«عقايد شركآميز رايج در ميان تودة مردم»
اسلام، این چنین ریشه عقاید شرکآمیز را كه در دلهای اعراب جاهلی ریشه دوانیده بود، از میان برچید و به جای آن، عقیده پاک و صحیح توحید را جایگزین كرد، و مردم پس از چندی خالق یكتای خود را شناختند و به جانب پروردگار خویش رو نهاده، از پرتو درخشان هدایتش راه جستند و پا در راه روشن و بدون انحرافش گذاشتند و هیچ راه دیگری را اختیار نكرده و از هیچ ـ ظاهراً ـ قدرتمندی استمداد و استعانت نكردند؛ زیرا دانستند كه این قدرتهای دروغین زمینی، همه ناتوان و ضعیف و فانی هستند و تنها قدرت حقیقی و ابدی، و تنها راه راستین، از آنِ خداست و بس؛ چون دیگر ایمان دارند كه همه اینها به دست خداست. با اتّكاء و توكّل به قدرتش، با جانهایی پاكیزه و دلهایی قوی بر روی زمین با شیوه انسانی به زندگی خویش ادامه دادند...و این چنین بود كه اسلام پیشروی كرد...
با پیشروی اسلام، مردم به سوی پروردگار خویش رفته، و تنها توجّه خود را به او معطوف ساختند و با اتّكاء به قدرتش، نیروی خود را با تمام نیروها و افراد بر روی زمین برابر دیدند؛ چون پی بردند كه همگی مخلوق خدا، همگی نیروی خود را از او گرفتهاند.
با پیشروی اسلام، مردم با آگاهی و بصیرت كامل، به جانب خالقشان روی آوردند و احساس كردند كه منشأ تمامی موجودات، او بوده و همه آنها دوباره به سوی او بازمیگردند. پس خود را با همه افراد بشر، در بشریت شریک دانستند و پی بردند كه همگی از اراده مستقیم و بیواسطه او سرچشمه گرفتهاند و كسی بر كسی دیگر از این لحاظ برتری و تفوّقی ندارد.
و بالاخره...با روی آوردن به پروردگار خویش، دیگر آن رسم وساطت و بتپرستی برافتاد و سرهای مردم در برابر خالق بیهمتا و معبود برحق و دوستداشتنی به تواضع، خم شد و پیشانیهایشان بر آستان حق ساییده گشت. دیگر همگی در برابر قدرتهای دروغین، چه سنگی و چه گوشتی ـ یعنی رؤسا و سدنه و كهنه ـ كه بساط خدایی گسترده بودند، رهایی یافتند و بناء در هم شكسته جاهلیت فرو ریخت و به جایش كاخ بلند اسلام، با بیرق «لا إله إلا اللّه» افراشته گردید.
اسلام، با تلاش خود ملّت ممتاز و یگانهای به وجود آورد كه رهبری بشریت را به آن ملّت سپرد. ملّتی كه مأمور بود بشریت را از گمراهی و جاهلیت نجات دهد...امّا چندی نگذشت كه رسالتش را وانهاد و از پیشروی كاروان عقب كشید و كمكم رهبری بشریت را از دست داد...به طوری كه همین ملّت، امروز به جای رهبری و پیشوایی، خود دنبالهرو ملّتهای گمراه گردیده و در گمراهی و تیرهروزی افتاده است!
امّت اسلامی باید در ایمان و تسلیم و توجّه به خدای واحد قهّار، نمونه برجسته باشد و در نیت و عقیده و عمل نیز به پروردگار خود، به چیز دیگری توجّه نكند و به گونهای باشد كه مقتدا و پیشوای دیگران و الگو قرار گیرد، همانگونه كه مسلمانان صدر اسلام در آن قلّه رفیع قرار گرفتند:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا﴾[البقرة: ۱۴۳]... ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾[آل عمران: ۱۱۰].
«و این چنین شما را امّتی میانهرو قرار دادیم تا بر مردم الگو وشاهدی باشید و پیامبر هم بر شما الگو و شاهدی باشد» ... «شما برترین و بهترین امّتی هستید كه برای مردم انتخاب شدهاید؛ زیرا به نیكیها دعوت میكنید و از بدیها بازمیدارید و به خدا ایمان دارید».
امّا ـ با كمال تأسّف ـ در میان تودههای مسلمانان امروزی، شیوههایی از پرستش و عبادت را ملاحظه میكنیم و مسلكهایی در بینشان رواج و شیوع یافته كه به طور خطرناكی بر فساد و گمراهی عقیده و تفكّر، و نابسامانی مقصود و مأوای فكریشان دلالت میكند. ما دوست داریم بیپروا از این بیماری و علّت آن پرده برداریم و اندک مسامحهای را روا نداریم؛ زیرا كوچکترین خلل و كاستی در پایههای توحید، در واقع به معنای راه یافتن جاهلیت و تباهی به مركز رهبری فكری و عقیدتی این دین، و یگانه عامل و انگیزه هدف و مبدأ و منتهای این دین است.
