تفسیر کوثر - تفسیر سورۀ فاتحه و بقره

فهرست کتاب

راه‌های آزادی بردگان در اسلام

راه‌های آزادی بردگان در اسلام

اسلام راه‌های ابتکاری متعددی را برای آزادی تدریجی بردگان اعلام نمود؛ از جمله:

• آزادی برده را از عبادات بزرگ قرار داد. پیروان اسلام نیز در عمل به این عبادت، اهتمام والایی داشتند.

• کفاره واجب برخی از گناهان را آزادی برده قرارداد.

• خرید و فروش اُم ولد را منع کرد. این مسئله خود به خود موجب آزادی کنیزانی می‌شد که از طریق ارباب خود صاحب فرزند می‌شدند.

• مالکیت فرزند بر پدر و مادر خویش را منع نمود. این مسئله نیز منتهی به آزادسازی اُم ولد می‌شد.

• به بردگان حق کتابت و قرارداد با صاحبان خویش داد تا بتوانند با کار و تلاش به آزادسازی خویش بپردازند، یا مدت بردگی و گستره آن را محدود سازند و این مسئله باعث می‌شد که بردگان با اراده و عزم خویش، در جستجوی آزادی برآمده و در راه آن بکوشند و سپس از ثمرات آن به خوبی بهره گیرند.

همچنین نیکی آن است که نماز را با رعایت نمودن تمام ارکان و شرایط آن برپا دارد و زکات مال خود را بدهد، بیان جداگانه زکات دلیل بر آن است که مراد از انفاق در ابتدای آیه، صدقۀ نافله است نه زکات فرض. پیامبر اکرم  ج در مورد صدقه نافله می‌فرماید: «مَنْ تَصَدَّقَ بِعَدْلِ تَمْرَةٍ مِنْ كَسْبٍ طَيِّبٍ، وَلاَ يَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ إِلَّا الطَّيِّبُ، فَإِنَّ اللَّهَ يَتَقَبَّلُهَا بِيَمِينِهِ، ثُمَّ يُرَبِّيهَا لِصَاحِبِهِ، كَمَا يُرَبِّي أَحَدُكُمْ فُلُوَّهُ، حَتَّى تَكُونَ مِثْلَ الجَبَلِ»[١٣١].

«فرمود: کسى که به اندازه یک دانه خرما از کسب حلال خود صدقه بدهد -چون تنها چیزهاى پاک و حلال مى‌تواند به سوى الله صعود کند- الله با رضایت کامل این صدقه را از او مى‌پذیرد و آن را افزایش و پرورش مى‌دهد، همانگونه که یک نفر از شما کره اسب خود را که تازه از شیر مادرش گرفته شده پرورش مى‌دهد، (افزایش این صدقه به اندازۀ است که این دانه خرما ) تا اندازه یک کوه بزرگ در مى‌آید».

همچنین نیکی آن است که چون با الله تعالی یا مردم عهد بستند، به عهد خود وفا می‌کنند.

مهمترین سرمایه یک جامعه اعتمادى است که افراد به یکدیگر دارند و هر چیزى که این اعتماد و همبستگى را تقویت کند مایه سعادت و پیشرفت جامعه است و هر کار بر آن لطمه وارد کند، عامل شکست و بدبختى است. از مهمترین امورى که اعتماد عمومى و خصوصى را شکوفا مى‌کند وفا به عهد و پیمان است که از فضایل مهم اخلاقى محسوب مى‌شود، لذا الله متعال در آیات متعددی بر این امر تأکید نموده است چنانکه می‌فرماید: ﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ كَانَ مَسۡ‍ُٔولٗا٣٤[الإسراء: ٣٤] «و به پیمان [خود] وفا کنیدکه [از] پیمان باز خواست خواهد شد». بر عکس، پیمان‌شکنى از بدترین رذایل اخلاقى است، لزوم وفا به عهد جزء سرشت و فطرت انسان‌ها است. پیامبر گرامی اسلام  ج در نکوهش پیمان شکنی می‌فرماید: «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ، وَلَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ»[١٣٢].

«کسى که امانت ندارد از ایمان بى بهره است، و کسى که به تعهّد خود وفا نمى‏کند از دین بى بهره است».

از جمله دلایل حرمت عهد شکنی و وعده خلافی، احادیثی است که در باب صفات منافقین آمده است از جمله فرمودۀ پیامبر  ج: «آيَةُ المُنَافِقِ ثَلاَثٌ: إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ».

«علامت منافق سه چیز است: هرگاه حرف زند دروغ گوید، و هرگاه وعده‌ای دهد، خلف وعده می‌کند (وبه وعده‌اش وفا نمی‌کند)، و هرگاه امین دانسته شود (و چیزی به او بسپارند در امانت) خیانت می‌کند».

همچنین نیکی آن است که بنده در وقت شدت فقر و مستمندی و در وقت بیماری شدید و مزمن یا در وقت از دست دادن عزیزان و به هنگام شدت جنگ و کارزار، صابر باشد.

و در صحیحین از پیامبر  ج روایت است که فرمود: «وَمَنْ يَتَصَبَّرْ يُصَبِّرْهُ اللَّهُ، وَمَا أُعْطِيَ أَحَدٌ عَطَاءً خَيْرًا وَأَوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ»[١٣٣].

