او یاد میکنم»[٩٤].
٣- ذکر الله تعالی با قلب و جوارح و زبان صورت میگیرد، ولی اصل ذکر با قلب است ؛چنانکه الله تعالی در سورۀ الکهف آیت ٢٨ میفرماید: «و از کسى فرمان مبر که ما دل او را از یاد خویش غافل ساختهایم و از هواى [نفس] خود پیروى کرده است» و پیامبر اکرم ج در حدیث شریف میفرماید: آگاه باشید که در بدن پارچه گوشتی است که وقتی بر صلاح باشد، همه بدن بر صلاح است، و وقتی فاسد شد همه بدن فاسد میشود، آن پارچه گوشت؛ دل است»[٩٥].
پس ذکر الله تعالی با زبان و جوارح، بدون ذکر قلب ناقص است مانند جسدی بدون روح.
٤- صفت ذکر با قلب این است که انسان در نشانههای قدرت الهی تفکر کند و او تعالی را تعظیم نموده دوست بدارد و بسوی او رجوع و انابت داشته باشد، وتنها از او بترسد و تنها به او امید داشته باشد و تنها بر او توکل کند و....
٥- وجوب شکرگزاری الله تعالی، شکر کردن با قلب و زبان و جوارح صورت میگیرد. شکر کردن با قلب این است که انسان قلبا باور داشته باشد که همه نعمتها را الله تعالی به او عطا فرموده و باید اوتعالی را دوست داشته باشد.
اما شکر با زبان این است که انسان از نعمتهای الهی که بر وی ارزانی نموده سخن گوید، نه از روی فخر فروشی بلکه از روی شکرگزاری، چنانکه میفرماید: ﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثۡ١١﴾[الضحى: ١١]، «و اما نعمتهای پروردگارت را بازگو کن(و از آنهاسخن بگو)» و رسول کریم ج فرموده است: «من در روز قیامت سرور فرزندان آدم هستم و فخر فروشی نمیکنم...» [٩٦].
اما شکر با جوارح این است که انسان اوامر الهی اعم از فرائض و واجبات وسنتها و مستحبات را بجا آورد.
٦- شکرگزاری طاعتی از طاعات است، پس باید مقرون با اخلاص باشد، چنانکه در سورۀ البینه میفرماید: «و فرمان نیافتند جز آنکه الله را- در حالى که پرستش را براى او خالص ساختهاند با پاکدلى بپرستند».
٧- تحریم کفران نعمت، الله متعال دوست دارد که اثر نعمت خویش را در بنده ببیند، لذا وقتی الله بر بنده نعمتی را ارزانی داشت باید آن نعمت را ظاهر سازد و کتمان نکند، همچنین وقتی الله متعال بر بنده علمی و دانایی را ارزانی میدارد باید آن را ظاهر سازد و به مردم ابلاغ نماید و بر خود نیز آن را عملی نماید تا آنچه از علم و معرفت به او داده شده، در اعمال و سلوک او ظاهر گردد.
﴿١٥٣﴾ یعنی به صبر و نماز بر انجام دادن اوامرم و دفع دشواریهایی که بر شما پیش میآید یاری بجویید. و الله با صابران است زیرا ایشان را به اهداف و مقاصدشان میرساند.
صبر به سه دسته تقسیم میگردد:
اول: صبر بر مصایب ناملایمتها؛ چنانکه الله متعال در آیت ١٥٥ سوره بقره فرموده است: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُم بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِ﴾«و البته به تأکید شما را با چیزهایی از قبیل ترس و گرسنگی وکاهش مالها و جانها و میوهها میآزماییم».
دوم: صبر بر طاعت است؛ یعنی انسان در مقابل امتثال اوامر الهی صبور و بردبار باشد. صبر بر طاعت، گاهی به مراحلی میرسد که از صبر بر گرفتاریهای دنیوی سختتر است، بطور مثال امر به معروف و نهی از منکر گاهی به جایی میرسد که مشکلات به وجود میآورد و اجرایش شجاعت و جرئت و صبر میخواهد.
سوم: صبر بر معصیت و گناه است که انسان در برابر حرام ایستادگی کند و بگوید چون حرام است من انجام نمیدهم. این حرام ممکن است مال باشد یا شهوات نفسانی، مقام و ریاست[٩٧].
از فواید این آیه:
١- فضیلت ایمان داری و اینکه از بهترین اوصاف انسان بشمار میرود چنانکه الله تعالی ایشان را مورد خطاب قرار میدهد (ای کسانی که ایمان آوردهاند)
٢- ارشاد بندگان به استعانت جستن به نماز.
٣- بیان آثار نیک نماز و اینکه بنده را در امورش کمک میکند.
٤- جواز استعانت جستن به غیر الله در اموری که در توان بنده است، طوریکه در حدیث آمده: «و مردی را در بار کردن متاعش یاری میکنی یا خودش را بر آن سوار میکنی صدقه است»[٩٨].
٥- استعانت جستن به نماز از مقتضای ایمان است.
٦- فضیلت استعانت جستن به صبر، زیرا صبر و شکیبایی است که انسان را به هنگام سختیها و دشواریها کمک میکند، بلکه وی را نشاط میبخشد و ثابت قدم میگرداند.
٧- اثبات معیت الله با بنده، معیت الله تعالی با بندگان به دو قسم است:
اول معیت عام که همه مخلوقات شامل آن است و مقتضای آن این است که الله تعالی با علم و قدرت و سلطان و سایر صفات ربوبیت خود بر آنها احاطه کامل دارد، چنانکه در آیه ٧ سورۀ المجادله میفرماید: ﴿مَا يَكُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَيۡنَ مَا كَانُواْ﴾«رازگویى سه تن نباشد مگر آنکه او چهارمین آنان و نه پنج تن مگر آنکه او ششمین آنان است و نه کمتر از این و نه بیشتر مگر آنکه او- هر جا که باشند- با آنان است».
دوم - معیت خاص که مقتضای آن احاطه اوتعالی با نصر و تأییدش با مؤمنان است طوریکه در سورۀ النحل آیه ١٢٨میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِينَ هُم مُّحۡسِنُونَ١٢٨﴾ «بیگمان الله با پرهیزگاران است و با آنانکه نیکوکارانند». وگاهی معیت الله تعالی مقید به شخص میباشد، طوریکه به موسی و هارون أ فرمود: ﴿قَالَ لَا تَخَافَآۖ إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ٤٦﴾«(الله) فرمود: نترسید، همانا من با شما هستم بیگمان میشنوم و میبینیم». [طه: ٤٦] و فرموده او تعالی از زبان پیامبر اکرم ج: ﴿إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا﴾«آنگاه که (پیامبر) خطاب به رفیقش (ابوبکر صدیق) میفرمود: غم مخور، بیگمان الله با ماست». [التوبة: ٤٠].
﴿١٥٤﴾ بلی ایشان زندهاند ولی شما از حیات برزخی آنان آگاهی ندارید، زیرا وقتی اجساد شهدا از ارواحشان جدا میشود، در ظاهر ایشان را مرده میپندارید در حالی که ایشان در واقع مرده نیستند، بلکه حیات برزخی دارند و از نعمات الهی برخوردارند.
از فواید این آیه:
١- نهی از مرده شمردن کسانی که در راه الله متعال کشته میشوند، و مسلمان نباید در قلب خود بر این باور باشد که شهدای راه اسلام مردهاند، و همچنان نباید با زبان چنین حرفی را بگوید. بلکه آنان حیات برزخی دارند که انسان نمیتواند آن را درک نماید.
٢- جهاد باید در راه الله و بخاطر خشنودی الله تعالی باشد و این آیه میرساند که مجاهد باید در جنگ با کفار اخلاص داشته باشد تا جهادش في سبیل الله باشد. مردی نزد پیامبر ج اکرم آمد و گفت: یکی بخاطر غنیمت، دیگری بخاطر نام و نشان و فردی بخاطر ریا میجنگد. کدام یک مجاهد راه الله بشمار میرود؟ پیامبر اکرم ج فرمود: «کسی که برای اعلای کلمة الله بجنگد، او مجاهد راه الله است»[٩٩].
٣- اثبات حیات برزخی برای شهدا، و اینکه با حیات دنیوی مشابهتی ندارد، بلکه والاتر و ارجمندتر از زندگانی دنیاست، ولی کیفیت آن را جز الله متعال کسی دیگر نمیداند.
٤- این آیه میرساند که اجر و پاداش الهی به عمل کننده بسیار بزرگ و بهتر است از آنچه تصور میکند، زیرا شهید حیات خود را بخاطر الله متعال و ثوابش در خطر انداخته و آن را در راه او فدا نموده، پس الله تعالی حیاتی را در برزخ نصیب او میگرداند که به مراتب بهتر از زندگی این دنیاست، چنانکه فرمود: ﴿عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ﴾[آلعمران:١٦٩].«نزد پروردگارشان روزی داده میشوند».
٥- اثبات زندگی برزخی چنانکه فرمود: (بل احیاء) «بلکه زندهاند» همچنین از پیامبر اکرم ج ثابت است که فرمود: «وقتى که بنده دفن شد ودوستانش از اطراف او دور شدند ـ و او صداى پاى آنها را مىشنود ـ دو ملک نزد او مىآیند و او را مىنشانند و به او مىگویند: در مورد این مرد چه ـ مىگفتى؟ ـ یعنى محمد ج ـ پس اگر مؤمن باشد مىگوید: گواهى مىدهم که او بنده و فرستادۀ الله است، پس به او گفته مىشود: نگاه کن بسوى جایگاهت که از جهنم است، و باریتعالى آن را به جایگاه و مسکنى از بهشت تبدیل کرده، و همۀ آن را مىبیند، وقبر او هفتاد ذراع وسعت پیدا مىکند، و از گلها و سبزیها تا روز قیامت پر مىشود، و اما کافر و یا منافق به او گفته مىشود: چه مىگفتى دربارۀ مردى که میان شما ظهور کرد؟ جواب مىدهد: نمىدانم، آنچه مردم مىگفتند، مىگفتم، پس به او گفته مىشود: ندانستى و نخواندى، سپس ضربتى با چکشى از آهن بین دو گوش او زده مىشود و او فریاد و نعرهاى مىکشد که بجز انس و جن سایر اطرافیانش آواز او را مىشنوند، و قبر بر او تنگ مىشود تا اینکه استخوانهای سینهاش در هم شکسته شود»[١٠٠].
٦- اثبات نعیم قبر چنانکه فرمود: (بل أحیاء).
٧- احوال عالم برزخ از جمله علم غیب است که هیچ کسی از آن آگاهی ندارد مگر آنچه را که الله تعالی و رسول او ج به ما خبر دادهاند.