البته ما از جمله كسانی نیستیم كه به مردم تهمتهای ناروا بزنیم و به گزاف و نسنجیده و ندانسته، آنان را به شرک و گمراهی متّهم كنیم و حقوقشان را ظالمانه پایمال كنیم و تجاوز بدان را مباح بدانیم! امّا تصرّفات و رفتارهای این مردم را طوری میبینیم كه اعراب جاهلی پیش از اسلام داشتهاند! و شاید بدین سبب باشد كه پس از چندی، چنین پنداشتند كه تمام این آیات ـ كه درباره شرک و وساطت بتها نازل شدهاند و ما برای جایز نبودن توسّلات آوردیم ـ همگی فقط به اعراب جاهلی اختصاص داشته و تنها درباه آنها نازل شدهاند، به طوری كه فقط به آنها منحصر دانستند، و البته به همین مقدار هم بسنده نكردند و بلكه قائل به تفسیراتی شدند كه حتّی توسّل به غیر خدا را جایز دانستند و معتقد شدند كه خداوند، مؤمنان را دستور داده كه برای رسیدن و تقرّب به او، لازم است واسطهای بجویند!! و میگویند: آیاتی كه درباره مشركین نازل شدهاند، همگی درباره واسطهها و شركایی است كه تنها در قالب بتهای سنگی بودهاند؛ نه افراد صالح و اولیاء شایسته خدا!.
به هر حال، اوضاع مردم را ـ در حال حاضر ـ به گونهای میبینیم كه بررسی طولانی و دقّت نظر و خیرخواهی و نصیحت خالصانه و تصریح به تعالیم قرآن و سنّت پیامبر جرا بر ما واجب میگرداند. چنان كه كوچكترین انحراف را مشاهده كنیم، نباید بیتفاوت از كنار آن بگذریم و آن را نادیده بگیریم.
به عنوان مثال، مشاهده میكنیم كه هر روز هزاران نفر به زیارت آرامگاه افراد صالحی میروند و از آنان اعمالی سر میزند كه جز «عبادت» نام دیگری را نمیتوان بر آنها گذاشت، در حالی كه بیشترشان از اسلام چیزی نمیدانند و اگر چنانچه برای انجام یک وظیفه دینی صحیح ـ همچون جمعآوری زكات، كمک به فقراء و یتیمان و... ـ خوانده شوند، با تنفّر میگریزند! اگر چه در روی آوردن به خرافات و اباطیل، پروانهوار به سوی شمع هجوم میآورند و بلكه سریعتر از پروانه، بدانها روی میآورند و به دور آن میچرخند!.
كافی است كه بدانید، آنهایی كه میآیند تا در كنار ضرایح آنان، به نذرهای خود وفا كنند و دعا و نیایش نمایند، برای چه كسی نذرها را به جای میآورند و چه كسی را در دعا و درخواست خود میخوانند و از چه كسی استمداد و استعانت میجویند و به چه كسی متوسّل میشوند و برای چه كس طواف و اعتكاف میكنند؟! آری! در بادی امر، برای فلان بزرگ دین! وقتی با آنان مجادله میكنیم، میگویند: این نذرها و دعاها برای خداست، امّا به وسیله این كس و از راه او!!.
بیشترشان میگویند: ما خدا را نیكو و برتر میشناسیم و خالق همه چیز، قادر بر هر كاری، از تمام مخلوقات برتر و بالاتر میدانیم، و این هم میدانیم كه این افراد شایسته، بندگان او هستند. كاری كه تنها ما میكنیم فقط این است كه میخواهیم از این طریق به خدا برسیم، و به وسیله بندگان صالحش ـ كه نزد خدا مقرّب و آبرومند درگاهش هستند ـ به او تقرّب جوییم!.
این كلامشان به فرض اینكه درست و راست باشد، و حقیقتاً چنین پندار و عقیدهای داشته باشند، امّا این عقیده اصلاً در اسلام وجود ندارد و آن را نادرست میداند؛ زیرا خداوند ـ سبحان ـ از ما نخواسته كه دیگران را با خود به حضورش بیاوریم تا اعمال نیک ما را ـ همچون نذر و دعا و طواف و اعتكاف و... ـ را به حضورش عرضه كنند، یا برای ما از لغزشها و گناههایمان طلب استغفار نمایند.
بدون شک، چون مدّت طولانی بر مسلمانان گذشته است، حق را فراموش كردهاند. گاهی ممكن است كه انسان به خاطر فراموش كردن و نادیده گرفتن یک چیز اندک و بیاهمّیت، عذر و بهانهاش پذیرفتنی باشد، امّا اینكه حقیقت خود و خدای خویش را مورد غفلت قرار دهد و ایمانش را فراموش كند، این دیگر قابل اغماض نیست و مصیبت بس بزرگ و بلای عظیمی است!.
قرآن كریم، این چنین از دست دادن توحید وتباهیاش را مورد تهدید قرار داده و تقبیح میكند:
﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَقُولُ ءَأَنتُمۡ أَضۡلَلۡتُمۡ عِبَادِي هَٰٓؤُلَآءِ أَمۡ هُمۡ ضَلُّواْ ٱلسَّبِيلَ ١٧ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ مَا كَانَ يَنۢبَغِي لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنۡ أَوۡلِيَآءَ وَلَٰكِن مَّتَّعۡتَهُمۡ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ نَسُواْ ٱلذِّكۡرَ وَكَانُواْ قَوۡمَۢا بُورٗا ١٨﴾[الفرقان: ۱۷-۱۸].