«وکسى که (با وجود ناراحتى شدید فقر) صبر و استقامت را بر خود تحمیل کند الله تعالی صبر و استقامت را به او مى‌بخشد، هدیه و نعمتى بهتر و باارزش‌تر از صبر به کسى داده نشده است».

ایشان کسانی‌اند که در ادعای ایمان خویش راستگو و صادقند و ایشان متقیان حقیقی‌اند.

تقوا از ماده «وقایه» به معنی حفظ کردن چیزی در برابر آفات است. تقوا به معنی محفوظ داشتن روح و نفس است از آن چه بیم می‌رود و به آن زیان رساند؛ سپس به خوف و ترس نیز تقوا گفته شده است، و در شرع، آن را به خویشتن‌داری در برابر گناه و محرّمات اطلاق می‌کنند و کمال آن به ترک بعضی از مباحاتِ مشکوک است.

از ابو هریره  س نقل شده که او در مقابل پرسش از حقیقت تقوا فرمود: «آیا هرگز از راه پرخاری گذشته‌ای؟ وقتی پاسخ مثبت شنید فرمود: در آن حال چه می‌کردی؟ آیا دامان خود را جمع نکرده و کوشش برای نجات از خارها نداشته‌ای؟ سوال کننده گفت: بلی، ابوهریره  س فرمود: این همان تقواست»[١٣٤].

از فواید این آیه:

١- نیکی در حقیقت ایمان به الله تعالی و روز قیامت و فرشتگان و کتاب و پیامبران و مال را در عین دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و خواهندگان و در راه آزادى‏ برده‏ها و نماز برپا داشتن و زکات پرداختن و وفاکردن به عهد خود چون عهد ببندد است. ایمان به الله متعال متضمن چهار امور است: ١- ایمان به وجود الله تعالی. ٢- ایمان به ربوبیت الله تعالی. ٣- ایمان به الوهیت الله تعالی. ٤- ایمان به اسماء و صفات الله تعالی.

١- اما ایمان به وجود الله تعالی: بدون شک شرع و حس و عقل و فطرت به وجود الله تعالی دلالت دارد:

أ- دلالت شرع عبارت از فرستادن رسولان و نازل کردن کتب است.

ب- دلالت حسی این است که بنده وقتی دست به دعا شده و از الله متعال چیزی بخواهد اوتعالی دعایش را اجابت می‌کند. و این دلیل حسی بر وجود الله تعالی است، چنانکه الله تعالی دعای پیامبران علیهم السلام را بعد از دعایشان اجابت نمود. مثلا از نوح  ÷ چنین خبر می‌دهد: ﴿وَنُوحًا إِذۡ نَادَىٰ مِن قَبۡلُ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَنَجَّيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلۡكَرۡبِ ٱلۡعَظِيمِ٧٦[الأنبیاء: ٧٦]. «و نوح [را به یادآور] چون پیش از این دعا کرد و [دعایش را] براى او اجابت کردیم، آن گاه او و خانواده‏اش را از اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم». و از ایوب  ÷ خبر می‌دهد: ﴿۞وَأَيُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ٨٣ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَكَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَذِكۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِينَ٨٤[الأنبیاء: ٨٣-٨٤]. «و ایوب را [نیز یاد کن‏]، چون پروردگارش را ندا داد که: آسیبى به من رسیده است و تو مهربان‌ترین مهربانانى.* پس [دعایش‏] را اجابت کردیم و رنجى را که در خود داشت دور ساختیم و خانواده‏اش و [نیز] مانند آنان را با آنان به رحمتى از جانب خویش و به جهت پندى براى عبادتگزاران به او بخشیدیم».

ج- دلالت عقل این است که هر پدیده ایجادکننده‌ای دارد، طوریکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥[الطور: ٣٥]. «آیا بى آفریدگار آفریده شده‏اند یا اینکه خود آفرینندگانند؟». و مانند کائنات و نظام‌های شمسی و حوادث کَونی و سایر امور باید ایجاد کننده داشته باشد وآن ایجاد کننده الله عزوجل است چون امکان ندارد این همه نظام‌های کَونی و احداث و پدیده‌ها خود به خود ایجاد گردند، زیرا همه‌ی چیزها قبل از بوجود آمدن عدم بودند و عدم چیزی نیست و وجودی ندارد و امکان ندارد چیزی را بیافریند.

د- دلالت فطرت این است که اگر انسان به حال خودش با فطرتی که آفریده شده است گذاشته شود بدون شک مؤمن به بار می‌آید و دلیل بر این سخن فرمودۀ الله تعالی است: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّۚ وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ حَلِيمًا غَفُورٗا٤٤[الإسراء: ٤٤]. «آسمان‌هاى هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را به پاکى یاد مى‏کنند. و هیچ چیز نیست مگر آنکه با حمد او تسبیح مى‏گویند ولى شما تسبیح آنان را در نمى‏یابید. بى گمان او بردبار آمرزگار است». همه مخلوقات با فطرتشان الله تعالی را می‌شناسند و او را به پاکی یاد می‌کنند.

