مبحث دوم: اسباب تحول خوئینی
آیتالله خوئینی/در جامعهای شیعی و خانوادهای با جایگاه علمی و اجتماعی خود پرورش یافت و همواره پلههای ترقی را طی نمود تا اینکه به درجه مرجعیت نایل گشت.
برههای که خوئینی/در آن میزیست فضای حاکم بر شیعه ایران مملو از حوادث و تغییرات سیاسی بود، از ولادت او ۱۳۵۸ه.ق. تا سال وفات ۱۴۲۱ه فضای ایران شاهد حوادث مهمی بود از جمله [۶۲۱]:
۱- استبداد دولت شاه.
۲- گسترش افکار مارکسیستی و افکار غربی.
۳- بروز جریان «علمای مبارز» که در صحنه سیاست وارد شدند، امثال کاشانی و مصدق، و آن جریانی بود که از جانب جریان سنتی (تقلیدی) و سیاسی با هم در تنگنا و مضایقه قرار گرفت.
۴- قیام انقلاب اسلامی سال ۱٩٧٩م.
۵- ورود حکومت انقلاب در آنچه خوئینی آن را «قتل زنجیرهای» مینامید، و آن عبارت بود از پاکسازی و اخراج روشنفکران و دانشمندان شیعی یا غیر شیعی مخالف دیدگاههای رهبری و منجر به عقب نشینی بسیاری از طرفداران انقلاب گردید.
۶- وفات رهبر انقلاب و آغاز اعتراضات داخلی به خاطر عدم بر آورد نیازهای مردم و رفاه آنان از جانب انقلاب.
موکداً این دگرگونیها و تحولات اثر زیادی در اندیشهای خوئینی/داشت ولیکن سؤال مهم اینجا است:
خوئینی چگونه بسیاری از افکار خود را تغییر داد؟ برای پاسخ به این سؤال مطالبی را که خوئینی خود در آن پرده از روی بسیاری از حقایق پیرامون تحول خود بر میدارد مورد عنایت قرار میدهیم.
بعد از پنجاه سال بحث و مطالعه و شناخت اسلام و تحقیق در مذاهب مختلف فلسفی، عرفانی؛ اندیشههای غلوگرایان و مذاهب گوناگون به این نتیجه رسیدهام: که حقیقت دین همان قرآن کریم است، و قرآن بارها ما را به خواندن و تدبر و تفکر در آن فرا میخواند، و عامل تمام این گمراهیها و سرگردانیها و دوری عمومی از حقایق قرآن ناشی از عدم خواندن قرآن و تدبر و عدم شناخت دیدگاه قرآن درباره هستی و حیات است [۶۲۲].
و در جایی دیگر درباره سیر بررسی و تحقیق [خود] در ابیاتی تحت عنوان سپاس ای خدا، سخن رانده و میگوید:
سپاس ای خدا به مقدار توانای به تفکر پرداختم.
کجا بودم؟ پیرو فلاسفه و منطقین و همچون آنان فکر میکردم.
چهل سال پیش شرحی بر منظومه ملاهادی نگاشتم.
گمان میکردم راه آنان بر هدایت است و آرزوی ملحق شدن به آنها داشتم.
به وسیله قرآن هدایت شدم و معنی آیات قرآن و اسلام را فهم کردم ....
از روی سخنان فوق پی میبریم که:
۱- خوئینی از تشیع مرتبط با فلسفه لذت میبرده است.
۲- قرآن سوق دهنده اصلی خوئینی به طرف تفکر جدید در حیاتش بوده است.
۳- مرحله جدید در اواخر زندگی خوئینی روی داده است، زیرا او تصریح مینماید به اینکه بعد از پنجاه سال بحث، مطالعه دچار تحول شده است.
و چون میدانیم خوئینی در نامهای که خمینی را مورد توجه و خطاب قرار داده و از او انتقاد میکند که به فلسفه ابن سینا و سهروردی و دیگر طرفداران وحدت وجود را چسبیده است در آخرین سال حیات خمینی یعنی سال ۱۴۰۸ه بوده است، از این رو میتوان به تعیین دقیقتری از مرحله جدید خوئینی پی برد، یعنی اینکه خوئینی/نزدیک سالهای که عمر وی از پنجاه سال گذشته بود نظر و دیدگاهش از فلسفه متحول گردید.
همچنین مهمترین حوادثی که بر خوئینی تأثیر نهاده است برخورد او با محدّث دکتر احمد میرین سیاد بلوچی/میباشد [۶۲۳]، این برخورد تأثیر بسزائی در آراء خوئینی/به جایی گذاشت.
و اخیراً خوئینی چون بسیاری از آراء صحیح برای وی معلوم گردیده بود ترجیح داد تا از درجه مرجعیت در مذهب [شیعه] کنار رود، کمااینکه خود در ادبیاتش با زبان فارسی درباره خود میگوید: بعد از اینکه همچون دیگران مقام مرجعیت مذهب یافتم به خاطر رضای خداوند و ترس عقوبت جنایت بر دین خدا آن را رها کردم، اگر رها نمیکردم خائن میبودم، هرگز اهل تزویر نخواهم شد، و از مردم پولی نمیگیرم، و هرگز به ترویج مذهب دعوت نخواهم کرد، بلکه موحد و پیرو اسلام خواهم بود [۶۲۴].
[۶۲۱] این را به طور خلاصه ذکر کردم چون قبلا درباره آن ذکر شد. [۶۲۲] آخرین رساله خوئینی ص ۱٧. [۶۲۳] اولین تخصص در علم حدیث از اهل سنت در ایران در آن وقت بود، به تهمت وهابیت به زندان افتاد سپس به امارات عربی متحده سفر کرد، و بعد از بازگشت در فرودگاه بندرعباس دستگیر شد و بعد از دو روز جنازهاش را در راه یافتند، و این حادثه در سال ۱٩٩۶م اتفاق افتاد. نگا: مقال دکتر عبدالرحیم بلوچى: Avril/۱۶۳/alaislami۳.html_http:attajdid.tm.ma/archives/۲۰۰۱/k۲۳ [۶۲۴] نص آن با فارسى به عنوان: اشکرک یا الهی - خدایا تو را شکر مىکنم، نگا: القسم الأول من الموسوعة القرآنية.