﴿١٥٥﴾ ما حتما شما را مورد آزمایش قرار میدهیم چون ترس از دشمن و رسیدن آسیب ایشان به شما و غیره، و گرسنگی مانند قحطی و خشکسالی، و کاهش در اموال مانند دادن زکات مال و آمدن بلاهای طبیعی و غیره بر اموال، و مراد از نقص در جانها همانا مرگ و کشته شدن در جهاد است، و مراد از کمبود محصولات همانا رسیدن آفات و بلاها بر آنها است و یا مرگ فرزندان. الله متعال گاهی انسان را با نعمت و عزت و گاهی با نقمت و محنت میآزماید، تا شکر و صبر درونی او روشن گردد. در ابتلای به ضرّاء و مصائب و شرائط سخت و تلخ، انسانهای صابر، و در امتحان به سرّاء و شرایط رفاه و آسایش، انسانهای شاکر شناخته میشوند.
از تأکیدی که در این آیه آمده معلوم میشود که امتحان، قضای حتمی الله است و هیچ کس بدون امتحان نخواهد بود. پس مسلمان باید چنین دعا کند که: پروردگارا! ایمان مرا راسخ و به من توفیق عطا کن تا از آزمایش تو سرافراز بیرون آیم.
﴿ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦
أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧
۞إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ١٥٨
إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩
إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَتُوبُ عَلَيۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٦٠
إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كُفَّارٌ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ١٦١
خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ١٦٢﴾
آن کسانی که چون مصیبتی به آنها برسد گویند: بیگمان ما از آنِ الله هستیم و البته ما بهسوی او باز میگردیم ﴿١٥٦﴾.
این گروه (کسانی اند که) برایشان از جانب پروردگارشان درود و رحمتی است؛ و این گروه همان راه یافتگانند. ﴿١٥٧﴾.
بیگمان صفا و مروه از نشانههای الله هستند، پس هرکس که حج یا عمره بگذارد، ایرادی ندارد که سعیِ صفا و مروه را انجام دهد، و هرکس که طاعتی (افزون بر فرایض،) انجام دهد پس همانا الله سپاسگزار و آگاه است﴿١٥٨﴾.
بیگمان کسانی که دلایل روشن و هدایتی را که نازل کردیم بعد از آنکه، آن را برای مردم در کتاب بیان و روش نمودیم، کتمان میکنند، آنانند که الله لعنتشان میکند، و لعنتکنندگان نیز لعنتشان میکنند﴿١٥٩﴾.
مگر کسانی که توبه کنند و به اصلاح (خویشتن) بپردازند و (حقیقت را) بیان کنند، پس توبۀ ایشان را میپذیرم و من بسیار توبهپذیر مهربان هستم ﴿١٦٠﴾.
بیگمان کسانی که کفر ورزیدند و در حال کفر مردند، لعنت الله و فرشتگان و تمام مردم برایشان باد ﴿١٦١﴾.
در آن نفرین جاودانه باقی میمانند، نه عذاب از آنها سبک میگردد و نه به آنان مهلتی داده میشود. ﴿١٦٢﴾.
﴿١٥٦﴾ مصیبت یعنی نکبت و دشواریی که انسان از آن آزرده و رنجور میشود هر چند کوچک باشد.
﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾ این کلمات پناهگاه مصیبتزدگان و امتحانشدگان است زیرا جمع کننده دو امر مهم است: یکی اقرار به عبودیت الله متعال و دومی اعتراف به رستاخیز و حشر و نشر و این که دنیا آخر هر چیزی نیست بلکه زندگی حقیقی همان بهشت برین است.
در فضیلت این کلمات از رسول الله ج روایاتی است از جمله آنچه از ام سلمه ل همسر رسول گرامی ج روایت شده که فرمود: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ: " مَا مِنْ عَبْدٍ تُصِيبُهُ مُصِيبَةٌ، فَيَقُولُ: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾ اللهُمَّ أْجُرْنِي فِي مُصِيبَتِي، وَأَخْلِفْ لِي خَيْرًا مِنْهَا، إِلَّا أَجَرَهُ اللهُ فِي مُصِيبَتِهِ، وَأَخْلَفَ لَهُ خَيْرًا مِنْهَا "، قَالَتْ: فَلَمَّا تُوُفِّيَ أَبُو سَلَمَةَ، قُلْتُ: كَمَا أَمَرَنِي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَأَخْلَفَ اللهُ لِي خَيْرًا مِنْهُ، رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»[١٠١].
از پیامبر ج شنیدم که میفرمود: هیچ بندهای نیست که به او مصیبتی برسد آنگاه بگوید: ما از آن الله هستیم و به سوی او باز میگردیم، پروردگارا! مرا در مصیبتم اجر داده و برای من بهتر از آن عوض بده، مگر اینکه الله متعال در برابر مصیبتش به او اجر داده و برایش بهتر از آن جایگزین میکند. ام سلمه ل فرمود: وقتی همسرم ابوسلمه س وفات کرد آنچه را که پیامبر ج به من دستور داده بود خواندم، همان بود که الله متعال بهتر از وی را به من داد، رسول الله ج را به من داد».
از فواید دو آیه گذشته(١٥٥) و (١٥٦):
١- الله متعال مردم را با انواع مصیبتها و دشواریها و ابتلاها آزمایش میکند، مانند ترس، گرسنگی، کمی در مال و جان و محصولات.
٢- مردم در هنگام مصائب به دوگروه تقسیم میشوند: صابر و ناراضی، و در حدیث پیامبر اکرم ج فرمودهاند: «پاداش بزرگ با مصیبت بزرگ همراه است. و الله متعال قومی را که دوست داشته باشد، به مصیبت مبتلا میکند. آنگاه هر که راضی شود، الله نیز از او راضی خواهد شد، و هر که ناراضی شود، الله نیز از او ناراضی خواهد شد»[١٠٢]. پس صبر و شکیبایی در وقت مصیبت بر مسلمان واجب است. علما مراتب و مقامات انسانها را در وقت آمدن مصیبت بر سه قسم تقسیم نمودهاند:
أ- صبر کردن، که این امری واجب است.
ب- راضی بودن و این نوع بناء بر قول راجح سنت است، و فرق میان این دو قسم این است که انسان صابر مزه تلخی مصیبت را میچشد و تحمل آن بر وی دشوار تمام میشود. ولی انسان راضی با دل سردی که در مقابل مصیبت دارد، تلخی صبر را احساس نمیکند و حالت این شخص بالاتر و کاملتر از شخص صابر است.
ج- شکر کردن بر مصیبت، به گونهای که الله تعالی را در برابر مصیبت شکر نماید، که الحمد لله مصیبت در دین او نبوده و یا هم به مصیبتی بزرگتری نسبت به آن دچار نشده است.
٤- از صفات صابران این است که امرشان را در وقت مصیبت به الله تعالی میسپارند، چنانکه الله متعال فرمود: ﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٥ ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦﴾ «و به بردباران [بر این آزمون] مژده بده [همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد، گویند: «انّا لله وانّا إليه راجعون». یعنی ما از آن الله هستیم و بهسوی او باز میگردیم».
٥- مشروعیت گفتن این قول در وقت مصیبت و ابتلا: «اللهم أْجُرْنِيْ في مُصِيبَتِيْ وَاخْلُفْ لِيْ خَيْراً مِنْهَا». امام احمد از ام سلمه ل روایت نموده، که گفت: ابوسلمه روزى از نزد پیامبر ج نزدم آمد وگفت: از پیامبر قولى شنیدم که به آن خوشحال گردیدم، گفت: «هر مسلمانى را که مصیبتى برسد، و او در وقت مصیبت خود استرجاع بخواند، و بعد بگوید: «اللَّهُمَّ أْجُرْنِيْ في مُصِيبَتِيْ وَاخْلُفْ لِيْ خَيْراً مِنْهَا». «پروردگارا! مرا در مصیبتم پاداش بده، و از آن بهترى را برایم عوض عنایت فرما همانطور مىشود». ام سلمه مىگوید: این را از وى حفظ نمودم، وهنگامى که ابوسلمه وفات نمود، استرجاع خوانده گفتم: پروردگارا، در مصیبتم به من پاداش بده، و از آن بهترى را برایم عوض عنایت فرما. بعد از آن به نفس خود برگشتم وگفتم: از ابوسلمه کجا برایم بهتر پیدا خواهد شد؟! هنگامى که عدهام سپرى شد، پیامبر ج مرا براى خود خواستگارى نمود...ام سلمه مىافزاید: و الله تعالی از ابوسلمه بهترى را که پیامبر است به من عطا فرمود»[١٠٣].
﴿١٥٧﴾ یعنی بر مصیبت زدگان صابر صلوات، یعنی آمرزش و ستایش نیکو است؛ همچنین بر ایشان به طور پیاپی رأفت پس از رأفت و رحمت پس از رحمت است. و ایشان به سوی حق و صواب و خشنودی الله متعال راه یافتگانند.
از فواید این آیه:
١- حکمت از ابتلای بندگان به مصائب چندین امور است: افزایش درجهها، مشخص شدن درجهها، تا الله را از یاد نبرند، تا دچار کبر و غرور نشوند، تا مشتاق بهشت شوند، تا بدانند که الله تعالی قوی و نیرومند است، و یا اینکه الله تعالی آنها را دوست میدارد، و دیگر حکمتها.
٢- بزرگی ثواب و پاداش صابران، طوریکه الله متعال فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧﴾«اینها هستند که درودها و رحمتی از پروردگارشان بر ایشان است و اینانند هدایت یافتگان».
٣- اثبات صفت رحمت برای الله متعال، و این صفت حقیقی وثابت شده است که بوسیلۀ آن هر کس از بندگان را بخواهد مورد رحمت خود قرار میدهد، و از آثار این صفت، حصول بندگان بر نعمتهای فراوان الهی، و نجاتشان از غمها و مصایب است.
٤- ثنا و ستایش الهی بر صابران، چون ایشان بسوی رضایت و خشنودی الله متعال، و پاداش بیکران او هدایت یافتهاند.
﴿١٥٨﴾ صفا و مروه دو کوه از کوههای معروف مکه است. این دو کوه از نشانههای مناسک الهی است و مراد از شعایر، جاههایی برای عبادات الله است که اوتعالی آنها را برای مردم تعیین و اعلام نموده است. این اماکن عبارت از عرفات و منی و مزدلفه و محل ذبح و محل سعی بین کوه صفا و مروه است. پس هرکس برای ادای حج یا عمره به مکه برود گناهی نیست که میان آن دو کوه سعی کند. سعی در میان صفا و مروه به معنای تکرار پیمودن بین آنهاست، البته حرکت شتابان تنها در میان دو علامۀ سبز است، و این عمل از جمله مناسک حج و عمره میباشد.
پیامبر ج در حجة الوداع به آن عده یارانش که قربانی را با خود نبرده بودند امر فرمود تا حج تمتع نمایند، تا مخالفت با نسک و مراسم مشرکین صورت گیرد، زیرا مشرکین عمره نمودن در ماههای حج را از زشتترین گناهان و گستاخی با ماههای حج میشمردند.