٢- و ایمان به ربوبیت الله تعالی عبارت از وحدانیت او در آفرینش همه مخلوقات و تدبیر امور آنها است، مشرکان نیز به ربوبیت الله تعالی اعتراف داشتند طوریکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ[المؤمنون: ٨٦-٨٧]. «بگو: پروردگار آسمان‌هاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ چه کسى است؟* خواهند گفت: [همه‏] از آنِ الله هستند». و سایر آیات به این معنی.

٣- و ایمان به الوهیت الله تعالی عبارت از حق بودن اوتعالی در اله و معبود بودنش است و هیچ معبودی بر حق جز او وجود ندارد و همه معبودان سوای او باطلند، چنانکه می‌فرماید: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ٦٢[الحج: ٦٢]. «این از آن جهت است که الله بر حقّ است. و آنچه را به جاى او [به دعا] مى‏خوانند باطل است و [از آن جهت‏] که الله بلند مرتبت [و] بزرگ [منزلت‏] است». لذا تنها الله تعالی اله و معبود برحق است.

٤- اما ایمان به اسماء و صفات او تعالی عبارت است از باور داشتن به اسماء و صفاتی که خودش و پیامبرش  ج برای او تعالی ثابت نموده‌اند؛ بدون مانند و مثیل با تنزیه آن. و دلیل فرمودۀ او تعالی: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ[الأعراف: ١٨٠] «و الله نام‌هاى نیک دارد. پس به آن [نام‌ها] او را به [دعا] بخوانید». و فرمودۀ او تعالی: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٦٠[النحل: ٦٠] «و صفت برتر از آنِ الله است و او پیروزمند فرزانه است». وجه دلالت این است که در این دو آیه خبر مقدم آمده است و هر آن چیزی که باید متأخر ذکر شود سپس مقدم بیابد دلالت به حصر آن می‌کند.

٢- همچنین این آیه می‌رساند که اطاعت و فرمانبرداری الله تعالی،(بخشی) از نیکی است.

٣- همچنان ایمان داشتن به روز آخرت از نیکی است و ایمان به روز آخرت مشتمل بر هر آن چیزی است که پس از مرگ واقع می‌گردد و پیامبر  ج از آن خبر داده است. مانند عذاب قبر و نعیم آن، دمیدن در صور، حشر، صراط، میزان، جنت، دوزخ و غیره.

٤- همچنان ایمان به ملائکه از نیکی است، و ایمان به ملائکه مشتمل بر چند امور است، ذات، صفات واعمال آنها. از ملائکه کسانی است که به نام برای ما معرفی شده‌اند مانند جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، ملک الموت، هاروت و ماروت، مالک و خازن النار که باید با نام به آنها ایمان داشته باشیم. و در مورد ملک الموت که بعضی او را عزرائیل می‌نامند درست و ثابت نیست. اما اعمال و وظائف ملائکه بسیار است که به بحث مستقل نیاز دارد.

٥- و ایمان به کتاب‌های آسمانی از نیکی است. و چگونگی ایمان به کتب این است که یقین داشته باشیم که همه کتاب‌ها از جانب الله تعالی بر پیامبران علیهم السلام نازل گردیده است و همه حق و صدق‌اند، لیکن کتاب‌های آسمانی امروزی که در دسترس اهل کتاب قرار دارد تحریف شده است. وباید بدانیم که هر پیامبری کتابی داشته تا به وسیلۀ آن در میان مردم به عدل حکم کنند، و کتاب‌هایی که به ما معرفی شده عبارتند از: تورات، انجیل، زبور، صحف ابراهیم و موسی و قرآن کریم.

٦- همچنان ایمان به پیامبران از نیکی است، وهر پیامبری که الله تعالی بر وی وحی نموده چه نامش را برای ما ذکر نموده و یا ذکر نکرده است به وی ایمان می‌آوریم. و در حدیثی که در مسند احمد (٢٢٢٨٨) و صحیح ابن حبان (٣٦١) با تصحیح البانی در مشکاه المصابیح (٥٧٣٧) وارد است آمده که تعداد رسولان سیصد و چند رسول، و تعداد انبیاء یکصد و بیست و چهار هزار نبی می‌باشد. پس باید به این تعداد پیامبران ایمان داشته باشیم زیرا خبر معصوم صلی الله علیه وسلم است. و چنانکه الله تعالی فرموده است: ﴿كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ[البقرة: ٢٨٥]. «(و مؤمنان نیز)همه به الله و فرشتگان او و کتاب‌هایش و پیامبرانش ایمان آورده‌اند. (و گفتند): «میان هیچ یک از پیامبرانش فرق نمی‌گذاریم». و قرآن کریم ٢٥ پیامبر را برای ما ذکر نموده است.

٧- دادن مال به فقرا و مستمندان با وجود دوست داشتن آن از نیکی و احسان است. صحابه رسول الله  ج هر مالی که برایشان شگفت آور می‌بود آن را صدقه می‌دادند و می‌فرمودند: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ[آل عمران: ٩٢]. «هرگز به نیکوکاری نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید».طوریکه ابوطلحه  س وقتی این آیه را شنید باغ خود را در راه الله تعالی صدقه کرد در حالیکه محبوب‌ترین مال نزد وی بود و در عین وقت رسول کریم  ج از آب گوارای آن می‌نوشید[١٣٥].

