ای رسول خدا!
آمدی و تمام این تاریكیها و سردرگمیها را دیدی، در حالی كه به آن راضی نبودی!...همراه با یارانت از شهر و زادگاهتان بیرون رانده شدید و به مدینه ـ باتمام سختیها و رنجهایش ـ هجرت كردید...شهری تازه، با مردمی متفاوت...در همانجا بود كه بذر جامعه اسلامی قبل از آمدنت به آنجا توسّط یارانت كاشته شده بود و زمانی كه به آن وارد شدی، دیدی كه جوانه جامعه اسلامی تازه سر از خاک بیرون زده و برای رشد و آبیاری آن همراه با یاران فداكارت دست به كار شدی...امّا دیدی كه فریبكاریها و نفاقها، پیمانشكنیها و توطئهها، صفآراییها و پیكارهای اعراب و یهودیان مدینه برای از بین بردن این نهال نوشكفته شروع شد...بدر! اوّلین پیكارتان با جاهلیت. با اتّكاء و یاری پروردگارت نصرت یافتید...احد! جنگیدید و كشتید و كشته شدید. حمزهها و مصعبها و...یاران باوفایت كه همگی همچون پاره تنت بودند، یكی پس از دیگری مقابل دیدگانت در خون پاک خویش غلتیدند و مُثله شدند...و بالاخره احزاب، حدیبیه، خیبر، فتح مكّه، حنین، تبوک و...تمام اینها را پشت سر گذاشتید و چقدر سختیها، زخمها، خونریزیها، گرسنگیها، تشنگیها، پیادهرویها، سرما و گرما، طعنهها و عیبجوییها و...را تحمّل كردید.
آری! ای رسول خدا! تمام این مراحل سخت را با تمام فراز و نشیبهایش گذراندی و خون دیدی و خون ریختی!...تنها و تنها برای اینكه آن چیزی را كه به خاطرش مبعوث شدی، به تحقّق برسانی...«لا إله إلا اللّه»، اعلان عبادت و پرستش خدای یگانه و اجتناب و دوری از هر گونه طاغوت و قدرت غیر خدایی...این بود شعار قاطع و دندانشكنت!...و بالاخره پیروز شدی و ملّتی نمونه و ممتاز، حكومتی بینظیر، نظامی منحصر به فرد و جدا از هر گونه روش غیر خدایی را برپا كردی و مردم را ـ مستقیماً ـ به جانب پروردگارشان بازگرداندی، و رسم رییسپرستی و بتپرستی و تعدّدپرستی و هر گونه وساطت و كهانتی را برچیدی...و این چنین بود كه سرهای مردم در برابر خالق بیهمتا و معبود حقیقیشان به تواضع خم شد و پیشانیهایشان بر آستان مقدّسش ساییده گشت.
«زمانی كه فتح و پیروزی خدا فرا رسد، تو مردم را میبینی كه دستهدسته و فوجفوج وارد دین خدا میشوند. پس حمد و ثنا و تسبیح پروردگارت را به جای آور و از او طلب آمرزش بخواه؛ زیرا كه او بسیار توبهپذیر است»...