سبب نزول این آیه: پیامبر ج انصار را امر نمود تا میان صفا و مروه مخالف با رسم جاهلیت، سعی نمایند چون انصار در عهد جاهلیت چنین عادت داشتند که در وقت ارادۀ حج، بنام بتهایشان نیت حج میکردند و سعی میان صفا و مروه را گناه میشمردند، چنانکه ام المؤمنین عایشه ل این موضوع را به عروه بن زبیر بیان نمود: (عروه بن زبیر به خالهاش عایشه صدیقه ل گفت: بنابراین آیه (کسی که بین صفا و مروه سعی ننماید، بروی گناهی نیست) باکی نیست که بین این دو طواف نکنیم، عایشه ل فرمود: خواهر زادۀ عزیزم! اگر معنای آیه طوری که تو تأویل نمودی بود، چنین میگفت: (باکی نیست که طواف ننماید)، ولی این آیه دربارۀ انصار نازل گردید که پیش از مسلمان شدن، در وقت ارادۀ حج به نام بت (منات) که یکی از معبودان آنها بود، و روی تپۀ بلندی قرار داشت، نیت حج میکردند، و از سعی نمودن بین صفا و مروه خود داری نموده آن را گناه میشمردند، هنگامی که مسلمان شدند، از پیامبر ج از حکم سعی بین صفا و مروه پرسیده گفتند: یا رسول الله! ما از سعی نمودن میان صفا و مروه احساس گناه میکردیم، و همان بود که این آیه مبارکه نازل گردید[١٠٤].
ابن القیم / نگاشته است: (شریعت اسلام در همه امور بویژه مناسک، بر مخالفت مشرکین انجام یافته است)[١٠٥].
همچنان از پیامبر اکرم ج درباره سعی سوال شد، فرمود: «میان صفا و مروه سعی نمایید زیرا الله متعال آن را بر شما لازم گردانیده است»[١٠٦].
از فواید این آیه:
١- مشروع بودن سعی بین صفا و مروه، این آیه میرساند که سعی بین صفا و مروه رکنی از ارکان حج و عمره است، زیرا از جملۀ شعائر الهی شمرده شده و پیامبر اکرم میفرماید: «اسْعَوْا، فَإِنَّ اللهَ كَتَبَ عَلَيْكُمُ السَّعْيَ»[١٠٧]. یعنی: «بین کوه صفا و مروه سعی کنید زیرا الله تعالی سعی را بر شما واجب کرده است». و از عایشه صدیقه ل روایت است که میفرماید: «مَا أَتَمَّ اللَّهُ حَجَّ امْرِئٍ، وَلاَ عُمْرَتَهُ لَمْ يَطُفْ بَيْنَ الصَّفَا وَالمَرْوَةِ»[١٠٨]. «الله تعالی حج و عمرۀ شخص را کامل نمیگرداند تا اینکه بین صفا و مروه طواف نکند».
٢- طواف بین صفا و مروه از طاعات است و هر طاعتی برای عمل کنندهاش در هر حالتی و هر جایی که باشد خیر است.
٣- اثبات دو اسم الله تعالی (الشاکر) و(العلیم) و اثبات دو صفت از صفات الهی (شکر) و (علم).
﴿١٥٩﴾ کتمانکنندگان در این آیه احبار یهود و راهبان نصاری هستند زیرا رسالت محمد ج را پنهان میکردند، و غیر آنان هر کسی که حق را پنهان میکند و یا از بیان و آشکار ساختن آنچه که الله بر او واجب نموده ابا ورزیده و آن را ترک میکند، مشمول این خطاب الهی میشود. کتاب در این آیه اسم جنس است که شامل تمام کتابهای آسمانی نازل شده میشود.
از ابوهریره س روایت است که پیامبر ج فرمود: «مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ فَكَتَمَهُ أَلْجَمَهُ اللَّهُ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[١٠٩].
«هر کس از علمی که میداند سؤال شود و او کتمان نماید، الله متعال روز قیامت افساری از آتش بر دهان او میزند».
لعنت الله: طرد کردن و دور ساختن آنها از رحمت خویش است. لعنت کنندگان در این آیه، ملائکه و مؤمنانند. و برخی گفتهاند: هر کس که میتواند لعنت بفرستد آنان را لعنت میکند که جنیان نیز در زمرۀ ایشان قرار میگیرند.
بنابرین الله متعال وتمامی بندگان و فرشتگان از کتمان حق بیزارند، چون بنده با این عمل خشم تمامی طرفداران حق را برمیانگیزد، و چه خیانتی از این بالاتر که دانشمندان، آیات الله متعال را که امانتهای اوست به خاطر منافع شخصی خویش کتمان کنند و مردم را به گمراهی بکشانند.
از فواید این آیه:
١- کتمان نمودن علم از گناهان کبیره محسوب میشود، چون هر عملی که بر فاعل آن نفرین شده از گناهان کبیره شمرده میشود.
٢- رد بر فرقۀ جبریه، این فرقه بر این باورند که انسان در عمل خود مجبور هست و از خود اختیاری ندارد، پس این آیه ادعای این گروه را رد میکند زیرا کتمان کنندگان علم، به اختیار خود علم را کتمان میکنند.
٣- رد بر اهل تحریف، کسانی که اسماء و صفات الله متعال را تحریف میکنند و خود را اهل تأویل مینامند!! در حالی که مسلکشان دلالت بر آن دارد که قرآن کریم بیان برای مردم نیست، الله متعال همه صفات ذاتی و فعلی خود را در قرآن بطور واضح بیان نموده که نیاز به تأویل ندارد، پس هرگاه صفات اوتعالی از ظاهر آن برگردانده شود به این معناست که قرآن کریم بیانگر نیست و الله تعالی چیزی را در قرآن آورده که ارادۀ آن را نداشته است! والعیاذ بالله.
٤- همچنین در این آیه رد بر اهل تفویض است، کسانی که میگویند: معنای آیات و احادیثِ صفات را بندگان نمیدانند، شیخ الاسلام در مورد همچو مردمانی میفرماید: قول این گروه بدتر از قول اهل بدعت و الحاد است.
٥- بیان فضل الله تعالی و احسان وی بر بندگان، آن گاه که دلایل روشن و راه هدایت را بر ایشان نازل فرمود، زیرا مردم به آن نیاز دارند و اگر چنین نبود مردم نمیدانستند چگونه پروردگارشان را بشناسند و پرستشش کنند.
٦- اثبات علو و بلندی الله متعال، چنانکه فرمود: ﴿مَآ أَنزَلۡنَا﴾ و نزول از بالا بسوی پائین میباشد، و علو و بلندی ذات الهی با آیات قرآنی و احادیث نبوی و اجماع امت و عقل و فطرت ثابت است.
٧- وجوب نشر علم خصوصا در وقت ضرورت به آن، چه این ضرورت به لسان حال باشد یا به لسان مقال.
٨- هرگاه انسان از مسألهای پرسیده شود وآنرا نداند باید بگوید: نمیدانم و از فتوا دادن بدون علم بپرهیزد.
٩- جواز لعنت فرستادن بر کتمان کنندگان علم بطور عموم، و جائز نیست کتمان کننده معینی را لعنت کرد.
١٠- در نکوهش کتمان علم پیامبر ج میفرماید: «کسی که علمی را کتمان کند، الله تعالی روز قیامت در دهان او لگامی از آتش میگذارد»[١١٠].
١١- هرگاه قول باطل از کسی صادر شد سپس بطلان آن برایش ثابت گردد، باید از قول باطل خود برگردد و به حق رجوع کند و برای مردم خطای خود را بیان نماید.
﴿١٦٠﴾ آری! کتمانکنندگان سزاوار لعنت الهی و فرشتگان و مردم هستند، مگر کسانی که از این عمل زشت و شنیع توبه کردند و آنچه را که فاسد ساخته بودند اصلاح کردند و حقیقت را به مردم بازگو کردند و آنچه را که الله متعال در کتابهایش بیان نموده بود به مردم رساندند، پس این گروه سزاوار لعنت نیستند، زیرا الله مهربان توبهپذیر است.
(التواب) یکی از نامهای الله متعال تواب است یعنی ذاتی که همواره توبۀ توبه کنندگان را میپذیرد و گناهان بازگشتگان به سوی خود را میآمرزد. الله متعال، پس از آنکه بندگانش توبه میکنند، توبه آنها را میپذیرد و با بخشش گناهانشان به سوی آنان میآید.
از این رو الله متعال، به دو صورت توبه بندگانش را میپذیرد:
یکی اینکه به بنده توفیق میدهد تا توبه نماید و به سوی او بازگردد.
دوم اینکه: الله متعال با پذیرفتن توبه بنده و محو گناهانش بوسیله توبه، توبه او را میپذیرد؛ زیرا توبه راستین، گناهان پیش از خود را از بین میبرد. پیامبر ج میفرماید: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يَبْسُطُ يَدَهُ بِاللَّيْلِ لِيَتُوبَ مُسِيءُ النَّهَارِ، وَيَبْسُطُ يَدَهُ بِالنَّهَارِ لِيَتُوبَ مُسِيءُ اللَّيْلِ، حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا»[١١١].
«الله متعال دست (بلاکیف)[١١٢] خود را شبانه میگستراند تا توبه گناهکار روز را قبول کند و دست خود را روزانه میگستراند تا توبه گناهکار شب را قبول کند (و چنین موهبت پروردگار پیوسته جاری است) تا آنگاه که آفتاب از مغرب طلوع کند. (کنایه از قیامت است).
توبه، شرایطی دارد که عبارتند از: دست کشیدن از گناه، پشیمان شدن از انجام دادن آن، تصمیم گرفتن بر اینکه دوباره آن را انجام ندهد و به جای آن، کار شایسته انجام دادن. و اگر گناه متعلق به حقوق بندگان بود مانند غیبت و سخن چینی و بهتان و غصب مال و دزدی و غیره، دراین صورت باید حق را به حقدارش برگرداند و رضایت آنها را کسب نماید، و در مورد کسانی که در حق شان غیبت و تهمت و سخن چینی نموده از آنها نیز بخشش بخواهد و رضایت تام شان را کسب نماید.
از فواید این آیت:
١- آنانی که حق را کتمان میکنند توبۀشان درست نمیشود مگر با بیان حق برای مردم و اصلاح ساختن خطا و باطلی که به مردم گفتهاند، زیرا بسبب کتمان حق مفاسدی به بار میآید که به اصلاح و بیان حق نیاز دارد.
٢- گناه هر قدر بزرگ باشد با توبه صادقانه محو میگردد.
٣- اثبات دو اسم از اسمای الله تعالی(التواب) و(الرحیم) تواب برای کسی است که گناه کرده سپس توبه نموده است، و رحیم بر کسی است که اخلاص نموده و عمل نیک انجام داده است، زیرا رحمت خیر را جلب میکند و توبه شر را دفع میکند.
٤- اثبات دو صفت از صفات الهی (توبه پذیر) و (رحمت گر) و اثبات دو حکم: یکی اینکه الله تعالی توبه را میپذیرد، و دوم اینکه توبهکننده را مورد رحمت خود قرار میدهد.