٨- کمک و همکاری و بذل به خویشاوندان اولی‌تر از دادن به یتیمان ومساکین است، چون الله تعالی اصناف مستحقین را به خویشاوندان آغاز نمود. همچنان بذل مال به ایتام و مراعات حالشان بهتر است زیرا الله تعالی کسانی را که به ایتام بذل می‌کنند مدح نموده است.

٩- همچنان در راه‌ماندگان و سایلان مستحقند که به ایشان کمک و همکاری لازم صورت گیرد، هرچند سائل و راه‌مانده در وطن‌شان غنی باشند.

١٠- همچنان آزاد نمودن برده و مکاتَب از احسان و نیکی است، و آزاد ساختن اسیری که در قید کفار و یا ربایندگان قرار دارد توسط تبادله با مال در این حکم داخل است. همچنان بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات از نیکی و احسان است.

١١- الله متعال وفاکنندگان به عهدشان را مورد مدح و ستایش قرار داده است. عهد دو قسم است: یکی عهد با الله تعالی، و دیگری عهد با مردم. عهد بنده با الله تعالی همان عهدی است که در این آیه ذکر شده است: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ١٧٢[الأعراف: ١٧٢]. «و هنگامى که پروردگارت از پشت‌هاى بنى آدم، فرزندانشان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت [و فرمود:] آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا [هستى.] گواهى دادیم. که [مبادا] روز قیامت بگویید، ما از این [حقیقت‏] بى خبر بودیم». اما عهد با مردم انواع بسیار دارد مانند عهد یا عقد بیع و شراء و اجاره و نکاح و...

١٢- همچنان صبر و شکیبایی از احسان و نیکی است و بر سه نوع است:

اول: صبر کردن بر طاعت وعبادت الله تعالی بدون کراهیت و اجبار.

دوم: صبر در برابر نافرمانی الله تعالی به گونه که خود را از انجام گناه و نافرمانی الله تعالی نگه دارد، در حالیکه نفس بسوی آن تمایل داشته باشد.

سوم: صبر بر قضا و قدر الهی که این نوع صبر بر انسان سخت وتلخ تمام می‌شود، لذا باید به مقدرات الهی راضی باشد و از نارضایتی اجتناب ورزد، و بهترین صبر، صبر بر طاعت الله متعال است.

١٣- آن عده اعمالی که در این آیه ذکر شد، همه دلالت بر صداقت و راستی بنده با الله تعالی می‌کند اگر آن را مراعات کامل نماید.

١٤- هرگاه تقوی با نیکی یکجا شود، در نتیجه تقوی به ترک محرمات امر می‌کند و نیکی و احسان به فعل مأمورات.

﴿١٧٨ اگر کسی مسلمانی را از روی قصد و تجاوز کشت، کشتن آن بالمثل در هنگام مطالبۀ صاحب حق که همان اولیای مقتول‌اند، فرض است. قصاص یعنی عملی نمودن آنچه که قاتل مرتکب آن شده است. آزاد در برابر کشتن آزاد و برده در برابر کشتن برده کشته می‌شوند. ظاهر آیه می‌رساند که آزاد با قتل برده قصاص نمی‌شود. جمهور فقهاء برآنند که مسلمان با کشتن کافر قصاص نمی‌شود و دلیل آنها حدیث زیر است که پیامبر اکرم  ج فرمود: «وَلاَ يُقْتَلَ مُسْلِمٌ بِكَافِرٍ»[١٣٦]. «مسلمان در برابر کافر کشته نمی‌شود». و اگر زنی زن دیگری را کشت او در برابر آن زن مقتول قصاص می‌شود، اگر زنی مردی را کشت، نیز به طریق اولی کشته می‌شود و اگر مردی زنی را کشت، نیز قصاص می‌شود، اگر قاتل یا جانی از طرف کسی که بر وی جنایت صورت گرفته و یا ورثۀ مقتول مورد عفو قرار گرفتند، به مجنی علیه یا ولی خون، دیه‌ی جراحت یا دیه‌ی قتل تعلق می‌گیرد.

بلی، کسی که در برابر عملکردش (قتل یا جنایت) برادر دینی‌اش راه عفو و گذشت را پیش گرفت، پس باید مطالبه دیه با رفتار نیک و پسندیده باشد که اگر قاتل یا جانی تنگدست بود، باید صاحب حق به او مهلت دهد، قاتل یا جانی نیز باید دیه را به نیکی به صاحب حق بپردازد بدون تأخیر و امروز و فردا کردن یا انکار حق او و یا استعمال سخنان زشت.

این تخفیف که عبارت از حکم عفو و دیه است، رحمتی از جانب پروردگارتان است. یعنی الله تعالی بر این امت، قصاص و عفو با عوض و بلا عوض را مشروع گردانیده و طوریکه بر یهود و نصاری تنگ گرفت بر امت محمد  ج تنگ نگرفت زیرا بر یهود قصاص یا عفو بدون دیه و بر نصاری عفو بدون دیه را فرض نمود.

پس هر کس بعد از عفو از حد تجاوز کند به این صورت که پس از گرفتن دیه، قاتل را بکشد، یا اینکه قاتل را عفو کند سپس قصاصش کند، برای چنین تجاوزکاران عذاب دردناک در دنیا با کشته شدن و در آخرت آتش دوزخ است.

از فواید این آیه:

١- اهمیت قصاص برای مؤمنان، چون الله تعالی ایشان را مورد خطاب قرار داده است.

