پیشگامان تصحیح و اعتدال: روش و دیدگاه های آنان

فهرست کتاب

موضع‌گیری مشخص در برابر داعیان اصلاح و اعتدال

موضع‌گیری مشخص در برابر داعیان اصلاح و اعتدال

به نظر من اسلوب ملاح و بدری نماینده دو دیدگاه در مذهب اهل سنت است که در مورد روش تحلیل و بررسی مزایا و معایب مخالفین و سپس روش تعامل با آن‌ها می‌باشد. و هر دوی این مدارس با یکی از دانشکده‌های الهیات موافق و سازگار می‌باشد. که آن اهمیت پاک‌کردن اسلام از بدعت‌ها و انحرافاتی که به آن آویخته شده است، می‌باشد. ولی مدرسه‌ای که ملاح در آن رشد کرد راه‌حل را در بدرفتاری و عدم تعامل با مخالف می‌دید. و بارزترین ویژگی‌ این مدرسه این بود که اصل اسلامی آن (داخل مدرسه) جز نظریه پاک‌کردن و برداشتن چرک‌هایی که بعضی از مسلمانان بر اصل اسلام جمع کرده بودند، نداشت. همان مسلمانانی که نظریاتی مخالف پاکی عقیده بنیان نهاده بودند. بدون شک این یک نظریه صحیح و اصل ربانی می‌باشد ولی اشتباه و نقصی که در اینجا وجود دارد از جهت علم توازن دیدگاه ملاح میان اصل داخلی (پاکی عقیده مسلمانان) با اصل خارجی (دفاع در برابر خطرهایی که تمام مسلمانان را تهدید می‌کند) بود. و شاید عدم توازن در اینجا ناشی از دیدگاه کسانی باشد که وحدت را بد می‌دانند. همچنان که از ملاح پیدا بود. یا شاید بخاطر (فتنه داخلی) باشد که دشمنان مسلمانان به علت عدم ارزیابی مصالح و مفاسد به کار گرفته‌اند. همچنان که اصل (وحدت اسلامی) از دیدگاه این گروه خیالی و فرضی می‌باشد. چون این اصل فقط زمانی عملی می‌شود که تمام مردم بدون کوچکترین مشکل عقیدتی به اهل سنت بپیوندند. و این از افزونی فتنه‌هایی که میان صاحبان خود این جریان در گرفته است، معلوم می‌باشد. به گونه‌ای که میان آن‌ها به علت دیدگاههای اجتهادی یا حتی فقهی جزئی فتنه و آشوب برپا می‌شد. پس وقتی که وضعیت میان افراد این دیدگاه اینگونه باشد، اصل وحدت آن‌ها چگونه پیروز خواهد شد.

اما «مدرسه‌ای که بدری در آن رشد کرد» معتقد بود که پاک کردن ساحت اسلام از مهمترین کارها است. ولی باید با امر دیگری تعارض پیدا نکند که شریعت برای اجرای مصلحت‌ها و دفع مفسدت‌ها آمده است. و باید نگرش به فرد مخالف به تمام امور منفی و مثبت وی باشد. به گونه‌ای که نباید به تمام مخالفان یک درجه داد. همچنان که لازم است شخص مجتهدی از این مخالفان که دین را یاری می‌دهد امور باطل آشکار را رد کند - امور باطل متفق علیه - با شخص پستی که جز نشر خرافات و غلو و مبارزه با اهل سنت دغدغه دیگری ندارد، مساوی نباشد.

در تاریخ اسلام می‌بینیم که حافظ عبدالغنی جماعیلی مقدسی حنبلی [۱۳۰۸](/) با بدعتگزاران بسیار به شدت برخورد می‌کرد. معتقد بود که با آن‌ها نباید هیچ برخورد و تعامل نرم و ملایمی داشت در حالی که همنشین و پسر خاله او را می‌بینیم، یعنی فقیه موفق ابن قدامه مقدسی حنبلی [۱۳۰٩](/) که به روش دیگری عمل می‌کرد. او گفتگو با مخالفینش را قبول می‌کرد و بعد از هر نماز ظهری برای مناظره می‌نشست. و او هنگام مناظره همیشه خندان بود و او به صلاح‌الدین ایوبی(/) نزدیک بود و در جنگ با صلیبی‌ها به زیر پرچم او آمده بود - با وجود اینکه صلاح‌الدین به شدت به اشاعره گرایش داشت همان کسانی که با دیدگاه سلفی ابن قدامه مخالف بودند - چون صلاح‌الدین به خاطر اظهار انکار بعضی مسایل عقیدتی اشاعره به حافظ عبدالغنی پیوسته بود، ولی با وجود این او ابن قدامه را قبول داشت.