﴿١٦١﴾ علمای کرام با استدلال به این آیه فرمودهاند که لعن گفتن کافر معینی جایز نیست، زیرا حالش در وقت وفات معلوم نمیباشد، اما لعن گفتن کفار بطور عام بدون تعیین نمودن شخصی از ایشان، جایز است. همچنین لعن کردن گنهکار معین جایز نیست، بدلیل حدیثی که بخاری و مسلم از عمر بن خطاب س روایت نمودهاند که فرمود: در زمان پیامبر ج مردی بنام عبدالله که ملقب به حمار (الاغ) بود، وجود داشت. او پیامبر ج را میخنداند. پیامبر ج او را بخاطر شراب خواری، حد زده بود. روزی، همین شخص را (بخاطر شراب خواری) نزد پیامبر ج آوردند. پیامبراکرم ج دستور داد تا او را حَد بزنند. یکی از حاضران گفت: پروردگارا! او را لعنت کن. چقدر شراب میخورد. پیامبر اکرم ج فرمود: «لاَ تَلْعَنُوهُ، فَوَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُ إِنَّهُ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» «او را لعنت نکنید. به الله سو گند تا جایی که من میدانم او الله و رسولش را دوست دارد». و در روایتی فرمود: «لاَ تَكُونُوا عَوْنَ الشَّيْطَانِ عَلَى أَخِيكُمْ» «علیه برادر مسلمانتان یاور شیطان نباشید».
قابل یاد آوری است که لعن گفتن کفار؛ جزایی بخاطر کفرشان و زجر و توبیخ به سبب آن و آشکار ساختن قباحت و زشتی کفرشان است. البته لعن گفتن در روی شخص، دور از ادب اسلام است، چون این عمل فحاشی به شمار میرود.
لعنت تمام مردم در این آیه مخصوص روز قیامت است، زیرا در دنیا فرستادن لعنت همه مردم بر آنان امکان ندارد، و الله اعلم.
﴿١٦٢﴾ کافرانی که در حال کفر مردهاند در دوزخ و یا در لعنت جاودانه میمانند و به آنها هرگز مهلت داده نمیشود.
از فواید این دو آیه:
١- کافران مستحق لعنت الله و ملائکه و همه مردم هستند.
٢- کسی مستحق این لعنت است که بر کفر بمیرد، اما اگر کفر را قبل از مرگ ترک کند و توبه نماید و به اسلام گردن نهد در این صورت مستحق لعنت نیست.
٣- اثبات وجود ملائکه.
٤- کافران در دوزخ یکدیگر را لعنت میکنند طوری که الله تعالی در سورۀ الاعراف آیت (٣٨) از اهل دوزخ خبر میدهد: ﴿قَالَ ٱدۡخُلُواْ فِيٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِكُم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ فِي ٱلنَّارِۖ كُلَّمَا دَخَلَتۡ أُمَّةٞ لَّعَنَتۡ أُخۡتَهَا﴾«[الله] مىفرماید: همراه امّتهایى از جنّ و انس که پیش از شما گذشتهاند به آتش [جهنّم] در آیید. هر گاه که گروهى [به آنجا] در آید [گروه] همانندش را لعنت کند».
٥- همیشه و جاودان ماندن کفار در آتش دوزخ و طرد شدن ایشان از رحمت الهی.
٦- عذاب از کفار کاهش نمییابد، حتی به اندازۀ یک روز، طوری که الله تعالی از ایشان خبر میدهد: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ فِي ٱلنَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ يُخَفِّفۡ عَنَّا يَوۡمٗا مِّنَ ٱلۡعَذَابِ٤٩﴾ «و دوزخیان به نگهبانان جهنّم گویند: از پروردگارتان بخواهید تا روزى [از روزهاى] عذاب را در حقّ ما بکاهد». [غافر: ٤٩] ایشان برداشتن و دور شدن عذاب را برای همیشه نمیخواهند، بلکه اگر یک روزی هم از آنان تخفیف شود برای خود بهتر میدانند لذا به ملائکه متوسل میشوند تا به الله عرض بدارند که عذاب را از ایشان برای یک روزی تخفیف بخشد، اما نه.
٧- الله متعال به کفار یک لحظهای هم مهلت نداده ایشان را بعد از حساب و کتاب مستقیما وارد دوزخ میسازد، طوریکه میفرماید: ﴿وَسِيقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا فُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا﴾ «و کافران گروه گروه به سوى دوزخ رانده مىشوند. تا چون به [کنار] آن آیند، درهایش گشوده مىشود». [الزمر: ٧١]. یعنی بمجرد رسیدن ایشان به کنار دوزخ دروازههای دوزخ به رویشان باز میگردد و بدون توقف مستقیما داخل آن میگردند. بر خلاف اهل بهشت، وقتی نزدیک آن میشوند؛ میایستند، طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿وَسِيقَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا﴾ «و کسانى که از پروردگارشان هراس داشتند، گروه گروه به سوى بهشت سوق داده مىشوند تا هنگامى که به [کنار] آن رسند و در حالى که درهایش گشوده شده است». [الزمر: ٧٣] زیرا بهشتیان قبل از ورود به بهشت توقف میکنند تا برخی از برخی دیگر حق و قصاص گیرند سپس با شفاعت پیامبر اکرم ج و پاک شدن از همه گناهان وارد آن میشوند، چون درهای بهشت باز نمیگردد مگر بعد از شفاعت رسول کریم ج.
﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ١٦٣
إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡكِ ٱلَّتِي تَجۡرِي فِي ٱلۡبَحۡرِ بِمَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِيفِ ٱلرِّيَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَيۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ١٦٤
وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ يَرَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ يَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعَذَابِ١٦٥
إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ١٦٦﴾
ومعبود شما معبودی یگانه است، معبود به حقی جز او وجود ندارد، بخشنده و مهربان است ﴿١٦٣﴾.
به راستی در آفرینش آسمانها و زمین، و گردش شب و روز، و کشتیهایی که در دریا به نفع مردم در حرکتند و نیز در آبی که الله از آسمان فرو فرستاد پس با آن زمین را پس از مردنش زنده نمود و از هر نوع جنبنده در آن پراکنده ساخت و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، البته نشانههایی استبرای کسانی که میاندیشند﴿١٦٤﴾.
و دستهای از مردم هستند که همتایانی برای الله میگیرند و آنها را مانند دوست اشتن الله دوست میدارند، و آنانکه ایمان دارند الله را بیشتر و سختتر دوست دارند. و کسانی که ستم کردهاند اگر ببینند آنگاه که عذاب را میبینند؛ البته دریابند که همه قوت از آنِ الله است و آنکه الله دارای عذاب سخت است﴿١٦٥﴾.
آنگاه کسانی که پیروی شدتد از کسانی که پیروی کردند، بیزاری کنند و عذاب الله را ببینند و همه روابط و پیوندهایشان بریده گردد. ﴿١٦٦﴾.
﴿١٦٣﴾ این آیه میرساند که اولین چیزی که بیان آن واجب و کتمان آن حرام است؛ موضوع توحید و یکتاپرستی میباشد. در فضیلت کلمه توحید روایات بسیاری آمده است از جمله فرموده رسول اکرم ج: «مَنْ كَانَ آخِرَ كَلَامِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ»[١١٣]. «هرکس آخرین سخنش لا اله الا الله باشد، وارد بهشت خواهد شد».
اسماء دختر یزید بن سکن انصاری ل میگوید: پیامبر ج فرمود: «اسْمُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ فِي هَاتَيْنِ الْآيَتَيْنِ ﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ١٦٣﴾[البقرة: ١٦٣]، وَفَاتِحَةِ سُورَةِ آلِ عِمْرَانَ: ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ٢﴾[آل عمران: ١-٢]»[١١٤].
«اسم اعظم الله در دو آیهی ﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ١٦٣﴾. «و معبود (برحق) شما الله یگانه است که غیر از او معبودی (برحق) نیست؛ بخشندهی مهربان است»و آیات اولیهی سوره آل عمران ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ٢﴾ «الله (معبود بر حق است) هیچ معبودی بحق جز او نیست، زنده (و جهان هستی را) نگهدار و مدّبر است»، وجود دارد».
از فواید این آیه:
١- معبود و اله همه مخلوقات یکی است وآن ذات، ذات پاک الله جل جلاله میباشد.
٢- اثبات دو اسم از اسمای الله تعالی(الاله) و (الواحد).
٣- الوهیت به الله تعالی اختصاص دارد چنانکه فرمود: (لا اله الا هو).
٤- بیان کفر نصاری به الله جل جلاله هنگامیکه به معبودان متعدد قایل شدند، زیرا قول آنها تنها مخالف با قرآن کریم نیست، بلکه مخالف با تورات و انجیل و مخالف با دعوت همه پیامبران الهی است، پیامبر اکرم ج در این مورد میفرماید: «قسم به کسی که جان من در دست اوست هر فردی از این امت (تمام انسانها از بعثت پیامبر ج تا آخرین انسانی که دنیا را وداع گوید) خواه یهودی باشد یا نصرانی، سخن من را بشنود سپس در حالی بمیرد که به آنچه آوردهام، ایمان نیاورده باشد، مگر این که در زمره یاران دوزخ خواهد بود»[١١٥].
٥- اثبات دو اسم از اسمای الله تعالی (الرحمن) و (الرحیم) وآنچه از صفات را در بر میگیرد، بعضی از اسمای الله تعالی وقتی به تنهای ذکر شود معنایی دارد، و هرگاه با چیزی دیگر یکجا شود معنای دیگری میدهد، مثلا (الرحمن) وقتی به تنهایی ذکر شود دلات بر صفت و حکم میکند، و اگر با (الرحیم) یکجا شود (الرحمن) برای صفت میآید و (الرحیم) برای فعل.
﴿١٦٤﴾ آری! یقینا در آفرینش آسمانها و زمین و در پی هم آمدن شب و روز و اختلاف آنها در پرتو و تاریکی افگندن و در گرما و سرما و کمی و فزونی و در اسباب و نتایج آنها که مملو از حکمتهای بالغه و رعایت مصالح مخلوقات است و در کشتیهایی که در دریا روانند و امکان سیر و سفر و انتقال مال و متاع را در میان قارههای زمین فراهم کردهاند و در آبی که بوسیله آن زمین را پس از مردنش زنده میکند و در آن هرگونه جنبندهای را منتشر کرده است و همچنان در فرستادن بادهای عقیم و بارور و تند بادهای سرد و هلاک کننده و بادهای گرم مرطوب و بادهای نرم و ملایم و بادهای طوفانی و کوبنده و به قولی: فرستادن بادها از جهتهای جنوب و شمال و مشرق و مغرب، و باد صبا (بادی که به جهت مشرق میوزد) و باد دبور (بادی که به جهت مغرب میوزد) و باد نکباء (بادی که میان دو باد میوزد) و در ابری که به فرمان الله متعال رام شده و هر جا که بخواهد میرود، و به قولی: ابرهای ثابت و آرام میان آسمان و زمین بدون ستون و تکیه گاه، نشانههای قدرت الله متعال است برای مردمانی که میاندیشند. زیرا هر عاقل هوشمندی میداند که معبودان ساختگی و دروغین کفار قادر به ایجاد کردن و آفریدن چیزی از این مخلوقات هر چند کوچک هم باشد نیستند، پس هر کس به یکی از این پدیدهها با دقت و عمق نظر بیندیشد حتما پی میبرد که صانع و خالق آنها ذات واحدی است که با خود شریکی ندارد. از این جهت پیامبر ج به پیروان خود دستور میدهد که: «تفكروا في آلاء الله، ولا تفكروا في الله عز وجل»[١١٦]. یعنی: «دربارۀ نعمتهای الله عزوجل بیندیشید و در ذات الله عزوجل نیندیشید».