٢- تنفیذ حکم قصاص یکی از مقتضی‌ها و خواسته‌های ایمان است، زیرا مؤمنان در این آیه مورد خطاب قرار گرفته‌اند.

٣- ترک نمودن قصاص دلالت به نقصان ایمان می‌کند، زیرا امر به اجرای آن دلالت به وجوب آن می‌کند.

٤- بنا به قول راجح، مسلمان آزاد در برابر مسلمان برده کشته می‌شود، به دلیل فرمودۀ رسول کریم  ج: «ارزش خون مسلمانان با یکدیگر برابر است، و امانی که کوچکترین فرد آنها می‌دهد، برای همه‌شان محترم است»[١٣٧].

٥- به اجماع اهل علم مرد در برابر زن کشته می‌شود، چنانکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَكَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ[المائدة: ٤٥]. و به دلیل فرموده رسول کریم  ج: «ارزش خون مسلمانان با یکدیگر برابر است»[١٣٨]. و در این حکم زن و مرد شامل اند.

٦- جواز عفو از قصاص و گرفتن دیه، و اگر بدون گرفتن دیه عفو نماید نیز جائز است، بلکه بهتر است. طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَأَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ[البقرة: ٢٣٧] «و اینکه ببخشید به پرهیزگارى نزدیکتر است». و فرمودۀ الله تعالی: ﴿وَإِن تَعۡفُواْ وَتَصۡفَحُواْ وَتَغۡفِرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ١٤[التغابن: ١٤] «و اگر در گذرید و روى بگردانید و بیامرزید [بدانید] که الله آمرزگارِ مهربان است».

٧- اگر برخی از اولیای مقتول از گرفتن قصاص عفو کردند، گرفتن قصاص از باقی ورثه یا اولیا ساقط می‌گردد زیرا قصاص قابل تجزیه نیست.

٨- دیه قتل قصدی بر دوش قاتل است زیرا به ادای آن امر شده است.

٩- آیه می‌رساند مسلمانی که مرتکب کبیره گردد از دین خارج نمی‌گردد، زیرا آیه قاتل و مقتول را برادر خوانده است و اگر قاتل از ایمان خارج می‌شد الله تعالی او را برادر مقتول نمی‌خواند.

١٠- رد بر دو طائفۀ گمراه و مبتدع؛ خوارج ومعتزله، زیرا آنها مرتکب کبیره را خارج از ایمان می‌دانند ولی خوارج تصریح به کفر وی می‌کنند و معتزله او را بین منزلتین - ایمان و کفر- می‌دانند یعنی نه مؤمن و نه کافر!!

١١- هرگاه اولیای مقتول از قصاص درگذشتند و به دیه موافقه نمودند، نباید قاتل را مورد اذیت و آزار قرار دهند، زیرا آیه به معروف و نیکی دستور داده است. و قاتل نیز باید به احسان و نیکی دیه را بپردازد.

١٢- الله متعال با رحمت بیکرانش بر این امت تخفیف آورده و عفو نمودن را بر ایشان جواز و عوض گرفتن یعنی پرداختن دیه را برایشان مشروع نموده است.

١٣- اثبات صفت رحمت برای الله متعال، و این صفت حقیقی برای الله متعال است که مستلزم حصول نعمت ودفع مصیبت و اندوه از بنده است، ولی اهل تأویل این صفت را انکار نموده آن را به انعام و ارادۀ انعام تفسیر نموده‌اند که با این کارشان در گمراهی واقع شده و از راه مستقیم تخطی نموده‌اند زیرا انعام و ارادۀ انعام از آثار رحمت الهی است نه خود رحمت.

١٤- هر کسی پس از اجرای قصاص و یا پرداخت دیه تجاوز کند، به عذاب دردناک وعده داده شده است؛ چه این تجاوزگر از اولیای قاتل باشد یا از اولیای مقتول.

﴿١٧٩ آری در قصاص برای انسان‌ها حیات است اگر خرد ورزند. به این اعتبار که قصاص به خودداری مردم از قتل یکدیگر می‌انجامد.

این حکم بخاطر این است که تقوا پیشه کنید یعنی از بیم قصاص از خونریزی بپرهیزید.

و آنچه که می‌تواندحیات انسانی را تضمین کند و از آسیب و گزند دیگران مصون بدارد قصاص است؛ چون اگر این حکم الهی در جامعه‌ تطبیق و تنفیذ گردد و شهروندان، این را باور داشته باشند که اگر اقدامی علیه جان فرد دیگری انجام دهند در حقیقت امنیت جانی خود را به خطر انداخته‌اند هیچ وقت جرمی علیه دیگری مرتکب نخواهند شد.

