ای رسول خدا!
آمدی و تمام این گمراهیها و خیالهای واهی را دیدی... و از طرف خدا مأمور شدی كه این اوضاع آشفته را سامان بخشی و خدای مردم را به طور صحیح و شایسته، همانگونه كه سایر پیامبران ـ درود خدا بر تو و آنان باد ـ به مردم شناساندند، معرفی كنی و عهد بستی كه تمام سختیها، شكنجهها، بلاها و رنجهایی را كه در نفس این راه میدیدی، با جان و دل تحمّل كنی، و لذا با نام و یاد خدا دست به كار شدی!.
سه سال مخفیانه به پرستش خدای یگانه، و دوری و اجتناب از بتهای سنگی و گوشتی دعوت كردی...بعد از آن ـ همراه با یاران كم و ناتوانت ـ از طرف خدا مأمور شدی كه دعوت خود را آشكار سازی و اعلان داری كه:
﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١ لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ ٢ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٣ وَلَآ أَنَا۠ عَابِدٞ مَّا عَبَدتُّمۡ ٤ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٥ لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ ٦﴾[الکافرون: ۱-۶].
«ای جماعت كافران! نمیپرستم آنچه را كه شما به جز خدا میپرستید، و شما هم نمیپرستید آنچه را كه من میپرستم. نه من چیزی را میپرستم كه شما عبادت میكنید و نه شما چیزی را میپرستید كه من عبادت میكنم! پس آیین خودتان برای خودتان و آیین من هم برای خودم!».
و از همین جا جدایی عقیده و آیین خود را از كافران و مشركان مكّه اعلان داشتی و روش عبادت خود را با روش عبادتشان جدا نمودی...و دیدی كه رؤسا، فرمانروایان، سادنان، كاهنان، ساحران، كارگردانان و پیشوایان دینی خیال كردند كه میخواهی جایشان را بگیری و همچون آنان، به دنبال ریاست و ثروت و مقامهای دنیوی هستی. لذا تلاش كردند كه تو و یارانت را با وعدهها و فریبهایشان، رام خود سازند و به راه خود و پدرانشان بازگردانند، امّا در جواب تمامیشان، تنها هین جمله تاریخی را گفتی: «اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بنهند، هرگز از دعوتم دست نخواهم كشید، حتّی اگر جانم را در این راه نیز از دست دهم!»...تو و یارانت چیزی را داشتید و چیزی را میخواستید كه آنها نداشتند و نمیخواستند. شما هدفی غیر از آنان را دنبال میكردید و به ایمانتان، كاملاً پشتگرم و مُفتخر بودید و به همین جهت، هیچ عاملی باعث نشد كه از راهتان متزلزل شوید و با آنها سازش نمایید!.
امّا بعد چه دیدی؟!...دشمنیها و تلاشهای مذبوحانهشان شروع شد...دیدی كه تکتک یارانت را ـ مقابل دیدگانت ـ با شیوههای وحشتناک و وحشیانه، شكنجه میدهند. یاسرها و سمیهها را زیر شكنجه به شهادت میرسانند، و امّا بلالها و خبّابها و صهیبها...بمانند كه چه بر سرشان آمد!...سه سال تمام در شعب ابیطالب، گرسنگیها، سختیها، محنتها، مرگها، بیمها، صدمهها، بلاها، لطمهها و... شما را از هدفتان دور نساخت و همچنان پابرجا و ثابتقدم بودید...تمام هجرتها و جداییها از همه چیز و از همه كس، غیر از خدا را ـ فقط به جرم اینكه میگفتید: پروردگار ما تنها «اللّه» است ـ تحمّل كردید!..