از فواید این آیه:
١- عظمت و بزرگی آفرینش آسمانها و زمین، زیرا الله متعال آنها را یکی از نشانههای قدرت خود معرفی نمود و اگر خلق نمودن آن بزرگ و ارزشمند نبود آن را آیات و نشانهها نمیخواند.
٢- آسمانهای متعدد، همه مخلوقات الله متعالند، چون این مخلوقات قبلا وجود نداشتهاند پس ازلی نیستند، و در این آیات ردی بر عقاید فلاسفه است که به قدیمی و ازلی بودن افلاک اعتقاد دارند، و قصدشان این است که آسمانها مخلوق نیستند بلکه ازلیاند، از این جهت شق شدن قمر را که یکی از معجزات ثابت شده پیامبر اکرم ج است انکار نمودند و ادعا نمودند که افلاک بالا نه تغییر را میپذیرند و نه عدم را. و شق شدن قمر را به ظهور علم و نور با رسالت و بعثت پیامبر ج تفسیر کردند!! و بدون شک این تفسیر، تفسیر باطل و مخالف با احادیث متواتر دربارۀ انشقاق حسی و مرئی قمر است.
٣- تفکر و تأمل در آیات الهی به ایمان و یقین بنده میافزاید.
٤- نشانههای قدرت الهی که در این آیه ذکر شد، همه بر کمال قدرت، حکمت، عظمت الله تعالی دلالت میکند که از قدرت و توان بنده خارج است.
٥- الله متعال تعقل و تدبر را مدح نموده، زیرا تعقل و تدبر است که نشانههای قدرت الهی را برای انسان آشکار میسازد.
٦- مردم در پی بردن به نشانههای بزرگ قدرت الهی به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته در این نشانهها تأمل و تدبر نموده کمال صفات الهی به وی ثابت میگردد و ایمان وی به الله زیاد و قوی میگردد، و دستۀ دیگر از این نشانهها سود نمیبرند زیرا روزی هم در آن تأمل و تفکر نکردهاند، لذا الله متعال آنها را بدتر وگمراهتر از چهارپایان خوانده است: «یا گمان میبری که بیشترشان میشنوند یا میفهمند؟ آنان مانند چهارپایان هستند، بلکه اینان گمراه ترند». [الفرقان: ٤٤]
﴿١٦٥﴾ با وجود این همه نشانهها و دلایل آشکار قدرت و سلطۀ الله متعال بر همه کائنات و مخلوقات، برخی از مردم هستند که با الله متعال همتایانی از بتها و دیگر معبودان باطل میگیرند و آنها را میپرستند، طوری آنها را دوست میدارند همچنان که مؤمنان الله متعال را دوست میدارند، یا چنانکه مشرکان الله متعال را دوست میدارند، معبودان باطل خود را نیز دوست میدارند، اما دوستی مؤمنان با الله بیشتر از دوستی کفار بامعبودان باطلشان است، زیرا مؤمنان در همه احوال الله متعال را میخوانند و از او روی نمیگردانند، حال آنکه کفار تنها در وقت شدت و سختی به الله متعال روی میآورند. بلی! کسانی که با معبود گرفتن بتها و دوست داشتن آنها مانند الله متعال، برخود ستم کردهاند، اگر هنگامی که نیروی الهی و گرفتن ناگهانی او در روز قیامت و عجز و ناتوانی معبودانشان را در دفع کردن عذاب الهی از خود، میدیدند، هرگز این معبودان باطل را به دوستی نمیگرفتند. از عبد الله بن مسعود س روایت است که فرمود: از پیامبر ج پرسیدم: أَيُّ الذَّنْبِ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَنْ تَجْعَلَ لِلَّهِ نِدًّا وَهُوَ خَلَقَكَ». قُلْتُ: إِنَّ ذَلِكَ لَعَظِيمٌ، قُلْتُ: ثُمَّ أَيُّ؟ قَالَ: «وَأَنْ تَقْتُلَ وَلَدَكَ تَخَافُ أَنْ يَطْعَمَ مَعَكَ». قُلْتُ: ثُمَّ أَيُّ؟ قَالَ: «أَنْ تُزَانِيَ حَلِيلَةَ جَارِكَ»[١١٧].
«بزرگترین گناه نزد الله متعال چیست؟ فرمود: «اینکه برای الله شریک قرار دهی در حالی که او تو را آفریده است». گفتم: این، گناه بزرگی است. بعد از آن، چیست؟ فرمود: «اینکه فرزندت را از ترس اینکه مبادا با تو بخورد بکُشی». پرسیدم: بعد از آن چه؟ فرمود: «اینکه با زن همسایهات زنا کنی».
از فواید این آیه:
١- برخی از مردم همتایان و زیب و زینت دنیا را چنان دوست میدارند مانند دوستی و محبت شان با الله تعالی.
٢- محبت ورزیدن با الله تعالی عبادت است، وکسی که محبتش باغیر الله همانند محبتش با الله است مشرک نامیده میشود چون مخلوق را در محبت با الله شریک ساخته است، محبت با الله نه تنها عبادت است بلکه اساس عبادت شمرده میشود، چرا که اساس عبادت بر محبت و تعظیم گذاشته شده، لذا بنده واقعی از روی محبت اوامر الهی را انجام میدهد و از روی تعظیم از ممنوعات الهی اجتناب میورزد.
٣- کسی که با الله تعالی در محبتش شریک قایل میشود ظالم است چرا که الله تعالی میفرماید: «و اگر [این] ستمکاران هنگامى که عذاب را مىبینند، ببینند [که شریکانشان سودى نمىبخشند، خواهند دانست] که همه توان و قدرت از آن الله است».
٤- اثبات عقوبت و جزا برای مشرکان ﴿إِذۡ يَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ﴾. «آنگاه که عذاب را ببینند».
٥- اثبات قوت برای الله تعالی ﴿أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا﴾. «که همه توان و قدرت از آن الله است».
٦- هر قدر ایمان بنده زیاد گشته و قوت بگیرد به همان اندازه محبتش با الله متعال زیاد گردیده و تقویت مییابد.
﴿١٦٦﴾ پیشوایان و سردمداران و رؤسای کفر از پیروان و مریدان خویش که آنان را در کفر و شرک و باطل پیروی نمودهاند، در روز قیامت اعلان بیزاری میکنند، آن گاه که عذاب را مشاهده میکنند. یعنی پیروان و پیشوایان وقتی عذاب را میبینند. به قولی: این بیزاری جستن در وقت دیدن عذاب دنیوی است. و به قول دیگر: این بیزاری جستن در وقت دیدن عذاب روز قیامت و محاسبه با ایشان است. بلی، در آن روز هرگونه روابط و پیوندهایی که در دنیا آنها را به هم وصل میکرد، مانند روابط خویشاوندی و غیره ..... در آن روز از هم گسسته میشود.
از فواید این آیه:
١- پیشوایان باطل به پیروانشان هیچ سودی نمیرسانند، اگر در حق پیروان خود خواهان خیر و سودی بودند هیچگاه از پیروان خود اظهار برائت و بیزاری نمیکردند.
٢- الله متعال در روز قیامت پیشوایان و پیروان را یکجا جمع میکند تا هرچه بیشتر در نکوهش وتقبیح و تهدیدشان افزوده شود و بیشتر اظهار ندامت کنند و از یکدیگر بیش از پیش بیزاری جویند، و این یک موقف بسیار حسرت آوری است که پیروان از پیشوایان خود روبروی هم اظهار برائت کنند در حالیکه در دنیا ایشان را مانند الله تعظیم و احترام میکردند، این در حالی که باخود میگویند: دریغا من با پیروی از آنان چقدر زیان دیدم!!
٣- هر اسباب و وسیلۀ باطلی که باعث ناخشنودی الله تعالی و پیامبرش ج در دنیا میگردد، روز قیامت از اصحاب آن ناپدید میگردد.
٤- هر کسی که از پیامبران و اولیا و دیگر مخلوقات استغاثه میجوید که از توانشان بیرون است، در واقع گمراه گردیده و در عین زمان بیخردی و نادانی خود را ثابت نموده و مرتکب شرک اکبر شده است.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ لَوۡ أَنَّ لَنَا كَرَّةٗ فَنَتَبَرَّأَ مِنۡهُمۡ كَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّاۗ كَذَٰلِكَ يُرِيهِمُ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ حَسَرَٰتٍ عَلَيۡهِمۡۖ وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنَ ٱلنَّارِ١٦٧
يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ حَلَٰلٗا طَيِّبٗا وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٌ١٦٨
إِنَّمَا يَأۡمُرُكُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ شَيۡٔٗا وَلَايَهۡتَدُونَ١٧٠
وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ ٱلَّذِي يَنۡعِقُ بِمَا لَا يَسۡمَعُ إِلَّا دُعَآءٗ وَنِدَآءٗۚ صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ فَهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ١٧١
يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِلَّهِ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ١٧٢﴾
(در آن هنگام) کسانی که پیروی کردندگویند: ای کاش برای ما بازگشتی به دنیا باشد تا از اینها بیزاری بجوییم، همانطور که از ما بیزاری کردند. این چنین الله اعمالشان را حسرتزا و اندوه بار به آنان نشان میدهد و آنان، از دوزخ خارج نخواهند شد. ﴿١٦٧﴾
ای مردم! از آنچه در زمین حلال و پاکیزه است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید همانا او برای شما دشمن آشکاری است. ﴿١٦٨﴾
همانا شیطان شما را به بدی و زشتی فرمان میدهد و اینکه آنچه را که نمیدانید به الله نسبت دهید. ﴿١٦٩﴾
وهنگامیکه به آنان گفته شود: از آنچه الله فرو فرستاده است پیروی کنید، گویند: بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم، اگر چه پدرانشان چیزی را درک نکرده و به راه صواب نرفته باشند، (باز هم شایسته پیروی هستند؟!). ﴿١٧٠﴾
ومثل (دعوت کنندۀ) کسانی که کفر ورزیدند، مثل کسی است که چیزی را که جز صدا و ندایی نمیشنود؛ بانگ میزند. (این کافران در حقیقت) کَرها، گنگها وکورهایی(هستند که) هیچ نمیفهمند. ﴿١٧١﴾.