از منظر قرآن کریم هیچ کسی در بُعد فرصت حیات، جان و زندگی، هیچ ترجیحی بر دیگری ندارد، همه انسان‌ها با هم برابرند و تفاوت و برتری‌ای به لحاظ شأن اجتماعی، اقتصادی و یا سیاسی نسبت به هم ندارند بلکه تمامی انسان‌ها به لحاظ ارزش انسانی و فرصت زندگی یکسان بوده و این عین عدالت است، و تنها راهبردی که در(مقابلِ) اقدام برخی از افراد علیه جان و حیات شهروندان مطرح می‌شود، قصاص است و تجربه تاریخی هم نشان می‌دهد در کشورهایی که بحث قصاص به هر دلیلی منتفی شده و یا اجرا نمی‌شود جرایم علیه اشخاص بسیار است و افراد بر این باورند که مثلاً اگر یک نفر را می‌کشند به راحتی با پرداخت هزینه ناچیز و یا مدت اندکی تحمل زندان، قضیه فیصله پیدا می‌کند و حرمت حیات انسان‌ها را تا این حد پایین می‌آورند.

البته حکم قصاص در اسلام راهبردی پیش‌گیرانه برای حفظ حرمت و ارزش جان انسان‌ها و ارزش فرصت حیات انسانی است.

از فواید این آیه:

١- حکمت بزرگی که در قصاص وجود دارد این است که زندگی و رفاه و اطمینان قلبی سایر مردم را تضمین می‌کند.

٢- مجرم باید به مثل جریمۀ خودش جزا داده شود تا قصاص به اتمام رسد اگر با کارد کشته باشد، باکارد کشته شود و اگر با سنگ کشته باشد با سنگ کشته شود و به آن قیاس کن.

٣- چون تنفیذ قصاص برای مردم مایۀ حیات است لذا به تأمل و تعقل نیاز دارد، چنانکه الله تعالی فرمود: (ای خردمندان)

٤- مسلمان باید به احکام شریعت ایمان کامل داشته باشد و در ایمانش تردد و تزلزل رخ ندهد، اگر در آغاز امر گمان‌هایی دست دهد که ایمان او را در مورد این احکام حیاتی متزلزل سازد، پس باید تأمل کند و از عقل خود کار گیرد تا بداند که این احکام بدون حکمت و مصلحت نیست.

٥- و از فواید تنفیذ قصاص این است که جنایتکاران و مجرمان از قتل و کشتار دست می‌گیرند.

﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ١٨٠

فَمَنۢ بَدَّلَهُۥ بَعۡدَ مَا سَمِعَهُۥ فَإِنَّمَآ إِثۡمُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ١٨١

فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصٖ جَنَفًا أَوۡ إِثۡمٗا فَأَصۡلَحَ بَيۡنَهُمۡ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٨٢

يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣

أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَهُوَ خَيۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٤

بر شما فرض شده است که هرگاه مرگِ یکی از شما فرا رسید اگر مالی باقی گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان به نیکی وصیت کند، و این حقی بر پرهیزگاران است. ﴿١٨٠

پس هرکس (وصیت را) پس از شنیدنش تغییر دهد؛ گناه آن تنها بر کسانی است که آن را تغییر می‌دهند؛ همانا الله، شنوای داناست. ﴿١٨١

پس کسی که از جانب وصیت‌کننده کجروی و یا گناهی را ترسید، پس میان ایشان صلح و آشتی برقرار کرد؛ آنگاه بر وی هیچ گناهی نخواهد بود. بی‌گمان الله آمرزگارِ مهربان است. ﴿١٨٢

ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! روزه بر شما فرض شده است همان‌گونه که بر کسانی که پیش از شما بودند فرض شده بود، تا پرهیزگار شوید. ﴿١٨٣

(روزه در) روزهای معدودی (بر شما فرض شده است) پس هر کس از شما بیمار یا بر سفر باشد، تعدادی از روزهای دیگر را روزه بگیرد (به تعداد روزهای فوت شده در سایر ایام روزه بگیرد)، و بر کسانی که‌ توانایی روزه گرفتن را (بخاطر کهنسالی و یا بیماری دائمی) ندارند فدیه‌ای است که غذا دادن به (یک) مسکین (بجای هر روز) است، و هرکس به دلخواه خودش کاری خیر انجام دهد آن برایش بهتر خواهد بود، و اینکه روزه بگیرید برایتان بهتر است اگر بدانید﴿١٨٤.

﴿١٨٠ مراد از فرا رسیدن مرگ، فرا رسیدن اسباب و علایم آن است، و در این هنگام بر انسان فرض است که اگر مالی از خود بجا می‌گذارد، باید وصیت کند، زیرا دیگر مجالی برای زندگی باقی نمانده است. مراد از خیر در آیه مال بسیار است. پس صاحب مال باید به چیزی از مال، برای والدین و اقارب خود وصیت کند و بعد از اجرای وصیت، متباقی مال وی برای فرزندانش می‌ماند. البته این حکم در اول اسلام مشروع شد سپس وصیت برای خویشان با آیات میراث منسوخ گردید. وصیت نمودن از ثلث مال برای غیر وارث مستحب است و نافذ می‌باشد. از سعد بن ابی وقاص  س روایت است که فرمود: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ  ج يَعُودُنِي عَامَ حَجَّةِ الْوَدَاعِ مِنْ وَجَعٍ اشْتَدَّ بِي، فَقُلْتُ: إِنِّي قَدْ بَلَغَ بِي مِنَ الْوَجَعِ مَا تَرى، وَأَنَا ذُو مَالٍ، وَلا يَرِثنِي إِلاَّ ابْنَةٌ، أَفَأَتَصَدَّقُ بِثلُثيْ مَالِي؟ قَالَ: «لا». فَقُلْتُ: بِالشَّطْرِ، فَقَالَ: «لا». ثمَّ قَالَ: «الثلُثُ وَالثلُثُ كَبِيرٌ ـ أَوْ: كَثيرٌ ـ إِنَّكَ أَنْ تَذَرَ وَرَثتَكَ أَغْنِيَاءَ خَيْرٌ مِنْ أَنْ تَذَرَهُمْ عَالَةً يَتَكَفَّفُونَ النَّاسَ، وَإِنَّكَ لَنْ تُنْفِقَ نَفَقَةً تَبْتَغِي بِهَا وَجْهَ اللَّهِ إِلاَّ أُجِرْتَ بِهَا، حَتَّى مَا تَجْعَلُ فِي فِي امْرَأَتِكَ»[١٣٩].

