پیشگامان تصحیح و اعتدال: روش و دیدگاه های آنان

فهرست کتاب

سوم: موضعگیری زین‌العابدین علی بن الحسین: از بدگویی در مورد شیخین:

سوم: موضعگیری زین‌العابدین علی بن الحسین: از بدگویی در مورد شیخین:

ابونعیم [٩۰]با ذکر سند از علی بن حسینسروایت نموده است که او فرموده است: دسته‌ای از مردم عراق نزدم آمدند در مورد ابوبکر و عمر و عثمان سخنانی گفتند، چون سخن‌شان تمام شد به آن‌ها گفتم مرا آگاه سازید آیا شما مهاجرین نخست هستید؟ که خداوند درباره آن‌ها فرموده:

﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ٨[الحشر: ۸].

«این اموال براى فقیران مهاجرانى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند در حالى که فضل الهى و رضاى او را مى‏طلبند و خدا و رسولش را یارى مى‏کنند; و آن‌ها راستگویانند!».

گفتند: خیر، گفتم: شما [کسانی هستید] که خداوند درباره‌شان می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٩[الحشر: ٩].

«و براى کسانى است که در این سرا (سرزمین مدینه) و در سراى ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانى را که به سویشان هجرت کنند دوست مى‏دارند، و در دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى‏کنند و آن‌ها را بر خود مقدم مى‏دارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند; کسانى که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده‏اند رستگارانند!».

گفتند: خیر، و گفتم شما خود را تبرئه کردید که جزو یکی از دو گروه باشید، سپس گفتم: گواهی می‌دهم که شما از کسانی [هم] نیستید که خداوند [درباره‌شان] می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠[الحشر: ۱۰].

«(همچنین) کسانى که بعد از آن‌ها (بعد از مهاجران و انصار) آمدند و مى‏گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز، و در دل‌هایمان حسد و کینه‏اى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحیمى!».

پس بیرون بروید خداوند کیفر عمل شما را بدهد [٩۱].

مردی نزد علی بن حسین: آمد. گفت: مرا از ابوبکرسآگاه سازید، به او فرمود از صدّیق سؤال می‌کنی؟ «گفت او را صدّیق می‌نامى؟ فرمود مادرت به عزایت بنشیند، کسانی که از من بهتر و برترند او را صدیق نامیدند، آن هم پیامبر جو مهاجرین و انصار بودند، پس هرکس او را به صدیق نام نبرد خداوند سخن وی را تصدیق نکند، برو و ابوبکر و عمر را دوست بدار و محبت آنان را داشته باش، اگر این گناه بود، بر گردن من [٩۲].

اگر به این دو سند(نص) ملاحظه کنیم، می‌بینیم فقط بر ذکر طعن و بدگوئی شامل می‌گردد که ذکر این دو نص واقعیت‌های زیر را نمایان می‌سازد:

۱- انکار امام چهارم بر مبدأ طعن و بدگویی درباره صحابه: ابوبکر، عمر و عثمانش

۲- ظهور بدگویی در زمان امام زین‌العابدین که همان فتره بعد از وفات پدرش حسینسدر سال (۶۱هـ) تا سال وفات خود وی در سال (٩۵هـ) می‌باشد.

۳- ناگزیر فکر بدگوئی با اندیشه تفضیل علیسبر همگان همزمان بوده‌اند، زیرا ملازم یکدیگرند، چون آنان در مورد شیخین بدگویی می‌کردند، با این وجود از علیسطرفداری می‌کردند بنابراین تفضیل وی بر سایر صحابه در این برهه بوده است.

۴- یکی از صور بدگویی عدم رضایت برخی از آنان که ابوبکرسبه صفت «صدّیق» موصوف شود، و سایر صورت‌های بدگویی که مستلزم خشم و کینه می‌باشد. پس وقتی ثابت شد بر مبنای قول لیث بن ابی‌سلیم – که ذکر شد – تفضیل قبل از اواخر سال (۶۰) نظر همه (امامیه) نبوده است. پس تفضیل علی بر شیخین و بدگویی در میانه سالهای (٧۰هـ) و (٩۵هـ)‍ ظهور کرده است، با ملاحظه اینکه بدگوئی در این مرحله به [حد] برائت و تبرّی تجاوز نکرده بود.