ای کسانیکه ایمان آوردهاید! از پاکیزههایی که به شما روزی دادهایم بخورید و شکر الله را به جا آورید اگر شما تنها او را میپرستید. ﴿١٧٢﴾
﴿١٦٧﴾ پیروان آرزو میکنند که ای کاش به دنیا باز میگشتیم تا از پیشوایان خویش بیزاری میجستیم، چنانکه ایشان از ما بیزاری جستند، و عمل نیک انجام میدادیم. اما الله متعال اعمال زشت و فاسدشان را به آنان نشان میدهد تا مایۀ حسرتشان شود، همچنان الله متعال اعمال نیکی را که در دنیا به آن مکلف شده بودند ولی ایشان آن را ترک کردند، به آنها نشان میدهد که این همه سبب حسرت و افسوسشان میشود. و در آتش دوزخ جاودانه خواهند ماند. و این دلیل بر جاودانه ماندن کفار در آتش دوزخ است.
از فواید این آیه:
١- کسانی که از ستمکاران پیروی کرده بودند آرزو میکنند که به دنیا دوباره باز گردند و از پیشوایان خود اظهار برائت نمایند همانطور که پیشوایان در روز آخرت از آنها اظهار برائت کردند، در حالیکه بازگشت به دنیا امکان ندارد پس این آرزوی بیجا و بیمورد مایۀ حسرت ایشان میگردد.
٢- حسرت و ندامت کفار و مشرکان در آخرت سودی به ایشان نمیبخشد.
٣- مشرکان و کفار در جهنم برای همیشه میمانند، الله تعالی از جاودانگی بقای آنها در آتش در چندین موضع از قرآن خبر میدهد: در این سوره و در سورۀ النساء و در سورۀ الاحزاب و در سورۀ الجن، و این آیات قول کسانی را باطل میکند که گفتهاند: دوزخ فنا و نابود میگردد، در حالیکه بقای همیشگی در جایی، بر همیشگی آن جا دلالت میکند.
٤- اثبات عقوبت الهی برای کافران و اثبات وجود آتش دوزخ و حق بودن آن.
﴿١٦٨﴾ حلال و پاکیزه یعنی: آنچه را که الله متعال برایتان حلال و گوارا و خوشمزه قرار داده و بر شما حرام نکرده است، بخورید. حلال چیزی است که الله تعالی آن را مباح قرار داده است و حرام آن است که الله متعال آن را ممنوع گردانیده است و حلال طیب آن است که در آن هیچ گونه شک و شبهه و گناه و حق دیگران وجود نداشته باشد. و از گامهای شیطان پیروی نکنید یعنی آنچه را که الله متعال بر شما حرام نکرده و او بر شما حرام میگرداند و از سایر خواستههای او و از گناهانی که شما را به آن دستور میدهد و از نافرمانی الله و رسول او که شما را به آن دعوت میدهد، پیروی نکنید.
در واقع، انسان برای صعود خلق شده، اما متأسفانه گاهی با اختیار خودش، به جای صعود، راهی را برمیگزیند که به سقوط او منتهی میشود و اگر توجه پیدا نکند، سقوط او ابدی خواهد بود و به پستترین و نازلترین طبقه جهنّم میافتد. یکی از عوامل سقوط انسان مال و غذای حرام است که منجر به سقوط وی میشود.
قرآن کریم و سنت مطهر سفارشات فراوانی درباره اجتناب از مکسب و غذای حرام دارند که از جمله فرموده پیامبر ج: «إِنَّهُ لَا يَرْبُو لَحْمٌ نَبَتَ مِنْ سُحْتٍ إِلَّا كَانَتِ النَّارُ أَوْلَى بِهِ»[١١٨].
«گوشتی نیست که از مال حرام میروید، مگر آنکه آتش به آن اولیتر است».
همچنین کسب حلال یکی از راههای قبولی دعا است. در حدیثی پیامبر ج از مردی حکایت میکند که: «وَمَطْعَمُهُ حَرَامٌ، وَمَشْرَبُهُ حَرَامٌ، وَمَلْبَسُهُ حَرَامٌ، وَغُذِيَ بِالْحَرَامِ، فَأَنَّى يُسْتَجَابُ لِذَلِكَ؟»[١١٩].
«...در حالیکه خوردنیاش حرام و آشامیدنیاش حرام و پوشیدنیاش حرام بوده و به حرام تغذیه شده است، پس چگونه دعای چنین شخصی پذیرفته میشود».
از فواید این آیه:
١- الله تعالی منت خود را بر بندگان اظهار میدارد، زیرا هر آنچه را که در زمین حلال و پاک است برای آنها مباح قرار داده است.
٢- اشیایی که در زمین وجود دارد اصلشان حلال و مباح است تا اینکه دلیل شرعی بر حرمت آن وارد گردد.
٣- کفار نیز در اینجا مورد خطاب قرار گرفتهاند، لکن به این معنی نیست که آنها را در حالت کفر ملزم به احکام شریعت نماییم، بلکه اول باید ایشان را به اسلام دعوت نماییم سپس احکام شریعت را بر آنها ملزم گردانیم، زیرا در حالت کفر ملزم ساختن آنها به احکام شریعت اسلامی کاری عبث و ظلم است و سودی به آنها نمیبخشد، الله متعال میفرماید: ﴿وَمَا مَنَعَهُمۡ أَن تُقۡبَلَ مِنۡهُمۡ نَفَقَٰتُهُمۡ إِلَّآ أَنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَبِرَسُولِهِۦ﴾ «و هیچ چیز آنان را از پذیرفته شدن بخششهایشان باز نداشت جز اینکه آنان به الله و پیامبرش کفر ورزیدند». [التوبة: ٥٤].
٤- مخاطب قرار دادن کفار در این آیه بخاطر اتمام حجت و زیادت عقوبت آنها در آخرت است طوریکه الله تعالی از آنها حکایت میکند: ﴿إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡيَمِينِ٣٩ فِي جَنَّٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ٤٠ عَنِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ٤١ مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ٤٣ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ٤٤ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ٤٥ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ٤٦ حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡيَقِينُ٤٧﴾ «مگر سمت راستیها. * در باغهای (بهشتی) خواهند بود. از همدیگر میپرسند. * از مجرمان. * چه چیز شما را به دوزخ درآورد؟. * میگویند: از نمازگزاران نبودیم.* و به بینوا طعام نمیدادیم. * و ما پیوسته با باطلگرایان فرو میرفتیم. * و روز جزا را دروغ میانگاشتیم. * تا این که مرگ به سراغ ما آمد». [المدثر: ٣٩-٤٧].
٥- الله تعالی از پیروی گامهای شیطان منع میفرماید از جمله:
١- خوردن چیزهای حرام ٢- در برابر الله تسلیم نشدن ٣- دستور به انجام گناهان کوچک ٤- دستور به انجام گناهان بزرگ ٥- دعوت به گفتار بدون آگاهی در مسائل دینی.
و از جمله پیروی گامهای شیطان خوردن و نوشیدن با دست چپ است چنانکه پیامبر ج فرموده است: «نباید کسی از شما با دست چپ خویش بخورد و نه با دست چپ خویش بنوشد، چراکه شیطان با دست چپش میخورد و مینوشد»[١٢٠].
همچنین از پیروی گامهای شیطان قیاس فاسد است طوریکه ابلیس هنگامی که به سجده به آدم امر شد با قیاس فاسدش با دستور الهی معارضه کرد چنانکه قرآن حکایت میکند: ﴿قَالَ يَٰٓإِبۡلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِيَدَيَّۖ أَسۡتَكۡبَرۡتَ أَمۡ كُنتَ مِنَ ٱلۡعَالِينَ٧٥ قَالَ أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ٧٦﴾ [ص: ٧٥-٧٦]. «(الله) فرمود: ای ابلیس! چه چیزی تو را بازداشت از اینکه برای آنچه با دو دست خود آفریدهام سجده کنی؟ تکبّر ورزیدی یا از بلندپایگان هستی؟!. * گفت: من از او بهتر هستم، مرا از آتش آفریدهای و او را از گل آفریدهای».
و از جمله پیروی از گامهای شیطان حسد است، زیرا ابلیس به آدم حسد ورزید، و یهود نیز بر چنین عادت است طوریکه قرآن خبر میدهد: ﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّ﴾ [البقرة: ١٠٩]. «بسیاری از اهل کتاب پس از اینکه حق برایشان روشن گردید به خاطر حسدی که در دل دارند، دوست دارند که شما پس از ایمان آوردنتان کافر شوید».
٦- تأکید الله متعال بر دوری جستن از پیروی گامهای شیطان و تأکید شدید بر شدت دشمنی شیطان با انسان (انه لکم عدو مبین) و گمان نکنم عاقلی که به دشمنی و عداوت کسی باور داشته باشد باز هم از او پیروی کند.
﴿١٦٩﴾ فحشا در این آیه از حد گذشتن در زشتی و قباحت است. بعضی گفتهاند: فحشا یعنی زنا. اما آنچه را شیطان میخواهد که به الله نسبت دهید در حالیکه نمیدانید عبارت از تحریم کردن حیوانات بحیره و سائبه و وصیله است که در آیت (١٠٣) سورۀ المائده میآید و امثال آن است که اهل باطل آن را برای خود دین و شریعت قرار دادهاند. پس هر چیزی که در روی زمین وجود دارد و در حرمت آن نص شرعی نیامده است، اصل و اساس در آنها حلال بودن است تا آنکه دلیل شرعی حرمت آنها را ثابت کند.
از فواید این آیه:
١- شیطان مخلوقیاست دارای اداره، و امر میکند.
٢- شیطان هیچگاه به خیر امر نمیکند، هر امر وی به بدی و منکر و فحشا است.
٣- هرگاه در قلب انسان کاری بد و منکر و عمل فحشا خطور کرد، بداند که از اوامر و نیرنگهای شیطان است، پس باید به الله پناه ببرد طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٢٠٠﴾ [الأعراف: ٢٠٠] «و اگر از [سوى] شیطان وسوسهاى به تو رسد، به الله پناه جوى، بىگمان او شنواى داناست».
٤- سخن گفتن در مورد ذات الله تعالی و دین او بدون علم و دانش از اوامر شیطان است، طوریکه الله تعالی خبر میدهد: ﴿إِنَّمَا يَأۡمُرُكُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩﴾ «(شيطان) شما را فقط به بدی و زشتی فرمان میدهد و اینکه به الله نسبت دهید آنچه را که نمیدانید» سخن گفتن در مورد ذات الله تعالی و دین او به سه دسته تقسیم میشود:
اول: سخن گفتن دربارۀ الله تعالی و دین او در حالی که آن را خوب میداند، و این امر جائز است حتی در وقت ضرورت گفتن آن بر بنده واجب میگردد.
دوم: سخن گفتن دربارۀ الله و دین او در حالی که شخص میداند که الله تعالی خلاف آن را فرموده است و این از بدترین انواع سخن گفتن دربارۀ الله متعال است زیرا به مرحلۀ دشمنی با الله تعالی رسیده است.
سوم: سخن گفتن دربارۀ الله و دین او از روی جهل و نادانی، و اینکار نیز حرام است.
٥- کسانی که دربارۀ ذات الله متعال بدون علم سخن میگویند نیز شامل این آیه هستند، بطور مثال کسانی که میگویند: الله تعالی نه در داخل عالم است و نه در خارج آن، نه متصل به عالم است نه منفصل، نه بالاست و نه پایین، و الله متعال را یک ذات معدوم معرفی میکنند.