ابن قدامه در تعامل با مخالفان آنچه را که به نظر خود اشتباه بود، بیان می‌کرد و سعی می‌کرد که کمترین خسارت و ضرر را برای عامه مسلمانان و وحدت آنان داشته باشد. مخصوصاً در آن زمانی که از هر زمان دیگری بیشتر به وحدت نیاز بود. در حالی که عبدالغنی مقدسی اشتباهات مخالفین را به شدت بیان می‌کرد حتی اگر در مواجه با حاکم، و حتى اگر هم لشکر روم بر مرز کشور باشد.

بنابراین ما می‌بینیم که دو روش اول جز از زاویه رد و ابطال عقاید مخالف نمی‌نگرند و این «اخذ و قطع» می‌باشد. و معتقد است که حافظان اسلام باید براین طریق باشند [۱۳۱۰]و روش دوم با مخالف نگاهی کلی به مخالف و حق و باطل وی می‌افکند، و نیز نگاهی به مصلحتهای جامعه مسلمانان به طور کلی می‌افکند.

در همان وقتی که بعضی از اهل سنت ابا عبدالرحمن سلمی [۱۳۱۱]را در خلال اشتباهاتش گرامی داشتند، یکی از معاصران وی به نام محمد بن یوسف قطان وی را به دروغگویی توصیف کرده بود. در حالی که ذهبی قطان [۱۳۱۲]را به حافظ لایق و درخشانی توصیف کرده بود. ذهبى درباره سلمى می‌گوید: او بر دروغ متکی نبود [۱۳۱۳]. و ابن تیمیه نسبت به این، انصاف بیشتری داشته است و می‌گوید سلمی احادیث جعلی و موضوع را روایت کرده است. ولی او را مبرا کرده است، چون از کذب آن یقین نداشته است، و آن را حفظ کرده است، همچنانکه ستایش و مدح وی را فراموش نکرده است که کتاب سلمى حاوى فوائد و منافع بسیارى است. و اشاره می‌کند که بعضی از اشتباهات وی از اجتهاد بوده است. سپس اشاره کرده است که سلمی زبان راستگویی در میان امت داشته است و او را ستوده است... [۱۳۱۴].

هدف این است که این دو برخورد در روش ملاح و بدری همچنان وجود دارند و تا زمانی که دایره بدعت‌ها و مخالفان امت بیشتر شوند وجود خواهد داشت. پس دیدگاه‌های مجتهدان در مورد یاری دین در تعامل با انحرافات امت اختلاف می‌یابد. برای محقق‌کردن دیدگاه مشخص لازم است که به کلیات شریعت که اسلام آن‌ها را آورده است و میان آن و وسایل دیگر تفاوت وجود دارد؛ نگریسته شود. و از اینجا نباید این وسایل در برابر محقق‌کردن مصلحت‌ها مانعى ایجاد کنند. و از جمله بالاترین اهداف یاری حق با تمام توان و کوشیدن در جلب مصلحت‌ها و رفع مفاسد از اسلام – نه از مذهب اهل سنت فقط – تا جایی که ممکن است، می‌باشد.

همچنان که نقد انحرافات از لحاظ شرعی خواسته شده است، ولی باید با عدل و انصاف باشد، نه با جنایت و ستم.

اگر به طور فرضی ما از ملاح قبول کنیم که خالصی اقدام به تقیه و دعوت به بدعت کرده است، در این صورت این اشتباه آشکاری خواهد بود اگر گفته شود که او با کمونیست‌ها نجنگیده است. یا اینکه گفته شود که او رهبر غالیان بوده است، یا نماد شیعیان زمان خود بوده است. واقعیت ثابت می‌کند که او از طرف مرجعیت عالی عراق مورد حمله قرار گرفته است. و همچنین از خطاهای بزرگ این است که مبارزه وی را در برابر انگلیس و استعمار انکار کنیم. و سایر اوصاف ظالمانه‌ای که به وی نسبت داده می‌شد یا حتی دشنام و ناسزایی که شایسته یک مسلمان نبود، چه برسد به اینکه با زبان حق دفاع مى‌کرد.

شاید آنچه که بعضی‌ها ظلم می‌پندارند این است که آن‌ها به هر نوع اقرار به مزیت با فضیلتی برای مخالف اهل سنت، اقرار به تمام عقاید مخالفان اهل سنت و معامله و همکاری با آن‌هاست. و این تصور از لحاظ شرع و عقل تصور ناقصی است. چون خداوند متعال در کتابش بعضی از چیزهای کفار را ستوده است و می‌فرماید:

﴿وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مَنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِقِنطَارٖ يُؤَدِّهِۦٓ إِلَيۡكَ٧٥[آل عمران: ٧۵].

«و در میان اهل کتاب، کسانى هستند که اگر ثروت زیادى به رسم امانت به آن‌ها بسپارى، به تو باز مى‏گردانند».