بررسی مساله‌ای: آیا امویان دشنام به علیسرا پایه‌ریزی کرده و پذیرفتند؟

به این خاطر که ما در مجال و عرصه تحقیق علمی هستیم پس می‌بایست در مطالب زیر دقت کنیم:

۱- از ریاح بن حارث [نقل شده است] که گفت: ما با مغیره بن شعبهسبا مردم زیادی در مسجد بودیم، سعید بن زید بن عمرو بن نفیلسآمد، مغیره جایی را برای او خالی نمود و گفت: در این‌جا بنشین، با او بر روی تخت نشست و جوانی از اهل کوفه به نام قیس بن علقمه آمد به مغیره روی کرد و دشنام داد، سعید بن زید گفت چه کسی را دشنام می‌دهد؟ مغیره گفت: به علی دشنام می‌دهد: سعید گفت: وای بر تو مغیره، یاران رسول الله ج! و شما انعکاسی نشان نمی‌دهید؟!... سپس حدیث عشره مبشره به بهشت را ذکر نمود [٩۳].

۲- از زیاد بن علاقه از عمویش [نقل می‌کند] که مغیره بن شعبه به علی بن طالبسدشنام داد، زید بن ارقمسبرخاست و گفت: ای مغیره آیا نمی‌دانى که رسول خداوند از دشنام دادن مردگان نهی فرموده است؟ پس چرا به علیسدشنام می‌دهید و حال که او از دنیا رفته است [٩۴].

اگر نکوهش علی به وسیله‌ مغیره بن شعبه انجام گرفته است پس توسط کسانی که بعد از وی آمده‌اند مانند زیاد بن ابیه که از لحاظ دیانت و تقوی هم‌سطح او نبوده‌اند چگونه باشد.

۳- ابن حجر/: می‌گوید: امام احمد فرموده است، هیچ‌ کدام از صحابه مانند علیسبرایشان فضایل نقل نشده است. گویند سبب کثرت نقل فضائل علی نفرت بنی‌امیه از وی می‌باشد، و لذا هر صحابه‌ای چیزی از مناقب وی را دانسته بیان نموده و هرگاه خواسته‌اند جلو آن را گرفته و کسانی که به ذکر مناقب وی می‌پرداختند تهدید نمایند آنان – به جای پنهان کاری – بیشتر به انتشار آن اقدام می‌کردند و رافضه مناقب موضوع [جعلی] برای او پدید آورده‌اند که او از آن بی‌نیاز است... .(الاصابه/ابن حجر ٧/۵٧).

۴- ذهبی(/) می‌فرماید، عمر بن عبدالعزیز نزد عبیدالله بن عبدالله به [ذکر] اختلاف می‌پرداخت و از وی علم فرا می‌گرفت عبیدالله اطلاع یافت که عمر بن عبدالعزیز علیسرا انتقاد می‌کند. نزد عمر آمد و گفت: از چه وقت اطلاع پیدا کرده‌ای که خداوند بعد از اینکه از اهل بدر خشنود شده است خشم و غضب گرفته است، عمر مقصودش را فهمید، عمر گفت نزد خداوند و شما پوزش می‌طلبم [هرگز] تکرار نخواهم کرد، بعد از آن عمر شنیده نشده مگر اینکه علی را به نیکی یاد می‌کرد. (سیر اعلام النبلاء ۵/۱۱٧).

۵- ابن اثیر در جلد سوم تاریخ خود – تحت عنوان «ترک دشنام علی بن طالب توسط عمر بن عبدالعزیز – می‌گوید: بنی‌امیه تا زمان زمامداری عمر بن عبدالعزیز به علیسدشنام می‌دادند عمر آن را ترک نمود و به کارگزاران هم نوشت که به ترک آن اقدام کنند و جریان سخن‌گفتنش با عبیدالله بن عبدالله را [برایشان] ذکر کرد.