٦- همچنین کسانی که در مورد اسماء الله تعالی بدون علم سخن میگویند شامل این آیه هستند، بطور مثال کسانی که اسمهای الله تعالی را تنها اسمهای مجرد بدون معانی و صفات میخوانند مثل سمیع را بلا سمع، بصیر را بلا بصر، علیم را بلا علم میدانند.
٧- همچنین کسانی که بعضی صفات الله تعالی را ثابت میکنند و بعضی را نفی میکنند و میگویند: مقصد از این صفت این است ومقصد از این صفت این نیست!! ایشان با همچو سخنانشان دربارۀ صفات الهی از دو جهت بدون علم سخن گفتهاند:
یکی: صفتی را که الله تعالی برای خود و پیامبرش ج برای اوتعالی ثابت کردهاند بدون علم و از روی هوای نفس نفی میکنند.
دوم: چیزی را از هوای نفس خود به الله نسبت میدهد که نه الله دربارۀ خود فرموده و نه پیامبرش، مثلا استوای الله بر عرش را استولی تفسیر میکنند، ایشان در این تأویل باطل از دو جهت دربارۀ الله سخن گفتهاند:
اول : حقیقت استوا را نفی کردهاند، آن هم بدون علم و دلیل.
دوم: استیلا را برای الله متعال بدون دلیل و از روی جهل ثابت نمودهاند.
٨- همچنین کسانی که دربارۀ افعال الله تعالی بدون علم سخن میگویند زیر این آیت هستند، مانند بعض از منجمان و غیبگویان و امثالشان که اسبابی را برای کارها و مرضها ذکر میکنند که الله تعالی آن را سبب قرار نداده است.
٩- همچنین کسانی که دربارۀ احکام الهی بدون علم فتوا صادر میکنند زیر این آیه میآیند، زیرا نادانسته و بدون دلیل شرعی میگویند: این حرام است و این جایز است، و این امر در بین عوام و کسانی که خود را عالم میتراشند بسیار دیده میشود.
لذا سخن گفتن بدون علم و دلیل دربارۀ ذات الله متعال، اسماء، صفات، افعال و احکام او، همه از اوامر شیطان است، و غالبا سبب آن خودخواهی و شرف یابی و جاه طلبی است، در غیر آن اگر انسان تقوا داشته باشد ادب با الله متعال را جداً مراعات میکند و بدون علم درباره ذات پاک او هرگز سخن نمیگوید.
١٠- تحریم فتوا دادن بدون علم، زیرا مفتی دربارۀ الله متعال سخن میگوید و از شریعت او نمایندگی میکند، لذا از فتوا دادن بدون علم به صراحت نهی صورت گرفته است چنانکه الله متعال میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٣﴾ [الأعراف: ٣٣] «بگو: (الله) فقط کارهای زشت را، چه آشکارا باشد و چه پنهان، و (نیز) گناه و سرکشی بنا حق را؛ حرام کرده است، و این که چیزی را شریک الله قرار دهید که الله دلیلی بر (حقانیت) آن نازل نکرده است، و چیزی را که نمیدانید به الله نسبت دهید (حرام نموده است).(٣٣)»
١١- وجوب تعظیم الله عزوجل، زیرا الله تعالی به خاطر تعظیم ذات خود و ادب با ذات پاک خود، سخن گفتن بدون علم وآگاهی را درباره ذات خود منع فرموده است چنانکه میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ١﴾[الحجرات: ١]. «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! در برابر الله و رسولش پیشدستی مکنید، و از الله بترسید، بیگمان الله شنوای داناست».
﴿١٧٠﴾ وقتی به کفار گفته شود از آنچه الله نازل کرده است پیروی کنید میگویند نه بلکه ما از چیزی که پدران خود را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم در حالی که پدرانشان در گمراهی آشکار بودند؛ بطور مثال چیزهایی را که الله متعال بر ایشان حرام نکرده آنها آن را حرام ساختند پس آیا باز هم پدرانشان شایسته پیروی هستند؟! هرچند راه و روش پدران از عقل سلیم و صحیح و از نقل صریح و آشکاری که از خرد و هدایت آسمانی سرچشمه گرفته بدور باشد، باز هم باید از ایشان پیروی کرد؟!
اسلام تقلید کورکورانه را مردود میشمارد. به گونهای که مسلمان بدون آگاهی و دلیل از راه و رسم فرد یا قومی پیروی کند مثل بتپرستان که وقتی پیامبران علیهم السلام به آنها میگفتند: چرا در مقابل این مجسمههای چوبی و سنگی که هیچ نفعی ندارند و ضرری را هم از شما برطرف نمیکنند سجده میکنید؟ میگفتند: ما میدیدیم پدران ما این را عمل میکردند ما هم از آنها پیروی میکنیم; این همان تقلید کورکورانه است که عقل و منطق آن را رد میکند، یا مثل بعضی از غربزدههای امروز که به مجرد اینکه یک اروپایی لباسی را پوشید یا کاری را انجام داد بدون فکر از آنها پیروی میکنند.
اما تقلید در احکام دین، بر شخص عامی که نمیتواند احکام را از اصول آنها استنباط کند لازمی است که باید از اهل علم بپرسد و از فتوایشان پیروی کند ﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾. «پس اگر نمیدانید از اهل ذکر بپرسید» اما در مسایل عقیده تقلید از کسی جایز نیست و بر هر فرد بالغ و عاقل مسلمان آموختن عقیدۀ توحید و باور داشتن به آن فرض است.
از فواید این آیه:
١- زشتی تعصب ورزیدنی که بر دلیل نادرست استوار باشد، طوریکه مشرکان گفتند: «بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم» هرچند پدرانشان بیعقل و کم خرد هم باشند و بر راه راست و درست قرار نداشته باشند، باز هم از آنها پیروی میکنند؟!
٢- هر کسی در مسایلی مستدل با دلیل صحیح و ثابت از کتاب الله و سنت رسول الله ج به مذهب خود تعصب میورزد، به گروه مذکور در آیه شباهتی دارد. بلکه بر مسلمان لازم است وقتی به وی گفته شود از آنچه الله و رسولش ج فرمودهاند پیروی کن، باید بگوید: (سمعنا وأطعنا). «شنیدیم و اطاعت کردیم».
٣- پیروی و اطاعت از آنچه الله تعالی و رسولش ج فرمودهاند واجب است و غیر از آن واجب الاتباع نیست.
٤- بیان عناد مشرکان مستکبر، هنگامی که به ایشان گفته شد: ﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآ﴾ «از آنچه الله نازل فرموده است پیروی کنید» گفتند: «بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم» و این تعصب و سرپیچی آنها بر هیچ دلیل و برهانی که سخنشان را تأیید کند استوار نبود.
٥- هرکسی با حق و آنچه الله و رسولش ج فرمودهاند مخالفت ورزد، بیخرد و بیعقل است و بر راه درست قرار ندارد.
﴿١٧١﴾ صفت کافران مانند حیوانی است که جز صدا نمیشنود. در این آیه دعوتگر و پند دهندۀ کفار که همانا رسول اکرم ج است به چوپانی تشبیه شده است که گوسفندان یا شتران خود را صدا میزند، اما آن چهارپایان بیعقل جز صدایی مبهم و غیر قابل فهم چیز دیگری را نشنیده و صدای دعوتگر را درک نمیکنند. ابن عباس ب فرمود: صفت کفار مانند صفت گاو و الاغ و گوسفند است، که اگر با آنها سخن گویی، سخنت را نمیفهمند اما صدایت را میشنوند، کافر نیز چنین است، اگر او را به خیری دستور دهی و یا از شری منع کنی و یا به وی پند و اندرزی بدهی، آنچه را که میگویی درک نمیکند، اما صدایت را میشنود. بلی ایشان کر و گنگ و نابینا هستند و توانایی شنیدن و دیدن و سخن گفتن به حق را ندارند، پس چگونه آنچه به ایشان گفته میشود بفهمند و بیندیشند و چگونه راه یابند؟!
از فواید این آیه:
١- کسانی که حق را گذاشته از پدران خود تقلید و پیروی میکنند، مانند چهار پایانی هستند که صدای صدا کننده را شنیده در حرکت میافتند! این حیوانات تنها صدا را میشنوند بدون اینکه عقل و خردی داشته باشند تا آگاهانه از آن پیروی کرده و نفع و ضرر آن را بدانند.
٢- همچنین مثال کسانی که نعرههای جاهلیت را سر میدهند و در راه قوم و نژاد و زبان و سایر امور باطل مبارزه میکنند، و بیخردانی که از آنها پیروی کرده باطلگویی آنها را تأیید میکنند، ایشان نیز مانند چهارپایانی هستند که بدون بکار بردن عقل و خرد، به دنبال نداهای باطل و شیطانی میروند، غافل از این که در این کار چه مفاسد و تبهکاریهایی وجود دارد، مانند از هم پاشیدن صف وحدت و همبستگی مسلمانان و بروز قتل و قتال ناحق میان آنها و...
پس هرکسی به نعرههای ناحق که اسلام آن را تأیید نمیکند لبیک بگوید و از آن پیروی کند، زیر این آیه داخل میگردد و مانند کسی است که جز سر و صدا چیزی را نمیشنود، بلکه گنگ است، کور است و هیچ نمیاندیشد.
٣- کسانی که از حق رویگردان شده و آن را نمیشنوند، در حقیقت الله متعال بر دلها و گوشهایشان مهر زده است، و بر چشمهایشان پردهای است که حق را نمیبینند، لذا آنها به حق باز نمیگردند.
﴿١٧٢﴾ پاکیزه یعنی خوردنیهای حلال خوشمزه؛ پس آنچه را که ما برایتان حلال و گوارا قرار داده و بر شما حرام نکردهایم، بخورید. و از غذاهایی که مردمان عهد جاهلیت و غیر آنان از پیش خود حرام گردانیدهاند پرهیز نکنید. اگر تنها الله را میپرستید پس از پاکیزگیها بخورید و از تحریمهای غیر الهی پروا نکنید و شکر آن را بجا آورید.
و الله متعال در آیات متعددی امر به شکر ذات اقدسش نموده است مثل این فرموده اوتعالی: ﴿فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ١٥٢﴾[البقرة: ١٥٢] «پس مرا یاد کنید تا [من نیز] شما را یاد کنم و مرا شکر بگزارید و از من ناسپاسى مکنید».
شکرگزاری نعمتهای الهی به شکلهای گوناگون باید ادا گردد مانند شکر زبانی، شکر قلبی و شکر عملی.
١- شکر زبانی: سپاس و حمد الله تعالی در برابر هر نعمتی، هر چند خورد هم باشد و یادآوری روزانه از نعمتهایی که الله تعالی آن را برایت ارزانی داشته است.
٢- شکر قلبی: اعتراف به نعمتهای الهی چه برخود و چه بر دیگران، و الله تعالی را سزاوار دانستن شکر آن نعمتها.
٣- شکر عملی: با عملی نمودن اوامر و نواهی الهی و دوری از محرمات و استفاده صحیح از نعمت و به کار نگرفتن استعدادها و نعمتهای الهی در راه غیر صحیح، بلکه شکر نعمت همان دوری از محرمات است.