«سال حجة الوداع، به شدت بیمار شدم. رسول الله  ج به عیادت من آمد. عرض کردم: همینطور که مشاهده می‌فرمائید من به شدت بیمارم و ثروت زیادی دارم. و غیر از تنها دخترم، وارث دیگری ندارم. آیا می‌توانم دو سوم سرمایه‌ام را صدقه دهم؟ پیامبر  ج فرمود: «خیر». گفتم: نصف سرمایه‌ام را چطور؟ پیامبر  ج فرمود: «خیر». سپس، فرمود: «یک سوم آن را صدقه ده گر چه این هم زیاد است». و افزود: «اگر وارثانت را پس از (مرگ) خود، بی‌نیاز ترک کنی، بهتر است از اینکه آنها را فقیر رها کنی تا دست گدایی پیش این و آن، دراز کنند. و همانا تو هیچ نفقه‌ای که با آن وجه الله را طلب کنی نمی‌بخشی مگر اینه در قبال آن پاداش داده می‌شود. حتی لقمه‏ نانی را که در دهن همسرت قرار می‌دهی».

اما وصیت کردن از مال برای وارث ناجایز است، از عمروبن خارجه روایت شده که رسول الله  ج فرمودند: «لا وصیة لوارث»[١٤٠].

همچنین همیشه باید وصیت نامه انسان نوشته شده و آماده باشد، پیامبر  ج در این مورد می‌فرماید: «مَا حَقُّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ، لَهُ شَيْءٌ يُرِيدُ أَنْ يُوصِيَ فِيهِ، يَبِيتُ لَيْلَتَيْنِ، إِلَّا وَوَصِيَّتُهُ مَكْتُوبَةٌ عِنْدَهُ»[١٤١].

«اگر شخص مسلمان دارای مالی باشد که می‌باید در آن وصیت کند نباید که دو شب را بگذراند، مگر اینکه وصیت وی نوشته شده نزدش نهاده باشد».

در اینجا سؤالى مطرح می‌شود و آن این که اگر اسلام قانون ارث را تشریع کرده است و ورثه هم طبق قانون ارث، هر کدام سهم خود را مى‌برند پس وصیت کردن براى چیست؟

پاسخ این است که:

اولاً: ممکن است برخى از حقوق مردم به عهده متوفّى باشد که باید براى اداى آن حقوق، وصیت کند خصوصاً حاجیان محترم چنانچه حقوق مردم بر عهده آنان باشد، اگر وقت آن رسیده آن را ادا کنند و اگر وقتش نرسیده وصیت کنند.

ثانیاً: وصیت کردن نوعى ترمیم و جبران کوتاهی‌ها و سهل انگاری‌هایى است که انسان در زمان حیات خود نسبت به بستگانش انجام مى‌دهد. حتى اگر بتواند بوسیله وصیت کردن بین ورثه نوعى محبت و الفت ایجاد کند بسیار مناسب است که براى این منظور وصیت کند.

ثالثاً: ممکن است که در بین فامیل‌هاى میت، افرادى باشند که از لحاظ قانون نسبت به بقیه کمتر ارث ببرند و یا اصلاً ارث نبرند و صاحب این مال احساس کند که این افراد نیازمند هستند و خود ورثه هم غنى هستند لذا خوب است که براى آنها در مقدارى که مجاز است، وصیت کند.

رابعاً: این شخص دوست داشته کارهاى نیکى در اجتماع انجام دهد ولى در زمان حیاتش موفق به انجام آن کارها نشده است، در این صورت وصیت مى‌کند که بعد از مرگش مقدارى از اموالش را در این راه خیر مصرف کنند.

از فواید این آیه:

١- شخص غنی باید قبل از وفات به والدین و خویشاوندان خود در مال خود وصیت نماید، علما در مورد این آیه اختلاف دارند که آیا با آیه‌ی مواریث منسوخ شده یا نه؟ بیشتر علما به این نظرند که این آیه با آیه‌ی مواریث منسوخ شده است، ولی قول راجح آنست که این آیه در مورد غیر ورثه، به عموم خود باقی می‌ماند.

٢- جواز وصیت شخص صحتمند و بیمار و کسی که در شُرُفِ مرگ قرار داشته باشد، به شرطی که از عقل و هوش برخوردار باشد اما اگر عقل و هوش را از دست داده باشد وصیت او درست نیست.

٣- ظاهر آیه دلالت بر جواز وصیت به هر اندازه از مال دارد لیکن این کار مقید به حدیث سعد بن ابی وقاص  س است که قبلا ذکر شد. بنابرین وصیت نباید بیشتر از ثلث مال باشد، پس آیه با حدیث مقید شده است.