اهل علم عمر بن عبدالعزیز را به خاطر ترک سب و دشنام علیسبر منبر ستوده‌اند. ابن اثیر و دیگران ذکر کرده‌اند که عمر بن عبدالعزیز چون زمام خلافت را عهده‌دار شد به خطیبان نوشت که ذم علیسرا ترک نموده و به جای آن آیه:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ يَعِظُكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٩٠[النحل: ٩۰].

«خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان مى‏دهد; و از فحشا و منکر و ستم، نهى مى‏کند; خداوند به شما اندرز مى‏دهد، شاید متذکر شوید».

قرار دهند. ابن اثیر می‌گوید: مردم از این عمل استقبال نیک نمودند و به این سبب او را بسیار ستودند – از جمله کثیر بن عزه [در مدح وی] می‌گوید:

هنگامیکه زمام خلافت را بدست گرفتی علی را دشنام ندادی و بی گناهان را نهراساندی و از سخن مجرم تبعیت نکردی.

به حق آشکار سخن راندی همانا آیات هدی را با سخن (خودت) تفسیر و بیان می‌نمائی، و با عملی که انجام داده‌ای معروفی را که گفته‌اید تصدیق نموده‌اید، و هر مسلمانی [با این کار] راضی شده است، همانا تربیت استوار برای جوانمرد بعد از انحراف از کج‌رفتاری کافی است.

عُمر بعد از سرودن این شعر – فرمود اکنون نجات یافتیم. [٩۵]

به نظر من [نگارنده] این آثار و موضع گیری‌هایی که ذکر کردیم بدون شک حاکی از وقوع تحقیر و کاستن از [ارزش] علیساست ولیکن مهم‌تر اینکه بدانیم سبب وقوع آن چیست؟ آیا [این مسائل] لعن یا تفکیر - علیساست؟

آنچه آشکار است دشنامی که در برخی مجالس واقع شده است به قصد کاستن [ارزش و نفوذ] علیساست، و آنچه گوینده [بر علیه علیس]گفته است، تنها عیوب و اشکالی است [که بر علی وارد ساخته است] و به لعن و تکفیر نیست زیرا لعن و تکفیر از جانب دیگران با هیچ سند ثابتی وارد نشده است.

همچنانکه خطیبان منبرها خطبه‌های خود را با دعاء بر ابوبکر، عمر و عثمان ودعاء بر علیه کسی که عثمان را به شهادت رسانده [خوارج] و دعاء بر کسی که به قاتلان عثمان پناه داده است – که این ذم و نکوهش آشکار علیساست – می‌آراستند.

آنچه در اینجا قابل ذکر است اینکه تخطئه علیسدر موضع‌گیریش به نسبت قاتلان عثمان بزرگترین ابزار (و دستاویز] تثبیت قانونی خلافت امویان شد [٩۶]مخصوصاً بعد از اشتباهاتی که یزید بن معاویه مرتکب شد که در نتیجه آن حسین بن علیسبه شهادت رسید, سپس لشکریان وی مدینه رسول جرا مورد هجوم قرار دادند، و این اعمال بسیاری مردم را از امویان متنفر ساخت، و در خصوص منبرها و کینه‌توزی‌های آن نباید فراموش کنیم که خطیبان آنزمان در شهر سیاسی (فرماندهان وکارگزاران) بودند، از این طریق به این نتیجه می‌رسیم که چگونه با دست‌آوری منبر[مساجد] در تثبیت قانونی جلوه‌دادن خلافت امویان بهره‌برداری نمودند.

لازم است به تبیین امور زیر بپردازیم:

۱- دولت اموی تمام اهل سنت نیست تا نکوهش آن به منزله نکوهش همه اهل سنت باشد، بلکه دولتی از دولت‌های اسلامی است که حسنات و سیئاتی دارند [٩٧].