و انسان عاقل برتری میان انسان‌ها و تفاوت‌های آن‌ها و وجود نسبت‌های متفاوت خیر و نیکی در افراد بشر را درک می‌کند. و این فرموده پیامبر جکفایت می‌کند که: «من برای تکمیل‌کردن ارزشهای پسندیده اخلاق مبعوث شده‌ام» و یا در روایتی دیگر: «من برای تکمیل کردن اخلاق صالح و شایسته مبعوث شده‌ام» [۱۳۱۵]. و پیامبر جنفرموده است: من برای بنیان‌نهادن اخلاق از صفر آمده‌ام. و از این اعتراف پیامبر جفهمیده می‌شود که دستاوردهای بشر اصلی می‌باشد. و نیازی نیست که اگر به بعضی از جنبه‌های خیر و برتری مخالفان اقرار کردیم، تصور کنیم که مردم آن‌ها را مطلقاً تزکیه خواهند کرد. چون تمام افراد بشر ذاتاً از کسانی که به فضیلت‌های آنان اعتنایی نمی‌کنند، متنفرند.

خداوند متعال ذهبی را وارد رحمت خود قرار دهد وقتی که شرح حال ابی‌الحسن ثابت بن اسلم حلبی فقیه شیعی زمان خود را (متوفی ۴۶۰ه‍‌) بیان می‌کند، می‌گوید: «او کتاب‌هایی در مورد آشکارکردن عیب‌های اسماعیلیه و شروع دعوتشان و دسیسه‌گری آن‌ها نوشت. داعی [۱۳۱۶]اسماعیلیان وی را گرفت و او را به مصر برد و در آنجا مستنصر [۱۳۱٧]وی را به قتل رساند. و خداوند از کسی که او را کشته نگذرد و خداوند به این انسان مبتدع که از ملت دفاع می‌کرد، رحم کند، و همه امور در دست خداست» [۱۳۱۸].

همچنین آنچه که از لحاظ شرعی مطلوب می‌باشد این است که هر کسی را که در راه رد غلو و بدعت‌ها گام برمی‌دارد. تشویق کنیم، و دروازه بازگشت تمام فرقه‌های اسلامی به وحدت به حق را بازگو می‌کند، تشویق کنیم. ولی اگر اینکونه نباشد فرقه‌ها با جدایی از همدیگر و با خوش‌حالی نسبت به آنچه که خود دارند، زیادتر می‌شوند. تا وقتی که این کلام خداوند در مورد ما صدق پیدا می‌کند که می‌فرماید:

﴿كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ٥٣[المؤمنون: ۵۳].

«هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوش‌حالند».

و این امر بعضی‌ها را وادار می‌کند که ملت خود را بر اساس این اصل تربیت کنند که به دیگران تهمت و افترا ببندد، و به هیچ یک از مزیت‌های گروه مخالف اعتراف نکنند. و این گمان بعضی از آن‌ها است که این روش بهترین روش برای پایداری مردم بر راه حق و عدم شک و تردید آن‌ها در مورد خواستگاه‌شان می‌باشد. در حقیقت کسی که به این امر دعوت می‌کند مرتکب یک اشتباه اساسی شده است و آن اینکه ما از او می‌پرسیم: چرا مردم را بر اساس این اصل تربیت می‌کنند که غیر از آن‌ها همه در گمراهی مطلق هستند؟ چرا به آن‌ها نمی‌آموزند که کفر چند نوع است؟ چرا نمی‌گویند که بدعتها متفاوت است، و حق‌خواهان نیز متفاوت هستند، و مجتهدانی که در راه یاری ملت هستند با هم فرق می‌کنند؟ خداوند متعال به ما خبر داده است که کسی که کفر بورزد و علاوه بر کفرش از عبادت در مساجد جلوگیری کند، ظالمتر از کسی است که کفر ورزیده، ولی جلو عبادت مردم را نگرفته است. همچنان که برای ما بیان کرده است که: یهودیان بسیار دورتر از مسیحیان هستند و در گناهان نیز اینگونه است. همچنان که پیامبر جبیان کرده است که: زنا با زن همسایه از زنا با زن دورتر شدیدتر است - از شر آن به خدا پناه می‌بریم - همچنین در حدیث ابن مسعودباز پیامبر جروایت شده است که از او پرسیده شد: کدام گناه بزرگترین است؟ فرمود: «اینکه برای خداوند شریک قرار بدهی در حالی که او تو را خلق کرده است». گفته شد: بعد از آن چه گناهی بزرگتر است؟ فرمود: «زنا با زن همسایه» [۱۳۱٩].