خلاصه انسان در همه حال بابت همه چیز باید شکرگزار پروردگار خود باشد، خصوصا به هنگام تندرستی، هنگام اعطاء و بخشش به دیگران، هنگام داشتن نعمت، هنگام مشاهده محرومیت دیگران و هنگام یادآوری نعمت.
[٢٨]- صحیح مسلم(٧٨٠).
[٢٩]- سنن ترمذی(٢٨٧٨)؛ حسن لغیره و صحیح ترغیب و ترهیب البانی(١٤٦٢).
[٣٠]- صحیح مسلم(٨٠٤).
[٣١]- صحیح: سنن ابن ماجه(٣٨٥٦) و مستدرک حاکم(١٨٥٦) و صحیح جامع الصغیر از البانی(٩٧٩).
[٣٢]- صحیح مسلم(٨١٠).
[٣٣]- صحیح مسلم(٨٠٦).
[٣٤]- الزهد الکبیر از بیهقی(٩٦٣).
[٣٥]- صحیح مسلم(٨).
[٣٦]- مسند احمد (١٦٩٧٧) و سنن دارمی (٢٧٨٦) و مستدرک حاکم (٦٩٩٢) و مشكاة المصابيح (٦٢٩١).
[٣٧]- متفق علیه.
[٣٨]- متفق علیه.
[٣٩]- صحیح بخاری(٣٤و٣١٧٨) صحیح مسلم(٥٨).
[٤٠]- صحیح بخاری(٤٦٨٦) و صحیح مسلم(٢٥٨٣).
[٤١]- سنن ترمذی (٢١٤٠).
[٤٢]- سنن ترمذی (٣٥٠٢) با تحسین البانی در صحیح ترمذی: (٢٧٨٣).
[٤٣]- سنن ابو داود (٥٠٩٠).
[٤٤]- صحیح بخاری (٣٢٤٥).
[٤٥]- سنن ابو داود (١٤٨٨) و سنن ترمذی (٣٥٥٦) و سنن ابن ماجه (٣٨٦٥) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (١٧٥٧).
[٤٦]- سنن ترمذی(١١٥٩) و سلسلۀ احادیث صحیحه البانی(٣٣٦٦).
[٤٧]- صحیح مسلم(٢٤٠).
[٤٨]- البته بسیاری از اهل علم نیز نماز جماعت را در حق فرد سنت مؤکده دانسته و آن را واجب نمیدانند و دلایل قائلین به وجوب را به نحوی دیگر تأویل مینمایند که در اینجا مجال بسط استدلالات طرفین و مناقشهی ادلهی فریقین نیست و میتوان برای این منظور به کتب فقهی و ابواب مربوطه مراجعه نمود. هر چند کوتاهی و تساهل در حضور برای نماز جماعت نشان از ضعف ایمان فرد دارد. البته اعذاری را که علما (حتی آن دسته از علمایی که حکم آن را سنت مؤکده میدانند) برای جواز ترک نماز جماعت بیان نمودهاند همانند مرض و سرما یا گرمای شدید و... خود نشان از آن دارد که در غیر این حالات جماعت واجب بوده و عذری برای ترک آن نیست. این توضیحات را از این باب بیان نمودم که مبادا برخی از برادران مسلمان و به ویژه جوانان غیور بر التزام و پایبندی به شعایر دینی گمان برند که علما بر وجوب جماعت اتفاق نظر دارند و در نتیجه بر مخالفینشان در این زمینه (از جمله پیروان مذهب امام ابو حنیفه و امام شافعی رحمهما الله) سخت گرفته و انکار شدید نمایند و زمینهی کدورت و اختلاف و ناراحتی را میان مسلمین فراهم سازند. بلکه در دعوت و به ویژه مسایل خلافی بایستی بسیار با حکمت و سعهی صدر نسبت به دعوت مخالفین به قول راجح و احسن عمل نمود. والله اعلم (مصحح)
[٤٩]- متفق علیه.
[٥٠]- صحیح مسلم (٦٥٤) وصحیح سنن أبی داود (٥٥٠) و صحیح سنن النسائی (٨٤٨) از البانى.
[٥١]- مسند احمد (٢٥٣٠٢).
[٥٢]- البته نوع دیگری از صبر وجود دارد وآن عبارت است از صبر بر استفادهی صحیح و مشروع از نعمتها به نحوی که آنها را در جهت رضایت الهی و سعادت دنیا و آخرت به کار برد و نه وسیلهای برای شقاوت و بدبختی انسان و دوری از یاد خدا شوند.(مصحح)
[٥٣]- صحیح مسلم (٦٧٧٤).
[٥٤]- سنن ابوداود(٤٩٨٥) با تصحیح البانی، و المعجم الکبیر طبرانی(٦٢١٥)
[٥٥]- صحیح مسلم(٢٤٠).
[٥٦]- یا دریای سرخ، عده ای نیز بر این رأیند که فرعون در رود نیل غرق شده و برخی هم میگویندکه در دریای مدیترانه. والله اعلم (مُصحح)
[٥٧]- صحیح بخاری(٢٠٠٦).
[٥٨]- صحیح مسلم(١١٦٢).
[٥٩]- مستدرک حاکم(٣٤٣٤).
[٦٠]- متفق علیه.
[٦١]- متفق علیه.
[٦٢]- متفق علیه و این لفظ امام مسلم است.
[٦٣]- متفق علیه.
[٦٤]- صحیح مسلم(٢٤٠).
[٦٥]- روایت ترمذی(٢١٥٢) و فرمود: این حدیث حسن صحیح غریب است و البانی در مشكاة المصابيح(١١٦) آن را حسن خوانده است.
[٦٦]- سنن ترمذی(٢١٨٥) و البانی در صحیح الجامع(٣٢٣٤) آن را صحیح خوانده است.
[٦٧]- تفسیر ابن جریر:٧/٧ و زوائد الزهد از مروزی(١٠٣١) و سلسلۀ احادیث صحیحه البانی(٣١٢٣).
[٦٨]- «چیزی را که تعبیری از کلام الله است میشنوند».
[٦٩]- اسناد این روایت صحیح است. صحیح سیرت نبی از البانی صفحۀ(٥٧).
[٧٠]- مسندامام احمد(٢٢٢٥) و سلسلۀ احادیث صحیحه البانی(٣٢٩٦).
[٧١]- صحیح مسلم (٣٢٥٧).
[٧٢]- صحیح مسلم(٧٠٠).
[٧٣]- سنن ترمذی(٢٩٥٧) و ارواءالغلیل از البانی(٢٩١) و فرمود: این حدیث حسن است.
[٧٤]- صحيح بخاری(٤٤٨٢).
[٧٥]- صحیح بخاری(٤٠٢).
[٧٦]- دوستی خالصانه و ناصحانه.
[٧٧]- صحیح مسلم(٢٦٩٩).
[٧٨]- صحیح مسلم (١٠١٧).
[٧٩]- متفق علیه.
[٨٠]- صحیح بخاری(٧٥٤٢).
[٨١]- متفق علیه.
[٨٢]- صحیح بخاری(٤٤٨٧).
[٨٣]- صحیح بخاری (١٧٤١).
[٨٤]- از حدیث متفق علیه.
[٨٥]- صحيح بخاری(٣٤٦١).
[٨٦]- صحيح مسلم(١٢١٨).
[٨٧]- صحیح بخاری (٧٥٠).
[٨٨]- صحیح بخاری (١٠٤).
[٨٩]- مسند احمد (٢١٤٣٩) و سلسلۀ احادیث صحیحه (١٨٠٣).
[٩٠]- مسند احمد (١٢٤٠٥) و صحیح الجامع (٤٣٣٧).
[٩١]- سنن ترمذی (٢٨١٩) سلسله احادیث صحیحه (١٢٩٠).
[٩٢]- سنن دارمی (٢١٠) این روایت با جمع طرقش صحیح است، نگا: سلسله احادیث صحیحه از البانی(٢٠٠٥).
[٩٣]- سنن ابو داود (٥٠٥٩) و صحیح الجامع از البانی (٢٢٠٣).
[٩٤]- متفق علیه.
[٩٥]- متفق عليه.
[٩٦]- سنن ابن ماجه (٤٣٠٨) و مسند احمد (٢٥٤٦) با تصحیح البانی در مشكاة المصابيح (٥٧٤١).
[٩٧]- صبر بر نعمتها نیز وجود دارد و آن این است که انسان آنها را در راه رضای الله استفاده کرده شکر آنها را به جا آورد.(مصحح)
[٩٨]- متفق علیه.
[٩٩]- صحیح بخاری (٢٨١٠).
[١٠٠]- متفق علیه.
[١٠١]- صحیح مسلم (٩١٨).
[١٠٢]- به روایت ابن ماجه (٤٠٣١) و اصحاب سنن، با تصحیح البانی در سلسلۀ احادیث صحیحه (١٤٦).
[١٠٣]- مسند امام احمد(١٦٣٤٤) و صحیح الجامع البانی (٥٧٦٤).
[١٠٤]- متفق علیه.
[١٠٥]- حاشیه ابن القیم بر سنن ابو داؤد: ٥/ ١٤٦.
[١٠٦]- صحیح ابن خزیمه (٢٧٦٤) این حدیث صحیح است.
[١٠٧]- مسند احمد (٢٧٣٦٧) و معجم کبیر طبرانی(٥٧٦). با تصحیح البانی در ارواء الغلیل (١٠٧٢).
[١٠٨]- متفق علیه.
[١٠٩]- روایت ابو داود (٣٦٥٨) و ترمذی (٢٦٤٩) مشكاة المصابيح (٢٢٣) حدیث صحیح است.
[١١٠]- صحیح ابن حبان(٩٥) با تصحیح البانی در تعلیقات حسان (٩٥).
[١١١]- صحیح مسلم (٢٧٥٩).
[١١٢]- کیفیت دست الله متعال را ما نمیدانیم، اما هر کدام از صفات الهی ویژگی خاص خود را آنگونه که شایسته و درخور ذات اقدس الهی باشد را دارا میباشند. اما بندگان به کنه و چگونگی صفات الله متعال پی نمیبرند. (مصحح)
[١١٣]- به روایت اصحاب سنن و مسند احمد و ابن حبان و بیهقی.
[١١٤]- سنن ابو داود (١٤٩٦) با تحسین البانی (١٣٤٣) و ابن ماجه (٣٨٥٥) و سنن ترمذی (٣٤٧٨).
[١١٥]- صحیح مسلم (١٥٣).
[١١٦]- به روایت طبرانی در اوسط (٦٤٥٦) و بیهقی در شعب الایمان (١١٩) و سلسله احادیث صحیحه البانی (١٧٨٨).
[١١٧]- متفق علیه.
[١١٨]- سنن ترمذی (٦١٤).
[١١٩]- صحیح مسلم (١٠١٥).
[١٢٠]- سنن ترمذی (١٧٩٩) و صحیح ابن حبان (٥٣٣١) با تصحیح البانی.