٤- در این آیه اهمیت صله رحم ثابت می‌گردد زیرا الله متعال برای والدین و خویشان در وصیت حق را واجب ساخته است، و البته صله رحم از بهترین اعمالی است که بنده را به الله تعالی نزدیک می‌کند و قطع آن بنده را از الله تعالی دور می‌سازد، رسول کریم  ج می‌فرماید: «قاطع رحم (کسی که با خویشاوندانش، قطع رابطه می‌کند) وارد بهشت نمی‌شود»[١٤٢].

٥- متقیان و پرهیزگارانند که فرائض و واجبات الهی را مراعات می‌کنند لذا الله متعال آنها را مورد خطاب قرار داده فرمود: [این فرمان‏] بر پرهیزگاران به راستى مقرّر شده است.

﴿١٨١ پس هر کس وصیت را بعد از شنیدنش تغییر دهد، چه آن تغییر دهنده، وصی باشد یا شاهد بر وصیت باشد، پس گناه آن بر دوش کسانی است که وصیت را تغییر داده‌اند و بر وصیت کننده هیچ گناهی نیست زیرا او با انجام وصیت مسؤلیت خود را ادا کرده است. و الله تعالی سخن وصیت کننده را می‌شنود و به فعل وصی و دیگران داناست.

از فواید این آیه:

١- تحریم تغیر دادن وصیت، و باید به وصیت مرده عمل گردد مگر اینکه در آن ظلم و گناه و حیف مال وجود داشته باشد.

٢- احاطه داشتن الله تعالی به همه اعمال بندگان، زیرا دو اسم او تعالی (السمیع و العلیم) دلالت برآن دارد که او تعالی از همه کردار، گفتار و نیات بندگان آگاه است. چنانکه آیه در مورد تغیر دهنده وصیت اشاره نموده است که او تعالی از هر آنچه که وی در مورد وصیت انجام می‌دهد آگاه و بیناست.

٣- انسان مخلوق مختار و دارای اراده است و تحت مشیئت الهی. چنانکه آیه فعل تغیر دادن وصیت را به انسان نسبت می‌دهد و این ردی است بر فرقۀ جبریه و قدریه.

﴿١٨٢ پس هر کس از خطا و اشتباه و گناه وصیت کننده که همانا انحراف قصدی در وصیت و دوری از انصاف است، ترسید، پس میانشان اصلاح آورد. یعنی اختلاف و آشفتگی را که میان ورثه به سبب وصیت نادرست واقع شده بود، به اصلاح آورد، به این طور که آن قسمت از متن وصیت را که به زیان برخی از ورثه و مخالف با شرع الهی بود، ابطال کند و آنچه را که حق بود –مانند ابقای وصیت برای نزدیکانی که ارث نمی‌برند. در این صورت بر اصلاح کننده گناهی نیست که با هدف خیر و اصلاح در وصیت تغییر ایجاد کند، و الله تعالی بر کسی که باهدف اصلاح و خیرخواهی در وصیت تغییر می‌آورد، آمرزنده و مهربان است.

از فواید این آیه:

١- اگر از وصیت کننده ظلم و جور دیده شود باید اصلاح گردد، چه در زمان حیات وی و چه بعد از وفات او.

٢- فضیلت اصلاح آوردن در وصیت نامه، زیرا به سبب آن گناه رفع می‌شود، همچنان خصومت وکشمکش بین ورثه و وصی از بین می‌رود.

٤- اثبات دو اسم الله تعالی (الغفور و الرحیم) وآنچه از صفات و احکام در بر دارد.

﴿١٨٣ الله تعالی بر شما مؤمنان روزه را فرض گردانیده است. روزه عبارت است از خودداری از خوردن، نوشیدن، مقاربت جنسی و دیگر شکنندهای روزه از طلوع بامداد تا غروب آفتاب همراه با نیت. همان گونه که روزه بر امت‌های پیش از شما – امت‌های موسی و عیسی  أ- فرض شده بود بر شما نیز فرض گردید. باشد که با پایبندی به روزه تقوا پیشه کنید، زیرا روزه انگیزه‌های ارتکاب گناهان را در وجود انسان ضعیف می‌کند بخصوص شهوت انسان را که رأس گناهان هست، درهم می‌شکند.

[١٣١]- متفق علیه.

[١٣٢]- مسند احمد (١٢٣٨٣)

[١٣٣]- متفق علیه.

[١٣٤]- الزهد الکبیر ص٣٦٧ از بغوی، و تفسیر بغوی (١/٦٠).

[١٣٥]- از حدیث متفق علیه.

[١٣٦]- صحیح بخاری (٣٠٤٧).

[١٣٧]- سنن ابو داود(٢٧٥١) و سنن نسایی (٤٧٤٦).

[١٣٨]- سنن ابو داود(٢٧٥١) و سنن نسایی (٤٧٤٦).

[١٣٩]- متفق عليه.

[١٤٠]- سنن ترمذی(٢١٢٠) و گفت این حدیث صحیح حسن است.

[١٤١]- صحیح مسلم (١٦٢٧).

[١٤٢]- صحیح بخاری (٥٩٨٤).