خواننده محترم باید بداند که منظور از این کلام تعریف و تمجید کافر یا بدعتگزار به طور مطلق نیست، که برای وی مجلس ستایش برپا شود، بلکه منظور انصاف و عدالت در ارزیابی و سنجش دیگران و اجرای حقوق مسلمانان مانند سلام‌دادن به آن‌ها و عیادت مریضهای آنان و نصیحت مخلصانه‌کردن به آن‌ها می‌باشند، هر چند که آنان این حقوق را نسبت به تو رعایت نکرده باشند. مسلمان حقیقی کسی است که نسبت به حق مردم پرهیز کند، هر چند که مردم نسبت به حق وی پرهیز نکرده باشند.

[۱۳۰۸] ابو محمد عبدالغنی بن عبدالواحد بن علی بن سرور مقدسی جماعیلی حنبلی، از حافظین سنت بود و به معروف امر می‌کرد و از کارهای منکر نهی می‌کرد. سرزنش هیچ سرزنشگری او را از خدا نمی‌ترساند. بر بدعتگزاران سختگیر بود. و او در انکار آن‌ها سخنانی دارد در سال ۶۰۰ هـ درگذشت. نگا: سیراعلام النبلاء ۲۱/۴٧۱-۴۴۳. [۱۳۰٩] ابو محمد عبدالله بن أحمد بن محمد بن قدامه المقدسی جماعیلی حنبلی، از بزرگترین فقهای زمان خود بود. بسیار صبور بود و در مناظره بسیار آرام بود. در سال ۶۲۰ هـ درگذشت. نگا: سیر اعلام النبلاء ۲۲/۱٧۳-۱۶۵، ذیل طبقات الحنابلة، ابن رجب ۲/۱۴٩-۱۳۳. [۱۳۱۰] منظورم این نیست که تمامی این‌ها در عدم بى طرفانه و سایر ویژگی‌های ارزشمند مثل ملاح هستند بلکه در نگاه کلی به حل مشکل با وی شریک هستند. [۱۳۱۱] ابوعبدالرحمن محمد بن حسین بن محمد ازدی وعروف به سلمی – نسبت به خانواده مادرش – همان کسانی که نزد آن‌ها تربیت شد. در سال ۳۲۵هـ در نیشابور در خانه ای مشهور به تصوف متولد شد. و از کودکى طلب علم کرد و به تصوف میانه‌رو گرایید و کتاب‌های زیادی در این زمینه نگاشته است. مثل: آداب الصوفية، الإخوة و الأخوات، تاريخ اهل الصفة، رسالة في غلطات الصوفية و غیرها. در سال ۴۱۲هـ درگذشت. نگا: سیر اعلام النبلاء ۱٧/۲۴٧، حلية الاولياء ۲/۲۵. ميزان الاعتدال ۳/۵۲۳ .تذكرة الحفاظ ۳/۱۰۴۳. شذرات الذهب ۳/۱٩۶. [۱۳۱۲] معاصر سلمی، و ذهبى او را به حافظ بارع توصیف کرده است، و در سال ۴۲۲ه‍ در گذشت. نگا: سیر اعلام النبلاء ۱٧/۴۱۳. شذرات الذهب ۳/۳۲۵. [۱۳۱۳] سیر اعلام النبلاء ۱٧/۲۵۵. [۱۳۱۴] مجموع الفتاوی ۱۱/۳٩. [۱۳۱۵] رواه احمد (۲/۳۱۸) والبخاری، الأدب المفرد شماره ۲٧۳ و مالک در الموطأ، وابن عبدالبر گفته است که حدیث صحیح است و از طریق ابی هریره به یکی از وجوه صحاح متصل است.و با تصحیح البانی در سلسله احادیث صحیحه ۱/٧۵ شماره ۴۵. [۱۳۱۶] داعی از دیدگاه اسماعیلیه از کلمات مقدس است. بنابراین القاب خود را با آن می‌گذارند. همچنان که داعیان نظام معینی دارند و درجاتی دارند که از امام شروع می‌شود و سپس باب و بعد داعی الدعاة و بعد داعی البلاغ و بعد داعی المطلق و بعد داعی المحدود یا المحصور و ... نگا: اصول الاسماعیلیة، السلومی ۱/۳۴٩-۳۳۰. [۱۳۱٧] ابوتمیم معد بن طاهر بن علی بن الحاکم العبیدی که المستنصر بالله لقب وی (ولی الأمر- نهاد که بعد از پدرش از سال ۴۲٧هـ و تا سال وفاتش ۴۸٧هـ ولی امر بود. سیر اعلام النبلاء ۱۵/۱۸۶. [۱۳۱۸] سیر اعلام النبلاء ۱۸/۱٧۶ و نگا: الوافی بالوفیات ۱۰/۴٧۰، اعیان الشیعة ۱۵/۱۲. [۱۳۱٩] البخاری (۴۴٧٧) ، مسلم (۸۶) الترمذی (۲۳۲) ابوداود (۲۲٩۳) النسائی (٧/۸٩).