۲- بسیاری از شیعه به سبب این اشتباهات تمام دستاوردهای [فرهنگی و سیاسی] دولت امویان درباره نشر اسلام و جهاد و مبارزه‌شان با دولت روم انکار می‌کنند که با عدل و انصاف سازگار نیست.

۳- برخی روایات شیعه ذکر می‌کند که امویان هفتاد هزار منبر را تصرف نمودند که در آن‌ها به علیسدشنام می‌دادند. به نظر من – نگارنده - بنابر دلایل زیر این مبالغه بسیار بزرگی است:

۱- روایاتی که هفتاد هزار منبر را ذکر کرده‌اند تماماً ضعیف‌اند. [٩۸]

۲- هر شهری دارای یک یا دو منبر تنها بود که والی شهر در آن خطبه می‌خواند در کوفه یک منبر، و در بصره هم یک منبر، و این بر شدت مبالغه تعداد ٧۰ هزار منبر تأکید می‌نماید.

خلاصه: نکوهش علیستوسط برخی از امویان و کارگزاران آن‌ها انجام گرفته است و دشنام با گفتن برخی عیوب و با تخطئه وی در موضع‌گیرش در برابر قاتلان عثمان‌سبوده است.

لازم به ذکر است بدانیم موضع منبر کوفه یا مجلسی که کارگزار (اموی) در آن شاهد دشنام به علیسمی‌بود [و یا در آن حضور می‌یافت] عاملی برای سوق و [مقابله‌گری] تشیع به سوی جلو [و ذکر مناقب علی] کافی می‌بود، وجود تعدادی محدث – در آن دوره که گرایش هم به تشیع [پیروی از علی به معنی واقعی آن یعنی ادامه مسیر شورا و خلافت] داشته‌اند برای ما معلوم می‌سازد که موضع‌گیری امویان آنان را برای یاری علیسو نقل حدیث (تحدیث) از فضائل او سوق و وادار ساخته است.

[٩۰] ابونعیم احمد بن عبدالله بن اسحاق بن موسی بن مهران مهرانی اصفهانی، متولد ۳۳۶ه‍ - متوفی ۴۳۰ه‍ نگا: سیر اعلام النبلاء ۱٧/۴۵۳-۴۶۲. تذکرة الحفاظ ۳/۱۰٩۲-۱۰٩۳ ميزان الاعتدال ۱/۱۱۱. [٩۱] حلية الاولياء ۳/۱۳٧، البداية والنهاية ٩/۱۰٧، کشف الغمه اردبيلی، ۲/٧۸. [٩۲] سیر اعلام النبلاء، ۴/۲٩۵، تاریخ دمشق ابن‌ عساکر ۴۱/۳۸٩، تهذيب الکمال ۲۰/۳٩۴. [٩۳] امام احمد المسند (۱/۱۸٧)، فضائل الصحابه(شماره : ٩۰) و محقق وصی الله بن محمد عباس گفته است: اسناد آن صحیح است. [٩۴] المستدرک (۱/۳۸۵) و گفته بر شرط مسلم صحیح است و ذهبی با آن موافق بوده آلبانی نیز آن را صحیح دانسته است، سلسلة الاحاديث الصحيحة، ۵/۵۲۰. [٩۵] الکامل فی التاریخ ۴/۳۱۴-۳۱۵) نگا:حلیة الأولیاء ۵/۳۲۲. البدایة و النهایة ٩/۲۵۲). [٩۶] لازم به ذکر است کلماتی از قبیل خلافت، خلیفة، شوری قرن‌ها است همچون بسیاری کلماتی با ارزش دیگر همچون شهید و ... مظلوم واقع شده‌اند و هرکس تلاش می‌نماید برای تثبیت حقانیت خود آن را به خود یا افراد مورد نظر و مطلوب خویش انتساب دهد. مترجم. [٩٧] اعمال آنان به حساب اهل سنت نیست کما اینکه نمی‌توان حساب تمام کردار شاهان صفوی را به حساب تشیع نوشت. مترجم. [٩۸] به کتاب «ايقاف الناظر علی حال اخبار سب علی بن ابي‌طالب علی المنابر» : مراجعه شود.