«روزی را كه خداوند همه مشركان را به همراه تمام كسانی كه به جز خدا را میپرستیدند، گرد میآورد و (به پرستش شدگان) میگوید: آیا شما این بندگان را گمراه كردهاید (و بدیشان دستور دادهاید كه شما را برای خود برگزینیم (و بپرستیم) و لیكن، آنان و پدرانشان را (از نعمتها) برخوردار نمودهای، تا آنجا كه یاد و ذكر (تو و عبادتت) را فراموش كردهاند و هلاک گشتهاند!».
آری! به راستی یاد و ذكر خدا و توحیدش را نیز ـ كه مبنای ذكر خداست ـ فراموش كردند. پس برای دفاع از این افراد جاهل كافی نیست كه گفته شود: آنان خدا را میشناسند و میدانند كه تنها، او اجابتكننده هر خواسته و حاجتی است و عامل و انگیزه هر عفو بخششی است و میدانند كه غیر او مالک هیچ چیزی نیستند؛ زیرا این معرفت و شناخت، وقتی شایسته و قابل قبول است كه تنها خدا ـ و تنها او ـ مورد دعا و توجّه قرار گیرد و فقط به سوی او روی آورده شود و اخلاص كامل از آنِ او باشد؛ چنانچه این گونه معرفت را مشركین جاهلی نیز داشتهاند، امّا قابل قبول نبود:
﴿قُلۡ مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن يَمۡلِكُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَيَقُولُونَ ٱللَّهُ﴾[یونس: ۳۱].
«بگو: چه كسی از آسمان به شما روزی میرساند؟ چه كسی بر گوش و چشمها تواناست؟ چه كسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد؟ چه كسی امور را تدبیر میكند؟ قطعاً خواهند گفت: خدا!».
با وجود اینكه صراحتاً میگویند: همه اینها در دست خداست، و جوابشان خدای یگانه است، ولی این مشركین با گفتن این قول، مؤمن به حساب نیامدهاند؛ زیرا ایمان حقیقی به خدا نداشتهاند. اگر به حقیقت خدا را میشناختند، چیزی را كه از صفات و شؤون اوست به او مربوط میساختند و به دیگری نسبت نمیدادند. به همین دلیل است كه قرآن در خطاب به آنان، بلافاصله چنین ادامه میدهد:
﴿أَفَلَا تَتَّقُونَ ٣١ فَذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ ٣٢ كَذَٰلِكَ حَقَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى ٱلَّذِينَ فَسَقُوٓاْ أَنَّهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ ٣٣﴾[یونس: ۳۱-۳۳].
«پس بگو: (حال كه به تمام این چیزها اقرار میكنید) چرا (تنها خدا را عبادت نمیكنید و فقط از او) نمیترسید؟! آن، خداست كه پروردگار حقیقی شماست (و اوست كه چنین است كه خود قبول دارید. پس پرستش او نیز حق است و پرستش غیر او، باطل). آیا سوای حق جز گمراهی است؟ پس چگونه از راه به در برده میشوید؟! همانگونه فرمان پروردگار تو درباره كسانی كه سرپیچی میكنند، صادر شده است كه ایمان نمیآورند».
این مردم ناآگاه، وقتی كه برای زیارت قبوری كه استخوانهای بعضی از بندگان خدا را ـ كه از هیچ چیز خبر ندارند! ـ دربردارند، بار و بُنه میبندند و به هنگامی كه نذورات و دعاها و نیازهای خویش را متوجّه كسانی میكنند كه آنان را دروازه ورود به بارگاه الهی میپندارند، به راستی در حق این دین، ظلم بس بزرگی را مرتكب میشوند و هر اندازه اعمالشان را از هر جهت بررسی میكنیم، در آن چیزی نمییابیم كه هرگز دل مؤمن بدان آرامش یابد و بدان راضی شود.
ما میبینیم كه مسلمانان امروزی با فاسقترین افراد، بنای صداقت و دوستی و پیمان میگذارند و گاهی با والدین خود كه زندهاند، قطع رابطه و صله رحم میكنند، امّا با حرارت و جدّیت خاص و شادابی هر چه تمامتر برای زیارت قبری از قبور صالحان، كیلومترها راه میرود، و نه برای اینكه برای او دعای خیر كند و از خداوند بخواهد كه صاحب قبر را مورد رحمت و مغفرت خویش قرار دهد، و نه اینكه خود متذكّر شود و به یاد مرگ و روز محشر بیفتد، بلكه بدان جهت به آنجا میرود و این همه زحمت را متحمّل میشود تا از صاحب قبر، نیازها و حوایج دنیا و آنچه را بدان محتاج است، طلب كند و دعا و نذر و قربانی و صدقه و...را متوجّهاش سازد. آیا به راستی این گمراهی نیست؟!.